* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 06 فروردين 1389 تعداد بازديد: 1330 
بازداشت جاسوس عربستاني در لبنان
 
نيروهاي امنيتي لبنان توانستند اين جاسوس عربستاني را پيش از فرار به آن سوي سيم هاي خاردار بازداشت کنند. اين منابع گفتند اين جاسوس عربستاني تلاش کرد برخي اشياء همراه خود را به داخل مرزهاي فلسطين اشغالي پرتاب کند.

   

به گزارش قدسنا، يک جاسوس عربستاني در مرز لبنان و فلسطين اشغالي در حاليکه مشغول تماس با طرف صهيونيستي بود بازداشت شد.

روزنامه النهار لبنان نوشت: اين شهروند عربستاني که "جواد بن فهد العيسي" نام دارد ديروز در منطقه مرزي "العديسه" لبنان با فلسطين اشغالي درحالي بازداشت شد که پشت صخره اي پنهان شده بود و با فرمانده يک گشتي نظامي رژيم اشغالگر در آنسوي خط مرزي تلفني صحبت مي کرد.

به گفته منابع مطبوعاتي لبنان اين جاسوس عربستاني زماني که با يک گشتي امنيتي لبنان روبرو شد، تلاش کرد با کمک نظاميان صهيونيست به داخل فلسطين اشغالي بگريزد.

نيروهاي امنيتي لبنان توانستند اين جاسوس عربستاني را پيش از فرار به آن سوي سيم هاي خاردار بازداشت کنند.

اين منابع گفتند اين جاسوس عربستاني تلاش کرد برخي اشياء همراه خود را به داخل مرزهاي فلسطين اشغالي پرتاب کند.



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  06 فروردين 89 - 00:00:00
***در آنسوي خط مرزي تلفني صحبت مي کرد****
عمر: از عمر به کعب الحبار!! از عمر به کعب الاحبار!!!
کعب الحبار: به گوشم عمر. به گوشم.
عمر: کعب جون. قربانت بروم. کجا بودي. دلم برات يک ذره شده!! کجايي که يک عالمه سوال ازت دارم.
کعب الحبار: تا منو داري غم نخور. هرچي دلت مي‌خواهد بپرس.
عمر: کعبي جون. پس اين احمد کي از دنيا مي‌ره؟ مرديم بس که به ما امر و نهي مي‌کند!!! ديگه از دست او خسته شديم!! هر چي نقشه قتل بلد بوديم همشون نقش بر آب مي‌شن. مونديم چه کار کنيم!!! مي‌گم نکنه راستي راستي يک خدايي وجود دارد که به او کمک مي‌کند؟؟؟
کعب الحبار: بازهم شک کردي؟؟؟ مگر من به تو نگفتم اينها همه کار جنيان است و احمد بر آنها مسلط است؟
حالا خوب گوشهايت را باز کن. هرکسي يک نقطه ضعفي دارد. نقطه ضعف احمد هم نوه‌اش است.
بايد به او حالي کنيم که بين جان خودش و جان نوه‌اش يکي را انتخاب کند.
عمر: نه!!! نه!!!! هرکاري گفتي کردم!!!! ديگر اين يکي را از من نخواه!!!!
کعب الاحبار: حرف زيادي موقوف. اگر نافرماني کني تمام نامه هايت را به ابوسفيان و خودم را در مسجد پخش مي‌کنم.
عمر: لبيک اي کعب!!! لبيک!!! اله حقه و مکر تو هستي!!!‌ از اله مرگ مي‌خواهم که مرا در گرفتن انتقام کشته هاي مظلوم و لات و عزي پرست بدر ياري کند!!!!




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما