* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 20 آبان 1391 تعداد بازديد: 1975 
دفاع آگاهانه يا ناآگاهانه مولوي عبدالحميد از مرسي!
 
چندي پيش مولوي عبدالحميد امام جماعت مسجد مکي زاهدان در خطبه هاي نماز جمعه خود پيروزي «محمد مرسي» را يکي از وقايع مهم جهان اسلام ناميد، و به مقايسه وي با خليفه اول و دوم اهل سنت پرداخت.

به گزارش بولتن، بارها از بزرگان و پيروان عرصه انديشه و عمل شنيده ايد و شنيده ايم که زمان همواره آنچه ناديدني است عيان مي سازد. و اين همان روزگاري است که مي توان گفت به انتظارش در جهت کشف حقيقت بوده ايم.

محمد مرسي رئيس جمهور کنوني مصر که تحصيلکرده آمريکا و دو فرزندش هم تابعيت آمريکائي دارند در انتخابات رياست جمهوري مصر با هدف دست يابي به قدرت و تکيه زدن بر کرسي رياست جمهوري مصر شعارهاي اسلامي سر مي داد.

چندي پيش مولوي عبدالحميد امام جماعت مسجد مکي زاهدان در خطبه هاي نماز جمعه خود پيروزي «محمد مرسي» را يکي از وقايع مهم جهان اسلام ناميد، و به مقايسه وي با خليفه اول و دوم اهل سنت پرداخت.


زوق زدگي مرسي در ديدارش با کلينتون

امام جماعت مسجد مکي در بخشي از آن خطبه گفت: من وقتي حالات ايشان (مرسي) را خواندم به جمله اي برخوردم که بسيار مرا متأثر کرد. ايشان در جمله اي گفته "من متولي امور شما شدم در حالي که من بهترين شما نيستم". اينها کلماتي است که منسوب به حضرت أبوبکر است.

«مولوي عبدالحميد» همچنين افزود: آقاي مرسي خطاب به مردم مصر اعلام کرده : مرا تا زماني اطاعت کنيد که من خدا را اطاعت کنم و اگر نافرماني از خدا کنم اطاعت من بر شما نيست ... و اين کلمات از حضرت عمر فاروق است ...


دست دادن مرسي با افسر زن در ارتش مصر

اما مدت زمان زيادي از انتخاب شدن مرسي نگذشت تا اينکه کم‌کم رفتارهايي از وي سر زد که چهره واقعي و پشت پرده او را که مدافع اسلام آمريکايي است، نمايان شد. رفتارهايي همچون نوشتن نامه "فدايت شوم" به «شيمون پرز» رئيس جمهور رژيم اشغالگر قدس و اعزام سفيري جديد به سرزمين هاي اشغالي که در اولين ديدارش با مقامات صهيونيستي، فضاي ديدار خالي از مشروب خوري نبود.

برادران اهل سنت کشور عزيزمان ايران هنگامي که از اشخاصي چون امام جماعت مسجد مکي زاهدان مي شنود که شخصي چون مرسي را با خلفاي راشدين قياس مي کند در ذهن چه مي پروراند؟ اگر بينديشد که او نيز همچون مرسي دين را دستمايه قدرت قرار داده و مذهب را ابزاري در جهت تمايلات گروهي و شخصي خويش مي پندارد، نبايد بر او خرده گرفت.

اکنون بايد از آقاي «مولوي عبدالحميد» اين سوال‌ها را بپرسيم که آيا خليفه اول و دوم دست دادن مرد مسلمان با زنان نامحرم را جايز مي دانستند؟! اگر آنان دراين زمان مي بودنند اجازه مي دانند که کماکان فلسطين در اشغال رژيم صهيونيستي باشد؟! و يا در برابر ارسال نامه "فدايت شوم" مرسي به رئيس صهيونيستي چه موضعي مي گرفتند؟! چه شده است که مولوي عبدالحميد در جهت سياست هاي آمريکا و غرب در منطقه حرکت مي کند؟؟


ديدار مرسي با "جوليا گيلارد" نخست وزير استراليا

 
 
 
 
 


    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  دوستدار اهل بيت     -   تاريخ:  21 آبان 91 - 07:30:32
آقاي مولوي عبدالحميد چه جوابي داريد؟؟؟؟آيا مقايسه شما با خليفه اول و دوم اهل سنت درست از آب درآمد؟؟؟ آيا اين است تحقيق ومطالعه وبررسي وتصميم گيري شما در حيطه اسلام وايران واهل سنت ايران وجهان؟؟
2   نام و نام خانوادگي:  محسن     -   تاريخ:  24 آبان 91 - 16:49:10
شايد چيزي ميداند که ما نميدانيم !!!! شايد ميداند خلفا اينگونه بوده اند همانطور که در تصاوير ميبينيم!!!!!!!
3   نام و نام خانوادگي:  mostafa     -   تاريخ:  26 آبان 91 - 10:42:43
مقايسه يسيار به جا و درست بوده است، چون که پيرو همان اشخاصي است که با نيرنگ و حيله به مقام خلافت رسيدند!!! جالب اينجاست که خليفه دوم مي گويد که تا زماني که پيرو خدا هستم از من اطاعت کنيد، مگر شيطان از سايه اين خليفه نميترسيد که اطاعت از خود را مشروط به انجام ندادن گناه کرده است؟!!
4   نام و نام خانوادگي:  غضنفري     -   تاريخ:  29 آبان 91 - 08:09:00
با سلام:
يکبار و بعد از يک عمر اين بنده خدا حرف درستي زده و مقايسه خوبي انجام داده $$$$$$$ذاره ديگه
اگر مرسي در بزم شراب حاضر شده با شيمون پرز جاي تعجب نيست زيرا======== بابا بزرگش( 1)در 1400سال پيش البته اون زمان کمي آب قاطي ميکرد که آپانديسش عود نکنه!!!!ولي مرسي آپانديسشو عمل کرده و شراب خالص ميخوره
پس قياس مولوي آگاهانه درست بود
اگر مرسي در برابر شيمون پرز عقب نشيني کرده و نامه فدايت شوم نوشته ======فرار بابا بزرگش از خيبر و حنين و احد (مثل بز کوهي) خب اون موقع دانشگاه آمريکايي نبود تکنولوژي آمريکايي نبود تلويزيون آمريکايي نبود استيشن آمريکايي هم نبود و او مجبور بود مثل بز فرار کنه ولي الآن استيشن آمريکايي هست هيلاري هست خلاصه همه چي هست مرسي تکنيکي فرار ميکنه و به جاي رو به عقب رو به جلو فرار ميکنه و خودشو ميندازه توي بغل هيلاپرز!!!!و باهاشون دست ميده نتيجه قياس آگاهانه مولوي درست است
اگر مرسي توي کنيسه هاي ينگه دنيا درس خونده ايرادي داره ؟ مگه بابابزرگش در 1400 سال پيش از يهوديان درس نميگرفت تا حدي که تورات را به رخ مسلمانان و پيامبر صل الله عليه وآله وسلم ميکشيد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-فراري جنگ احد (نبيذ اندر آب)
5   نام و نام خانوادگي:  دوستدار اهل بيت     -   تاريخ:  30 آبان 91 - 08:34:07
فکر کنم آية‌اللّه العظمي سبحاني بايدم يک نامه نيز براي ايشان زحمت کشيده وارسال کنند.......
ولي من راحتترش کردم با توجه به نامه خواهشمند است به جاي اسم وفاميل د کتر يوسف القرضاوي اسم ايشان را در نظر بگيريد....ببيند چقدر به هم شباهت دارد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(((( با اجازه از حضرت آية‌اللّه العظمي سبحاني ))))) .

نامه آية‌اللّه العظمي سبحاني خطاب به دکتر يوسف القرضاوي(مولوي عبدالحميد امام جماعت مسجد مکي زاهدان) در رابطه با مصاحبه وي با روزنامه مصري "اليوم".( خطبه هاي نماز جمعه زاهدان ).

تاييد موضع استکبار جهاني در اسلام‌هراسي، ايران‌ هراسي و شيعه‌هراسي؛ چرا؟!
كلام و اعتقادات | وهابيت

آية‌اللّه العظمي سبحاني خطاب به دکتر يوسف القرضاوي(مولوي عبدالحميد امام جماعت مسجد مکي زاهدان)
آقاي دکتر! تاييد موضع استکبار جهاني در اسلام‌هراسي،ايران‌هراسي و شيعه‌هراسي؛ چرا؟!
در پي اظهارات اخيرا دکتر يوسف القرضاوي در مصاحبه با روزنامه "مصري اليوم" و سپس بيانيه‌ وي در تأکيد بر مواضع خود، آية‌اللّه العظمي سبحاني در نامه‌اي به اين انديشمند مسلمان، نکاتي را به وي يادآور شدند. متن نامه به اين شرح است:
بسم‌اللّه‌الرحمن الرحيم
حضور انور جناب آقاي دکتر يوسف القرضاوي دامت برکاته(مولوي عبدالحميد امام جماعت مسجد مکي زاهدان)
با اهداي سلام
موفقيت روزافزون وجود مبارک را در تقريب مسلمانان و حفظ وحدت کلمه، و نشر فرهنگ صحيح اسلامي در ميان امت اسلامي، از خداوند متعال خواستاريم.
بيانيه جنابعالي مورخ 13 رمضان 1429 برابر با 13 سپتامبر 2008 در پاسخ به خبرگزاري مهر و آقايان فضل‌اللّه و تسخيري، ملاحظه شد.
بيانيه مزبور نکات برجسته قابل تقديري دارد، زيرا به طور استدلالي شيعه را از اعتقاد به تحريف قرآن مبرّا دانسته‌ايد. دفاع جنابعالي از به کارگيري انرژي صلح‌آميز هسته‌اي توسط ايران نيز مايه تقدير و تشکر است. علماي بزرگ اسلام پيوسته بايد با ديد وسيع و فکر باز بر مسايل بنگرند و اختلافات طايفه‌اي مانع آنان از روِيت حقايق نشود و با شجاعت سخن حق را بر زبان آورند و جنابعالي نيز همين کار را انجام داده‌ايد.
در اين که جنابعالي مرد تقريب هستيد و پيوسته در حفظ وحدت کلمه مقالات و سخنراني‌هايي داشته‌ايد، سخني نيست و همگان از موضع شما در اين مسئله به خوبي آگاهند و انتظار از شما جز اين نيست که از استاد بزرگ مرحوم شلتوت، پيروي کنيد و رشته تقريب را محکم‌تر نماييد. اختلاف در ميان مسلمانان، پس از رحلت پيامبر اکرم صلي‌اللّه‌عليه‌وآله وجود داشته و تاکنون ادامه دارد و چنين اختلافي در ظرف يک روز و يک هفته و يک سال، برطرف نمي‌شود. آنچه که حکمت و درايت از بزرگان مي‌طلبد، اين است که بر مواضع مشترک پاي بفشارند و مسايل اختلافي را ناديده گرفته و يا فقط در همايش‌هاي علمي و دور از جنجال‌هاي سياسي مطرح کنند و تا مي‌توانند دايره اختلاف را کم کنند.
ولي با تقدير و تشکر از شما، نظر جنابعالي را به نکات زير جلب مي‌کنم:
1– حضرتعالي و همه افراد متفکر مي‌دانند که غرب و صهيونيسم جهاني، ساليان درازي است که براي دور کردن جهانيان از اسلام، بر سه شعار تأکيد مي‌کنند و از آنها بهره مي‌گيرند و آنها عبارتند از: ‌ ‌
اسلام هراسي
ايران هراسي
شيعه هراسي
رسانه‌هاي آنها پيوسته غربيان بلکه همه جهانيان را از اين سه موضوع مي‌ترسانند. گويا اينها خطرناک‌ترين مسايل براي تمدن بشري و صلح جهاني هستند!!
در چنين شرايطي، مصاحبه جنابعالي با روزنامه "المصري اليوم" درباره شيعه و گسترش موج تبشير شيعي در کشورهاي غالبا سني مذهب و هشدار شما در اين باره، چه معنايي مي‌تواند داشته باشد؟ برداشت خوانندگان (برخلاف شخص جنابعالي) چه مي‌تواند باشد؟ جز اين که موضع استکبار جهاني و صهيونيسم بين‌الملل را تأييد کرده و بر آن صحّه بگذارد؟
2– جنابعالي، که بر اهل بدعت بودن شيعه تأکيد مي‌کنيد و از طرفي هم از ميان هفتاد و سه فرقه تنها اهل سنت را اهل نجات مي‌دانيد و ديگر فرق را اهل دوزخ شمرده و بر موضع خود با حديث معروف استدلال مي‌نماييد، در اين شرايط برداشت يک جوان متعصب سني چه مي‌تواند باشد؟ جز آن‌که کمربند انفجاري به خود ببندد و از اردن به حلّه عراق برود تا با انفجار آن، جمع کثيري از شيعيان را بکشد و به عقيده خود، راهي بهشت شود! و فراتر از آن، خانواده او در اردن براي وي جشن عروسي بگيرند، زيرا بدون ازدواج به رحمت حق پيوسته است!!
در زبان فارسي مثلي است که مي‌گويد: هر سخن جايي و هر نکته مقامي دارد؛ و در زبان عربي گفته مي‌شود: لکل مقام مقال، آيا شايسته آن عالم روشنفکر مسلمان اين بود که در اين شرايط بحراني که استکبار جهاني و صهيونيسم بر شعله‌ور ساختن جنگ‌هاي داخلي در ميان امت اسلامي اصرار مي‌ورزند، چنين مصاحبه‌اي انجام دهد و يا در بيانيه بر اين مواضع تأکيد کند؟!
اگر دو عزيز بزرگوار آقايان: فضل‌اللّه و تسخيري که مورد قبول شما هستند، از اين راه و روش انتقاد کرده‌اند، مقصود آنان همين است و بس.
3– شما مسئله گسترش تشيع در نقاط سني‌نشين را خطري براي اسلام سنّي تلقي مي‌کنيد، اما آيا هيچ اطلاع داريد که در عربستان سعودي و امارات روزي نمي‌گذرد مگر اين‌که کتابي يا رساله‌اي و يا مقاله‌اي عليه شيعه نوشته مي‌شود؟ و متأسفانه همگي تکرار مکررات و تهمت‌هاي واهي است که ده‌ها بار، پاسخ آنها داده شده است. آيا شايسته نيست که جنابعالي در يکي از مصاحبه‌ها و پيام‌ها اين عمل را نکوهش کنيد؟ آنان حتي به اين حد اکتفا نکرده، کتاب‌هايي در نقد شيعه به نام علماي شيعه چاپ و منتشر مي‌کنند و حتي کتابي به نام اينجانب و کتاب ديگري به نام مرحوم علامه عسکري چاپ و منتشر کرده و هر دو نفر را مبلغ وهابيت و منتقد تشيع معرفي کرده‌اند!
حتي اخيرا در مصر عزيز (زادگاه جنابعالي) کتابي در نقد نظر فقهي اينجانب درباره "الصلاة خير من النوم" نوشته‌اند که سه چهارم آن فحاشي و بدگويي و افترا و تهمت است و من به عرض جنابعالي مي‌رسانم که روي جلد چنين نوشته است: "جعفر السبحاني ... لامحقق مقرب" و شگفت اينجاست که يکي از اساتيد الازهر به نام دکتر محمد البري مقدمه‌اي بر آن نوشته است. آيا بحث در يک فرع فقهي، شايسته اين همه بدگويي و بدزباني است؟!
4– در بيانيه، روي "حديث افتراق امت اسلامي بر هفتاد و سه فرقه" تأکيد فرموده‌ايد، ولي يادآور مي‌شوم که محققان و حديث‌شناسان، اسانيد اين حديث را ضعيف شمرده‌اند و اگر هم يک سند معتبر داشته باشد نمي‌توان با خبر واحد چنين اصلي را در اسلام ثابت کرد و هفتادودو فرقه را دوزخي و تنها يک فرقه را بهشتي معرفي کرد.
مضمون حديث حاکي از نادرستي آن است. من با فرقه‌هاي هفتادويک و هفتادودوي يهود و نصاري کاري ندارم ولي اين هفتادوسه فرقه در اسلام کجا هستند؟
آيا مي‌توانيد در کتاب‌هاي ملل و نحل، هفتاد و سه فرقه را نام ببريد؟ آيا مي‌شود اختلاف در يک مسئله کلامي را موجب پيدايش فرقه ناميد؟ فرقه‌هاي اساسي اسلامي از عدد انگشتان دست فراتر نمي‌رود و لذا نويسندگان ملل و نحل با تشبّثات سست و بي‌پايه مي‌خواهند تعداد فرقه‌هاي مسلمانان را بالا ببرند تا بتوانند اين حديث را بر واقعيت تاريخي تطبيق کنند. ‌ ‌
جا داشت که آن عزيز عقيده خود را بر اساس اين حديث که بخاري آن را نقل کرده است، استوار مي‌نمود. او آورده است که: قال رسول‌اللّه صلي‌اللّه‌عليه‌وآله: کل امتي يدخلون الجنة الا من ابي. قالوا يا رسول‌اللّه و من يأبي؟ قال: "من أطاعني دخل الجنة و من عصاني فقد أبي". همه امت من به بهشت خواهند رفت، مگر کسي که خودداري کند. گفتند: اي پيامبر خدا چه کسي خودداري مي‌کند؟ فرمود: هر کس از من فرمانبرداري کند، به بهشت مي‌رود و هر کس مرا نافرماني کند، او خودداري کرده است.
در اين حديث ملاک بهشتي و دوزخي بودن، اطاعت و عصيان پيامبر است و ناگفته پيداست که عصيان و نافرماني در صورتي صدق مي‌کند که فرد براي عمل خود حجت و دليلي معقول نداشته باشد و براي شما و همه افراد اهل بينش روشن است که شيعيان در آن موارد اختلاف از حجت و دليل کافي برخوردارند، هر چند از نظر جنابعالي کافي و وافي نيست.
شما در اين بيانيه براي شيعه دو نوع بدعت طرح کرده‌ايد:
بدعت نظري
بدعت عملي
با اين که مجال سخن کم است، به نوعي به تحليل آنها مي‌پردازيم:
الف. بدعت‌هاي نظري
1. ادعاي وصايت براي اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام ‌ ‌
شکي نيست که اساس تشيع اين است که رهبري علمي و سياسي امت پس از درگذشت پيامبر صلي‌اللّه‌عليه‌وآله از آن عترت او و در رأس آنان، اميرمؤمنان علي عليه‌السلام است و وصايت آن حضرت از طريق احاديث متواتر، ثابت شده است. من از ميان آنها به چند حديث اکتفا مي‌کنم:
1– روزي که آيه "و أنذر عشيرتک الأقربين" نازل شد، پيامبر صلي‌اللّه‌عليه‌وآله، بني‌هاشم را به خانه خود دعوت کرد و در آن جمع اميرمؤمنان عليه‌السلام را به عنوان وصي و خليفه خود معرفي کرد و فرمود: أنت وزيري و خليفتي من بعدي و چون در اينجا مجال بيان مصادر حديث نيست، همين قدر يادآور مي‌شوم که حتي حسنين هيکل در کتاب خود "حيات محمد" اين حديث را آورده است، هر چند در چاپ‌هاي بعدي آن را حذف کرده است.
2– حديث أنت منّي بمنزلة هارون من موسي إ؛لا أنه لانبي بعدي؛ و استثناي نبوت،‌حاکي از اين است که علي عليه‌السلام تمام مقامات هارون را که وزارت و خلافت نيز از آن جمله است، دارا بود.
3– حديث مثل أهل بيتي کسفينة نوح من رکبها نجي و من تخلف عنا غرق.
4–حديث من کنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛ در تواتر اين حديث کافي است که 120 صحابي و قريب 90 تابعي و مجموعا 360 عالم سني آن را نقل کرده‌اند.
با توجه به چنين ادله روشني که شيعه در اختيار دارد، لااقل بايد اين گروه را معذور بشماريد نه "مبتدع" بالاخص شما فقهاي عزيز مي‌گوييد "للمصيب أجران و للمخطي أجر واحد" در اين صورت، نه تنها شيعه مبتدع نخواهد بود بلکه داراي پاداش خواهد بود.
5– در اين بيانيه خود، تصريح مي‌کنيد که اختلاف در فروع قابل تسامح و تحمل است و مي‌فرماييد: اختلاف در فروع، در ميان اهل سنت بيش از اختلاف ميان اهل تشيع و اهل تسنن است. با توجه به اين اصلي که به آن تصريح فرموديد، آيا مسئله امامت و خلافت در ميان اهل سنت از اصول است يا از فروع؟
بزرگان اشاعره مانند عضدالدين ايجي در "مواقف" و شارح آن مير ‌سيد شريف جرجاني و سعدالدين تفتازاني در "شرح مقاصد" و هم‌چنين ديگران مي‌گويند: امامت و خلافت از شاخه‌هاي امر به معروف و نهي از منکر است، زيرا بر مسلمانان لازم است که به ترويج نيکوکاري و جلوگيري از کارهاي زشت بپردازند و اين جز در پرتو يک قدرت اجرايي که مجري احکام باشد، انجام نمي‌گيرد و مرکز اين قدرت امام و خليفه است که بايد مسلمانان چنين امامي داشته باشند.
در اين استدلال، شيعه و سني، همراه و همگامند، ولي در پديد آوردن چنين قوه مجريه‌اي، دو نظر در ميان آنان هست:

1– تعيين امام بايد به وسيله شوراي مهاجر و انصار انجام گيرد.
2– امام بايد به وسيله پيامبر گرامي و به تنصيص الهي انتخاب شود.
فعلا کاري به ترجيح هيچ يک از دو نظر نداريم. سئوال اين است که چه شد نظريه اول عين "سنت" و نظريه دوم، عين "بدعت" شد؟! در حالي که نظريه اول جز يک سيره ناقص خلفا چيزي در اختيار ندارد، و نظريه دوم بر احاديث گذشته متکي است. انصاف ايجاب مي‌کند، برداشت ما از هر دو يکي باشد، نه اين‌‌که يکي را پيرو سنت و ديگري را پيرو بدعت تلقي کنيم: تلک إ؛ذاً قسمة ضيزي.
پس آن تسامح و همزيستي مسالمت‌آميز در فروع کجا رفت؟!
2. آگاهي از غيب
آگاهي از غيب و به تعبير ديگر "علم غيب" بر دو نوع است: الف. ذاتي و نامحدود که تنها از آن خداست. قرآن مجيد مي‌فرمايد: قل لايعلم من في السموات و الارض الغيب إلا ‌اللّه و ما يشعرون أيان يبعثون (نمل/65.)
ب. آگاهي اکتسابي آن هم محدود به اذن خداست، اين نوع آگاهي از غيب در غير خدا فراوان ديده مي‌شود، سوره يوسف سراسر گزارش‌هاي يعقوب و يوسف، از جهان غيب است.
قرآن مجيد درباره مصاحب موسي مي‌گويد: فوجدا عبداً من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا و علّمناه من لدّنا علماً (کهف/ 65.)
اميرمؤمنان عليه‌السلام پس از پيروزي در جنگ جمل از آينده بصره خبر داد که به وسيله سيل غرق خواهد شد و از همه شهر فقط، مسجد بصره به سان سينه کشتي در دريا نمايان خواهد بود.
در اين هنگام مردي به اميرمؤمنان گفت: "لقد أعطيت علم الغيب؟" يا اميرالمؤمنين آيا به شما علم غيب داده شده است؟ امام در پاسخ، به مطالبي که گفتيم اشاره کرد و فرمود: إ؛نه ليس بعلم غيب و إ؛نما هو تعلم من ذي علم. ‌ ‌
اين علم غيب نيست، زيرا اصطلاحا علم غيب، علم ذاتي نامحدود است بلکه آنچه که من مي‌گويم چيزي است که از فرد دانايي آموخته‌ام.
بنابراين، هر گاه، امامان شيعه احيانا از غيب خبر داده‌اند، همگي از نوع دوم است که حتي انسان‌هاي وارسته و عارفان الهي که عمري را در اطاعت و پيروي از دستورهاي اسلام، صرف نموده‌اند، مي‌توانند به اذن الهي از پس پرده غيب خبر دهند. ‌ ‌
3. عصمت عترت
عصمت، جز اين نيست که حالت خداترسي در انسان به مرحله‌اي برسد که جز رضاي حق چيزي محرک او نباشد و آثار گناه، آن‌چنان در نظر او مسجم گردد که او را در مقابل گناه بيمه سازد. آيا امکان ندارد که انسان در مسير تکامل روحي به اين حد برسد که در مقابل گناه بيمه گردد و احيانا از نظر روحي به قدري متعالي باشد که خطا نکند؟
مريم عذرا، پيامبر نبوده، اما به تصريح قرآن، معصوم و مصون از گناه بوده است، چنان‌که مي‌فرمايد: يا مريم إ؛نّ ‌اللّه اصطفاک و طهّرک واصطفاک علي نساء العالمين(ال‌عمران/42.)
مسلما مقصود، تطهير مريم از گناه است، چه شد که اعتقاد به عصمت مريم بدعت نمي‌باشد، اما اعتقاد به عصمت اميرمؤمنين عليه‌السلام که در حديث ثقلين، عدل قرآن شمرده شده است، بدعت به حساب مي‌آيد؟!
حديث ثقلين از احاديث متواتر مي‌باشد، در آنجا عترت پيامبر هم‌سنگ قرآن معرفي شده است و آن دو را از هم قابل تفکيک نمي‌داند و مي‌فرمايد: اني تارک فيکم الثقلين کتاب‌اللّه و عترتي ما إ؛ن تمسکتم بهما لن‌تضلوا. از اين‌که عترت، معادل قرآن است تبهاً بايد به سان قرآن مصون از خطا باشد و در غير اين صورت، ميان آن دو جدايي رخ مي‌دهد، در حالي که پيامبر صلي‌اللّه‌عليه‌وآله هر نوع جدايي را نفي کرده است.
3. سبّ صحابه
شگفتا حضرتعالي با آن دانش بالا و بينش روشن، چيزي را مطرح مي‌کنيد که بيشتر در زبان افراد عامي مطرح مي‌شود. آيا اصولا امکان دارد يک گروه عظيم، پيامبر صلي‌اللّه‌عليه‌وآله را دوست بدارند، اما ياران او را به باد بدگويي بگيرند؟ پيامبر گرامي صلي‌اللّه‌عليه‌وآله حدود يک صد هزار صحابه داشت و آنچه که علما و دانشمندان به ضبط نام و زندگاني آنان موفق شده‌اند، قريب پانزده هزار نفر هستند که قسمتي در بدر و احد جام شهادت نوشيده‌اند و يا در غزوات خندق و خيبر جانفشاني نموده‌اند. آيا يک مسلمان معتقد به خدا و پيامبر و قرآن، مي‌تواند نسبت به اين افراد بدگويي کند؟
قسمت اعظم اين افراد براي اکثر ناشناخته‌اند، آيا وجدان اجازه مي‌دهد که انسان، افرادي را که از وضع آنها خبر ندارد دشنام دهد؟ بنابراين، مسئله سبّ صحابه به اين تعبير عوامانه، دستاويزي بيش نيست. منطق شيعه درباره صحابه همان است که در نهج‌البلاغه خطبه 97 آمده است. بنابراين، از آن محضر محترم درخواست مي‌کنم که مسئله را به اين نحو مطرح نکنيد. آنچه که هست اين است که شيعه معتقد است: برخي از صحابه که شمار آنان از عدد انگشتان تجاوز نمي‌کند، پس از رحلت رسول گرامي صلي‌اللّه‌عليه‌وآله با خاندان رسالت بدرفتاري نموده‌اند و آنها به خاطر همين رفتار بد از آنان بيزاري مي‌جويند و اين چيز جديدي نيست پيامبر هم از رفتار خالد بن وليد بيزاري جست و گفت: اللهم اني أبرء ممّا فعل خالد. و نيز نظر آن بزرگوار را به روايات "ارتداد صحابه" در صحيح بخاري و مسلم جلب مي‌نمايم (جامع‌الاصول: 11/119-123)
ب. بدعت‌هاي عملي
1. جنابعالي پس از شمارش بدعت‌هاي نظري، به بدعت‌هاي رفتاري اشاره کرده‌ايد و در رأس آنها تظاهرات ميليوني عاشورا را پيش کشيده‌ايد که بيانگر مظلوميت و ستمديدگي خاندان رسالت است.
اگر درباره فلسفه قيام حسيني و کتاب‌هايي که در اين مورد نوشته شده مي‌انديشيديد، شما هم مانند شيعيان در اين تظاهرات شرکت مي‌کرديد، زيرا اين تظاهرات براي احياي مکتب ظلم‌ستيزي و مبارزه با ظلم و قيام در برابر حکومت‌هاي جائر است و اين مکتب بايد هميشه در حيات مسلمين جاويد و ماندگار باشد و همين مکتب است که "حماس" و "جهاد اسلامي" فلسطين را در برابر صهيونيسم غاصب مقاوم ساخته است.
از اين بيان روش مي‌شود که چرا اين تظاهرات در روز شهادت علي عليه‌السلام نيست، هر چند در آن روز هم مراسمي با همين هدف به صورت کم رنگ‌تر انجام مي‌گيرد، اما اوج تظاهرات در روز عاشورا است تا جهانيان را با اين مکتب آشنا سازند و ملت‌هاي تحت ستم از اين مکتب بهره بگيرند و حقوق خود را از غاصبان باز ستانند.
ضمنا جهان اسلام با اين گروه ويژه از سلف صالح بيشتر آشنا شود که چگونه با خاندان رسالت رفتار نموده‌اند تا لباس قداست بر اندام همگان نپوشانند، هر چند بخش عظيمي از اين سلف، با اهل‌بيت عليهم‌السلام رفتار قابل ستايشي داشته‌اند.
2. کارهاي شرک‌آميز در زيارت قبور
2. کارهاي شرک‌آميز در زيارت قبور
در بيانيه جنابعالي، شيعه متهم به کارهاي شرک‌آميز در زيارت قبور اهل‌بيت عليهم‌السلام شده است، ولي شايسته بود که شما به اين کارهاي شرک‌آميز در زيارت قبور اشاره کنيد. آيا اصل زيارت شرک‌آميز است؟ مسلما نه. آيا درخواست دعا و شفاعت از پيامبر و خاندان او شرک‌آميز است؟ مسلما چنين نيست، شايسته است در اين مورد، از امام بزرگوار حنفي‌ها پيروي کنيد. مؤلف "فتح‌القدير" مي‌گويد: امام ابوحنفيه وارد مدينه شد، به زيارت قبر پيامبر صلي‌‌اللّه‌عليه‌وآله رفت و در مقابل قبر شريف او اين دو بيت را سرود:
يا أکرم الثقلين يا کنز الوريجدلي بجودک و أرضني برضاکا
أنا طامع في الجود منک و لم‌يکنلأبي حنيفة في الأنام سواکا
اي گرامي‌ترين انسان‌ها! ‌اي گنجينه مردمان از بخشش خود به من ببخش و از خشنودي خود مرا خشنودساز. ‌ ‌
من آزمند بخشش تو هستم و جز توابوحنيفه کسي در ميان مردم ندارد
‌(‌فتح‌القدير، نگارش کمال بن الهمام الحنفي، 2/336)
گويا امام ابوحنيفه از صحابي بزرگ سواد بن قارب پيروي نموده است که مي‌گويد:
فکن لي شفيعا يوم لا ذو شفاعةبمغن فتيلا عن سواد بن قارب
روزي که شفاعتي نيست شفيع من باشآنگاه که شفاعت کسي براي سواد بن قارب سودمند نيست.
در بيانيه آمده است که دعوت غير خدا شرک است. معذرت مي‌خواهم اين همان منطق وهابيان است و احيانا به آيه و انّ المساجد للّه فلاتدعوا مع‌‌اللّه أحدا، جن/18؛ تکيه مي‌کنند ولي بايد ديد مقصود از "دعوت" در اين آيه چيست؟ آيا مقصود صدا زدن غير خداست؟ مسلما اين مراد نيست، زيرا بشر در زندگي از هزاران نفر کمک مي‌گيرد، بلکه مقصود از دعوت، عبادت خداست، يعني خضوع در برابر موجودي که خالق و مدّبر است. در اين صورت معني اين است که ان المساجد لله فلاتعبدوا مع ‌اللّه أحداً. اتفاقا آيه ديگر شاهد اين تفسير است.
قرآن مي‌فرمايد: و قال ربّکم ادعوني أستجب لکم إ؛نّ الذين يستکبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين؛ غافر/60، پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا دعاي شما را بپذيرم. کساني که از عبادت من تکبر مي‌ورزند به زودي با ذلت به دوزخ خواهند رفت.
در آغاز آيه،‌کلمه دعوت بکار رفته "ادعوني" ولي در ذيل آيه کلمه "عبادتي" به کار رفته و اين حاکي از آن است که دعايي مخصوص خداست که رنگ عبادت داشته باشد نه اين که هر نوع دعوت و خواندن مخصوص خدا باشد و گرنه در روي زمين موّحدي باقي نمي‌ماند!
جناب آقاي دکتر، قرآن براي بازشناسي موحد و مشرک ميزان را مشخص کرده است: ذلکم بانّه إ؛ذا دعي ‌اللّه وحده کفرتم به و ان يشرک به تؤمنوا فالحکم للّه العلي الکبير، غافر/12. "اين به خاطر آن است که وقتي خداوند به يگانگي خوانده مي‌شد، انکار مي‌کرديد و اگر براي او همتاياني مي‌پنداشتند شما ايمان مي‌آورديد. اينک، داوري مخصوص خداوند بلند مرتبه است".
آيا شيعيان و قمست اعظم سنيان جهان، بالاخص مصريان عزيز که من در ميان آنها بوده‌ام و همگي در کنار رأس‌الحسين و سيده نفيسه و سيده زينب، اجتماع کرده و توسل مي‌جويند، اين چنين هستند که آيه مشرکان را معرفي مي‌کند؟ يعني از عبادت خداي واحد، سر برمي‌تابند ولي هر گاه، همراه با اولياي الهي باشد، به او ايمان مي‌آورند؟ آيا اين همان منطق تکفيري‌ها نيست که شما کرارا از آنها انتقاد مي‌کنيد و آنها را متطرف (تندرو) مي‌شماريد؟
6. انتظار، اين نبود که شما در تکريم شيخين از مقام علي عليه‌السلام بکاهيد و چنين بگوييد: ابوبکر و عمر نمونه‌اي عالي از حکومت اسلامي ارائه کردند که در آن عدالت و دموکراسي وجود داشت، برخلاف حکومت علي عليه‌السلام که پيوسته گرفتار جنگ‌هاي داخلي بود و نتوانست روش خاص خود را در عدالت و توسعه آن‌گونه که مي‌خواست عملي کند.
آيا اين کاستي در رهبر جامعه اسلامي بود که نتوانست به خواسته خود جامه عمل بپوشاند يا فزون طلبي برخي از بزرگان بود که عدالت علي را بر نمي‌تافتند و سرانجام جنگ‌هايي به نام‌هاي جمل و صفين و نهروان بر او تحميل کردند؟ اکنون چه کسي بايد گناه اين جنگ‌ها را به گردن گيرد؟ آيا مي‌توان جنگ افروزان را صحابي عادل دانست يا دايره اجتهاد به اندازه‌اي وسيع است که مي‌تواند مجوز کشتن هزاران مسلمان در نبردهاي سه‌گانه باشد؟!
آيا اين چنين سخن گفتن درباره يک خليفه راشد، از يک عالم بزرگوار که همگان براي او احترام قائلند، شايسته است؟
در اينجا دامن سخن را کوتاه مي‌کنيم و از محضر محترم آن عالم بزرگ خواهانيم که گذشته را به نحوي جبران کند و همگان را به چنگ زدن به ريسمان وحدت دعوت فرمايد. ‌ ‌
اللهم إ؛نا نرغب إ؛ليک في دولة کريمة
تعزّ بها الإ؛سلام و أهله و تذلّ بها النفاق و أهله
با تقديم احترام
جعفر سبحاني
24 ماه مبارک رمضان1429
برابر سوم مهرماه 1387
6   نام و نام خانوادگي:  غضنفري     -   تاريخ:  09 آذر 91 - 22:59:04
سلام عليکم:
از فرمايشات!!!!مولوي عبدالحميد! و ديدن اين تصاوير هم خواني آنها با يکديگر و انطباق آنها با ابوبکر و عمر وعثمان خيلي خوب و مستند به چهره واقعي خلفاي نامبرده پي ميبريم.
در اينجا لازم است که از اين مولوي تشکر کنيم که جهت درک واقعيات کمک خيلي ارزشمندي به ما و همه مردم اين زمانه کردند
7   نام و نام خانوادگي:  پارس     -   تاريخ:  22 ارديبهشت 92 - 02:07:16
دم مولانا گرم... خيلي هم عالي... آفرين به ايشون
8   نام و نام خانوادگي:  محسن     -   تاريخ:  22 ارديبهشت 92 - 18:47:44
مرسي=مبارک +ريش توروخداببين کار ايران با 8000 سال تمدن به کجا رسيده که مولوي عبدالحميد افغاني که حتي درست فارسي نميتونه صحبت کنه واسه ما مهمون دعوت ميکنه.




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما