* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: علي رضا -
تاريخ: 27 خرداد 89 - 15:22:13
رقش يخاف الموت نفثاتها - و السم في انيابها منقع |
2 |
نام و نام خانوادگي: صادق راستگو -
تاريخ: 27 خرداد 89 - 22:10:18
كجايند فعالان حقوق بشري ؟ ! كجايند آنهايي كه دم از آزادي بيان , حقوق بشر و . . . ميزنند ؟ اگر يكي از اين وهابيهاي تكفيري بازداشت شده بود آيا مجامع آنچناني سكوت ميكردند ؟ |
3 |
نام و نام خانوادگي: معين علوي -
تاريخ: 29 خرداد 89 - 16:15:13
سلام خدمت برو بچ موسسه يه فعال شيعي تو عربستان بادليل و برهان.انتقاد از فتاواي مضحک ومسخره وتيارت وخلاصه خنده دار وهابيت ميکنه باهاش همچين ميکنند تو مملکت ماهم يه وهابي عمري بي سواد به نام خيرشاهي ميگه:1000 امام خميني شاگردمکتب عمر نميشن!!!! اون وقت باهاش چه معامله و برخوردي کردند ؟؟؟؟ آهاااااااااااااااااااااااان يادم نبود که پس پيارسال (سال 86) سال اتحاد ملي وانسجام اسلامي بود!!!!!! ببخشيد اصلا بي خيال |
4 |
نام و نام خانوادگي: ابوزهرا -
تاريخ: 29 خرداد 89 - 17:08:38
مطلب زيبايي در يکي از سايتها خوندم ، ديدم ملاحظه اش براي ديگر عزيزان خالي از لطف نيست براتون گذاشتم: يک روز عمر به امير المومنين (ع)گفت :من امروز ناهار چي ميخورم؟ امير المومنين (ع):شير برنج عمر:براي اينکه حرفت اشتباه در بياد وسر لج تو هم شده يه چيز ديگر ميخورم امير المومنين (ع):باشه... عمر رفت خونه گفت :ناهار چي داريم؟ همسرش:شير برنج رفت خونه مامانش . ناهار چي داريد؟شير برنج خونه خواهرش همينطور هر جا توانست رفت همه شيربرنج داشتن ناراحت شد از شهر رفت بيرون يک کاروان ديد گفت به من ناهار ميدين؟ گفتن باشه بشرطي که غذامون را هم بزني رفت هم زد ديد شير برنجه از غذا نخورد کاروانيها گفتند چرا نميخوري؟ گفت دوست ندارم بهش شک کردند گفتند بايد بخوري اما قبول نکرد گرفتند کتکش زدند تا بخوره مطمِِِين بشوند چيزي تو غذا نريخته به زور خورد فرداش امير المومنين (ع):ديروز ناهار چي خوردي؟ عمر:شير برنج نخوردم امير المومنين (ع):خوردي همراه با کتک... |