* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 21 فروردين 1392 تعداد بازديد: 1111 
بيانات آيت الله وحيد خراساني به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)
 
اين گوهري است که ما عمري تقصير کرديم. اين مملکت که به عنوان مملکت شيعه شناخته شده، روز شهادت او بايد جوري به پاخيزد متناسب با اين مقام،روايات در مبدأ و منتهاي صديقه کبري محتاج به سند نيست؛ چون در حد تواتر اجمالي است
 
بسم الله الرحمن الرحيم
 
الحمدلله رب العالمين وصلي الله علي سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله في الأرضين واللعن علي أعدائهم إلي يوم الدين.
 
بحث منتهي شد به نظر شيخ ولي چون فاطميه در پيش است، امروز، اهم پرداختن به اين موضوع است. در درجه ي اولي بايد خود ما معرفت پيدا کنيم تا بتوانيم آن حقيقت را به مردم بشناسانيم.
 
صديقه کبري (سلام الله عليها) همان طوري که در عنوان اوست: المجهولة قدرا. اين جهالت قدر بالنسبه به جمعي دون جمعي نيست. تارةً جهل، اسناد مي شود به جاهل، قهرا متعدد مي شود، تارةً طرف اسناد، مجهول است. در اين جمله: المجهولة قدرا. لذا عامه ناس الا اخص الخواص از اين معرفت محرومند، اما از کنه معرفت او همه محرومند، لان الخلق فطموا عن معرفتها، مطلق خلق قطع شدند از معرفت او. اگر ما او را مي شناختيم اين قصور و تقصير نسبت به حق آن حضرت نبود.
 
هر شخصيتي معرفتش به دو امر است: يکي مبدأ، دوم منتها.
 
روايات در مبدأ و منتهاي صديقه کبري محتاج به سند نيست؛ چون در حد تواتر اجمالي است، علاوه، مشتمل بر صحاح و موثقات است از منابع عصمت. بحث مبدأ خلقت آن حضرت و منتها، هنگام وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ . اين دو جهت بهت انگيز است، و ما به يک روايت اکتفا مي کنيم که شيخ صدوق -اعلي الله مقامه- در معاني الاخبار ذکر کرده. عمده درايت اين روايت است، فقه اين حديث است. حديث مشتمل بر مبدأ خلقت آن حضرت و منتهاي امر اوست. متن حديث بايد خوانده بشود:
 
عن أبي عبدالله، عن آبائه عليهم السلام، قال رسول الله صلي الله عليه وآله: خلق نور فاطمة قبل أن يخلق الأرض والسماء ، مبدأ خلقت اين است. مقدّم بر خلق تمام سماوات و ارضين و کهکشانها و ثوابت و سيّارات، خلقت اين قدّيسه عالم است. آيا گوهر وجود او چه گوهري است؟ خلق نور فاطمة قبل أن يخلق الأرض والسماء . حالا آن قبل چه اندازه بوده لا يعلم الا هو.
 
فقال بعض الناس : يا نبي الله! فليست هي إنسية ؟ اين سؤال طرح شد: اگر خلقت مقدم بر خلق تمام عالم ماده است، پس اين مخلوق انسيه نيست، انسان نيست، گوهر ديگري است؟ جواب آن حضرت اين است... فقال بعض الناس : يا نبي الله! فليست هي إنسية ؟ فقال : فاطمة حوراء إنسية ؛ صورت، صورت انسان است ولي سيرت، آن باطن وجود، حوراء است. در مرحله تقدس از تمام عوارض اين عالم است.
 
قالوا : يا نبي الله! وكيف هي حوراء إنسية ؟ باز اين سؤال طرح شد: چگونه او حوراي انسيه است؟ در اين جا تعبير عوض شد و عمده اين است. آنچه محير العقول است، اين است: اول مجهول بود، خلق نور فاطمه، در اينجا معلوم شد. بيان خاتم نکته مهمش اينجاست: قال : خلقها الله عز وجل من نوره - اينجاست حيرة الکمل- خلقها الله عز وجل او را از نور خود ذات قدوس. اين را کسي مي فهمد که سوره نور را بفهمد، بعد بفهمد: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ. تفسير شده آن مشکات به صديقه کبري. او را از نور خودش آفريد قبل از خلق آدم.
 
فلما خلق الله عز وجل آدم عرضت على آدم - اين قرآن بطوني دارد وَعَلَّمَ آَدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا –عرضت على آدم .
 
قيل: يا نبي الله! وأين كانت فاطمة ؟ اين سؤالات کاشف از درک سائلين است. وقتي خلقت قبل از سماوات و ارض است پس مکان فاطمه کجا بوده ؟ وأين كانت فاطمة ؟ قال : كانت في حقة تحت ساق العرش؛ جايگاه او در حقه اي بود زير ساق عرش رحمان. اين هم مکان و محل او بود.
 
بعد سؤال شد... اين سؤالات کاشف از اسراري است. قالوا :يا نبي الله! فما كان طعامها ؟ آيا طعام او چه بود؟ بعد فرمود: التسبيح والتقديس والتهليل والتحميد . قوت او اين چهار امر بود: تسبيح خدا، تقديس خدا- فرق بين تسبيح و تقديس بسيار عميق است- بعد باز تهليل خدا، نهايت امر تحميد . آن مکان! اين طعام!
 
فلما خلق الله عز وجل آدم وأخرجني من صلبه وأحب الله عز وجل أن يخرجها من صلبي؛ محبوب خدا اين بود که اين نور از صلب من خارج بشود، جعلها تفاحة ، همه اش منتسب به خدا است بدون وساطت، جعلها تفاحة في الجنة وأتاني بها جبرئيل فقال لي: ... کيفيت جريان امر اين است: فقال لي : السلام عليك ورحمة الله و بركاته... يا محمد! إن ربك ... إن ربك يقرئك السلام؛ خدا به تو سلام مي کند، قلت : منه السلام وإليه يعود السلام ، قال : يا محمد! إن هذه تفاحة - تعبير اين است، عبارات اشاراتي دارد، الهدايا علي مقدار مهديها- بعد تعبير اين است: يا رسول الله نيست، به اسم خطاب است، به آن اسم خاص، چون طرف ذات قدوس است، جبرئيل مبلّغ است. إن هذه تفاحة أهداها الله عز وجل إليك من الجنة ؛ اين سيب را خدا به تو هديه داده ، يعني چه؟ يعني احدي جز تو شايسته اين نبود؛ آن هم خدا به عنوان هديه به تو داده. کسي که هديه ي خداست به خاتم النبيين، آيا ما قدرت درک عظمت او را داريم؟
 
فأخذتها وضممتها إلى صدري ، وقتي هديه ي خدا بود، رفتار خاتم اين است: گرفتم، بر سينه ام گذاشتم. قال : يا محمد! يقول الله جل جلاله: كلها ؛ بايد اين سيب را تناول کني، ففلقتها ؛ سيب را شکافتم... اين جاست که عقل هر حکيمي، فوق حکما هم متحير است: کسي که شب معراج رسيده به دَنَا فَتَدَلَّى ، رسيده به أَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ، وقتي نور را ديد، فزعت ، چه نوري بوده؟! فرأيت نورا ساطعا وفزعت منه فقال: ... باز به اسم خطاب کرد: ما لك لا تأكل، كلها ولا تخف؛ نترس، اين سيب را بايد تناول کني، فإن ذلك النور - وقت نيست، ان شاء الله وقت ديگر شرح اين تتمه بايد روشن بشود- كلها ولا تخف فإن ذلك النور للمنصورة في السماء وهي في الأرض فاطمة، اين نور کسي است که اسم آسماني او منصوره است، اسم زميني او فاطمه است.
 
قلت: مطلب به قدري عميق است که خود پيغمبر خاتم- وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا - سؤال کرد: لم سميت في السماء المنصورة وفي الأرض فاطمة؟ وجه اين دو تا اسم چيست؟ آنها سؤالات اصحاب بود، اين، سؤال خود خاتم است. چرا در آسمان اسم او منصوره است؟ چرا در زمين اسم او فاطمه است؟ قال : سميت في الأرض فاطمة لأنها فطمت شيعتها من النار وفطم أعداؤها عن حبها.
 
اين سر اسم زميني است اما سر اسم آسماني، آن، منتهاي اين مبدأ را نشان مي دهد. گفتيم: معرفت به معرفت مبدا و منتهاست، مبدآ شد نور خدا، منتها چيست؟ وهي في السماء المنصورة وذلك قول الله عز وجل: ويَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ ؛ اسم آسماني او منصوره است، چون نصرت خدا خلاصه شده در فاطمه زهرا. وذلك قول الله عز وجل: ويَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ . مبدأ شد نور خدا، منتهي شد آن کسي که تمام انبيا، تمام اوليا، همه چشم به راه او اند در قيامت کبري تا آن نصر خدا ظاهر بشود.
 
اين گوهري است که ما عمري تقصير کرديم. اين مملکت که به عنوان مملکت شيعه شناخته شده، روز شهادت او بايد جوري به پاخيزد متناسب با اين مقام. اين چه مقامي است؟ آن وقت همچو کسي ديگر زبان عاجز است. آن کسي که شناخت او کي بوده: وقتي دستش را از خاک قبر بيرون کشيد هاج به الحزن...
 
در بيست و دو نهج البلاغه اين است: وقتي نور خدا را، آن هم با بدن آزرده، با پهلوي شکسته، به خاک سپرد، ديگر کسي نيست که با او حرف بزند، برگشت رو به قبر گفت: السلام عليك يا رسول الله عني وعن ابنتك النازلة في جوارك والسريعة اللحاق بك؛ اين دختري که به اين زودي به تو ملحق شد. بعد جمله اي گفت که اين جمله در تاريخ زندگي او نه سابقه داشته، نه لاحقه: قلّ يا رسول الله... قلّ يا رسول الله عن صفيتك صبري؛ ديگر صبر من کنار اين قبر تمام شد، ورقّ عنها تجلدي . از قلب آن يگانه مرد عالم بايد ديد عظمت مصيبت در چه حد است. بعد که اين کلمات را گفت، عرض کرد: يا رسول الله! من فراق تو را ديدم، تو را در ملحوده قبرت گذاشتم، وفاضت بين نحري وصدري نفسك ، بين گلوي من و سينه من جان تو را خدا قبض کرد، بعد از آن مصيبت به اين مصيبت گرفتار شدم، اما مصيبت را نگفت، فقط دو جمله گفت: - سعي کنيد در اين ايام هرچه مي توانيد کاري کنيد که احيا بشود امر صديقه کبري و از اين فيض عظيم نمانيد. در بلاد منتشر بشويد ، بعد به مردم بگوييد: مصيبتي که قلب "قلب عالم امکان" را اينجور پريشان کرد، وظيفه ما چيست؟ - گفت: يا رسول الله! واستخبرها الحال؛ خودت از دخترت خبر بگير، حال او را بپرس. آن جمله اي که نمي شود گفت، اين است: فأحفها السؤال ،احفا استقصاي در پرسش است. چه بوده؟ چه گذشته؟ چه تحملي؟! به پيغمبر خاتم اميرالمؤمنين عرض مي کند: يا رسول الله! فأحفها السؤال ، يعني چه؟ يعني فاطمه به من نگفت، رفت و هرچه بود با خودش برد، اما تو پيگيري کن، از او در بياور که بر او چه گذشته که وقتي تو از دنيا رفتي با آن سلامت بود اما وقتي من به تو تحويل دادم، شبحي بود.
 



آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما