کشور عربستان سعودي يکي از موثرترين کشورهاي عربي در منطقه خليج فارس و جهان اسلام است، که اکنون تحت پادشاهي سعودي اداره ميشود. به گزارش سايت حج،اهميت اين کشور قطع نظر از وجود چاههاي نفت و وضعيت خاص اقتصادياش، از وضعيت ويژه و استثنايي اين کشور در زمينه امور مذهبي ناشي ميشود. وجود شهرهاي مقدس مکه و مدينه در عربستان به عنوان سرزمين وحي، موجب شده است هر ساله ميليونها نفر از مسلمانان جهان براي انجام اعمال مذهبي در موسم حج و انجام زيارت حرمين شريفين عازم اين کشور شوند. عربستان با ترکيب جمعيتي ۱۰۰ درصد مسلمان، تنها حدود ۲۰ درصد شيعه دارد که اين تعداد نيز به نظر ميرسد به شدت توسط پادشاهي سعودي تحت کنترلند. از لحاظ تاريخي بايد گفت که قاعدتا بحث شيعه در عربستان همزمان با اسلام در حجاز پا گرفت. اما درباره آنچه پس از اسلام در سرزمين حجاز رخ داد و تا امروز که حکومت سعودي با پادشاهي آن را اداره ميکنند، چهارده قرن تاريخ فاصله است. عربستان در زمانهاي قديم و پس از ظهور اسلام، همواره ميان دولتهاي محلي و منطقهاي تقسيم شده بود و به صورت ملوکالطوايفي اداره ميشد. با ظهور اسلام و استقرار آن در سراسر شبه جزيره، اين منطقه براي اولين و آخرين بار، تحت لواي اسلام، به وحدت دست يافت و به نحو چشمگيري از ديدگاه سياسي و فرهنگي دگرگون گشت تا جايي که با گذشت چند دهه، عربها به چنان قدرتي دست يافتند که دو امپراطوري بزرگ شرق و غرب آن روزگار را از پا در آوردند. در زمان امويان، قسمت اعظم عربستان جزو قلمرو اين حکومت بود تا آنکه آل عباس بر آن مسلط شدند. در اواخر قرن دوم هجري قمري، علويان در عربستان قيام کردند؛ اما کاري از پيش نبردند. با مرگ متوکل عباسي، قدرت عباسيان رو به زوال نهاد و عربستان هم به دنبال آن، بار ديگر داراي حکومتهاي محلي ضعيف و کوتاه مدتي شد که جز چندين قرن اغتشاش و درهم ريختگي، چيز ديگر به همراه نداشت. در قرن ۱۶ ميلادي (دهم هجري قمري)، پرتغاليها قصد حمله به مکه را داشتند اما اين فکر عملي نشد. در همان قرن خلفاي عثماني که متوجه عربستان شده بودند، به تدريج سواحل غربي و سپس تمامي عربستان را زير سلطه خود در آوردند. در اين زمان يعني قرن ۱۸ميلادي، محمدبن عبدالوهاب، که خود را مصلح مذهبي ميدانست در نجد قيام کرد و مذهب خاصِ خود را تبليغ نمود. آيين و فرقه جديد به وجود آمده توسط محمدبن عبدالوهاب، در آغاز با مشکلات فراواني مواجه گرديد، چرا که مخالفان افکار و عقايد وي عليه او قيام کردند و تعرضاتي انجام دادند که در نتيجه آنها، وي درصدد به دست آوردن حامياني از حاکم شهر نجد برآمد؛ اما آنان از ترس ايجاد آشوب و بلوا، حاضر به انجام و قبول چنين کمکي نشدند. سرانجام وي، محمدبن سعود حاکم شهر «درعيه» را با خود همداستان کرد. محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود با يکديگر عهد و پيمان بستند که در اين راه، از هيچ کوششي دريغ نورزند و بر مبناي اين قرارداد، عبدالوهاب بر نفوذ مذهبي خويش و محمدبن سعود نيز بر قدرت خود افزودند. با درگذشت محمدبن سعود در سال ۱۷۶۵ ميلادي، عبدالعزيز به جانشيني پدر منصوب گرديد. او که ادامه دهنده راه پدر و طرفدار مذهب عبدالوهاب بود، در سال ۱۷۷۳ ميلادي، شهر رياض را به تصرف در آورد و توانست قلمرو حکومتي خويش را تا قصيم و الاحسأ گسترش دهد. در اين زمان روابط نجد و حجاز تيره گرديد و در شهر مکه از ورود طرفداران مذهب وهابي جلوگيري شد. وهابيها نيز در مقابل از عبور حجاج عراقي و ايراني از سرزمين نجد ممانعت کردند که در نهايت شريف مکه در رفتار خود با وهابيها تجديد نظر کرد تا مشکل برطرف شود. به دنبال تجاوزات و دستبردهاي پيروان وهابي به قبايل عراقي در سال ۱۷۹۸ نيروهاي بغداد براي مبارزه با وهابيها به نجد رفتند اما اين درگيري ثمري نداشت و يکسال بعد قراردادي بين دو طرف در بغداد به امضا رسيد. در سال ۱۸۰۱ بار ديگر کربلا مورد تهاجم آلسعود قرار گرفت و مقبره امام حسين(ع) تخريب شد. با مرگ عبدالوهاب ديري نگذشت که عبدالعزيزبن محمد نيز در سال ۱۸۰۳ به قتل رسيد و سعودبن عبدالعزيز به جاي پدر بر تخت حکومت نشست. وي يک سال بعد توانست مدينه را تصرف کند و در سال ۱۸۰۵ نجف، سپس مکه و جده را نيز به زير سلطه خويش درآورد. با قدرت گرفتن سعودبن عبدالعزيز، محمد علي پاشا والي مصر، از جانب سلطان عثماني مأمور سرکوب وهابيها گرديد. وي پسرش را به حجاز فرستاد و او توانست مدينه را در سال ۱۸۱۲ و مکه را يکسال بعد به تصرف خود درآورد. پس از مرگ سعود در سال ۱۸۱۴ پسرش عبدالله به قدرت رسيد و چون قدرت پدر را نداشت، با والي مصر قراردادي منعقد کرد و به اينگونه حاکميت سلطان عثماني را گردن گرفت؛ با اين حال در سال ۱۸۱۶ ميلادي اين قرارداد از سوي ابراهيم پاشا والي مصر نقض شد و وي به سرکوب وهابيان پرداخت تا عاقبت در سال ۱۸۱۸ توانست با تصرف درعيه، عبدالله را دستگير و به قتل برساند. در سال ۱۸۲۴، ترکي بن عبدالله از عموزادگان سعود، در رياض حکومت خود را براساس حمايت از وهابيت پايهگذاري کرد و توانست تا سال ۱۸۳۳، تمام سواحل خليج فارس و منطقه مرکزي نجد را تصرف کند و بدين ترتيب آيين وهابي را در سراسر نجد توسعه دهد؛ از اين پس، اختلافات ميان آل سعود به اوج خود رسيد و اين اختلافات ميرفت که آن را به اضمحلال بکشاند. اما در اوايل قرن بيستم ميلادي، عبدالعزيز بن عبدالرحمن، رياض را از دست خانواده آل رشيد خارج و حکومت خويش را بر آن ثبت کرد و سپس شورش قبايل مختلف و نزاعهاي خارجي را مرتفع ساخت. عبدالعزيز پس از تصرف رياض، مکه را زير سلطه خود درآورد و به کشور گشايي پرداخت. در نتيجه شکستي که توسط نيروهاي انگليسي بر وهابيون وارد آمد، بالاجبار، با تشيکل کنفرانس عقير، پيماني بين دو گروه سعودي و انگليسي بسته شده و به موجب آن، خط مرزي عراق و کويت و نجد تعيين گرديد. در ژانويه ۱۹۲۶ سرانجام سران حجاز، با عبدالعزيز بيعت کردند و او پادشاه حجاز خوانده شد و در ۱۸ دسامبر ۱۹۳۹ فرمان يکپارچه کردن پارههاي کشور عربي داده شد و از اين پس سرزمين مذکور عربستان سعودي خوانده شد. بنابراين، عربستان امروزي نتيجه پيوند قدرت سياسي و نظامي خاندان سعودي و محمدبن عبدالوهاب، بنيانگذار فرقه وهابيت است. در حال حاضر نفوذ وهابيت به دليل ايفاي اين نقش تاريخي و حياتي، فراتر از نقش رسمي يک نهاد ديني است و از زمان تأسيس رژيم سعودي، وهابيت فرهنگ، آموزش و پرورش و سيستم قضايي آن را شکل داده و در نهايت بر همه تمايلات و گرايشهاي اسلامگرايي سني عربستان تأثير گذاشته است. در عربستان کنوني، مفتيهاي وهابي، در اوضاع سياسي جامعه نقش برجستهاي دارند و وزراي دادگستري، حج و شئون اسلامي، اوقاف، و دعوت و ارشاد با مشاورت آنها انتخاب ميشوند. اما حضور شيعه در عربستان، به قرن اول هجري، يعني زماني که شيعيان امام علي (ع) نتايج سقيه را نپذيرفتند، باز ميگردد. طبري در تاريخ خود تصريح دارد که نبي مکرم در «يوم الانذار»، سه موضوع مهم را مطرح و عشيره خود را به آن دعوت کرد که عبارت است از: توحيد، نبوت و ولايت و جانشيني پس از پيامبر که غير از علي بن ابي طالب(ع)، کسي در آن روز به پيامبر ايمان نياورد و بزرگان قبيله ابوطالب را خطاب کرده، و ولايت و سرپرستي کودکش را به وي به تمسخر تبريک گفتند. از نظر قرآن نيز حضور شيعه به زمان خود پيامبر باز ميگردد، چنان که طبري و آلوسي در تفاسير خود، ذيل آيه هفتم سوره مبارکه «البينه»، با اشاره به شأن نزول آيه، علي(ع) و پيروان ايشان را مصداق اين آيه معرفي کردهاند. حدود ۱۵ درصد از جمعيت شيعهنشين عربستان دوازده امامي هستند. بيشتر اين جمعيت در منطقه شرقيه زندگي کرده و در همانجا نيز مشغول به کارند. شرقيه استاني است که شيعيان به لحاظ جمعيتي، اکثريت غالب را تشکيل داده و از نظر اقتصادي بزرگترين منطقه نفتي با گستردهترين تأسيسات پالايش نفت در عربستان را داراست. در حالي که تعداد کمي از شيعيان در دمام، مرکز استان شرقيه و بزرگترين شهر اين استان ساکن هستند، اکثر قريب به اتفاق آنها در شهرها و روستاهاي بين دو واحه بزرگ قطيف و الاحساء زندگي مي کنند. الاحساء دو شهر بزرگ به نام هاي هفوف و مبرز دارد که علاوه بر سنيها، شيعيان نيز در آنها سکونت دارند. گروه قابل ملاحظهاي از شيعيان اسماعيلي (حدود صدهزار نفر) نيز در استان نجران و حومه آن (در منطقه مرزي نزديک به يمن) ساکناند. شيعيان دوازده امامي علاوه بر استان شرقيه در مدينه و وادي فاطمه، داراي جمعيتهاي بزرگي هستند و در جده و رياض نيز گروههاي کوچکي تشکيل دادهاند. زيديها نيز به عنوان شاخهاي شيعي، در شهرهاي جنوبي نجران، جده، ينبوع و عصير سکونت دارند و وابستگي زيادي به زيديهاي يمني دارند. علاوه بر سه گروه شيعي مذکور، شيعيان بسياري هستند که به دليل شرايط بد مذهبي در شهرهاي سنينشين در تقيه زندگي ميکنند و از بروز مذهب خود اجتناب ميورزند. شيعيان عربستان همان طور که گفته شد از قرن چهاردهم تا اوايل قرن بيستم ميلادي، به استثناي حدود ۷۰ تا ۸۰ سال زمان حضور پرتغاليها در قرن شانزدهم، تحت قيادت سنيهاي خارجي، از جمله دولت عثماني قرار داشتند. عليرغم اين شرايط، شيعيان مقامهاي عالي روحاني را در اختيار داشتند و تا به قدرت رسيدن سعوديها، موسسات مهم ديني آنها از جمله مساجد و حسينيهها همچنان زنده و فعال بود. شيعيان تا آن زمان، آشکارا مراسم عبادي خود را برگزار ميکردند و در حوزههاي علميه محلي، به فراگيري علوم ديني ميپرداختند. اين پويايي تا دهه ۴۰ ميلادي قرن گذشته به اندازهاي بود که قطيف را نجف کوچک ميخواندند. گفته ميشود با تأسيس پادشاهي سعودي، سرکوب و به حاشيه راندن شيعيان، رنگي دولتي به خود گرفت و به سياست رسمي رژيم تبديل گرديد. رژيم سعودي به طور همزمان، ابزارهاي مختلفي را براي آرام کردن و به حاشيه راندن اقليت شيعه به کار گرفت که مهاجرت هزاران مهاجر سني و تاجر از نجد و قصيم به منطقه شرقيه، ساخت شهرها و مراکز تجاري جديد سنينشين، به زوال کشاندن شبکههاي کشاورزي و تجاري قديمي وابسته به شيعيان، عدم معامله با تجار شيعه و تمايل به همکاري هرچه بيشتر با مرکز و غرب عربستان، مصادره باغهاي نخلداران شيعه و منابع و محصولات آنها توسط رژيم از جمله اين ابزارها بود. همزمان حاکمان سعودي و ناظران محلي، از انجام شعاير و مراسم مذهبي شيعيان به شدت جلوگيري کرده و محدوديتهاي فراواني را در زمينه اعلام عمومي براي نماز و دعا، چاپ انتشار متون ديني، ساخت مساجد و حسينيه و زيارت مراقد ائمه اعمال مي کردند. به دنبال آن شيعياني که در مراسم مذهبي مانند عاشورا شرکت داشتند، تحت تعقيب و آزار و اذيت قرار ميگرفتند. نتيجه اين اقدامات تضعيف هر چه بيشتر شيعيان در عربستان سعودي بوده است. با اين حال جامعه شيعيان عربستان در دههاي اخير، گاه کوشيد که از زير سلطه سعوديها خارج شود و برخي نافرمانيهاي مدني را تحت رهبري مبارزاني چون حسين صفار پياده کرد. مطالبات شيعيان عربستان در آن زمان، به حق برگزاري مراسم مذهبي، پايان بخشيدن به تبعيض، سهم بيشتر از درآمدهاي نفت، فرصت هاي شغلي و مدرن سازي شهرها و جوامع شيعه بود. اما رژيم با دستگيري و شکنجه سران و رهبران مبارزه، آنها را سرکوب کرد. پس از اين مشکلات جريان شيعي در عربستان تصميم به مدارا و گفتگو با حکومت گرفت به طوري که در سال ۱۹۹۳ ملک فهد، چهار رهبر شيعه و حاميان حسين صفار (جعفر الشايب، صادق الجبران، عيسي المزيل و توفيق الصيف) را براي بحث و بررسي مطالباتشان به جده دعوت کرد. شيعيان پس از اين جلسه، در ازاي پايان دادن به مخالفت فعال از خارج، توانستند تا زندانيان سياسي خود را که از دهه ۸۰ در حبس بودند، آزاد کنند و صدها تبعيدي نيز اجازه يافتند به کشور بازگردند. گذرنامههاي آنها را اعاده و حق مسافرت به آنان بازگردانده شد. رژيم سعودي همچنين به ارگانهاي دولتي دستور داد تا اعمال تبعيضآميز را محدود و متون درسي مدارس را که در آن به شيعيان توهين شده بود اصلاح کند. اگرچه اين توافق نتايج متعددي را در پي داشت؛ اما تمام مطالبات شيعيان را محقق نساخت و بار ديگر به شکلگيري گروهها و جريانهاي مبارزهجويانه و کمرنگتر شدن تاکتيک سازش منجر گرديد. هم اکنون سازمان يا گروه سياسي شيعي به شکل قانوني در عربستان فعاليت ندارد؛ اما تعدادي سازمانها و شبکههاي غيررسمي وجود دارند که مطالبات و حقوق شيعيان را دنبال ميکنند. اين سازمانها عبارت است از: سازمان انقلاب اسلامي جزيرة العرب، حزبالله عربستان سعودي، جامعه علماي حجاز (جماعه علماء الحجاز)، شيعيان ليبرال و سنتگرايان و معترضان. پس از ۱۱ سپتامبر و حوادث تروريستي آن، شيعيان عربستان کوشيدند تا با فاصله گرفتن از اقدامات خشونتآميز، وجهه خود را به عنوان مبارزان صلحجو و ضدتروريسم حفظ کنند و در حال حاضر جنبش شيعيان در عربستان سعودي، روند دو وجهي و مسالمتآميز خود را همچنان ادامه ميدهد. در حال حاضر اغلب شيعيان به اين نتيجه رسيدهاند که امنيت جامعه آنها با بقاي رژيمي که بتواند به خوبي از رفتارهاي افراطي و کينهجويانه وهابيها و سلفيها جلوگيري کند، تامين ميگردد. از اين رو با تأکيد بر وحدت ملي، همزيستي، همکاري و محوريت اسلام سعي در جلوگيري از به خشونت کشيده شدن رابطه خود با رژيم ملک عبدالله دارند. نتيجه اين سياست، تساهل بيشتر رژيم سعودي با شيعيان، حق برگزاري مراسم روز عاشورا و آزادي نسبي بوده است. با اين حال همه ساله خبرهايي از به خشونت کشيده شدن مراسمها و تجمعات شيعيان در عربستان شنيده ميشود. ناگفته نماند که هنوز اين اعتقاد قوي نزد وهابيها وجود دارد که شيعيان تنها در انتظار فرصت بوده و منتظرند، تا به کمک يک کشور خارجي، کشور مستقل خود را بنا نهند.
|