* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: استاذنا -
تاريخ: 24 مهر 87 - 00:00:00
سخنان استاد معظّم حضرت آيت الله حاج شيخ جواد آقاي مروي (حفظه الله تعالي) در پاسخ به شبهات اخير دکتر يوسف القرضاوي که در بحث خارج فقه معظّم له در جمع طلاب و فضلاء حوزهي مقدّسهي قم ايراد گرديده است. بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلّي الله علي سيّدنا و نبيّنا حبيب قلوبنا و طبيب نفوسنا أبي القاسم المصطفي محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم و علي أهل بيته الطّيّبين الطّاهرين صلاةً ترقمُ عُنوفَ الجاهلين الّلهمّ وفّقنا للعلم و العمل به ... اين فرصت کوتاه را اختصاص ميدهيم به بحثي که تقريباً از نيمهي دوّم ماه مبارک رمضان در جهان اسلام بحث روز شده است و نکاتي را در رابطه با اين بحث خدمت دوستان عرض ميکنيم. اصل مطلب يکي از علماء مشهور اهلسنّت دکتر شيخ يوسف القرضاوي سخناني را مطرح کرده است که نياز هست انسان به اين مطالب نگاه انتقادي داشته باشد. سخن اوّل ايشان ابتدا در روز سيزدهم ماه مبارک رمضان با روزنامهي «المصري اليوم» [شماره &#1777&#1781&#1780&#1785 مورخ &#1785/&#1785/&#1778&#1776&#1776&#1784م] مصاحبهاي دارد. در اين مصاحبه مصاحبه کننده يک سؤالِ از پيش طرّاحي شدهاي، که مناسبت با مباحث قبلي هم ندارد، از آقاي قرضاوي سؤال ميکند. سؤال اين است که: «شما خطر گسترش وهّابيّت را در جهان اسلام بيشتر ميدانيد يا خطر گسترش تشيّع را؟» جناب آقاي قرضاوي بدون اينکه از خطر وهّابيّت هيچ حرفي بزند اين جور پاسخ ميدهد که: «من خطر گسترش تشيّع را در جهان اسلام به عنوان يک خطر بزرگ ميدانم». براي اين مسئله توضيحاتي مطرح ميکند و ميگويد: «في محاولتهم قزو المجتمع السنّي و هم مهيّئمن لذلک بما لديهم بالمليارات بل بالبليارات و کوادرَ مدبَرَ علي التبشير بالمذهب الشيعي في البلاد السنّي» امروز خطري که کيان اسلام را تهديد ميکند اين است که ايرانيان با ميليونها بلکه بيلياردها دلار ثروتي که در اختيار دارند هجوم گستردهاي را به مجتمع سنّي با کادرهاي تربيت شده و آماده برقرار کردهاند. و مثال ميزند ميگويد: «و للاسف وجدتُ مؤخّراً مصريين شيعي، ما کان يوجد شيعيٌّ واحد في مصر الآن موجودونَ في الصُحُف علي الشاشات و يجهرون بتشيّعهم و افکارهم» در مصر از زمان صلاحُ الدين ايّوبي تا امروز هيچ شيعهاي نبوده است ولي متأسّفانه امروز ميبينيم که شيعيان زيادي در مصر بروز کردهاند و در روزنامهها، در تلويزيونها، در ميدان ماهوارهها ما شيعيان مصري زيادي را مشاهده ميکنيم که جهر به تشيّع دارند و افکارشان را مطرح ميکنند. بعد ميگويد من از علماء اهلسنّت ميخواهم با يکديگر همآهنگ بشوند «و مواجهة هذا القزو» برخورد کنند با اين هجومي که شيعه در بلاد تسنّن شروع کرده «لأنّي وجدّتُ أنَّ کُلَّ البلاد العربيّة حَزَّت من الشيعة» طوري که من ميبينم تمام کشورهاي عربي از شيعيان دچار تشطُّط شدهاند «مصر، سودان، مغرب، جزائر و غيرُها فضلاً عن ماليزيا، اندونزيا، نيجيريا» حزّهي شيعه همهشان را دچار کرده و بايد علماء اهل سنّت با يکديگر متکتّف و همآهنگ بشوند و جلوي اين قزو شيعي را بگيرند. اين کلامش در 13 رمضان. سخن دوّم سخن دوّمي که قرضاوي در بيانيّهاش که در 17 رمضان منتشر شد پيگيري ميکند اين است که ميگويد حديثي از پيامبر گرامي اسلام داريم که «سَتَفرُقُ اُمَّتي علي ثلاث و سبعينَ فرقه» امّت من به زودي حدود 73 فرقه ميشوند «کُلُّها هالکةٌ أو ضالّة» همهشان هلاکاند، دچار گمراهياند الّا يک فرقه. قرضاوي ميگويد من اين تعدّد فِرَق را بر طبق اين روايت قبول دارم، همهي اين فرقهها مسلماناند امّا همهشان الّا يک فرقه دچار هِلاکت وگمراهياند و با کمال جرأت اعلام ميکند «وَ نَحنُ أهلُ السنّة و الجماعة نوقِنُ بأنَّنا وَحدنا الفِرقََةُ الناجية» در بين همهي اين فرقهها فقط ما اهلسنّت فرقهي ناجيه هستيم و ديگران همه هالک و ضالّاند. به اين معنا که ميخواهد بگويد ولو قرائتها مختلف است از دين امّا حقّ در بين اين قرائتها يکي است، تصريح ميکند «لِأنَّ الحقَّ لايَتَعَدَّد» حقّ متعدّد نيست و قرائت حقّ همان قرائت اهلسنّت و جماعت است و لذا با صراحت ما شيعه را هالک و ضالّ و اهل بدعت ميداند. خوب چه چيزي باعث شده است که شيعه اهل هِلاکت و ضلالت باشند؟ سخن سوّم آقاي قرضاوي ميگويد شيعيان بدعتهاي فراوان عملي و نظري دارند: بدعتهاي نظري شيعه او ميگويد شيعه: 1- قائل به وصايت اميرمؤمنان علي (عليهالصلاة و السلام) است؛ 2- قائل به عصمت ائمّه است؛ 3- قائل به علم غيب براي ائمّه است؛ 4- قائل به سبّ صحابه است. بدعتهاي عملي شيعه او به زعم خودش به دو بدعت مهم اشاره ميکند: بدعت عملي اوّل ميگويد: «تجديدُ معصات الحسين کلَّ عامٍ» شيعيان هر سال مصيبت عاشورا و امام حسين را تجديد ميکنند، جمعيّتهاي عظيمي در جريان عاشورا شرکت ميکنند و اين تجديد مصيبت امام حسين در هر سال بدعت است. در حالي که «و قد مضي علي المصيبةِ أکثَرَ مِن ثلاثةَعَشَرَ قرونا». بيش از 13 قرن از اين مصيبت گذشته است، چرا اينقدر برحادثهي عاشورا و بر بزرگداشت عملي او شيعه اصرار دارد؟ و جالب اين است که اضافه ميکند: «وَ لِماذا لَم يَعمَل ذلِکَ في قَتلِ والِدِه؟» چرا در شهادت حضرت امير شيعه اينکار را انجام نميدهد با اينکه اميرمؤمنان اعظم از امام حسين است. بدعت عملي دوّم ميگويد شيعه در کنار مزارات اهلبيت به زيارت ميروند، آنجا توسّل و استغاثه و مسح قبور و امثال اينها دارند، اعمالي که اينها همه بدعت و جزء آموزههاي ديني نميباشد. و به تعبير ديگر ميگويد: «وَ مِن ذلِکَ شِرکيّات عِندَ المزارات و المقابر الّذي دُفِنَ فيها آلُ البيت» از بدعتهاي عملي شيعه اين شرکيّاتي است که در نزد مزارات و قبرهايي که اهلبيت در آنها دفن شدهاند از شيعه بروز ميکند. قرضاوي اين دو بدعت عملي را به عنوان شاه فرد بدعتهاي عملي شيعه در نوشتههاي خودش شماره ميکند. چند مطلب در رابطه با سخنان قرضاوي خوب اين سخنان اگر از حلقوم يک عالم وهّابي و سلفي شنيده ميشد خيلي سخت نبود زيرا آنها هميشه از اين حرفها ميزنند. ولي متأسّفانه از زبان کسي که به تعبير خودش نيم قرن است داعي تقريب بين شيعه و اهلسنّت است خارج شده است. اين حرفها بالاخره حرفهاي عجيبي است. لذا چند مطلب بايد در مطالب قرضاوي مورد دقّت و تأمّل قرار بگيرد: مطلب اوّل امروز اسلام و مسلمانان از دو ناحيه مورد هجوم است: 1- دشمنان خارجي و در رأس آنها استکبار جهاني با اهانت به دين و قرآن و ساحت مقدّس رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم در صدد ضربه زدن به اسلام و مسلمين هستند. 2- جاهلانِ متحجّر و تکفيريانِ متعصّب که در جبههي داخلي فعّاليّت ميکنند و بين مسلمانان تفرقه مياندازند. اين سخنان قرضاوي را متأسّفانه در ادامهي اين عمل متحجّران و تکفيريان ميدانيم و متأسّفيم که شخصيّتي مثل قرضاوي که بيش از نيم قرن دعوت به تقريب را در پرونده دارد اين سخنان را به زبان رانده است. البته اميدواريم ايشان با دقّت بيشتر در اخباري که اطرافيان براي او نقل ميکنند تجديد نظري در گفتههاي اخير خودش داشته باشد. مطلب دوّم در رابطه با سخنان قرضاوي بايد به چند نکته اشاره کرد: نکتهي اوّل شما در گذشتههاي دور در مصاحبهاي که با روزنامهي «الشعبِ» الجزاير داشتيد وقتي از حديث «سَتَفرُق» از شما سؤال کردند گفتيد: «من اين حديث را قبول ندارم به خاطر اينکه مضمون اين حديث سبب افتراق و جدايي بين امّت است». چگونه امروز بنيان اهل بدعت دانستن يک گروه عظيم از مسلمانها و فرقهي ناجيه دانستن خود را مستند به اين حديث ميکنيد؟ نکتهي دوّم شما در ذيل توضيح اينکه «چرا اهلسنّت را فرقهي ناجيه ميدانيد؟» تعليلي ذکر ميکنيد: «لِأنَّ الحقَّ لايَتَعَدَّد». خوب آيا ما حقّ داريم از جنابعالي سؤال کنيم که اين علّت جالبي که براي فرقهي ناجيه دانستن اهلسنّت و بدعت و ضلالت ديگران داريد که حقّ متعدّد نيست اين تعليل فقط در اين زمان و در مسارعهي بين شيعه و اهلسنّت جاري است يا نه در همهي ازمنه چنين تعليلي جاري است؟ آيا اجازه داريم از شما بپرسيم در جنگ جمل و صفّين که دو گروه در مقابل هم قرار گرفتند و با يکديگر نبرد کردند وضعيّت چگونه بود؟ آيا ميتوانيم بگوييم در آن زمان نيز مولا اميرمؤمنان فقط بر حقّ بودهاند و در مقابل اين حقّ عدّهاي که در مخالفت با حضرت قيام کردند، در مقابل حضرت ايستادند و جنگ را آغاز کردند آنان هالکاند و ضالّ و اهل بدعت چون «إنَّ الحقَّ لايَتَعَدَّد»؟ و آيا ما جُز اين کلام را در رابطه با مخالفان اميرمؤمنان علي عليه الصلاة و السلام ميگوييم که شما به ما هجوم ميکنيد که «چرا صحابه را تقديس نميکنيد و يا آنها را تنقيص ميکنيد؟» نکتهي سوّم شما آنچنان از اهلسنّت و جماعت سخن ميگوييد که گويي يک گروهي هستند که در تمامي اصول و فروع اعتقادي و فقهي وحدت نظر دارند و هيچگونه اختلافي در بينشان نيست که ميگوييد: «نَحنُ أهلُ السنّة نوقِنُ بِأنَّنا وَحدَنا الفِرقَةُ الناجية». در حاليکه آقاي قرضاوي شما بهتر ميدانيد که در بين اهلسنّت و جماعت مذاهب متعدّدهي عقائدي و فقهي وجود دارد. اختلافات فراوان عقيدتي و فقهياي که در بين اهلسنّت وجود دارد قابل انکار نيست. از اين طرف حقّ هم که يکي بيشتر نيست. آيا شما تمام مخالفان عقيده و فقه خود را با همين استدلال که «إنَّ الحقَّ لايَتَعَدَّد» هالک و ضالّ ميشماريد يا فقط نسبت به شيعه اين عقيده را داريد؟ به همين مناسبت به دو اختلاف مهم که هماکنون بين علماء اهلسنّت و جماعت وجود دارد اشاره ميکنم تا بعد ببينيم قضاوت آقاي قرضاوي نسبت به دو طرف اين اختلاف چيست: اختلاف اوّل اختلاف عقيدتي مهمّي که هماکنون بين سلفيّه و وهّابيّت از يک طرف و ساير علماء معاصر از طرف ديگر در بحث صفات الهي مطرح است. ابنتيميّه و جمعي از علماء موجود مثل بِنباز و بِنجبرين که تمام نظرات عقيدتي ابنتيميّه را ميپذيرند و ساير علماء سلفيّه و وهّابيّت اينان تصريح ميکنند که خداوند را با چشم سر ميتوان ديد. به چند مثال دقّت کنيد: 1- ابنتيميّه که او در کتاب «تَلبيسُ الجهميّة في تأسيس بِدَعِهِمُ الکلاميّة» در جزء هفتم صفحهي 290 آنگاه که حديثي را از قُتادة از عِکرِمَه از ابن عبّاس نقل ميکند که «قال رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم رأيتُ ربّي في صورةِ شابٍّ اَمرَد لَهُ وَفرَةُ جَعدِ قِطَطٍ في رَوضَةٍ خَضراء» تصريح ميکند و ميگويد: «فَيَقتَضي أنَّها رؤيَةُ عَينٍ کَما في الحَديث الصحيحِ المرفوع عَن القُتادَة عَن عِکرِمَه عَن اِبنِ عَبّاس». 2- شيخ ابوزهره در کتاب «ابنتيميّة»، صفحهي 322 مينويسد: «انّ ابن تيميّة يقرّر انّ مذهب السلف هو اثبات کلّ ما جاء في القرآن من فوقيّة و تحتيّة و استواء علي العرش وجه و يد و محبة و بغض و ما جاء في السنة من ذلک ايضاً من غير تأويل و بالظاهر الحرفي لله تعالي». 3- ابن قيّم شاگرد بزرگ ابنتيميّة در قصيدهي نونيّهي خودش اينچنين تجسيم را براي خداوند اثبات ميکند: اللهُ فوقَ العرش فوقَ سمائِهِ سُبحانَ ذي الملکوت و السلطان وَ لعرشه مِنهُ اَطيـــطُ مِثلُ ما قد اطّ رحل الرکب العجــــــــلانِ [کتاب «شرح قصيده ابن قيّم» جلد 1 صفحهي 522 احمد ابن ابراهيم بن عيسي] و در مقابل جمعي از انديشمندان اهل سنّت و تمامي علماء شيعه ميگويند که رؤيت خداوند به گونهي «رؤيَةُ عَين» مستلزم تجسيم است. خداوند بايد جسم باشد تا بتوان او را با چشم سر ديد. تجسيم مستلزم تَحَيُّز و مکان داشتن است. اگر خداوند در يک مکاني است و ديده ميشود آن وقت يا هميشه در آنجاست «کالعَجوزِ القاعد» يا نه متحرّک است و از اين مکان به آن مکان ميرود. اگر متحرّک است اثباتُ الحَرِکة لله است. و جمعي از بزرگان اهلسنّت مثل قاضي ابوبکر باقِلاني در «تمهيدُ الأوائل و تلخيصُ الدلائل»، سيف الدين آمُدي در «غايةُ المرام في علمِ الکلام»، ابن مُعلّم قُرَشي در «نجمُ المُهتدي و رجمُ المُعتدي» با صراحت اين نظر را انکار ميکنند و جمعي از اينان قائل به تجسيم را تکفير ميکنند. يک سؤال از آقاي قرضاوي شما که ميگوييد: «نَحنُ أهلُ السُنَّةِ وَ الجَماعَة الفِرقَةُ الناجية» بهخاطر اينکه «إنّ الحقّ لايتعدّد»، ما از شما سؤال ميکنيم که آيا همين بيان را در رابطه با اين اختلاف مطرح ميکنيد يا نه؟ در اينجا با اينکه اين اختلاف اختلافي مهم در مسائل اصول دين شمرده ميشود شما اين اختلاف را موجب بدعت دانستن طرف مقابل نميدانيد؟ بلکه آنگاه که بِن باز از دنيا ميرود در مقالهاي که در کتاب «في وداع الاعلامِ» خود در صفحهي 61 مينويسيد چنين ميگوييد که «وَدَّعَتِ الاُمَّةُ الاسلاميّةِ اليَوم عَلَماً مِن اَعلامِه الافذاذ وَ نَجمَاً مِن نُجومِهَ الساطِعَةِ في سَماءِ العلم عَلّامَةُ الجزيرة الشيخ عَبدُ العَزيز بِن عَبدُ الله بِن باز الّذي کانَ جَبَلاً مِن جِبالِ العِلم وَ بَحراً مِن بُحُورِ الفِقهِ وَ اِماماً مِن ائِمَّةَ الهُدي وَ لِساناً مِن السِنَةِ التوحيد وَعِماداً مِن اَعمِدَةِ الدين وَ رُکناً مِن اَرکانِ الاُمَّة» و سپس اضافه ميکنيد که اگر من اختلافي با شيخ بِن باز دارم جهت اين است که «قَضَت سُنَةُ الله أن لايَتَّفِقَ العُلَماء علي رأيٍ واحد في کُلِّ المَسائل وَ قَد اِختَلَفَتِ الصَحابَةُ بَعضُهُم مَعَ بَعض وَ اختَلَفَتِ الاَئُمَّةٌ بَعضٌ مَعَ بَعض فَما ضَرَّهُم ذلِکَ شَيئاً اِختَلَفَت آرائُهُم وَ لَم تَختَلِف قُلُوبُهُم» اينجا که ميرسد شما ميگوييد اين اختلافات ديدگاهي هيچ مشکلهاي را در بين امّت ايجاد نميکند، صحابه هم بعضي با بعضي ديگر اختلاف داشتهاند، امامان دين هم بعضي با بعضي ديگر اختلاف داشتهاند. سؤال اين است که اينکه حقّ واحد است، ناجي يک گروه هست، ديگران در بدعت و ضلالت هستند اينجا جايگاه دارد يا نه؟ اختلاف دوّم اختلاف نظر علماء سلفيّه و وهّابيّت با عالم بزرگ معاصر اهلسنّت، ساکن مکه، السيّد محمّد العلويُّ المالکي. که نامبرده را به خاطر نوشتن کتاب «الذَّخائرُ المحمّديّة» و کتاب «الصّلواةُ المأثورة» در تاريخ 11/11/1401 در قرارِ شمارهي 86 هيئت کِبارُ العلماء عربستان سعودي به دليل مطالبي که در کتابش موجود است او را متّهم به شرک اکبر و ضلالت وَثَنيّت نمودهاند به خاطر مطالب ذيل که در کتب او موجود است: 1- نامبرده اجازه داده است که قبور انبياء و صالحين بوسيده شود، دست به اين قبور کشيده شود و اين امور بدعت و شرک اکبر است. 2- به خاطر اشعاري که از بَکري نقل ميکند و رسول الله را واسطه فيض دانسته است: ما اَرسلَ الرَحمنُ أو يُرسِلُ مِن رَحمَةٍ تَصعُــدُ أو تَنزِلُ في ملکــــوتِ اللهِ أو مُلکِهِ مِن کُلِّ ما يَختَصُّ أو يَشمِلُ الّا وَ طاهَ المصطفــي عَبدُهُ نَبيُّهُ مُختـــــــارُهُ المــرسلُ واسِطَةٌ فيــــها وَ أصلٌ لَها يَعلَمُ هــــــــذا کُلُّ مَن يَعقِلُ بدين جهت که در اين اشعار رسول الله واسطهي کلِّ فيضِ نازله از سوي خداوند به مخلوقات دانسته شده است او را مشرک دانستهاند. 3- دعوت به طلب شفاعت نموده از پيامبر در موقع زيارت پيامبر و ميگويند: «معلومٌ أنّ الاستشفاءَ و الاستجارة به عند زيارة قبره مِن انواع الشرک الاکبر». و در مقابل 18 نفر از علماء بزرگ اهلسنّت از سراسر جهان عقائد محمّد علويّ مالکي را عقائد صحيحهي حقّه برشمردهاند. چنانچه در مقدّمهي کتاب او، «مفاهيم يَجِب أن تُصَحَّح»، آمده است. ما از شما سؤال ميکنيم که «إنَّ الحقّ لايَتَعدَّد». شما از کدام گروهيد؟ آيا گروه مقابل خود از علماء اهلسنّت و جماعت را اهل بدعت و ضالّ و گمراهي ميدانيد يا نه؟ مطلب سوّم قرضاوي ميگويد: «ايرانيان با صرف ميليونها بلکه بيلياردها دلار تشيّع را در کشورهاي عربي توسعه ميدهند.» پاسخ اين است که گرچه في الجمله تحوّل مذهبي از تسنّن به تشيّع در کشورهاي اسلامي موجود است امّا سبب اين تحوّل چيست؟ علّت را جناب آقاي قرضاوي بايد در هجمهي سنگين و بيسابقه با انواع دروغ و تهمت از سوي کثيري از نويسندگان و گويندگان اهلسنّت بر عليه شيعه جستجو کنند. هزاران جزوه، مقاله، کتاب بر عليه مذهب تشيّع در کشورهاي اسلامي نگاشته و مجّاناً پخش و توزيع ميشود. آنگاه که جمعي از شنوندگان و خوانندگان اين مباحث به کتب شيعه در عقائد و فقه و موضعگيريهاي رهبران سياسي شيعه در حوادث واقعه مراجعه و تأمّل ميکنند مطلب را غير از آنچه که قبلاً شنيده و خواندهاند ميبينند و اين مراجعه و تحقيق سبب تحوّل مذهبي آنان ميگردد. تقصير ايران و علماء ايراني چيست؟ و مگر جناب قرضاوي در مقدّمهي کتاب «الحلال و الحرام» صفحهي 10 نميگويد: «و لم ارض لعقلي أن اُقلّد مذهباً معيناً في کلّ القضايا و المسائل» و بعد استشهاد ميکند به کلام ابنجوزي در «تلبيس ابليس» صفحهي 81 که «و قبيحٌ بمن اعطي شمعة يستضيء بها أن يُطفِئُها و يمشي في الظلمة» آيا ايشان از انديشمندان اهل مطالعه و تحقيق ميخواهند که اين شمع را خاموش نموده و در ظلمت و تاريکي راه بروند؟ ايشان و ساير انديشمندان اهل سنّت اگر ميخواهند رمز تحوّل برخي از افراد به مذهب تشيّع را بدانند به کتب خود اين متحوّلين مراجعه کنند. از جمله به کتب: 1- «مساحة للحوار من اجل الوفاق و معرفة الحقيقة» 2- «أين سنّة الرسول و ماذا فعلوا بها؟» 3- «الاجتهاد بين الحقائق الشرعيّة و المهازل التاريخيّة» از «احمد حسين يعقوب اردني» 4- «الطريق الي مذهب اهل البيت» از «احمد راسم النفيس» 5- «هکذا عرفت الشيعة» 6- «توضيحات و رودود» از «ادريس الحسيني» 7- «حقيقة الشيعة الاثني عشريّة» از «دکتر اسعد وحيد القاسم فلسطيني» 8- «منهج في النتماء المذهبي» از «صائب عبد الحميد» 9- «الصحوة رحلتي الي الثقلين» از «صباح علي البياتي» با مطالعه اين کتب و دهها کتاب ديگر از متحوّلين آقاي قرضاوي خواهد دانست که تحوّل مذهبي نه برنامهريزي شده از سوي ايران بلکه عکس العملي در مقابل هجمه سنگيني با انواع دروغها و تهمتها به مذهب اهلُالبيت است. آخرين سخن در هر صورت باز هم ما مايليم که ايشان در مطالبشان تجديد نظر کنند. زيرا چنين شيوهي بحثي شيوهي مطلوبي نخواهد بود. مباحث مهمّي در رابطه با بدعتهاي نظري و عملياي که به شيعه منتسب کرده است وجود دارد که بايد در فرصتهاي بعد به آنها پرداخته بشود. وصلّي الله علي محمّد و آله الطاهرين منبع: www.ostazona.blogfa.com |
2 |
نام و نام خانوادگي: قاسم -
تاريخ: 05 فروردين 92 - 19:17:09
جاي بسي تأسّف براي اهل سنّت که پيشواي الأزهري شان بر خلاف وحدت اسلامي و سخنان مقام رهبري در رد سب مقدسات اهل سنت، اين چنين به مقدسات دوستداران رسول خدا و اهل بيتش(ص) توهين ميکند |