* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 11 اسفند 1388 تعداد بازديد: 2090 
افراطيون به اهل‏سنت هم رحم نکردند / به خاک و خون کشيده شدن جشن ميلاد پيامبر(ص)
 
لابي گروه افراطي طالبان با سرمايه‏هاي کلاني که عموما از سوي عربستان سعودي تغذيه مي‏شود، داراي قدرت نفوذ زيادي در رسانه‏هاي پاکستاني است، از اين رو آنها حوادث تروريستي در اين کشور را به درستي منعکس نمي‏کنند.


به گزارش خبرگزاري اهل بيت (ع) ـ ابنا ـ در حالي که برخي از فرقه هاي به ظاهر مسلمان همچون «وهابي» و «ديو بندي» مراسم ميلاد پيامبر اکرم(ص) را شرک و بدعت مي‏نامند در دوازدهم ربيع الاول امسال هم، مردم سني پاکستان در يک گردهمايي بزرگ گرد آمدند.

اما متاسفانه برخي از فرقه هاي افراطي که با به کارگيري ابزار خشونت سعي در تحميل برداشت خود از اسلام به ساير فرقه‏ها دارند اين اجتماع را هم به خون کشيدند. اين دقيقا همان چيزي است که در «دير اسماعيل خان» و «فيصل آباد پاکستان» در روز ميلاد حضرت رسول (ص) شاهد آن بوديم، وقتي که ديوبندي ها و وهابيون افراطي که متعلق به گروه تروريستي «طالبان» و «سپاه يزيد» بودند، به اجتماع مسالمت‏آميز مردم مسلمان حمله کردند و متاسفانه تعداد زيادي از مسلمانان و برادران اهل‏تسنن را به خاک و خون کشيدند.

سؤالي که اکنون مطرح مي‏شود اين است که چرا اين اخبار در رسانه هاي پاکستان به صورتي نادرست نمايش داده شده و يا به طور کلي سانسور مي شود؟

يک جواب ساده براي اين سوال وجود دارد و آن اين که: لابي گروه افراطي طالبان (شامل وهابي‏ها و ديوبندي‏هاي افراطي) با سرمايه هاي کلاني که عموما از سوي عربستان سعودي تغذيه مي شود، داراي قدرت نفوذ زيادي در رسانه هاي پاکستاني است.

به همين دليل آنها اجازه نمي دهند که واقعيت شرور ايدئولوژي آنها براي همگان و خصوصا طرفداران پاکستاني شان عيان شود؟، از اين رو آنها حوادث مهيب در دير اسماعيل خان و فيصل آباد را که نمونه بارزي از تروريسم محض بود، به صورتي نادرست نشان داده و از آن بعنوان درگيري هاي فرقه اي ياد مي کنند.

اين درحالي است که اين قبيل حوادث، درگيري‏هاي قومي و قبيله‏اي نيستند، بلکه حملاتي تروريستي از ناحيه عده‏اي اقليت افراطي بر عليه تمامي نژادها و اقوام منطقه محسوب مي‏شوند.

اين مبارزه اي بين طرفداران حقيقي اسلام و تروريست هايي همچون «ملا عمر»، «بن لادن» و «ريگي» است که تنها نامي از اسلام را به عنوان فريب اذهان عمومي يدک مي کشند. و اکنون اين وظيفه دولت پاکستان است که امنيت مردم خود را در برابر حملات تروريستي اين گروهک‏ها تأمين کند.



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  سيد ذوالفقار     -   تاريخ:  11 اسفند 88 - 00:00:00
اين همه شيعه در پاكستان شهيد شدند به دست همين سني هاي افراطي و تند رو. حالا هم چند تا سني كشته شدن !
2   نام و نام خانوادگي:  سلام     -   تاريخ:  11 اسفند 88 - 00:00:00
آقاي سيد ذوالفقار سنيها انشاءا... مستبصر مي گردنند با اين اعمال تروريستي که بر عليه اينان روا مي شود بايد خوشان ديگر قضاوت نمايند چه ديني حق و چه ديني ضاله هست شما مقايسه اي مختصر در احوالات فعلي خائن الحرمين و مرجع تقليد بزرگ جهان شيعه حضرت آيت ا... سيستاني انجام دهيد آنگاه حقايق را مي فهميد انشاءا...
3   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  11 اسفند 88 - 00:00:00
****** يک روز زمستاني در يک مدرسه ****** معلم: خوب بچه‌ها هفته قبل گفتم که يک انشاء بنوسيد راجع به «وحدت». کي آماده است؟ بچه وهابي: من آماده‌ام. معلم: خوب شروع کن. بچه وهابي: بنام الف لام لام هاء. ****** موضوع انشاء: وحدت ما يک روز وحدت داشتيم. آن روز ما کلي وحدت کرديم. اصلا تمام روزمان به وحدت گذشت. صبح رفتيم نماز. در مسجد يک رافضي جرآت کرده بود بيايد در صف ما. ما هم با کارد و قمه با او وحدت کرديم. بعد از نماز همراه پدر و عمويم رفتيم به يک جلسه. جلسه‌اي راجع به فرق اسلامي. ما در آن جلسه با تمام فرق وحدت کرديم و آنها را به کافر محارب و کافر حربي و کافر مهدورالدم تقسيم کرديم. خيلي جلسه وحدت آميزي بود. در اين جلسه تصميم گرفتيم که براي وحدت هر چه بيشتر تي‌ان.تي بيشتري از آمريکا وارد کنيم. ولي وحدت واقعي بعد از آن جلسه آغاز شد. ابتدا در يک مسجد شيعيان کلي وحدت کرديم و آن را با خاک يکسان کرديم. سپس در حرکتي وحدت آميز چند پيرزن زائر را زنده در آتش سوزانديم. سپس شروع به توزيع سمومي وحدت آميز در آب ساکنان يک روستاي شيعه کرديم. راستي در بين راه هم با يک اتوبوس وحدت کرديم و آن را به رگبار بستيم. بعد از آن با حدود 500 نفر شيعه در يکي از محلات بغداد وحدت کرديم و محله آنها را به خاک و خون کشيديم. اوج حرکت وحدت آميز ما حمله انتحاري برادرم به به يک حسينيه بود. آخ. نبوديد آنجا. براي آنکه پايه هاي وحدت را هرچه بيشتر تحکيم کنيم به مجروحان آن حمله در بيمارستان هم حمله کرديم. خلاصه ديگر داشتيم کم کم از وحدت خسته مي‌شديم که چند کودک و نوجوان رافضي ديديم. سر آنها را بريديم تا دنيا بداند که ما اهل وحدت هستيم. شبانگاهم رفتيم در يک اينترنت کافه هر چي فحش از بچگي والدين ما به ما گفته بودند را براي شيعيان نوشتيم تا در مسير اي-وحدت (وحدت الکترونيکي) نيز گامي برداشته باشيم. اين بود روز وحدت آميز ما. ***** معلم: عجب. راستي بچه وهابي اين کمبرند چيه زير لباست پنهان کردي؟؟ بچه وهابي: آخ. ببخشيد. اين کمبرند وحدت است. يادم رفته بود بايد با شما هم وحدت کنم: #*@@!!!**** BOMB *^^%%##***
4   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني (شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:  11 اسفند 88 - 00:00:00
با سلام

دوستان گرامي منظور از وحدت در واقع همان وحدتي است که با اجماع همه ي اهل کفر با هم متحد شدند و درب خانه وحي را به آتش کشيده و حضرت انسيةالحوراء را به شهادت رساندند.
آري وحدت اهل باطل در مقابل اهل حق
براستي فکر کنيد و ببينيد که اگر قرار باشد روزي حق و باطل يا نور و ظلمت در کنار هم قرار گيرند صرف نظر از امکانپذير بودن يا نبودن آن، اهل ايمان چه سرنوشتي خواهند داشت.
به نظر من هر کس که سني را برادر بخواند بايد اين نکته را خوب بداند که در قيامت حضرت امير المومنين علي بن ابيطالب ع به او خواهد گفت براي شفاعت برو نزد برادر سني خود.
هر کس که سني را برادر بخواند عقيده رهبران اهل سنت را پذيرفته است
وحدت با سني مساوي انکار ولايت اهل بيت ع است
وحدت با سني مانند نگاه کردن به شعله هاي سوزان درب خانه ي وحي و بي تفاوتي در برابر آن است
وحدت با سني يعني سکوت در مقابل ظلم
وحدت با سني يعني شهادت اهل بيت ع توسط اهل سنت اهميتي ندارد
وحدت با سني يعني فراموش کنيم که چه بر سر دين خدا و پيامبر ص و اولياي خدا آمده است
وحدت با سني يعني دروغ گفتن و ناديده گرفتن حق مظلوم از ظالم
وحدت با سني يعني بر تو ظلم ميشود اما تو او را برادر بخوان
وحدت با سني سينه و پهلوئي که بين در و ديوار خرد شد
وحدت با سني يعني اينکه حق و باطل با هم مساوي اند
وحدت با سني يعني قبول تخريب حرمها و قبور مطهر ائمه بقيع
وحدت با سني يعني اينکه سيد الشهداي واقعي صدام است
وحدت با سني يعني امثال مهران با ترواشات گنديده ي خود که از عقايدشان برخواسته با ما برادرند!!!!!
وحدت با سني يعني . . . . . . . . .
ايخدا تا کي غربت؟ تا کي هجران؟ آقا و صاحب ما را براي نجاتمان برسان
العجل يا حجةالله .... العجل بقيةالله
اللهم العن الجبت و الطاعوت
يا علي مدد
5   نام و نام خانوادگي:  دوست مومن عبدالله     -   تاريخ:  11 اسفند 88 - 00:00:00
سلام دوست من جناب مومن عبدالله من شما را دوست دارم . دوست عزيز اي کاش وجدانت را قاضي ميکردي تا ببيني چه کساني ضد وحدت هستند باز شما دوست عزيز دوباره خواهش ميکنم با ديده حقيقت ببين به ماجرا نگاه کنيد عزيزم - رفيقم - دوستم - برادر من در هستي بيا مردانه قول بديم بدون تعصب با هم درباره مذهبمان تحقيق کنيم شايد به نتيجه اي غير از انچه شما رسيديد يا من رسيدم رسيديم دوستدار شما عزيز: بردار مومن عبدالله
6   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  11 اسفند 88 - 00:00:00
برادر عزيز جناب سعيد حسيني و ديگر عزيزان تشيع

بي‌شک علما و بزرگان ما بايد معناي وحدت را براي ما روشن کنند و بگويند که مقصود چيست.
اکنون ما بيش از هر زمان ديگر نياز به تعريفي واضح و روشن از معناي کلمه وحدت داريم.

چيزي که بنده حقير به ذهنم خطور مي‌کند اين است که وحدت با اهل عمر تنها براي يک امر ممکن است و آن اين راه است که قرآن کريم براي ما مسلمين روشن کرده است:
«وإِن أَحد من المشرِكين استجارك فأجره حتى يسمع كلام الله ثم أَبلغه مأْمنه ذلك بِأنهم قوم لا يعلمون»

بر تمام ما واجب است که هر اهل عمري که نزد ما آمد و يا کاري با ما داشت در انديشه نشان دادن حقيقت به او باشيم.
و اگر يقيين يافتيم که براي هميشه از رحمت خداوند دور است بر ما لازم است که روابط خود را با او به حداقل ممکن رسانده و از او دوري کنيم.

اگر ديگر عزيزان شيعه نيز نظر خود را راجع به طرز تعامل ما با اهل عمر را بنويسند همه ما استفاده خواهيم کرد.

براستي با يک ميليارد انساني که در موضع مخالف ما هستند چگونه بايد برخورد کرد؟

يا علي
7   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني (شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:  12 اسفند 88 - 00:00:00
با عرض سلام بردران عزيز شيعه و دوستان حق طلب و خداجوي و موحد راستين لطف کنيد مبناي تشيع در امر اطاعت بيان فرمائيد. آيات قرآن - احاديث پيامبر ص و اولياء خدا يا ايها الذين امنوا اطيع الله و اطيع الرسول و اولي الامر منکم اني تارک فيکم الثقلين و عترتي . . . . پس بنا به فرموده ي پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مبناي اطاعت براي شيعيان قرآن کتاب خدا و اهل بيت پاکش خواهد بود. حال بيائيد قرآن و سيره اهل بيت و احاديث گهر بار آن حضرات را در نظر بگيريم و سعي کنيم به آنها عمل نمائيم. سئوال؟: آيا در طول زندگي پر برکت اهل بيت ع کوچکترين نشاني از وحدت آن بزرگواران با خلفاي راشدين يافت ميشود؟؟!!!!! ايا همين عدم وحدت تنها به همينجا ختم ميشود که اهل بيت ع با خلفا کاري نداشته و بالعکس خلفا نيز با آنان کاري نداشته اند؟؟!!!! برادران عزيزم چگونه ميشود که اهل بيت ع با خلفاي ظلم و جور خيانت اتحاد برقرار کنند؟/!!!!!!!!!! آيا اين دروغ بستن به آن حضرات گرام نيست؟؟؟ ممکن است با خود بگوئيد که چرا در تاريخ مشاهده ميکنيم که حضرت علي ع و ديگران از اهل بيت ع در مقاطعي از زمان در برابر خلفاي زمانشان سکوت کرده اند؟ جواب: اول اينکه سکوت به معني برقرار کردن وحدت نيست دوم اينکه سکوت اين بزرگوران در واقع و متاسفانه خبر از بي تفاوتي مسلمانان زمان خودشان دارد سوم اينکه مشخص ميشود سکوت مسلمانان و عدم همراهي آنان از داهل بيت باعث سکوت آن بزرگوران و بي پروا شدن دشمن گرديده است چهارم اينکه احساس ميشود در چنين مواقعي وحدت بسيار مورد نياز است اما وحدت اهل حق که اهل بيت ع هستند پنجم اينکه هيچوقت اهل حق با اهل باطل وحدت نداشته اند و همانطور که قبلا گفتم چنين چيزي امکانپذير نيست چرا که هيچ وحدتي منجر به سکوت يکطرف و هياهوي طرف ديگر نميشود. و ششم آنکه منظور از وحدت در واقع همان وحدت اهل حق با حق است. نتيجه: واعتصموا بحبل الله جميعآ و لا تفرقوا حبل الله همان اهل بيت ع هستند که ما با چنگ زدن بر آن متحد ميشويم که پيامبر ص نيز ما را جهت هدايت و دوري از ظلمت به پيروي از آنان دستور داده اند. و اما در مورد طرز تعامل با اهل عمر که جناب مومن عبدالله عزيز دستور داده اند نظر بنده همان نظر اهل بيت ع است هر چند که بنده حتي خاک پاي اهل بيت ع هم بحساب نمي آيم اما طبق حديث ثقلين ما راه آن بزرگوران را ميرويم يا علي مدد
8   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  12 اسفند 88 - 00:00:00
دوست «من»
رفيق «من»
برادر «من»
اين است رسم «دوستي»؟ اين است آئين «رفاقت»؟ اين است مرام «برادري»؟
شما کجا بوديد اين همه مدت؟ در تمام اين ساليان که بنده در جستجو بودم شما کجا بوديد؟

هيچ مي‌دانيد که به چند کتابخانه سر زده‌ام؟ هيچ مي‌دانيد که از چندين نفر پرس و جو کرده‌ام؟ هيچ مي‌دانيد براي يافتن مقصودم چه مسافاتي را پيموده‌ام؟

اکنون بعد از اين ساليان دراز شما ناگهان ظاهر مي‌شويد؟ پس کجا بوديد شما آنگاه که بنده از کس و ناکس گمشده خود را طلب مي‌کردم؟
خوب اشکالي ندارد. به قول معروف : ماهي را هرگاه از آب بگيريد تروتازه است.

خوب رفيق. دوست عزيز.
نگفتي. اين کتاب مجموعه سخنان علمي «عمر» کجا است؟
حالا سخنان علمي نشد. بيست صفحه مطلب از عمر را کجا مي‌توان يافت؟

نعوذبالله نعوذبالله نعوذبالله نمي‌خواهيد بگوييد که عمر سواد چنداني نداشت؟ چون در آن صورت به عقل يک ميليارد مسلمان حال حاضر و ميلياردها مسلمان به خاک خفته «شک» مي‌کنم!!!!
آخر مگر ممکن است اينهمه «آدم» کسي را جانشين سرور کائنات جناب خيرالبشر حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) بدانند که حتي حافظ قرآن نبود؟؟

آخر مگر با قرار دادن «لات» در کعبه، «لات» خدا شد که با قرار دادن «عمر» در محراب پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)، «عمر» خليفة خدا شود؟؟؟

يا علي
9   نام و نام خانوادگي:  Wahhabi     -   تاريخ:  13 اسفند 88 - 00:00:00
به نام خداي محمد.(صلى الله عليه و آله و سلم). برادر عزيز مومن عبد الله. عجب انشا جالبي بود . من که کيف کردم. ما شا الله. احسنت. آفرين. اما کم کم در بين اهل عمر هم دارد اتفاقات کوچکي مي افتد تا کم کم به برادران اهل سلفي گري و اهل وهابي گري و اهل عبد الوهابي خود يه ذره شک کنند. که زياد شک نميکنند. چون بالاخره اونا هم محب دومي هستند ديگه....... بازم برادرشانند ديگه.... کجايي برادر........ اينا دست از وحدت اهل عمر با اهل عمر بر نميدارند..... حتي اگر اهل عبد الوهابي ها آنان را يک بار بکشند. نه نه. برادر من هنوز خيلي مونده تا اين محبان دومي به بردران اهل عبد الوهابي خود حتي شک هم کنند. اين ها فقط بلدند جلوي ما موحدان صف بکشند و شرک و کفر خود را با اين الفاظ که شما مشرک و کافر و مرتد هستيد پنهان و مستور کنند. آخر چقدر شکيبايي؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟! چقدر سعه ي صدر؟!؟!؟!؟! بالاخره نبايد آنها هم براي وحدت قدمي بردارند؟ چرا وحدت هميشه بايد يک طرفه باشد؟ در همين تلوزيون. چرا همش آخوند هاي ما و روحانيت ما مي آيند و ظاهر ميشوند و از وحدت دم ميزنند؟؟!؟!؟! چرا يک بار مولوي هاي اينان و ماموسات هاي اينان و آخوند هاي اينان نمي آيند و براي خدمات بسيااااااااااااااري که دولت و حکومت ما کرده در برابر بي حرمتي هايشان و در برابر اعلام انزجار نکردن از امثال ريگي هايشان صحبت کنند؟ چرا روحانيت ما بايد هميشه مظلوم باشد؟ و يک طرفه وحدت کند. پس کو وحدت دوطرفه؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟! کو وحدت شيعه و سني؟!؟!؟!؟! ما که نديديم يک بار از بزرگان اين ها بيايد و دم از وحدت بزند؟!؟!؟! چرا چون اين ها وحدت ما را قبول ندارند. چون ميدانند که ما دست از داغ بي بي فاطمه ي زهرا(سلام الله عليها) بر نميداريم و حد اقل اگر در جلوت نباشد حد اقل در خلوت بغض دشمنانشان را در دل داريم. اما ما که ميدانيم اين ها حب دشمن ما را دارند باز هم بايد شکيبايي به خرج دهيم. و من در آخر همه ي مسلمين موحد را به تقوا الله دعوت ميکنم. يا الله سبحانه و تعالي.
10   نام و نام خانوادگي:  اميد!     -   تاريخ:  13 اسفند 88 - 00:00:00
با سلام و عرض تبريک به مناسبت تولد پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد مصطفي (صل الله عليه و آله) و همچنين رييس مذهب شيعه، استاد 4000 شاگرد از جمله 4نفر، امام صادق (عليه السلام)؛
در اينگونه موارد رجوع به مراجع تقليد و بزرگان خالي از لطف نيست. بايد ديد آنان هم ضد وحدت صحبت ميکنند يا تا ظهور حضرت صاحب الامر (عج الله تعالي فرجه الشريف)، بنا را بر وحدت و همبستگي اسلامي ميدانند؟؟؟
در ضمن کشته شدن عده اي از اهل سنت هم ضايعه ي غم انگيزي است. نبايد بغض و کينه ما نسبت به وهابيون با ديگر فرقه هاي مسلمان و محبين اهل بيت (عليهم السلام) مخلوط شود.
11   نام و نام خانوادگي:  دوست مومن عبدالله     -   تاريخ:  16 اسفند 88 - 00:00:00
دوست عزيز باز عجله كردي شما به كدام كتابخانه رفتيد؟از كي پرس و جو كرديد؟چقدر مسافات طي كرديد؟بنده هيچ وقت به معتقدات شما توهين نمي كنم و نمي گويم كه جناب خليفه دوم (رضي الله عنه) بي سواد بودند ولي وقتي علماي اهل تسنن به جناب خليفه دوم(رضي الله عنه) توهين ميكنند از ديگران چه انتظاري ميتوان داشت؟؟؟ " ((علماي ثقه و مورد اعتماد ما و جمعي که نزد نواصب ثقه هستند روايت کرده اند. حتي صاحب کشاف در تفسيرش و حميدي در (جمع بين الصحيحين) روايت نموده اند که: روزي عمر بن خطاب خطبه مي خواند گفت: هر که بر مهريه زن مغالات (زياده روي) کند و از چهارصد درهم بيشتر مهر نمايد او را حد مي زنم ( تنبيه ميکنم) !!! و آنچه بر چهارصد درهم افزوده باشد را داخل بيت المال مي کنم !!! پير زني در آنجا حاضر بود. برخاست و گفت: اي عمر! کلام تو اولي (بهتر) به قبول است يا کلام خداوند تبارک و تعالي ؟؟؟ عمر گفت: کلام خداوند. پير زن گفت: حق تعالي در قرآن مجيد فرموده که : و ان آتيتم احديهن قنطار افلا تاخذوا من شيئا. يعني چنانچه کابين زني را بار طلا قرار داديد مانعي ندارد .. (نساء /20 ) عمر گفت: کلکم افقه من عمر حتي المخدرات في الحجال !!! يعني جميع شما فقيه تر و داناتر از عمريد حتي پير زن در خانه ها و يا زنان مخدره در حجله ها !!! اين در حاليستکه حتي مردان آن زمان سواد نداشتند چه برسد به زنان. پس سخن عمر به اين معناست که حتي زنان و پيرزنان بيسواد که در حجله هاشان هستند نيز از عمر باسوادترند !!! (سيره عمر ابن جوزي ص 129- تفسير ابن کثير ج 1 ص467 - تفسير کشاف ج 1 ص 357 تاريخ بغداد ج3ص257 - مجمع الزوائد هيثمي ج 4 ص 284- الدر المنثور سيوطي ج 2ص 133- جمع الجوامع ج8 ص 298- فتح القدير ج1 ص407 و...)) من هم مثل شما از توهين كردن به جناب خليفه دوم ناراحت مي شوم ولي چرا دانشمنداني مانند ابن كثير-سيوطي - ابن جوزي - زمخشري -هيثمي - شوكاني و.... اهانت كنند در ضمن قران كريم در جاهاي زيادي اكثريت را مورد ملامت قرار داده است مانند:(اكثرهم لا يعقلون - اكثرهم لا يفهمون )) اگر اين طوره كه شما عزيز مي گويي بايد مسيحيت بر حق باشد و الا بايد در عقل بالغ بر 2 يا 3 ميليارد پيرو حضرت مسيح (ع) شك كرد؟ يا نه اصلا موضوع چيز ديگري است اگر دوست داشتي ما هم كتابخانه و هم فرد براي سوال كردن معرفي مي كنيم اگر شما دوست عزيز دنبال حقيقت ميگردي حتي براي شما اگر خواستي مناظره ترتيب ميدهيم در زمينه وحدت فقط به امار مساجد و حوزات علميه و بيمه قبل وبعد از انقلاب يك نگاه بيندازيد ((دوستدار شما:دوست مومن عبدالله))
12   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  16 اسفند 88 - 00:00:00
دوست من
ما در طول تاريخ چند «عالم» سني داشته‌ايم؟ هزار تا؟ ده هزار تا؟ پنجاه هزار تا؟
آيا يکي از آنها، فقط يکي از آنها در اين حديث به اندازه دانه خردلي شک کرده است:
« أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ‏"‏ بينا أنا نائم شربت ـ يعني اللبن ـ حتى أنظر إلى الري يجري في ظفري أو في أظفاري، ثم ناولت عمر ‏"‏‏.‏ فقالوا فما أولته قال ‏"‏ العلم »

مگر واعظين اهل سنت يکي بعد از ديگري بر بالاي منابر و پشت ميکروفن راديو و در مقابل دوربين اين حديث را نقل نکرده‌اند؟
مگر در طي بيش از هزار سال در مساجد اهل سنت اين حديث نقل نشد؟؟
>>>> پس چرا يکي از اين ميلياردها مخاطب اين واعظين و علما و خُطاب اهل سنت در خواست نکرد که گوشه‌اي از اين علم را براي آنها بازگو کنند؟؟؟؟؟ <<<<

اي عجب!!! هزار سال به يک نفر بگوييم «بزرگترين رياضي دان اعصار». بعد از او يک فرمول رياضي هم نقل نشده باشد؟؟؟
هزار سال به يک نفر بگوييم «بزرگترين پزشک بشريت». بعد از شفاي يک بيمار هم از او گزارش نشده باشد؟؟؟
يعني شما مي‌فرماييد که اين وعاظ و اين علماي اهل سنت و همه مستمعين آنها براي هزار سال بي دليل به عمر مي‌گفتند «عالم»؟؟؟؟؟
آيا چنين چيزي با عقل سازگار است؟؟؟ پس فرق اين هزاران عالم با خار بيابان چيست؟؟؟

پس تکليف اين احاديث «صحيح» چيست؟؟؟
«أبي هريرة ـ رضى الله عنه ـ قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ‏"‏ لقد كان فيما قبلكم من الأمم محدثون، فإن يك في أمتي أحد فإنه عمر»
«عن أبي هريرة، قال قال النبي صلى الله عليه وسلم ‏"‏ لقد كان فيمن كان قبلكم من بني إسرائيل رجال يكلمون من غير أن يكونوا أنبياء، فإن يكن من أمتي منهم أحد فعمر»

«أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوبا أو ذنوبين نزعا ضعيفا، والله يغفر له، ثم جاء عمر بن الخطاب فاستحالت غربا، فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روي الناس وضربوا بعطن»

«قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول ‏"‏ بينا أنا نائم رأيت الناس عرضوا على وعليهم قمص، فمنها ما يبلغ الثدى، ومنها ما يبلغ دون ذلك، وعرض على عمر وعليه قميص اجتره ‏"‏‏.‏ قالوا فما أولته يا رسول الله قال ‏"‏ الدين ‏"»
آيا نمي‌بينيد که عمر «عبقريا» خوانده شده است؟؟

اصلا شايد کتب علمي و خطبه‌هاي درخشان عمر را «شيعيان» در جريان حمله مغول به بغداد سوزانده باشند!!!
و يا شايد در جريان قتل عثمان و واقعه عاشورا و ... «شيعيان» از حسادت «علم» عمر را نابود کرده باشند؟؟؟
شايدهم «علم عمر» در چنان درجه‌اي از پيچيدگي و چنان مرحله‌ بالايي بود که عقول مردمان زمان او از درک سخنان او عاجز بود!!!!
چرا که نه؟ شايد عمر هزاران سال از مردم زمان خود جلوتر بود و لذا کسي را قدرت فهم سوپر-علم او را نبود!!!!
آه. که ابولوءلوء سيف الله چه کاري در حق بشريت کرد!!!! آيا ابولوءلوء مجاهد مي‌دانست که با خنجر خود نسل بشر را از چه نابغه‌ و انديشمندي محروم مي‌کند؟؟؟
*********
و اما در باب جستجوي طولاني بنده:
تاکنون از کتب و نوشته‌هاي اين افراد با خبر شده‌ام:
هيتلر - لنين - مائو - کيم ايل سونگ - مارکس - صدام يزيد - بوش پدر و ....
آيا ممکن است درجه فرهيختگي و ظرف فرهنگ و قدرت انديشه اين افراد از «عمر» بيشتر باشد؟؟؟؟
مگر «عمر» وارث فرهنگ خلق عظيم خداوند نبود؟؟
آهاي امت ميلياردي مسلمان
مرا از فرهنگ عمر مطلع کنيد!!!

يا علي
13   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:  17 اسفند 88 - 00:00:00
با عرض سلام

جناب مومن عبدالله عزيز

لطفا دقت بفرمائيد

منظور دوست و رفيقتان (کامنت شماره 5 و شماره11) از دوستي کاملا واضح است.
کلمه ي ((دوست)) به چه معناست؟؟؟؟!!!!
لطفا خطبه معروف و مشهور غدير را که هم شيعه و هم سني آنرا بخوبي ميشناسند و اتفاق نظر دارند را بررسي فرمائيد.

((((( من کنت مولاه فهذاه علي مولاه )))))
هر کس را که من مولاي اويم اين علي ع مولاي اوست.

لطفا خيلي زيادتر از سابق توجه داشته باشيد
وقتي پيامبر اکرم ص در حجةالوداع آن خطبه غري را ايراد کردند در ابتدا همه قبول کردند و با علي ع بيعت نمودند
اما ديري نپائيد آنرا از ((مولي)) به ((دوست)) تغيير دادند.

باز هم بررسي ميکنيم و خوشبينانه منتظر دوستي آن قوم ميشويم
به خود ميگوئيم اگر علي ع را ((مولاي خود)) ندانستند، لااقل بنا به نظر خودشان ((دوست خود)) که دانستند!!!
در همين خيالات خام خود بسر مي بريم که مي بينيم اين مدعيان دروغين دوستي با دوستشان که به گفته ي خودشان پيامبر ص سفارش بر دوستي کرده بود چه کردند؟!!!!!!

آري از نظر اهل عمر ((مولي)) معناي دوستي ميدهد
وقتي حق مولي را ناديده ميگيرند و او را به تعبير خودشان و به سفارش پيامبر اکرم ص دوست ميخوانند و معناي دوستي در اعمالشان آنهم فقط به فاصله يک روز از شهادت پيامبر ص به طور عملي ظاهر ميشود ، معناي دوستي عمري هم آشکار ميشود.

آري

دوستي با حضرت علي ع يعني آتش زدن درب خانه مولا!!!!!
دوستي با حضرت علي ع يعني به شهادت رساندن فرزند علي ع حضرت محسن بن علي ع
دوستي با حضرت علي ع يعني واقعه ي بين درب و ديوار
دوستي با حضرت علي ع يعني سيلي زدن به همسر علي ع و دختر بزگوار پيامبر اکرم ص
دوستي با حضرت علي ع يعني به غصب خلافت الهي و بر حقش
دوستي با حضرت علي ع يعني به شهادت رساندن همه فرزندان آن بزگوار در طول تاريخ توسط مدعيان دروغين دوستي
دوستي با حضرت علي ع يعني زدن قرآنها بر سر نيزه و ناديده گرفتن قرآن ناطق
دوستي با حضرت علي ع يعني بدعت گذاردن در دين
دوستي با حضرت علي ع يعني . . . .

جناب مومن عبدالله عزيز بسيار توجه کنيد و ابتدا ببينيد منظور دوستتان از دوستي با شما چيست؟؟!!!!!
و از نظر ايشان دوستي چه معنائي دارد؟؟!!!!!

والسلام علي عبادالله الصالحين
14   نام و نام خانوادگي:  دوست مومن عبدالله     -   تاريخ:  18 اسفند 88 - 00:00:00
سلام دوست عزيزم اميدوارم در پناه الطاف حق سربلند و پيروز باشي بايد بگويم برادران اهل تسنن يعني منظور من دانشمندان ايشان است چون عوام مردم از خواص و علما تبعيت ميکنند از همين علما عده اي در رابطه به علم جناب خليفه دوم سخن گفتند 1-جهل عمر به تيمم مشهور است كه عمر فتوا داده است : وقتى آب موجود نبود، نماز واجب ، ساقط است !! تا اينكه دسترسى به آب پيدا كنيد؟!! (1) بخارى و مسلم در صحيح خود (در باب تيمم ) آورده اند که مردي در خلافت عمر به نزد او آمد و گفت: من جنب شده ام و آبي نبود که غسل کنم چه کار بايد انجام دهم ؟ عمر گفت: هرگاه آب نيافتي نماز نخوان !!! عمار ياسر حاضر بود گفت: اي عمر! يادت نيست که در فلان سفر من وتو به حسب اتفاق احتياج به غسل پيدا کرده بوديم. تو به علت نبود آب نماز نخواندي و من چون گمان کردم که تيمم به جاي غسل است و همه بدن را به خاک بايد رسانيد در خاک غلطيدم و نماز خواندم. وقتي خدمت حضرت رسول صلي الله عليه و آله رسيديم تبسم نمودند و فرمودند: يا عمار! در تيمم همين قدر بس است که دستها را بر زمين زنند و به هر دو کف دست پيشاني را و بعد از آن با کف دست چپ پشت دست راست و با کف دست راست پشت دست چپ را مسح نمايند. وقتي عمار اين حکايت را نقل کرد. عمر گفت: اي عمار! از خدا بترس! عمار گفت: اگر امر ميکني نقل اين حديث نکنم. عمر گفت: واگذاشتيم تو را به آنچه ميخواهي. (2) اين درحاليستکه که در قرآن آمده: فان لم تجدوا مائا فتيمموا صعيدا طيبا. و رسول خدا صلي الله عليه و اله بسيار گفته بودند که اگر آب نباشد تيمم کنيد. اسناد: (1) : الغدير للاميني ج 6 / 84 و 85، عمدة القارى للعينى ج 2 / 172، فتح الباري ج 1 / 352، صحيح مسلم ج 1 / 193. (2) صحيح مسلم ك الطهارة باب التيمم ج 1 / 193، صحيح البخاري ج 1 / 87، الطرائف لابن طاوس ص 464 عن الجمع بين الصحيحين، سنن أبى داود ج 1 / 53، سنن ابن ماجة ج 1 / 200، مسند أحمد ج 4 / 265، سنن النسائي ج 1 / 59 و 61، سنن البيهقى ج 1 / 209، الغدير ج 6 / 83. 2-عمر و اخذ ديه نامشروع ! گروهى از مردم يمن براى اختلافى كه داشتند، بر ابو خراش هذلى صحابى وارد شدند كه مردى شاعر بود. ابو خراش ، مشك خود را برداشت و شبانه رفت تا براى پذيرايى از آنها آب بياورد. مشك را پر از آب كرد و حركت نمود، ولى قبل از آنكه به آنها برسد، مارى او را گزيد. ناچار بسرعت آمد و آب را به آنها داد و گفت : گوسفندتان را طبخ كنيد و بخوريد و به آنها نگفت كه مار او را گزيده است . آنها نيز گوسفند را طبخ كردند و خوردند، صبح هنگام ديدند ابو خراش ‍ در حال مرگ است . آنها نيز او را دفن كردند و رفتند. ابو خراش در حال جان دادن ضمن اشعارى ، موضوع را گفت كه شب گذشته مار او را گزيده است و از درد آن است كه از دنيا مى رود. وقتى خبر مرگ او به عمر رسيد، سخت خشمگين شد وگفت :اگر نه اين بود كه مى ترسيدم سنت جارى شود، دستور مى دادم كه هيچ يمنى را پذيرايى نكنند! و آن را به سراسر دنياى اسلام بخشنامه مى كردم ! سپس ‍ به حكمران خود در يمن نوشت كه آن چند نفر را كه بر ابوخراش وارد شدند دستگير كند و ديه وى را از آنها بگيرد، وآنها را براى جبران عملشان ، مورد مؤ اخذه وشكنجه قرار دهد !! . (اين قضيه را ابن عبدالبر در احوال ابي خراش هذلي در کتاب الاستيعاب و الدميري در حياة الحيوان آورده اند.) 3-سنگسار زن حامله توسط عمر بن خطاب در زمان خلافت عمر زني حامله را پيش خليفه آوردند و گفتند که اين زن زنا کار است. خليفه از زن در اينمورد سوال کرد و زن به گناه خود اعتراف کرد. عمر بيدرنگ دستو سنگسار اين زن را صادر کرد. امام علي عليه السلام در اين مجلس حاضر بود. حضرت با شنيدن فرمان عمر فرمود : حکم تو در باره اين زن قابل اجراست ولي تو بر کودکي که در رحم اين زن است تسلطي نداري. بچه اين زن بيگناه است و تو با رجم زن او را خواهي کشت ! در اين موقع عمر دستور به آزاد کردن زن داد. موارد مشابه ديگري در مورد دستور عمر به سنگسار زنان حامله در کتب معتبر اهل سنت نقل شده اند که جهالت عمر به حکم خداوند را بيشتر آشکار مي کنند. (از دانشمندان بزرگ اهل سنت :محمد ابن يوسف گنجي شافعي در آخر باب 58 کفايت الطالب - امام احمد ابن حنبل در مسند- بخاري در صحيح - حميدي در جمع بين الصحيحين -شيخ سليمان بلخي حنفي در ص75 باب 14 ينابيع الموده از مناقب خوارزمي -امام فخر رازي در ص466 اربعين-محب الدين طبري در ص 196 جلد دوم رياض النضره- خطيب خوارزمي در ص 48 مناقب -محمد ابن طلحه شافعي در ص 13مطالب السئول و امام الحرم در ص 80 ذخاير العقبي همگي اين ماجرا را نقل کرده اند.) 4- ارث جدّ با وجود برادر و فتواى عمر در اين باره بيهقى در كتاب سنن و كتاب شعب الايمان و متقى هندى در كنز العمال ، روايت كرده اند كه عمر از پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - سؤ ال كرد كه ارث جدّ با برادران چگونه است ؟ پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: عمر! منظورت از اين سؤ ال چيست ؟ چنان مى بينم پيش از آنكه آن را ياد بگيرى از دنيا بروى ! راوى حديث - سعيد بن مسيّب - گويد: قبل از آنكه عمر آن را ياد بگيرد، مُرد! (1) عمر در مدت خلافتش در اين مسئله حيران و سرگردان بود. به طورى كه گفته اند: هفتاد جور حكم كرد! عبيده سلمانى به نقل از ابن ابى شيبه مى گويد: من درباره حكم عمر، راجع به ارث جد، صد قضاوت مختلف خوانده و از بر كرده ام ! (2) خود عمر گفت : من درباره ارث جدّ، حكمها صادر كردم و از حق هم تجاوز ننمودم ! ولى عاقبت ، در اين مسئله مشكل ، به زيد بن ثابت رجوع نمود. (3) اسناد: (1) المتقى الهندي در کنز العمال ص 15 من ج 6 و الغدير للاميني ج 6 / 116. (2) سنن البيهقى ج 6 / 245، الجامع لابن أبى شيبة، الطبقات الكبرى لابن سعد ج 2 / 336، الغدير للاميني ج 6 / 116 و 117. (3) الغدير للاميني ج 6 / 117. 5- جهل عمر در ارث بردن دايى از خواهرزاده سعيد بن منصور در سنن خود روايت مى كند كه مردى خواهرى داشت كه در زمان جاهليت به اسارت رفته بود، سپس او را پيدا كرد و ديد كه داراى پسرى است ، ولى معلوم نيست پدر اين پسر كيست . برادر، خواهر را خريد و آزاد كرد. پسر خواهر ثروتى به چنگ آورد و سپس مُرد. نزد عبداللّه بن مسعود آمدند و حكم مسئله را پرسيدند. ابن مسعود به برادر زن گفت : نزد عمر برو و مسئله را از او بپرس ، سپس ‍ برگرد و به من بگو كه او در پاسخ چه گفته است . برادر آمد و جريان را به اطلاع عمر رسانيد. عمر گفت : من تو را جزء خويشان نزديك خواهر زاده ات نمى بينم ، و از او سهمى نمى برى ، به همين جهت چيزى از آن مال را به او نداد. آن مرد، برگشت وموضوع را به ابن مسعود اطلاع داد.ابن مسعود برخاست و به اتفاق آن مرد نزد عمر آمد، و پرسيد درباره اين مرد چگونه فتوا داده اى ؟ عمر گفت : او را نه از خويشان متوفّا مى دانم و نه صاحب سهم ، به همين علت وجهى براى ارث بردن به نظر نرسيد. اى عبداللّه تو چه نظر دارى ؟ عبداللّه گفت : به نظر من او خويش متوفّا است ؛ زيرا دايى او و ولى نعمت اوست ؛ چون او را آزاد كرده است . به نظر من بايد به او ارث برسد. عمر نيز حكم اول خود را باطل كرد و به وى ارث داد !! (الفقه على المذاهب الخمسة ص 554.) و 6-...... وقتي علماي اهل تسنن چنين سخن مي گويند ما چه کاري انجام بدهيم متاسفانه عده اي بعد از فهم حقيقت بخاطر اغراض گوناگون ان را کتمان مي کنند ----- در ضمن در سند حديثي که گفتي تحقيق کن بعد متوجه خيلي چيزها ميشوي البته قضيه اصلي بين شيعه و اهل تسنن بحث خلافت است باييد روي ان قضيه با هم گفتگو کنيم اگر ان قضيه حل شد باقي قضايا شاخ و برگ همين موضوع است در ضمن اينکه شايد شيعيان اين کار را کردند با شايد عزيزم مسئله اي حل نمي شود باد تحقيق کرد تا حقيقت را يافت نه با شايد دوستدار شما : دوست مومن عبدالله التماس دعاي خير از شما عزيز دارم والسلام دوست من




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما