* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 19 آبان 1386 تعداد بازديد: 2539 
پاسخ آيت الله گرامى به اظهارات موهن امام جمعه مکه
 

اشاره: چندى پيش «صالح آل طالب» امام جمعه مسجدالحرام، در ضمن يکى از خطبه‌هايش با نشر اکاذيب و ايراد تهمت، شيعيان را مورد اهانت قرار داد. سخنان وى آنقدر بى‌پايه و زننده بود که خودش مجبور به کوتاه کردن سخن و پايان دادن غيرمنتظره خطبه گرديد.

آنچه در پى مى‌آيد گفتارى از «آيت الله محمد على گرامى» استاد عالى حوزه علميه قم است که در گفتگو با خبرگزارى ابنا و در واکنش به اظهارات وى بيان نموده است:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطيبين
همانطور که استحضار داريد بين 2 تا 3 هفته پيش امام جمعه مکه در حين ايراد خطبه‌هاى نماز جمعه، در خطبه اول مفصلاً درود بر پيغمبر (ص) و اهل بيت (ع) فرستاده ـ که البته در اولين جمله‌اش اهل بيت (ع) را ندارد و وقتى نام پيغمبر (ص) را مى‌برد همان صلى الله عليه وسلّم را مى‌خواند و «آله» را نمى‌گويد ـ اما دنبالش دارد که ذريه پيغمبر (ص) اشرف ذريه‌ها است. آنگاه رواياتى را در حمايت و بزرگداشت اهل بيت (ع) و حتى در باره مولا على (ع) و حضرت زهرا (س) نقل مى‌کند و آنگاه مفصلاً به ايرانيها و به اصطلاح فارسى‌ها حمله مى‌کند که اينها با نام اهل بيت (ع) دارند تجارت مى‌کنند و با عنوان علاقه به اهل بيت (ع) به صحابه وغيره توهين مى‌کنند که خود اهل بيت (ع) از اينها بيزارند. بعد هم وقتى مى‌خواهد اهل بيت را توضيح بدهد مى‌گويد: اينقدر ما در مکه و در حجاز اهل بيت داريم و مرادش از اهل بيت سادات هستند. اينها خلاصه کلام او است. من احساس کردم که مطالب او را بايد جمله به جمله بررسى کنم:
1. اولين مطلبى که مى‌خواهم بگويم اين که او از صحيح بخارى و صحيح مسلم نقل مى‌کند که پيغمبر اکرم (ص) فرمود: «فاطمة بضعة مِنّي من اغضبها اغضبني»(1) يا در روايت ديگرى بيان مى‌کند که در صحيح بخارى و مسلم دارد که پيغمبر (ص) فرمود: «فاطمة بضعة منى يريبنى من ارابها و يؤذينى من آذاها = هر کس او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است و هرکس او را غضبناک و خشمگين کند مرا غضبناک و خشمگين کرده است».
اولين مطلبى که ما در اينجا داريم که اگر شما اعتقاد به اين حديث داريد بگوئيد که آيا حضرت زهرا (س) وقتى از دنيا مى‌رفت از صحابه راضى بود يا غضبناک و اين که بر چه کسانى غضبناک بود؟ بگوئيد ببينيم که قبر حضرت زهراء (س) کجا است و چرا قبر يگانه دختر پيغمبر (ص) که نسلش از او است، مخفى است؟ اين جزو قطعيات است که حضرت فاطمه زهرا (س) عصبانى و ناراحت بود و بر حکومت وقت غضبناک بود. فدک را که پيغمبر (ص) به او بخشيده بود، از او گرفته و غصب کرده بودند و او را مضروب و مجروح ساختند. تهديد به آتش زدن خانه‌اش کردند و يا به اعتقاد ما خانه را آتش زدند. حالا فرض کنيم که خانه را آتش نزده باشند فقط تهديد به آتش زدن کرده باشند که اين در کتابهاى خودتان هست از جمله در کتاب الامامة و السياسة از «ابن قتيبه دينورى» آمده که خليفه دوم آمد جلوى در خانه على (ع) و گفت: «على بيرون بيايد وگرنه خانه را ـ با هر که در آن است ـ آتش مى‌زنم». فاطمه زهراء (س) فرياد زد: «در اين خانه حسن و حسين هستند». گفت: «آنها هم که باشند خانه را آتش مى‌زنم». آيا خود اين سخن توهين به فاطمه زهرا (س) نيست؟ آيا حضرت زهرا (س) از اين توهين راضى بوده است؟ پس او عصبانى و غضبناک بوده. سؤال ما اين است که او برچه کسى غضبناک بود؟ جز بر ايادى حکومت و خود حکومت و شخص حاکم؟ شما چرا از کنار اينها کورکورانه رد مى‌شويد؟ خودتان نقل مى‌کنيد و معناى آن را نمى فهميد؟ چرا بايد آدم چشمش را بر حقائق ببندد؟
اواخر عمر حضرت زهرا (س) حتى دو خليفه، اول آمدند و حضرت امير (ع) را واسطه کردند براى ملاقات. حضرت زهرا (س) نمى پذيرفت. حضرت على (ع) که واسطه شدند پذيرفت و گفت: «خانه، خانه شما است هرچه شما بفرماييد». بالآخره پرده زدند. آن دو آن سوى پرده نشستند و حضرت زهرا (س) همين روايتى را که در صحيحين است بر آنها خواند و از آنها اقرار گرفت بر اين که پيغمبر (ص) اين را فرموده است. بعد هم دست به سمت آسمان بلند کرد و گفت: «خدايا! تو شاهد باش که من از اينها ناراضى‌ام». چطور شما اين مطالب را نقل مى‌کنيد و متوجه نيستيد که چه مى‌گوييد؟
2. مطلب دوم اين که او نقل مى‌کند که پيغمبر (ص) به حضرت امير (ع) فرمود: «أنت مني وأنا منک». پس على (ع) بخشى از جان و تن پيغمبر (ص) است. پس گويا خود پيغمبر (ص) پس از رحلت خود نيز در جامعه حضور دارد. چرا على (ع) را خانه نشين کرديد؟ کدام مجوّزى داشتيد که کلام پيغمبر (ص) را زير پا بگذاريد؟ حالا بر اساس همين حديثى که خودتان نقل مى‌کنيد اينگونه است و در حديث ديگرى در مورد حضرت امام حسن (ع) فرمود: «إن ابني هذا سيد ولعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين». باز در روايتى که بخارى و ديگران نقل مى‌کنند فرمود: «أللهم إني أحبه فأحبه وأحب من يحبه = خدايا! من حسن را دوست مى‌دارم تو هم او را دوست بدار و دوست بدار کسى را که او را دوست بدارد». آيا «معاويه» دوست امام حسن (ع) بود؟ يا به او ظلم کرد؟ معاويه را چه کسى سر کار گذاشته بود؟ شما آيا معاويه را لعنت مى‌کنيد که حسن بن على (ع) را آزار داد و به جنگ او آمد؟ راجع به خود على ابن ابى‌طالب (ع) اگر قبول داريد که جزئى از وجود پيغمبر (ص) است، پس چطور معاويه را احترام مى‌کنيد که با على (ع) جنگيد؟ بگذريم از کسانى مانند غزالى که حتى «يزيد» را هم لعنت نمى‌کنند. مى‌گويند که لعن يزيد اشکال شرعى دارد!


3. مى‌گويد که در صحيح مسلم و صحيح بخارى آمده که پيغمبر (ص) به اصحابش فرمود که: اينگونه صلوات بفرستيد: «أللهم صلّ على محمد وآل محمد وأزواجه وذريته کما صلّيت على ابراهيم وآل ابراهيم وبارک على محمد وأزواجه وذريته کما بارکت على ابراهيم وآل ابراهيم» و در حديث ديگر آمده است که «اللهم صلّ على محمد وعلى آل محمد وبارک على محمد وعلى آل محمد»، بعد جمع اين دو حديث، «آل» را در حديث اول توضيح مى‌دهد که «آل» به معنى ازواج و ذريّه است.
اينها از طرفى مى‌بينند که دستور صريح است که در نماز در حال تشهد بايد بر آل پيغمبر (ص) هم صلوات بفرستند. مى‌بينند که پس آل پيغمبر (ص) احترام دارد. بعد مانده‌اند که چکار کننند تا با وجود اين جايگاه و موقعيت، اهل بيت (ع) را خانه نشين کنند؟ آمدند راجع به تفسير «آل» بحث کردند. گفتند که مراد از آل پيغمبر (ص) فقط به معنى اولاد پيغمبر نيست که شما شيعيان مى‌گوييد. همسران پيغمبر (ص) هم مراد است. نسل پيغمبر (ص) يعنى هر چه سيد است از اين قبيل است و لو او «ملک حسين» پادشاه اردن باشد!!.
خوب، پس پيغمبر (ص) بر ازواج خودش صلوات مى‌فرستاد و به مردم مى‌گفت بر زنان من صلوات بفرستيد! ايا «عائشه» يکى از ازواج نيست؟ آيا «حفصه» يکى از ازواج نيست که صريحاً قرآن کريم در سوره تحريم به هر دوى آنها تاخته است؟ اينقدر پيغمبر (ص) را اذيت کردند که خداوند به آنها فرمود: «إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ (2) ترجمه: اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهيد، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و صالح مؤمنان، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند».
پس آيا اين نظرى که شما مى‌گوييد معقول است؟ آيا درست است افرادى مورد اين خطاب قرار گرفته‌اند جزو کسانى باشند که مسلمانان به همه اينها بايد درود بفرستند؟
معنا ندارد، چون از طرفى تعريف مى‌کنيد از على (ع) و از طرفى مى‌گوييد که صلوات بفرستيد به عائشه! مگر عائشه نبود که جنگ جمل را عليه على (ع) به راه انداخت؟ آخر عقلتان کجا است؟ واقعاً عجيب است.
مطلبى را او نقل مى‌کند در قسمتى از تحقيقاتش که «احمد بن حنبل» در فضائل آل البيت (ع) رواياتى نقل کرده است؛ از جمله در يک روايت پيغمبر (ص) خطاب به عمويش عباس مى‌فرمايد: «والله لا يدخل قلب مسلم ايمان حتى يحبّکم لله ولقرابتى = مؤمن اگر بنا است مؤمن باشد حتما شما نزديکان من (پيغمبر) را بايد به خاطر خدا و خويشاوندى من دوست بدارد». (پس به گفته امام جمعه مکه) طبق اين روايت، «آل» مى‌شود خويشان پيغمبر (ص) آن گونه که از احمد بن حنبل نقل مى‌کند. در حالى که در بين پيروان مهم ابن حنبل افرادى از جمله «ابن قدامه» هم وجود دارند که در کتاب مغنى ـ که مهمترين کتاب فقهى حنابله به شمار مى‌رود ـ تصريح مى‌کند که «آل»، اتباع و پيروان پيغمبر (ص) مى‌باشند ونه ذريّه و نسل پيغمبر (ص).
حالا اين را چطور مى‌توان توجيه کرد؟ يکى مى‌گويد مطلق خويشان و ديگرى مى‌گويد پيروان؟ کدام حرف صحيح است؟
واقعيت اين است که «آل» به معناى اهل بيت است ولى نه حتى زنان پيغمبر (ص)، چون زن از قبيله ديگرى است که به اين قبيله وارد شده است خويش نسبى نيست بلکه خويش سببى است.
از اين بالاتر، بايد بگوييم که حتى برخى نزديکان و خويشان نسبى و ذريه پيغمبر (ص) مشمول اين حکم نيستند. آنهايى که با پيغمبر (ص) به مقابله برخاستند، مگر مى‌شود که بگوييم بر آنها بايد صلوات فرستاد. يکى از کسانى که خويشاوند پيغمبر (ص) است (و نزديکتر از زنان آن حضرت به لحاظ خويشاوندى) ابولهب عموى پيغمبر (ص) است. اما مى‌بينيم که صريح قرآن به او بد گفته است: «تَبَّتْ يَدَا أَبِى لَهَبٍ وَتَبَّ(3) = بريده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد)!». حالا وقتى مى‌گوييد «اللهم صلّ على محمد وآل محمد» و تصريح هم مى‌کنيد که «آل» به معنى خويشان است، آيا ما بايد به ابى‌لهب هم صلوات بفرستيم!؟ عقلتان به کجا رفته است؟ عجيب است واقعاً.
بعضى از اينها مى‌گويند که مراد از اهل البيت در آيه تطهير «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(4) = خداوند اراده کرده است که پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.» زنان پيغمبر هستند. همانطور که گفتيم برخى از زنان پيغمبر (ص) همانهايى هستند که آن آيات درباره شان نازل گرديد. آيا اينها کاملاً پاک بودند؟ البته که آنها از نظر ما از فساد کاملاً پاک بودند و آنها را ما متهم به فساد نکرده‌ايم و نمى‌کنيم، ولى آيا آنها در امر حکومت، مسلمانان را دچار اختلاف و تشتّت نکردند؟ و آن همه مسلمانان که در جنگ جمل کشته شدند، سبب آن چه کسانى بودند؟ با اين حال آيا همه اينها مشمول «يطهّرکم تطهيراً» هستند؟
اهل بيت يعنى خويشان، نزديکان و فرزندان پيغمبر (ص) آنهايى که در مسير پيغمبر (ص) باشند؛ نه دشمن پيغمبر (ص) و لو عموى آن حضرت باشد. عقل هر کسى اين را درک مى‌کند. بنابراين آل پيغمبر (ص) يعنى على و زهرا و حسن و حسين و فرزندان اينها (ع) که امامان معصوم هستند.
4. خطيب مکه مى‌گويد: پيغمبر (ص) نسبت به اهل بيت اظهار علاقه مى‌کرد و آل پيغمبر (ص) اهميت زيادى دارند. در اين خصوص چند مطلب وجود دارد:
يکى اين که در صحيح بخارى و صحيح مسلم آمده است که ابوبکر به على بن ابى‌طالب (ع) گفت: «والّذى نفسى بيده لَقرابة رسول الله اَحب اِلَيّ من أن آخذ من قرابتي = به خدا قسم دوست دارم به خويشان پيغمبر (ص) بيشتر از خويشان خودم رسيدگى کنم».
خوب حالا از ابوبکر مى‌پرسيم که چه رسيدگى به خويشان پيغمبر (ص) کردى؟ چه خدمتى به على و فاطمه کردى، جز اين که حکومت را که حق آنها بود از آنها گرفتى، فدک را از آنها گرفتى، آنها را در فشار اقتصادى قرار دادى؟
در صحيح بخارى از «عبدالله بن عمر» نقل مى‌کند که ابوبکر گفت: «ارتقبوا محمداً في أهل بيته = مراقبت کنيد از پيغمبر (ص) در اهل بيتش». شما چه مراقبتى کرديد از پيغمبر (ص) در خاندانش؟ فدک را چه کسى گرفت از فاطمه زهرا (س) به بهانه اين که پيغمبر (ص) ارث نمى گذارد، پس چطور داوود (على نبينا وآله وعليه السلام) براى سليمان ارث گذاشت در حالى که پيغمبر بود «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ = و حضرت سليمان وارث حضرت داود شد». اين همه آيه راجع به ارث داريم کجا داريم که «اِلا الانبياء»؟ چه کسى اين کارها را کرد که شما کرديد؟ چرا اينقدر تأييد ظلم مى‌کنيد؟ رؤساى شما ظلم کردند چرا اينقدر به دنبال آن ظلم مى‌رويد؟ قدرى به خود بيائيد و به فکر قيامت باشيد، از خدا بترسيد.
5. او مى‌گويد عمر وقتى دفتر ديوان را مى‌گشود، اول از همه به امور اهل بيت (ع) رسيدگى مى‌کرد. سؤال اين است که منظورتان از اهل پيغمبر کيانند؟ آيا فاطمه زهرا (س) جزو اهل پيامبر (ص) نبوده است؟ آيا امام حسن و امام حسين (ع) نبودند؟ کجا دارد که او به اينها حقى داده باشد؟
6. بعد در مطلب ديگرى مى‌گويد: «عمر استسقى بالعباس = عمر به وسيله عباس، عموى پيامبر از خداوند طلب باران کرد». اين يک روايت است که در صحيح بخارى و کتب ديگر هم نقل شده است. پس اين روايت در واقع يک عقيده از عقايد وهابيه را باطل مى‌کند و توسل براى گرفتن حاجت را اثبات مى‌کند و معلوم مى‌شود که مى‌توان کسانى را در بارگاه الهى واسطه کرد و حاجت گرفت. پس اينقدر مخالفت با شيعه چرا؟ چرا مى‌گوييد که شيعه بى‌دليل به اهل بيت و آل پيغمبر توسل مى‌کند و حاجت مى‌خواهد؟ سؤال اين است که آيا فرزندان پيامبر مهمترند يا عباس عموى پيغمبر (ص)؟ اينها امامان معصومند، خود پيغمبر (ص) بعد از خودش على را براى خلافت نصب کرده است.
مى‌گويد که: «کل ذلک فى صحيح البخارى وغيره» که : عمر استسقى بالعباس = به واسطه عباس از بارگاه خداوند طلب باران کرد. يعنى به آبروى عباس از خداوند حاجت خواست. خوب ما هم به آبروى فرزندان پيغمبر (ص) از خداوند حاجت مى‌خواهيم . پس چرا شيعه را تکفير مى‌کنيد و مى‌گوييد که ما چرا از اينها حاجت مى‌خواهيم؟ خود عمر چرا در خانه خدا به وسيله عباس حاجت خواست؟
خود من در مکه از کنار مسجدالحرام در حال عبور بودم که شنيدم که خطيب سعودى مى‌گفت: «اينهايى که مى‌گويند يا حسين، يا زينب، اينها مشرک و کافرند!». اگر اينگونه است پس عمر اولين مشرک و کافر است که «استسقى بالعباس». مگر ما بيش از اين مى‌گوييم؟ آيا ما مى‌گوييم که يا حسين يا زينب شما خداييد؟ خودتان فلان حاجت مرا بدهيد. مى‌گوييم يا زينب يا حسين تو از خدا بخواه. يعنى همان کارى که عمر کرده است.
7. مى‌گويد: «ما در مکه روش عدل و عدالت داريم و به دنبال سنت پيغمبر و آل پيغمبر (ص) رفتيم و با روش اعتدال از سنت آل البيت پيروى مى‌کنيم و به اين سنت تمسک داريم و هيچ کس بهتر از مملکت سعودى و اهالى اين کشور تابع روش پيغمبر و آل پيغمبر (ص) نيست» و اضافه مى‌کند: «امام مجدّد محمد ابن عبدالوهاب ـ که رئيس وهابيه است ـ مى‌گويد که آل پيغمبر (ص) حقى دارند که هيچ کسى در اين حق با اينها شريک نيست و ساير قريش نيز با اينها در اين حق شريک نيستند و خداوند بر مردم حقوقى براى آل پيغمبر (ص) تعيين کرده است و جايز نيست هيچ مسلمانى حق آنها را از بين ببرد». سپس مى‌گويد: «ما همه حق اهل پيغمبر (ص) را قبول داريم الا ادعاى الوهيت، و اگر کسى در بين اهل البيت ادعاى خدايى کند ما او را قبول نداريم». خوب اين چيزى است که ما هم مى‌گوييم. ما مى‌گوييم پيرو پيغمبر (ص) و اهل بيت هستيم. او مى‌گويد ما پيرو اهل بيت هستيم ما هم مى‌گوييم پيرو اهل بيت هستيم. ما هم روايت داريم که «نزلونا عن الربوبية و قولو فينا ما شئتم = ما را خدا ندانيد و هر چه مى‌خواهيد درحق ما بگوييد». (5) او هم مى‌گويد: «ما فضائل اهل بيت را قبول داريم الا ادعاى ربوبيت و خدايى». پس هر دو يک ادعا مى‌کنيم ولى بايد در عمل ببينيم که شاهد آن کدام است؟
اگر شما تابع اهل البيت هستيد آيا امام جعفر صادق (ع) مانند شما وضو مى‌گرفت؟ آيا مثل شما نماز مى‌خواند؟ آيا امام جعفر صادق (ع) مانند شما منى خشک شده را پاک مى‌دانست؟ آيا امام صادق (ع) ازاله نجاست را بدون استفاده از آب درست مى‌دانست؟ آيا حضرتش در حج طواف نساء نمى کرد؟ آيا نماز را حتماً در پنج وعده مى‌خواند و آيا گاهى دو نماز را جمع نمى‌کرد که نماز ظهر و عصر را با هم بخوانند؟ آيا سه طلاقه کردن زن در يک مجلس را قبول مى‌کرد و جائز مى‌دانست؟ شما کجاى احکامتان به احکام اهل بيت پيغمبر (ص) شباهت دارد؟ آيا امام حسين (ع) جزء اهل بيت پيغمبر (ص) نيست که اتباع شما مى‌خواستند مرقد منوّر ايشان را در کربلا تخريب کنند؟ اين همه کشتارى که در عراق جريان دارد پشت سر آنها کيانند؟ چه کسانى بودند آنهايى که حرم عسکريين (ع) را در سامرّا تخريب کردند؟ آيا آنها از وهابيه نبودند؟ آيا اتباع سعودى نبودند که برخى از آنها در عراق گرفتار شدند؟ ادعاى بى دليل و بى مدرک خيلى خجالت آور است.
سپس اين شخص به ايرانى‌ها حمله مى‌کند که اينها تحت شعار محبت و نصرت اهل بيت (ع) مى‌آيند و اهل بيت (ع) را خشمگين مى‌کنند و اساس دين و معالم دين را تغيير مى‌دهند و نزاع و اختلاف ايجاد مى‌کنند و به تبع بعضى از علماى خود حقيقت را عوض مى‌کنند! او بعد از اين آيه شريفه را مى‌آورد که «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ(=(آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند» (6) و اينها (يعنى شيعيان) مشاهد و مقابر را تعظيم و مساجد را تعطيل مى‌کنند.»
ما هم بايد به اينها بگوييم : «ان لم يکن لکم دين وکنتم لا تخافون الميعاد فکونوا احراراً فى دنياکم = اگر دين نداريد، از روز قيامت نمى ترسيد لا اقل آزاد مرد باشيد». (7) آيا اين مساجد ما پر نيست؟ نمازهاى جمعه ما را نمى‌بينيد؟ نمازهاى جماعت ما را نمى‌بينيد که چه خبر است؟ پس چرا مى‌گوييد ما مساجدمان را تعطيل کرده‌ايم؟ نمى‌بينيد اينهمه مساجد را با بناها و ساختمانهاى عظيم و جمعيت‌هاى فراوان؟ جمعيت مساجد محل شما اتفاقاً اينقدر خلوت است. در عربستان سعودى مسجد شلوغ، مسجد النبى (ص) و مسجدالحرام است. مساجد ديگر شلوغى ندارد. خلوت است. در اين دو مسجد هم بيشتر، زوّار و حجّاج هستند، البته مردم بومى هم هستند، نمى‌گوييم نيستند ولى بيشتر زوّارند. از کجا مى‌گوييد که ما مساجد را تعطيل کرده‌ايم؟ مساجد ما پرجمعيت است. ما اينهمه مساجد جامع در هر شهر داريم و اين همه نمازهاى جماعت؛ آيا شما نمى‌بينيد؟ البته به فرزندان پيغمبر (ص) هم احترام مى‌گذاريم. شما خودتان مى‌گوييد که بچه‌هاى پيغمبر (ص) احترام دارند. ولى آيا امام حسين (ع) و عسکريين (ع) بچه‌ى پيغمبر (ص) نيستند؟
8. او همچنين مى‌گويد که دو مطلب ديگر را هم در اينجا به شما مى‌گوييم. مطلب اول اين است که اهل بيتى که مسلّماً جزء اهل بيت هستند در حجاز زيادند و آنها حرفهاى شيعيان را قبول ندارند. مى‌پرسيم که آيا منظورتان از آل البيت، سيّد است؟ آيا هر سيّدى از آل بيت است؟ خوب، ملک حسين که سيّد بود و منکر ولايت على بن ابى طالب (ع)، و شما که براى حضرت على (ع) اينقدر احترام قائليد، اين هم جزو آل البيت است؟
به نظر صحيح، اهل بيت آن دسته از فرزندان پيغمبر (ص) هستند که عصمت دارند؛ نه هر کسى که مثلاً سيّد باشد و اگر خدا را هم منکر باشد، از آل البيت باشد! اگر شما ميزان را در اهل البيت و آل البيت صرف نسل و ذريّه پيغمبر (ص)، مى‌دانيد، که بايد بر آنها صلوات فرستاد. آيا سيد از نسل پيغمبر (ص) نمى‌تواند کمونيست باشد؟ منکر خدا باشد؟ آيا همه فرزندان پيغمبر (ص) ـ که سيد هستند و قبول داريم که در آنجا هم هستند ولى در ايران به مراتب بيشترند ـ صالح و متدين هستند؟ آيا اهل فساد در بين آنها پيدا نمى‌شود؟ مگر جبر است و آنها مجبورند که حتما صالح باشند؟! الى ما شاء الله هستند ساداتى که سالم و صالح نيستند. اينها که آل پيغمبر (ص) نيستند. آيا اينها نمى‌فهمند که ممکن است کسى بچه‌ى پيغمبر (ص) باشد ولى منکر خدا باشد يا در وجود خدا شک و ترديد داشته باشد؟ يا بر امام معصوم (ع) خروج کند؟ ما که بر اينها صلوات نمى‌فرستيم.
مطلب ديگر اين که مى‌گويد: «در عين اين که ما اينقدر به آل پيغمبر (ص) احترام مى‌گذاريم، ولى کسانى هستند «نه عرب هستند و نه از نسل عرب» (8) هستند، به نام آل البيت کارهايى مى‌کنند که خود صاحب البيت آن را قبول ندارد و خلاف شريعت است».
سؤال ما اين است که مگر ما چکار مى‌کنيم و چه کرده‌ايم که صاحب البيت آن را قبول ندارد؟ آيا در اين که درست وضو مى‌گيريم، خلاف کرديم؟ آيا حتماً بايد مثل شما وضو بگيريم؟ و يا در نماز اگر ما مثل شما تکبير نگفتيم (و بسمله را از حمد حذف نکرديم) و دست روى دست نگذاشتيم ـ که اين کار را خليفه دوم از دهقانان و روستاييان ايرانى ياد گرفت و رواج داد ـ مرتکب خلاف شديم؟ يا در اذانمان اگر «الصلوة خيرٌ من النوم» نمى گوئيم ـ که همه شما قبول داريد که در زمان پيغمبر (ص) هيچکس اين عبارت را نمى‌گفت ـ خلاف کرديم؟
در روايات صريح نقل شده توسط محدّثان اهل تسنن آمده است که مؤذن، عمر را براى نماز صدا کرد. او خواب بود. مؤذن گفت: «الصلوة خير من النوم». او خوشش آمد و گفت اين را در اذان بگوييد!. آيا از اين نظر ما بر خلاف اسلام عمل کرده‌ايم که به دنبال پيغمبر (ص) هستيم و به دنبال ديگران نيستيم؟ تا کى مى‌خواهيد پا روى حقيقت بگذاريد؟ چرا مى‌خواهيد جهنم برويد؟ اين همه آيات قرآن از آتش سوزان جهنم حکايت دارد. خودتان را از آتش جهنم برحذر بداريد. شما انسان هستيد از نظر اصل اسلام با ما در يک مکتب هستيد واقعاً دوست نداريم که در آتش جهنم بسوزيد و دوست داريم که در مسير حقيقت گام برداريد.
حالا حکومت على (ع) را گرفتيد و برديد ولى به هر حال پيغمبر (ص) فرموده که: «إنى تارک فيکم الثقلين ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا کتاب الله وعترتى اهل بيتى، وإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» من در ميان شما دو چيز گرانبها به امانت مى‌گذارم که اگر به آن دو تمسک جوييد هرگز گمراه نمى‌شويد کتاب خدا (قرآن) و عترت و اهل بيت خودم و آن دو از يکديگر جدا نمى‌شوند تا (در روز قيامت) کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».(9)
عترتى که هيچ وقت از قرآن جدا نمى شود، چيست و کيست؟ آيا ملک حسين پادشاه اردن است يا ملک حسن پادشاه مغرب يا هر سيدى از آل پيغمبر (ص) حتى اگر کمونيست باشد؟ آيا اينها هستند که از قرآن جدا نمى‌شوند؟ بايد کمى فکر کنيد که اين عترت پيغمبر (ص) چه کسى است که از قرآن جدا نمى‌شود؟ پيدا است که کسى بايد باشد که خطايى در او نباشد همانگونه که در قرآن خطا نيست. پس اهل بيت معصوم همان عترت هستند که شامل على و زهرا و فرزندانشان (ع) مى‌شوند. اقلاً فقه‌تان را از على و و فرزندان على (ع) بگيريد و با تبعيت از هر فقهى وضو و نمازتان را باطل نکنيد، بى وضو نماز نخوانيد! در خانه خودتان اگر بچه‌اى از خواب بيدار شود به او مى‌گوييد برود دست و صورت خود را بشويد؛ پس شما چطور از خواب بلند مى‌شويد و با دست و صورت نشسته به نماز مى‌ايستيد؟ واقعاً با ديدن اين وضع انسان متأسف مى‌شود.
در مسجد النبى (ص) اکثريت مردم مى‌خوابند سپس بلند مى‌شوند و «الله اکبر» مى‌گويند و به نماز مى‌ايستند. و عجيب‌تر اين که بارها شده که در آنجا اخراج حدث مى‌کنند! ابوحنيفه مى‌گويد که اگر ته انسان روى زمين باشد بخوابد عيب ندارد! اين نماز شما است؟ صبح بچه‌هايتان را وادار مى‌کنيد که دست وصورتشان را بشويند آن وقت خودتان با دست و صورت نشسته بلند مى‌شويد و در مقابل خدا مى‌ايستيد و نماز مى‌خوانيد!
متأسفيم براى علماى وهابيت که کتابهاى حديثى خودشان را هم قبول ندارند و اين خيلى عجيب است.
ما در کتابخانه هاى عمومى و شخصى خودمان ـ و حتى همينجا در کتابخانه شخصى من ـ کتاب‌هاى آنها را داريم ولى در کتابخانه‌هاى عمومى آنها هم کتاب‌هاى ما يافت نمى‌شود. اتفاق افتاده که برخى اشخاص و علماى ما کتابهايى را به کتابخانه‌هاى آنان اهداء کرده‌اند و همان اهداء کنندگان بعداً رفته‌اند و آن کتاب‌ها را تقاضا کرده‌اند براى مطالعه ولى جواب شنيده‌اند که چنين کتابى در آنجا وجود ندارد. اگر هديه هم به آنها بدهيد آنها آن را از بين مى‌برند! اينها همه ‌ان عندالله مسئولند نه فقط در نزد خودشان و از جانب خودشان بلکه: «وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ" (10) = آنها بار سنگين (گناهان) خويش را بر دوش مى‏كشند، و (همچنين) بارهاى سنگين ديگرى را اضافه بر بارهاى سنگين خود» آنها هم بار گناه خودشان را به دوش مى‌کشند و هم بار گناه اتباع و پيروان خودشان را.
من دعوت مى‌کنم علماى وهابيه و همه اهل سنت را که دقت کنند در اين جمله که پيغمبر (ص) فرموده: «إني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتى اهل بيتى ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابداً.(11)» عترت از قرآن جدا نيست و حالا مى‌پرسيم که کدام عترت است که از قرآن جدا نيست. عترتى که هيچ لغزشى نداشته باشد، خطا نداشته باشد. قرآن خالى از اشتباه است و اگر عترت اشتباه داشته باشد اين دو از هم جدا مى‌شوند. پس عترتى که از قرآن جدا نيست، عترت معصوم است. مى‌شود همان که ما مى‌گوييم: على و فرزندان على (ع) . پس بايد به اين نکته توجه کنند که آل و عترت يعنى فرزندان معصوم پيغمبر (ص) و الا از قرآن جدا مى‌شوند.
نکته دوم: حکومت هر چه بود غصب شد و تمام شد. اکنون به اعمال خودتان توجه کنيد. گذشته‌ها هيچ؛ ولى وضو را باطل نکنيد، نماز بى وضو نخوانيد، نمازتان را درست بخوانيد، حجّتان را درست انجام دهيد، طواف نساء را انجام دهيد، خمس مالتان را بدهيد. خمس مال، مال اهل بيت است. به چه دليل خمس نمى‌دهيد و آن را مى‌خوريد؟ و همين طور بقيه افعال. اين مختصر مطالبى بود که مى‌خواستم در مورد سخنان امام جمعه مکه عرض کنم.



آية الله گرامى در پايان اين سخنان، به سؤالات نيز پاسخ گفتند:
سؤال: آيا اگر کسى از وهابيون به ايران بيايد براى ما به عنوان پيروان مکتب شيعه روا است که به آنها توهين کنيم؟
پاسخ: ما در تمام ايران يک مورد نداريم که يک وهابى حرفى زده باشد و ما او را کتک بزنيم. اما آنها در مدينه منوره ـ در مقبره بقيع ـ مکرراً شيعيان را به جرم سلام کردن به اهل بيت (ع) گرفتند و بردند و در زيرزمين ساختمان مديريت بقيع کتکشان زدند. عالم دينى ما که کتاب دينى در دستش بوده، آمدند کتاب را از او بگيرند و او هم کتاب به آنها نداده و گفته که زيارت و دعا است. آنها هم او را بردند و اذيتش کرده‌اند. يکى از فضلاى حوزه قم که از بستگان ما نيز هست، کتابى دستش بوده و چيزى هم از روى آن نمى‌خوانده که آمدند او را بردند و 6 ساعت به عنوان بازجويى او را نگاه داشتند. اينها با وجود اين که اينهمه عليه شيعه تبليغ مى‌کنند و حتى موقع بيرون آمدن از سعودى بسته‌هاى حاوى کتابهاى ضد شيعه به حجّاج و زوّار مى‌دهند آن وقت دم از اتحاد مى‌زنند و مى‌گويند که شيعه تفرقه مى‌اندازد.
يکى از ادعاهاى امام جمعه مکه اين بود که شيعه تفرقه مى‌اندازد. کى تفرقه مى‌اندازد؟ شما هستيد که تفرقه مى‌اندازيد؛ افراد را مى‌گيريد به نام بازجويى شکنجه مى‌کنيد و کتک مى‌زنيد که چرا دعا مى‌خوانيد يا چرا عالمى شيعى است؟. چه کسى بود که قبور اهل بيت (ع) را در بقيع تخريب کرد؟ ساليان دراز اين قبور بودند و احترام داشتند و همه فرقه‌ها مى‌آمدند و احترام مى‌گذاشتند به اولياى دين و فرزندان و اهل بيت پيغمبر (ص). شما آمديد و اولين تخم نفاق را کاشتيد و قبور اولياء دين و فرزندان و اهل بيت پيغمبر (ص) را تخريب کرديد. مى‌گوييد که اهل بيت پيغمبر (ص) احترام دارند؛ آنگاه مى‌آييد و قبورشان را از بين مى‌بريد! اين احترام است؟ احترام به اهل بيت پيغمبر (ص) اين است که قبورشان را از بين ببريد؟ پس چرا آن گنبد و آن ضريح پيغمبر (ص) هست؟ چرا تخريب قبر و ضريح و گنبد پيغمبر (ص) را بى‌احترامى به آن حضرت مى‌دانيد؟ چرا به اهل بيت آن حضرت (ص) چنين کرديد؟ آيا اين احترام اهل بيت پيغمبر (ص) است؟ احترام فاطمه بنت اسد (س)و حضرت عباس عموى پيغمبر (ص) است؟ اينهايى که قبورشان را تخريب کرديد و به جاى ضريح و بارگاه خاک در آنجا ريختيد آيا خواستيد بدينوسيله پيغمبر (ص) و آل او را احترام بگذاريد؟
سؤال: فرض کنيد که کارهاى شيعه ـ آنگونه که وهابيان مى‌گويند ـ اشتباه باشد، آيا براى مقابله با آن بايد به ضرب و شتم و شکنجه و کتک بايد متوسل شد؟ ديدگاه مکتب شيعه در اين زمينه چيست؟
پاسخ: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ (12) = خداوند به پيامبرش مى‌فرمايد: اگر مشرکى هم بيايد و براى تحقيقات به شما پناه بياورد شما به او پناه بدهيد تا کلام خدا را بشنود و آنگاه او را به جاى امن خودش برسانيد». يعنى مأمور هم همراهش کنيد که کسى مزاحم نشود. اين دستور قرآن است. روش ائمه (ع) هم اين بود که «ابن ابى العوجاء» که از منکرين اصل توحيد و ذات خدا بود، پيش امام صادق (ع) به اعتقادات توهين مى‌کرد. حضرت صادق (عليه‌السلام) با زبان استدلال با او صحبت مى‌کرد. گاهى شده که اصحاب امام صادق (ع) خواسته‌اند با او برخورد کنند اما امام (ع) جلوى آنها را مى‌گرفت. اما اينها اصلاً اجازه صحبت نمى‌دهند. اين امام جمعه مکه که هيچ، حتى در آنجا وقتى يک امام جماعت معمولى را جابجا مى‌کنند مثل اين است که گويى رئيس يک مملکت را دارند مى‌برند. يک بار من خودم در عربستان بودم دهها مأمور اطراف يک امام جماعت را گرفته بودند و يکى از مأمورين با شدّت تمام آرنج دستش را به من زد که آن آقا مى‌خواهد از آنجا عبور کند!! آيا پيغمبر (ص) اين گونه بوده است. روايات متعدّدى داريم که وقتى کسى وارد مسجد مى‌شد اصلاً معلوم نبود که پيغمبر (ص) کدام است و مى‌پرسيد که: «أيّکم محمد؟» پيغمبر (ص) در ميان شما کدام است؟ آنجا جوانان 27 يا28 ساله قرآن را مثلاً حفظ کرده‌اند وپيش‌نماز به شمار مى‌روند و اينگونه تشريفات براى آنها قائل مى‌شوند. در اينجا بچه‌هاى ده ساله ما حافظ قرآن هستند. آنها به صرف اين که يکى دو سال هم در کلية الالهية، در رشته الهيات تحصيل کرده حالا او را پيش‌نماز کرده‌اند! اکنون با اين تشريفات اينها را مى‌برند و مى‌آورند، و اين هم خطابه‌هايشان است. اينها بودند اختلاف ايجاد کردند سالهاى دراز همه شيعيان و سنى‌ها همه در کنار هم با محبت زندگى مى‌کردند اينها به‌جاى محبت تخم کينه و نفرت کاشتند. اينها بودند آمدند کربلا را غارت و تخريب کردند در آن دوران‌هاى اوليه ظهور وهابيت، قبور ائمه بقيع را خراب کردند. قبر پدر بزرگوار پيغمبر (ص) (عبدالله ابن عبدالمطلب) را خراب کردند بگونه‌اى که اکنون حتى اثرى از آن نيست. قبر پدر پيغمبر قبر بچه‌هاى پيغمبر را همه را از بين بردند. آيا احترام به پيغمبر (ص) اين است؟ اگر کسى قبر پدر مَلِک را تخريب کند آيا اين احترام به پادشاه است؟ آنگاه از قبرى که به زعم آنها قبر عثمان است، مراقبت مى‌کنند. آنجا مأمور گذاشتند و نظافت هم مى‌کنند. جاى تاسف و تعجب دارد اين گونه کارهاى اينها چون فکر مى‌کنند که آنجا قبر عثمان بن عفان است.
سؤال: شما بفرماييد که روش اخلاقى اسلامى براى برخورد با ديگران چگونه است و چگونه بايد با مخالفين برخورد کرد؟
پاسخ: آقا و مولايمان امام صادق (ع) که رئيس مذهب ما است ـ به اين معنا که حقيقت اسلام در دوران امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) گفته شد در حالى که در زمان ساير امامان شرايط خاصى حاکم بوده و حقائق دين به اين گستردگى در اين دوره روشن شد ـ با مخالفين خود با استدلال سخن مى‌گفتند. حتى يک نمونه هم نداريم که يکى از مخالفين آمده باشد و حرفى زده باشد و با او برخورد خشنى از سوى امامان شيعه صورت گرفته باشد. شما در اخلاق امام حسن (ع) ببينيد. مى‌گويند فردى در شام تحت تأثير معاويه با اهل بيت (ع) دشمن شده بود آمد به مدينه تا امام حسن مجتبى (ع) را ديد و شناخت، شروع کرد به توهين کردن به امام حسن مجتبى و پدرش حضرت امير المؤمنين (ع). حضرت به مرد شامى رو کرد و فرمود: «گويا تو غريب هستى. اگر خانه ندارى، بيا خانه ما. غذا ندارى حاضريم به تو غذا بدهيم. اگر قرض دارى حاضريم آن را از جانب تو پرداخت کنيم». آن مرد عرض کرد: «يابن رسول الله! من وقتى آمدم بيش از هر کسى با شما دشمن بودم و اکنون بيش از هرکسى شما را دوست دارم». اين روش اهل بيت (ع) بوده است.
ما متأسفيم. من خطاب به همين امام جمعه مکه و ديگران مى‌گويم که اگر شما اعتقاد به قيامت داريد، اگر اعتقاد به خدا داريد و اگر انصاف داريد و اگر انسانيت داريد و وجدان داريد و به عدل و انصاف معتقد هستيد، بياييد همانگونه که ما کتابهاى شما را مى‌خوانيم و خطابه‌هاى شما را مى‌شنويم مثل همين خطابه که شما خوانديد ما از اول تا آخر آن را گوش داديم و خوانديم شما هم بياييد کتابهاى ما را بخوانيد بلکه روشن شويد. طول حيات انسان 70 سال يا 80 سال بيشتر نيست بعد از اين بايد در قبر و در قيامت جواب بدهيد. چطور شما از خدا نمى ترسيد؟
اين همه سنى‌ها مستبصر شدند. کتاب‌هاى خودتان را بخوانيد که روشن بشويد و به مسير درست رهنمون شويد. اين «مروان خليفات» که مستبصر شده کتابى دارد به نام «و رکبت السفينة» (يعنى و من سوار شدم به کشتى نجات يعنى مذهب اهل بيت عليهم السلام) هر چه در اين کتاب نقل کرده از صحيح مسلم و صحيح بخارى و ساير کتاب‌هاى اهل سنت است.
او در اين کتاب فصل مفصلى دارد با عنوان «واى از مصيبت روز پنجشنبه» . شما هم که تعريف از صحابه مى‌کنيد. سؤال ما اين است چه کسانى روز پنجشنبه در هنگام رحلت پيغمبر اکرم (ص) به رسول اکرم (ص) بى‌احترامى کردند؟ در کتاب صحيح بخارى هست که يکى از اشخاصى که در آنجا حضور داشت گفت: «به سخن پيامبر توجه نکنيد؛ او دارد هذيان مى‌گويد!!» روايت است که رسول الله (ص) در هنگام وفات خويش فرمود: «کاغذ و قلم بياوريد تا چيزى برايتان بنويسم که هيچ وقت گمراه نشويد». در صحيح بخارى در کتاب المغازى ـ باب مرض النبى و وفات النبى ـ نقل شده که ابن عباس مى‌گويد : يوم الخميس و ما يوم الخميس؟ مى‌گويد: اشتد بالرسول (ص) وجعه فقال ايتونى اکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده ابداً (= درد رسول الله شدت يافت و فرمود براى من کاغذ و قلم بياوريد تا مکتوبى را برايتان بنويسم تا بعد از آن ابداً گمراه نشويد فتنازعوا (= دعواى و نزاع کردند) ولا ينبغى عند النبى التنازع (= ابن عباس مى‌گويد که اين درحالى بود که در نزد پيغمبر (ص) نمى بايست نزاع و دعوى مى‌کردند بايست اطاعت مى‌کردند از دستور پيغمبر (ص) فقالوا ما شأنه؟ (= او چه مى‌گويد) اَ هَجََرَ (= آيا هذيان گفت؟) استفهموه (= از او بپرسيد) فذهبوا يردون عليه (= رفتند و رد کردند کلام پيغمبر (ص) را) فقال دعونى فالذى انا فيه خير مما تدعونى اليه (تنهايم بگذاريد پس آنچه که من در آن به سر مى‌برم بهتر از آنچه که شما مرا بدان مى‌خوانيد.) سپس چنين نقل شده است که : و فى رواية اخرى للبخارى باب قول المريض قوموا عنى (=در نقل ديگرى از بخارى در باب اين که وقتى مريض به حضار مى‌گويد بلند شويد برويد، طبقات ابن سعد هم اين را نقل مى‌کند، آمده است که:) ان الذى رَدَّ على رسول الله (ص) طلبه کان عمر بن الخطاب (= کسى که خواسته پيغمبر (ص) را رد کرد عمر ابن الخطاب بود) حيث ان الرجل قد غلب عليه الوجع (= عمر گفت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم دردش زياد شده (معاذ الله) بى خودى حرف مى‌زند و عندکم کتاب الله و حسبنا کتاب الله (=در حالى که در دستانتان کتاب خدا هست و کتاب خدا ما را بس است و ما به نوشته پيغمبر نيازى نداريم) در صحيح مسلم است کتاب الوصية ـ باب ترک الوصية ـ دارد که ان رسول الله يهجر (= پيغمبر هم (معاذ الله) هذيان مى‌گويد) شما مى‌گوييد که شيعيان چرا ردّ صحابه کرده‌اند اين هم از صحابه! مگر هر کدام از صحابه آنچنان است که شما مى‌گوييد؟ الى ما شاء الله از اين مطالب در اين کتابها وجود دارد.
به هر حال ما اينها را دعوت مى‌کنيم بيايند به خاطر خدا و قيامت و قبر و پايان عمر و وجدان و انصاف و عدل، بنشيند فکر کنند. کتابهاى نويسندگان خودشان را که مستبصر شده‌اند (يا محدثين معروف خودشان هستند) مطالعه کنند مثل کتابهاى تيجانى، مثل همين «وصية السقيفة» مروان الخليفات، کتاب «الغدير» علامه اميني. علامه امينى کتابى نوشته که محتواى آن را از کتاب‌هاى شما جمع آورى کرده است. از جانب خودش چيزى ننوشته است. اين کتاب‌ها را بخوانيد و به ياد قبر و قيامتتان باشيد. و کتابى که در خود عربستان سعودى چاپ شده، به نام «الردّ على الصراع بين الوثنية و الاسلام» به قلم «امام خنيزى» که امام منطقه سعوديه شرقيه يعنى قطيف و احساء است اين نويسنده هموطن شما است شما کتاب‌هاى او را بخوانيد. شخصى در عربستان کتابى نوشت با عنوان «الصراع بين الوثنية و الاسلام» و شيعه را در اين کتاب وثنى (يعنى بت پرست) معرفى کرده بود. امام خنيزى رفت و کتابى نوشت تحت عنوان «الرد على کتاب الصراع بين الوثنية و الاسلام»، خيلى کتاب شيرينى است. قلم اين نويسنده بسيار لطيف است. يکى از نکات جالب اين کتاب اين است که مى‌آيد و به ظلم‌هايى که آنها به شيعه کرده‌اند اشاره مى‌کند، از غارت‌ها و کشتارها مى‌نويسد و سپس مى‌نويسد: «قد رضى المقتول کل الرضا * واعجباً لِمَ يسخط القاتل؟!» مى‌گويد يک نفر آمده ديگرى را کشته و آنگاه طلبکار هم هست و از دست مقتول عصبانى هم هست! مقتول افتاده و جان باخته هيچ، قاتل عصبانى است! مى‌گويد: اين قدر عليه شيعه جنايت کرديد و اين قدر آدم کشتيد اين قدر زندان کرديد، اينقدر شکنجه کرديد، آن وقت به آنها دشنام هم مى‌دهيد! اين خيلى عجيب است! حال که سخنان امام جمعه و بقيه اين گونه است متأسفانه. نمى‌دانيم به اينها چه بگوييم! از خدا مى‌خواهيم بيدارشان فرمايد. آمين.




ـــــــــــــ
پى‌نوشتها:
1. صحيح بخارى؛ ج3 ؛ ص96؛ اين روايت در همين منبع اين‌گونه نيز آمده است: «فاطمة بضعة منّي من آذاها فقد آذاني».
2. سوره تحريم، آيه 4.
3. سوره مسد، آيه 1.
4. سوره احزاب ؛ آيه 33.
5. امام صادق عليه السلام مى‌فرمايد:«اجعلونا عبيدا مربوبين و قولوا فينا ما شئتم الا النبوه» يعنى «ما را بندگانى بدانيد مربوب پروردگار و پس از آن هر چه مي‌خواهيد در فضيلت ما بگوييد جز نبوت» .
6. سوره توبه، آيه 31
7. بخشى از سخنان حضرت امام حسين (عليه‌السلام) خطاب به سپاه يزيد در روز عاشورا.
8. اين سخن امام جمعه مکه کاملاً ريشه‌ى نژاد پرستانه دارد و و تفاخر جاهلى به شمار مى‌رود؛ چيزى که هيچ ارتباطى به اسلام ندارد و اين سخن از کسى که امام جمعه و جماعت مسجدالحرام به شمار مى‌رود، خيلى عجيب است.
9. صحيح مسلم؛ ج5 ؛ ص25 ح36 &ndash (2408) و ص36 ح37 و سنن ترمذى ج5 ب32 ح621 و سنن نسائى ج5 ص45 و مسند احمد بن حنبل ج3 ص17 و مسند ابى يعلى ج4 ص297 و کتاب السنة للشيبانى ص 629 و المعجم الکبير للطبرانى ج5 ص166 رقم 4169.- وسائل الشيعة، ج27، ص33.
10. سوره عنکبوت؛ آيه 13 .
11. صحيح مسلم ؛ ج4 ؛ 1874 ؛ &ndash الصواعق المحرقة از ابن حجر مکى ؛ صفحه 86 .
12. سوره توبه؛ آيه 6 .

منبع: خبرگزارى اهل البيت (ع)

    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  ماهر بن معيقلي     -   تاريخ:  21 فروردين 91 - 10:04:31
سلام ... آخه عزيز من حقيقت تلخه ديگه وقتي بجاي احترام به ائمه اونها رو با خدا شريک مي کنيد حق داره بگه شما متکبر و جبار هستيد ... آخه جالبه که من کل خطبه رو ديدم ... هيچ قطع برنامه غير منتظره اي نداشته ... شما ها دوست دارين همه چيز رو بگين بد الا عمل کثيف خودتونو ... لعنت خدا بر شما که شيخ مکه رو که راست و حقيقت شما رو ميگه بدتون مياد ...
2   نام و نام خانوادگي:  بخت النصر     -   تاريخ:  06 ارديبهشت 91 - 11:08:43
جناب ماهر بن معيقلي

چرا شما ابوبکر را شريک خداوند در جعل خليفة الله مي‌دانيد؟
مگر موحد بودن چه اشکالي دارد که عمر را شريک خداوند در جعل شريعت مي‌دانيد؟




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما