* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 02 بهمن 1393 تعداد بازديد: 732 
آل‌ سعود به روش داعش بر حجاز حاکم شد
 
در زمان عبدالعزيز، آل‌سعود به رهبري سعود بارها به عراق حمله کردند و حتي پيش از فتح مکه، کربلا و نجف به کرات مورد تجاوز وهابيون قرار گرفت.

 «محمدصادق حاج‌صمدي» در گزارشي که در روزنامه "وطن امروز" منتشر شد، نوشت: حکومت سعودي را مي‌توان از وجوه گوناگون مورد بررسي قرار داد. از نحوه تعاملشان با اسرائيل و آمريکا و روابط خانوادگي با بوش‌ها گرفته تا اشاعه وهابيت و ايجاد داعش و جنايت در يمن و بحرين و قطيف. يا بررسي وهابيت که هيچ‌گاه از اين خانواده جدا نبوده و ثمرات ناپاک آن از مالزي تا مراکش و از چچن تا سومالي قابل مشاهده است. اما از جمله مواردي که در باب اين به قول امام(ره) وارثان ابي‌سفيان کمتر مورد توجه قرار گرفته رفتارشان در بدو پيدايش با شيعه و سني است.

در واقع همانطور که آمريکا خود را پشت حقوق‌بشر پنهان مي‌کند اما کوچک‌ترين اعتقادي به آن ندارد آل‌سعود نيز مدام سعي کرده با ادعاي رهبري جهان اسلام، مذاهب چهارگانه را عليه شيعيان بشوراند در حالي که نه اهل سنت، وهابيت را به رسميت شناخته‌اند و نه همچون داعش، آل‌سعود تفاوتي بين سنت و تشيع قائل شد.

آل‌سعود مصرانه اهتمام مي‌ورزد تا خود را در جبهه اهل سنت نشان دهد و جناياتش را عليه مذاهب اسلامي از اذهان پاک کند در حالي که حتي اعترافات مورخان وهابي مويد اين است که اين خاندان نه با شيعيان که با هر اسلامي جز قرائت انگليسي محمد عبدالوهاب عناد دارند و حتي براي آن هم اعتباري واقعي قائل نيستند و از آن تنها براي پوششي براي رفتار خود استفاده مي‌کنند.

حکومت اول آل‌سعود
آنچه در ادامه مي‌آيد توصيف بخشي از جنايات خاندان سعود در بدو امارت و در دوره اول حاکميتشان بر حجاز است که در آن از هيچ جنايتي فروگذار نکردند و هيچ تفاوتي نيز بين شيعه و سني لحاظ نمي‌کردند. مورخان، تاريخ آل‌سعود را به 3 دوره (حاکميت اول، دوم و حکومت کنوني) تقسيم مي‌کنند که دوره‌هاي اول و دوم به‌دست عثماني‌ها پايان مي‌يابد و هم‌اکنون در دوره سوم به سر مي‌برند. در دوره اول آل‌سعود به دست‌اندازي و تجاوز و غارت مناطق مختلف عربستان و تحميل وهابيت پرداختند که حمله به مکه و مدينه در عربستان و کربلا و نجف در عراق از آن جمله‌ است به اين شکل که آل‌سعود که به راهزني در نجد مشغول بودند آل‌يزيد را از بين بردند و محمد بن‌سعود با نابودي آل‌معمر در سال 1160 هجري قمري به امارت درعيه دست يافت.

در همان شهر بود که محمد بن‌عبدالوهاب که از همه جا رانده شده بود وارد شد و با محمد بن‌سعود همراه شد و اين دو که پيماني براي حمايت متقابل بسته بودند لشکري از خونريزان عرب تدارک ديدند و شروع به تجاوز به قبايل و دهات نجد کردند. عُرَيْعر امير احساء و حسن بن‌هبه‏الله امير نجران، براي رفع غائله وهابيان بر درعيه تاختند. ليکن محمد بن‌سعود به تدبير شيخ اين خطر را دفع کرد. امير احساء عقب نشست و امير نجران پيمان صلح منعقد کرد. سپس دهام بن‌دَواس، امير رياض حملات خود را به درعيه آغاز کرد که سال‌ها ادامه داشت و موجب کشتار بسيار از طرفين شد. اميران حُرَيْمِلاء و ضَريه نيز هر وقت فرصت مي‏يافتند بر درعيه حمله مي‏بردند اما محمد بن‌سعود مقاومت مي‏کرد و ابن عبدالوهاب نيز در ميدان جنگ حاضر مي‏شد و روحيه سربازان را تقويت مي‏کرد. سرانجام محمد بن‌سعود بعد از 20 سال حکمراني و جنگ در سال 1179 درگذشت و جاي خود را به پسرش عبدالعزيز سپرد.

در واقع اين عبدالعزيز بود که فتوحات آل‌سعود را انجام داد و به قساوت در ميان اين خاندان معروف شد و قتل‌عام وي پس از چيرگي بر امير رياض و قبايل نجد باعث شد تا ديگران در شبه جزيره مرعوب وي شده و بسياري از قبايل کوچ‌نشين به فرقه وهابيت بپيوندند.  اگرچه در زمان وي نيز اين فرزندش بود که ابتکار عمل را در دست داشت و عملا دوره اول حاکميت آل‌سعود را مي‌توان دوره حاکميت سعود ناميد.
 
کشتار مردم بي‌گناه به اتهام شرک
ابن بشر عثمان بن‌عبدالله، مورخ آل‌سعود، درباره آغاز دعوت وهابيت در منطقه نجد و کشتار مردم بيگناه به اتهام شرک مى‌نويسد: عبدالعزيز همراه با عده‌اى به قصد جهاد با اهل سرزمين ثادق حرکت کرد و با محاصره آن منطقه، بخشى از نخلستان‌هاى آنان را قطع کرد و تعدادى از مردان‌شان را به قتل رساند. سپس عبدالعزيز به قصد جهاد به سمت خُرج حرکت کرد و در منطقه دُلَم 8 نفر از مردان را بکشت و مغازه‌ها را که مملو از اموال بود، غارت کرد و آنگاه به سرزمين نَعْجان، ثَرْمَدا، دُلَم و خُرْج رفت و عده‌اى را کشت و شتران بسيارى به غنيمت گرفت.

سپس به قصد جهاد وارد منفوحه شد و محصولات زراعى آنان را به آتش کشيد و بخش عظيمى از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنيمت گرفت و ده‌ها نفر را کشت. بعد از آن لشکر عبدالعزيز شبانگاه وارد منطقه حَرْمه شد و پس از طلوع فجر به دستور عبدالله، پسر عبدالعزيز، تيراندازان به صورت دسته جمعى به طرف شهر تيراندازى کردند و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند.

حمله به رياض و کشتار مردم
ابن‌بشر نيز حمله به رياض را چنين توصيف مي‌کند: «اهل رياض، همه مردان، زنان و کودکان با شنيدن حمله لشکر وهابيت، از ترس و وحشت پا به فرار گذاشتند؛ از آنجايى که اين حمله در فصل تابستان بود، جمعيت زيادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند و وقتى عبدالعزيز وارد رياض شد، جز اندکى از مردم، کسى در شهر نمانده بود. فراريان را دنبال کرده عده‌اى را کشت و اموالى را که با خود داشتند به غنيمت گرفت. آنگاه تمام اموال، اسلحه‌ها، مواد غذايى و وسايل خانه‌ها را به غنيمت گرفت و غالب خانه‌ها و نخلستان‌ها را به تصرف خود درآورد.

هر که در طائف ماند را سربريدند
سپس نوبت به طائف مي‌رسد. الزهاوي نقل مي‌کند که «چون خبر حمله به شهر رسيد بسياري از مردم از طائف گريختند و آنها که در شهر مانده بودند پذيرفتند که داوطلبانه تسليم بشوند به شرطي که جان و ناموسشان در امان بماند و حتي از اموالشان نيز گذشتند و پرچم سفيد را بالا بردند و آل‌سعود به آنها امان داد. لکن وقتي شهر تسليم شد هر زن و مرد و کودکي که ديدند به قتل رساندند و با خنجر‌هاي خود شکم نوزادان را پاره کردند. خيابان‌هاي طائف در خون مسلمين اهل سنت غرق شد. شهرونداني که خود را تسليم کردند را در خانه‌هاي خود سر بريدند. بدن‌هايشان را بيرون کشيدند و زير سم اسبان له کردند و جنازه‌ها را در کوچه‌ها و خانه‌ها بدون خاکسپاري رها کردند. خانه‌هاي همه مسلمين اهل سنت را غارت کردند. هرچه توانستند با خود بردند و آنچه نتوانستند ببرند آتش زدند که بعد باران و سيل آنها را با خود برد. سپس وهابي‌ها مزار مقدس و اماکن مقدس شهر طائف را يک به يک تخريب کردند و سوزاندند. از جمله مقبره اصحاب رسول‌الله را. سپس سراغ مساجد و مدارس اسلامي رفتند.

وقتي يکي از علماي حنبلي اهل سنت التماس کرد که مسجد را ويران نکنيد گفتند نه. هر چيز مشکوکي احتياطا بايد تخريب شود. از مردم اهل سنت هر کس را که ديدند به قتل رساندند. کودکان را جلوي بزرگسالان و بزرگسالان را جلوي کودکان سر بريدند. به صاحب منصب و زير دست رحم نکردند. از نوزاد شيرخوار بر سينه مادر گرفته تا جمعي از مومنين را که در مسجد مشغول قرائت قرآن بودند، همه را قطعه‌قطعه کردند. هنگامي که کساني را در منازل يافتند به قتل رساندند، آنگاه به کشتار کساني پرداختند که در خيابان و دکان و مسجد بودند. نمازگزاراني را در حال سجده سر بريدند. اکثر ساکنان طائف را (که در شهر مانده بودند) کشتند و تنها جمع کوچکي زنده ماندند. آنان در محلي به نام بيت‌الفتن پنهان شدند. وهابي‌ها به آنجا دست نيافتند. آنها 270 نفر بودند. 3 روز مقاومت کردند تا آنکه آل‌سعود به آنها پيغام داد به شما امان مي‌دهيم به شرطي که تسليم شويد.

وقتي آنان تسليم شدند تا نفر آخر سرشان را بريدند. هر کسي را با ارائه تضمين جان دعوت به تسليم مي‌کردند، آنها را به دره وجد برده و عريان و به صورت شرم‌آوري به زنانشان تجاوز مي‌کردند و سپس آنها را برهنه در سرماي بيابان رها مي‌کردند. سپس اموال آنان را به غارت بردند. وهابي‌ها هرچه کتاب يافتند به خيابان و کوچه بردند و طعمه آتش کردند و آنچه ماند طعمه باد شد. از جمله اين کتاب‌ها هزاران نسخه قرآن کريم، صحيح بخاري، صحيح مسلم و کتاب‌هاي معتبر حديث و فقه حنبلي، شافعي و حنفي بود که  به آتش کشيدند. اين کتاب‌ها چند هفته زير پاي آنها بود و حتي يکي از آل‌سعود تلاش نکرد يک صفحه از قرآن را از زمين کوچه‌هاي طائف بردارد تا مانع بي‌حرمتي به قرآن کريم شود. وقتي از طائف رفتند از شهر جز خرابه‌اي نمانده بود. چرم و نخ‌هاي طلايي کتب مقدس اسلامي را کندند و براي خود پاپوش درست کردند و حتي از جلد چرمي قرآن، کفش درست کردند و گفتند اينها شرک است.

حمله به مکه و تخريب بارگاه صالحان
الزهاوي در تاريخ خود مي‌نويسد: سپس وارد مکه شدند و آنقدر حملاتشان بر مکه ادامه يافت تا شريف مکه تسليم شد. بسياري را در خيابان‌هاي مکه به اسارت گرفته و در حاشيه مکه سر بريدند. گنبدهاي زيادي را که در گورستان مقلي بود با خاک يکسان کردند آنگاه گنبد زادگاه حضرت رسول و فاطمه زهرا و گنبد و بارگاه حضرت خديجه ام‌المؤمنين و عبد‌المطلب و حضرت ابوطالب را خراب کردند. در تاريخ حيرتي آمده: «وهابيان گنبد روي زمزم و نيز گنبدهايي را که در اطراف کعبه قرار داشت ويران کردند.

وهابيان تمام مکان‌هايي را که مزار صالحان در آنها قرار داشت جست‌وجو کردند و آنها را خراب کردند. آنان موقع خراب کردن سرود مي‌خواندند و طبل مي‌زدند و آواز مي‌خواندند و در دشنام به صاحبان قبرها ره افراط مي‌سپردند و مي‌گفتند: «ان هي الا اسماء سميتموها» يعني اينها نام‌هايي است که شما از پيش خود در آورديد. 3 روز نگذشت که تمام آثار و اماکن تاريخي اسلام که بيانگر فرهنگ و تمدن درخشان اسلامي بود ويران شد و از برگزاري نمازهاي متعدد در مسجدالحرام جلوگيري به عمل آمد و از ذکر صلوات بر پيامبر و ذکر يا ارحم‌الراحمين پس از اذان جلوگيري کردند و به علماي مکه دستور دادند عقايد و کتاب‌هاي محمد بن‌عبدالوهاب را بر مردم تشريع کرده و کتاب  کشف‌الشبهات او را تدريس کنند.

مقاومت مردم در برابر تخريب حرم پيغمبر
سپس به سراغ مدينه رفتند.  سپاهيان وهابي مدينه را محاصره و راه‌هاي ورودي مواد غذايي و سرچشمه زرقا را ويران و بدين ترتيب اهالي مدينه را دچار قحطي، گراني و بي‌آبي کردند و پس از ماه‌ها اهالي مدينه مجبور به تسليم و قبول شرايط آل‌سعود شدند. سعود بن‌عبدالعزيز خطاب به مردم گفت هيچ چاره‌اي جز تسليم شدن نداريد. شما را وادار به گريه و زاري خواهم کرد و مثل مردم طائف شما را نابود مي‌کنم... لکن وقتي براي تخريب حرم پيغمبر با مقاومت مردم و علماي شهر مواجه شدند به غارت آن بسنده کردند. فاتحان همه جواهرات و اشياي گرانبهاي حرم مطهر پيامبر و حرم مطهر ائمه بقيع عليهم‌السلام را به غارت بردند.

آنان سه عدد قرآن نفيس، 4 صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گرانبها را به غارت بردند. از جمله اشياي غارت شده عبارت بود از 4 عدد شمعدان زمردين که به جاي شمع در آنها يک قطعه الماس بود، 300 دانه مرواريد بزرگ، يک پارچه سنگ زمرد بزرگ، يک ظرف طلا و حدود 100 قبضه شمشير با غلاف‌هاي مطلا به طلاي خالص و مرصع به الماس و ياقوت با دسته‌هايي از زمرد و پشم و با آهني از «موصوف»که نام خلفا و شاهان گذشته روي آنها کنده‌کاري شده بود که ابدا نمي‌شد آنها را قيمت‌گذاري کرد. هرچه کتاب مقدس، آثار هنري، هديه‌هاي گران‌قيمت و نذوراتي که طي هزار سال  به حرم رسول‌الله آمده بود، همه را غارت کردند. پس از اين عمل قبيح مردم را از زيارت قبر پيامبر منع و جلوگيري کردند و بسياري از گنبدها و بارگاه‌هايي را که در شهر مدينه و بقيع بود ويران و آن سال از برگزاري مراسم حج توسط زائران ممانعت کردند.

ناصر السعيد از قول يکى از مورخان نقل مى‌کند که آل‌سعود کتابخانه بزرگ المکتبه‌العربيه را که بيش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم‌نظير و بيش از 40 هزار نسخه خطى منحصر به فرد داشت که در ميان آنها برخى از آثار خطى دوران جاهليت، يهوديان، کفار قريش و همچنين آثار خطى على(ع)، ابوبکر، عمر، خالدبن وليد، طارق بن‌زياد و برخى از صحابه پيامبر گرامى‌(ص) و قرآن مجيد به خط عبدالله بن‌مسعود وجود داشت و همينطور در اين کتابخانه سلاح‌هاى منتسب به رسول‌اکرم(ص) و بت‌هايى که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزي»، «مَناه» و «هُبَل» موجود بود؛ به آتش کشيده و به خاکستر تبديل کردند.

غارت و تجاوز در قطيف
مورخ انگليسي درباره فتح شيعه‌نشين قطيف مي‌نويسد: «قطيف را غارت کردند. کشتند و تجاوز کردند و بعد از مردم قطيف تعهدي 4 ماده‌اي گرفتند که شيعيان قطيف بايد کتبا تصديق کنند که قطيف متعلق به خاندان ابن‌سعود است و 14 نفر از بزرگان قطيف بايد در دوره‌هاي منظم به پابوس ابن‌سعود بروند و هديه‌هاي کلان را عرضه و مراتب وفاداري خود را اعلام کنند. همه روستاها و محلات قطيف بايد در زماني که حکومت احتياج داشته باشد بخشي از مردان خود را به‌عنوان نيروي مسلح در اختيار آل‌سعود قرار دهند براي هر کاري حتي حمله به قطيف. و در آخر اينکه صادرات سبزيجات و هر نوع ارتباط اقتصادي با بحرين ممنوع است. رافضي‌ها بايد خود را تسليم کنند. همه مناسک و شعائر مذهبي خود را نيز تعطيل کنند. تعدادي از روحانيون وهابي را براي تعليم اهالي قطيف به اين منطقه مي‌فرستند. همه مردم قطيف بايد اصول سه‌گانه وهابيت را مطالعه کرده و حفظ کنند. زيارتگاه‌ها تخريب و همه مخالفان اعدام خواهند شد».

کشتار و جناياتي که در قطيف روي داد باعث شد شيعيان عربستان که دومين جمعيت شيعيان کشورهاي عرب حوزه خليج‌فارس را بعد از عراق تشکيل مي‌دهند تا به امروز از هرگونه تحرکي باز بمانند و توان سربرافراشتن نداشته باشند.

حملات مکرر و غارت کربلا و نجف
در زمان عبدالعزيز، آل‌سعود به رهبري سعود بارها به عراق حمله کردند و حتي پيش از فتح مکه، کربلا و نجف به کرات مورد تجاوز وهابيون قرار گرفت. اولين بار در سال 1214 وهابى‌ها به نجف اشرف حمله کردند، ولى بني خزعل جلوي آنها را گرفتند و 300 نفر از آنها را کشتند. در سال 1215 نيز گروهى براى انهدام مرقد مطهر اميرالمومنين (ع) عازم نجف اشرف شدند که در مسير با عده‌اى از اعراب درگير شدند و شکست خوردند. در مدت نزديک به 10 سال چندين بار حملات شديدى به شهر کربلا و نجف انجام دادند.

سعود بن‌عبدالعزيز در سال 1216 با سپاهي به کربلا حمله‌ور و پس از محاصره شهر سرانجام وارد آن شد و کشتار سختي از مدافعان و ساکنان و زنان و کودکان آن کرد. برخي عدد کشته‌شدگان را يکصد و 50 هزار تن نوشته‌اند و مي‌گويند جوي خون در کوچه‌هاي کربلا به راه افتاد.

الزهاوي مي‌نويسد: «وقتي که به کربلا آمدند از ديوار‌هاي شهر بالا رفتند. اکثر ساکنان کربلا را که در شهر مانده بودند در بازارها و خانه‌ها کشتند. گنبدي که مي‌گويند روي مقبره حسين فرزند پيغمبر بنا شده تخريب کردند. همه ثروت ساکنان شهر، پول، لباس، سلاح و وسايل منزل و... و هر چه بود، مصادره کرده و ميان سپاهيان خود تقسيم کردند. مساجد و حسينيه‌ها را آتش زدند. هر آرامگاه گنبددار را که اينان مي‌گويند شرک است تخريب کردند.

محمد قارى غروى، در تاريخ نجف، از مجموعه شيخ خضر، نقل مى‌کند: وهابيان صندوق قبر حبيب بن‌مظاهر را که از چوب بود شکسته و سوزاندند و با آن در ايوان طرف قبله حرم، قهوه درست کردند. آنها مى‌خواستند صندوق قبر شريف حسين را هم بشکنند اما چون داراى شبکه‌هاى آهنين بود، توفيق نيافتند.

شيخ عثمان بن‌بشر، مورخ ديگر وهابى که خود اهل نجد بود، مى‌نويسد: گنبد روى قبر [سيدالشهدا] را ويران ساختند و صندوق روى قبر را که زمرد، ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال، سلاح، لباس، فرش، طلا، نقره و قرآن‌هاى نفيس يافتند، غارت کردند و نزديک ظهر از شهر بيرون رفتند. در حالي که به نقل از عجلاني 200 شتر بار سنگين به يغما بردند. حمله به کربلا و نجف بارها روي داد و هربار قتل‌عام مردم و غارت اموال اماکن مقدسه انگشت حيرت مورخان به دندان برده است.

صلاح‌الدين مختار که خود وهابى است، مى‌نويسد: در سال 1216 امير سعود با لشکر انبوهى از مردم نجد، عشاير جنوب حجاز و ديگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد. در ماه ذيقعده به کربلا رسيد. او تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بيشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، کُشت و نزديک ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه را به نسبت هر پياده، يک سهم و هر سواره، 2 سهم، بين لشکريان تقسيم کرد.

برخى مى‌نويسند: وهابيان در يک شب در کربلا 20 هزار نفر را به قتل رساندند. ميرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مى‌نويسد: هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف، ديدم که قريب 25 هزار نفر وهابى وارد کربلا شدند و شعار «مشرکان را بکشيد و کافران را سر ببُريد»  سر مى‌دادند. آنان بيش از 5 هزار نفر را کشتند و زخمى‌ها حساب نداشت؛ صحن مقدس امام‌حسين‌(ع) از لاشه کشتگان پر و خون از بدن‌هاى سر بريده شده، روان بود. او مى‌افزايد: پس از 11 ماه، بار ديگر به کربلا رفتم. ديدم که مردم، آن حادثه دل‌خراش را نقل مى‌کنند و گريه سرمى‌دهند، به گونه‌اى که از شنيدن آن، موها بر اندام راست مى‌شد.

آل‌سعود پس از آن با همان لشکر راهي نجف شد  ولى مردم نجف به سبب آگاهى از ماجراى کشتار و غارت کربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخاستند؛ حتى زن‌ها از منزل‌ها بيرون آمدند و مردان خود را تشجيع و تحريک به دفاع کردند تا اسير کشتار و چپاول وهابيان نشوند. در نتيجه، سپاه وهابى‌ها نتوانستند به شهر نجف وارد شوند. در سال 1221 سعود مجددا به نجف‌اشرف حمله برد ولى چون شهر داراى برج و بارو بود و در بيرون نيز خندقى شهر را حفاظت مى‌کرد؛ به علاوه جمعى از مردم و طلاب علوم دينى در حدود 200 نفر، تحت رهبرى شيخ‌جعفر نجفى (کاشف الغطا) از مراجع اعلم عصر که خود مردى دلير بود، شبانه‌روز مشغول دفاع از شهر بودند، کارى از پيش نبردند.

انبار اسلحه، خانه شيخ‌جعفر کاشف‌الغطا بود. او بر هر 12 برج نجف و در هر برجى جمعى از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود. شيخ‌حسين نجف، شيخ‌خضر شلال و سيدجواد عاملى (صاحب مفتاح الکرامه) و شيخ‌مهدى ملاکتاب از جمله علماى مدافع شهر بودند که از مردان بلندآوازه مى‌باشند.

قواى سعود در اين حمله، 15 هزار وهابى جسور و جنگجو بود. وهابى‌ها چندان که سعى کردند، نتوانستند وارد شهر شوند و مدافعان نجف با سرسختى دفاع مى‌کردند. در يکى از روزها برخى از وهابى‌ها از ديوار شهر بالا آمدند و نزديک بود شهر را اشغال کنند ولى با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف، چون مدافعان از درون شهر و برج و باروها وهابى‌ها را زير آتش داشتند، توانستند 700 نفر از آنها را به قتل رسانند. سرانجام سعود با بقيه نفراتش نااميد از نجف اشرف بازگشت.

اهالى نجف قبل از رسيدن قواى سعود، خزانه حضرت اميرالمؤمنين (ع) را به بغداد و از آنجا به حرم کاظمين منتقل ساختند و در مخزن آنجا به وديعت نهادند و بدين گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشى مصون ماند.

ابن‌بشر، مورخ نجدى درباره حمله سعود به نجف در تاريخ نجد مى‌نويسد: در سال 1220 سعود با سپاه انبوهى از نجد و نواحى آن در بيرون شهر معروف در عراق (نجف اشرف) فرود آمد و سپاه مسلمين (وهابى‌ها) را در اطراف شهر پراکنده ساخت و دستور داد باروى شهر را خراب کنند. چون ياران او به شهر نزديک شدند، به خندقى عريض و عميق برخورد کردند و نتوانستند از آن عبور کنند. در جنگى که ميان طرفين روى داد در اثر تيراندازى از روى باروها و برج‌هاى شهر، جمعى از مسلمين (وهابى‌ها) کشته شدند. آنها نيز از شهر عقب نشستند و به غارت نواحى اطراف پرداختند.  سعود در سال بعد، يعنى 1222 نيز بار ديگر با 20 هزار جنگجوى وهابى به نجف‌اشرف حمله برد ولى چون مدافعان شهر به رهبرى کاشف‌الغطا با توپ و تفنگ آماده دفاع بودند، نجف را رها ساخت و به شهر حله روى آورد.

در سال 1218 عبدالعزيز به ضرب کسي که احتمالا از شيعيان کربلا بود کشته شد و امارت رسما به سعود رسيد. وي که از سال 1203 وليعهد بود از زمان مرگ عبدالعزيز تا 1229 امارت کرد و شايد بتوان عمده جنايات آل‌سعود را در حکومت اول به او نسبت داد. بدين شکل روال قتل و غارت در حجاز و عراق همچنان ادامه پيدا مي‌کند تا زماني‌که دوره اول حکومت آل‌سعود به‌دست لشکر عثماني که از مصر رسيده بود پايان مي‌يابد.

پايان حکومت اول آل‌سعود به دست عثماني
 اشراف حجاز و امراي عرب طي نامه‏‌هايي باب عالي را متوجه خطر روزافزون خاندان سعود ساختند و به آنان فهماندند که اين طايفه به عربستان بسنده نمي‏کنند و هدفشان تسلط بر سراسر متصرفات عثماني و همه مسلمانان است. سرانجام دربار اسلامبول تصميم به رفع غائله وهابي گرفت و سلطان سليمان، محمدعلي‌پاشا حکمران مصر را مأمور کرد لشکري مجهز به عربستان اعزام کند و سعوديان و وهابيان را از بيخ و بن‌ براندازد. در نتيجه ارتشي مخلوط از سربازان ترک و آلباني و عرب به فرماندهي پسرش طوسون پاشا به حجاز اعزام داشت. طوسون از بندر يَنْبُع وارد مدينه شد و آن شهر را گشوده، به سوي مکه شتافت.

اگرچه مقاومت وهابيان شديد بود اما در برابر آتش توپخانه مصريان کاري از پيش نبردند و شکست خوردند. طوسون وارد مکه و بعد از چند روز محمد‌علي پاشا نيز وارد مکه شد. او شريف غالب را به جرم اهمال و سازشکاري معزول و زنداني کرد و برادرش سرور ‌غالب را به مقام شريف مکه منصوب کرد.

بعد از سعود بن‌عبدالعزيز پسرش ابراهيم  به امارت درعيه رسيد ولي از سويي بين او و عمويش عبدالله بن‌عبدالعزيز بر سر جانشيني اختلاف افتاده بود و در نتيجه جنگ خانگي سعوديان را ناتوان مي‏کرد و از سوي ديگر ارتش مصر به سوي نجد در حال پيشروي بود. محمدعلي پاشا که از پيروزي ارتش خود اطمينان حاصل کرده بود به قاهره بازگشت و طوسون را با عده کافي و توپخانه قوي روانه نجد ساخت. طوسون بدون هيچ مانعي تا قلعه رس در 270 کيلومتري شمال شرقي مدينه  پيش رفت ولي در آنجا با مقاومت شديد وهابيان برخورد کرد و با دادن تلفات بسيار نتوانست به پيشروي ادامه دهد. ناچار به پيشنهاد وهابيان تن به ترک مخاصمه داد و به قاهره بازگشت.

محمد‌علي پاشا از طوسون به سبب ضعفي که نشان داده بود خشمگين شد و او را توبيخ و از امارت معزول کرد و پسر ديگرش ابراهيم پاشا را مأمور تسخير نجد ساخت. ابراهيم با لشکري تازه‌ نفس به نجد رفت و خود را به درعيه رساند و پايتخت آل‌سعود را محاصره کرد و آنان را ناگزير به تسليم بلاشرط ساخت. عبدالله بن‌سعود ـ که برادر را برکنار کرده و خود به جاي او نشسته بودـ بعد از 6 ماه مقاومت قلعه و پادگان درعيه را تحويل مصريان داد  و هيأتي را به رياست عمويش عبدالله بن‌عبدالعزيز که شيخ آل‌سعود بود همراه شيخ‌علي بن‌محمد بن‌عبدالوهاب نزد ابراهيم پاشا فرستاد. به دستور ابراهيم اموال و املاک خاندان سعودي و ابن‌عبدالوهاب ضبط شد و عبدالله بن‌سعود را به اسلامبول بردند و سر از تنش جدا کردند و به اين شکل اولين دوره حاکميت آل‌سعود بر عربستان پايان يافت.

منابع:
ـ  تاريخ العربيه السعوديه
ـ  نزهه الغرى فى تاريخ النجف الغرى السرى
ـ  تاريخ مملکه السعوديه
ـ  عنوان المجد فى تاريخ نجد
ـ  مسير طالبى
ـ  عنوان المجد فى تاريخ نجد
ـ  «الفجر الصادق في الرد علي منکري المتوسل و الکرامات و الخوارق»
ـ  تاريخچه و نقد و بررسي عقايد و اعمال وهابي‌ها، کشف الارتياب
ـ  صقرالجزيره.



آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما