* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 19 خرداد 1389 تعداد بازديد: 2181 
وضعيت شيعيان لبنان از ديروز تا امروز
 
آمال شيعيان لبنان همانگونه که امام موسي صدر بر آن تاکيد مي‌کرد؛ «محروميت زدايي» است. آن روزي مي‌توان جشن شيعيان را به نظاره نشست که قدم زدن در مناطق شيعه نشين با ساير مناطق تفاوتي نداشته باشد و بتوان بوي رفاه و آسايش را استشمام کرد.  

به گزارش شيعه آنلاين، «فريد مدرسي» روزنامه نگار عرصه ديني که در حال حاضر در لبنان به سر مي‌برد، گزارشي در مورد شيعيان لبنان و وضعيت آنها نوشته و براي پايگاه خبري شيعه آنلاين ارسال کرده است. متن کامل اين گزارش بدين شرح است: 

 

آن هنگام که لبناني‌ها جشن استقلال گرفتند و از آن روز کشور «لبنان» زاده شد؛ همچنان شيعيان در عزلت و انزواي خود گرد تنگدستي حلقه زده بودند و اينچنين براي رئيس جمهور وقت به تصوير کشيده شدند: «در کل منطقه (شيعي جنوب لبنان) حتي يک بيمارستان به چشم نمي‌خورد؛ اما در هر يک از شهرهاي صيدا، صور، نبطيه و ... يک خانه بهداشت وجود دارد. اين منطقه از شبکه‌هاي آب شرب نيز محروم است تا آنجا که بيشتر مردم از آب هاي راکد استفاده مي‌کنند.»

 

شايد ولادت شيعيان با تبعيد «ابوذر غفاري» به اين منطقه، تقديرشان را اينگونه رقم زده بود که امروز هم با وجود تکاپوهاي مستمرشان همچنان اين افتراق مشهود است. وقتي در کوچه پس کوچه «ضاحيه جنوبي» قدم مي‌زني و ازدحام بيش از حد جمعيت را در فضاهاي کوچک به نظاره مي‌نشيني و فقر را با گوشت و پوستت حس مي‌کني و آنگاه پاي در مناطق مسيحي‌نشين و سني‌نشين در بيروت و حومه آن مي‌گذاري و سنگ فرش‌هاي آئينه‌گون آن را کنار بازي چند کودک شاد و شنگول آن منطقه مي‌بيني، بار ديگر برايت ابوذر زنده مي‌شود؛ گويا همچنان شيعه در لبنان در تبعيد به سر مي‌برد. روزي سني مذهبان عثماني شمشير در دست گرفتند و علماي شيعي را به حبس و اعدام محکوم کردند و جوانان اين مذهب را به سربازي اجباري 30 ساله فرستادند و روز ديگر مسيحيان فرانسوي حتي به چهارپايان و تخم مرغ هاي شيعيان رحم نکردند و سرانشان را اعدام و تبعيد کردند. در دوره‌اي هم فلسطينيان آنان را سپر بلاي خود کردند و آتش اسرائيل خانه‌هايشان را ويران کرد. تراژدي شيعه در لبنان آنچنان تکرار مي‌شد که امام موسي صدر از عنوان «کربلاي لبنان» استفاده کرد و گفت: «بياييد به محله‌هاي بيروت بنگريد. اي صاحبان قدرت، آيا احساس شرم نمي‌کنيد که تنها چند کيلومتر آن سوتر از منازل شما، خانه‌هايي وجود دارد که براي انسان قابل س ت نيست؟... اگر هزار کودک بي‌سرپناه و آواره در بيروت وجود داشته باشد، نهصد نفر از آنان مسلما متعلق به شيعيان هستند ... ما خواهان حقوق کامل خود هستيم ... دشمن ما کسي است که بدون دادن چيزي به مردم، در پي حکومت بر آنهاست... سوگند مي‌خوريم تا زمان محو محروميت و محو مناطق محروم از لبنان ساکت ننشينيم...»

 

شيعيان در لبنان از گذشته‌هاي دور همواره به «تقيه» يا «نفرت پنهان» مقابل حاکمان ضدشيعي روي مي‌آورند و بزرگترين دغدغه شان حفظ هويت و صيانت از اراضيشان بود. از سوي ديگر «تعامل فقيه با دولت مرکزي اشکال شرعي و فقهي نداشت و فقها مي‌توانستند در دوران تقيه به تحصيل علم و بر عهده گرفتن نقش‌هاي ارشادي و هدايت گرايانه يعني نقش‌هاي تربيتي و غيرسياسي روي بياورند و نيز همواره در امور عبادي بر تکاليف شرعي تاکيد کنند که التزام مردم به قوانين شرعي شيعه را تضمين مي‌کرد؛ گرچه اين اقدامات به عبادات فردي محدود مي‌شد و تکاليف سياسي را در بر نمي‌گرفت.» علماي شيعي ايده و نظر داشتند اما جايي براي اجرايي کردن آن در لبنان نمي‌يافتند. از اين رو، در پي درخواست حاکمان ايراني همچون سربداران و صفويان به خوبي درخشيدند و موثر جلوه کردند. «شهيد اول» کتاب «لمعه دمشقيه» را براي سربداران نوشت و اين کتاب قانون آنان شد و «محقق کرکي» آنچنان جايگاهي در حکومت صفوي يافت که توانست بزرگترين مقامات دولتي را عزل و نصب کند. اما در لبنان، سياست براي شيعيان امري دست نيافتني مي‌آمد و راهشان از آن جدا بود و به امور شرعي و ديني خود مي‌پرداختند و روحانيت نقش محوري در اين عرصه داشت. همانگونه که سيد عبدالحسين شرف الدين (عالم ديني طائفه شيعه قبل از امام موسي صدر) گفته بود: «در ميان شيعيان، تنها علماي ديني حضور داشتند؛ آنها داراي مرجعيت بوده و خواسته هاي ديني و دنيوي شيعه را براساس سنت ها تعيين مي‌کرده اند.» عدم دخالت عالمان ديني در عرصه مسائل اجتماعي و سياسي و از سوي ديگر وابستگي رهبران سنتي سياسي طايفه شيعه (زمين داراني که زمين از آن حکومت بود و آنان سرپرست آن) به حکومت‌هاي وقت، نتيجه آن، اين شد که آنان همواره غيرموثر بودند و انزوا در اقتصاد و سياست را تجربه مي‌کردند و به آن خو گرفته بودند.

 

شيعيان اغلب از کشاورزي زندگي مي‌گذراندند که هم رونقي نداشت و هم صاحب زمين نبودند و برخي ديگر هم دوره گردهاي دستفروش بودند. در دهه هفتاد ميلادي، سرانه اغلب شيعيان نسبت به ميانگين سرانه هر لبناني يک چهارم بود. همچنين تنها 5/6 درصد آنان به مقطع دبيرستان راه مي‌يافتند. از سوي ديگر، در حالي که طائفه شيعه 20 درصد لبنان را تشکيل مي داد، فقط 7/0 درصد بودجه دولت نصيبش مي‌شد. وضعيت شيعيان لبنان در دهه 60 ميلادي اينگونه گزارش شده است: «جنوب لبنان به نسبت افراد ساکن در آن، يا به نسبت مساحت، کمترين راه آسفالت را دارد. به رغم آنکه در اوايل دهه 60 در تعدادي از مناطق جنوب لوله کشي انجام شد، هنوز تمام روستاها و شهرهاي اين منطقه آب سالم و لوله کشي ندارد. شبکه برق نيز تقريبا در همان سال ها در جنوب برقرار شد اما در بيشترين اوقات، کار نمي‌کند. در جنوب لبنان تنها در شهرها و روستاهاي بزرگ، تجهيزات تصفيه آب وجود دارد. در خارج از مراکز بزرگ، تلفن مطلقا وجود ندارد، مگر يک کابين تلفن همگاني که آن هم معمولا خراب است. پزشکان يک بار در هفته و گاهي حتي يک بار در ماه، وارد شهرها و روستاهاي جنوب مي‌شوند و تنها در روستاهاي بزرگ درمانگاه وجود دارد اما همين درمانگاه ها نيز به صورت منظم کار نمي‌کنند؛ بيمارستان ها و داروخانه ها نيز تنها در مراکز بزرگ وجود دارند. آموزش ابتدايي عموما در خانه هايي قديمي و غير بهداشتي انجام مي‌شود که روستاها خود آنها را تهيه مي‌کنند. در مورد مدارس راهنمايي و متوسطه بايد گفت آنها تنها در نيمه دهه 60 در شهرها و روستاهاي بزرگ تاسيس شدند.»

 

با رشد تحصيلي جوانان شيعي، اندک اندک نياز به تاثيرگذاري و مخالفت با وضع موجود ميان آنان رخ نمايي کرد. آنان به دنبال رفاه و رشد اقتصادي بودند و در اين مسير به سازماني اجتماعي نيازمند. اما هيچ حزب سياسي شيعي و شخصيت‌هاي سياسي مخالف وضع موجود نمي‌يافتند. از اين رو، به احزاب چپ، بعثي و فلسطيني گرايش يافتند و برخي از آنان همچون «محسن ابراهيم» و «نصير الاسد» (حزب کمونيست کار) و مالک الامين و عبدالله الامين (حزب بعث سوريه) به ارکان بالاي اين احزاب راه يافتند. شيعيان از يک سو به شعارهاي مساوات، برابري، بهبود خدمات اجتماعي و بهداشتي و بهبود شرايط کار و مسکن اين احزاب گرايش يافتند و از سوي ديگر، براي گرفتن حقوق و برخي درآمدهاي ديگر و ارتقاي مالي خانواده شان به اين اقدام دست مي زدند؛ به گونه اي که گفته مي شد: «اين جوانان (شيعي) در صبحگاهي براي پيوستن به يکي از سازمان ها عزم سفر مي کردند و پس از چند هفته کلاشينکف بر دوش يا با سلاح کمري و مبالغ چشمگيري پول به روستاي خود باز مي‌گشتند.»

 

در اين شرايط بود که بر اساس وصيت «سيدعبدالحسين شرف الدين»، امام موسي صدر به لبنان آمد  و از صفر شروع کرد. پيش از او اگرچه نظردهي سياسي-اجتماعي ميان شيعيان راه يافته بود، اما هيچ نهادي شيعي برپا نشده و دو دستگي و چند دستگي در مباحث سياسي و حتي اعتقادي رخ نمايان کرده بود. از يک سو، برخي مدافع شکل گيري کشور «لبنان» از سوي فرانسويان بودند و برخي ديگر به گرايش هاي پان عربيسم و پيوستن به حکومت سوريه اميد بسته بودند. در مباحث اعتقادي هم پيش از آن «سيد محسن امين» به انتقاد از برخي روش هاي عزاداري شيعيان مي پرداخت و آنان را «خرافه» مي ناميد و مقابل او، «شيخ عبدالحسين صادق» مي گفت: «آسيبي که شيعيان در روز عاشورا به جسم خود مي زنند، در مقايسه با رنج ها و دردهاي امام حسين(ع) و خاندان و اصحابش، چيز قابل ذکري نيست...» برخي از روحانيون شيعي لبنان هم رابطه شان با مردم سست شده بود؛ به گونه اي که «احساس مي کردند بخشي از وظيفه آنان موقر و متين بودن است و بايد از کنش ها و واکنش هاي مردمي پرهيز و از ورود به جمع مردم عادي و نشست و برخاست با آنان دوري کنند.» آنچنان که يکي از هوادارن امام موسي صدر، بخشي از روحانيت قبل از او را اينگونه توصيف مي‌کند: «روحاني در ميان ما، خود را با عبايش پوشانده، دستش را زير سرش نهاده و به خواب رفته است. او بيدار شده است تا فقط به ديگران بگويد که بخوابند...» در مقابل، «سيدموسي صدر» معتقد بود: «من در لباس يک روحاني به عالم حيات و حرکت رو آورده ام.»

 

حضور صدر سه جريان را برابرش قرار داد؛ اول روحانيت سنتي که به وضعيت زندگي مردم توجهي نداشتند و شرايط پيراموني خود را نمي ديدند. دوم رهبران سنتي شيعيان که منافع خود را در پيوند با حاکمان وقت تعريف مي کردند و حفظ وضع موجود بزرگترين آرزويشان بود و سوم، جريان ها و احزاب حاکم که غيرشيعي بودند و وضعيت فعلي شيعيان را مي پسنديدند. از سوي ديگر، سه طيف شيعيان به هواداري از او پرداختند؛ اول دانشجويان و روشنفکران شيعي که جايگاه فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي طايفه خود را نمي پسنديدند. دوم سرمايه دارن شيعي که به دليل وضعيت شيعيان از لبنان به افريقا و اروپا مهاجرت کرده و ثروتمند شده بودند و خواهان تغيير وضعيت هم کيشان خود بودند. سوم طبقه متوسط شيعيان و به ويژه کارمندان معمولي دولت که شيعه بودن را مانع ارتقا خود مي ديدند و مي خواستند با اين نگرش مبارزه کنند.

 

موسي صدر اولين گام را در تاسيس نهادهاي رفاهي و حمايتي در امور اقتصادي و آموزشي براي شيعيان لبنان برداشت. سپس نهادي ديگر براي سازماندهي علماي تشيع به نام مجلس اعلاي شيعيان راه اندازي کرد و کنار آن «حرکت امل» براي تجميع رفتارهاي سياسي-نظامي شيعيان برپا کرد. او با توجه فضاي متکثر اعتقادي-سياسي لبنان، فقط به اين امور نپرداخت، بلکه در اين ميان، راه گفت و گو با اديان و مذاهب ديگر را باز گشود تا حساسيت ها را کاهش دهد و از شکل گيري موانعي مقابل برنامه هايش جلوگيري کند. اين گفت و گو ها را فقط به رجال ديني اختصاص نداد و رايزني هايش با لطافت و تندي با سياستمداران و دولتمردان لبناني و غيرلبناني هم پابرجا بود. او محرميت زدايي از شيعيان و مقابله با تبعيض هاي مذهبي عليه آنان را محور برنامه هايش قرار داده بود و حتي گاهي محروميت زدايي را اختصاص به شيعيان نمي داد و از ساير مذاهب هم سخن مي گفت؛ چراکه معتقد بود: «هر رهبري که امور روزانه گروه خويش را ناديده بگيرد، نمي تواند ادعاي مسلماني کند.» با توجه به اينکه مجتهد بود و علماي نجف و قم او را تاييد مي کردند، به دنبال جنگ هاي اعتقادي و بيان تمام باورهايش نبود. او شايد آرايي متفاوت با باور اغلب علماي شيعه داشت، اما هيچگاه سعي نمي کرد مدام بر طبل اعلام آن آرا بکوبد. فقط در شرايطي ويژه که بيان و اجراي آن مشکل گشا بود، از اعلان آن هراسي نداشت. اينگونه بود که عکسش کنار زنان بي حجاب مسيحي، ايستادنش زير صليب حين سخنراني در کليسا و... نتوانست نجف را مقابلش بشوراند و حتي گاهي فتاوايي از سوي مراجع نجف اعلام مي شد که همگام با خواسته صدر بود؛ همچون پاک بودن اهل کتاب.

 

امام موسي صدر توانسته بود موسس سازمان شيعيان لبنان باشد که خود رهبري آن را برعهده داشت و مراجع ارشد نجف و قم را نمايندگي مي کرد. هدفش رفاه اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي و برخورداري از تمام حقوق آن براي شيعيان لبنان بود. براي هر کدام از اين عرصه ها، نهادهايي تاسيس کرده بود. تمامي شيعيان لبنان هم به طور رسمي يا غيررسمي زيرمجموعه اين نهادها بودند و زير چتر رهبري اجتماعي - معنوي صدر قرار گرفته بودند. او اگرچه هيچ سمت سياسي نداشت و تنها رياست مجلس شيعيان لبنان را برعهده داشت که نهادي اجتماعي بود اما با تمامي رهبران سياسي و مذهبي منطقه مرتبط بود و از اين ارتباط براي پياده کردن برنامه هايش سود مي برد. نمونه اي از شيوه اين ارتباط را مي توان در حمايت هايش از امام خميني و ديدارش با محمدرضا پهلوي براي آزادي زندانيان سياسي و جلوگيري از اعدام آنان ديد. اگرچه ممکن بود، سياستمداري با او دشمن باشد اما هيچگاه نه او راه گفت و گو را بر آن فرد مي بست و نه آن فرد به اين اقدام دست مي زد. گويي صحنه ناپديد شدن او در ليبي نمايشي از تراژدي اين تفکر بود.

 

پس از او، شيعيان لبنان اگرچه با توجه به بازتاب‌هاي اين رخداد و پيگيري آن، رشدي افزون در راهيابي به آمال و آرزوهاي رهبر مفقود شده شان يعني محرميت زدايي يافتند و بر کرسي هاي سياسي - اجتماعي نشستند و حقوقشان را تاحدودي باز پس گرفتند اما آن سازمان کلان شيعي که اجزاي آن، نهادهاي تاسيس شده از سوي صدر بود، چند پاره شد و هرکدام از آن نهادها از سوي جمعي اداره و مديريت مي شد و براي هرکدام از آنها هم استراتژي و اهدافي جداگانه ترسيم شده بود؛ برخي مبارزه هاي منطقه اي را اولويت دادند و برخي راهيابي به نهادهاي دولتي و حکومتي لبنان و برخي هم فقط به کمک به فقرا و تنگدستان پرداختند و مجموعه اي ديگر آموزش هاي نوجوانان شيعي را مدنظر قرار داد و ديگراني هم بودند که به نشر و تدوين آرا و نظرات رهبر شيعيان لبنان مشغول شدند. از سوي ديگر در اين ميان بار ديگر اختلافات اعتقادي شيعيان سر باز کرد و تنش هايي را به ارمغان آورد. فقدان رهبري يکپارچه آنچنان براي شيعيان لبنان گران تمام شد که دو تشکل شيعي چند صباحي به منازعه پرداختند و شيعه به روي شيعه آتش گشود.

 

امروز شيعيان در لبنان اگر چه همچون گذشته در تبعيض شديد مذهبي قرار ندارند و توانسته اند ارکان قدرت را فتح کنند و در نظام سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي لبنان بازيگر باشند اما گويي هدف اوليه آنان يعني محروميت زدايي اولويت خود را از دست داده و آموزش هاي اعتقادي-مذهبي هم که از ابتداي حضور شيعه در اين منطقه هدف اوليه تلقي مي‌شد، کمرنگ شده است. اگرچه راهيابي به قدرت سياسي جزئي غيرقابل ترديد در حيات اجتماعي شيعيان لبنان تلقي مي شود، اما پيش زمينه آن زيستن و ارتباط نزديک با مردم و اولويت دادن آن به نشست و برخاست با سياستمداران و همچنين خروج از طائفه گرايي به سوي گفت و گو با ساير اديان و مذاهب است. ارتباط ارگانيک و موثر شيعيان لبنان با نهادها و شخصيت هاي شيعي ايران و عراق هم ديگر نياز امروز آنان به حساب مي آيد. اکنون شايد بتوان وحدت هايي را ميان شيعيان لبنان ديد، اما محور آن سياست است تا مسائل اجتماعي و اقتصادي.

 

آمال شيعيان لبنان همانگونه که امام موسي صدر بر آن تاکيد مي‌کرد؛ «محروميت زدايي» است. آن روزي مي‌توان جشن شيعيان را به نظاره نشست که قدم زدن در مناطق شيعه نشين با ساير مناطق تفاوتي نداشته باشد و بتوان بوي رفاه و آسايش را استشمام کرد. از اين رو، کرسي هاي سياسي پايان راه نيست، بلکه يکي از راه ها است.

 

* برخي از آمارها و اطلاعات اين مطلب برگرفته از:

 

- گفت و گوي نگارنده با برخي از فعالان مذهبي - سياسي شيعي لبنان

 

- تاريخ احزاب شيعي در لبنان، مرکز باحث للدراسات، مترجم: جواد اصغري، موسسه مطالعات انديشه سازان نور، تهران، 1388


- لبنان؛ تاريخ، جامعه و سياست، مرکز الاستشارات و البحوث، موسسه مطالعات انديشه سازان نور، تهران،




آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما