* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 05 آبان 1392 تعداد بازديد: 1074 
در تمام اختلافات ميان حضرت علي و صحابه، حق با علي بود/ جهاد نکاح، خودکشي است
 
محبت به اهل‎بيت(ع) جزء ايمان اهل تسنن است./ "لولا علي لهلک عمر" را قبول داريم./ در تمام مشاجراتي که ميان حضرت علي و صحابه اتفاق افتاد حق با حضرت علي بود./ افرادي که معتقدند با کشتن هفت شيعه به بهشت مي‎روند از اسلام خارج هستند/ هتاکان به اهل بيت مرتد هستند./ ما از اينکه فضيلت حضرت علي و اهل بيت را بگوييم خوشحال مي شويم و براي ما هيچ حساسيتي وجود ندارد... 

 


 در تمام اختلافات ميان حضرت علي و صحابه، حق با علي بود/ جهاد نکاح، خودکشي است

«مولوي علي احمد سلامي» مشهور به «مولوي نذير احمد» در سال 1324 ش. در دهستان "کيشکور" شهرستان سرباز استان سيستان و بلوچستان در خانواده روحاني متولد شد. دوره ابتدايي را در اين منطقه گذراند و پس از آن، تحصيلات مقدماتي حوزوي را در سرباز انجام داد و سپس به کراچي پاکستان رفت و به تحصيل عالي پرداخت. وي افزون بر تحصيلات ديني، موفق به اخذ مدرک کارشناسي ارشد در رشته اقتصاد از دانشگاه کراچي هم شد.

نذير احمد سلامي علاوه بر نمايندگي مردم استان سيستان و بلوچستان در مجلس خبرگان رهبري و عضويت در شوراي عالي مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، عضو هيئت علمي گروه فقه و حقوق حنفي دانشگاه مذاهب اسلامي و مدرس حوزه علميه دارالعلوم زاهدان نيز مي‏باشد.

از تأليفات ايشان ميتوان به کتاب‌هايي همچون "تاريخ اسلام"، "محورهاي دعوت و تبليغ"، "بانوان نمونه عصر پيامبر(ص) و صحابه"، "سه همسفر"، "چگونه زيستن در پرتوي آداب شريعت" و "هديه اي به خواهران" و همچنين بيش از 15 مقاله علمي در موضوعات مختلف در مجامع بين المللي اشاره کرد. مجموعه اين موارد سبب شده است كه از او به‌عنوان يكي از برجسته ترين علما و نخبگان اهل سنت ايران نام ببرند.

به همين دليل خبرنگار خبرگزاري اهل بيت(ع) ـ ابنا ـ در حاشيه اجلاس مجلس خبرگان به محضر ايشان رسيد تا به  دليل اشراف کاملي که مولوي سلامي٬ بر مباني اعتقادي و فقهي مذهب تسنن دارد٬ گفتگويي با عنوان "حضرت علي(ع) از ديدگاه اهل سنت" و "کاوشي در جنايات تکفيري ها و سلفي ها" را انجام دهد تا تحفهاي به مناسبت روز بزرگ عيد غدير خم پيشکش مخاطبان ابنا کند.

ابـنا: براي هر شيعه بويژه جواناني که کم اطلاع هستند بسيار جالب است که بدانند شما اهل تسنن چه نظري درباره امام اول ما حضرت علي بن ابي طالب(ع) و ويژگي ها و فضائل اين بزرگمرد تاريخ داريد؟

ــ بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. اگر اجازه بدهيد من ديدگاه اهل سنت را در ارتباط با تمام اهل بيت پيامبر عرض کنم و بعد برسيم به خود حضرت علي (رضي الله عنه).

ابـنا: بفرماييد.

ــ محبت به اهل بيت جزء ايمان ماست و ما به اين موضوع اعتقاد داريم. ما در نمازهاي خود به پيامبر و به اهل بيت درود مي فرستيم؛ درودي که در کتب صحاح ما ثبت شده و ما نماز را بدون اين درود ناقص مي‏دانيم. صلواتي که ما واجب مي دانيم در نماز ذکر کنيم اين است که: "اللهم صل علي محمد و علي آل محمد کما صليت علي ابراهيم و علي آل ابراهيم انک حميد مجيد، اللهم بارک علي محمد و علي آل محمد کما بارکت علي ابراهيم و آل ابراهيم انک حميد مجيد." ما در تشهد آخر هر نماز جماعت، فرادي، نماز شب و تهجد اين دعا و اين درود را هم براي پيامبر و هم براي آل پيامبر ميفرستيم.

همچنين در خطبههاي نماز جمعه اهل سنت، در جاهايي که خطبه به زبان عربي خوانده ميشود اين کلمات جزء عبارات خطبه هاي نماز جمعه است که: "الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه و فاطمة سيدة نساء اهل الجنة". اين خطبه در تمام جهان اسلام و در ايران هر جمعه در مساجد خوانده مي‏شود. نه اينکه بگوييم بعد از اينکه انقلاب اسلامي آمد و حکومت شيعه شد چنين سخناني در خطبه ها وارد شد؛ نه، قبل از انقلاب نيز چنين بود. اين الفاظ "الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه و فاطمة سيدة نساء اهل الجنة" کلماتي است که خطبا ميگويند و تمام سامعين اهل سنت نيز ميشنوند و به آن اعتقاد دارند.

 

 

يک نمونه بارز از علاقه ما به اهل بيت(ع) اين است که علماي واقعي اهل سنت، فاجعه اي که در کربلا رخ داد و شهادت حضرت امام حسين ـ رضي الله تعالي عنه ـ را محکوم مي‏کنند و در حمايت و تمجيد از اقدامات آن حضرت مطالب و مقالات زيادي را چاپ کرده اند. در اين راستا٬ دانشمندان بزرگ اهل سنت در شبه قاره هند همچون «ابو الاعلي مودودي»٬ «ابوالکلام آزاد» و  «مولانا محمد شفيع» مفتي اعظم وقت پاکستان کتاب‏ نوشتند. مولانا مفتي محمد شفيع کتابي به نام "شهيد کربلا" تأليف کرد و در مقدمه اين کتاب نوشت: "بر فاجعه کربلا نه تنها مردم بلکه ماهتاب٬ آفتاب٬ ماه٬ خورشيد و آسمان نيز گريستند".


بنده تمام مطالبي که اين علماي بزرگ در کتب، مقالات و روزنامه ها چاپ کردند و پيدايش فرقه همسو با فرقه ضاله خوارج که حادثه کربلا را به وجود آورد را محکوم نموده اند را جمع آوري نموده ام. اين مطالب اغلب به زبان اردو بوده و قرار است ترجمه آنها در کتابي تحت نام "دورنماي حادثه کربلا" چاپ گردد.

 

ابـنا: و درباره شخص حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)؟

ـ فضايل ايشان بسيار است. عبادات ايشان بسيار برجسته بود؛ شجاعتاش برجسته بود؛ تقوايش برجسته بود؛ تمام ابعاد شخصيت اش برجسته بود. اينها همه در منابع صحيح ما وجود دارد.

مثلاً درباره قرابت با پيامبر: حضرت علي داماد پيامبر است و نسل حضرت پيامبر، از ايشان و فاطمه زهراء ادامه پيدا کرد. سادات همه از اولاد فاطمه زهراء و علي هستند. ما اين را قبول داريم.

درباره علم آن حضرت: در منابع روايي ما وجود دارد که: "انا مدينة العلم و علي بابها". همچنين فرمود: "علي اقضاکم" و در جاي ديگر درباره اصحابش فرمود: "اقضاهم علي بن ابي طالب"؛ يعني در قضاوت ماهرترين و عالم‏ترين اصحاب، حضرت علي بود.

درباره جهاد و شجاعت: باب خيبر را حضرت علي فتح کرد و پيامبر فرمودند فردا پرچم را به دست کسي مي‏دهم که او خيبر را فتح مي کند. همه اصحاب منتظر بودند که فردا پرچم به آنها برسد اما صبح حضرت رسول فرمودند علي را بگوييد بيايد. گفتند علي بيماري ناراحتي چشم دارد. پيامبر آب دهان مبارک خود را به چشمان حضرت ماليدند و چشمان خوب شدند و پرچم را در دست گرفت و قلعه خيبر را فتح کرد. اين مظهر شجاعت حضرت علي است.

 

و بسياري فضايل ديگر.

ابـنا: ما معتقديم که آيه 55 سوره مائده در شأن حضرت علي(ع) نازل شده است که انگشتر خود را در هنگام نماز به يک سائل بخشيد. شما به اين اعتقاد داريد؟

ــ چند نوع تفسير در اين مورد وجود دارد. يکي از مصداق هايش شايد آن حضرت باشد و شايد مصداق هاي ديگر هم داشته باشد. اما اگر اين آيه در مصداق حضرت علي باشد براي ما هيچ تفاوتي نکرده و موجب عصبانيت ما نمي‏شود؛ چراکه حضرت علي شايسته چنين چيزي هستند.

 

 

همچنين در سوره هل اتي که خداوند ميفرمايد "ويطعمون الطعام علي حبّه مسکيناً و يتيماً و اسيراً" بعضي از روايات نقل مي کنند که حضرت علي و حضرت زهرا و فرزندان آنها حسن و حسين روزه بودند و دم افطار يک روز يک فقيري آمد، يک روز يک يتيم آمد و يک روز اسيري آمد که آنها افطار خود را به اين نيازمندان دادند. اين روايات تفسيري هستند و بعضي ها اينطور تفسير کردند و برخي مصاديق ديگري آوردند. اگر فرض کنيم براي حضرت علي باشد ما هيچ حساسيتي نداريم. کسي حساسيت پيدا ميکند که ـ خداي ناخواسته ـ فضل و بزرگواري حضرت علي را تحمل نکند. ما از اينکه فضيلت حضرت علي و اهل بيت را بگوييم خوشحال مي شويم و براي ما هيچ حساسيتي وجود ندارد.

ابـنا: اما مي بينيم که برخي از کساني که خود را اهل سنت مي‏نامند از ذکر فضايل اهل بيت(ع) خوشحال نمي‏شوند؛ بلکه آنها را منکر هستند و حتي ـ نستجير بالله ـ اهانت مي کنند.

ــ چنين کساني اهل سنت واقعي نيستند. من اين را با ضرس قاطع به شما مي گويم که هر سني اي که به اهلبيت توهين کند نه تنها از اهل سنت نيست بلکه مرتد و از دايره اسلام خارج است.

ابـنا: در منابع متعدد اهل سنت ـ مانند تفسير روح المعاني، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، الحافي امام شافعي، ينابيع المودة و ده ها منبع ديگر ـ نقل کرده اند که جناب عمر بارها گفت: "لولا علي لهلك عمر". نظر شما به عنوان يک دانشمند معاصر سني درباره صحت اين نقل چيست؟

ــ در بعضي قضايا حضرت عمر مسأله اي را فيصله دادند که اشتباه بود؛ لذا حضرت علي که کنار ايشان بودند به او توجه دادند که اين مسأله اينطور نيست و آنطور بايد باشد. حضرت عمر هم بلافاصله پذيرفتند و فرمودند: "لولا علي لهلك عمر"؛ يعني اگر علي نبود من هلاک مي شدم.

ابـنا: اين نشانه ارجحيت علمي حضرت علي(ع) بر جناب عمر نيست؟

ــ چرا، اين را همه قبول دارند. غيرممکن است که اهلسنتي پذيراي اين موضوع نباشد.

ابـنا: ما روايتي داريم که پيامبر فرمودند: "علي مع الحق و الحق مع علي". شما نيز اين موضوع را قبول داريد؟

ــ بله؛ اهل سنت اعتقاد دارند در تمام مشاجراتي که ميان حضرت علي و صحابه اتفاق افتاد حق با حضرت علي بود؛ مانند اختلاف ميان حضرت علي و معاويه و اختلاف ايشان با حضرت عايشه.

ابـنا: بنابراين شما اعتقاد نداريد که صحابه معصوم هستند.

ــ ابتدا بگذاريد تعريف صحيح صحابي را خدمت شما ارايه دهم. صحابي نزد مذهب ما کسي است که پيامبر(ص) را در حال ايمان ديده و در حال اين ايمان هم از دنيا رفته است. اين صحابي معصوم نيست ولي محترم است. صحابه درجات مختلفي دارند ولي حرمتشان براي ما محفوظ است.

ابـنا: شما ارجحيت علم حضرت علي(ع) نسبت به همه صحابه را قبول داريد؟

ــ بله، در جواب سؤالات قبل گفتم که پيامبر به اصحاب خود فرمودند: " قاضي ترين شما علي است". ما در خطبه‌هاي نماز جمعه ميگوييم: "اقضاهم علي". اقضا اسم تفضيل است؛ يعني قاضي ترين. قضاوت بدون علم که نميشود. بنابراين وقتي حضرت علي اقضا (يعني قاضي ترين) است اعلم هم هست، يعني دانشمندترين صحابه است.

البته اين را هم ميگوييم که ساير صحابه در ابعاد ديگري مهارت داشتند؛ مثلا عمر در يک بعدي، ابوبکر در يک بعدي. ولي اين "اقضاهم علي" چيزي پذيرفته شده است.

ابـنا: آيا اين سخنان را به اين دليل که بنده يک خبرنگار شيعه هستم بر زبان آورديد؟

ــ هرگز. در مورد حضرت علي به هيچ عنوان جز خوبي و فضيلت نميتوان تصور کرد. من هرچه بخواهم در مورد ايشان بگويم خوبي و خوبي است.

ابـنا: يعني اگر منبري فراهم شود که مستمعان آن، هم سني و هم شيعه باشند اين سخنان را در مورد حضرت علي(ع) مي‏گوييد؟

ــ من درباره حضرت علي جز خوبي چيزي ندارم که بگويم؛ زيرا آن حضرت غير از خوبي چيزي ندارد. در اين باره خاطره جالبي هم دارم.

ابـنا: بفرماييد.

ــ شبي به همراه تعدادي از روحانيون شيعه و سني از زاهدان به جبهه مي‏رفتيم. به سيرجان که رسيديم مهمان سپاه بوديم. گفتند بعد از شام صحبتي شود و يک روحاني شيعه و يک روحاني سني سخنراني کنند. وقتي نوبت به من رسيد٬ عقيده اهل سنت را نسبت به اهلبيت ـ هماطور که امروز خدمت شما عرض کردم ـ شرح دادم. جلسه که تمام شد٬ بچه هاي سپاه همه آمدند دور بنده نشستند که شما را به خدا عقيده شما اهل سنت همين است؟ گفتم: من آماده ام سوگند بخورم که عقيده اهلسنت در کل جهان نسبت به اهلبيت(ع) همين است.

 

 

حالا بخاطر اينکه اين ادعاي من مصداق پيدا کند شما منبري را در بين شيعيان براي بنده فراهم کنيد تا بيايم فقط درمورد "فضايل حضرت علي" و "حضرت علي در ديدگاه اهل سنت" سخنراني کنم.

ابـنا: شيعيان هم درباره فضايل اهل بيت(ع) اعتقادي غير از همينها که شما فرموديد ندارند. پس چرا الان در کشورهاي پاکستان، عراق، سوريه، بحرين و گاهي هم در ايران و افغانستان با پديده "شيعه کشي" روبرو هستيم؟ حتي گفته مي شود که برخي علماي اهل سنت فتوا داده اند که هر کس هفت شيعه را بکشد به بهشت مي‏رود! آيا اين مطلب مبنايي دارد؟ آيا اسلام اعلام کرده است که با کشتن مسلمانان به بهشت راه پيدا مي کنيد؟

ــ من معتقدم گروهي که اين عقيده را به شکل مکتوب داشته باشد وجود ندارد. تندرو عليه شيعه هست؛ مثل سپاه صحابه پاکستان يا جبهة النصره شام. آنها ممکن است اين کار را ثواب بدانند و ادعا کنند در اينکه مسلمانان را مي‏کشند از سنت پيروي مي‏کنند؛ اما اين ادعا کذب است. در سنت اصلا چنين چيزي نيست.

در روايات داريم که پيامبر مجاهدين را براي جهاد فرستادند و به آنها گفتند به هر روستايي که رفتيد و صداي اذان را شنيديد اصلا به آن تعرض نکنيد. يعني چه يک نفر در آن روستا مسلمان بود و چه همه حق جهاد نداريد. همين که بدانيد مسلمان هستند تعرض نکنيد. اگر کسي چنين اعتقادي دارد که با کشتن مسلمان به بهشت مي رود آن يک اعتقاد ديني محسوب نميشود٬ بلکه خرافات است. اين اصلا اساس و مبناي ديني، شرعي و اعتقادي ندارد؛ بلکه احساسات و خرافات است. فاعلان اين موضوع٬ انسان هاي جاهل را ابزار قرار ميدهند تا ميان مسلمانان اختلاف ايجاد کنند.

ابـنا: پس اين که اگر هفت شيعه را بکشي به بهشت مي روي خرافات است و افرادي که مدعي ميشوند با چنين اقداماتي به سنت پيامبر(ص) عمل مي کنند کذاب هستند؟

ــ بله، خرافات محض است. من حتي معتقدم کسي که چنين اعتقادي داشته باشد از دايره اسلام خارج ميشود.

ابـنا: پس جناياتي که مي‏بينيم ـ مانند بمب‏گذاري در هيئات، مثله کردن شيعيان،خوردن جگر مسلمانان و .. ـ را چگونه ارزيابي ميکنيد؟

ــ اينها گروه هاي افراطي بوده و به هيچ وجه مسلمان نيستند. اگر هم نام خود را مسلمان ميگذارند افراد نادان، احساساتي و افراطي هستند که ابزار دشمنان شده اند.

من يک قانون کلي عرض مي‌کنم: هر کس معتقد باشد کشتن شيعه به دليل گرايش به مذهب تشيع، اجر و ثواب دارد از دايره اسلام خارج است.

ابـنا: پس به نظر شما مرتکبان اين اعمال، همسو با دشمنان ـ از جمله دشمن قسم خورده اسلام يعني اسرائيل ـ هستند؟

ــ بله کاملا. هر حرکتي که مسلماني انجام بدهد که نفعش به آمريکا و اسرائيل برسد اين خدمت مستقيم به آنهاست.

ابـنا: اما سخنان شما مخالف حرفهاي علماي اهل سنت وابسته به آل سعود است. اينها که اصطلاحاً وهابي خوانده مي‏شوند غير از خودشان همه مسلمانان ـ و به طريق اولي، شيعه ها ـ را کافر مي دانند. اين موضوع را چگونه ارزيابي مي کنيد؟

ــ من به بعد سياسي اين امر کاري ندارم؛ بلکه بعد علمي اين موضوع را عرض مي‏کنم: هيچ گروهي که خود را وهابي بنامد در دنيا وجود ندارد. يعني گروه يا فرقه اي که خودش را مسمي به وهابيت بکند و خود را وهابي بنامد الان وجود ندارد. در پايان قرن اول و اوايل قرن دوم در شاخ آفريقا٬ شخصي به نام «عبدالوهاب بن عبد الرحمن بن رستم» ظهور کرد که از خوارج بود با همان تفکرات و انديشه هاي خوارج. پيروان او خود را موسوم به وهابي کردند چون باني اش شخصي به نام عبدالوهاب بود. وي عيناً عقيده اش اين بود که غير از ما شخص ديگري مسلمان نيست و تمام مساجد فرقه ها را مساجد ضرار تلقي مي‏کرد! اما اين گروه نرسيده به نيمه قرن دوم منقرض شد و اکنون اثري از آنان نيست.

ابـنا: پس کساني که اکنون با عنوان وهابي مي‏ناميم چگونه توجيه ميشود؟

ــ اينهايي که الان ما آنها را وهابي مي دانيم خودشان خود را وهابي نميگويند بلکه معتقدند که "سلفي" هستند.

به لحاظ لغت همه ما و شما سلفي هستيم؛ زيرا "سلفيت" به معناي تبعيت از سلف صالح ـ يعني گذشتگان نيکوکار ـ است. چه شيعه و چه سني همه ما از گذشتگان صالح خود تبعيت مي‏کنيم. پس به لحاظ لغوي همه ما سلفي هستيم؛ اما سلفيت به لحاظ اصطلاحي ريشه در مسائلي علمي و تاريخي دارد که عرض مي کنم:

در قرن دوم که تقريباً غناي علمي اسلام محقق شد و تفاسير و کتب حديث تدوين شدند دشمنان مي خواستند که مباني اسلامي را متزلزل کنند. آنها با اين هدف فلسفه يونان را وارد علوم اسلامي کردند و بر اساس مباني فلسفه يوناني شروع کردند به اعتراض به قرآن و روايات تا آنها را ضعيف٬ بي اعتبار و کم ارزش تلقي کنند. مثلا گفتند قرآن شما ميگويد خدا دست دارد؛ يا قرآن شما ميگويد: "الرحمن علي العرش استوي" يعني خداوند متعال دنيا را ساخت و بر تخت نشست؛ يا در روايات شما هست که خدا پا دارد. در حالي که دست و پا و نشستن، همه اينها خواص جسم هستند و آني که جسم است حادث است، ولي خدا قديم است. آنها با اين ايرادات و با استعانت از مباني فلسفه يوناني مي خواستند منابع اسلامي ـ که قرآن و سنت و حديث پيامبر است تضعيف و کم رنگ و بي اعتبار کنند.

 

علماي اسلام در برابر ايرادات به دو دسته تقسيم شدند. يعني دو موضع اختيار کردند: يک دسته از اين علما در برابر اين ايرادات توقف کردند. يعني موضعشان اين بود که ما مي‏پذيريم خدا دست دارد، خدا وجه دارد، خدا پا دارد، خدا روي عرش مي نشيند اما کيفيت آنها را نمي‏دانيم. ظاهر اين الفاظ در قرآن و روايات هست و نمي شود آنها را انکار کرد. اما اينکه دست خدا چطور است؟ وجه خدا چگونه است؟ خدا چگونه روي عرش نشست؟ و ... ما نه مکلف هستيم که کيفيت آنها بدانيم و نه موظف هستيم که آنها را تاويل و تفسير کنيم. نام اين گروه "سلفي" شد.

مثلاً از «امام مالک بن انس» پرسيدند: الرحمن علي العرش چگونه است؟ فرمود: "«علي العرش استوي» حق است و سؤال از آن بدعت است". يعني سؤال از اينکه خدا چه جوري روي عرش نشست سؤال بيهوده اي است. کيفيت آن مجهول است؛ ما نمي‏دانيم چطور نشست؛ اما ايمان آوردن به آن واجب است. ما نه اين را مي دانيم و نه مکلفيم که بدانيم. همين که به آن ايمان داشته باشيم درست است.

گروه دوم علمايي بودند که آن مطالب غامض قرآن و روايات را تأويل کردند. مثلاً گفتند منظور از دست خدا، قدرت است؛ منظور از اينکه خداوند روي تخت نشست اين است که کنترل و مديريت جهان را به دست گرفت. يعني اينطور نيست که خدا مانند يک معماري باشد که نقشه ساختماني را کشيده ولي حالا نمي‏داند اين ساختمان در چه وضع و حالي است. خدا اينطور نيست؛ او کائنات و جهان هستي را ساخته و دارد مديريت ميکند و ذره ذره حوادث جهان هستي در علم و قدرت خدا هست.

پس در برابر شبهات ملحدين، سلفي و غير سلفي از هم جدا شدند. تأويل کنندگان را "غير سلفي" و آنهايي که تاويل نکردند را "سلفي" مي‏گويند. عقيده سلف اين است که "ما به مطالب غامض قرآن و سنت ايمان داريم و سؤال کردن را بيهوده مي دانيم. کيفيت آنها براي ما معلوم نيست بلکه ايمان آوردن به آنها واجب است."

سلفي ها چند گروه هستند که وهابيون، يک گروه جاهل، کم سواد و کم بينش از آنها هستند.

ابـنا: چه نسبتي بين آن اختلاف علمي با اين جنايات عملي وجود دارد؟

مسلمانان جهان را اگر جمع بندي کنيم، در يک تقسيم بندي آنها را مي توان به سه گروه تقسيم کرد:

1. گروه "نصي، ظاهري، احساساتي": اينها افرادي هستند که ظاهر يک عبارت در قرآن يا همان نص قرآن را مبناي کار خود قرار مي دهند و احساساتي عمل مي‏کنند. يعني نصوص و عبارات قرآن را در کنار عمل پيامبر٬ ائمه و صحابه قرار نميدهند تا يک وجه مشترکي از آن برداشت کنند. اينها بيشتر افراد جاهل، بيسواد و کم بينش هستند و حتي به منهج و روش خودشان هم پايبند نيستند. افراد اين طبقه از نظر علمي خيلي پايين و جاهل هستند. آنهايي که بقيه را تکفير مي‏کنند از همين گروه هستند. بخشي از اين گروه سلفي ها هم هستند. سلفيون اين گروه٬ خود را وهابي نمي دانند بلکه سلفي مي‏دانند؛ اما ما آنها را وهابي ميناميم. آنها به يک ظاهر قرآن و حديث توجه ميکنند و بقيه را مسلمان نميدانند. روش آنها مثل همان وهابي هايي است که در قرن دوم بودند.

2. گروه "نصي٬ عقلي٬ غير احساساتي": اکثريت مسلمانان جهان اسلام از اين دسته هستند. آنها به نص عمل ميکنند ولي مثل گروه اول فقط به ظاهر يک نص متوسل نمي شوند؛ بلکه عبارت قرآن را با روايات و تفسير پيامبر٬ ائمه و صحابه تطبيق ميدهند و يک مطلب درستي را برداشت ميکنند و در کنارش از عقل هم کمک ميگيرند. آنها حرکات غير معقول انجام نميدهند و توجه شان معطوف به تبليغ معارف ديني و اسلامي است. اين گروه توجه و اهميت زيادي هم به تشکيل حکومت اسلامي نمي‏دهند؛ بلکه به تأليف، تدريس و تبليغ روي آوردند. ميگويند اين کارها را ما انجام مي دهيم مردم سالم ميشوند و حکومت خود به خود اسلامي مي شود. در واقع اين گروه تأسيس حکومت را درجه ثانوي مي دانند.

3. گروه "نصي٬ عقلي٬ غير احساساتي نوين": اينها به لحاظ اعتقاد ديني مانند گروه دوم هستند اما هدف اصلي شان در درجه اول تأسيس حکومت اسلامي هستند. اين گروه حدود 130 سال قبل به وجود آمد. نخستين افراد اين دسته «سيد جمال الدين افغاني (اسدآبادي)» و «مفتي محمد عبده» شاگرد او بودند. سپس «علامه رشيد رضا»٬ «شيخ حسن البناء» مؤسس اخوان المسلمين٬ «سيد قطب»٬ «سيد ابوالاعلي مولودي» تا «حضرت امام خميني رحمة الله عليه» از اين گروه هستند. اينها سعي کردند که در درجه اول حکومت اسلامي تأسيس کنند و تاسيس حکومت را جزء اهم مقاصد خود قرار دادند. اينها متفکران نويني هستند که با زبان روز صحبت مي‏کنند؛ به مقتضيات زمان عمل مي‏کنند؛ و مي‏خواهند حکومت اسلامي را براساس مقتضيات زمان تأسيس کنند.

حال، با دقت در مباني و عملکرد گروه اول، نسبت بين جناياتي که برشمرديد با آن اختلاف علمي معلوم مي‏شود.

ابـنا: مردم بيگناه سوريه توسط گروه هاي تکفيري و سلفي ـ که شما فرموديد بازي خورده اسراييل و آمريکا هستند ـ کشته ميشوند و خونشان بي هيچ دليلي ريخته ميشود. ديدگاه شما به عنوان يک عالم اهل سنت درباره وقايع سوريه چيست؟

ــ علماي اهل سنت ديدگاه هاي متفاوتي دارند. بعضي معارضين سوريه را حمايت مي کنند و بعضي حکومت را.

ابـنا: نظر شخص شما درمورد حمله به سوريه چيست؟

ــ ديدگاه من اين است که انجام دادن هرحرکتي از ناحيه هرکسي که به نفع آمريکا٬ اسرائيل و استکبار تمام شود محکوم است. ما حمله به هيچ جا را جايز نميدانيم. بنده حملات انجام شده به سوريه٬ پاکستان و افغانستان را جايز نميدانم. در همه اين کشورها انسانهاي بي‏گناه کشته مي‏شوند.

عامل چنين اقداماتي القاعده است که بسياري از آنها انتحاري انجام ميشود. اينها از نظر اسلام و شرع محکوم است. اسلام چنين چيزي را اجازه نميدهد. اسلام اگر به جهاد دستور ميدهد٬ شرايطي دارد. اسلام با کفار جهاد مي‏کند نه با مسلمانان.

ابـنا: نظرتان درباره جهاد نکاح که در سوريه به راه انداخته اند چيست؟

اولاً اصل استفاده از لفظ "جهاد" در سوريه اشتباه است؛ چون جهاد در برابر کفار جايز است نه در برابر مسلمان.

ثانياً اين باصطلاح "جهاد نکاح" اصلاً شرعي نيست. در اسلام جهاد نکاح وجود ندارد. دختراني که خود را به عنوان جهاد نکاح در اختيار افراد قرار ميدهند از لحاظ شرعي مرتکب خودکشي ميشوند.

ابـنا: آيا اينکه حرم فرزندان و صحابه رسول الله(ص) را در سوريه تخريب مي کنند مورد تأييد اسلام است؟

ــ اينهايي که دست به تخريب اماکن مقدسه مي‌زنند اگر از آن دسته سلفيهايي باشند که عرض کردم ـ يعني گروه نصي، ظاهري، احساساتي ـ آنها معتقدند ساختن بنا و گنبد و به کار بردن آجر و سيمان روي قبور نادرست است. آنها ميگويند ما روايت داريم که روي قبر٬ بنا و گنبد نبايد ساخته شود.

 

 

ولي در مقابل اين گروه٬ افرادي از مسلمانان هم هستند که معتقد به ساخت مراقد و بنا روي قبور هستند. پس معارضين بايد به اعتقادات ديگران احترام بگذارند. معارضين وهابي اگر اعتقاد به اين امر ندارند خب خودشان نسازند، آنها حق تخريب بنا را ندارند. به معتقدات ديگران نبايد تعرض کرد. تخريب اين مقبره ها جرم است و گناه دارد.

ابـنا: شما فرموديد ما اهل سنت به امام حسين(ع) اعتقاد داريم. وقتي شخصي به يک نفر اعتقاد دارد طبيعتاً به خانواده و فرزندان او نيز احترام مي گذارد. اما مي‏بينيم اين معارضين، به حرم حضرات زينب٬ سکينه و رقيه ـ سلام الله عليهن ـ که از گوشت و پوست و خون رسول خدا(ص) و امام حسين(ع) هستند حمله ور ميشوند. آيا اين جسارت به و توهين به شخص پيامبر(ص) نيست؟

ــ بله همينطور است. نه تنها تخريب محل دفن فرزندان رسول الله است جايز نيست، بلکه تخريب مراقد بزرگان ديگر نيز از لحاظ شرعي جايز نيست. آنهايي که چنين بناهايي را ساختهاند٬ اعتقاد به چنين چيزهايي دارند و بايد معتقدات آنها حفظ شود. حتي درباره اديان ديگر قرآن ميفرمايد٬«وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ ؛ شما به آنهايي که غير خدا را ميپرستند بي حرمتي نکنيد چرا که آنها نيز به خداي شما بيحرمتي ميکنند».

 

خلاصه سخن اينکه هيچ کسي شرعاً حق "اهانت به مقدسات و تخريب اماکن مقدسه٬ مساجد٬ تکايا٬ مقبره اشخاص و ..." را ندارد.

ابـنا: تخريب وهابيون٬ تنها در سوريه نيست بلکه مدينه منوره نيز از اين حوادث در امان نبوده است. تخريب مراقد جگرگوشههاي پيامبر(ص) در بقيع چه توجيهي دارد؟

ــ آنها تنها آنجا را تخريب نکردند. آنها هرچه گنبد و بارگاه که به دستشان رسيد ـ غير از بارگاه پيامبر ـ را تخريب کردند. در زمان عثمانيها، هم براي شهداي بدر و هم در مدينه گنبد و بارگاه هايي درست کردند. اما وقتي وهابيون روي کار آمدند٬ آن سازه ها را تخريب کردند. پس از تخريب مراقد از سوي وهابيون٬ شمار زيادي از علماي اسلام خصوصا عثمانيها که گنبدها را ساخته بودند معترض شدند و سر و صداي بسياري در جهان اسلام به راه افتاد. اما آنان بيتوجه بودند چون قدرت در دستشان بود. آنها روايت دارند که "لا بناء علي القبر". معتقدند با تخريب گنبد و بارگاه٬ اهانت به صاحب قبر نميشود!

اما ما اين اقدام را جايز نميدانيم. آثار بايد ماندگار باشد و نبايد تخريب کرد. آثاري که مشخص مي‏کند قبر متعلق به فلان است بايد بماند. قبور با آثار و کتيبههايي که به جا مي‏ماند شناخته ميشود. اين کارها درست نيست.

ابـنا: رهبر معظم انقلاب بارها تأکيد کردند حضرت علي بن ابي‏طالب(ع) چون مورد قبول هر دو طايفه شيعه و سني هستند ميتواند محور وحدت قرار بگيرند. نظر حضرتعالي در اين رابطه چيست؟

ــ سخن مقام معظم رهبري سخن بسيار به جايي است. اگر اينگونه شود بسياري از اختلافات ميان مسلمين از بين مي‏رود. ما اهل سنت٬ هم حضرت علي و هم تمام اهل بيت را جزء مقدسات خود ميدانيم.

البته ما انتظار داريم همانطور که حضرت علي ـ رضي الله تعالي عنه ـ با خلفاي ثلاثه تعامل داشتند٬ پيروان ايشان که هم ما اهل تسنن هستيم و هم شما برادران اهل تشيع٬ همان تعامل را با هم داشته باشند. اگر اين تعامل صورت گيرد٬ اختلافات ميان شيعه و سني حتي اگر تماماً از بين نرود ولي تا حد بسيار زيادي کاسته مي‌شود و فضا براي وحدت٬ هماهنگي و انسجام آماده ميشود.

ابـنا: گفتگو با شما به دليل صراحت، انعطاف پذيري و منطقي بودن بسيار لذت بخش بود.

ــ نظر لطف شما است. من چهار ترم در دانشگاه اديان قم تدريس کردم؛ فضاي وحدتي به وجود آمد که اصلا باور کردني نبود. حتي يکي از دانشجويان گفت: در قم برخي محافل بود که اگر اسم عمر را مي بردي شما را مي زدند اما شما فضايي ايجاد کرديد که اتحاد و انسجام به وجود آمد که فکر نميکنم در هيچ کلاسي در ايران به اين شکل بوجود آمده باشد.

ابـنا: از فرصتي که در اختيار ما قرار داديد متشکريم.

 

 




آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما