* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 23 آبان 1389 تعداد بازديد: 1697 
جنگ قدرت در خاندان سعودي
 
مركز مطالعات خاور دور واشنگتن در مقاله‌اي به بررسي بازگشت "بندر بن سلطان " به رياض و تاثير آن در جنگ قدرت در خاندان سعودي پرداخته است و از وي به عنوان بازيگر اصلي در عرصه سياسي عربستان سعودي ياد كرده است.


به گزارش فارس، پايگاه خبري شفاف الشرق الاوسط در گزارشي به قلم، "سيمون هندرسون " از مسئولان مركز مطالعات خاور دور واشنگتن، به بررسي ابعاد بازگشت "بندربن سلطان " به عربستان مي‌پردازد و معتقد است اين اقدام، با هدف پرداختن به مسائل جانشيني پادشاهي عربستان صورت گرفته است.

وي در اين مقاله نوشته است: بيش از 20 سال شاهزاده بندر بن سلطان، مرد شماره يك رياض در واشنگتن بود؛ وي از سال 1983 تا سال 2005، سفير عربستان در آمريكا بود تا جائيكه به دليل روابط نزديك با خانواده بوش "بندر بوش " ناميده شد. وي پس از ترك واشنگتن طي ماجرايي كه به سقوط سياسي شباهت داشت، به عربستان بازگشت تا رياست "شوراي امنيت ملي " كه فقط اسما تأسيس شده بود را برعهده بگيرد، اما هنوز نقش وي مشخص نبود. بندر هر چند وقت يكبار بازديدهاي فوري از ايالات متحده انجام مي‌دهد چرا كه ملك عبدالله، براي ارتباط با كاخ سفيد، بندر را بر جانشين وي "تركي الفيصل " ترجيح مي‌داد؛ مسئله‌اي كه فيصل را ناچارا وادار به استعفا كرد.

پس از آن از سال 2008، بندر از انظار پنهان شد و هنوز علت مفقود شدن وي طي آن دوره مشخص نيست، البته بايد توجه داشت كه تعداد دشمنان وي بويژه در داخل خاندان حاكم سعودي به علت ارتباطات قوي و فعاليت زياد وي با هم‌پيمان اصلي اين كشور افزايش يافته بود.

نويسنده در ادامه آورده است: ناپديد شدن بندر در زمان خود، "تئوري توطئه " را در اذهان زنده كرد و گزارش‌هايي منتشر شده كه وي مغز متفكر فعاليت‌هاي القاعده در عراق بوده و تأمين مالي گروه‌هاي سني وابسته به القاعدة در لبنان را با هدف تضعيف حزب‌الله بر عهده داشته است.

بر اساس گزارش آكادمي واشنگتن مهم آن است كه بندر بازگشته و خبرگزاري رسمي عربستان در خبري كوتاه كه اعلام كرد شاهزاده "مقرن بن عبدالعزيز " رئيس اطلاعات عربستان در فرودگاه از بندر استقبال كرده است.
در مراسم استقبال از بندر، شمار زيادي از شخصيت‌هاي مؤثر در عرصه سياسي عربستان حضور داشتند. "خالد بن سلطان " معاون وزير دفاع و نيروهاي هوايي و بازرس كل امور نظامي، شاهزاده "محمد بن نايف " معاون وزير كشور در امور امنيتي، شاهزاده "عبدالعزيز بن فهد " وزير مشاور، عضو شوراي وزيران و رئيس ديوان رياست شوراي وزيران، شاهزاده "فيصل بن خالد بن سلطان "، مشاور ولي عهد، شاهزاده "سلمان بن سلطان " معاون دبير كل شوراي امنيت ملي از جمله اين افراد بودند. اين خبرگزاري رسمي همچنين اعلام كرد شماري از "شاهزادگان ارشد " در استقبال از شاهزاده بندر حضور داشتند.

به اعتقاد نويسنده، تمامي اينها يك استقبال غير معمول از شاهزاده بندر است و بنا بر تمامي معيارها از جمله معيارهاي سعودي، اين استقبال يك استقبال استثنائي بوده است چرا كه در آن، يكي از عموهاي بندر، يك برادر و سه تن از فرزندانش و يك نفر از برادرزاده‌هايش حضور داشتند و اينها جداي از "شاهزادگان ارشدي " است كه خبرگزاري از اعلام اسامي آنان امتناع ورزيد. خبرگزاري رسمي سعودي تنها به خبر بازگشت بندر "از خارج " بدون هيچ شرح و تفصيلي كفايت كرد. تصويري از اين استقبال منتشر نشده و بنا بر برخي اظهارات، بندر نسبت به گذشته بسيار ضعيف‌تر شده است.

نويسنده در ادامه مقاله خود نسبت به دلايل بازگشت بندر به عربستان مي‌نويسد: از هشدار زير شروع مي‌كنيم: يك ضرب‌المثل قديمي مي‌گويد، «آنانكه مي‌دانند در عربستان چه خبر است سخني نمي‌گويند و آنانكه سخن مي‌گويند نمي‌دانند در اين كشور چه مي‌گذرد.» اين ضرب‌المثل غالبا از سوي افراد مرتبط با خاندان سعودي به منظور ضعيف نشان دادن گزارش‌هاي غيرمرتبط با خاندان سعودي به كار مي‌رود؛ لذا تحليلگران بر اين باورند كه شناخت ما از سياست‌هاي مرموز عربستان هرگز به سطح مطلوب و موردنظر نخواهد رسيد.

شاهزاده بندر چندين سال است از بيماري رنج مي‌برد و به تازگي در بيمارستان "جان هابكينز " واقع در "بالتيمور " تحت دو عمل جراحي قرار گرفته است؛ رايج‌ترين دليل مطرح شده براي بازگشت وي، آن است كه پس از گذراندن دوران نقاهت خود در مراكش جايي كه پدرش شاهزاده سلطان به سر مي‌برد، به عربستان بازگشته است. اين احتمال وجود دارد كه شاهزاده بندر از درد ناحيه كمر خود رنج مي‌برد؛ از طرفي شرح حال ارائه شده از او طي سال‌هاي اخير از مشكل اعتياد به الكل و افسردگي سخن مي‌گويد. "ديويد ب.اوتاواي " نويسنده كتاب "فرستاده شاه " اظهار داشته كه بندر از نوشيدن الكل سير نمي‌شود و "ويليام سمبسون " دوست پيشين او در كتاب "شاهزاده: داستان يكي از اسرارآميزترين شاهزادگان " نيمه دهه 90 را "نخستين دوره افسردگي كامل " بندر مي‌داند.

اين مقاله مي‌افزايد: با اين وجود بازگشت بندر به عربستان معنايي بيش از بهبود وضع سلامتي وي دارد. بنا بر اطلاعات رسيده از نزديكان خانواده سلطنتي، بازگشت بندر به مسائل داخلي خانواده سعودي و مسئله اختلاف برانگيز ولي‌عهدي مربوط مي‌شود؛ چه كسي پس از ملك عبدالله، پادشاهي را به دست مي‌گيرد؟ و چه كسي جانشين پادشاه آينده خواهد بود؟ گفته مي‌شود استعداد بندر در يافتن راه حل، خانواده سلطنتي را به ناديده گرفتن شهرت وي در تصميم گيري به سود منافع خود و ناديده گرفتن احترام نسبت به تعدادي از عموهايش وادار كرده است.

بر اساس اين گزارش، با وجود ترميم ظاهري اوضاع عربستان، خانواده سلطنتي هم‌اكنون درگير تحولات ناشي از مسئله جانشيني هستند. ملك عبدالله 87 ساله شده در حاليكه برادرش شاهزاده سلطان 86 ساله است و اين بدان معني است كه شاهزاده سلطان هنوز امكان جانشيني را دارد، ولي عملا توان اداره مسائل مملكتي را ندارد. بعد از وي شاهزاده امير نايف 77 ساله قرار دارد؛ نايف وزير كشور عربستان است كه به دليل سخنانش مبني بر نقش داشتن يهوديان در حوادث 11 سپتامبر، در غرب شهرت دارد.

اما نگراني‌ها به سطح شاهزادگان ارشد رسيده و پوشيده نيست كه عبدالله و 19 شاهزاده باقيمانده از فرزندان شاه عبدالعزيز، مؤسس عربستان جديد كه در سال 1953 فوت كرد، يا مسن‌تر شده‌اند و يا تجربه پيشبرد امور مملكتي در آينده را ندارند، لذا ناچارند جانشيني را به فرزندانشان يعني نوه‌هاي عبدالعزيز منتقل كنند. در اينجا سؤال مهمي مطرح مي‌شود: كدام شاخه خانواده سعودي از مبارزه براي جانشيني پيروز بيرون خواهد آمد؟

بنا بر گزارش‌هاي رسيده از منابع وابسته به خاندان سلطنتي، اين معامله ويژگي‌ها و خصوصياتي دارد. سلسله حوادث واضح و روشن نيست اما ممكن است به زودي تغييراتي رخ دهد. اول از همه اينكه شاهزاده "سلطان بن عبد العزيز " از منصب دائم خود بعنوان وزير دفاع انصراف خواهد داد و به نفع فرزندش "خالد بن سلطان " برادر بندر، از اين پست كناره‌گيري مي‌كند؛ خالد بن سلطان در حال حاضر، معاون وزير دفاع است، وي پيش از اين در سال 1991، فرمانده نيروهاي عرب در جريان جنگ آزادسازي كويت بود. بندر توان بالايي دارد ولي سابقه نظامي وي كه چند ماه پيش در جريان فرماندهي نيروهاي نظامي در جنگ عليه حوثي‌ها واقع در منطقه مرزي با يمن مرتكب برخي اشتباهات تاكتيكي شد، سابقه ضعيفي است. با اين وجود، اطرافيان شاهزاده سلطان اصرار دارند كه خالد، جانشين پدر كه تقريبا زمينگير شده است، بشود.

بر اساس گزارش مركز مطالعات خاور دور تغيير دوم در آستانه بازنشستگي شاهزاده "سعود الفيصل " 69 ساله از پست وزارت امور خارجه رخ خواهد داد. وي به گرايش‌هاي ناسوناليسم عربي خود شهرت دارد و بنا بر يك سند رسمي انگليسي " فردي بسيار باهوش است اما نه تا اندازه‌اي كه خودش باور دارد ". فيصل از بيماري "پاركينسون " و درد در ناحيه كمر رنج مي‌برد و در برخي تصاوير گويي در حالت احتضار به سر مي‌برد.

منابع مي‌گويند، از آنجا كه منصب وزارت خارجه بنا بر يك سنت فئوداليستي، در خانواده فيصل باقي مانده، پست وزارت امور خارجه به برادر كوچكتر وي "تركي الفيصل " 65 ساله، واگذار خواهد شد. تركي الفيصل، سالها رياست اطلاعات عربستان را برعهده داشت تا اينكه 10 روز پيش از حملات 11 سپتامبر از اين منصب بركنار و از آن پس با موفقيت سفير عربستان در انگلستان شد، وي پيش از سفارت انگليس، طي دوره‌اي ناموفق سفير اين كشور در واشنگتن بود. به مدد استعداد فكري و روابط بين‌المللي تركي فيصل در آينده بار ديگر خانواده سلطنتي وي را مورد توجه خود قرار خواهد داد.

به اعتقاد مركز واشنگتن تغيير گارد و نيز منصب پادشاهي به طول خواهد انجاميد و اعتقاد بر اين است كه امير خالد 69 ساله، برادر سعود و تركي فيصل پادشاه آينده عربستان خواهد شد. خالد فيصل، شاعر، نقاش ماهر و دوست شاهزاده چارلز، وليعهد انگلستان است. وي پيش از فرمانداري مكه، فرماندار منطقه كوهستاني و بي‌ثبات "عسير " بود؛ مسئله مهمتر از زاويه سياسي، آن است كه خالد مورد احترام جناح‌هاي مختلف خانواده سلطنتي بوده و قدرت آن را دارد كه با اراده و محكم، مملكت را به پيش برد.
به مانند هر سناريوي ديگر، برخي رشته‌هاي بافته نشده در سناريوي عربستان سعودي وجود دارد. انتظار مي‌رود، "نايف بن عبد العزيز " پس از فوت شاهزاده سلطان و حتي پيش از آن بعنوان وليعهد معرفي شود، اما گفته مي‌شود كه وي هنوز از بيماري سرطان رنج مي‌برد كه اين مسئله مي‌تواند به معناي نرسيدن وي به منصب پادشاهي باشد؛ از طرفي برادر وي، شاهزاده سلمان 74 ساله كه فرماندار رياض است و به اعتقاد بسياري از سفراي خارجي، كانديد برتر دستيابي به پادشاهي عربستان مي‌باشد از بيماري قلبي رنج مي‌برد كه اين بيماري نيز وي را براي اداره حكومت ناتوان مي‌سازد.

نويسنده در پايان گزارش خود به اين مطلب اشاره دارد كه هنوز نقشي كه بندر آن را بازي خواهد كرد، معلوم نيست؛ وي به علت اينكه فرزند كنيزي در دربار پدرش بوده است، شاخص‌هاي ضروري و لازم براي پادشاهي را ندارد ولي به دليل ازدواج با يكي از دختران فيصل و روابط با واشنگتن، اين امكان وجود دارد كه متحدي مهم براي هر يك از پادشاهان آينده عربستان باشد. در ميان انبوه شايعات و كنايه‌ها، واقعيتي عيني وجود دارد كه مورد توافق آگاهان است: بندر بار ديگر، به يك بازيگر اصلي در عرصه سياسي عربستان سعودي تبديل شده است.



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  23 آبان 89 - 19:31:58
اهل عمر!!!
آنکه بدون بيعت با او به مرگ جاهليت مي‌ميريد اين عمال يهود حاکم بر حجاز محتله هستند؟
خوب يکباره با خود يهود بيعت کنيد!!! چرا با نوکران يهود؟؟

روزي ابوبکر را شريک خداوند در انتخاب خليفه الله مي‌دانستيد، اکنون «بندر بوش» را شريک الله متعال در انتخاب خليفة الله مي‌دانيد!!!

اين است عقل و منطق عمري!!!
اين است تمدن و تعقل عمري!!!
اين است همان ديني که به شرک عمري معروف است.

يا علي
2   نام و نام خانوادگي:  ذوالفقار2     -   تاريخ:  23 آبان 89 - 22:30:18
بندرشيطان.بندرابليس.بندراهريمن،بندرهمه شر،بندرخاك برسر،اين شيطان زادگان تمامي به خاطر زياده روي درشهوت راني وخوردن ومشروب خوري به انواع بيماري ها مبتلا شده اند.ودرآستانه ورود به جهنم عذاب دنيويشان،كه همين بيماري هاست آغاز شده است.اين شيطان زادگان دستشان به خون اهل سنت پيامبر آلوده است.وچه جنايت ها كه نكرده اند.خداوندا به حق خون تمامي شهداي شيعه مرگ اين ديوسيرتان را هرچه زودتر برسان،وآنان را درجهنمي كه وعده دادي داخل بفرما. خداوندا نمي دانم با چه واژه اي اين هيولاها را وصف كنم.هرواژه اي به نظرم مي آيد اين گرگ ها هزاران هزارپله بالاترند.خدايا به حق اهل بيت طاهرينت اين خاندان سراسر كفر وشرك ونكبت وظلم وجنايت را نابود بفرما. اي اهل بدعت وضلالت ببينيد چه كساني اولوالامرهاي شما هستند.كوريد،نمي بينيد.عقل نداريد،فهم وشعورنداريد.چرا آخرت خود را مي فروشيد.به خود بياييد.والله اسلامي كه پيامبر براي آن خون دلها خورد،اسلامي نيست كه آن سه تا و اين خاندان كثيف اجرا كردندودر حال اجرا كردن هستند.بيدارشويد.
3   نام و نام خانوادگي:  صادق راستگو     -   تاريخ:  24 آبان 89 - 07:09:51
باسلام و تحيت بنظر حقير سگ زرد برادر شغاله بنابراين براي دنياي اسلام هيچ فرقي نميكند خادم الحرمين ؟ ! ! ! چه كسي باشد ولي بنازم به لورنس عربستان ! ! ! چيكار كرده كه پس از سالها بعد از به درك واصل شدن محمد بن عبدالعزيز و محمد بن عبدالوهاب , مفتي بي.... , ا... و بي... كه پدر و برادرش يا برادرهايش حكم بر جنون و حماقت وي داده اند و جامعه سني ها بصراحت تكفيرش كرده اند ( بنقل قول دكتر عصام العماد مستبصر ) هنوز نوزده نفر ديگر از توله ها منتظر سلطنت هستند و جالب است كه بچه كنيز چون با انگليس جنايتكار و آمريكاي صهيونيست ارتباط دارد كانديد اصلي براي سلطنت ميشود . واقعا" جاي تاسف دارد كه هنوز وهابيهاي از خدا بيخبر با اين پادشاهانشان فرياد واسلاما سر ميدهند و براي نشان دادن شهامت و شجاعتشان ( مثل شهامت اولي و دومي كه در تمام جنگها فرار كرده اند و حتي از ترس از مرز ديگر مدينه هم ميگذرند اما نميفهمند ) انفجار انتحاري انجام ميدهند و دهها زن و بچه بيگناه مسلمان ( بيشتر همپالگي خودشان يعني سني ها ) را ميكشند كه به بهشت بروند و بعد يكي از ا.....هاشان با كمال افتخار در يكي از شبكه هاي شيعه تازه تاسيس اعلام ميكند كه براي شهامت و شجاعت دومي همين بس كه به ايران حمله كرده است و امپراطوري بزرگ آن روزگاران را به تسخير خودش در آورده است . بدبخت بعد از گذشت هزار و چهارصد و هيجده سال هنوز نميداند كه دومي در مدينه بدنبال شراب خوردن توام با آب و شهوتراني و جمع آوري ثروت و از شجاعت او حمله بخانه تنها دختر رسول الله ص و زهراي مرضيه س بوده است و فرمانده سپاه اسلام در حمله به ايران سعد ابي وقاص ( لعنت الله عليه ) بوده و اصلا" دومي ايران را نديده است و ابو لولو غلامش بوده كه سعد اورا اسير و به مدينه ميبرد و ناز شصتش بدليل بد دهني و فحاشي خليفه دوم سني ها را به درك ميفرستد . اميد آن دارم شيعياني كه اين خبر را ميخوانند فقط و فقط براي ظهور آفا و سرورمان وليعصر و حضرت صاحب زمان عج دعا كنند و از اظهار نظر بي ربط با خبر جدا" اجتناب نمايند . بياد داشته باشند جيره خواران وهابي بدنبال اظهار نظرهاي كذايي و بحث انگيز در اينگونه سايتها هستند پس فرصت را ازشان بگيرم تا نتوانند حرف بزنند تا انشالله خفه شوتد و بميرند و حرمين شريفين در غيبت صاحب الزمان عج بدست نائب معظم له بيافتد و اداره شود و براي قبور چهار امام ع مدفون در بقيع و قبر ناپيداي زهراي اطهر س بارگاه مجللي ساحته شود تا چشم الباقي وهابيها كور شود انشاالله
4   نام و نام خانوادگي:  مجيد(عمرعلي آل رحمان)     -   تاريخ:  25 آبان 89 - 00:05:54
لازم نيست شما نگران دولت سعودي باشيد.الحمدلله رب العالمين ،اميرالمومنين ملک عبدالله بن عبدالعزيز خودشان يک شخص عالم هستند ونشان داده اند که هميشه ميتوانند به خوبي جامعه اسلامي را اداره کنند.
خداراشکرکه کعبه ومسجدالنبي درعربستان واقع است وگرنه اگردست شما رافضي ها بود هرروز بايد پرده کعبه را عوض ميکردندونخ هاي شرک آلودراهرساعت جدا ميکردند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
5   نام و نام خانوادگي:  عباس     -   تاريخ:  25 آبان 89 - 11:09:21
سلام عليکم
به دور از بغض وکينه مسائل را برسي كنيدجناب مجيد (عمرعلي ال رحمان)ايا واقعا اميرالمؤمنين شماملک عبدالله بن عبدالعزيز مي باشند. ايا شراب خوردن اين شخص را نديده ايد ايا رقص کردن اين شخص را نديده ايد ؟چطور اين شخص را اميرالمؤمنين مي ناميد ؟واقعا ازقران چيزي مي فهميد يا تعصبات کورکورانه شما وادار مي کند اين چيزها را بنويسيد ايا شيعيان دراين کشور اذيت وازار نمي شوند به اينها حمله نمي کنند نه مجيد جان از مسئله خيلي بدور مي باشيد اميرالمؤمنين حضرت امام علي (ع) مي باشند بايد قران را بيشتر بخوانيد تا معني اميرالمومنين را بيشتر بدانيد بعد اظهار نظر بفرماييد فرمايشات نبي اکرم (ص)را بيشتر مطالعه بفرماييد واعترافات صحابه را با دقت مطالعه کنيد بعد از پيامبر عظيم الشان اسلام چه شخصيتي باشند که مومنين شناخته شوند امام المتقين امام علي (ع)چه کسي اين را سفارش فرمودند به جز پيامبر اسلام .اگر ايشان که شما معرفي مي کنيد اميرالمومنين باشند جناب ملک عبدالله بن عبدالعزيز واي به حال ديگران ايا انهايي که سر مي برند هم اميرالمومنين مي باشند ايا شما اجازه داريد که اميرالمومنين را معرفي کنيد يا خداي عزوجل مي تواند معرفي بفرمايند ان هم بوسيله پيامبر اسلام (ص).
اللهم عجل لوليک الفرج
6   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  25 آبان 89 - 11:09:29
با سلام جناب عمر الي ال زحمات . 1 ) هه هه هه هه هه هه 2 ) هاها ها ها ها ها ها ها 3 ) البته و صد البته وقتي كه ملحد و كافر و ميمون باز سگ باز همخواب ؟؟؟؟ يزيد ؟؟؟ را امير ميخوانيد ديگر اشكالي برايت نميتوان گرفت كه هر كس و ناكس را امير خود قلمداد كني . 4 ) ما نگران اونها نيستيم , ما نگران شما هستيم و بس. لبيك يا علي
7   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  25 آبان 89 - 11:44:41
اين کدامين معبود است که مومنين به او را اميري چون ديکتاتور فاسق حجاز است؟
خون آشام حجاز، امير مومنين به کدامين معبود است؟

آيا آن معبود جز خونخوار مسجودي چون ابوبکر است؟
آيا آن معبود جز صنم عمر پسر يک کافر است؟
آيا آن معبود جز وهم شيطان و جز خيالات باطل مشرکان بني اميه است؟
آيا آن معبود جز ساخته و مصور يهوديان معاند با خدا است؟
آيا آن معبود جز عايشه سوار بر شتر است؟
آيا آن معبود جز قاتل انبياء و رسولان است؟
آيا آن معبود جز جبت و طاغوت است؟
************
زنديق ذليل(عمر آل سفيان) ناکث
معبود و مومنين به معبود و امير مومنين به معبودت، نسبي جز سطل زباله انساب ندارند.
برويد به درک که اي وهم پرستان شيطان پرست.

لعنت خداوند بر ناکثين
8   نام و نام خانوادگي:  مجيد(عمرعلي آل رحمان)     -   تاريخ:  26 آبان 89 - 01:55:04
آقايان خيلي تند ميرويد.اولا"يزيد ومعاويه ؟؟؟ پيشکش خودتان............... ثانيا"کمي احترام بزرگان دين رانگه داريد اگرابوبکر را از يک طرف وعائشه راازطرفي ديگر ازدين برداريد ربع دين رابرداشته ايد. جدا از خلافت ايشان،گويا اين را از ياد برده ايد که حضرت ابوبکر اولين مردبالغ وعاقل وچهارمين شخصي است که به رسول خدا ايمان آورد. اگر ازحضرت عمر بگويم که شما کينه اي قديمي داريد که چرا مسلمانيتان را ازحضرت عمر گرفته ايد که فتح ايران آرزوي اسلام بوده ووعده خدا که بدست حضرت عمر محقق شد.خطبه146نهج البلاغه اگرازعائشه شکايت داريد شکايت خودراپس بگيريد زيرا مولاي شما وخليفه چهارم ما ايشان رابخشيدند وخود حضرت عائشه سلام الله عليها هم به خاطر اين اشتباهي که مرتکب شدند وصيت کردند که درکناررسول الله (ص)دفن نشوند وچندسالي قبل ازوفات به نشر احاديث دروصف نيکي اهل بيت پرداختند. حالا چه کسي متعصب است من ياشما؟ جناب عباس شراب اگر انسان رامست کنند شراب است.درضمن درکجاپيامبرشادي رامنع نموده؟کارآنها درباره سخت گيري شيعيان اشتباه است ولي ياتان نرود که اهل سنت ايران هم دست کمي ازشيعيان عربستان ندارند! درود خداوند برخلفاي راشدين ومادران مومنان عليهم السلام اجمعين
9   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  26 آبان 89 - 14:44:10
جناب عمر آل سفيان
عمر اسلام را به ايران آورد؟
پس چرا از آوردن اسلام به خانه اش عاجز بود؟
پسر ارشد جاني و شرابخوار و درنده اي شد که چون پدرش دخترکان را به قتل مي‌رساند و در آخر هم جانش را فداي دنياي معاويه هندمادر کرد!!!
عبدالله بن عمر هم که سرانجامش بيعت با يزيد زاني و حجاج يوسف مادر عائشه، رسيد.

بنده مانده ام در خانه عمر چه مي‌گذشته است که چنين گرگان درنده اي را به دنيا تحويل داد!!!

يا علي
10   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  26 آبان 89 - 22:02:08
**** بچه هاي کلاس اولي!!! ******* الان زنگ چيه؟ زنگ رياضيات!!! مي‌خواهيم باهم يک کمي رياضي کار کنيم!!! درس امروز ضرب و تقسيم است. بچه هاي کلاس اولي!!! به يک چهارم هر چيزي مي‌گويند «ربع» آن. پس هر چيزي چهار برابر «ربع» خود است!!! متوجه شديد؟ اگر بله بلند بگوييد لعنت بر عا ... ******* لعنت بر عا ... !!!!!!!!!! ******* آفرين!!! حالا ادامه درس. يک روزي يک يارويي گفت که يک ديني داره که «يک ربع» آن ابوبکر و عائشه است!!!! پس کل اين دين 4 برابر آراء و گفتار «ابوبکر و عائشه» است!!! حالا کي مي‌تواند بگوييد اين دين جمعا در چند صفحه جمع مي‌شود؟؟ ****** آقا اجازه!!! ما بايد بدانيم ابوبکر چند صفحه افاضه علم کرده است!!! ****** 2 صفحه!!! ******* آقا اجازه!!! عائشه چطور؟ ******* 50 صفحه!!! ********* آقا اجازه!!! کل آن دين در 208 جا مي‌شود!!!! ********* ولي آقاي معلم!!! اين دين چي چي است اسمش؟ ******* شرک عمري!!!! يا علي
11   نام و نام خانوادگي:  عباس     -   تاريخ:  27 آبان 89 - 20:26:01
بسمه تعالي مجيد (عمرعلي ال رحمان)ايا شراب که حالت مست کننده داشته باشد حرام نيست ؟ايا زنا کردن حرام نيست ؟ايا دست به نامحرم دادن حرام نيست؟و..... اين مسائل ديگر غيرمسلمان هم قبول دارد که چرا شراب حرام است ؟چرا زنا حرام است؟چرادست دادن به نامحرم حرام است؟و... قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : عليٌّ اَوّلُ مَنْ آمَنَ بي وَ اَوّلُ مَنْ يُصافِحُنيِ يوم القيامةِ. «بحار الانوار، ج 35، ص 55» رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: علي - عليه السّلام - نخستين كسي بود كه به من ايمان آورد و اولين كسي است كه در قيامت با من مصافحه مي‌كند.عَنِ النَّبِيِّ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - قالَ: لِکلِّ شَيْءٍ جَوازٌ وَ جَوازُ الصِّراطِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أبِي طالِبٍ. «بحار الأنوار، ج 39، ص 202» پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: براي (عبور از) هر چيزي، جوازي لازم است و جواز گذشتن از «صراط»، محبت و عشق به علي بن أبي طالب است. حرمت شراب در قرآن مناظره امام كاظم(ع) با مهدي عباسي در يكي از سالها مهدي عباسي وارد مدينه شد و پس از زيارت قبر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با امام كاظم ـ عليه السلام ـ ملاقات كرد و براي آن كه به گمان خود از نظر علمي آن حضرت را آزمايش كند! بحث «خَمر» (شراب) در قرآن را پيش كشيد و پرسيد: «آيا شراب در قرآن مجيد تحريم شده است؟» آن گاه اضافه كرد: «مردم اغلب مي‎دانند كه در قرآن از خوردن شراب نهي شده، ولي نمي‎دانند كه معناي اين نهي، حرام بودن آن است!» امام ـ عليه السلام ـ فرمود: «بلي. اين حرمت شراب در قرآن مجيد صراحتاً بيان شده است.» ـ در كجاي قرآن؟ ـ آنجا كه خداوند متعال خطاب به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‎فرمايد: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ... .» ترجمه: «بگو پروردگار من، تنها كارهاي زشت، چه آشكار و چه پنهان و نيز «إثم» (گناه) و ستم به ناحق را حرام نموده است... .» آنگاه امام ـ عليه السلام ـ پس از بيان چند موضوع ديگر كه در اين آيه تحريم شده، فرمود: «مقصود از كلمه «إثم» در اين آيه كه خداوند آن را تحريم كرده، همان شراب است، زيرا خداوند در آيه ديگري مي‎فرمايد: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما... .»[1] ترجمه: «از تو در مورد شراب و قمار مي‎پرسند، بگو در آن «اثم كبير» (گناهي بزرگ) و سودهايي براي مردم است و گناهش از سودش بيشتراست.» و «إثم» كه در سوره اعراف صريحاً حرام معرفي شده در سوره بقره در مورد شراب و قمار به كار رفته است، بنابراين شراب صريحاً در قرآن مجيد حرام معرّفي شده است. مهدي، سخت تحت تأثير استدلال امام ـ عليه السلام ـ قرار گرفت و بي‎اختيار رو به «علي بن يقطين»[2] كرد و گفت: «به خدا قسم اين فتوا، فتواي هاشمي است!» علي بن يقطين گفت: «شكر خدا را كه اين علم را در شما خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار داده است.»[3] مهدي از اين پاسخ ناراحت شد و در حالي كه خشم خود را به سختي فرو مي‎خورد گفت: «راست مي‎گوئي اي رافضي!!»[4][1] . سوره بقره، آيه 219. [2] . علي بن يقطين از اصحاب امام كاظم ـ عليه السلام ـ بود كه موفق شده بود اعتماد دستگاه حكومت عباسي را به خود جلب كند و بر اساس دستورات امام ـ عليه السلام ـ از اين طريق در خدمت به شيعيان بكوشد. [3] . گويا مقصود وي اين بود كه به حكم قرابتي كه ميان بني عباس و بني هاشم هست، علم و دانش امام كاظم ـ عليه السلام ـ براي مهدي نيز موجب افتخار است. [4] . علي بن يقطين از مذهب خود تقيه مي‎كرد و مهدي عباسي با اين جمله به او فهماند من به مذهب واقعي تو يعني تشيع پي بردم. دفن امام حسن ـ عليه السّلام ـ در كنار پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مناظره امام حسين(ع) با عايشه وقتي‌كه امام حسن ـ عليه‎السّلام ـ وفات نمود،برادر بزرگوارش امام حسين ـ عليه السلام ـ بدن شريفش را بر تابوت گذارده، آنرا بطرف محل نماز پيامبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ برد، در آنجا بر جنازه برادر نماز خوانده، آنگاه آنرا وارد مسجد، پيامبر كرد؛ همينكه حضرت بالاي قبر رسول خدا ـ صلي‎الله عليه و آله ـ ايستاد خبر به عايشه رسيد، به او گفتند كه: «جنازه حسن بن علي را آورده‎اند تا كنار پيامبر خدا ـ صلي‎الله عليه و آله ـ دفن كنند.» عايشه بلافاصله سوار بر قاطري زين شده گرديد‎( در اسلام اولين زني كه بر زين سوار شد عايشه بود) فرياد زد: «فرزندتان را از خانه من دور كنيد، كه در خانه من كسي دفن نخواهد شد وكسي حق ندارد كه پرده رسول خدا ـ صلي‎الله عليه و آله ـ را بردَرد!» اينجا بود كه حضرت حسين ـ عليه‎السّلام ـ به عايشه فرمود: «قديماً هَتَكْتِ انتِ و أبوكِ حجابَ رسولِ الله ـ صلي‎الله عليه و آله ـ وَ أدْخَلْتِ بَيْتَهُ مَنْ لا يُحِبُّ رسولُ الله ـ صلي‎الله عليه و آله ـ قُرْبَهُ، و اِنَّ اللهَ يَشأَلُكِ عن ذلكَ يا عايشهُ، اِنَّ اخي اَمَرَني اَنْ اقَرِّبُهُ مِنْ أبيهِ رَسولِ الله ـ صلي‎الله عليه و آله ـ لِيُحْدِثَ بهِ عًهْداً.» «تو و پدرت پيش از اينها پرده پيامبر را دريديد، تو كسي را وارد منزل پيامبر ساختي (و در كنار رسول خدا ـ صلي‎الله عليه و آله ـ دفن كردي) كه پيامبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ هرگز جوار و نزديكي با او را دوست نداشت؛ اي عايشه روزي خواهد آمد كه خداوند درباره اين گناه تو را مورد بازپرسي قرار دهد؛ برادرم به من امر كرده است كه او را نزديك پدرش پيامبر خدا ـ صلي‎الله عليه و آله ـ بگذارم تا با او تجديد عهدي نمايد.» «وَ اعْلَمي أنَّ أخي أعْلَمُ النّآسِ باللهِ و رَسولِهِ، وَ أعْلَمُ بِتَأويلِ كِتابِهِ مِنْ أنْ يَهْتِكَ عَلي رَسُولِ اللهِ سَتْرَهُ لأنَّ اللهَ تبارَكَ و تعالي يقولُ: «يا أيها الّذينَ آمنُوا لا تَدْخُلوا بُيوتَ النَّبيِ اِلاّ اَنْ يُؤذَنَ لَكُمْ»[1] «و قَدْ اَدْخَلْتِ اَنْتِ بَيْتَ رسولِ اللهِ الرِّجالَ بِغَيْرِ إذنِهِ.» اين را هم بدان كه برادرم از همه كسي به خدا و رسولش آگاه‎تر است، و از همه كس به تأويل كتاب خدا عالم‎تر است و او كسي نيست كه پرده رسول خدا ـ صلي‎الله عليه و آله ـ را بردرد؛ زيرا خداوند مي‏فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده‎ايد، وارد منزل‎‎هاي پيامبر نشويد، مگر آنگاه كه به شما اجازه دهند». و اما تو اي عايشه بدون اجازه پيامبر مرداني را (ابوبكر و عمر را) وارد منزل او ساختي. «و قد قالَ اللهُ عزّ وجلّ: «يا ايُّها الّذينَ آمَنوا لا تَرْفعوا أصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبّيِ[2] وَ لَعَمْري لَقَدْ ضَرَبْتِ اَنْتِ لأبيكِ و فاروقِهِ عِنْدَ اُذُنِ رَسولِ اللهِ ـ صلي‎الله عليه و آله ـ المعاوِلَ، وَ قَدْ قالَ الله عزّوجلّ: «اِنَّ الّذينَ يَغُضُّونَ اَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسولِ اللهِِ، أولئكَ الّذينَ امْتَحَنَ اللهُ قلوبَهُم لِلتَّقوي»[3] (از طرف ديگر) با اينكه خداوند فرموده است: «اي كساني كه ايمان آورده‎ايد صداهاي خويش را بلندتر از صداي پيامبر نسازيد»، بجان خودم سوگند كه تو بخاطر پدرت و رفيق پدرت عمر بن الخطاب بيخ گوش پيامبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ كلنگ‎ها بر زمين زدي (و آن دو را كنار پيامبر دفن كردي) با اينكه خداوند متعال فرموده است: «كسانيكه نزد پيامبر آهسته حرف مي‎زنند، خداوند دلهايشان را براي تقوي امتحان كرده است». «وَ لَعَمْري لَقَدْ أدْخَلَ أبُوكِ و َفاروقِهِ عَلي رَسولِ اللهِ ـ صلي‎الله عليه و آله ـ بِقُرْبِهِما مِنْهُ الأذي، وَ مارِ عَيا مِنْ حَقِّهِ ما اَمَرَهُما اللهُ بِه عَلي لِسانِ رَسولُ الله ـ صلي‎الله عليه و آله ـ اِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَليَ المؤمنينَ اَمْواتاً ما حَرَّمَ مِنْهُمْ أحْياءً وَ تاللهِ يا عايشهُ لو كانَ هذا الَّذي كَرَهْتيهِ مِنْ دَفْنِ الحَسَنِ عِنْدَ أبيهِ جائزاً فيما بَيْنَنا وَ بَيْنَ اللهِ لَعَلمْتِ اَنَّهُ سَيُدْ فَنُ وَ إنْ رَغَمَ مَعْطِسَكِ» «بجان خودم كه پدرت و رفيقش عمر با نزديك شدن (و دفن شدن) نزد پيامبر، او را شكنجه داده و اذيت كردند، زيرا در دوران زندگي آن حضرت، حقوقي را كه خداوند بازبان پيامبرش به آنان فرمان داده بود رعايت نكردند (و اشكال نكن كه پيامبر اكنون رحلت كرده) زيرا خداوند براي مرده مؤمنين همان حرمت را كه براي زندگان آنان است در نظر گرفته است. اي عايشه برادرم وصيت كرده بود كه اگر كسي مانع شد، او را در اينجا دفن نكنم‎ـ بخدا سوگند اگر بيني و بين الله بر خلاف وصيّت برادرم‎ـ جائز بود او را در كنار قبر پيامبر دفن كنم، هر چند كه براي تو ناگوار بود، ولي حتماً برادرم را همين جا دفن مي‎كردم تا دماغت بخاك ماليده شود.» سپس محمد بن حنفيه برادر حضرت، به سخن در آمده گفت: «اي عايشه تو بخاطر دشمني با بني‎هاشم روزي بر قاطر و روزي بر شتر سوار مي‎شوي، نه سر از پاي خويشتن مي‎شناسي ونه در يك سرزمين آرام مي‎گيري.» عايشه از شدّت عصبانيّت رو به محمد حنيفه كرده و گفت: «يابن الحنفيَّه، هؤلاءِ الفواطمُ يتكلَّمونَ، فما كلامُكَ؟» «اي فرزند حنفيه! اينان پسران فاطمه‎اند كه مي‎بيني سخنوري مي‎‎كنند، تو را با سخنراني چه كار؟» در اين لحظه حضرت حسين ـ عليه‎السّلام ـ به دفاع از برادر پرداخته و فرمود: «وَ انْتِ تَبعُدينَ مُحَّمداً من الفَواطِم؟ فوَاللهِ لَقَدْ وَلَدَتْهُ ثلاثُ فَواطمٍ: فاطمهُ بنتِ عمرانِ بنِ عائذِ بن مخذومٍ، و فاطمهُ بنتِ أسدِ بن هاشمٍ و فاطمهَ بنتِ زائدهِ بنِ الأصمِ بن رُواحهِ ابْنِ حُجْرِ بْنِ مُعَيْصِ بْنِ عامِرٍ «اي عايشه! تو مي‎خواهي برادرم محمد را از فرزندان فاطمه دور سازي؛ بخدا سوگند كه او بجاي يك فاطمه از سه فاطمه نسب دارد: فاطمه بنت عمران، فاطمه بنت أسد بن هاشم و فاطمه بنت زائده».[1] . سوره احزاب آيه 53 [2] . سوره حجرات آيه 2. [3] . سوره حجرات آيه 3. بحارالانوار جلد 1، بلاغة الحسين(ع) ص48 غصب فدك از حضرت زهراء ـ سلام الله عليهاـ مناظره حضرت زهرا(س) با ابوبكر اشاره: پيغمبر اكرم ـ صلي‎‎‎الله عليه و آله ـ به امر خداوند متعال، فدك را به دخترش فاطمه ـ عليها‎السّلام ـ بخشيد و لذا به علي ـ عليه‎السّلام ـ دستور داد تا اينكه قباله‎اي در اين مورد بنويسد و آن نوشته را علي ـ عليه‎السّلام ـ و امام حسن ـ عليه‎السّلام ـ و امام حسين ـ عليه‎السّلام ـ و امّ ايمن و امّ سلمه (دو تن از زوجات صالحه پيامبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ) امضاء نمودند و قباله فدك به حضرت زهرا ـ عليها‎السّلام ـ سپرده شد و از سال هفت تا اواخر سال دهم هجري كه سال رحلت رسول گرامي اسلام ـ صلي‎الله عليه و آله ـ است به مدت سه سال در آمد اين اراضي را براي فاطمه زهرا ـ عليها‎السّلام ـ مي‎آوردند و او به ميل خود بين فقرا و مستمندان تقسيم مي‎كرد. چون سقيفه بني ساعده ايجاد شد و ابوبكر بعنوان خليفه تراشيده شد، مسلمين اختلاف كردند و چند فرقه شدند، و يك دسته كه حاضر به بيعت با ابوبكر نبودند زكات نمي‎دادند؛ ابوبكر پس از تسلّط بر اوضاع متوجه شد كه درآمد او كفاف مخارج اداره مسلمين را نمي‎دهد، از طرف ديگر ديدند كه از فدك همه ساله عائدات زيادي نصيب حضرت زهرا ـ عليها‎السّلام ـ و علي ـ عليه السّلام ـ مي‎شود و آن مخدّره هم مازاد از نفقه خودشان را به مساكين و فقراء تقسيم مي‎كند و از باب اينكه گفته‎اند: «النّاسُ عبيدُ الدنيا»لذا جمع زيادي از اهل مدينه كه غالباً هم فقير بودند به منزل علي ـ عليه‎السّلام ـ آمد و شد داشتند. ابوبكر به تحريك عمر بيم آن يافت كه اگر فدك در دست فاطمه باشد ممكن است كم كم مردم به دور علي» ـ عليه‎السّلام ـ گرد آيند و خلافتي كه با زحمات بسياري بدست آورده‎اند بخطر افتد و لذا عاملين زهرا را كه در فدك كار مي‎كردند بيرون نمودند و فدك را تصرف كردند. سيد شرف الدين عاملي در فصول المهُمّه مي‎نويسد: «طرفداران علي ـ عليه‎السّلام ـ و هواخواهان اهل بيت ـ عليهم‎السّلام ـ كه تعداد آنها از 270 نفر تجاوز مي‎كرد حاضر به بيعت با ابوبكر نبودند، ابوبكر ترسيد كه چون اهل بيت ـ عليهم‎السّلام ـ درآمد سرشاري از خمس و نخلستانهاي فدك دارند، يك روزي بر او بشورند و لذا در وهله اول تصميم گرفت دست آنها را تهي نگاه دارد تا قدرت قيام نداشته باشند و دنيا پرستان از اطراف آنها پراكنده شوند.» عماد زاده در چهارده معصوم مي‎نويسد: «چون عمر در حمايت از ابوبكر زمينه خلافت رابراي خود استوار مي‎ساخت به ابوبكر گفت: جز از راه علي كسي در كار تو خللي نمي‎تواند بنمايد، اين مردم بنده پول ومال دنيا هستند، بايد علي و خاندانش را تهي دست نگاه داشت تا مردم دنيا پرست از دور آنها متواري شوند و تا فدك در دست آنان است درآمد سرشاري خواهند داشت، ومردم اطراف آنان را مي‎گيرند و شايد روزي بر حكومت تو قيام كنند بهتر است حق خمس و فدك را از آنها برگرداني تا پيروانشان از آنها روي بگردانند.» ابوبكر بي‎درنگ اين پيشنهاد را به مرحله اجرا گذاشت و عُمّال فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ را از فدك بيرون كرد.[1] بخاري در صحيح خود از عايشه نقل مي‎كند: «فاطمه چند نفر را فرستاد نزد ابوبكر و شكايت از عُمّال او كرد و پيغام داد فدك ميراث من است و آنچه از خمس خيبر با قي مانده بهره ما مي‎باشد، دستور بده تا فدك را برگردانند.» ابوبكر به نمايندگان دختر پيغمبر گفت: «من از پيغمبر شنيدم كه فرمود: «نحنُ معاشرَ الانبياء لا نُورَثْ» يعني ما جماعت پيغمبران ارث نمي‎گذاريم.»[2] ابن ابي الحديد معتزلي مي‎گويد: «من از اين حديث و جواب ابوبكر در شگفتم زيرا فاطمه در احتجاج خود با ابوبكر بر سر فدك گفت: تو وارث پيغمبري يا اهل او؟» ابوبكر جواب داد: «اهل او.» فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ فرمود: «اگر چنين است كه اهل او ارث مي‎برند اين خلاف حديثي است كه از پدرم نقل مي‎كني[3]» باري چون خبر براي فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ آوردند كه ابوبكر چنين مي‎گويد، دختر پيغمبر چادر و مقنعه خواست و زنان بني هاشم را خبر كرد و خويشان و نزديكان را طلبيد و به اتفاق همه آنها به مسجد رسول خدا ـ صلي‎الله عليه و آله ـ وارد شد. نكته قابل تأمل اينكه: بانويي كه در حيات پدر بزرگوارش حتي يكبار هم به مسجد نرفت و بلكه از باب«مسْجِدٌ المرءهِ بيتها» همواره در منزل نماز مي‎خواند و از طريق دو فرزندش حسن و حسين ـ عليهماالسّلام ـ از منبر و سخنان پدرش در مسجد مطلع مي‎گشت اينك بايد عازم مسجد گردد تا حق مسلّم خود را از غاصبان و دشمنانش طلب كند. خطبه حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ در مسجد و احتجاج او با ابوبكر: در كتاب ناسخ التواريخ در اين مورد چنين آمده است: «فاطمه زهرا ـ عليهاالسّلام ـ پس از كسب اجازه از علي ـ عليه‎السّلام ـ در حالي كه جمعي از زنان بني هاشم آن مخدّره را همراهي مي‎نمودند وارد مسجد گرديد و در پشت پرده قرار گرفتند.» چون چشم آن حضرت به قبر پدر افتاد و ملاحظه نمود كه ابابكر در عرشه منبر به جاي پدر بزرگوارش نشسته است، «أنَّتْ أنَّهً أجهَشَ القومُ لها بالبُكاء» ناله‎اي از دل پر درد كشيد و ناله آن مخدره را چون اهل مجلس شنيدند، و دانستند كه فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ است كه با آنان قصد صحبت دارد، بي اختيار صدا به ناله بلند كردند؛ حضرت قدري مكث كرد تا اينكه صداي گريه مردم فرونشست، سپس شروع نمودند به انشاء اين خطبه شريفه كه ما به قدر حاجت از آن بيان مي‎كنيم: «فقالت (ـ عليهاالسّلام ـ): الحمدُلله علي ما اَنْعَمَ و له الشُّكْرُ بما اَلْهَمَ مِن عمومِ نِعَمِ إبتلاها و مَسبوغِ آلاءٍ أسْلاها» حمد خداوند راست كه، ابر رحمت بي منتهاي او بر ما ريزش دارد و سپاسگزاري مي‎نمايم از نعمت‎هاي او كه شامل حال ما گرديده و هرگز نعمت‎هاي او به بن‎بست منتهي نخواهد گرديد. «و أشهدُ اَنْ لا إله إلاَ اللّهُ وحده لا شريك له كلمهٌ جَعَلَ الاخلاصَ تأويلُها و ضَمّنَ القلوبَ موصولُها و أنارَ في الفكرِ مَعقولُها» شهادت مي‎دهم كه خداوند يگانه و بي‎شريك است و دلهاي ما را به خلوص عمل و توحيد و يگانگي خويش متصف نموده است و عقول بندگان خود را به صفت توحيد و پرستش خويش منّور نموده است. «و أشهد أنَّ أبي محمداً عبدُه و رسولُه، اِختارَهُ و اصْطفاهُ قَبْلَ أن بَعَثَهْ» و شهادت مي‎دهم كه پدرم بنده و فرستاده خداست و خداوند قبل از تفويض رسالت به او، شخص برازنده و منزّه از هر عيب و نقص اخلاقي بود و لذا منتخب خدا بود. «فلّما ا‏ختارَ اللهُ لِنبيّه دارَ أنبيائه و مَأوي أصفيائِه، ظهَر فيكم حَسيكهُ النفاق. هذا و العَهْدُ قريبٌ و الكَلِمُ رحيبٌ و الجرحُ لمَا يندمل و الرَّسول لمّا يقبر، كيف بكم أنّي تؤفكون؟ أم بغير الله تحكمون؟ بئسَ للظالمين بَدَلاً، و مَنْ يَبْتَغِ غيرَ الاسلامِ ديناً فلَن يُقبلُ منهُ و هو في الاخرهِ من الخاسرينَ» و چون حضرت سبحان اختيار نمود از براي پيغمبر خود خانه‎اي را كه از براي تمام پيغمبران و برگزيدگان از عباد خويش تهيه نموده بود، (شما اي مردم آتش فتنه‎اي را كه در سينه‎يتان نهفته بود ظاهر ساختيد) و نفاق اندروني خويش را بروز داديد و لذا از مرگ پيغمبر چيزي نگذشته بود و جرحه سينه‎ها از مصيبت آن جناب التيام نيافته بود و طولي از دفن پيغمبر نگذشته بود كه اظهار نفاق كرديد، به كجا مي‎رويد؟! آيا به غير از حكم خداوند مي‎خواهيد حكمي را اجرا نمائيد؟ بد راهي را انتخاب نموده‎ايد و بد جايي از براي خود تهيه كرده‎ايد، كسي كه به غير از راه دين اسلام راهي را بپيمايد، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و اعمال او قبول نخواهد گشت و در روز قيامت از زيان‎كاران خواهد بود. پس خطاب به ابوبكر فرمود: «يابنَ أبي قحافه، أفي كتابِ الله أن ترِثَ اَباكَ ولا اَرِثُ أبي، لقد جئتَ شيئاً فرّياً، افعلي عمد تركتم كتاب الله و نَبَذْ تُمُوهُ وراءَ ظهورِكم اذ يقول عزَّ اسْمُه «و وَرثَ سُليمانُ داودَ» و قال فيما اقتصّ من خبر يحيي ابن زكريّا اذ قال «ربِّ هب لي مِن لَدُنْكَ وَليّاً يَرِثُني و يَرِثُ مِن آلِ يعقوبَ «و قال عَزَّ اسْمُه: «و اولو الأرحامِ بعضُها أولي ببعضٍ في كتاب الله» وقال عزّ اسْمه: «يوصيكم اللهُ في لولادكم للذّكر مثلُ خطّ الاُنثيينِ و قال عزّ اسمه «إنْ تَرَكَ خيراً الوصيّهُ لِلوالديْنِ و الأقربينَ بِالمعروفِ حقّاً علي المتقينَ» و زَعَمْتُم انْ لا خُطْوَهَ لي ولا أرِثُ من أبي و لا رَحِمَ بيننا، اَفَحُكْمُ الله بآيه أخرِج منها أبي. أم هل تقولون أهل يقين لا يتوارثان و لستُ أنا و أبي من أهلِ مِلَّهٍ واحدَهٍ أم أنتم أعلَم بخصوصِ القرآنِ و عمومِه مِن أبي و ابْن عَمّي، تلقاكَ يوم حشرك، فنِعْمَ الحَكَمُ اللهُ و الزّعيمُ محمد ـ صلي‎الله عليه و آله ـ و الموعد القيامه و عند الساعه ما يخسرون و لا نفعكم اذ تندمون و لِكُلِّ نَبَاءِ مُسْتَقَرٌ و سوف تعلمون مَن يأتيه عذاب يُخزيه و يَحِلٌّ عليه عذابٌ مقيمٌ» چه كسي گفته فاطمه از ميراث پدر محروم است؟ آن كيست كه حصار قانوني ارث را شكسته و آيات قرآن را طبق ميل خود تفسير كرده است، من از گفتار اين پيرمرد غرق حيرتم، او فكر مي‎كند كه خود مي‎‎‎تواند ميراث ابوقحانه (پدرش را) را در اختيار گيرد اما ميراث محمد ـ صلي‎الله عليه و آله ـ بر فاطمه حرام است؟! اين قرآن است كه بر هر چه مخالف حق است خط بطلان كشيده است، اكنون آياتي از قرآن كريم را بر شما مي‎خوانم تا بنگريد كه روايت ابوبكر كه مي‎گويد «نحن معاشرَ النبياء لا نُورِّث» با قرآن موافق است يا مخالف.[1] . چهارده معصوم، ج1،ص 279. ِ [2] . صحيح بخاري ج 3 ،ص40، چاپ مصر 1304ه. ق [3] . شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 84 و اما كتب معتبره اهل تسنن كه متعرض قضيه غصب فدك گرديده‎اند بسيارند و اگر كسي خواسته باشد به آنها مراجعه كند به كتاب شريف الغدير، تأليف علامه اميني (رحمه الله عليه) مراجعه كند و مع ذلك ما در اينجا به چند كتاب اشاره مي‎كنيم: فتوح البلدان، البلاذري ص38ـ صواعق، لإبن حجر ص22ـ شرح نهج البلاغه لإبن ابي الحديد المعتزلي، ج4 ص78 تا 106،ـ صحيح بخاري، كتاب فرائض ج4 ص101 و كتاب الجهاد، ج1 ص115 و ج3 ص40 سيره حلبي، ج3، ص 390، صحيح بخاري، ج3، ص40، چاپ مصر، سال 1304 ه.ق. شرح نهج البلاغه لإبن ابي الحديد المعتزلي، ج4 ص78 تا 106 نگاه از سوره نمل (آيه 15)خواند: «وَ وَرِثَ سُليمانُ داودَ»، كه قرآن از ميراث خواري سليمان و ميراث گذاري داود سخن مي‎گويد و آيه 5 و 6 از سوره مريم كه در مورد زكريّا ـ عليه‎السّلام ـ مي‎فرمايد: آنجناب به خداوند عرضه داشت: «پروردگارا؛ به من فرزندي عنايت كن تا از من و اولاد يعقوب ارث ببرد» و در سوره انفال آيه 75 مي‎فرمايد: «اقارب و ارحام ميّت بعضي در ارث بردن بر برخي ديگر مقدم‎اند» و در سوره نساء آيه 11 مي‎فرمايد: «ارث و سهم پسر را دو برابر دختر بدهيد» و در سوره بقره آيه 180 مي‎فرمايد: «هر گاه كسي از دنيا رفت ارث او را در ما بين پدر و مادر و منسوبين او بدرستي تقسيم نمائيد.» با چنين آيات روشني كه خداوند راجع به ارث مي‎فرمايد چطور مي‎گوييد من از پدرم ارث و نصيبي ندارم؟ آيا بين ما رابطه پدر و فرزندي وجود ندارد؟ آيا من دختر او نيستم؟ يا اينكه مي‎خواهيد بگوييد من با پدرم از يك ملت نيستيم و از اين جهت ارث او را به من نمي‎دهيد؟ يا مي‎خواهيد بگوييد من از دين پدرم بيرون رفته‎ام و كافر از مسلمان ارث نمي‎برد؟ يا مي‎خواهيد بگوييد شما به احكام قرآن از عموم و خصوص آن بهتر از پدرم و پسر عمويم علي ـ عليه‎السّلام ـ اطلاع داريد؟ آنگاه با نگاه تندي به ابوبكر گفت: «من در روز رستاخيز گريبان ترا خواهم گرفت و حق خويش را از تو باز خواهم ستاند، در آن روزي كه حاكم خداست و شاهد محمد ـ صلي‎الله عليه و آله ـ است، روزي كه ندامت و پشيماني بي‎فايده خواهد بود، زود است كه متوجه شويد، چه كسي را عذاب آخرت خوار و ذليل مي‎كند.» پس از اين احتجاج محكم باز خطاب به انصار فرمود: «يا معشرَ الفتيه و أعضادَ المِلّه و أنصارَ الاسلام! ما هذه الغميزهُ في حقّي؟ أما كانَ رسولُ الله ـ صلي‎الله عليه و آله ـ يقول «المرءُ يُحْفَظُ في وُلْده» أاُهْضَمُ تُراثُ أبي و انتم بمَرْيءً منّي و مُسْمِعٌ و انتم ذوالعدد و العده و عندكم السّلاحُ و الجُنَّه و تأتيكم الصّرخه، فلا تغيثون «ألا تُقاتِلونَ قَوْماً نَكَثُوا أيمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخراج الرَّسولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّهٍ، أتَخْشَوْنَهُمْ؟ فاللهُ اَحَقُّ أنْ تَخْشَوْهُ إن كُنْتُمْ مؤمِنينَ»[1] و أنا إبنهَ تذير لكم بين يَدَيْ عذابٍ شديدٍ.» اي گروه مسلمين و اي بازوهاي اسلام! اين چه سستي است كه درباره من اعمال مي‎كنيد؟ مگر از پيامبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ نشنيديد كه مي‌فرمود: «مقام عظمت پدر، درباره اولادش بايد رعايت گردد.» آيا ارث پدر را از من مي‎گيرند و شما متوجه هستيد و صداي مرا مي‎شنويد و با اينكه صاحب قدرت و نفوذ مي‎باشيد و سلاح‎هاي برّنده در دست داريد از من دادرسي نمي‎كنيد و مبارزه و جنگ آغاز نمي‎نمائيد، با مردمي كه نقض پيمان نمودند و پيروي مي‎كنند از مردمي كه در صدر اسلام پيغمبر را از خانه خود (مكّه) بيرون كردند، آيا از اين مردم مي‎ترسيد با اينكه سزوار است فقط از خدا بترسيد اگر واقعاً به او ايمان داريد. و اينك من دختر پيغمبر شما هستم (و در صورتي كه مرا در گرفتن حقّم ياري نكنيد) شما را از عذاب سختي كه در پيش داريد مي‎ترسانم. پاسخ ابوبكر به فاطمه ـ عليها‎السّلام ـ : فقال: «يا ابْنهَ رسول الله، لقد كان أبوكَ بالمؤمنينَ عطوفاً، كريماً، رَؤُفاً، رحيماً و علي اكافرين عذاباً اليماً و عقاباً عظيماً، لا يُحِبُّكُمْ إلاّ كلّ سعيدٍ ولا يُبْغِضُكُم إلاّ كلّ شقيٍّ، فأنتم عِترهُ رسول الله وأنتِ يا خِيَرَهِ النساءِ و ابْنَهَ خِيَرَه الأنبياء، صادقهٌ في قَوْلُكِ، سابقهٌ في وُفورِ عقلُكِ، غيرُ مردودهٍ عن حقِّكِ، انّي اُشْهِدُ اللهَ و كفي به شهيداً، إنيّ سمعتُ رسولَ الله ـ صلي‎الله عليه و آله ـ يقول: «نحن معاشرَ الأنبياء لا نُوَرِّثُ ذَهَباً و لا فِضَّهَّ ولا داراً و لا عقاراً و إنما نُوَرِّثُ الكتابَ و الحكمهَ و العلمَ و النُّبُوَّهَ و ما كان لنا من طُعْمَهٍ فَلِوَليِّ الأمرِ بعدنا أن يَحْكُمَ فيهِ بِحُكْمِهِ» و أنتِ سيَّدهِ اُمَّهِ أبيكَ و الشجره الطَّيبهِ لنبيّكِ، لايُدْفَعُ مالُكِ من فَضْلكِ و لا يُرْصَعُ من فَرْعِكِ و أصْلِكِ، حُكْمُكِ نافِذٌ فيما مَلَكْتُ يَدايْ، فَهَلْ‎ترينَ أن اُخالِفُ في ذالِكَ أباكِ» ابابكر گفت: «اي دختر رسول خدا، همانا پدرت نسبت به مؤمنين، بسيار مهربان و با گذشت و رحيم دل و نسبت به كفار، بسيار شديد الغضب وسخت گير بود و شما (خاندان پيامبر را) دوست ندارد، مگر شخص با سعادت و دشمن ندارد، مگر شخص شقي و بد عاقبت؛ شما عترت پيغمبر ما هستيد و تو اي فاطمه بهترين زنان عالم و پدرت بهترين انبياء گذشته بود، و تو راستگو مي‎باشي و هرگز دروغ نمي‎گويي و در عقل و خرد مقام شامخي را دارا هستي و هرگز سزاوار نيست كه كسي تو را از حقّت محروم كند، و من خدا را شاهد مي‎گيرم ـ و خداوند بعنوان شاهد كافي است ـ كه من خود از رسول خدا ـ صلي‎الله عليه و آله ـ شنيدم كه فرمود: «ما انبياء هرگز چيزي به ارث نمي‎گذاريم، از طلا و نقره و خانه و زمين و فقط از ما دانش و نصيحت و علم و فضيلت باقي مي‎ماند، و آنچه از متاع دنيويّه از ما باقي بماند مربوط به خليفه بعد از ما خواهد بود و بهر نحو كه خواسته باشد در آن تصرف مي‎كند». آنگاه ابوبكر چنين ادامه داد: اي فاطمه! تو بزرگترين زنان عالم هستي و بمنزله درختي هستي كه طيّب و طاهر است و صاحب گل‎هاي طيّب است، هرگز كسي حق ندارد تو را از مال و اموالت منع كند و تو را از اصلت (كه از نسل پيامبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ هستي) جدا كند، حكم تو اي فاطمه نسبت به اموالت نافذ است و حتي تمام اموال من در تحت اختيار توست و امر تو در مورد اموال من هم نافذ است لكن هرگز گمان مبر كه من نسبت به دستورات پدرت قدمي بر خلاف بر مي‎دارم. (يعني بي جهت، استدلال مي‎آوري و من هرگز فدك را به تو باز نخواهم گرداند.) پاسخ زهرا ـ عليهااسّلام ـ به أبابكر: مضمون كلمات حضرت فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ در پاسخ أبابكر به نحو فشرده بدين شرح است: «سبحان الله! آيا پدر من بر خلاف قرآن مجيد سخني مي‎گويد؟ پس با اينكه در قرآن آيات ارث بسيار است، (چنانچه اشاره شد) و بخصوص اينكه قرآن بالصراحه مي‎فرمايد: «اولاد‎هاي انبياء گذشته از پدرانشان ارث مي‎برند» چطور ممكن است كه پدر من بر خلاف صريح قرآن فرموده باشد: «ما انبياء ارث نمي‎گذاريم.» و اما اينكه ادعا كردي پيغمبران ارث نمي‎گذارند و آنچه از آنان باقي بماند صدقه است و امر آن صدقات بعد از پيغمبر محوّل به خليفه او خواهد بود، از چند جهت مخدوش و باطل است: اول آنكه: اين حديث را پيغمبر كجا فرموده كه به غير از تو و چند نفر از حاميانت، كسي ديگر نشنيده است؟ اگر بگويي من اين حديث را در حضور مردم، در بالاي منبر در جواب تو گفتم و اگر حديث حقيقت نداشت مسلمين اعتراض مي‎كردند خواهم گفت: «اولاً اكثر اهل مسجد مردمي منافقند و اسلامشان بغير از لقلقه زبان چيزي نيست و اين كساني كه در مسجد در گرد منبر تو نشسته‎اند همان كساني هستند كه مي‎خواستند پيغمبر را در درّه «عقبه» شهيد كنند. ثانياً: وقتي عمر خالد را موظف كرده تا با يكصد نفر با شمشيرهاي برهنه روي زانوان، به گرد منبر تو بنشينند، چه كسي جرأت مي‎كند بر سخنان تو ايرادي بگيرد، هر چند بر خلاف قرآن باشد؟» دوم اينكه: مي‎بايست اين حديث كه جعل نموده‎ايد ـ در مورد اينكه پيغمبران ارث نمي‎گذارد، طوري جعل مي‎كرديد كه بر خلاف صريح قرآن نباشد و لذا بايد مي‎گفتيد: «أنا مِن بين الأنبياء لا أُوَرَّثُ» يعني فقط من از ميان انبياء ارث نمي‎گذارم، اما اينكه جعل كرده‎ايد «نحن معاشرَ الأنبياء لا نُوِّرَّث» يعني «ما طائفه انبياء ارث نمي‎گذاريم» بر خلاف منطق قرآن است زيرا قرآن مي‎فرمايد: «و وَرِث سليمانُ داودَ»[2] و «أولوا الأرحام بعضُها أولي بِبَعْضٍ في كتابِ اللهِ»[3] و «يوصيكُمُ اللهُ في أولادِكُم للذَّكَرِ مثلُ حَظِّ الأُنْثَيَيْنِ»[4] و «إنَّ تَرَكَ خَيْراً الوصيّهُ لِلْوالِدَيْنِ و الأقرَبينَ بالمعروفِ حقاً علي المتّقينَ»[5] و از قول يحيي مي‎فرمايد: «ربَّ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَليّاً، يَرِثُني وَ يَرِثُ مِن آلِ يَعقُوبَ»[6] سوم اينكه مي‎گويي ارث پيغمبران اموال نيست بلكه فقط علم و حكمت و نبوت است، اگر مي‎خواستي حديث جعل كني لا أقل «نبوت، را جزو ميراث پيغمبران قرار نمي‎دادي، زيرا يكي از پيغمبران پدر من است و هرگز از آن حضرت نبوت به كسي بعنوان ارث انتقال نيافت، زيرا بر همه معلوم است كه او خاتم پيغمبران است و پس از او پيغمبري نخواهد آمد. چهارم اينكه: چطور همسران پدرم همه از شوهر ارث مي‎برند و اكنون در منزل پدرم از باب به ارث بردن منزل ساكنند، لكن من كه دختر او مي‎باشم از پدرم ارث نمي‎برم؟! پنجم اينكه: مگر فراموش كردي روزي را كه شوهرم علي ـ عليه‎السّلام ـ با عمويش عباس از براي احتجاج نزد تو آمدند و هر يك ادعاي ارث پيغمبر را مي‎نمودند، تو در پاسخ آنان گفتي: پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرزند دارد و با وجود فرزند نه عمو ارث مي‎برد و نه پسر عمو.» ششم اينكه: اگر پيغمبر ارث نمي‎گذارد پس چرا دختر تو عايشه، گفت: پيغمبر را در حجره من دفن نمائيد و بنابر عدم ارث خانه‎هاي آن حضرت بايد تمامي فروخته شود و جزو صدقات تقسيم بر فقراء و مساكين گردد، پس چرا زوجات آن حضرت را از خانه‎هاشان بيرون نمي‎كني تا فقراء و مساكين مدينه در خانه، جايگزين شوند؟! هفتم اينكه: اگر (بنابر قبول حديث جعلي) پيغمبران فرموده باشند ما خانه و عقار و ذهب و فضه به ازث نمي‎گذاريم مراد آنان اين است كه مال دنيا آنقدر ارزش ندارد كه ما به آن دل خوش كنيم و بعنوان ارث به كسي دهيم بلكه ارثي كه از ما باقي مي‎ماند برازنده و در خور شأن ماست و آن ارث، علم و حكمت و دانش و فقاهت است.[1] . سوره توبه آيه 13 [2] . سوره نمل آيه 15. [3] . سوره انفال آيه 75. [4] . سوره نساء آيه 11. [5] . سوره بقره آيه 180. [6] . سوره مريم آيه 5 و6 شرح نهج البلاغه لإبن ابي الحديد المعتزلي، ج4 ص78 تا 106 هشتم اينكه: اي ابابكر! به من مي‎گويي تو راستگوي در قول و رفتار مي‎باشي، اگر مرا راستگو مي‎داني، چرا ادعاي مرا در مورد ارث بردن از پدر قبول نمي‎كني؟! نهم اينكه: مگر قلاع خيبر در سال هفتم هجرت فتح نشد و آيه «و آتِ ذالقربي حقَّهُ»[1] در همان سال بعد از فتح خيبر بر پيغمبر نازل نگرديد و آن حضرت از طرف خدا مأمور نگشت تا اينكه فدك را به من بدهد؟ از طرفي فدك در حيات پدرم رسول الله ـ صلي‎الله عليه و آله ـ سه سال در دست من بود و فدك «نِحله» پدرم مي‎باشد «و النّحلهُ هيَ الإعطاءُ من طيب النّفس» يعني نحله، بخششي است كه از روي طيب نفس وكمال رضايت به كسي بدهند، و پدرم فدك را در حال حياتش به من بخشيد و بخشش به «ذي رحم» شرعاً لزوم آور[2] است و بنابراين حتي خود پيغمبر هم حق رجوع به فدك را نداشته است، پس تو به چه دليلي حق مسّلم مرا غصب كردي؟ دهم اينكه: اگر من فدك را ارث خود مي‎دانم به جهت اين است كه خواستم به مدارك قرآن بر تو احتجاج كرده باشم (و اين از باب مماشات با خصم است) و الاّ فدك حتي در زمان حيات پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ متعلق به من بوده و پس از نزول آيه «و آت ذالقربي حقّه» از ملك پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ خارج شده است، و تو اي ابابكر به چه حقّي مِلك متصرّفي مرا در حيات پدرم پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ از من گرفتي؟! پاسخ ابوبكر چه بود؟ چون سخنان قاطع و محكم حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ به اينجا رسيد و ابوبكر خود را محكوم ديد بناچار به آخرين حربه خود متوصل شد و گفت: «آيا در اين ادعا كه مي‎گويي پدرت فدك را به تو بخشيده است شاهدي هم داري؟» زهرا ـ عليهاالسّلام ـ فرمود: «اي ابو بكر تو با من بر خلاف تمام دستورات شرع رفتار مي‎كني زيرا در اينكه فدك در حيات پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ به مدت سه سال در تصرف من بوده، هيچ شكّي نيست و تو خود مي‎داني كه تصرف أماره ملكيّت است و از طرفي شما كه مدّعي هستيد فدك را پيغمبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ به من نداده است بايد شاهد بياوريد، نه من، زيرا طبق قاعده «ألبيّنهُ علي المدّعي و اليمينُ علي من أنكر» شما مدعي هستيد و بايد اقامه بيّنه و شاهد نمائيد معذلك من شاهد هم مي‎آورم.» آنگاه حضرت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ فوراً اميرالمؤمنين علي ـ عليه‎السّلام ـ و امام حسن ـ عليه‎السّلام ـ و امام حسين ـ عليه‎السّلام ـ و امّ أيمن را حاضر كرد. حضرت علي ـ عليه‎السّلام ـ و حسنين ـ عليهما‎السّلام ـ به حقانيت زهرا ـ عليهاالسّلام ـ شهادت دادند و چون نوبت به شهادت امّ ايمن رسيد ابتدا رو به ابابكر كرده وگفت: «اول از تو سؤال مي‎كنم، آيا از پيغمبر خدا ـ صلي‎الله عليه و آله ـ شنيده‎اي كه درباره من فرمود: «اُمّ أيمن إمرءَهٌ من أهل الجنّه» يعني اُمّ ايمن از زنان بهشتي است؟» ابابكر گفت: «آري شنيده‎ام.» ام ايمن گفت: «فَاُشْهِدُ اَنَّ اللهَ عزَّوجل أَوحي إلي رسولِ اللهِ ـ صلي‎الله عليه و آله ـ «فآتِ ذالقربي حقَّه» فجَعَلَ فدك لها طُعمهً بأمرِالله.» يعني: «پس من كه به گفته پيامبر از زنان بهشتي خواهم بود شهادت مي‎دهم به اينكه خداوند سبحان وحي فرستاد به سوي پيغمبر خود به اينكه «حق ذالقربي را بده» و آن حضرت فدك را به امر الهي به زهرا داد.» ابابكر به ناچار نوشت كه فدك را تحويل فاطمه ـ عليهاالسّلام ـ دهند لكن در اين أثنا عمر دست دراز كرد و نامه را گرفت و پاره كرد و گفت: «لا تُقْبَلُ شَهادهُ امرءَهٍ عَجَمِيَّهٍ لا تفصح و أمّا عليُّ فجَرَّ النّارَ الي قُرصِهِ» يعني: «ما هرگز شهادت يك زن عجميّه را قبول نخواهيم كرد و اما علي هم آتش را به روي قرص نان خود مي‎كشد تا نانش پخته گردد (كنايه از اينكه قصد دارد تا با شهادت (نعوذ بالله) دروغ ذي نفع گردد) امام حسن ـ عليه‎السّلام ـ و امام حسين ـ عليه‎السّلام ـ هم كه كودك خردسال بيش نيستند ولذا شهادت اين دو كودك نيز مورد قبول نيست. (به خدا پناه مي‎بريم از هجويّات و مزخرفات و جسارات او). در اينجا بود كه زهرا ـ عليها‎السّلام ـ حق خود را از دست رفته ديد و لذا با غضب و ناراحتي تمام مسجد را ترك كرد و پس از تضرع و زاري بر سر قبر پدر با دلي پر از غم و شكسته خاطر به منزل بازگشت.[1] .سوره اسراء آيه 26. [2] . يعني ديگر قابل باز پس گرفتن نيست. شرح نهج البلاغه لإبن ابي الحديد المعتزلي، ج4 ص78 تا 106 ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ اللهم عجل لوليک الفرج
12   نام و نام خانوادگي:  ابوذر     -   تاريخ:  29 آبان 89 - 13:07:53
سلام ؛ باعرض كمال تاسف ، كشوري كه مي تواند بهترين نقش رادرجهان اسلام ايفاكند ولي دچارقومي دنياطلب كه فقط فكركوتاه آنها به شكم وزيرشكم ختم مي شود مبتلا است ؛ انشالله بزودي سرزمين وحي از دست اين خائنان به اسلام وقرآن آزاد گردد
13   نام و نام خانوادگي:  مجيد(عمرعلي آل رحمان)     -   تاريخ:  29 آبان 89 - 23:25:30
جناب عباس ازمطالبتان بسيار متشکرم
1-درموردشراب نظراتتان درست وقابل قبول ومن هم ذکر کردم که شراب بايد حالت مستي داشته ياشد.وهوش وحواس را ازبين ببرد.
2-درمورد حضرت عائشه سلام الله عليها:ايشان درآن ميان که ازيک سو بني هاشم وازسوي ديگر مامورين حکومتي مروان بن حکم درمقابل يکديگر قرار داشتند واگر هم حضرت عائشه دخالت نميکردند يا بايد جنگ وخون راه مي افتاد يا بازهم عمال حکومتي نميگذاشتند که امام حسن(ع)درجوار رسول الله دفن شود وحضرت عائشه بااين کار فداکاري بزرگي نمودند وبعدها هنگام وفات خود وصيت کردند که درجوار رسول الله دفن نشوند .
3-بحث فدک ماجرائي واقعا"پيچيده است چرا که:
1-اگر ارث بود بايد بين زنان پيامبر هم قسمت ميشد.2-اگربخشش بود که نميتوان به پيامبرخدا نسبت ناعدالتي داد زيرا پيامبر هيچ چيزي راتنها براي خانواده خود نميخواهد.
×××پس از ابوبكر (رض)عمر بن خطّاب (رض)حكومت را به دست گرفت و سرزمين هايى فتح شد و مسلمانان گشايشى يافتند و توانگر شدند، و عمر (رض)به اجتهاد خود تصميم گرفت كه آن را به ورثه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله باز گرداند. ولى على بن ابى طالب (ع) عنه و عبّاس بن عبدالمطلب بر سر آن اختلاف پيدا كردند.
على مى گفت: پيامبر صلى اللّه عليه وآله آن را در زمان حياتش براى فاطمه عليها السلام قرار داده است، اما عبّاس اين سخن را نمى پذيرفت و مى گفت: اين مِلك رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بوده و من وارث او هستم.
آنان اختلاف خود را نزد عمر(رض) بردند و او از حكم و داورى بين آن دو خوددارى كرد و گفت: شما دو نفر خودتان شأن و موقعيّت خود را بهتر مى دانيد. من اين مسئله را به خود شما واگذار مى كنم.
سرانجام هنگامى كه عمر بن عبدالعزيز حكومت را به دست گرفت نامه اى به فرماندار خود در مدينه نوشت و به او دستور داد كه فدك را به فرزندان فاطمه عليها السلام باز گرداند(معجم البلدان: 4 / 270 ـ 271 شماره 9053. )
سوال : چرا اگر فدک حق مسلم فاطمه(س) بود همسر و اولاد فاطمه(س) فدک را پس نگرفتند ؟ اولين فرد از افراد خانواده حضرت زهرا که حکومت را به دست گرفت ، علي بن ابي طالب (ع)بود.پس چرا ايشان فدک را به اهل و صاحبانش باز نگرداند ؟


14   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:  30 آبان 89 - 12:26:29
با سلام
اولا با تشكر از برادرم جناب عباس
حناب عمر ( 13 ) چرا خودت را به كوچه عمر چپ مي زني ؟؟
1 ) ماجراي فتنه تير اندازي به طرف جنازه مطهر حضرت امام حسين به امر حميرا دختر ابي قحافه بوده انهم با همياري فاسق و ملعوني بمثل مروان ابن حكم ملعون .
2 ) برادرم جناب عباس چنين نوشته اند ( كه الحق صحيح نوشته اند ) :
پيغمبر اكرم ـ صلي‎‎‎الله عليه و آله ـ به امر خداوند متعال، فدك را به دخترش فاطمه ـ عليها‎السّلام ـ بخشيد و لذا به علي ـ عليه‎السّلام ـ دستور داد تا اينكه قباله‎اي در اين مورد بنويسد و آن نوشته را علي ـ عليه‎السّلام ـ و امام حسن ـ عليه‎السّلام ـ و امام حسين ـ عليه‎السّلام ـ و امّ ايمن و امّ سلمه (دو تن از زوجات صالحه پيامبر ـ صلي‎الله عليه و آله ـ) امضاء نمودند ......
كلمه به امر خداوند متعال نشان دهنده اين است كه اين ملك خدا دادي است , پس ان دو نفر ( بگذريم از اين احاديث دروغين وضع كردند و خود انها ناقض اين احاديث دروغين بودن ) فقط و فقط بخاطر اينكه بتوانند جلوي اسلام محمدي را بگيرند و انر به نابودي بكشند .
پس غاضب بودند و انهم از مالي كه بخشنده مستقيم ان الله سبحان تعالي بود و حرفي از ارث يا بيت المال نيست .
چرا فدك را پس نگرفته اند براي اينه كه در محكمه الهي اين غاضبين مال يتيم خور را محكوم بكنند .

لبيك يا علي




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما