* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 31 مرداد 1388 تعداد بازديد: 1537 
خاطره روحاني شيعه از دو هفته حبس در زندان وهابيت
 
مامورين من را در مقابل 140 زائر كاروان دست بند زده و با خود به حجره اي در كنار حرم رسول الله (ص) بردند.نزديك به يك ساعت آنها از من بازجويي مي كردند كه چرا به خلفا توهين كرده اي و من قويا اين اتهام را رد كردم . در آخر نوشته اي در دو صفحه در قطع A4 را جلوي من گذاشتند كه امضا كن خلاص ! من گفتم كه بايد متن را بخوانم و بعد امضا مي كنم و آنها فقط اصرار داشتند كه بدون خواندن بايد امضاي كني ! و من از آن خودداري كردم .

در دوره عمره امسال باز هم عده اي از ايراني ها در عربستان سعودي و توسط مامورين سلفي اين كشور به اتهام هاي واهي مانند توهين به خلفا و صحابه و يا امر غير عقلي تلصيق متهم و راهي زندان شدند .

  به گزارش  پايگاه اطلاع رساني حج ، حجت الاسلام ذبيح الله رفيعي روحاني كاروان از اين دسته است . اتهامي كه به او نسبت داده شده بود توهين به خلفا بود . او تا زماني كه اين ادعا نزد قاضي دادگاه رد شد ، دو هفته را در بدترين و غير انساني ترين شرايط در مدينه منوره و جده در زندان گذراند.

 حجت الاسلام رفيعي روز چهارشنبه در جلسه روحانيون كاروانهاي عمره گزار در بعثه مقام معظم رهبري در مكه مكرمه ، جريان دستگيري و آن دو هفته زندان خود را باز گفت . در حالي كه او با بغض خاطراتش را تعريف مي كرد ، چند روحاني حاضر مي گريستند.

 حجت الاسلام رفيعي آنچه بر او گذشته است را اين گونه شرح داد :

روز اول تيرماه 1388 بود كه با كارواني از مازندران به قصد انجام عمره عازم عربستان شديم . هواپيماي ما در جده فرود آمد و تا به هتل در مدينه منوره برسيم ساعت ها در راه بوديم . ساعتي از شب گذشته بود . زائران كاروان ما همه خسته بودند با اين وصف آنها اصرار داشتند كه هرچه زودتر به حرم رسول الله (ص) مشرف شوند . با آنها همراه شدم  و از هتل تا حرم مطهر را به دعا خواني و زيارت نامه خواني آنهم به صورت كاملا آرام و متين طي كرديم .

به محوطه حرم شريف كه رسيديم من شروع كردم به شرح و بيان تاريخ مدينه النبي (صلي الله عليه واله وسلم)‌ و معرفي بخش هاي مختلف مسجد نبوي – توضيحاتي درباره تاريخ بناي حرم و گنبد خضرا داده بودم كه يكهو دستي به شانه من خورد و وقتي به سمت او برگشتم ، ديدم چهار مامور سلفي سعودي دورم را گرفته اند و يكي از آنها محكم دست من را گرفته و با خود مي كشيد و در همان حال مي گفت كه تو به خلفا توهين كردي !!

من هر چه توضيح دادم كه دليلي ندارد به خلفا توهين كنم و به علاوه آنها در نزد ما انسان هاي محترم و لازم الاحترامي هستند ، افاقه نكرد و آن مامورين من را در مقابل 140 زائر كاروان دست بند زده و با خود به حجره اي در كنار حرم رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم)‌ بردند.

نزديك به يك ساعت آنها از من بازجويي مي كردند كه چرا به خلفا توهين كرده اي و من قويا اين اتهام را رد كردم . در آخر نوشته اي در دو صفحه در قطع A4  را جلوي من گذاشتند كه امضا كن خلاص ! من گفتم كه بايد متن را بخوانم و بعد امضا مي كنم و آنها فقط اصرار داشتند كه بدون خواندن بايد امضاي كني ! و من از آن خودداري كردم .

آنها وقتي مقاومت من را ديدند خودرويي را آماده كردند و در حاليكه لباس روحانيت تن من بود ، دست من راا ز پشت دست بند زده و پاهايم را در غل و زنجير كردند . آنها در مقابل مردم مرا كشان كشان سوار بر يك خودروي نظامي كردند و در معيت 12 پليس راهي دادگاه شديم .

 مامورين سلفي وقتي من را در آن بازداشتگاه حرم در اختيار داشتند به تمامي مقدسات شيعيان توهين كردند و به علاوه عبارات موهني نسبت به اهل بيت رسول الله (صلي الله عليه واله وسلم)‌ بكار بردند .

آنها دائما من را " مجوس " خطاب مي كردند و در همان جا نيز يكي از مامورين كه ارشد ديگران بود با لگد چنان به شكمم زد كه از جا كنده شده و به ديوار خوردم .

در دادگاه قاضي ادعاي مطرح شده را مطرح كرد و من آن را رد و براي او ثابت كردم كه نه تنها چنين عملي را مرتكب نشده ام كه چنين اتهامي امري است كه هرگز آن هم از سوي يك روحاني قابل قبول و پذيرش نيست .

در دادگاه سوال و جواب زيادي نشد . قاضي راي داد تا بررسي بيشتر من را به زندان ببرند . دوباره همان مامورين من را در حاليكه دوباره دستبد و پاي بند زده بودند به زندان مدينه بردند .

به محض ورود به زندان ، زندان بان نزديك به 300 زنداني از مليت هاي مختلف را جمع كرد و با بلند گو شروع كرد به سخنراني كه : بله اين ايراني مجوس ! به خلفا توهين كرده است . و چه و چه و هيچ كس حق ندارد با او حرف بزند و تلفن همراه خود را در اختيار او قرار دهد .

در آن گرماي سوزان مدينه و كشنده تر از هواي بيرون ، ‌هواي زندان ، شديدا تشنه بودم  . خواستم بطري آبي را كه براي استفاده گذاشته بودند  بردارم كه يكي از زندانهايي گفت بايد پول بدهم و من كه همه وسايلم در هتل بود حتي پولي براي خريد يك بطري آب نداشتم و خلاصه همان طور تشنه گوشه اي نشستم و به كربلا و لب هاي تشنه اهل بيت (عليهم السلام) فكر مي كردم .

لحظه اي نگذشته بود كه آن مرد زنداني خودش بطري آب را به من داد و گفت : مساله اي نيست – پول نداري نمي خواهد .

زندان بان همان جا و در حضور زنداني ها سيلي اي بسيار محكم به گوش من زد و نهايتا هرآنچه مي توانست براي تحريك زندانيان عليه من كرد و بر زبان آورد .

من شديدا نگران وضعيت و جانم بودم . در همان حال به خدا تكيه كردم و وقتي زندان بان رفت به زنداني ها توضيح دادم كه آنچه به من نسبت داده شده تنها يك اتهام واهي است  و شرح كامل ماجرا را همان طور كه بود براي آنها شرح دادم .

آنها كه اغلب به اتهامي مشابه توسط مامورين سلفي سعودي بازداشت شده بودند وقتي شرايط من را با خودشان يكسان ديدند و فهميدند كه من نيز مانند خود آنها قرباني توطئه هاي اين سلفي ها شده ام ، يكهو  فرياد كردند احسن ايراني – احسن ايراني .

زنداني ها خودشان شروع كردند براي من پول جمع كردن تا بتوانم چيزهايي را كه نياز دارم از مغازه زندان بخرم .

 يك هفته اين چنين و در بدترين و سخت ترين شرايط گذشت . سطح بهداشت زندان و زنداني ها بسيار بد بود .

غذاي كافي نبود . اغلب زنداني ها بيمار بودند . در پايان هفته من را به جده بردند و به زنداني صحرايي و شبيه به زندان گوانتانامو انداختند .

اين زندان در هواي باز بود و تمام طول روز زير نور آفتاب قرار داشتيم و شب ها نيز بايد هواي در اين فصل بشدت شرجي بندر جده را تحمل مي كرديم .

در دادگاه دوم من از اتهام تبرئه شدم و اجازه يافتم زندان را ترك كنم . در اولين فرصت راهي ايران شدم و شرح ماوقع را براي مقامات ايراني نوشتم .


    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  سلام     -   تاريخ:  31 مرداد 88 - 00:00:00
خدا لعنتشون كنه
2   نام و نام خانوادگي:  ج.س.     -   تاريخ:  31 مرداد 88 - 00:00:00
مژده به اين برادر روحاني و همه مسلمانان ايران
ظاهرا طبق بررسيهاي مسئولين (!) كشور, علت دستگيري ايشان و ساير هموطنانمان و برخوردهاي تند وهابيون با هموطنانمان بخصوص زائران شيعه, قرنطينه آنها براي جلوگيري از شيوع آنفلوانزاي خوكي بوده, كه خوشبختانه مسئولين كشور با اقدام قاطع (؟؟؟) و جلوگيري از اعزام زائران عمره (و احتمالا حج تمتع) پاسخ دندان شكني به وهابيها داده اند(!).
انصافا ما تا وقتي اين مديران منطقي و قاطع را داريم نبايد نگران باشيم(!)
3   نام و نام خانوادگي:  محمد اسدي     -   تاريخ:  01 شهريور 88 - 00:00:00
اجرك الله
4   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  01 شهريور 88 - 00:00:00
با سلام به اين برادر مجاهد و شما .
فقط براي خنك شدن دل ايشان و خودم ميگويم :
لعنه خدا بر ميمونها ملعون بني اميه و اصحابشون و اين ملحدين ته مونده خوار اون فرقه شجرئ الملهونه .
امين رب العالمين

يا علي
5   نام و نام خانوادگي:  جواد صفاري     -   تاريخ:  01 شهريور 88 - 00:00:00
اللهم عجل لوليك الفرج .....




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما