* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 04 آبان 1392 تعداد بازديد: 834 
بيانات آيت الله وحيد خراساني به مناسبت فرا رسيدن عيد سعيد غدير خم
 
 
علي کسي است که عنده علم الکتاب. بعد سؤال کرد: عنده علم من الكتاب تخت بلقيس را به يک چشم بهم زدن حاضر کرد، تمام جبال و قراوي را در نورديد، اين قدرت را نشان داد، پرسيد از مقايسه بين او و اين ، فرمود: آن کسي که علمه عند الکتاب که آصف است، خود سليمان است، خود داوود است، همه اينها عندهم من الکتاب است
 
همزمان با فرا رسيدن عيد الله الاکبر، آيت الله وحيد خراساني از مراجع معظم تقليد قم با ايراد سخناني ضمن تبريک اين روز به عنوان بزرگترين عيد مسلمانان مطالب ارزنده اي را عنوان نمودند که متن کامل آن به شرح زير است :

بسم الله الرحمن الرحيم
 
الحمد لله رب العالمين وصلي الله علي سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله في الأرضين واللعن علي أعدائهم إلي يوم الدين
 
امروز روز بحث تفسير است ولي قرآن ناطق، روح قرآن ، آن کسي که قرآن به او باقي است الي يوم القيامه ، او کيست؟
 
ما همه آشنا هستيم با روز عيد غدير ، اما درک اين روز ، امري است که بدون مبالغه ، کل بشر عاجز اند از درک  . چرا؟ هر گفته اي بايد توأم با منطق و استدلال باشد.
 
شناختن روز غدير متوقف است بر سه مطلب: يکي: معرفت خود اين روز ، که روز با اين که مشترک است از حيث زمان  با بقيه ايام ، چه امتيازي داشته که انتخاب شده براي اين زماني خاص . هر زمان لايق هر زماني نيست . همه جزئيات عالم به معيار است و حساب. وکل شئ عنده ، همه مقداري دارد و قدري ، معرفت خود اوست.
 
دوم : اين روز، روز چيست و چه شده است در اين روز؟ اين بحث دوم.
 
سوم: روز کيست؟
 
در آن "چه" و در اين "که" ، عقل کل ، کل عقل بايد ديد چه گفته ؟ چون جز او نه کسي خبر دارد آن روز چه روزي است و روزِ چيست؟ و روزِ کيست؟ پس معرفت متوقف بر اين سه قسمت است .
 
بهتر اين است که از خود او کمک بگيريم.
 
شيخ المحدثين صدوق در امالي روايتي را نقل مي کند که ما قسمتي از آن را تعرض مي کنيم:
 
عن الصادق ، عن آبائه (عليهم السلام)، قال : قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : يوم غدير خم أفضل أعياد أمتي ؛ اين جواب سؤال اول. خود زمان خصوصيتش اين است : أفضل أعياد أمتي .
 
عيدي که در آن عيد کساني که به مهماني خدا دعوت شدند، شهر الله را به صيام و قيام گذراندند، عيد آن شهر در مقابل اين عيد، نسبتش نسبت فاضل به افضل است . آن حج بيتي که واختار من خلقه سماعا أجابوا له دعوته ، وصدقوا كلمته ، ووقفوا مواقف أنبيائه ، آن عيدي که براي آن مقامي قرار داده شده که جعله سبحانه للإسلام علما ، وللعائذين حرما ، باز هم نسبت آن عيد که عيد اضحي است به روز غدير، نسبت فاضل به افضل است. اين قسمتي از ما يتعلق بنفس زمان.
 
اما آن روز ، روز چيست؟ و اين جا است که کميت عقل لنگ است . وهو اليوم الذي أمرني الله -تعالى ذكره- فيه بنصب أخي علي بن أبي طالب علما لامتي ، يهتدون به من بعدي ، وهو اليوم الذي أكمل الله فيه الدين ، وأتم على أمتي فيه النعمة ، ورضي لهم الاسلام دينا ،
 
نسبت به "چه" که روز، روز چيست، سه مطلب است. در کلمه اولي ، تمام عقول متحير است ، چون فهم مطالب ساده نيست . روايت غير از درايت است . اول مطلب اين است: وهو اليوم الذي أكمل الله فيه الدين . دين را بايد شناخت. باز مرجع قرآن است: أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ . إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ . آن اسلامي که عند الله دين است و عظمتش در حدي است که ابراهيم بعد از مقام خلّت و بناي کعبه ، و اسماعيل بعد از آن ذبح عظيم ، هنگام بناي کعبه دعايشان فقط اين دين است: رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ ، آن وقت همچو ديني از اول تا آخر ناقص است؛ فقط به يک کلمه کامل شد و آن کلمه چه بود؟ امرني ربي تعالي ذکره . کلمات حضرت در مواقع خاص حساب هاي دقيقي دارد، اينجا تعالي ذکره است . غوغا است اين کلمات .
 
اکمل دين را، به چه کامل کرد؟ به اين که امر کرد به من...؛ او آمر و من مأمور. آمر کيست؟ مأمور کيست؟ متعلق امر چيست؟ با فهم آن دو طرف اين طرف فهميده مي شود . مأمور ابراهيم نيست، موسي نيست، عيسي نيست، آن ها همه دون اين متعلق هستند، مأمور شخص اول عالم است.
 
متعلق امر چيست؟ متعلق امر اين است:
 
أمرني الله - تعالى ذكره - فيه بنصب أخي علي بن أبي طالب علما لامتي ، غايت چيست؟ يهتدون به من بعدي، اينجا سرّ کمال دين است . تمام بعثت انبياء ناقص بود و به خاتم تمام شد؛ تمام نزول کتب از صحف آدم تا انجيل عيسي همه ناقص بود و به قرآن تمام شد ؛ اعظم الرسل و اکمل الکتب باز ناقص بود، به علي کامل شد. اين است فهم مطلب. چرا؟ برهانش چيست؟
 
پيغمبر، معلم کل است، امام تمام انبياء است ، قرآن، کتاب اوست ، اما اين کتاب ، که ثمره وجود اوست بدون مبيّن ؟ بدون مفسّر؟ بدون آن کسي که محکمات را از متشابهات ، عام را از خاص ، مطلق را از مقيد، عزائم را از رخص، محکمات را از متشابهات، بطون و تخوم اين کتاب را، کتابي که لايدرک قعره، همچو کتابي بدون مبين آيا کامل است يا ناقص؟
 
وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ ، آيا کيست که از اين کتاب کل شي را استخراج کند؟ پس نتيجه اين شد که اين روز، روز چيست؟ اگر نبود تمام بعثت انبيا از آدم تا خاتم ناقص بود، تمام نزول کتب از صحف تا قرآن همه ناقص بود. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ،
 
بعد نوبت مي رسد که روز کيست:
 
ثم قال (صلى الله عليه وآله) : معاشر الناس!، اصلا گفتنش قلب را مي لرزاند تا برسد به فهمش. ثم قال (صلى الله عليه وآله) : معاشر الناس! إن عليا مني وأنا من علي . قيامتي است اينجا . إنّ ... . ابتدا کلام اين است: معاشر الناس! ، طرف خطاب عموم ناس است الي يوم القيامه، إنّ ، محقّقا ، علي از من است ، من هم از علي هستم. آن وقت در اين جمله چه کرد؟ خوب فکر کنيد.
 
دايره را ديديد؟ قطر دارد، اما آن قطر بي دايره معني ندارد. کاري کرد که حجت را بر عالم تمام کرد، خودش را گذاشت وسط ، علي را دور خودش محيط کرد. خوب فکر کنيد لفظ را تا برسيد به معني.
 
إن عليا مني - اول علي، آخر علي - إن عليا مني وأنا من علي ، علي از "من" است . "من" چيست؟
 
ابن سينا عصاره عمرش کتاب اشارات است، در اشارات اشاره اي دارد، در آن اشاره بحث انيّت است که انيت چيست؟ من چيست؟ اين، دست من است، اين، پاي من است، اين، سر من است، اين چشم من است، پس "من" چيز ديگري است . علي منّي ، از آن انيت علي پيدا شد. اين مطلب اول .
 
غوغا در کلمه دوم است: انيت من هم از علي است، اين يعني چه؟ اينجا است حيرة الکمل . إن عليا مني وأنا من علي
 
خلق من طينتي، دوم . تا آنجا دو تا شد.
 
سوم :... خوب دقت کنيد اهلش.  إن عليا مني – اول- وأنا من علي – دوم - ، خلق من طينتي –سوم- وهو إمام الخلق بعدي ،... وهو إمام الخلق... کل خلائق، مأمور، او منحصرا امام ، يبين لهم ما اختلفوا فيه من سنتي . پنجم اين بود، يبين لهم ما اختلفوا فيه من سنتي ،
 
ششم: وهو أمير المؤمنين، امير المؤمنين را فهميديد يعني چه؟ سوره مؤمنون را بخوان، بعد ببين. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ، همچو کساني اميرشان علي بن ابن طالب است.
 
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آَيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون
 
المؤمن اعز من الکبريت الاحمر. علي باز امير اين جمع است.
 
وهو أمير المؤمنين ، وقائد الغر المحجلين ، ويعسوب المؤمنين ، وزوج سيدة نساء العالمين .
 
همه خصوصيات نسبي، حسبي ، سببي را بيان کرد، که روز، روز همچو کسي است.
 
ختم کلام... مهم اين است...
 
از کجا شروع شد، به کجا ختم شد؟ شروعش از اينجا بود إن عليا مني ، اين اول، شروع مطلب ، ختم کلام وهو أبو الأئمة المهديين .
 
اين است سه کلمه : روز چه روزي است؟ روز چيست؟ روز کيست؟ اما آن کسي که روز، روز اوست به اين سادگي قابل درک نيست. ختم کنيم کلام را اگر وقت باشد ، نتيجه روشن مي شود. ختم کلام اين است:
 
أبي - روايت از جهت سند  غوغا است- أبي ، عن ابن أبي عمير عن ابن أذينة عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : الذي عنده علم الكتاب هو أمير المؤمنين ( عليه السلام ) ، وسئل عن الذي عنده علم من الكتاب أعلم أم الذي عنده علم الكتاب ؟ فقال : ما كان علم الذي عنده علم من الكتاب عند الذي عنده علم الكتاب إلا بقدر ما تأخذ البعوضة بجناحها من ماء البحر.
 
اين است علي بن ابي طالب . علي کسي است که عنده علم الکتاب. بعد سؤال کرد: عنده علم من الكتاب تخت بلقيس را به يک چشم بهم زدن حاضر کرد، تمام جبال و قراوي را در نورديد، اين قدرت را نشان داد، پرسيد از مقايسه بين او و اين ، فرمود: آن کسي که علمه عند الکتاب که آصف است، خود سليمان است، خود داوود است، همه اينها عندهم من الکتاب است ، نسبتشان به آن کسي که عنده علم الکتاب ، از جهت فضل اين است: به اندازه اي که يک پشه اي از آب دريا بردارد، آنچه نزد آنها هست همين قدر است، آنچه نزد علي بن ابي طالب است، تمام بحر است.



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  مصباح     -   تاريخ:  05 آبان 92 - 10:39:20
الله اكبر! چه سخناني!
خدا حفظشان كند واقعاً وقتي اين جملات را مي خواني متحير مي ماني كه اين مرد در چه مقامي از علم قرار دارد.
فقط مي گويم خدا علما را براي ما حفظ كند.
آمين.




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما