* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 23 آبان 89 - 19:31:58
اهل عمر!!! آنکه بدون بيعت با او به مرگ جاهليت ميميريد اين عمال يهود حاکم بر حجاز محتله هستند؟ خوب يکباره با خود يهود بيعت کنيد!!! چرا با نوکران يهود؟؟ روزي ابوبکر را شريک خداوند در انتخاب خليفه الله ميدانستيد، اکنون «بندر بوش» را شريک الله متعال در انتخاب خليفة الله ميدانيد!!! اين است عقل و منطق عمري!!! اين است تمدن و تعقل عمري!!! اين است همان ديني که به شرک عمري معروف است. يا علي |
2 |
نام و نام خانوادگي: ذوالفقار2 -
تاريخ: 23 آبان 89 - 22:30:18
بندرشيطان.بندرابليس.بندراهريمن،بندرهمه شر،بندرخاك برسر،اين شيطان زادگان تمامي به خاطر زياده روي درشهوت راني وخوردن ومشروب خوري به انواع بيماري ها مبتلا شده اند.ودرآستانه ورود به جهنم عذاب دنيويشان،كه همين بيماري هاست آغاز شده است.اين شيطان زادگان دستشان به خون اهل سنت پيامبر آلوده است.وچه جنايت ها كه نكرده اند.خداوندا به حق خون تمامي شهداي شيعه مرگ اين ديوسيرتان را هرچه زودتر برسان،وآنان را درجهنمي كه وعده دادي داخل بفرما. خداوندا نمي دانم با چه واژه اي اين هيولاها را وصف كنم.هرواژه اي به نظرم مي آيد اين گرگ ها هزاران هزارپله بالاترند.خدايا به حق اهل بيت طاهرينت اين خاندان سراسر كفر وشرك ونكبت وظلم وجنايت را نابود بفرما. اي اهل بدعت وضلالت ببينيد چه كساني اولوالامرهاي شما هستند.كوريد،نمي بينيد.عقل نداريد،فهم وشعورنداريد.چرا آخرت خود را مي فروشيد.به خود بياييد.والله اسلامي كه پيامبر براي آن خون دلها خورد،اسلامي نيست كه آن سه تا و اين خاندان كثيف اجرا كردندودر حال اجرا كردن هستند.بيدارشويد. |
3 |
نام و نام خانوادگي: صادق راستگو -
تاريخ: 24 آبان 89 - 07:09:51
باسلام و تحيت بنظر حقير سگ زرد برادر شغاله بنابراين براي دنياي اسلام هيچ فرقي نميكند خادم الحرمين ؟ ! ! ! چه كسي باشد ولي بنازم به لورنس عربستان ! ! ! چيكار كرده كه پس از سالها بعد از به درك واصل شدن محمد بن عبدالعزيز و محمد بن عبدالوهاب , مفتي بي.... , ا... و بي... كه پدر و برادرش يا برادرهايش حكم بر جنون و حماقت وي داده اند و جامعه سني ها بصراحت تكفيرش كرده اند ( بنقل قول دكتر عصام العماد مستبصر ) هنوز نوزده نفر ديگر از توله ها منتظر سلطنت هستند و جالب است كه بچه كنيز چون با انگليس جنايتكار و آمريكاي صهيونيست ارتباط دارد كانديد اصلي براي سلطنت ميشود . واقعا" جاي تاسف دارد كه هنوز وهابيهاي از خدا بيخبر با اين پادشاهانشان فرياد واسلاما سر ميدهند و براي نشان دادن شهامت و شجاعتشان ( مثل شهامت اولي و دومي كه در تمام جنگها فرار كرده اند و حتي از ترس از مرز ديگر مدينه هم ميگذرند اما نميفهمند ) انفجار انتحاري انجام ميدهند و دهها زن و بچه بيگناه مسلمان ( بيشتر همپالگي خودشان يعني سني ها ) را ميكشند كه به بهشت بروند و بعد يكي از ا.....هاشان با كمال افتخار در يكي از شبكه هاي شيعه تازه تاسيس اعلام ميكند كه براي شهامت و شجاعت دومي همين بس كه به ايران حمله كرده است و امپراطوري بزرگ آن روزگاران را به تسخير خودش در آورده است . بدبخت بعد از گذشت هزار و چهارصد و هيجده سال هنوز نميداند كه دومي در مدينه بدنبال شراب خوردن توام با آب و شهوتراني و جمع آوري ثروت و از شجاعت او حمله بخانه تنها دختر رسول الله ص و زهراي مرضيه س بوده است و فرمانده سپاه اسلام در حمله به ايران سعد ابي وقاص ( لعنت الله عليه ) بوده و اصلا" دومي ايران را نديده است و ابو لولو غلامش بوده كه سعد اورا اسير و به مدينه ميبرد و ناز شصتش بدليل بد دهني و فحاشي خليفه دوم سني ها را به درك ميفرستد . اميد آن دارم شيعياني كه اين خبر را ميخوانند فقط و فقط براي ظهور آفا و سرورمان وليعصر و حضرت صاحب زمان عج دعا كنند و از اظهار نظر بي ربط با خبر جدا" اجتناب نمايند . بياد داشته باشند جيره خواران وهابي بدنبال اظهار نظرهاي كذايي و بحث انگيز در اينگونه سايتها هستند پس فرصت را ازشان بگيرم تا نتوانند حرف بزنند تا انشالله خفه شوتد و بميرند و حرمين شريفين در غيبت صاحب الزمان عج بدست نائب معظم له بيافتد و اداره شود و براي قبور چهار امام ع مدفون در بقيع و قبر ناپيداي زهراي اطهر س بارگاه مجللي ساحته شود تا چشم الباقي وهابيها كور شود انشاالله |
4 |
نام و نام خانوادگي: مجيد(عمرعلي آل رحمان) -
تاريخ: 25 آبان 89 - 00:05:54
لازم نيست شما نگران دولت سعودي باشيد.الحمدلله رب العالمين ،اميرالمومنين ملک عبدالله بن عبدالعزيز خودشان يک شخص عالم هستند ونشان داده اند که هميشه ميتوانند به خوبي جامعه اسلامي را اداره کنند. خداراشکرکه کعبه ومسجدالنبي درعربستان واقع است وگرنه اگردست شما رافضي ها بود هرروز بايد پرده کعبه را عوض ميکردندونخ هاي شرک آلودراهرساعت جدا ميکردند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! |
5 |
نام و نام خانوادگي: عباس -
تاريخ: 25 آبان 89 - 11:09:21
سلام عليکم به دور از بغض وکينه مسائل را برسي كنيدجناب مجيد (عمرعلي ال رحمان)ايا واقعا اميرالمؤمنين شماملک عبدالله بن عبدالعزيز مي باشند. ايا شراب خوردن اين شخص را نديده ايد ايا رقص کردن اين شخص را نديده ايد ؟چطور اين شخص را اميرالمؤمنين مي ناميد ؟واقعا ازقران چيزي مي فهميد يا تعصبات کورکورانه شما وادار مي کند اين چيزها را بنويسيد ايا شيعيان دراين کشور اذيت وازار نمي شوند به اينها حمله نمي کنند نه مجيد جان از مسئله خيلي بدور مي باشيد اميرالمؤمنين حضرت امام علي (ع) مي باشند بايد قران را بيشتر بخوانيد تا معني اميرالمومنين را بيشتر بدانيد بعد اظهار نظر بفرماييد فرمايشات نبي اکرم (ص)را بيشتر مطالعه بفرماييد واعترافات صحابه را با دقت مطالعه کنيد بعد از پيامبر عظيم الشان اسلام چه شخصيتي باشند که مومنين شناخته شوند امام المتقين امام علي (ع)چه کسي اين را سفارش فرمودند به جز پيامبر اسلام .اگر ايشان که شما معرفي مي کنيد اميرالمومنين باشند جناب ملک عبدالله بن عبدالعزيز واي به حال ديگران ايا انهايي که سر مي برند هم اميرالمومنين مي باشند ايا شما اجازه داريد که اميرالمومنين را معرفي کنيد يا خداي عزوجل مي تواند معرفي بفرمايند ان هم بوسيله پيامبر اسلام (ص). اللهم عجل لوليک الفرج |
6 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 25 آبان 89 - 11:09:29
با سلام جناب عمر الي ال زحمات . 1 ) هه هه هه هه هه هه 2 ) هاها ها ها ها ها ها ها 3 ) البته و صد البته وقتي كه ملحد و كافر و ميمون باز سگ باز همخواب ؟؟؟؟ يزيد ؟؟؟ را امير ميخوانيد ديگر اشكالي برايت نميتوان گرفت كه هر كس و ناكس را امير خود قلمداد كني . 4 ) ما نگران اونها نيستيم , ما نگران شما هستيم و بس. لبيك يا علي |
7 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 25 آبان 89 - 11:44:41
اين کدامين معبود است که مومنين به او را اميري چون ديکتاتور فاسق حجاز است؟ خون آشام حجاز، امير مومنين به کدامين معبود است؟ آيا آن معبود جز خونخوار مسجودي چون ابوبکر است؟ آيا آن معبود جز صنم عمر پسر يک کافر است؟ آيا آن معبود جز وهم شيطان و جز خيالات باطل مشرکان بني اميه است؟ آيا آن معبود جز ساخته و مصور يهوديان معاند با خدا است؟ آيا آن معبود جز عايشه سوار بر شتر است؟ آيا آن معبود جز قاتل انبياء و رسولان است؟ آيا آن معبود جز جبت و طاغوت است؟ ************ زنديق ذليل(عمر آل سفيان) ناکث معبود و مومنين به معبود و امير مومنين به معبودت، نسبي جز سطل زباله انساب ندارند. برويد به درک که اي وهم پرستان شيطان پرست. لعنت خداوند بر ناکثين |
8 |
نام و نام خانوادگي: مجيد(عمرعلي آل رحمان) -
تاريخ: 26 آبان 89 - 01:55:04
آقايان خيلي تند ميرويد.اولا"يزيد ومعاويه ؟؟؟ پيشکش خودتان............... ثانيا"کمي احترام بزرگان دين رانگه داريد اگرابوبکر را از يک طرف وعائشه راازطرفي ديگر ازدين برداريد ربع دين رابرداشته ايد. جدا از خلافت ايشان،گويا اين را از ياد برده ايد که حضرت ابوبکر اولين مردبالغ وعاقل وچهارمين شخصي است که به رسول خدا ايمان آورد. اگر ازحضرت عمر بگويم که شما کينه اي قديمي داريد که چرا مسلمانيتان را ازحضرت عمر گرفته ايد که فتح ايران آرزوي اسلام بوده ووعده خدا که بدست حضرت عمر محقق شد.خطبه146نهج البلاغه اگرازعائشه شکايت داريد شکايت خودراپس بگيريد زيرا مولاي شما وخليفه چهارم ما ايشان رابخشيدند وخود حضرت عائشه سلام الله عليها هم به خاطر اين اشتباهي که مرتکب شدند وصيت کردند که درکناررسول الله (ص)دفن نشوند وچندسالي قبل ازوفات به نشر احاديث دروصف نيکي اهل بيت پرداختند. حالا چه کسي متعصب است من ياشما؟ جناب عباس شراب اگر انسان رامست کنند شراب است.درضمن درکجاپيامبرشادي رامنع نموده؟کارآنها درباره سخت گيري شيعيان اشتباه است ولي ياتان نرود که اهل سنت ايران هم دست کمي ازشيعيان عربستان ندارند! درود خداوند برخلفاي راشدين ومادران مومنان عليهم السلام اجمعين |
9 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 26 آبان 89 - 14:44:10
جناب عمر آل سفيان عمر اسلام را به ايران آورد؟ پس چرا از آوردن اسلام به خانه اش عاجز بود؟ پسر ارشد جاني و شرابخوار و درنده اي شد که چون پدرش دخترکان را به قتل ميرساند و در آخر هم جانش را فداي دنياي معاويه هندمادر کرد!!! عبدالله بن عمر هم که سرانجامش بيعت با يزيد زاني و حجاج يوسف مادر عائشه، رسيد. بنده مانده ام در خانه عمر چه ميگذشته است که چنين گرگان درنده اي را به دنيا تحويل داد!!! يا علي |
10 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 26 آبان 89 - 22:02:08
**** بچه هاي کلاس اولي!!! ******* الان زنگ چيه؟ زنگ رياضيات!!! ميخواهيم باهم يک کمي رياضي کار کنيم!!! درس امروز ضرب و تقسيم است. بچه هاي کلاس اولي!!! به يک چهارم هر چيزي ميگويند «ربع» آن. پس هر چيزي چهار برابر «ربع» خود است!!! متوجه شديد؟ اگر بله بلند بگوييد لعنت بر عا ... ******* لعنت بر عا ... !!!!!!!!!! ******* آفرين!!! حالا ادامه درس. يک روزي يک يارويي گفت که يک ديني داره که «يک ربع» آن ابوبکر و عائشه است!!!! پس کل اين دين 4 برابر آراء و گفتار «ابوبکر و عائشه» است!!! حالا کي ميتواند بگوييد اين دين جمعا در چند صفحه جمع ميشود؟؟ ****** آقا اجازه!!! ما بايد بدانيم ابوبکر چند صفحه افاضه علم کرده است!!! ****** 2 صفحه!!! ******* آقا اجازه!!! عائشه چطور؟ ******* 50 صفحه!!! ********* آقا اجازه!!! کل آن دين در 208 جا ميشود!!!! ********* ولي آقاي معلم!!! اين دين چي چي است اسمش؟ ******* شرک عمري!!!! يا علي |
11 |
نام و نام خانوادگي: عباس -
تاريخ: 27 آبان 89 - 20:26:01
بسمه تعالي مجيد (عمرعلي ال رحمان)ايا شراب که حالت مست کننده داشته باشد حرام نيست ؟ايا زنا کردن حرام نيست ؟ايا دست به نامحرم دادن حرام نيست؟و..... اين مسائل ديگر غيرمسلمان هم قبول دارد که چرا شراب حرام است ؟چرا زنا حرام است؟چرادست دادن به نامحرم حرام است؟و... قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : عليٌّ اَوّلُ مَنْ آمَنَ بي وَ اَوّلُ مَنْ يُصافِحُنيِ يوم القيامةِ. «بحار الانوار، ج 35، ص 55» رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: علي - عليه السّلام - نخستين كسي بود كه به من ايمان آورد و اولين كسي است كه در قيامت با من مصافحه ميكند.عَنِ النَّبِيِّ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - قالَ: لِکلِّ شَيْءٍ جَوازٌ وَ جَوازُ الصِّراطِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أبِي طالِبٍ. «بحار الأنوار، ج 39، ص 202» پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: براي (عبور از) هر چيزي، جوازي لازم است و جواز گذشتن از «صراط»، محبت و عشق به علي بن أبي طالب است. حرمت شراب در قرآن مناظره امام كاظم(ع) با مهدي عباسي در يكي از سالها مهدي عباسي وارد مدينه شد و پس از زيارت قبر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با امام كاظم ـ عليه السلام ـ ملاقات كرد و براي آن كه به گمان خود از نظر علمي آن حضرت را آزمايش كند! بحث «خَمر» (شراب) در قرآن را پيش كشيد و پرسيد: «آيا شراب در قرآن مجيد تحريم شده است؟» آن گاه اضافه كرد: «مردم اغلب ميدانند كه در قرآن از خوردن شراب نهي شده، ولي نميدانند كه معناي اين نهي، حرام بودن آن است!» امام ـ عليه السلام ـ فرمود: «بلي. اين حرمت شراب در قرآن مجيد صراحتاً بيان شده است.» ـ در كجاي قرآن؟ ـ آنجا كه خداوند متعال خطاب به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ... .» ترجمه: «بگو پروردگار من، تنها كارهاي زشت، چه آشكار و چه پنهان و نيز «إثم» (گناه) و ستم به ناحق را حرام نموده است... .» آنگاه امام ـ عليه السلام ـ پس از بيان چند موضوع ديگر كه در اين آيه تحريم شده، فرمود: «مقصود از كلمه «إثم» در اين آيه كه خداوند آن را تحريم كرده، همان شراب است، زيرا خداوند در آيه ديگري ميفرمايد: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما... .»[1] ترجمه: «از تو در مورد شراب و قمار ميپرسند، بگو در آن «اثم كبير» (گناهي بزرگ) و سودهايي براي مردم است و گناهش از سودش بيشتراست.» و «إثم» كه در سوره اعراف صريحاً حرام معرفي شده در سوره بقره در مورد شراب و قمار به كار رفته است، بنابراين شراب صريحاً در قرآن مجيد حرام معرّفي شده است. مهدي، سخت تحت تأثير استدلال امام ـ عليه السلام ـ قرار گرفت و بياختيار رو به «علي بن يقطين»[2] كرد و گفت: «به خدا قسم اين فتوا، فتواي هاشمي است!» علي بن يقطين گفت: «شكر خدا را كه اين علم را در شما خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار داده است.»[3] مهدي از اين پاسخ ناراحت شد و در حالي كه خشم خود را به سختي فرو ميخورد گفت: «راست ميگوئي اي رافضي!!»[4][1] . سوره بقره، آيه 219. [2] . علي بن يقطين از اصحاب امام كاظم ـ عليه السلام ـ بود كه موفق شده بود اعتماد دستگاه حكومت عباسي را به خود جلب كند و بر اساس دستورات امام ـ عليه السلام ـ از اين طريق در خدمت به شيعيان بكوشد. [3] . گويا مقصود وي اين بود كه به حكم قرابتي كه ميان بني عباس و بني هاشم هست، علم و دانش امام كاظم ـ عليه السلام ـ براي مهدي نيز موجب افتخار است. [4] . علي بن يقطين از مذهب خود تقيه ميكرد و مهدي عباسي با اين جمله به او فهماند من به مذهب واقعي تو يعني تشيع پي بردم. دفن امام حسن ـ عليه السّلام ـ در كنار پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مناظره امام حسين(ع) با عايشه وقتيكه امام حسن ـ عليهالسّلام ـ وفات نمود،برادر بزرگوارش امام حسين ـ عليه السلام ـ بدن شريفش را بر تابوت گذارده، آنرا بطرف محل نماز پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ برد، در آنجا بر جنازه برادر نماز خوانده، آنگاه آنرا وارد مسجد، پيامبر كرد؛ همينكه حضرت بالاي قبر رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـ ايستاد خبر به عايشه رسيد، به او گفتند كه: «جنازه حسن بن علي را آوردهاند تا كنار پيامبر خدا ـ صليالله عليه و آله ـ دفن كنند.» عايشه بلافاصله سوار بر قاطري زين شده گرديد( در اسلام اولين زني كه بر زين سوار شد عايشه بود) فرياد زد: «فرزندتان را از خانه من دور كنيد، كه در خانه من كسي دفن نخواهد شد وكسي حق ندارد كه پرده رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـ را بردَرد!» اينجا بود كه حضرت حسين ـ عليهالسّلام ـ به عايشه فرمود: «قديماً هَتَكْتِ انتِ و أبوكِ حجابَ رسولِ الله ـ صليالله عليه و آله ـ وَ أدْخَلْتِ بَيْتَهُ مَنْ لا يُحِبُّ رسولُ الله ـ صليالله عليه و آله ـ قُرْبَهُ، و اِنَّ اللهَ يَشأَلُكِ عن ذلكَ يا عايشهُ، اِنَّ اخي اَمَرَني اَنْ اقَرِّبُهُ مِنْ أبيهِ رَسولِ الله ـ صليالله عليه و آله ـ لِيُحْدِثَ بهِ عًهْداً.» «تو و پدرت پيش از اينها پرده پيامبر را دريديد، تو كسي را وارد منزل پيامبر ساختي (و در كنار رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـ دفن كردي) كه پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ هرگز جوار و نزديكي با او را دوست نداشت؛ اي عايشه روزي خواهد آمد كه خداوند درباره اين گناه تو را مورد بازپرسي قرار دهد؛ برادرم به من امر كرده است كه او را نزديك پدرش پيامبر خدا ـ صليالله عليه و آله ـ بگذارم تا با او تجديد عهدي نمايد.» «وَ اعْلَمي أنَّ أخي أعْلَمُ النّآسِ باللهِ و رَسولِهِ، وَ أعْلَمُ بِتَأويلِ كِتابِهِ مِنْ أنْ يَهْتِكَ عَلي رَسُولِ اللهِ سَتْرَهُ لأنَّ اللهَ تبارَكَ و تعالي يقولُ: «يا أيها الّذينَ آمنُوا لا تَدْخُلوا بُيوتَ النَّبيِ اِلاّ اَنْ يُؤذَنَ لَكُمْ»[1] «و قَدْ اَدْخَلْتِ اَنْتِ بَيْتَ رسولِ اللهِ الرِّجالَ بِغَيْرِ إذنِهِ.» اين را هم بدان كه برادرم از همه كسي به خدا و رسولش آگاهتر است، و از همه كس به تأويل كتاب خدا عالمتر است و او كسي نيست كه پرده رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـ را بردرد؛ زيرا خداوند ميفرمايد: «اي كساني كه ايمان آوردهايد، وارد منزلهاي پيامبر نشويد، مگر آنگاه كه به شما اجازه دهند». و اما تو اي عايشه بدون اجازه پيامبر مرداني را (ابوبكر و عمر را) وارد منزل او ساختي. «و قد قالَ اللهُ عزّ وجلّ: «يا ايُّها الّذينَ آمَنوا لا تَرْفعوا أصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبّيِ[2] وَ لَعَمْري لَقَدْ ضَرَبْتِ اَنْتِ لأبيكِ و فاروقِهِ عِنْدَ اُذُنِ رَسولِ اللهِ ـ صليالله عليه و آله ـ المعاوِلَ، وَ قَدْ قالَ الله عزّوجلّ: «اِنَّ الّذينَ يَغُضُّونَ اَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسولِ اللهِِ، أولئكَ الّذينَ امْتَحَنَ اللهُ قلوبَهُم لِلتَّقوي»[3] (از طرف ديگر) با اينكه خداوند فرموده است: «اي كساني كه ايمان آوردهايد صداهاي خويش را بلندتر از صداي پيامبر نسازيد»، بجان خودم سوگند كه تو بخاطر پدرت و رفيق پدرت عمر بن الخطاب بيخ گوش پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ كلنگها بر زمين زدي (و آن دو را كنار پيامبر دفن كردي) با اينكه خداوند متعال فرموده است: «كسانيكه نزد پيامبر آهسته حرف ميزنند، خداوند دلهايشان را براي تقوي امتحان كرده است». «وَ لَعَمْري لَقَدْ أدْخَلَ أبُوكِ و َفاروقِهِ عَلي رَسولِ اللهِ ـ صليالله عليه و آله ـ بِقُرْبِهِما مِنْهُ الأذي، وَ مارِ عَيا مِنْ حَقِّهِ ما اَمَرَهُما اللهُ بِه عَلي لِسانِ رَسولُ الله ـ صليالله عليه و آله ـ اِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَليَ المؤمنينَ اَمْواتاً ما حَرَّمَ مِنْهُمْ أحْياءً وَ تاللهِ يا عايشهُ لو كانَ هذا الَّذي كَرَهْتيهِ مِنْ دَفْنِ الحَسَنِ عِنْدَ أبيهِ جائزاً فيما بَيْنَنا وَ بَيْنَ اللهِ لَعَلمْتِ اَنَّهُ سَيُدْ فَنُ وَ إنْ رَغَمَ مَعْطِسَكِ» «بجان خودم كه پدرت و رفيقش عمر با نزديك شدن (و دفن شدن) نزد پيامبر، او را شكنجه داده و اذيت كردند، زيرا در دوران زندگي آن حضرت، حقوقي را كه خداوند بازبان پيامبرش به آنان فرمان داده بود رعايت نكردند (و اشكال نكن كه پيامبر اكنون رحلت كرده) زيرا خداوند براي مرده مؤمنين همان حرمت را كه براي زندگان آنان است در نظر گرفته است. اي عايشه برادرم وصيت كرده بود كه اگر كسي مانع شد، او را در اينجا دفن نكنمـ بخدا سوگند اگر بيني و بين الله بر خلاف وصيّت برادرمـ جائز بود او را در كنار قبر پيامبر دفن كنم، هر چند كه براي تو ناگوار بود، ولي حتماً برادرم را همين جا دفن ميكردم تا دماغت بخاك ماليده شود.» سپس محمد بن حنفيه برادر حضرت، به سخن در آمده گفت: «اي عايشه تو بخاطر دشمني با بنيهاشم روزي بر قاطر و روزي بر شتر سوار ميشوي، نه سر از پاي خويشتن ميشناسي ونه در يك سرزمين آرام ميگيري.» عايشه از شدّت عصبانيّت رو به محمد حنيفه كرده و گفت: «يابن الحنفيَّه، هؤلاءِ الفواطمُ يتكلَّمونَ، فما كلامُكَ؟» «اي فرزند حنفيه! اينان پسران فاطمهاند كه ميبيني سخنوري ميكنند، تو را با سخنراني چه كار؟» در اين لحظه حضرت حسين ـ عليهالسّلام ـ به دفاع از برادر پرداخته و فرمود: «وَ انْتِ تَبعُدينَ مُحَّمداً من الفَواطِم؟ فوَاللهِ لَقَدْ وَلَدَتْهُ ثلاثُ فَواطمٍ: فاطمهُ بنتِ عمرانِ بنِ عائذِ بن مخذومٍ، و فاطمهُ بنتِ أسدِ بن هاشمٍ و فاطمهَ بنتِ زائدهِ بنِ الأصمِ بن رُواحهِ ابْنِ حُجْرِ بْنِ مُعَيْصِ بْنِ عامِرٍ «اي عايشه! تو ميخواهي برادرم محمد را از فرزندان فاطمه دور سازي؛ بخدا سوگند كه او بجاي يك فاطمه از سه فاطمه نسب دارد: فاطمه بنت عمران، فاطمه بنت أسد بن هاشم و فاطمه بنت زائده».[1] . سوره احزاب آيه 53 [2] . سوره حجرات آيه 2. [3] . سوره حجرات آيه 3. بحارالانوار جلد 1، بلاغة الحسين(ع) ص48 غصب فدك از حضرت زهراء ـ سلام الله عليهاـ مناظره حضرت زهرا(س) با ابوبكر اشاره: پيغمبر اكرم ـ صليالله عليه و آله ـ به امر خداوند متعال، فدك را به دخترش فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ بخشيد و لذا به علي ـ عليهالسّلام ـ دستور داد تا اينكه قبالهاي در اين مورد بنويسد و آن نوشته را علي ـ عليهالسّلام ـ و امام حسن ـ عليهالسّلام ـ و امام حسين ـ عليهالسّلام ـ و امّ ايمن و امّ سلمه (دو تن از زوجات صالحه پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ) امضاء نمودند و قباله فدك به حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ سپرده شد و از سال هفت تا اواخر سال دهم هجري كه سال رحلت رسول گرامي اسلام ـ صليالله عليه و آله ـ است به مدت سه سال در آمد اين اراضي را براي فاطمه زهرا ـ عليهاالسّلام ـ ميآوردند و او به ميل خود بين فقرا و مستمندان تقسيم ميكرد. چون سقيفه بني ساعده ايجاد شد و ابوبكر بعنوان خليفه تراشيده شد، مسلمين اختلاف كردند و چند فرقه شدند، و يك دسته كه حاضر به بيعت با ابوبكر نبودند زكات نميدادند؛ ابوبكر پس از تسلّط بر اوضاع متوجه شد كه درآمد او كفاف مخارج اداره مسلمين را نميدهد، از طرف ديگر ديدند كه از فدك همه ساله عائدات زيادي نصيب حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ و علي ـ عليه السّلام ـ ميشود و آن مخدّره هم مازاد از نفقه خودشان را به مساكين و فقراء تقسيم ميكند و از باب اينكه گفتهاند: «النّاسُ عبيدُ الدنيا»لذا جمع زيادي از اهل مدينه كه غالباً هم فقير بودند به منزل علي ـ عليهالسّلام ـ آمد و شد داشتند. ابوبكر به تحريك عمر بيم آن يافت كه اگر فدك در دست فاطمه باشد ممكن است كم كم مردم به دور علي» ـ عليهالسّلام ـ گرد آيند و خلافتي كه با زحمات بسياري بدست آوردهاند بخطر افتد و لذا عاملين زهرا را كه در فدك كار ميكردند بيرون نمودند و فدك را تصرف كردند. سيد شرف الدين عاملي در فصول المهُمّه مينويسد: «طرفداران علي ـ عليهالسّلام ـ و هواخواهان اهل بيت ـ عليهمالسّلام ـ كه تعداد آنها از 270 نفر تجاوز ميكرد حاضر به بيعت با ابوبكر نبودند، ابوبكر ترسيد كه چون اهل بيت ـ عليهمالسّلام ـ درآمد سرشاري از خمس و نخلستانهاي فدك دارند، يك روزي بر او بشورند و لذا در وهله اول تصميم گرفت دست آنها را تهي نگاه دارد تا قدرت قيام نداشته باشند و دنيا پرستان از اطراف آنها پراكنده شوند.» عماد زاده در چهارده معصوم مينويسد: «چون عمر در حمايت از ابوبكر زمينه خلافت رابراي خود استوار ميساخت به ابوبكر گفت: جز از راه علي كسي در كار تو خللي نميتواند بنمايد، اين مردم بنده پول ومال دنيا هستند، بايد علي و خاندانش را تهي دست نگاه داشت تا مردم دنيا پرست از دور آنها متواري شوند و تا فدك در دست آنان است درآمد سرشاري خواهند داشت، ومردم اطراف آنان را ميگيرند و شايد روزي بر حكومت تو قيام كنند بهتر است حق خمس و فدك را از آنها برگرداني تا پيروانشان از آنها روي بگردانند.» ابوبكر بيدرنگ اين پيشنهاد را به مرحله اجرا گذاشت و عُمّال فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ را از فدك بيرون كرد.[1] بخاري در صحيح خود از عايشه نقل ميكند: «فاطمه چند نفر را فرستاد نزد ابوبكر و شكايت از عُمّال او كرد و پيغام داد فدك ميراث من است و آنچه از خمس خيبر با قي مانده بهره ما ميباشد، دستور بده تا فدك را برگردانند.» ابوبكر به نمايندگان دختر پيغمبر گفت: «من از پيغمبر شنيدم كه فرمود: «نحنُ معاشرَ الانبياء لا نُورَثْ» يعني ما جماعت پيغمبران ارث نميگذاريم.»[2] ابن ابي الحديد معتزلي ميگويد: «من از اين حديث و جواب ابوبكر در شگفتم زيرا فاطمه در احتجاج خود با ابوبكر بر سر فدك گفت: تو وارث پيغمبري يا اهل او؟» ابوبكر جواب داد: «اهل او.» فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ فرمود: «اگر چنين است كه اهل او ارث ميبرند اين خلاف حديثي است كه از پدرم نقل ميكني[3]» باري چون خبر براي فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ آوردند كه ابوبكر چنين ميگويد، دختر پيغمبر چادر و مقنعه خواست و زنان بني هاشم را خبر كرد و خويشان و نزديكان را طلبيد و به اتفاق همه آنها به مسجد رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـ وارد شد. نكته قابل تأمل اينكه: بانويي كه در حيات پدر بزرگوارش حتي يكبار هم به مسجد نرفت و بلكه از باب«مسْجِدٌ المرءهِ بيتها» همواره در منزل نماز ميخواند و از طريق دو فرزندش حسن و حسين ـ عليهماالسّلام ـ از منبر و سخنان پدرش در مسجد مطلع ميگشت اينك بايد عازم مسجد گردد تا حق مسلّم خود را از غاصبان و دشمنانش طلب كند. خطبه حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ در مسجد و احتجاج او با ابوبكر: در كتاب ناسخ التواريخ در اين مورد چنين آمده است: «فاطمه زهرا ـ عليهاالسّلام ـ پس از كسب اجازه از علي ـ عليهالسّلام ـ در حالي كه جمعي از زنان بني هاشم آن مخدّره را همراهي مينمودند وارد مسجد گرديد و در پشت پرده قرار گرفتند.» چون چشم آن حضرت به قبر پدر افتاد و ملاحظه نمود كه ابابكر در عرشه منبر به جاي پدر بزرگوارش نشسته است، «أنَّتْ أنَّهً أجهَشَ القومُ لها بالبُكاء» نالهاي از دل پر درد كشيد و ناله آن مخدره را چون اهل مجلس شنيدند، و دانستند كه فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ است كه با آنان قصد صحبت دارد، بي اختيار صدا به ناله بلند كردند؛ حضرت قدري مكث كرد تا اينكه صداي گريه مردم فرونشست، سپس شروع نمودند به انشاء اين خطبه شريفه كه ما به قدر حاجت از آن بيان ميكنيم: «فقالت (ـ عليهاالسّلام ـ): الحمدُلله علي ما اَنْعَمَ و له الشُّكْرُ بما اَلْهَمَ مِن عمومِ نِعَمِ إبتلاها و مَسبوغِ آلاءٍ أسْلاها» حمد خداوند راست كه، ابر رحمت بي منتهاي او بر ما ريزش دارد و سپاسگزاري مينمايم از نعمتهاي او كه شامل حال ما گرديده و هرگز نعمتهاي او به بنبست منتهي نخواهد گرديد. «و أشهدُ اَنْ لا إله إلاَ اللّهُ وحده لا شريك له كلمهٌ جَعَلَ الاخلاصَ تأويلُها و ضَمّنَ القلوبَ موصولُها و أنارَ في الفكرِ مَعقولُها» شهادت ميدهم كه خداوند يگانه و بيشريك است و دلهاي ما را به خلوص عمل و توحيد و يگانگي خويش متصف نموده است و عقول بندگان خود را به صفت توحيد و پرستش خويش منّور نموده است. «و أشهد أنَّ أبي محمداً عبدُه و رسولُه، اِختارَهُ و اصْطفاهُ قَبْلَ أن بَعَثَهْ» و شهادت ميدهم كه پدرم بنده و فرستاده خداست و خداوند قبل از تفويض رسالت به او، شخص برازنده و منزّه از هر عيب و نقص اخلاقي بود و لذا منتخب خدا بود. «فلّما اختارَ اللهُ لِنبيّه دارَ أنبيائه و مَأوي أصفيائِه، ظهَر فيكم حَسيكهُ النفاق. هذا و العَهْدُ قريبٌ و الكَلِمُ رحيبٌ و الجرحُ لمَا يندمل و الرَّسول لمّا يقبر، كيف بكم أنّي تؤفكون؟ أم بغير الله تحكمون؟ بئسَ للظالمين بَدَلاً، و مَنْ يَبْتَغِ غيرَ الاسلامِ ديناً فلَن يُقبلُ منهُ و هو في الاخرهِ من الخاسرينَ» و چون حضرت سبحان اختيار نمود از براي پيغمبر خود خانهاي را كه از براي تمام پيغمبران و برگزيدگان از عباد خويش تهيه نموده بود، (شما اي مردم آتش فتنهاي را كه در سينهيتان نهفته بود ظاهر ساختيد) و نفاق اندروني خويش را بروز داديد و لذا از مرگ پيغمبر چيزي نگذشته بود و جرحه سينهها از مصيبت آن جناب التيام نيافته بود و طولي از دفن پيغمبر نگذشته بود كه اظهار نفاق كرديد، به كجا ميرويد؟! آيا به غير از حكم خداوند ميخواهيد حكمي را اجرا نمائيد؟ بد راهي را انتخاب نمودهايد و بد جايي از براي خود تهيه كردهايد، كسي كه به غير از راه دين اسلام راهي را بپيمايد، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و اعمال او قبول نخواهد گشت و در روز قيامت از زيانكاران خواهد بود. پس خطاب به ابوبكر فرمود: «يابنَ أبي قحافه، أفي كتابِ الله أن ترِثَ اَباكَ ولا اَرِثُ أبي، لقد جئتَ شيئاً فرّياً، افعلي عمد تركتم كتاب الله و نَبَذْ تُمُوهُ وراءَ ظهورِكم اذ يقول عزَّ اسْمُه «و وَرثَ سُليمانُ داودَ» و قال فيما اقتصّ من خبر يحيي ابن زكريّا اذ قال «ربِّ هب لي مِن لَدُنْكَ وَليّاً يَرِثُني و يَرِثُ مِن آلِ يعقوبَ «و قال عَزَّ اسْمُه: «و اولو الأرحامِ بعضُها أولي ببعضٍ في كتاب الله» وقال عزّ اسْمه: «يوصيكم اللهُ في لولادكم للذّكر مثلُ خطّ الاُنثيينِ و قال عزّ اسمه «إنْ تَرَكَ خيراً الوصيّهُ لِلوالديْنِ و الأقربينَ بِالمعروفِ حقّاً علي المتقينَ» و زَعَمْتُم انْ لا خُطْوَهَ لي ولا أرِثُ من أبي و لا رَحِمَ بيننا، اَفَحُكْمُ الله بآيه أخرِج منها أبي. أم هل تقولون أهل يقين لا يتوارثان و لستُ أنا و أبي من أهلِ مِلَّهٍ واحدَهٍ أم أنتم أعلَم بخصوصِ القرآنِ و عمومِه مِن أبي و ابْن عَمّي، تلقاكَ يوم حشرك، فنِعْمَ الحَكَمُ اللهُ و الزّعيمُ محمد ـ صليالله عليه و آله ـ و الموعد القيامه و عند الساعه ما يخسرون و لا نفعكم اذ تندمون و لِكُلِّ نَبَاءِ مُسْتَقَرٌ و سوف تعلمون مَن يأتيه عذاب يُخزيه و يَحِلٌّ عليه عذابٌ مقيمٌ» چه كسي گفته فاطمه از ميراث پدر محروم است؟ آن كيست كه حصار قانوني ارث را شكسته و آيات قرآن را طبق ميل خود تفسير كرده است، من از گفتار اين پيرمرد غرق حيرتم، او فكر ميكند كه خود ميتواند ميراث ابوقحانه (پدرش را) را در اختيار گيرد اما ميراث محمد ـ صليالله عليه و آله ـ بر فاطمه حرام است؟! اين قرآن است كه بر هر چه مخالف حق است خط بطلان كشيده است، اكنون آياتي از قرآن كريم را بر شما ميخوانم تا بنگريد كه روايت ابوبكر كه ميگويد «نحن معاشرَ النبياء لا نُورِّث» با قرآن موافق است يا مخالف.[1] . چهارده معصوم، ج1،ص 279. ِ [2] . صحيح بخاري ج 3 ،ص40، چاپ مصر 1304ه. ق [3] . شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 84 و اما كتب معتبره اهل تسنن كه متعرض قضيه غصب فدك گرديدهاند بسيارند و اگر كسي خواسته باشد به آنها مراجعه كند به كتاب شريف الغدير، تأليف علامه اميني (رحمه الله عليه) مراجعه كند و مع ذلك ما در اينجا به چند كتاب اشاره ميكنيم: فتوح البلدان، البلاذري ص38ـ صواعق، لإبن حجر ص22ـ شرح نهج البلاغه لإبن ابي الحديد المعتزلي، ج4 ص78 تا 106،ـ صحيح بخاري، كتاب فرائض ج4 ص101 و كتاب الجهاد، ج1 ص115 و ج3 ص40 سيره حلبي، ج3، ص 390، صحيح بخاري، ج3، ص40، چاپ مصر، سال 1304 ه.ق. شرح نهج البلاغه لإبن ابي الحديد المعتزلي، ج4 ص78 تا 106 نگاه از سوره نمل (آيه 15)خواند: «وَ وَرِثَ سُليمانُ داودَ»، كه قرآن از ميراث خواري سليمان و ميراث گذاري داود سخن ميگويد و آيه 5 و 6 از سوره مريم كه در مورد زكريّا ـ عليهالسّلام ـ ميفرمايد: آنجناب به خداوند عرضه داشت: «پروردگارا؛ به من فرزندي عنايت كن تا از من و اولاد يعقوب ارث ببرد» و در سوره انفال آيه 75 ميفرمايد: «اقارب و ارحام ميّت بعضي در ارث بردن بر برخي ديگر مقدماند» و در سوره نساء آيه 11 ميفرمايد: «ارث و سهم پسر را دو برابر دختر بدهيد» و در سوره بقره آيه 180 ميفرمايد: «هر گاه كسي از دنيا رفت ارث او را در ما بين پدر و مادر و منسوبين او بدرستي تقسيم نمائيد.» با چنين آيات روشني كه خداوند راجع به ارث ميفرمايد چطور ميگوييد من از پدرم ارث و نصيبي ندارم؟ آيا بين ما رابطه پدر و فرزندي وجود ندارد؟ آيا من دختر او نيستم؟ يا اينكه ميخواهيد بگوييد من با پدرم از يك ملت نيستيم و از اين جهت ارث او را به من نميدهيد؟ يا ميخواهيد بگوييد من از دين پدرم بيرون رفتهام و كافر از مسلمان ارث نميبرد؟ يا ميخواهيد بگوييد شما به احكام قرآن از عموم و خصوص آن بهتر از پدرم و پسر عمويم علي ـ عليهالسّلام ـ اطلاع داريد؟ آنگاه با نگاه تندي به ابوبكر گفت: «من در روز رستاخيز گريبان ترا خواهم گرفت و حق خويش را از تو باز خواهم ستاند، در آن روزي كه حاكم خداست و شاهد محمد ـ صليالله عليه و آله ـ است، روزي كه ندامت و پشيماني بيفايده خواهد بود، زود است كه متوجه شويد، چه كسي را عذاب آخرت خوار و ذليل ميكند.» پس از اين احتجاج محكم باز خطاب به انصار فرمود: «يا معشرَ الفتيه و أعضادَ المِلّه و أنصارَ الاسلام! ما هذه الغميزهُ في حقّي؟ أما كانَ رسولُ الله ـ صليالله عليه و آله ـ يقول «المرءُ يُحْفَظُ في وُلْده» أاُهْضَمُ تُراثُ أبي و انتم بمَرْيءً منّي و مُسْمِعٌ و انتم ذوالعدد و العده و عندكم السّلاحُ و الجُنَّه و تأتيكم الصّرخه، فلا تغيثون «ألا تُقاتِلونَ قَوْماً نَكَثُوا أيمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخراج الرَّسولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّهٍ، أتَخْشَوْنَهُمْ؟ فاللهُ اَحَقُّ أنْ تَخْشَوْهُ إن كُنْتُمْ مؤمِنينَ»[1] و أنا إبنهَ تذير لكم بين يَدَيْ عذابٍ شديدٍ.» اي گروه مسلمين و اي بازوهاي اسلام! اين چه سستي است كه درباره من اعمال ميكنيد؟ مگر از پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ نشنيديد كه ميفرمود: «مقام عظمت پدر، درباره اولادش بايد رعايت گردد.» آيا ارث پدر را از من ميگيرند و شما متوجه هستيد و صداي مرا ميشنويد و با اينكه صاحب قدرت و نفوذ ميباشيد و سلاحهاي برّنده در دست داريد از من دادرسي نميكنيد و مبارزه و جنگ آغاز نمينمائيد، با مردمي كه نقض پيمان نمودند و پيروي ميكنند از مردمي كه در صدر اسلام پيغمبر را از خانه خود (مكّه) بيرون كردند، آيا از اين مردم ميترسيد با اينكه سزوار است فقط از خدا بترسيد اگر واقعاً به او ايمان داريد. و اينك من دختر پيغمبر شما هستم (و در صورتي كه مرا در گرفتن حقّم ياري نكنيد) شما را از عذاب سختي كه در پيش داريد ميترسانم. پاسخ ابوبكر به فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ : فقال: «يا ابْنهَ رسول الله، لقد كان أبوكَ بالمؤمنينَ عطوفاً، كريماً، رَؤُفاً، رحيماً و علي اكافرين عذاباً اليماً و عقاباً عظيماً، لا يُحِبُّكُمْ إلاّ كلّ سعيدٍ ولا يُبْغِضُكُم إلاّ كلّ شقيٍّ، فأنتم عِترهُ رسول الله وأنتِ يا خِيَرَهِ النساءِ و ابْنَهَ خِيَرَه الأنبياء، صادقهٌ في قَوْلُكِ، سابقهٌ في وُفورِ عقلُكِ، غيرُ مردودهٍ عن حقِّكِ، انّي اُشْهِدُ اللهَ و كفي به شهيداً، إنيّ سمعتُ رسولَ الله ـ صليالله عليه و آله ـ يقول: «نحن معاشرَ الأنبياء لا نُوَرِّثُ ذَهَباً و لا فِضَّهَّ ولا داراً و لا عقاراً و إنما نُوَرِّثُ الكتابَ و الحكمهَ و العلمَ و النُّبُوَّهَ و ما كان لنا من طُعْمَهٍ فَلِوَليِّ الأمرِ بعدنا أن يَحْكُمَ فيهِ بِحُكْمِهِ» و أنتِ سيَّدهِ اُمَّهِ أبيكَ و الشجره الطَّيبهِ لنبيّكِ، لايُدْفَعُ مالُكِ من فَضْلكِ و لا يُرْصَعُ من فَرْعِكِ و أصْلِكِ، حُكْمُكِ نافِذٌ فيما مَلَكْتُ يَدايْ، فَهَلْترينَ أن اُخالِفُ في ذالِكَ أباكِ» ابابكر گفت: «اي دختر رسول خدا، همانا پدرت نسبت به مؤمنين، بسيار مهربان و با گذشت و رحيم دل و نسبت به كفار، بسيار شديد الغضب وسخت گير بود و شما (خاندان پيامبر را) دوست ندارد، مگر شخص با سعادت و دشمن ندارد، مگر شخص شقي و بد عاقبت؛ شما عترت پيغمبر ما هستيد و تو اي فاطمه بهترين زنان عالم و پدرت بهترين انبياء گذشته بود، و تو راستگو ميباشي و هرگز دروغ نميگويي و در عقل و خرد مقام شامخي را دارا هستي و هرگز سزاوار نيست كه كسي تو را از حقّت محروم كند، و من خدا را شاهد ميگيرم ـ و خداوند بعنوان شاهد كافي است ـ كه من خود از رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـ شنيدم كه فرمود: «ما انبياء هرگز چيزي به ارث نميگذاريم، از طلا و نقره و خانه و زمين و فقط از ما دانش و نصيحت و علم و فضيلت باقي ميماند، و آنچه از متاع دنيويّه از ما باقي بماند مربوط به خليفه بعد از ما خواهد بود و بهر نحو كه خواسته باشد در آن تصرف ميكند». آنگاه ابوبكر چنين ادامه داد: اي فاطمه! تو بزرگترين زنان عالم هستي و بمنزله درختي هستي كه طيّب و طاهر است و صاحب گلهاي طيّب است، هرگز كسي حق ندارد تو را از مال و اموالت منع كند و تو را از اصلت (كه از نسل پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ هستي) جدا كند، حكم تو اي فاطمه نسبت به اموالت نافذ است و حتي تمام اموال من در تحت اختيار توست و امر تو در مورد اموال من هم نافذ است لكن هرگز گمان مبر كه من نسبت به دستورات پدرت قدمي بر خلاف بر ميدارم. (يعني بي جهت، استدلال ميآوري و من هرگز فدك را به تو باز نخواهم گرداند.) پاسخ زهرا ـ عليهااسّلام ـ به أبابكر: مضمون كلمات حضرت فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ در پاسخ أبابكر به نحو فشرده بدين شرح است: «سبحان الله! آيا پدر من بر خلاف قرآن مجيد سخني ميگويد؟ پس با اينكه در قرآن آيات ارث بسيار است، (چنانچه اشاره شد) و بخصوص اينكه قرآن بالصراحه ميفرمايد: «اولادهاي انبياء گذشته از پدرانشان ارث ميبرند» چطور ممكن است كه پدر من بر خلاف صريح قرآن فرموده باشد: «ما انبياء ارث نميگذاريم.» و اما اينكه ادعا كردي پيغمبران ارث نميگذارند و آنچه از آنان باقي بماند صدقه است و امر آن صدقات بعد از پيغمبر محوّل به خليفه او خواهد بود، از چند جهت مخدوش و باطل است: اول آنكه: اين حديث را پيغمبر كجا فرموده كه به غير از تو و چند نفر از حاميانت، كسي ديگر نشنيده است؟ اگر بگويي من اين حديث را در حضور مردم، در بالاي منبر در جواب تو گفتم و اگر حديث حقيقت نداشت مسلمين اعتراض ميكردند خواهم گفت: «اولاً اكثر اهل مسجد مردمي منافقند و اسلامشان بغير از لقلقه زبان چيزي نيست و اين كساني كه در مسجد در گرد منبر تو نشستهاند همان كساني هستند كه ميخواستند پيغمبر را در درّه «عقبه» شهيد كنند. ثانياً: وقتي عمر خالد را موظف كرده تا با يكصد نفر با شمشيرهاي برهنه روي زانوان، به گرد منبر تو بنشينند، چه كسي جرأت ميكند بر سخنان تو ايرادي بگيرد، هر چند بر خلاف قرآن باشد؟» دوم اينكه: ميبايست اين حديث كه جعل نمودهايد ـ در مورد اينكه پيغمبران ارث نميگذارد، طوري جعل ميكرديد كه بر خلاف صريح قرآن نباشد و لذا بايد ميگفتيد: «أنا مِن بين الأنبياء لا أُوَرَّثُ» يعني فقط من از ميان انبياء ارث نميگذارم، اما اينكه جعل كردهايد «نحن معاشرَ الأنبياء لا نُوِّرَّث» يعني «ما طائفه انبياء ارث نميگذاريم» بر خلاف منطق قرآن است زيرا قرآن ميفرمايد: «و وَرِث سليمانُ داودَ»[2] و «أولوا الأرحام بعضُها أولي بِبَعْضٍ في كتابِ اللهِ»[3] و «يوصيكُمُ اللهُ في أولادِكُم للذَّكَرِ مثلُ حَظِّ الأُنْثَيَيْنِ»[4] و «إنَّ تَرَكَ خَيْراً الوصيّهُ لِلْوالِدَيْنِ و الأقرَبينَ بالمعروفِ حقاً علي المتّقينَ»[5] و از قول يحيي ميفرمايد: «ربَّ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَليّاً، يَرِثُني وَ يَرِثُ مِن آلِ يَعقُوبَ»[6] سوم اينكه ميگويي ارث پيغمبران اموال نيست بلكه فقط علم و حكمت و نبوت است، اگر ميخواستي حديث جعل كني لا أقل «نبوت، را جزو ميراث پيغمبران قرار نميدادي، زيرا يكي از پيغمبران پدر من است و هرگز از آن حضرت نبوت به كسي بعنوان ارث انتقال نيافت، زيرا بر همه معلوم است كه او خاتم پيغمبران است و پس از او پيغمبري نخواهد آمد. چهارم اينكه: چطور همسران پدرم همه از شوهر ارث ميبرند و اكنون در منزل پدرم از باب به ارث بردن منزل ساكنند، لكن من كه دختر او ميباشم از پدرم ارث نميبرم؟! پنجم اينكه: مگر فراموش كردي روزي را كه شوهرم علي ـ عليهالسّلام ـ با عمويش عباس از براي احتجاج نزد تو آمدند و هر يك ادعاي ارث پيغمبر را مينمودند، تو در پاسخ آنان گفتي: پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرزند دارد و با وجود فرزند نه عمو ارث ميبرد و نه پسر عمو.» ششم اينكه: اگر پيغمبر ارث نميگذارد پس چرا دختر تو عايشه، گفت: پيغمبر را در حجره من دفن نمائيد و بنابر عدم ارث خانههاي آن حضرت بايد تمامي فروخته شود و جزو صدقات تقسيم بر فقراء و مساكين گردد، پس چرا زوجات آن حضرت را از خانههاشان بيرون نميكني تا فقراء و مساكين مدينه در خانه، جايگزين شوند؟! هفتم اينكه: اگر (بنابر قبول حديث جعلي) پيغمبران فرموده باشند ما خانه و عقار و ذهب و فضه به ازث نميگذاريم مراد آنان اين است كه مال دنيا آنقدر ارزش ندارد كه ما به آن دل خوش كنيم و بعنوان ارث به كسي دهيم بلكه ارثي كه از ما باقي ميماند برازنده و در خور شأن ماست و آن ارث، علم و حكمت و دانش و فقاهت است.[1] . سوره توبه آيه 13 [2] . سوره نمل آيه 15. [3] . سوره انفال آيه 75. [4] . سوره نساء آيه 11. [5] . سوره بقره آيه 180. [6] . سوره مريم آيه 5 و6 شرح نهج البلاغه لإبن ابي الحديد المعتزلي، ج4 ص78 تا 106 هشتم اينكه: اي ابابكر! به من ميگويي تو راستگوي در قول و رفتار ميباشي، اگر مرا راستگو ميداني، چرا ادعاي مرا در مورد ارث بردن از پدر قبول نميكني؟! نهم اينكه: مگر قلاع خيبر در سال هفتم هجرت فتح نشد و آيه «و آتِ ذالقربي حقَّهُ»[1] در همان سال بعد از فتح خيبر بر پيغمبر نازل نگرديد و آن حضرت از طرف خدا مأمور نگشت تا اينكه فدك را به من بدهد؟ از طرفي فدك در حيات پدرم رسول الله ـ صليالله عليه و آله ـ سه سال در دست من بود و فدك «نِحله» پدرم ميباشد «و النّحلهُ هيَ الإعطاءُ من طيب النّفس» يعني نحله، بخششي است كه از روي طيب نفس وكمال رضايت به كسي بدهند، و پدرم فدك را در حال حياتش به من بخشيد و بخشش به «ذي رحم» شرعاً لزوم آور[2] است و بنابراين حتي خود پيغمبر هم حق رجوع به فدك را نداشته است، پس تو به چه دليلي حق مسّلم مرا غصب كردي؟ دهم اينكه: اگر من فدك را ارث خود ميدانم به جهت اين است كه خواستم به مدارك قرآن بر تو احتجاج كرده باشم (و اين از باب مماشات با خصم است) و الاّ فدك حتي در زمان حيات پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ متعلق به من بوده و پس از نزول آيه «و آت ذالقربي حقّه» از ملك پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ خارج شده است، و تو اي ابابكر به چه حقّي مِلك متصرّفي مرا در حيات پدرم پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ از من گرفتي؟! پاسخ ابوبكر چه بود؟ چون سخنان قاطع و محكم حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ به اينجا رسيد و ابوبكر خود را محكوم ديد بناچار به آخرين حربه خود متوصل شد و گفت: «آيا در اين ادعا كه ميگويي پدرت فدك را به تو بخشيده است شاهدي هم داري؟» زهرا ـ عليهاالسّلام ـ فرمود: «اي ابو بكر تو با من بر خلاف تمام دستورات شرع رفتار ميكني زيرا در اينكه فدك در حيات پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ به مدت سه سال در تصرف من بوده، هيچ شكّي نيست و تو خود ميداني كه تصرف أماره ملكيّت است و از طرفي شما كه مدّعي هستيد فدك را پيغمبر ـ صليالله عليه و آله ـ به من نداده است بايد شاهد بياوريد، نه من، زيرا طبق قاعده «ألبيّنهُ علي المدّعي و اليمينُ علي من أنكر» شما مدعي هستيد و بايد اقامه بيّنه و شاهد نمائيد معذلك من شاهد هم ميآورم.» آنگاه حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ فوراً اميرالمؤمنين علي ـ عليهالسّلام ـ و امام حسن ـ عليهالسّلام ـ و امام حسين ـ عليهالسّلام ـ و امّ أيمن را حاضر كرد. حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ و حسنين ـ عليهماالسّلام ـ به حقانيت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ شهادت دادند و چون نوبت به شهادت امّ ايمن رسيد ابتدا رو به ابابكر كرده وگفت: «اول از تو سؤال ميكنم، آيا از پيغمبر خدا ـ صليالله عليه و آله ـ شنيدهاي كه درباره من فرمود: «اُمّ أيمن إمرءَهٌ من أهل الجنّه» يعني اُمّ ايمن از زنان بهشتي است؟» ابابكر گفت: «آري شنيدهام.» ام ايمن گفت: «فَاُشْهِدُ اَنَّ اللهَ عزَّوجل أَوحي إلي رسولِ اللهِ ـ صليالله عليه و آله ـ «فآتِ ذالقربي حقَّه» فجَعَلَ فدك لها طُعمهً بأمرِالله.» يعني: «پس من كه به گفته پيامبر از زنان بهشتي خواهم بود شهادت ميدهم به اينكه خداوند سبحان وحي فرستاد به سوي پيغمبر خود به اينكه «حق ذالقربي را بده» و آن حضرت فدك را به امر الهي به زهرا داد.» ابابكر به ناچار نوشت كه فدك را تحويل فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ دهند لكن در اين أثنا عمر دست دراز كرد و نامه را گرفت و پاره كرد و گفت: «لا تُقْبَلُ شَهادهُ امرءَهٍ عَجَمِيَّهٍ لا تفصح و أمّا عليُّ فجَرَّ النّارَ الي قُرصِهِ» يعني: «ما هرگز شهادت يك زن عجميّه را قبول نخواهيم كرد و اما علي هم آتش را به روي قرص نان خود ميكشد تا نانش پخته گردد (كنايه از اينكه قصد دارد تا با شهادت (نعوذ بالله) دروغ ذي نفع گردد) امام حسن ـ عليهالسّلام ـ و امام حسين ـ عليهالسّلام ـ هم كه كودك خردسال بيش نيستند ولذا شهادت اين دو كودك نيز مورد قبول نيست. (به خدا پناه ميبريم از هجويّات و مزخرفات و جسارات او). در اينجا بود كه زهرا ـ عليهاالسّلام ـ حق خود را از دست رفته ديد و لذا با غضب و ناراحتي تمام مسجد را ترك كرد و پس از تضرع و زاري بر سر قبر پدر با دلي پر از غم و شكسته خاطر به منزل بازگشت.[1] .سوره اسراء آيه 26. [2] . يعني ديگر قابل باز پس گرفتن نيست. شرح نهج البلاغه لإبن ابي الحديد المعتزلي، ج4 ص78 تا 106 ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ اللهم عجل لوليک الفرج |
12 |
نام و نام خانوادگي: ابوذر -
تاريخ: 29 آبان 89 - 13:07:53
سلام ؛ باعرض كمال تاسف ، كشوري كه مي تواند بهترين نقش رادرجهان اسلام ايفاكند ولي دچارقومي دنياطلب كه فقط فكركوتاه آنها به شكم وزيرشكم ختم مي شود مبتلا است ؛ انشالله بزودي سرزمين وحي از دست اين خائنان به اسلام وقرآن آزاد گردد |
13 |
نام و نام خانوادگي: مجيد(عمرعلي آل رحمان) -
تاريخ: 29 آبان 89 - 23:25:30
جناب عباس ازمطالبتان بسيار متشکرم 1-درموردشراب نظراتتان درست وقابل قبول ومن هم ذکر کردم که شراب بايد حالت مستي داشته ياشد.وهوش وحواس را ازبين ببرد. 2-درمورد حضرت عائشه سلام الله عليها:ايشان درآن ميان که ازيک سو بني هاشم وازسوي ديگر مامورين حکومتي مروان بن حکم درمقابل يکديگر قرار داشتند واگر هم حضرت عائشه دخالت نميکردند يا بايد جنگ وخون راه مي افتاد يا بازهم عمال حکومتي نميگذاشتند که امام حسن(ع)درجوار رسول الله دفن شود وحضرت عائشه بااين کار فداکاري بزرگي نمودند وبعدها هنگام وفات خود وصيت کردند که درجوار رسول الله دفن نشوند . 3-بحث فدک ماجرائي واقعا"پيچيده است چرا که: 1-اگر ارث بود بايد بين زنان پيامبر هم قسمت ميشد.2-اگربخشش بود که نميتوان به پيامبرخدا نسبت ناعدالتي داد زيرا پيامبر هيچ چيزي راتنها براي خانواده خود نميخواهد. ×××پس از ابوبكر (رض)عمر بن خطّاب (رض)حكومت را به دست گرفت و سرزمين هايى فتح شد و مسلمانان گشايشى يافتند و توانگر شدند، و عمر (رض)به اجتهاد خود تصميم گرفت كه آن را به ورثه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله باز گرداند. ولى على بن ابى طالب (ع) عنه و عبّاس بن عبدالمطلب بر سر آن اختلاف پيدا كردند. على مى گفت: پيامبر صلى اللّه عليه وآله آن را در زمان حياتش براى فاطمه عليها السلام قرار داده است، اما عبّاس اين سخن را نمى پذيرفت و مى گفت: اين مِلك رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بوده و من وارث او هستم. آنان اختلاف خود را نزد عمر(رض) بردند و او از حكم و داورى بين آن دو خوددارى كرد و گفت: شما دو نفر خودتان شأن و موقعيّت خود را بهتر مى دانيد. من اين مسئله را به خود شما واگذار مى كنم. سرانجام هنگامى كه عمر بن عبدالعزيز حكومت را به دست گرفت نامه اى به فرماندار خود در مدينه نوشت و به او دستور داد كه فدك را به فرزندان فاطمه عليها السلام باز گرداند(معجم البلدان: 4 / 270 ـ 271 شماره 9053. ) سوال : چرا اگر فدک حق مسلم فاطمه(س) بود همسر و اولاد فاطمه(س) فدک را پس نگرفتند ؟ اولين فرد از افراد خانواده حضرت زهرا که حکومت را به دست گرفت ، علي بن ابي طالب (ع)بود.پس چرا ايشان فدک را به اهل و صاحبانش باز نگرداند ؟ |
14 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 30 آبان 89 - 12:26:29
با سلام اولا با تشكر از برادرم جناب عباس حناب عمر ( 13 ) چرا خودت را به كوچه عمر چپ مي زني ؟؟ 1 ) ماجراي فتنه تير اندازي به طرف جنازه مطهر حضرت امام حسين به امر حميرا دختر ابي قحافه بوده انهم با همياري فاسق و ملعوني بمثل مروان ابن حكم ملعون . 2 ) برادرم جناب عباس چنين نوشته اند ( كه الحق صحيح نوشته اند ) : پيغمبر اكرم ـ صليالله عليه و آله ـ به امر خداوند متعال، فدك را به دخترش فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ بخشيد و لذا به علي ـ عليهالسّلام ـ دستور داد تا اينكه قبالهاي در اين مورد بنويسد و آن نوشته را علي ـ عليهالسّلام ـ و امام حسن ـ عليهالسّلام ـ و امام حسين ـ عليهالسّلام ـ و امّ ايمن و امّ سلمه (دو تن از زوجات صالحه پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ) امضاء نمودند ...... كلمه به امر خداوند متعال نشان دهنده اين است كه اين ملك خدا دادي است , پس ان دو نفر ( بگذريم از اين احاديث دروغين وضع كردند و خود انها ناقض اين احاديث دروغين بودن ) فقط و فقط بخاطر اينكه بتوانند جلوي اسلام محمدي را بگيرند و انر به نابودي بكشند . پس غاضب بودند و انهم از مالي كه بخشنده مستقيم ان الله سبحان تعالي بود و حرفي از ارث يا بيت المال نيست . چرا فدك را پس نگرفته اند براي اينه كه در محكمه الهي اين غاضبين مال يتيم خور را محكوم بكنند . لبيك يا علي |