* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 13 مهر 1389 تعداد بازديد: 1666 
شکايت وزارت خارجه از يک شبکه ماهواره‌اي
 
وزارت خارجه ايران به امارات شکايت کرده است و مسئولين اماراتي گفته‌اند که اگر اين موضوع اثبات شود جلوي فعاليت آنها را خواهند گرفت.
به گزارش شيعه آنلاين، جمهوري اسلامي نوشت: گروهي از وهابيون عربستان با حمايت و همراهي مولوي عبدالحميد شبکه ماهواره‌اي نور را به منظور تبليغ سلفي‌گري راه‌اندازي کرده‌اند. دفتر اين شبکه ماهواره‌اي در امارات قرار گرفته تا جذب نيرو و امکانات و سرمايه مالي راحت‌تر صورت گيرد.

همين گزارش مي‌افزايد: وزارت خارجه ايران به امارات شکايت کرده است و مسئولين اماراتي گفته‌اند که اگر اين موضوع اثبات شود جلوي فعاليت آنها را خواهند گرفت.


    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  14 مهر 89 - 03:30:10
اين شکايت بهترين خدمت به مولوي عبدالحميد عمري است. ************** در معرکه گيريها نيز بعد از دوساعت عربده کشي و جذب مشتري وقتي به لحظه نهايي پاره کردن زنجير مي‌رسند، ناگهان پليس «وظيفه شناس» پيدايش مي‌شود و جمعيت را متفرق مي‌کند!!! بدين ترتيب نه زنجيري پاره مي‌شود و نه جمعيت به ناتواني معرکه گير شک مي‌کنند. يا علي
2   نام و نام خانوادگي:  قاسم     -   تاريخ:  15 مهر 89 - 14:15:00
سلام
ما اهل سنت كه در ايران زندگي مي كنيم يك شبكه هم نداريم و اكثرا گرفتار كار ومشغله روزانه هستيم وفرصت خواندن كتابي نداريم مجبوريم تلويزين نگاه كنيم كه مربوط به مذهب شماست چكار بايد كرد؟؟؟؟
هر شبكه اي كه نگاه كني مي گوييد سلفي ووهابي سوال من اين است كه فرق وهابيت وما اهل سنت چيست؟ كه بدونيم باتشكر
3   نام و نام خانوادگي:  رحماني     -   تاريخ:  15 مهر 89 - 20:20:12
(شرع لكم من الدّين ما وصّى به نوحاً والّذى اوحينا اليك و ما وصّينا به ابراهيم و موسى و عيسى ان اقيموا الدّين و...)(603)
((شرع و آيينى را كه خداوند براى شما مسلمانان قرار داد، همان حقايق و احكامى است كه نوح را هم به آن سفارش كرد و بر تو اى رسول همان را وحى كرديم و به ابراهيم و موسى و عيسى هم سفارش نموديم كه دين خدا را به پا دارند.)) يا علي مداد
4   نام و نام خانوادگي:  امين     -   تاريخ:  16 مهر 89 - 10:14:52
مثال اشاره شده بهترين تمثيل است.
5   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  16 مهر 89 - 11:25:03
با سلام جناب قاسم كسي نمي خواهد كه شما در مورد مذهب خودتان اگاهي نداشته باشيد , اما مسئله مهم كه حقايق را بگويند , بخدا قسم اگر حقايق گفته بشود ما هم راضي خواهيم بود كه شما نه يك شبكه بلكه ده تا شبكه داشته باشيد . واقعاُ اگر عالمي از علماي شما دوست دارد كه در شبكه ماهواره ائي برنامه داشته باشد به همين سايت يك ايميل بفرستد مطمئن باشيد ساعاتي از وقت شبكه ولايت به ايشان ميدهند ,البته طبق شرايطي معقول , بمثل سياسي نبودن , توهين اميز نبودن , و مهمتر از همه صحيح بودن صحبتهاي شما باشد كه مسلماُ علماي حاضر در شبكه به بررسي سندي و صحيح بودن صحبتها عالم شما مي پردازند . حالا اگر اين را قبول دارند " بسم الله " يا علي
6   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  16 مهر 89 - 14:16:48
جناب قاسم خان بنده اين سخنان را در اولين سايت پاسخ گويي به شبهات شما ديدم: ********** آيا اينها از علماي بزرگ اهل سنت هستد؟ (1) شيعه يک مذهب عجيب است، در اين مذهب چيزهاي وجود دارد که در تاريخ بي سابقه است مثل ايمان به امامت مردي که 1170 ساله است و هنوز نمرده اما غايب و نامرئي!! يا زدن مشت بر سينه يا شمشير بر سر بنام عبادت يا گريه کردن براي مرده اي که 1360 سال پيش وفات کرده. حتي شيعه عقيده دارد .... که مرده ها دوباره در اين دنيا (همين دنياي خودمان) زنده ميشوند و حکومت را درست ميگيرند. خلاصه حرفهاي ميزنند که بزبان عاميانه اگر وصفش کنيم بايد بگوببم که در قوطي هيچ عطاري يافت نميشود !! آخوند شيعه خودش گاهي ميداند که حرفش کاملا عجيب و غريب است پس براي بيشتر کردن ايمان عوام شيعه سعي ميکند سني ها را شاهد بياورد و ميگويد علماي بزرگ سني هم عقيده ما هستند. در اينجا ميخواهيم بطور خلاصه بعضي از اشخاصي که شيعه آنها را علماي بزرگ سني ميدانيد را بشما معرفي کنيم. شيعه ميگويد: سليمان بلخي که از علماي بزرگ سني است، گواهي داده است که خيلي از ادعا هاي شيعه برحق است. جواب ما: بياييد اين عالم بزرگ سني را بشناسيم. اسم کاملش، سليمان پسر خواجه ابراهيم قيلان است! نام حسيني را هم به يدک مي کشد و حنفي هم از القاب اوست. بر طريقۀ نقشبندي هم بود. گاهي شيعيان او را به نام حافظ حنفي قندوزي مي شناسند؛ قندوز، استان همجوار بلخ در افغانستان است. در هر حال، در اين دو استان و حتي در تمام افغانستان کسي او را نمي شناسد. چه برسد به جاکارتا، مکه، بغداد يا کازابلانکا . اين مرد از غاليان فرقۀ ضالۀ صوفيه بود و بي گمان از حرفهايش مي توان دريافت که شيعه هم بوده است، اما از ترس مردم يا به خاطر حيله، باور خود را آشکارا نگفته است. درگمراهي او همين بس که شيفتۀ محي الدين عربي بود و کتابهاي ابن عربي؛ يعني، کتاب «فصوص الحکم» و «فتوحات مکيه» (که کفر آميزترين کتابهاي موجود کتابخانه ها هستند وشايد از اين دو کتاب، کتابي کفر آميز تر نباشد ) را با دست خود باز نويسي مي کرد. در کفر ابن عربي، علماي سني نه شک دارند و نه اختلاف. اکنون حافظ حنفي قندوزي يا همان شيخ سليمان بلخي ( نمي دانم چرا شيعه ها به او دو يا سه نام داده اند) را شناختيد ! شيخ سليمان بلخي را حنفي گويند در حالي که سخنانش نشان مي دهد او شيعه بوده است و احناف بيش از مذاهب ديگر اهل سنت، با شيعيان مخالف هستند. اين دو را چگونه مي توان جمع کرد؟ اين مرد گمراه، صوفي نقشنبديه هم بود؛ يعني، اسلام برايش کافي نبود. او يک کتاب به نام «ينابيع الموده» دارد که در محافل علمي اهل سنت هيچ کس به آن اعتنايي ندارد و تنها ايران است که مرتب کتابش را تجديد چاپ مي کند. از همه جالب تر اين که او 200 سال پيش به دنيا آمد و بعد از 48 سال عمر بي برکت، 150 سال پيش سايه ي شومش را از اين دنيا کم کرد؛يعني،سال 1294 هجري و اکنون سال 1431 است؛ يعني، 137 سال پيش. آقا بزرگ تهراني صاحب کتاب «ذريعه»، کتاب «ينابيع الموده» سليمان بلخي را از کتب شيعه به شمار مي آورد. با اين وجود باز در بحث ها او را سني معرفي ميکنند!!! اين حديث !! در کتاب ينابيع الموده است: عن جابر قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): " أنا سيد النبيين و علي سيد الوصيين، و إن أوصيائي بعدي إثنا عشر أولهم علي و أخرهم القائم المهدي ." معني: رسول الله مي گويند: من، خاتم پيامبرانم و علي، سيد اوصياء و جانشينان من 12 نفرند: اول، علي و آخر آنان، مهدي. چنين حديثي اصلا در کتب اهل سنت نيست؛حتي به صورت ضعيف يا دروغ ! يک حديث ديگر را ببينيد تا يقين کنيد که او شيعه بود. وي در کتاب خود آورده است: عن جعفر الصادق عن آبائه عليهم السلام قال: كان على عليه السلام يرى مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قبل الرسالة الضوء ويسمع الصوت، وقال له: لولا أني خاتم الأنبياء لكنت شريكا في النبوة، فإن لم تكن نبيا فإنك وصي نبي ووارثه، بل أنت سيد الأوصياء وإمام الأتقياء. از امام جعفر صادق نقل کرده است که در پيش از بعثت، علي هم همراه رسول الله صدا را مي شيند و نور را مي ديد و پيامبر به او گفت: اگر من خاتم النبين نبودم، تو هم پيامبر مي شدي. به هرحال وارث نبي هستي... و اين را در کتابش نوشته: وعن جابر بن عبد الله: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): " يا جابر إن أوصيائي و أئمة المسلمين من بعدي أولهم علي، ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي المعروف بالباقر ـ ستدركه يا جابر، فإذا لقيته فأقرأه مني السلام ـ ثم جعفر بن محمد، ثم موسى بن جعفر، ثم علي بن موسى، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي، ثم القائم، اسمه اسمي و كنيته كنيتي، محمد بن الحسن بن علي ذاك الذي يفتح الله تبارك و تعالى على يديه مشارق الأرض ومغاربها، ذاك الذي يغيب عن أوليائه غيبة لا يثبت على القول بإمامته إلا من إمتحن الله قلبه للإيمان " خلاصه معني در اين حديث،اين است که سليمان بلخي نام 12 امام شيعه را با اسم و رسم ذکر مي کند. آيا او باز هم سني است؟ جالب است که دربارۀ مهدي هم مي نويسد: او غايب است و ظهور مي کند؛ يعني، صد در صد حرف شيعيان را مي زند. در يک جا مي نويسد که پيامبر فرمود: علي خليفۀ من است، پس اين مرد علي را جانشين پيامبر مي داند. فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): أنت أخي ووصيي و وزيري وخليفتي. آيا هنوز در شيعه بودن او شک داريد؟ پس اين را بخوانيد: باب الثاني والثمانون في بيان الامام أبو محمد الحسن العسكري أرى ولده القائم المهدي لخواص مواليه وأعلمهم أن الامام من بعده ولده (رضي الله عنهما) وفي كتاب الغيبة: عن أبي غانم الخادم قال: ولد لابي محمد الحسن مولود فسماه محمدا، فعرضه على أصحابه يوم الثالث وقال: هذا إمامكم من بعدي، وخليفتي عليكم، وهو القائم الذي تمتد عليه الاعناق بالانتظار، فإذا امتلات الارض جورا وظلما خرج فملاها قسطا وعدلا. عن جعفر بن مالك قال معاوية بن حكيم ومحمد بن أيوب ومحمد بن عثمان: إن أبا محمد الحسن عرض ولده علينا ونحن في منزله، وكنا أربعين رجلا، فقال: هذا إمامكم من بعدي، وخليفتي عليكم، أطيعوه ولا تتفرقوا من بعدي فتهلكوا في أديانكم، أما إنكم لا ترونه بعد يومكم هذا. خلاصه ترجمه جملات عربي بالا اين است که در باب 82 از کتابش، اين آقاي سليمان بلخي به اين راضي نشده است که تنها از امام مهدي بنويسد،نام و شغل يارانش را هم نوشته است!!!! با اين وجود باز مي بينيم که شيعيان همچنان سليمان بلخي را سني مي دانند و به او حنفي مي گويند. نمي دانم آيا با اين روش مي توانند براي يک مدت طولاني شيعيان را گول بزنند. جالب اين که شيعه ها همواره او را در کنار بخاري و مسلم و احمد بن حنبل قرار داده تا خواننده ها باور کنند که اين مرد، کاره اي است و از افراد معتبر اهل سنت است ! حال به روش مناظرۀ شيعيان و چگونگي مکر آنان پي برديد ! اين سناريو فقط به شيخ سليمان بلخي محدود نمي شود؛ اين را براي نمونه ذکر کرديم و مشت نمونه خروار است. شيعه ميگويد: ابن ابي الحديد معتزلي که از علماي بزرگ سني است، گواهي داده است که خيلي از ادعا هاي شيعه برحق است. جواب ما: شما از زبان عالمان شيعه نام ابن ابي الحديد معتـزلي را نيز زيـاد مي شنويد که سخنـان او را به عنـوان يک سنـي شاهد مي آورند. اين مرد کتابي به نام «شرح بر نهج البلاغه» نوشته است و هنر ديگري ندارد. همين شرح، دليلي است بر شيعه بودن او زيرا در نهج البلاغه نوشته است: عمر، حق علي را خورده است. اگر ابن ابي الحديد، نقدي بر نهج البلاغه مي نوشت مسأله اي نبود، اما او شرح نوشته است. او اهل مداين بود و لقبش معتـزلي است و نمي دانـم چرا شيـعه، او را از بـزرگان اهل سنت مي دانــد؛زيـرا معتـزلي، سني نيست. او در مداين از شيعيان غالي و تند رو بود؛ به بغداد که رفت، معتـزلي شد. علاوه بر اين، شرح نهج البلاغه دليلي ديگر بر شيعه بودنش است. علماي شيعه، شرحش را «شرح شريف» مي نامند. او اين کتاب را به وزير ـ ابن علقمي ـ شيـعه هديه کرد. ابن علقمي، همان کسي است که با هلاکـوخان مغول کنار آمد و خلافت عباسيان را به دست بت پرستان از بين برد و با اين خيانت دو ميليون ازمردم بغداد قتل عام شدند و به نواميس مسلمانان تجاوز شد. اما اين وزير مردود و دشمن اسلام و متعصب، صد هزار درهم و لباسي فاخر و اسبي تيز پا به ابن ابي الحديد معتزلي به خاطر نوشتن کتابش، پاداش داد. عجيب اينكه بعضي از علماي معاصر شيعه نيز، او را هم مذهب خود مي دانند. اما با اين وجود علماي شياد ديگر گاهي مصلحت را در اين ميبينند که ابن ابي الحديد را سني معرفي کنند تا شايد بساط حقه بازيشان رونقي تازه بيابد. آيت الله قمي از جمله کساني است که او را شيعه مي داند. علماي شيعه منحرفان سني يا شيعه را ابتدا سني قلمداد مي کنند و بعد به گفتۀ او استناد مي نمايند. البته اگر چنين نکنند، پس چه کار کنند !! آنها که نمي توانند براي اثبات امامت يا سينه زني از قرآن دليل بياورند. کارشان درست مثل اين است که با استناد به فرامين آتاترک، به يک ايراني کاليفرنيانشين ثابت کنند که در اسلام حجاب نيست. يک مثل است که مي گويند: مورچه چيست که کله پاچه اش باشد. اهل سنت کتاب نهج البلاغه را ـ که شيعه ها فکر مي کنند گفته هاي سيد ما علي بن ابي طالب (رضي الله عنه) است ؛ را بعنوان فرموده هاي علي قبول ندارند بلکه نهج البلاغه را دروغ ميدانند پس خود کتاب را که قبول نداريم، شرحش ديگر چه حيثيتي دارد که حالا آنرا و ابن ابي الحديد را به رخ ما مي کشند؟ اين همه مدارس سني وجود دارد، آيا در يک مدرسه هم کتاب نهج البلاغه تدريس مي شود؟ اگر اين کتاب گفتار حضرت علي رضي الله عنه باشد، سني ها آن را بر سر خود مي گذارند. اين جناب ابن ابي الحديد چطور سني است که بر خلاف سني هاي ديگر عمل مي کنـد. او در قرن هفتم زندگي مي کرد! چرا شما از او حديث نقل مي کنيد؟! آيا بر او وحي نازل مي شد؟ اگر او حديثي در کتابش آورده، حتما از يک کتاب اصلي نقل قول کرده است. چرا شما از کتاب اصلي ما نقل قول نمي کنيد؟ البته اگر ريگي به کفش نداريد. اين ابن ابي الحديد چرا نزد شما عزيز است و نزد سني ها بي اهميت. من کتاب ابن ابي الحديد را نخوانده ام و در کتاب فروشي هاي اهل سنت هم نديده ام؛ اما نهج البلاغه را در زمان شيعه بودنم خوانده ام. حتي از مفسران سني پرسيدم که نهج البلاغه را خوانده ايد؟ مي گويند: نامش را شنيده ايم، اما نخوانده ايم. پس وقتي کتاب اصلي را نمي خوانند، شرحش چه اهميتي دارد که مرتب مي گوييد: ابن ابي الحديد، اين مردک؛ حضرت ابو هريره را رشوه خوار معرفي کرده است و کتب سني ها پر است از احاديث ابوهريره (رضي الله عنه). پس قاعدتا ابن ابي الحديد احاديث يک راشي را قبول ندارد و در نتيجه کتابهاي اهل سنت را قبول ندارد. و همچنان شما مي گوييد: ابن ابي الحديد،سني... من نمي فهمم اگر او سني است، چرا شما اين قدر از او نقل قول مي کنيد و سنگ او را به سينه مي زنيد در حالي که سني ها به او بي اعتنا هستند؟! اين هم دلايل شيعه بودن ابن ابي الحديد از زبان دو دانشمند معاصر شيعي: (هو عز الدين بن ابي الحسن بن ابي الحديد المدائني صاحب شرح نهج البلاغة المشهور وهو من أكابر الفضلاء …. مواليا لأهل العصمة و الطهارة …… وحسب الدلالة على علو منزلته في الدين وغلوه في امير المؤمنين علي عليه السلام شرحه الشريف الجامع لكل نفيسة وغريب). مي بينيد که آيت الله خونساري او را شيعه مي داند. وقال القمي في كتابه الكنى والألقاب: (ابن ابي الحديد ولد في المدائن وكان الغالب على أهل المدائن التشيع و التطرف والمغالاة فسار في دربهم وتقيل مذهبهم و نظم العقائد المعروفة بالعلويات السبع على طريقتهم وفيها غالي و تشيع وذهب الإسراف في كثير من الأبيات كل مذهب ، ثم ذكر القمي بعض الأبيات التى قالها غاليا ثم خف الى بغداد وجنح الى الاعتزال واصبح كما يقول صاحب نسخة السحر معتزليا جاهزيا في اكثر شرحه بعد ان كان شيعيا غاليا.) وتوفي في بغداد سنة 655، يروى آية الله الحلي عن أبيه عنه . همۀ اين مسائل به کنار، به يکي گفتند: نامت چيست؟ گفت: مسيو قراپيط. گفتند: ديگر از دينش نپرسيد. خودتان مي گوييد: ابن ابي الحديد معتزلي است ... و معتزلي را اهل سنت به سني بودن قبول ندارنـد. او بر نهج البلاغه شرح نوشته است؛ يعني در نهج البلاغه نوشته شده است که عمر ظالم بود؟ بله او نوشته است که بود بد جوري هم بود . بعد کتابش را هديه کرده است به ابن علقمي. مثل اين که در زمان ما، کسي شرحي در فضايل حضرت عمر بنويسد و آن را به وليعهد آل سعود تقديم کند و آن وقت آل سعود و نويسنده را شيعه بدانند! البته شيعيان، مثل ابن ابي الحديد شاهدان بسيار دارند. دلايلي بر شيعه بودن ابن ابي الحديد از کتاب خودش: در کتاب «شرح نهج البلاغه» ابن ابي الحديد معتزلي آمده است: امام علي (عليه السلام) در پاسخ شخصي که پرسيد: چرا باغ فدک را پس نگرفت. فرمود: من از خداوند شرم دارم که چيزي را بازستانم که ابوبکر آن را منع کرد و عمر نيز، همان را تأييد کرده است .به زبان بي زباني مي خواهد، بگويد: ابوبکر و عمر، حق علي را خوردند. همچنين ابن ابي الحديد نوشته است: محمد بن إسحاق مي گويد: از امام باقر (عليه السلام) پرسيدم: آيا مي داني علي (عليه السلام) هنگامي که بر عراق چيره شد، دربارۀ سهم ذوي القربى (خمس و فدک) چگونه رفتار کرد ؟ حضرت فرمود: روش ابوبکر و عمر را ادامه داد. گفتم: چگونه و چرا ؟ در حالي که شما چيزهايي مي گوييد [ که حق ما اهل بيت است ] . حضرت فرمود: به خدا قسم که اهل او جز از رأي او نتيجه نمي گيرند . ( يعني، حرف او را مي زنند. ) پرسيدم: پس چه چيزي مانع (اميرالمومنين) شد [که آن را باز پس گيرد] ؟ حضرت فرمود: او کراهت داشت از اين که مخالفت با ابوبکر و عمر را به او نسبت بدهند. در اين جا ابن ابي الحديد خجالت را کنار گذاشته است و واضح وصريح گفته که ابوبکر وعمر غاصبند. بخاري ده ها حديث هم در مدح عمر و ابوبکر دارد، اما ابن ابي الحديد در مدح عمر و ابوبکر چيزي ننوشته است!! محمد باقر سجودى ************************* بنده يک سوال از شما دارم. براي شما اهل سنت چه اتفاقي افتاد که علمايي چون قندوزي و ابي‌الحديد براي شما کافر شدند ولي ابن تيميه که علنا به ساحت حضرت امير المومنين علي (عليه السلام) توهين مي‌کند شيخ اسلام شما شد؟ http://ar.wikisource.org/wiki/%D9%85%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AC_ %D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%86%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%A8% D9%88%D9%8A%D8%A9/54 «وعلي يقاتل ليطاع ويتصرف في النفوس والأموال فكيف يجعل هذا قتالا على الدين .... ولا يكون هذا قتالا على الدين» **************** جناب قاسم خان آيا وقت آن نيامده است بپذيريد که بدون ولايت خالص خليفة الله، انسان سر از مردابهاي سلفي گري و مامونيسم در مي‌آورد؟ يا علي




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما