* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 05 تير 1391 تعداد بازديد: 1380 
طبق قانون مشروطه بحرين هنوز هم جزء خاک ايران است
 
دکتر طالع که قبل از نمايندگي مجلس کارشناس سازمان برنامه و از فعالان نهضت ملي شدن نفت و عضو حزب پان ايرانيست بوده است، پس از انقلاب بيشتر وقت خود را به تحقيق و تاليف کتب مختلف درباره تاريخ ايران باستان و همچنين تاريخ معاصر ايران پرداخته است.
 
به گزارش عصر ايران، دکتر هوشنگ طالع تنها بازمانده از چهار نماينده اي است که در مجلس شوراي ملي، هويدا را به دليل موافقت با جدايي بحرين از خاک ايران استيضاح کردند.

دکتر طالع که قبل از نمايندگي مجلس کارشناس سازمان برنامه و از فعالان نهضت ملي شدن نفت و عضو حزب پان ايرانيست بوده است، پس از انقلاب بيشتر وقت خود را به تحقيق و تاليف کتب مختلف درباره تاريخ ايران باستان و همچنين تاريخ معاصر ايران پرداخته است.
او سال گذشته هم اطلس مصوري با نام "جهان نماي تاريخ ايران" تاليف کرد که حاوي همه نقشه هاي سرزمين ايران از 1076 سال پيش از ميلاد مسيح تا سال 1349 خورشيدي است.
گفت و گوي عصرايران با دکتر طالع درباره "بحرين" و داستان جدايي آن از ايران و همچنين ماجراي استيضاح هويداست.

اصل منازعه بر سر مالکيت بحرين از چه زماني آغاز شد؟

اولين بار که استعمارگران اروپايي در قالب پرتغالي ها وارد خليج فارس شدند، بعد از تصرف جزيره قشم متوجه بحرين شدند. بحرين يک موقعيت بي نظير داشته و دارد. چون در اين سرزمين که دو طرفش خشک است، چشمه هاي طبيعي آب شيرين وجود دارد. همان چشمه ها باعث مي شد که اين سرزمين قابل زندگي باشد و همه به آن چشم طمع داشته باشند.
پرتغالي ها به اين سرزمين دست اندازي مي کنند ولي ايراني ها آن ها را مي رانند. بعد از پرتغالي ها، انگليس ها مي آيند و رفته رفته شروع مي کنند براي مقابله با دزدي دريايي با شيخ هاي آن سوي خليج فارس قرار داد هايي مي بندند که آن ها دست از دزدي دريايي بر دارند.
بعد هم به بهانه مبارزه با برده داري با اين ها قراردادهايي مي بندند. در اين بين قرار دادي هم با شيخ بحرين مي بندند که دولت ايران به اين موضوع اعتراض مي کند.

در نهايت حتي نماينده دولت بريتانيا در خليج فارس هم اقرار مي کند که بحرين تحت مالکيت و حاکميت دولت ايران است و ما فقط به خاطر موضوعات مربوط به برده داري و دزدي دريايي با آن ها قرارداد هايي بسته ايم.

دولت ايران در اين ايام حتي نيرو به بحرين اعزام مي کند و تا زمان ناصرالدين شاه هم پرچم شير و خورشيد بر فراز خانه شيخ بحرين در اهتزاز بود. در اواخر دوره قاجاريه و اوايل پهلوي، نمايندگاني از بحرين نزد رئيس مجلس مي آيند و دو نفر را به عنوان نماينده مجلس معرفي مي کنند. البته چون طبق قانون مشروطه نماينده ها بايد بر مبناي اصولي انتخاب مي شدند، دولت ايران نمي تواند اين نماينده ها را بپذيرد. در همين زمان دولت ايران اقدامات ديگري انجام مي دهد. از جمله اينکه قيمت تمبر پست بحرين را با نرخ تمبرهاي داخلي يکسان مي کند و اين هنوز پايان دوران قاجار بود.

حتي در زمان جنگ هاي هرات هم وقتي محمد شاه در کنار هرات اردو زده بود، سفير انگليس نزد ميرزا آقاسي آمد و مسائلي راجع به بحرين مطرح کرد. ميرزا آقاسي حرف هاي سفير انگليس را رد مي کند و دستور مي دهد نقشه هاي درياداري دولت بريتانيا را بياورند و نشان مي دهد که در همان نقشه ها هم همواره بحرين را به رنگ سرزمين هاي خاک ايران کشيده بودند. ميرزا آقاسي به سفير انگليس مي گويد مي توانيم به بحرين برويم و از مردم بحرين بپرسيم دوست دارند با ما زندگي کنند يا با شما. سفير انگليس هم مي دانست که جواب مردم بحرين چه خواهد بود و مسئله منتفي شد.

اين موضوع در دوره پهلوي هم همين حالت را داشت يا تغييري در مواضع ايران ايجاد شد؟

تمام دولت هاي ايراني حتي دولت هاي در زمان اشغال، دولتي مانند دولت حکيمي با همه آن مشکلات، تحت همه فشارهايي که انگليس ها با پشتيباني روس ها و امريکايي ها براي تحميل طرح قيموميت بر ايران وارد مي کردند، همچنين با وجود مسائلي نظير قيام پيشه وري در تبريز و اين دست مسائل، هيچ گاه  از مسئله بحرين غافل نبودند و آن را دنبال مي کردند.

هربار که اتفاقي مي افتاد يا انگليس ها در اين باره اظهار نظري مي کردند که مغاير با مالکيت ايران بر بحرين بود، دولت ها در برابر آن جبهه مي گرفتند.

در حدود سال هاي 24 يا 25 يک بار ايرج اسکندري در مجلس گفته بود اين شيخ کيست که در بحرين برمسند نشسته است؟ چرا وزارت کشور دو نفر پاسبان نمي فرستد تا او را دستگير کنند و به تهران بياورند؟!

روزنامه ها هم به اين موضوع حساس بودند و درباره آن مطلب مي نوشتند. روزنامه طنز باباشمل چندين بار کاريکاتورهايي با موضوع بحرين منتشر کرد. يکي از اين کاريکاتورها هم تصوير پاسباني بود که يک فرد با لباس عربي را با طناب بسته بود و آورده بود و داشت صدا مي زد "شازده اينو من آوردم، چه کارش کنم!" و منظور از شازده هم اسکندري بود.

روزنامه هاي ملي گرا که مدام از لزوم بازگشت بحرين به ايران مي نوشتند و روزنامه هاي دولتي نظير کيهان و اطلاعات هم هرگاه موضوعي پيش مي آمد در همين راستا موضع گيري مي کردند.

دولت دکتر مصدق هم مسئله بحرين را دنبال کرد و در آن زمان وزارت امورخارجه در رابطه با بحرين فعال بود. هر گفتار و رفتاري بر خلاف مالکيت ايران بر بحرين، با واکنش دولت هاي وقت و نمايندگان مجلس مواجه مي شد.

افزون بر آن در سال 1336 در جلسه هيئت وزيران در حضور خود شاه تشکيل شد، بحرين به عنوان يکي از استان هاي ايران نامگذاري شد. در آن روز ايران سيزده استان داشت و نام استان چهاردهم از آن زمان روي بحرين ماند. در آن سال شاه دستور داد جلسه هيئت دولت در حضور خودش در کاخ مرمر تشکيل شود و به شکل نمادين دو کرسي نمايندگي مجلس شوراي ملي هم براي نمايندگان بحرين خالي بود.

حتي درسال هاي 47 – 1346 هم که توليد پيکان آغاز شد، يکي از بازرگانان در بحرين پيکان خريده بود و وارد آبادان کرده بود. دولت هم اين خودرو ها را توقيف کرده بود و هزينه هاي گمرکي را طلب مي کرد. اين بازرگان هم مدعي بود از بحرين که جزئي از خاک ايران است به آبادان آورده و نبايد گمرکي پرداخت کند. کار به دادگاه کشيد و رئيس دادگاه هم يکي از هم دوره هاي من در دبيرستان البرز بود به نام آقاي جهادي؛ ايشان هم حکم داد که بحرين جزء خاک ايران است و براي آوردن کالا از آنجا به ايران نبايد گمرکي پرداخت شود.

چرا انتخابات در بحرين برگزار نمي کرديم تا نماينده هاي آن ها به پارلمان ايران بيايند؟

بحرين را انگليسي ها اداره مي کردند و ما نمي توانستيم در آنجا انتخابات برگزار کنيم. در تمام حاشيه خليج فارس به جز ايران، سال ها بود که انگليس ها حاکم بودند و حضور نظامي داشتند. حتي به بعضي از جزيره هاي ايران هم آمده بودند و حضور نظامي پيدا کرده بودند. اما مهم اين بود که دولت ايران از ادعاي مالکيت خود بر آن جزيره ها دست بر نداشته بود.

يک مثال ميزنم تا موضوع روشن تر شود؛ فرض کنيد شخصي ملکي دارد و شخص ديگري آن ملک را تصرف کرده است. تا نفر اول که صاحب ملک است نرود و در يک دفترخانه سند امضا نکند و مالکيت را به شخص متصرف واگذار نکند و از حقوق خودش صرف نظر نکند، تغييري در مالکيت ايجاد نمي شود و او تنها نمي تواند در ملک خود اعمال حاکميت کند. اين وضعيت بحرين در آن زمان بود.

خوب اين بحث بين ايران و انگليس بود. موضع مردمي که ساکن بحرين بودند چه بود؟

در آن جا هم ايراني ها خيلي متشکل کار مي کردند وچند باشگاه داشتند که مهمترين آن ها باشگاه فردوسي بود. اين باشگاه محل تجمع ايران گرايان بحرين بود و خيلي هم فعال بود. اين باشگاه در بحرين نفوذ اجتماعي زيادي داشت اما نفوذ سياسي نداشت چون همه امور به دست شيخ بحرين بود که او هم توسط مستشاران انگليسي اداره مي شد.

هنگام ورود شما به مجلس آيا هنوز مسئله بحرين مورد توجه بود؟

ما يعني نمايندگان حزب پان ايرانيست، در سال1346 وارد مجلس شديم، يعني در دوره بيست و دوم مجلس شوراي ملي. در اين سال ها هم موضوع بحرين مورد توجه بود و نمايندگان پان ايرانيست بارها، چه در نطق هاي پيش از دستور و چه در فرصت هاي ديگر درباره مسئله بحرين و لزوم بازگشت آن به خاک ايران سخن گفته بودند.

در آن زمان ايران و ترکيه و پاکستان عضو پيمان مرکزي بودند. در آنجا دو متحد ما هرکدام يک مسئله خاک داشتند. پاکستاني ها مدعي کشمير بودند و هنوز هم اين ادعا را دارند درحالي که کشمير در درازاي تاريخ سرزمين مستقلي بوده است. ترک ها هم ادعاي قبرس را داشتند ، تنها به اين دليل که ايک اقليت ترک زبان در قبرس ساکن بودند. خوب دولت ايران از هر دو ادعاي اين ها جانب داري مي کرد و حتي مي گويند وقتي جنگ قبرس پيش مي آيد، دولت ترکيه فاقد نيروي هوايي کارآمد بود و دولت ايران با عوض کردن پرچم جنگده هاي اف 4 ايران، آن ها را به کمک ترک ها مي فرستد و با بمباران مناطقي از قبرس ترکيه مي تواند بر آن بخش ها حاکم شود.

در اين شرايط ميهن پرستان ايراني هم مي گفتند بحرين کم ارزش تر از کشمير و قبرس نيست و بايد به مام ميهن بازگردد.

ماجراي جدايي بحرين از ايران هم در همين سال ها اتفاق افتاد. چه عاملي باعث شد شاه که در سال 36 بحرين را استان چهاردهم ايران مي دانست در اين سال ها جدايي بحرين از خاک ايران را بپذيرد؟

در اين سال ها اتفاق ويژه اي نيفتاد تا اينکه در سال 1348 شاه به دهلي نو رفت. بعدها مدارک نشان داد که شاه آنجا در برابر يک پرسش غير منتظره قرار نگرفته بود، بلکه حکومت شاه مي خواست در مورد مسئله بحرين به توافقي برسد. بنابراين آنجا از شاه سوال مي شود که شما حدود دريايي خود را تا کجا مي دانيد و شاه هم مي گويد تا همين اقيانوس هند. و بعد از اين پرسشي که شايد پيش ساخته بود درباره بحرين مطرح مي شود. شاه هم مي گويد که ما نمي خواهيم درمسئله بحرين به زور متوسل شويم و اگر مردم نخواهند با ما زندگي کنند ما زور به کار نمي بريم!

امروز اسناد نشان مي دهد که پيش از اين حرف هاي شاه گفتگو هايي انجام شده بود و آن موقع "دولت شاه" - اين لفظ را استفاده مي کنم چون دولت کاره اي نبود و شاه تصميم مي گرفت و خودش دولت بود - با انگليس ها به اين توافق رسيده بود که در بحرين يک همه پرسي انجام شود. البته اگر قرار بود همه پرسي انجام شود و بحرين هم استان چهاردهم بود، بايد از سيزده استان ديگر هم همه پرسي انجام مي شد.

از سوي ديگر همه پرسي اصول و روش ويژه اي داشت و قبلا هم انجام شده بود. مثلا در منطقه "سار" که اصلا آلماني بود و به اشغال فرانسوي ها در آمده بود، توافق به همه پرسي کردند. براي اين کار ابتدا حاکم نظامي منطقه از قدرت پايين آمد، احزاب آلماني در آنجا شعبه زدند و فعاليت کردند و يک سال بعد از فعاليت احزاب، همه پرسي برگزار شد. در نتيجه هم با وجود اينکه فرانسه تا آن زمان بر اين منطقه حاکم بود، مردم سار با اکثريت آرا به بازگشت به آلمان راي مي دهند.

در بحرين هم اگر قرار بود همه پرسي انجام شود بايد ابتدا شيخ بحرين کنار مي رفت و يک حاکم موقت از طرف سازمان ملل مستقر مي شد. اين کار هم چندين بار انجام شد. حتي يک بار آقاي جلال عبده که از بزرگان دادگستري ايران بود از طرف سازمان ملل حاکم موقت يکي از کشورهاي افريقايي شد و حکومت استعمار گر کنار رفت و همه پرسي انجام شد و اين کشور هم مستقل شد.

اما به هر حال انگليسي ها مي دانستند اگر اين شرايط پيش بيايد نتيجه همه پرسي چه خواهد شد و زير بار چنين همه پرسي اي نمي روند. البته در اين ميان ايراني ها خيلي روي حمايت امريکايي ها حساب مي کردند و اردشير زاهدي بعد از ديدار با وزير امورخارجه بريتانيا درباره بحرين، به آمريکا مي رود.

زاهدي به ديدار وزير امور خارجه وقت آمريکا، آقاي شوتز، مي رود و صحبت هايي که با وزير امور خارجه انگليس انجام شده بود را به او منتقل مي کند. زاهدي انتظار داشت که مورد حمايت قرار بگيرد اما وزير امورخارجه آمريکا مي گويد ما به هر حال نمي خواهيم که در آن منطقه گلوله اي از لوله اسلحه اي خارج شود. بنابراين اگر دولت ايران بخواهد قدرت نمايي کند، اعراب به کمونيسم متمايل خواهند شد.در اينجا دولت ايران تسليم نظرات انگليس شد.

بعد از اينکه دولت ايران تسليم خواست انگليس شد، اين طرح طي چه فرايندي اجرا شد؟

ابتدا در فروردين ماه سال 49 ، زاهدي گزارشي را به مجلس ارائه کرد. البته اسناد نشان مي دهد که زاهدي تلاش کرده بود ارائه گزارش به مجلس را به هويدا واگذار کند اما هويدا زير بار نرفته بود. شاه هم به زاهدي مي گويد که تعهد را انجام دهد. گزارش مذکور برپايه کتابي بود که سال قبل از آن يعني سال 48، اداره نهم سياسي وزارت امور خارجه منتشر کرده بود و در آن تاريخ مالکيت دو هزارو پانصد ساله ايران بر بحرين را شرح داده بود.

به هر حال سرتاسر گزارشي که ايشان عنوان کردند، حاکي از اين بود که بر بحرين حاکميت داشته و بعدا استعمارگران بر بحرين حاکم شدند و انگليس با حيله و تزوير آنجا را در اختيار گرفت، اما دولت ايران هرگز از ادعاي مالکيت خود دست بر نداشت. تا اينکه اعلي حضرت در مصاحبه دهلي نو فرمودند ما نمي خواهيم خاکي را به زور در اختيار خود نگه داريم. بنابراين ما از دبيرکل سازمان ملل مي خواهيم که "مساعي جميله اش" را براي حل و فصل اين مسائل به کار بگيرد.

اين همان اقدامي بود که باعث شد دولت را استيضاح کنيد؟

بله. نمايندگان پان ايرانيست در مقابل اين اقدام، به علت دست شستن دولت از مالکيت بحرين، دولت را مورد استيضاح قرار دادند.
 
حزب شما چند نماينده در مجلس داشت و جمعا چند نفرخواستار استيضاح هويدا شدند؟

پان ايرانيست ها پنج نماينده در مجلس شوراي ملي داشتند و ما پنج نفر فراکسيون پان ايرانيست مجلس را تشکيل داده بوديم. اين پنج نفر هم عبارت بودند از دکتر محمدرضا عاملي تهراني، دکتر اسماعيل فريور،محسن پزشک پور، من و آقاي دکتر صدر. البته از اين جمع هم دکتر فضل الله صدر را ترساندند و ايشان با اينکه استيضاح را امضا کرده بود، روز استيضاح در جلسه حاضر نشد و اعلام کرد براي ديدار خواهرش به مشهد سفر کرده است. روز راي گيري براي گزارش دولت هم در مجلس حاضر نشد و توسط پيش خدمت راي خود را در موافقت با دولت داد و به همين علت از فراکسيون و از حزب اخراج شد.

در آن زمان امضاي پنج نماينده براي استيضاح نخست وزير کافي بود؟

در قانون آن زمان مجلس شوراي ملي هر نماينده به تنهايي مي توانست هريک از وزيران يا نخست وزير را استيضاح کند.

بعد از استيضاح، چند نفر به عدم صلاحيت هويدا راي دادند؟

فقط ما چهار نفر به استيضاح راي موافق داديم و بقيه استيضاح را رد کردند. البته طبيعي هم بود چون اکثريت مجلس در اختيار حزب ايران نوين و حزب مردم بود.

يعني فرمايشي بودن مجلس در آن زمان کاملا عادي بود؟

در اين باره شايع بود که ساواک از ابتدا از نمايندگان حزب ايران نوين و حزب مردم استعفا نامه هايشان را از ابتدا گرفته و هر وقت لازم باشد مي تواند آن ها را مستعفي اعلام کند. البته اين را من به چشم خودم نديده ام و فقط شنيده بوديم که اين طور است.

چه عواملي باعث مي شد مجلس تا اين اندازه بي اراده باشد؟

به هر حال در هر دوره اي که پايه هاي دموکراسي در يک جامعه متزلزل شود امکان همه نوع دستکاري در انتخابات وجود خواهد داشت و مجلس آن زمان هم محصول چنين وضعيتي بود. من با بسياري از نمايندگان آشنايي داشتم. خيلي از آن ها خائن و وطن فروش نبودند اما به دليل جو حاکم اصلا نمي توانستند تصور کنند که مي شود مخالفت کرد.


براي اين ها خيلي عجيب و غير قابل پذيرش بود که با موضوعي مخالفت کنند و در مقابل دوره بعد اجازه ورود به مجلس را پيدا نکنند. در حالي که ما معتقد بوديم اگر به مجلس هم نرفتيم مي توانيم با تخصص خود امرار معاش کنيم وبالاخره بايد در جاهايي ايستادگي کنيم.

به موضوع بحرين برگرديم ؛ بعد از گزارش زاهدي، چه مراحلي براي جدايي بحرين از ايران طي شد؟

بعد از آن رئيس سازمان ملل شخصي به نام "گيچاردي" که از ديپلمات هاي ايتاليايي بود را براي اين کار انتخاب کرد . او هم مرد شريفي بود که تنها وظيفه اش را انجام داد. در گزارشي هم که تهيه کرد نوشته است: "قبل از اعزام من به اين ماموريت، فهرست برخي از سازمان ها را به من دادند و من ملزم بودم که نظرات آن ها را بپرسم." اين سازمان ها هم نهادهايي بودند نظير انجمن حقوقدانان، انجمن بلدي، انجمن زنان و اين دست تشکل هاي صوري که ساخته و پرداخته دستگاه و وابسته به شيخ حاکم بودند.

بنابراين در حضور شيخ بحرين و پليس محلي و نيروهاي نظامي بريتانيا و مستشاران انگليسي اين نظر سنجي انجام شد. از اين گزارش به خوبي مي شود فهميد که آنچه برگزار شده، همه پرسي نبوده و در شرايط آزاد هم نبوده است.
ايشان در گزارش خود مي گويد: نمي توانيم بگوييم چه کساني ايراني هستند مگر از اين راه که به خانه ها برويم و ببينيم چه کساني فارسي صحبت مي کنند.

ايشان در يک جا تعداد ايراني تبارها را بيش از بيست درصد و درجاي ديگر بيش از هفتاد درصد اعلام مي کند. اين آمارها نشان مي دهد که دستگاه شيخ حاکم اجازه نمي داد که همه پرسي آزاد انجام شود.

بعد هم دولت ايران تحت فشار آمريکا و انگليس،از شوراي امنيت درخواست کرد که اين گزارش به تصويب شوراي امنيت برسد.

اين اتفاقات در داخل کشور يا در سطح مجلس با مخالفت و واکنش مواجه نشد؟

دولت پس از اين مرحله، گزارشي از اين فراگشت به مجلس آورد که عنوان آن "تصميم قانوني مجلس" بود. اين مطالب را مطرح کردند و باز هم نمايندگان پان ايرانيست سخنراني هايي انجام دادند و مخالفت کردند. اما آن ها از ابتدا راي داشتند و اين گزارش هم راي آورد. اما نکته جالب توجه اينجاست که علي رغم همه اقدامات دروني و بيروني که انجام دادند، ولي بر پايه قوانين مشروطيت، بحرين هنوز يکي از استان هاي ايران است و از نظر حقوق داخلي ايران، هيچ تغييري انجام نشده است.

به هرحال اين جدايي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيده است.

برپايه قانون اساسي مشروطيت، تغيير در حدود کشور مي بايست با طي مراحل قانوني صورت پذيرد. طبق نظام نامه داخلي مجلس، قانون به دوشکل مي توانست وجود داشته باشد. نخست چيزي که نمايندگان اشاره مي کردند که براي ارائه طرح به مجلس تعداد مشخصي از نمايندگان بايد پيشنهاد اين طرح را امضا مي کردند. طرح مي بايست عنوان مشخص و توجيه براي مطرح شدن مي داشت و بعد از طرح در صحن علني و بررسي در کميسيون ها اگر در مجلس راي مي آورد به قانون تبديل مي شد و بعد از آن در روزنامه رسمي منتشر مي شد و شاه دستور اجراي آن را به نخست وزير صادر مي کرد.

شکل دوم لايحه بود که از طرف دولت به مجلس مي آمد وآن هم بايد عنوان لايحه قانوني مبني پيشنهاد مربوطه مي داشت. همچنين بايد توجيه لازم را هم مي داشت تا مشخص شود چرا آنچه در اين لايحه آمده لازم است و اگر تقاضاي فوريت نمي شد در کميسيون و بعد هم در صحن بررسي مي شد. اگر تصويب مي شد تبديل به قانون مي شد و بايد تشريفات قبلي را طي مي کرد. يعني حتما بايد به توشيح پادشاه مي رسيد و در روزنامه منتشر مي شد و توسط شاه براي اجرا به نخست وزير ابلاغ مي شد.

در حاليکه آنچه به مجلس آمد، هيچ کدام از اين ها را نداشت. عنوان آن "تصميم قانوني مجلس" بود و محتواي آن گزارش عملکرد سازمان ملل بود. در حاليکه حتي اگر فراگشت انجام شده در سازمان ملل را به عنوان توجيه آن مي دانستند بايد عنوان آن "لايحه جدايي بحرين از ايران" مي بود. بعد از آمدن به مجلس هم بايد به کميسيون هاي مربوطه مي رفت. در غير اين صورت بايد تقاضاي دو فوريت مي کردند که اگر موافقت مي شد مي توانستند براي آن در همان جلسه راي گيري کنند. که هيچ کدام از اين ها انجام نشد.

از سوي ديگر شاه هم چنين چيزي را امضا نکرده و در روزنامه رسمي هم منتشر نشده و براي اجرا هم به کسي ابلاغ نشده است.

بنابراين از نظر قانون اساسي مشروطيت، علي رغم کارهايي که در مجلس بيست و دوم انجام شد، هيچ تغييري در موضوع مالکيت بحرين صورت نگرفته و بحرين همچنان يکي از استان هاي ايران است.

اين سخن شما امروز هم قابل پي گيري است؟

قانون اساسي مشروطيت و نظامنامه داخلي مجلس شوراي ملي موجود است و مي توان آن ها را مطالعه کرد. ما اصولا چيزي به نام "تصميم قانوني مجلس" نداريم. البته مجلس مي تواند تصميماتي بگيرد همان طور که امروز هم مثلا مجلس در باره جزايرايراني خليج فارس بيانيه مي دهد و اين مانعي ندارد؛ اما تا وقتي که تشريفات قانوني لازم را طي نکند تبديل به قانون نمي شود. آن روز هم همين اتفاق افتاد.
حتي وزير جنگ آن زمان، تيمسار رضا عظيمي هم در جلسه هيئت دولت اعلام کرد که اعلي حضرت اين مسئله را توشيح نکردند. البته او تعمدا اين را درجلسه هيئت دولت گفت که صورتجلسه و ثبت و ضبط بشود. مهمترين مسئله اي که پيش روي ما قرار دارد اين مسئله است که حتي با وجود راي شوراي امنيت به اين مسئله، از نظر قوانين حاکم بر ايران در آن زمان تغييري در موضع بحرين به وجود نيامده است.

امروز با توجه به وضعيت منطقه و ادعاهاي اخير اماراتي ها، فکر مي کنيد طرح چنين موضوعي ممکن است؟

اگر دولت هاي ما هوشيار باشند، همه واحدهاي آن سوي خليج فارس، ايراني – عربي هستند و ترکيب جمعيتي آن ها گوياي اين مطلب است. حتي از پنج شيخي که حاکمان امارات هستند، شايد چهار نفرشان ايراني تبار هستند. بخش بزرگي از جمعيت امارات و بحرين هم ايراني تبار هستند و قطر هم همين حالت دارد.


در سال هاي 40 تا 43 ورد زبان ها بود که شيخ کويت به يکي از بزرگترين سرمايه داران کويت به نام "بهبهاني" که ايراني بوده، پيغام مي دهد که تو هرچه داري بفروش و از اينجا برو. او هم پاسخ مي دهد که شما بفروشيد و برويد. يعني در کويت هم اين ها تلاش کردند با خارج کردن ايراني ها، منطقه را عربيزه کنند.


بحرين کرانه اي هم که امروز در اشغال عربستان است، همان استان هاي "احصا" و "قطيف" منطقه هاي شيعه نشين و ايراني بوده و اصل بحرين همان جاست. بعدها که در ميانه هاي دولت صفوي، ترکان عثماني بخش هايي از عربستان و اين منطقه را اشغال مي کنند نام بحرين مطرح مي شود.

اولين قيام ايراني ها هم توسط "قرمتيان" بود که در بحرين ساکن بودند. بحرين آن زمان هم منامه نبود، بلکه همين مناطقي بود که امروز هم مردم آن شورش کرده اند و مي دانيم که چاه هاي نفت مهمي هم در اين مناطق است. اين مناطق هم همگي ايراني نشين هستند. بنابراين بايد در سياست ها و نوع نگاهمان نسبت به آن سوي خليج فارس باز بيني کنيم و سعي کنيم حقايق تاريخي را بيشتر در اختيار مردم قرار دهيم تا بدانند که اصلا بحرين کجا بوده. بحرين از زير بصره يعني کاظميه شروع مي شده و تا دماغه قطر امتداد داشته است.
يک بخش کوچک آن هم جزيره اي بوده که امروز به نام بحرين مي شناسيم. اين نوار تنها قسمت بارور آن منطقه است و قيام فرمتيان و دولت قرمتيان هم در اين منطقه بوده اند. اين ها واحدهاي عربي نيستند و حداکثر ايراني – عربي هستند و بايد حقوق ما در اين سرزمين ها به رسميت شناخته شود.

براي اين منظور چه اقداماتي بايد انجام شود؟

يک نمونه آن اقدام خوب آقاي احمدي نژاد بود که به بوموسي سفر کرد. اين باعث حرکت همه جانبه ايراني هاي درون و برون کشور براي دفاع از حقوق تاريخي مان شد. چون اگر خود مردم در صحنه نباشند، دفاع از تماميت ارضي و منافع ملي مشکل است.
ما ديديم در اين جريان حتي افرادي که ممکن است به لحاظ خط مشي سياسي مخالف اين دولت باشند و اصلا کساني که خارج از ايران به فعاليت سياسي مشغولند هم از حق مالکيت ايران بر جزاير سه گانه دفاع کردند و دنيا فهميد که ايراني ها روي اين مسئله حساس هستند و اگر کسي بخواهد متعرض آن شود نه با يک دولت که با يک ملت طرف خواهد بود.
اگر احزاب اجازه فعاليت داشته باشند اين موضع گيري هاي ملي بهتر شکل مي گيرد. در اين مورد بوموسي هم اگر اين خيزش ملي شکل نمي گرفت، صرفاً با سفر رئيس جمهور و مقامات نظامي ، نمي شد انتظار داشت آن ها کوتاه بيايند.

چرا اين اتفاق در زمان جدايي بحرين از ايران نيفتاد؟

يکي از بزرگترين اشتباهات شاه اين بود که خودش در اين باره تصميم گرفت. در حالي که آدم ضعيفي بود و به راحتي مي توانستند او را تحت فشار قرار دهند. در حاليکه اگر خودش را در موضع تصميم گيري قرار نمي داد و تصميم گيري را به ملت مي سپرد اين اتفاق نمي افتاد.


اما آن ها حتي آن گزارش را در ايام تعطيلات نوروزي مدارس و دانشگاه ها به مجلس آوردند و خيلي از افراد جامعه از آن مطلع نشدند. اگر آن روز يکي از مراجع تقليد هم به اين مسئله اعتراض کرده بود، اين اتفاق آنقدر راحت به وقوع نمي پيوست. من حتي نمي گويم از منظر ملي، بلکه از نظر ديني هم اين مراجع مقلدين زيادي در بحرين داشتند و اگر فتوا مي دادند من حتم دارم که شاه از موضعش عقب نشيني مي کرد. يا لا اقل مي توانست اين بهانه را بياورد که اگر اين موضوع مطرح شود مردم براي حکومت من مشکل ايجاد مي کنند و به اين وسيله انگليس و آمريکا را منصرف کند.
امروز بعد از گذشت 45 سال، مي توانيد بين خودتان و کساني که در مجلس نسبت به اين اتفاق سکوت کردند، مقايسه اي انجام دهيد؟
به نظر من کساني که به اين جدايي راي موافق دادند يا در اين زمينه تلاش کردند، از راس آن نظام تا کساني که در رده هاي پايين تر تاثير گذار بودند، در خون هايي که امروز در بحرين ريخته مي شود و آنچه که امروز بر مردم بحرين مي گذرد، شريک هستند و نمي توانند از مسئوليت خودشان شانه خالي کنند.

از ميان ما چهار نفري که راي مخالف داديم هم متاسفانه آن سه تن در قيد حيات نيستند. البته آقاي دکتر صدر هنوز در قيد حيات هستند و بايد همان مسئوليت ها را به دوش خوداحساس کنند.

اما به طور کلي ما وظيفه اي را که در پيشگاه ملت داشتيم انجام داديم. دست کم باعث شديم که اين اسناد تاريخي باقي بماند. ما کار ويژه اي انجام نداديم. چون به عنوان پان ايرانيست به مجلس رفتيم تا حقوق تاريخي غارت شده ملت ايران را بازگو کنيم. ما قصد انتفاع نداشتيم ضمن آنکه مجلس در آن روزها انتفاعي نداشت. حقوق نمايندگي ما ماهانه پنج هزار تومان بود، در حاليکه من قبل از نمايندگي هم به عنوان کارشناس ارشد سازمان برنامه بيش از سه هزار تومان حقوق مي گرفتم و خبري از اين مزايايي که امروز هست نبود. من اصلا نمي توانم تصور کنم که الان يک نماينده در شهر خودش داراي دفتر و تشکيلات و کارمند است. آن زمان تمام هزينه هاي رفت و آمد به حوزه هاي انتخابيه و رسيدگي به امور به عهده خودمان بود. اگر از رستوران مجلس استفاده مي کرديم هزينه غذايي که خورده بوديم آخر ماه از حقوق مان کم مي شد. اگر مهمان داشتيم هزينه آن هم محاسبه مي شد. بنابر اين ما رفته بوديم که صداي حق طلبانه مردم را از تريبون مجلس و به عنوان نماينده مردم ايران، به همه برسانيم.
وقتي هم در برابر مسئله بحرين قرار گرفتيم کمترين کاري که مي توانستيم براي انجام وظيفه خود انجام دهيم همين بود. ايرادي هم که به نفر پنجم وارد مي کنيم همين است وگرنه از 180 نماينده ديگر ايرداي نمي گيريم چون اصلا چنين تعهدي نداشتند. هرچند که آن ها هم سوگند ياد کرده بودند از تماميت ارضي ايران دفاع کنند اما به هر حال ما مي بايست اين کار را مي کرديم. من همچنان معتقدم کار ويژه اي نکرديم و اگر يک بار ديگر به دنيا بيايم و در همان موقعيت قرار بگيرم همان کار را انجام مي دهم.


    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  سيروس قايدي     -   تاريخ:  22 تير 92 - 14:59:38
اگر ميشود که بحرين را به ايران بازگردانيم پس چرا اينکار را نميکنيم (حتي با جنگ بايد به عربها نشون بديم که هستيم)




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما