* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 26 اسفند 1389 تعداد بازديد: 1264 
از لولو بوي گوشت سوخته مي‌آيد/لولو؛ مرج‌البحرين يلتقيان
 

کاظم رستمي، منتقد ادبي و شاعر جوان انقلاب که در شش سال گذشته دبير کنگره سراسري شعر دفاع مقدس نيز بود، شعري براي انقلاب و شهداي بحرين سروده است.

به گزارش رجانيوز، وي به همراه علي محمد مودب، در واکنش به فتنه سال گذشته مجموعه اشعاري را با عنوان "مسئله بيست و دوم خرداد نبود، مسئله بيست و دوم بهمن بود"، منتشر کرد که با استقبال بزرگان شعر و هنر انقلاب مواجه شد.

رستمي همچنين به عنوان منتقد ادبي برجسته، داور جشنواره هاي سراسري مختلف در حوزه شعر و ادبيات بوده است. و اينک متن اين شعر زيبا و حماسي:

شيعه
شقايق آتش گرفته ايست

برسينه کوه يخي

در تاريخ نفرين

که جهانش مي خواند

شيعه در يمن

شيعه در حجاز

شيعه در عراق و افغانستان

شيعه در بحرين

از لولو بوي گوشت سوخته مي آيد

بوي جگرهاي  کباب

شيعه
کلمه اندوهگيني است

يادگار آه سوخته مدينه...

آوخ از مدينه....

کيف اصبحت يا بنت رسول الله؟

شيعه
در خون دل خويش است

شام يخ زده و ويران هجران را...

چقدر منامه شبيه بني هاشم است

بيت سوخته را مي ماند

لولو
مرج البحرين يلتقيان

و اين لولو بحرين است

که مي سوزد

آتش در نخلستان

آتش در خيمه گاه

آتش در بيت الله...

بوي ياس آتش گرفته مي آيد از اين شعر

بوي اضطهاد شقايق

آوخ از شيعه...

دلم علقمه است

قلزم خون يل حيدر

آوخ از بي دستي

آوخ از بي آبي

آه آبرويم...عباس

با تو مي گويم

اي پيشاني شکسته خواب شيعه

اينجا ام القراي شيعه است

ايران

اينجا شيعه دارد

علوي تر از علي!

مجتهد تر از جعفربن محمد

اينجا

قهرمان ما مختار است

نه عباس ابن علي

ما مفسران خون ريخته ايم...

جناب عالم بن عالم!

چگونه است

که مي فهمي سقيفه را

مي فهمي غدير را

و کربلا را

اما همه را در تاريخ!

و فقط تاريخ؟

و نمي فهمي امروز را

و شيعه قائم را...

اصلا اين چه شعري است

بگذار به شيوه قزوه بنويسم

به روش مولا ويلا نداشت

و آن روزها که واژه هايش را به مواخذه مي گرفت ...(1)

آهاي حجره هاي آيينه پوش

چطور است که مي فهميد

بي معنايي

نبي بي وصي را...

و مي فهميد

آنکه قلم و کاغذ نمي آورد

توطئه انشقاق فرق اسلام را داشت...

و نمي فهميد

که خورشيد پس پرده

به اقامه اوصياء حديث مي تابد

و مگر روايت حديث

تنها روايت خون به ناحق ريخته اولياست

و کشف راه هاي پيموده شده

پس امروز چه؟!

بيرون از اينجا

قتلگاه

اينجا

مدينه و فتنه

و اگر عالم تويي؟

رحمت به عوام الناسي ما

يا به قول سيار(2)

رحمت به بي نمازي ما بي نمازها...

که خميني به ما تکيه کرد

و با پدران ما انقلاب

اميدش هم به ما دبستاني‌ها بود...

انقلاب

اقامه اي دوباره است

شيعه را

من نمي گويم

امام گفت که اين بار اگر کمر شيعه بشکند...

بخوانيد وصيتنامه اش را

اگرچه خودش را نخوانديد

و ساختار

صورت ظاهر انقلاب است

که در صورت

خطا و خيانت هست

کجي و انحراف نيز

و مگر در حکام و استانداران علي نبود؟

اما در انقلاب نيست

که در ولايت هم نبود و نيست

که محتواست و حقيقت است

آوخ از شيعه بودن...

که چه سخت است

روبرو معاويه

کنارش عمرعاص

مقابل‌شان ورق پاره هاي قرآن به نيزه

و تو در نبردي به شمشير

و به خطبه خواني توحيد و ولايت...

و از پشت سرت خوارج خروج کنند

به لا حکم الا لله...

و اينچنين است که از پس سي سال سکوت و تماشا

به کليسا نعره مي کشند و...

آه... يوماه

بحرين مي سوزد

دنيا سرگرم ليبي است

وما؟

کاش به نهج البلاغه باز مي گشتيم

به خطبه 150 و 151

به خطبه 22

به 93 و103 و...

به رنج‌هاي حيدر کرار

به حرف‌هاي علي

که به تاريخ گفت

نه به چند مستمع مسجد کوفه...

بيا شيعه علي باشيم

بيا به حديث کسا جفا نکنيم

بيا زيارت عاشورا را ابتر نکنيم

بيا عزاي امام حسين را پاستوريزه نکنيم

بيا شيعه باشيم

وحدت خوب است

بيا از شيعه بودنمان خجالت نکشيم

از سکوت

از تکرار مکررات و ادرار اوراد

از کشف اسرار آيينه و تفسير اسفار

جز حجاب خاموشي

جز باختن به فتنه نمي زايد

که صفويه روزگاري بود

و امروز... روزگاري نو

که در پايان اين روز

نه بهانه پذيرند

نه بها...

و اينچنين است که خون غزه مي ريزد

خون بحرين مي ريزد

خون يمن و عراق و افغانستان مي ريزد

و ما نشسته که موسي

به فتح برود با خدايش...

مي ترسم که بيايد

و تو هنوز در تفسير مقام خون خدا مانده باشي عالم...

بيا به انقلاب جفا نکنيم

به خون‌هاي شهدا

به بدن‌هاي له شده

به سيد حسين علم الهدي که با تانک رويش رژه رفتند

به چشم‌هاي آسماني سعيد جان بزرگي

به شهيد جمشيد محمد بيگي که شاعر بود

و همه را سوزاند

شعرهايش را

آه سوخته اش را...

بيا شاعر انقلاب باشيم

شاعر انقلاب

شاعر هيچ دولتي نيست

شاعر علي ابن ابي طالب است

شاعر حسين ابن علي است

شاعر شيعه است و فرزند زمان خويش

چقدر تشنه مانده ام

به فداي لب تشنه ات پسر فاطمه

بيا الهي عظم البلا بخوانيم...

اليس الصبح بقريب...

پي‌نوشت‌ها:

1)  عليرضا قزوه که شاعر شيعي روزگار خويش است و مانده تا هنوز
2) محمد مهدي سيار




آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما