* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 17 دي 1392 تعداد بازديد: 818 
بيانات آيت الله وحيد خراساني درباره اهميت تبليغ و فضايل اصحاب امام حسين (عليه السلام)
 
 
عمر گذشت، ما نفهميديم عاشورا يعني چه ؟ کربلا يعني چه ؟ سيدالشهدا کيست؟ اصحاب او کيانند؟ - بعد حجت خدا مقابل قبر اينها: السلام عليکم أيها الربّانيّون - هر جمله اي محيّر العقول است- السلام عليکم يا شيعة الله- کيانند اينها؟!- سلام بر شما اي کساني که شيعه خدا هستيد - فهم اين کلمات از عهده که بر مي آيد؟

به گزارش «شيعه نيوز»، آيت الله وحيد خراساني در درس خارج فقه(1392/09/26) فرمودند: خدا برنامه اهل علم را تعيين کرده است و آن، دو کلمه است: تفقه در دين و انذار مردم.

ايشان پس از نقل ماجراي آن شيخي که با ميرزاي شيرزاي همبحث بود، فرمودند: ميرزا گفت: من از خدا مي خواهم همه علم، عمل ، تدريس ، نمازهاي شبم، همه را در نامه عمل او بنويسند، فقط کاري که او کرد در نامه من نوشته شود . اگر آن شيخ با آن کارش اين چنين نزد ميرزا آبرومند بود نزد امام زمان عليه السلام چه آبرويي دارد؟ وقت را غنيمت شمريد و مذهب را زنده کنيد. اين فوز عظيم را از دست ندهيد.آيت الله وحيد خراساني در ادامه گوشه هايي از فضايل و عظمت مقام اصحاب امام حسين عليه السلام را برشمردند. متن اين بيانات به شرح زير است:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين واللعن علي اعدائهم الي يوم الدين

 برنامه ي اهل علم در دو کلمه است. اين همه دستگاه ها براي برنامه ريزي طلاب، ولي اثري، نتيجه اي؟! ابدا، چرا؟ چون برنامه، برنامه اي است که خدا معيّن کرده. برنامه ي طلاب معيّن شده ، محتاج به تعيين زيد و عمرو نيست؛ آن برنامه دو جمله است: جمله اول: ليتفقهوا في الدين ، جمله دوم: ولينذروا قومهم. ديگر سوم ندارد. منتها بايد کار کرد اين دو کلمه را فهميد.

وقت را بايد غنيمت شمرد. عمر من و تو چيست؟ بافته است از يک ريسمان ؛ رشته هاي اين ريسمان چيست؟ نفسي که ما مي کشيم؛ هر نفسي يک رشته را پاره مي کند. خواه ناخواه مي رسد به آخرين رشته فاذا جاء اجلَهم ، ديگر نه تقديمي است ، نه تأخير، چون بافت تمام شد.

هر نفسي بايد محصولي بدهد، آن محصول چيست؟ دو کلمه است: کلمه اولي: التفقه في الدين، فصلش ايام گذشته بود، دوم : ولينذروا قومهم، فصلش دهه آخر صفر است.

خوشا به حال کساني که فهميدند ، از اين عمر بهره بردند. به ميرزاي شيرازي... . ميرزا خصوصياتي دارد؛ شناختن رجال علم، خودش فني است. ريشه افکار نائيني که فحل الفحول متأخرين است در افکار ميرزاي شيرازي پيدا مي شود. ميرزا با آن مشاغل علمي ، با آن گرفتاري هاي اجتماعي فرصت ملاقات با احدي نداشت. يک روز يک معمّمي با لباس کهنه اي درِ خانه ميرزا نمايان شد، به حاجب گفت: من به ميرزا کار دارم ، گفت: دسترسي به ميرزا براي اعلام ميسر نيست تا چه برسد به تو. گفت: فقط تو برو به ميرزا بگو: فلاني دم در است. ميرزا مشتغل، با آن همه مشاغل ! دربان آمد، گفت: شيخي است با لباس مندرسي، بر درگاه حاضر شده، اين کلمه را گفت. تا به ميرزا اسم را گفت، رنگ ميرزا پريد ، لباس پوشيد، خود ميرزا آمد تا دم در. شيخ را مقدم بر خودش قرار داد، خودش پشت سر . همه اعلام متحيّر اند، مثل استاد حاج شيخ عبدالکريم، سيد، مثل ميرزا محمد تقي شيرازي، اعيان همه مبهوت اند در اين رفتار.

شيخ را نشاند به مسند خودش، ميرزا جلو [او نشست]، مدتي مکالمه بود خلوت ، بعد هم حرکت کرد، ميرزا رفت تا دم در. شيخ رفت. ميرزا همچنان نگاه مي کرد به قد و بالا، تا وقتي از نظر پنهان شد.

همه متحيّر که اين چه واقعه اي بود. پرسيدند مقربّين که اين رفتار چه بود؟ اين شخص که بود؟ گفت: يک کلمه من مي گويم: حاضرم تمام آنچه در همه عمرم انجام دادم، همه را بدهم، کار اين شيخ را در نامه عمل من بنويسند. بهت اصحاب خاص بيشتر شد، پرسيدند: مگر چه داستاني است؟ گفت: من و اين هم بحث بوديم، - خوب فکر کنيد، چه چور بردند و چه جور ما باختيم - گفت: من و او هم بحث بوديم، او از من آينده اش درخشان تر بود، يک روز آمد پيش من ، گفت: من تکليفم را تشخيص دادم، گفتم: چيست؟ گفت: تکليف من اين است، منطقه اي پيدا کردم که در آنجا ذکري از اهل بيت نيست، همه مردم آن سامان بيگانه اند از مذهب، مي روم آنجا. گفتم چه مي کني؟ گفت: سکني در مسجد مي کنم، بعد هم در مسجد مکتب باز مي کنم، بچه هاي آنها را از الفبا درس مي دهم، کار من اين است ديگر بعد از اين.

ميرزاي شيرازي منقلب ، شرح حال را داد، گفت: رفت در آن منطقه ، زندگي اين جور گذشت بر اين فرد. آشيانه اش مسجد ، آنجا مکتبي تأسيس کرد ، به مردم اعلان کرد: من اطفال شما را مجاني درس مي دهم، مردم هم از خدا مي خواستند. روز از الفبا شروع کرد به آن بچه ها . زندگي هم اين جور گذشت بر اين مرد: شبها که تاريک مي شد، مي رفت در کوچه ها، نان هاي خشکي که از سفره ها دور ريخته بودند جمع مي کرد. اين قوتش ، آن کارش. آن بچه ها به ثمر رسيدند، تمام آن منطقه منقلب شد. من از خدا مي خواهم، همه اعمالم را ، علمم، عملم ، تدريسم ، نمازهاي شبم، همه را در نامه عمل او بنويسند، فقط کاري که او کرد در نامه من[نوشته شود]. جاهدوا في الله حق جهاده.

حالا اين شيخ ، که پيش ميرزا اين جور آبرومند است، پيش امام زمان چيست؟ اين است که مغتنم بشماريد دهه آخر صفر، ول معطل نگرديد، برويد در مناطق محروم، زنده کنيد مذهب را. يک گنهگار را اگر توبه بدهيد، يک جاهل به يک مسئله را در همان مسئله دانا کنيد، اجرت چقدر است؟ اجرت اجر احياء تمام بشر است. من أحياها... کسي که يک انسان را زنده کند، آنچنان است که تمام ناس را از بدو تا ختم زنده کرده است، بعد هم خود حجت خدا فرمود: إحياء نفس به اخراج اوست از يک گمراهي به يک هدايت، من ضلال إلي هدي . اين فوز عظيم را از دست ندهيد.

از بعد از عاشورا اينجا [در اين مجلس درس] هر روز اين سلام [ السلام عليک يا ابا عبد الله...] خوانده شده است. چه سلامي ؟ آيا فهميديم چيست اين سلام؟ السلام... - گفتنش طاقت فرساست - السلام عليک يا أبا عبد الله وعلي الأرواح التي حلت بفنائک، بعد ديگر باشد. اولاً مخاطب که بود هر روز؟ شناختيد او را ؟ وعلي الأرواح التي حلت بفنائک، [ آيا] آن ارواح را ما شناختيم؟

ادعا مي کنم و اين ادعا را به قدرت علمي ثابت مي کنم: اگر از شيخ طوسي تا شيخ انصاري جمع بشوند، عاجزند از درک يک روح از آن ارواحي که حلت بفنائه. دايره اين است، آيا قطر چيست؟ مرکز چيست؟ اصحاب او، انصار او، غوغايي است ! عقل مبهوت است.

شب عاشورا - همه مي دانيد - اعلان کرد، گفت: ... از تاريکي شب استفاده کنيد، همه برويد اما هر کدام دست يکي از اهل بيتم را بگيريد و ببريد .حرف دو نفر را مي گويم، آن هم متن کلام تا معلوم بشود همه عاجزند که درک کنند اينها که بودند! که بودند؟ چه کردند؟

مسلم بن عوسجه برخاست. تعبير اين است، کلمات حساب دارد، طرف خطاب کيست؟ آن کسي که به کرسي نشسته، لوح محفوظ وجود است کتابُ الله مبين است، قلب عالم امکان است ، سِر و عَلَن بر او آشکار است، حرف زدن با او، آن هم با اين جور:

والله... . اول شروع کرد، خدا را به ميان آورد ، گفت: والله لو علمت أني أقتل ثم أحيي ثم أقتل ثم أحرق ثم اُنشر ثم أذري يفعل ذلک بي سبعين مرة - عاجزند عالم از درک اين روح يا نه؟ - والله اگر کشته بشوم، بعد زنده بشوم، بعد از زندگي باز کشته شوم ، بعد از کشته شدن باز سوخته بشوم - دستت را نزديک آتش ببر!!!- ثم أحرق بعد که سوخته شدم، خاکسترم به باد برود، بعد که به باد رفت، باز زنده بشود، تا هفتاد مرتبه اين به سرم بياد، ما فارقتک ، از تو جدا نخواهم شد. گفت و نشست.

بعد زهير برخاست. او چه گفت؟ گفت: لوددت أنني قتلتُ ثم اُنشرتُ ثم قتلتُ حتي أقتل هکذا ألف مرة؛ نه يک بار، نه دو بار، هزار بار اگر کشته بشوم، بعد زنده بشوم...، غوغا اين است: هکذا ألف مرة وان الله عز وجل يدفع بذلک القتل عن نفسک وعن أنفس هؤلاء الفتيان من أهلک لفعلتُ . او هم گفت: هزار مرتبه کشته بشوم، زنده بشوم ، اگر به اين هزار مرتبه قاسم بن الحسن تو بماند من از بين بروم ، چه باک؟ بعد که گفت نشستند.

پله به پله است ، فرمود : ارفعوا رؤسکم، سرهاتان را بالا کنيد، سر را برافراشتند، فرمود: اين غرفه توست، اين غرفه توست، به هر يکي قصر را نشان داد. عالم در قبضه قدرت اوست، سيدالشهداء کيست؟ اصحابش اينان هستند. همه را نشان داد.

آنچه مهم است اين است... : - اينها کيانند؟! چه جور بودند؟! چه جور شدند؟! اولشان چه بود؟! آخرشان چه شد؟ اين که گفتم از شيخ الطائفه تا شيخ انصاري عاجز است از درک حقيقت فرد فرد اين ارواحي که حلت بفنائک وأناخت برحلک - خاتم النبيين[صلي الله عليه وآله] با جماعت اصحاب مي رفت در راه - متن حديث اين است – خاتم، عصاره خلقت ، رسيد به يک عده بچه ها ، بازي مي کردند، همان جا دو زانو روي زمين نشست، از ميان اين بچه هايي که بازي مي کردند، يک بچه را گرفت... - تعبير اين است: - فجلس عند صبي منهم وجعل يقَبل بين عينيه ؛ بعد که بوسيد بين دو چشم اين بچه را، نشاند روي دامنش ، بوسيد نه يک بار ، نه دو بار ، نه سه بار ؛ همه مبهوت، چه خبر است؟ اين همه لطف يعني چه ؟

بعد گفتند يا رسول الله... ؛ سئل عن علة ذلک، فقال: إني رايتُ هذه الصبي يوماً، من ديدم اين بچه را يک روزي که با حسين من بود ورأيتهُ ... ورأيتهُ يرفع التراب من تحت قدميه ويمسح به وجهه وعينيه ، اين بچه را يک روزي خودم ديدم که خاک از زير قدم حسين من بر مي داشت، به چشمش [مي کشيد] فأنا أحبه لحبهِ لولدي الحسين ، او محبوب من است، اين بچه محبوب من است. سلمان مي فهمد يعني چه ؟ حبيب الله مي گويد: اين بچه حبيب من است لحبه لولدي الحسين. همانجا جبرييل نازل شد، گفت: يا رسول الله! اين بچه در روز عاشورا در رکاب حسينت کشته مي شود. اولشان اين بوده که آخرش اين شده. اين ها اصحاب اويند، خود او کيست؟

مطلب به اينجا تمام نيست، امام ششم مقابل قبر آنها مي ايستاد ، تعبيرش اين است - لا اله الا الله، افسوس! عمر گذشت، ما نفهميديم عاشورا يعني چه ؟ کربلا يعني چه ؟ سيدالشهدا کيست؟ اصحاب او کيانند؟ - بعد حجت خدا مقابل قبر اينها: السلام عليکم أيها الربّانيّون - هر جمله اي محيّر العقول است- السلام عليکم يا شيعة الله- کيانند اينها؟!- سلام بر شما اي کساني که شيعه خدا هستيد - فهم اين کلمات از عهده که بر مي آيد؟ - أنتم خيرة الله - اينها را مي گويم که اگر ذره اين جور است، آفتاب چه جور است؟ اينها ذره هاي او هستند ، دور او مي گردند و اين مقام را دارند، خود او چه مقامي دارد؟ - أنتم خيرة الله ، اختارکم الله ، شما خيره خدا هستيد، خدا شما را اختيار کرده، لأبي عبد الله .غوغا اينجا است: أنتم خاصة الله ، شما همه خواص خدا هستيد. ديگر شرح اين کلمات فرصت ديگري لازم است.

ختم کلام اين است، اينها را مي گويم تا بدانيد قضيه چيست؟ سيدالشهدا کيست؟ ابن عباس ... ، متن مهم است: شيخ المحدثين صدوق راوي است: ابن عباس در شب قتل سيدالشهدا - ظاهراً شب يازدهم بوده است- في ليلة قتل الحسين عليه السلام رأي رسول الله في المنام ، وبيده قارورة...، کيست؟ چيست؟ وبيده قارورة ، يک شيشه در دست خاتم النبيين است، پرسيد يا رسول الله! اين شيشه چيست؟ فرمود: هذا دماء الحسين و اصحاب او أرفعها إلي الله تعالي .

حالا روشن مي شود: از شيخ طوسي تا شيخ انصاري، آيا مي توانند بفهمند چه کردند اينها که خونشان با خون سيد الشهدا مخلوط شد؟ بعد شخص اول عالم امکان پيغمبر آخر الزمان آمد به کربلا، خون آنها را گرفت، آن شيشه را به ابن عباس گفت : ارفعها إلي الله تعالي ، آن وقت خون يک غلام سياه به کجا رسيد؟ اکسيري که همه اينها را کيميا کرد او خودش کيست؟ او خودش چيست؟ چه کرده ؟ کار او به کجا رسيده ؟ ما عاجزيم از گفتن. والفجر ، وليال عشر، والشفع والوتر، نهايت امر: يا أيتها النفس المطمئنة ارجعي إلي ربک راضية مرضية.

رفت اما کجا رفت؟ خون اصحاب او به عرش رفت ، خود او به کجا رفت؟ لا يدرک ولا يوصف . ارجعي إلي ربک راضية مرضية.کاري که او کرده است، کدام پيغمبر کرده است؟ فکر کنيد از سينه تا سر چقدر است؟ جاي چقدر جراحت است؟ اين کلام امام ششم است: سيصد و بيست و چند تا... - کمتر از سي - سيصد و بيست و چند تا - متن کلام است - نيزه و شمشير و تير همه اينجا[اشاره به سينه] جمع شد، اما او در چه حال بود؟ إلهي رضاً بقضائک وتسليما لأمرک لا معبود سواک يا غياث المستغيثين.

منيع:سايت آيت الله وحيد خراساني



آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما