يكي از دانشجويان با يكي از اين وهابيها بحث ميكند، اين وهابي تا ميبيند كه دارد كم ميآورد به شرطهها ميگويد اين دانشجو را در دفتر مكتبه ببرند و از او تعهد بگيرند و چند جلد كتاب فارسي براي آموزش وهابيت هم به او اهدا كنند!
به گزارش فارس، فاصله جده و مدينه تقريبا 4-5 ساعت است. يك توقف بين راهي در رستوراني كه عوامل آن را اصفهانيها تشكيل ميدهند خستگي ناشي از سفر را كمتر ميكند، بخصوص وقتي كه اعضاي كاروان انتظار داشتند بتوانند اينجا كمي عربي حرف بزنند و علمشان را خرج كنند. بر اساس تابلوها متوجه ميشويم وارد مدينه شدهايم، اما هرچه دنبال گنبد خضراي نبوي ميگرديم، چيزي نميبينيم، آنهايي كه سفر اولشان نيست تذكر ميدهند بدليل احاطه مسجد النبي توسط هتلهاي برج گونه، از اينجا قابل رؤيت نيست.
به هتل جوهرةالعاصمه ميرسيم، عوامل ثابت ايراني هتل كه گويا منتظر ورود ما بودند از ما در رزرويشن، استقبال ميكنند، شماره اتاق هايمان از تهران مشخص شده بود و الان تنها منتظر آسانسور بوديم، گمان نكنم كسي بتواند 9 طبقه را آن هم بعد از خستگي راه پياده برود.
بعد از استقرار در اتاقها، استراحت خيلي مختصر و صرف شام و غسل زيارت، ساعت 12 دسته جمعي راه ميافتيم كه به سمت حرم برويم.
هتل جوهره 3 دقيقه پياده تا حرم فاصله دارد، در راه روحاني كاروان تذكر ميدهد كه آهسته قدم برداريم و ذكر تسبيحات بگوييم، به ورودي هم كه ميرسيم، اذن دخول را ميخواند و وارد حرم مي شويم.
مسجد ساكت ساكت است، بچهها بغضها را فرو ميكشند و آرام آرام و نم نم اشك ميريزند، تلألوي نور گنبد سبز نبوي از يك سو و خاموشي قبرستان بقيع از سوي ديگر دل را به درد ميآورد.
شبهاي مدينه خلوتترين زمان مسجد النبي است كه به تازگي هم 24 ساعته شده. ايرانيها هم بيشتر در اين وقت در بينالحرمين مينشينند و به ياد كوچه بني هاشم كه كمتر از 10 سال پيش توسط وهابيها تخريب شد، ناله سر ميدهند، البته اين نالهها حداكثر در گلوي زائران ميمانند و فرصتي براي انتشار در روي صورت به صورت اشك يا احياناً ضجه و شيون پيدا نميكند.
از باب السلام وارد ميشويم، همه دور روحاني حلقه ميزنند، او هم خيلي آرام شروع ميكند به توضيح دادن اينكه حد اوليه مسجد كه محراب و منبر و ضريح و ستون هاي توبه، وفود، حرس، سرير، مخلقه و محراب تهجد در آن قرار دارد همان فرشهاي سبز رنگ است. پشت سر ما بر روي ديوار عبارتي نقش بسته كه معناي فارسي اش اين مي شود: اينجا محل دريچه ابوبكر به مسجد بوده است، هر چه دنبال در اميرالمومنين كه همه درها به اذن الهي غير از در منزل ايشان به مسجد بسته شد، ميگردم نتيجهاي حاصل نميشود، تا روحاني ميخواهد به اين نكته اشاره كند، يك شرطه ميآيد ميگويد "حاجي حرام" و ما را متفرق ميكند.
بعدتر در جايي خواندم كه در زمان عبدالملك بن مروان، دشمن به بهانه توسعه مسجد پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم، ساكنان اين خانه را بيرون كرده و خانه را ويران كردند.
آنها فكر كردند كه با ويران كردن خانه، آن در كه به امر خداوند و توسط پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم باز گذارده شده، بسته خواهد شد. اين كوتهفكران خيال كردند در خانه اهلبيت عليهمالسلام در بين چهار ديوارى و چوب، سنگ و آجر قرار دارد، در حالى كه اين چنين نيست و اين در همچنان باز و تا روز قيامت براى تمام بشريت منبع فيض الهى خواهد بود و هيچ كس جرأت بستن آن را نداشته و نخواهد داشت؛ چرا كه قرآن مجيد مىفرمايد: "يريدون ليطفئوا نوراللّه بأفواههم و اللّه متمّ نوره و لو كره الكافرون"؛ آنان مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولى خدا نور خود را كامل مىكند، هرچند كافران خوش نداشته باشند.
از باب بقيع خارج مي شويم، هنگام رسيدن به ضريح پيامبر ميخواهيم سلامي بدهيم كه دو عدد شرطه و يك نيروي مكتبهاي ما را به توحيد خدا و عدم شرك! دعوت ميكنند و به فارسي ميگويند"حاجي توقف نكن، برو"
بيرون ميآييم، چند قدمي كه برميداريم روحاني ميگويد اينجا محل كوچه بنيهاشم است كه به بهانه توسعه حرم توسط وهابيون تخريب شده است، و جاي تقريبي منزل حضرت زهرا(س)، امام حسين(ع)، امام باقر و امام صادق عليهم السلام را نشان ميدهد. باب جبرئيل هم فضيلت خاصي براي ورود از آن ذكر شده در شبانه روز 3 ساعت باز است، اين در منتهي ميشود به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها و هنوز درب آن كه متصل به روضه منوره است، وجود دارد و بروي آن نيز قفلي است كه روي آن نوشته شده است: هو الحبيب الذي ترجي شفاعته لكل هول من الأهوال مقتحم. او دوستي است كه در همه پيشامدها و حوادث نا گوار اميد شفاعت از او ميرود.
بعد از تذكري مجدد از سوي شرطهها به حياط داخلي مسجد مي رويم كه توسط 2 چتر نيلوفري شكل پوشيده شده است، بر روي ديوار اين دو حياط اسم 47 نفر از چهرههاي اسلام نوشته شده است كه نام 12 امام هم به ترتيب در بين آنها وجود دارد.
نكته جالب اينجاست كه در نام امام زمان با تلفيق حرف "ح" محمد و "ي" مهدي عبارت حي به معناي زنده بوجود آمده بوده است. اين طرحها از زمان عثماني باقي مانده است. جالب تر اينكه وهابيت به اين مسئله هم رحم نكردهاند و اين تركيب حي را بهم زده و جدا كردند، گويي با انفصال اين دو، امام حي بودن خود را از دست ميدهد!
كمي در مسجدالنبي مينشينيم، باور نميكنيم جايي نشستهايم كه پيامبر و اهل بيتش در آن زيستهاند، هنوز نيمه شب است كه ناگهان صداي اذان بلند ميشود، تعجب ميكنيم كه چه زود وقت نماز صبح شد، روحاني كاروان توضيح ميدهد كه اين اذان نماز شب است! و يك ساعتي اذان صبح مانده است.
اذان صبح را كه ميدهند غير از نداشتن اشهد ان عليا ولي الله كه به نيت رجا! گفته ميشود، موذن حي علي خير العمل را هم نميگويد و بجايش جمله اي ناموزون ميگويد يعني كه نماز از خواب بهتر است!
نماز صبح را به حكم مقام معظم رهبري به امامت آنها و بدون نياز به اعاده ميخوانيم. بعد از آن هم به سمت بقيع راه ميافتيم. قبرستان بقيع در شبانه روز دوبار باز مي شود. يكي بعد از نماز صبح و ديگري هم بعد از نماز عصر، البته فقط مردان حق ورود دارند و زيارت زنان را حرام ميدانند!
درب بقيع كه بازميشود، آرام قدم برميداريم كه يك جمعيت از اعراب به سرعت در حاليكه جنازهاي را حمل ميكنند از كنار ما عبور ميكنند، گويي چغندر به خاك ميسپارند، نه گريه و شيوني، نه ذكر لااله الا الله و نه حتي قرائت قرآن! خيلي ساكت و سريع جنازه را دفن ميكنند و ميآيند. وهابيت معتقد است با مرگ انسان زندگي وي تمام ميشود و پروندهاش هم كلا بسته! پس ديگر نبايد فكرش را هم كرد، بهمين راحتي.
به قبور اهل بيت مظلوم بقيع ميرسيم، قبور امام حسن مجتبي(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، عباس عموي پيامبر و حضرت فاطمه بنت اسد مادر اميرالمومنين عليهم السلام در كنار هم هستند، بدون هيچ سنگ قبر و يا نشاني، تنها تفاوت قبر زنان و مردان هم در اين است كه قبور مردان يك سنگ بر روي خود دارد و قبور زنان دو سنگ.
روحاني آهسته ميگويد كه اينجا تا قبل از روي كار آمدن وهابيت در 70-80 سال پيش گنبد و بارگاهي بوده است.
دو نفر از وهابيها اينجا ايستادهاند و سخنراني و وعظ و ارشاد! ميكنند، روحاني ميگويد توجهي به آن نداشته باشيم و مشغول زيارت باشيم.
هر چند لحظه صدايي ميآيد كه" حاجي كتاب ببند" "حاجي تصوير ممنوع" "زيارت مختصر كنيد و به درگاه خدا برويد، اينها مردهاند و از مردگان كاري بر نميآيد"
يكي از دانشجوها شروع ميكند به بحث با يكي از اين وهابيها، وهابي تا ميبيند كه دارد كم ميآورد به شرطهها ميگويد ببرندش در دفتر مكتبه و ازش تعهد بگيرند و چند جلد كتاب فارسي براي آموزش وهابيت هم به او اهدا كنند!
يكي ديگر از دانشجوها به او ميگويد: اگر اهل مباحثه هستيد بياييد هتل، يا بعثه يا حتي ايران، اينجا ما امنيت نداريم براي بحث، وهابي ساكت ميشود و بعد از چند لحظه با عصبانيت جمعيت را به عقب هل ميدهد و ميگويد بس است برويد ديگر.
به زيارت قبور جعفر طيار، شهداي حره، حضرت ام البنين مادر حضرت ابوالفضل و عمههاي پيامبر نيز مي رويم. و بعد از آن به هتل باز ميگرديم تا استراحت كنيم
|