* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 03 شهريور 1385 تعداد بازديد: 6699 
وهابيت از منظر عقل و شرع (1) وهابيت و تفرقه
 
باسمه تعالى






 







الحمد للّه ربّ العالمين والصلاة والسلام على سيّدنا محمّد وآله الطاهرين.







مقدمه



گسترش تهاجم به شيعه بعد از انقلاب اسلامى وانگيزه هاى آن



انديشمندان اهل سنّت از دير باز، نگاهى نقّادانه به فرهنگ و معارف شيعى داشته اند وهمواره سؤالات و شبهاتى را مطرح كرده اند. اين رويكرد با ظهور وهّابيّت در شبه جزيره عربستان، روند وسيع تر وشديدترى به خود گرفته است و پس از پيروزى انقلاب پرشكوه اسلامى ايران اين هجمه با روشهاى مدرن و با استفاده از رسانه هاى عمومى مانند اينترنت وماهواره در سطحى وسيع گسترش يافته است.



اين تهاجم در سالهاى اخير گسترش چشمگيرى داشته است به گونه اى كه همه گروهها، از مردم عادى تا اساتيد، دانشجويان، دانش آموزان و حتى روحانيّون كاروانهاى حج را هم در بر گرفته است.



با اينكه اين شبهات، غالباً از افتراء و دروغ و يا جهل و نادانى سرچشمه گرفته است، ولى از مسئوليّت اساتيد و دانش پژوهان در پاسخگويى به آن كاسته نمى شود.



زيرا مخالفان مكتب اهل بيت، هرگز تصوّر نمى كردند كه فرهنگ غنى شيعه بتواند ملّت ايران را اين چنين به صحنه بياورد كه با دست خالى، ولى با قلبى آكنده از ايمان و عشق به اسلام، طومار حكومت تا دندان مسلّح را ـ با آن همه حمايتهاى بيدريغ شرق و غرب ـ براى هميشه درهم بپيچد و به جاى آن، حكومت اسلامى برپايه فقه شيعه تأسيس نمايد.



به همين جهت، مخالفان مكتب اهل بيت، وقتى كه با گسترش فرهنگ تشيّع، موقعيّت خود را در خطر مى بينند، با تأليف كتابهاى ضدّ شيعىِ مملوّ از تهمت و كذب، سعى در مخدوش كردن چهره نورانى مذهب شيعه را در سطح جهانى دارند.







چشم انداز مذهب شيعه



يكى از انگيزه هاى تهاجم وسيع وهّابيّت بر ضدّ مذهب اهل بيت (عليهم السلام)، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در ميان جوانان و دانشمندان تحصيل كرده و استقبال آنان از اين مكتب نورانى مطابق با سنّت راستين محمّدى(صلى الله عليه وآله وسلم)است، به چند نمونه توجّه كنيد:



? دكتر عصام العماد، فارغ التحصيل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود» در رياض و شاگرد بن باز (مفتى اعظم سعودى) و امام جماعت يكى از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلّغين وهّابيّت در يمن كه كتابى نيز در اثبات كفر و شرك شيعه تحت عنوان: «الصلة بين الإثني عشريّة وفرق الغلاة» نوشته است با آشنايى با يكى از جوانهاى شيعه، با فرهنگ نورانى تشيّع آشنا شد و از فرقه وهّابيّت دست كشيد و به مذهب شيعه مشرّف گرديد.



دكتر عصام در كتابى كه به همين مناسبت تأليف نموده، مى نويسد:



با مطالعه كتابهايى كه وهّابيّت در سالهاى اخير نوشته اند، به يقين در مى يابيم كه آنان احساس كرده اند كه تنها مذهب آينده، همان مذهب شيعه اماميّه است: «وكلَّما نقرأ كتابات إخواننا الوهّابيّين نزداد يقيناً بأنّ المستقبل للمذهب الاثني عشري لأنّهم يتابعون حركة الانتشار السريعة لهذا المذهب في وسط الوهّابيّين وغيرهم من المسلمين»(1).



(هنگامى كه كتابهاى برادران وهّابى را مى خوانيم بر يقين ما افزوده مى شود كه آينده از آن مذهب تشيّع است، زيرا آنان خود وسيله انتشار سريع و آشنائى با مذهب تشيّع در بين وهّابيان مى باشند).



سپس از قول شيخ عبد اللّه الغُنيمان استاد «الجامعة الإسلاميّة» در مدينه منوّره نقل مى كند: «إنّ الوهّابيّين على يقين بأنّ المذهب (الاثني عشر) هو الذي سوف يجذبُ إليه كلّ أهل السنَّة وكلّ الوهّابيّين في المستقبل القريب» (وهّابيون به يقين دريافته اند، تنها مذهبى كه در آينده، اهل سنّت و وهّابيّت را به طرف خود جذب خواهد كرد، همان مذهب شيعه امامى است(2).



? آقاى شيخ ربيع بن محمّد، از نويسندگان بزرگ سعودى مى نويسد: «وممّا زاد عجبي من هذا الأمر أنّ إخواناً لنا ومنهم أبناء أحد العلماء الكبار المشهورين في مصر، ومنهم طلاّب علم طالما جلسوا معنا في حلقات العلم، ومنهم بعضُ الإخوان الذين كنّا نُحْسن الظنَّ بهم سلكوا هذا الدَرْب، وهذا الاتّجاه الجديد هو (التشيّع)، وبطبيعة الحال أدركت منذ اللحظة الأولى أنّ هؤلاء الإخوة ـ كغيرهم في العالم الإسلامي ـ بهرتهم أضواء الثورة الإيرانيّة»(3).



(آنچه كه باعث فزونى شگفتى من گرديده، اين است كه برخى از برادران وهّابى و فرزندان شخصيّتهاى علمى و دانشجويان مصرى، اخيراً به سراغ مكتب تشيّع رفته اند).



? شيخ محمّد مغراوى از ديگر نويسندگان مشهور وهّابى مى گويد: باگسترش مذهب تشيّع در ميان جوانهاى مشرق زمين، بيم آنرا دارم كه اين فرهنگ در ميان جوانهاى مغرب زمين نيز گسترده شود: «بعد انتشار المذهب الإثني عشري في مشرق العالم الإسلامي، فخفت على الشباب في بلاد المغرب ... »(4).



? دكتر ناصر قفارى استاد دانشگاههاى مدينه مى نويسد: «وقد تشيّع بسبب الجهود التي يبذلها شيوخ الإثني عشريّة من شباب المسلمين، ومن يطالع كتاب «عنوان المجد في تاريخ البصرة ونجد» يَهُولُه الأمر حيث يجدُ قبائل بأكملها قد تشيّعت»(5).(اخيراً تعداد زيادى از اهل سنّت به طرف مذهب شيعه گرويده اند و اگر كسى كتاب «عنوان المجد في تاريخ البصرة ونجد» را مطالعه كند به وحشت مى افتد كه چگونه برخى از قبايل عربى به صورت كامل، مذهب شيعه را پذيرفته اند).



? جالبتر ازاينها سخن شيخ مجدى محمّد على محمّد نويسنده بزرگ وهّابى است كه مى گويد: «جاءني شابّ من أهل السنّة حيران، وسبب حيرته أنّه قد امتدّت إليه أيدي الشيعة ... حتّى ظنّ المسكين أنّهم ملائكة الرحمة وفرسان الحقّ»(6).



(يكى از جوانهاى اهل سنّت حيرت زده نزد من آمد وقتى كه علّت حيرت او را جويا شدم، دريافتم كه دست يكى از شيعيان به وى رسيده است، و اين جوان سنّى تصوّر كرده است كه شيعيان ملائكه رحمت، و شير بيشه حقّ مى باشند).







ارزش و جايگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت



شايد به ذهن بعضى خطور كند كه طرح مسايل اختلافى بين شيعه و سنّى، و يا شيعه و وهّابيّت، با جريان وحدت ميان مسلمانان منافات داشته باشد، و يا زمينه رنجش خاطر بعضى فراهم شود، و يا موجب تفرقه گردد، بدين منظور نا گزيريم نسبت به مفهوم وحدت و عوامل آن به صورت گذرا اشاره كنيم.



? شكى نيست كه يكى از عوامل پيشرفت ملتها و رمز پيروزى آنان، پيوند و اتحاد بوده است، همانگونه اى كه با اتحاد قطرات آب، مخزن بزرگ سد تشكيل و با پيوستن جويهاى كوچك به همديگر رودخانه هاى عظيم ايجاد مى شود، با اتحاد انسانها نيز صفوف بزرگى تشكيل مى شود كه دشمن با نگاهش به وحشت افتاده و فكر تجاوز به آنان را براى هميشه از سر بيرون مى كند (تُرْهِبُونَ بِهِى عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ)(7).



? قرآن مجيد ملل اسلامى را به سوى يگانه عامل وحدت، «تمسك به حبل اللّه» دعوت مى كند، و از هر گونه تفرقه برحذر مى دارد: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ)(8).



بلكه اختلاف و پراكندگى و به جان هم افتادن را يكى از بدترين عذابها به شمار مى آورد: (قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْض)(9)، «بگو او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد، يا شما را گروه گروه به هم اندازد ]و دچار تفرقه سازد[ و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشاند».



ابن اثير مى گويد: مراد از «شِيَعاً» همان تفرقه ميان امت اسلامى است(10).



? رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: «مثل المؤمنين في توادّهم وتعاطفهم وتراحمهم بمنزلة الجسد إذا اشتكى منه شي تداعى له سائر الجسد بالسهر والحمّى»(11).



(تمام مسلمانان عالم اعضاء يكديگر هستند وهمه آنان بمنزله يك جسد مى باشند، كه اگر عضوى از آن به درد آيد ساير اعضاء نيز متأثّر خواهد شد).







اهمّيّت وحدت در عصر حاضر



و شكّى نيست كه ما در عصرى زندگى مى كنيم كه تمامى دشمنان براى نابودى اسلام هم پيمان گشته و تمامى امكانات سياسي و اقتصادى خود را در سقوط اسلام از صحنه بين الملل بكار گرفته اند.



كه طرح نوين «هانتيگتون»، بزرگ نظريّه پرداز كاخ سفيد و استراتژيست معروف يهودى در كتاب «برخورد تمدّنها» مؤيّد اين مطلب است.



و همچنين نظريه دكتر مايكل برانت، يكى از معاونان سابق سازمان اطلاعات مركزى امريكا (سيا) كه در كتاب A Plan to divis and desnoylte theology«نقشه اى براى جدايى مكاتب الهى» آمده، مى گويد: افرادى كه باشيعه اختلافات نظر دارند آنها را عليه شيعه منظم و مستحكم كرده، وكافر بودن شيعه گسترش داده شود و آن ها را از جامعه جدا نموده وعليه آن ها مواد نفرت برانگيز نوشته شود(12).



بنا بر اين در چنين عصرى بيش از هر عصر ديگر، مسلمانان نياز به وحدت دارند، و شايد بيش از هر زمانى جامعه اسلامى به همكارى و مساعدت يكديگر نيازمند است.



گلادستون نخست وزير اسبق بريتانيا مى گويد: «مادام هذا القرآن موجوداً في أيدى المسلمين، فلن تستطيع أروبا السيطرة على الشرق ولا أن تكون هي نفسها في أمان». مادامى كه قرآن در دست مسلمان هااست، اروپا نه مى تواند بر شرق تسلط يابد و نه احساس امنيت كند(13).



بن گوريون نخست وزير اسبق دولت غاصب صهيونيستى مى گويد: «إنّ أخشى ما نخشاه أن يظهر في العالم العربي، محمد جديد». آن چه كه ما را به وحشت انداخته اين است كه مى ترسيم در جهان عرب محمد تازه اى ظهور كند(14).



بالاتر از همه اين ها، با اين كه يكى از اصول مسلم مسيحيت، كشته شدن حضرت مسيح به دست يهود بوده و به همين خاطر، در طول 20 قرن بغض و كينه وعداوت ميان آنان حاكم بود، ولى براى ايجاد وحدت ميان مسيحيت و يهود در برابر مسلمين، دولت واتيكان طى اطلاعيه رسمى از اين اصل صرف نظر كرده و يهود را از اين جنايت تبرئه مى كند.



وجاى شگفت اين است كه اين اعلاميه در سال 1393 هجرى مطابق با 1973 ميلادى هم زمان با جنگ اسرائيل با مسلمانان صادر شد، تا بتواند تمام نيروهاى يهود ونصارى را در برابر مسلمانان بسيج نمايد(15).



با توجه به نكات ياد شده، اهمّيّت سخن رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) كه مى فرمايد: «من أصبح ولم يهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم» كسى كه به فكر مشكلات برادران دينى خود نباشد مسلمان نيست، در اين زمان بيش از هر زمان ديگر ملموس باشد.



بديهى است در موقعيت فعلى، هر گونه حركت مشكوك كه موجب تفرقه ميان صفوف مسلمانان باشد، به نفع اسلام نيست.



و هرگونه فحش و ناسزا قبل از آنكه به وحدت ميان مسلمين و تقريب بين مذاهب ضربه بزند، چهره نورانى مكتب اسلام را در سطح بين الملل مخدوش مى كند، و طبقه تحصيل كرده را به مكتب نورانى اسلام بدبين مى سازد.







اهداف وحدت



هدف از وحدت، يكى كردن مذاهب و از بين بردن ديگر مذاهب نيست، و غرض مؤسّسان تقريب هم جايگزينى اشعرى بجاى معتزله و سنى را تبديل به شيعه و حنفى را حنبلى ساختن و يا بعكس نبوده است زيرا اين امر نه تنها كارى دشوار بلكه امرى غير ممكن مى باشد.



بلكه همّت آنان نزديك نمودن صاحبان مذاهب مختلف به همديگر با تكيه بر مشتركات، و قرار دادن همه مسلمانان را در صف واحد در برابر دشمنان قسم خورده اسلام بوده است.



مرحوم شيخ محمّد تقى قمّى، مؤسّس «دار التقريب بين المذاهب الإسلاميّة» و نماينده حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى در مدرسه فيضيّه مى گفت: هدف از تأسيس اين مركز، تقريب ميان مذاهب است نه توحيد مذاهب، يعنى هدف اين نيست كه شيعه از اصول و معتقدات خودش فاصله بگيرد، و يا سنّى از مبانى اعتقاديش دست بر دارد.



علت فاصله ميان مذاهب، عدم آشنايى صحيح از مبانى فكرى يكديگر است، و با تأسيس اين مركز، صاحبان انديشه هاى هر يك از مذاهب، با حفظ مبانى اعتقادى خود و احترام به معتقدات همديگر، مسائل اختلافى را در محيطى آرام مطرح نمايند. تا ضمن آشنائى با افكار همديگر، و مشتركات ميان مذاهب، تفاهم بيشترى داشته باشند. كه اين قضيّه در نهايت به نفع شيعه است.



? در تاريخ 24 ژوئن 2001، برابر با سوم تير 1380، شبكه تلويزيونى ANNدر لندن، ميزگردى درباره تقريب بين مذاهب اسلامى، و وحدت مسلمانان، با شركت جمعى از متفكران ايرانى و لبنانى و مصرى و بريتانيايى تشكيل داده بود، آقاى شيخ محمّد عاشور، معاون رئيس دانشگاه الأزهر و رئيس كميته گفتوگو بين مذاهب اسلامى كه به صورت تلفنى با برنامه در تماس بود، گفت:



«فكرة التقريب بين المذاهب الإسلاميّة لاتعني توحيد المذاهب الإسلاميّة ولاصَرْف أيّ مسلم مذهبه وصرف المسلم عن مذهبه تحت التقريب تضليل فكرة التقريب ... فإنّ الاجتماع على فكرة التقريب يجب أن يكون أساسه البحث والإقناع والاقتناع، حتّى يمكن لسلاح العلم والحجّة محاربة الأفكار الخرافيّة ... وأن يلتقي علماء المذاهب ويتبادلون المعارف والدراسات ليعرف بعضهم بعضاً في هدوء العالم المتثبّت الذي لاهمّ له إلاّ أن يدري ويعرف ويقول فينتج»(16).



يعنى: هدف از انديشه تقريب بين مذاهب اسلامى، يكى كردن همه مذاهب و روى گردانى از مذهبى و روى آوردن به مذهبى ديگرنيست، كه اين به بيراهه كشاندن انديشه تقريب است، تقريب بايد بر پايه بحث وپذيرش علمى باشد تا بتوان با اين اسلحه علمى به نبرد با خرافات پرداخت، و بايد دانشمندان هر مذهبى در محيطى آرام در گفتگوهاى علمى خود دانش خود را مبادله كنند، ونتيجه بگيرند.







استاد مرتضى مطهرى و برداشت انحرافى از وحدت



شهيد مطهرى در زمينه ارائه برداشتِ غلط از وحدت اسلامى مى نويسند: «ايراد دوم اين است كه با طرح و بحث اين مسائل تكليف اتّحاد اسلامى چه مى شود؟ آن چه بر سر مسلمين آمد، شوكت آنها را گرفت و آن ها را زير دست و تو سرى خور ملل غير مسلمان قرار داد، همين اختلافات فرقه اى است ... آيا طرح اينگونه بحث ها كمك به هدف هاى استعمارى نيست؟



جواب اين است كه بدون شك نياز مسلمين به اتّحاد و اتّفاق از مبرمترين نيازهاست و درد اساسى جهان اسلام همين كينه هاى كهنه ميان مردم مسلمان است. دشمن هم همواره از همينها استفاده مى كند.



امّا به نظر مى رسد كه اعتراض كننده در مفهوم «اتّحاد اسلامى» دچار اشتباه شده است.



مفهوم اتّحاد اسلامى كه در صد سال اخير ميان علماء و فضلاء مؤمن و روشنفكر اسلامى از اصول اعتقادى و يا غير اعتقادى خود صرفنظر كنند و به اصطلاح مشتركات همه فرق را بگيرند و مختصّات همه را كنار بگذارند، چه اين كار، نه منطقى است و نه عملى.



چگونه ممكن است از پيروان يك مذهب تقاضا كرد كه به خاطر مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمين از فلان اصل اعتقادى يا عملى خود كه به هر حال به نظر خود آن را جزء متن اسلام مى داند صرف نظر كند؟ در حكم اين است كه از او بخواهيم به نام اسلام از جزئى از اسلام چشم بپوشد ... .



ما خود شيعه هستيم و افتخار پيروى اهل البيت(عليهم السلام) را داريم، كوچكترين چيزى حتّى يك مستحبّ و يا مكروه كوچك را قابل مصالحه نمى دانيم، نه توقّع كسى را در اين زمينه مى پذيريم و نه از ديگران انتظار داريم كه به نام مصلحت و به خاطر اتّحاد اسلامى از يك اصل از اصول خود دست بردارند آنچه ما انتظار و آرزو داريم اين است كه محيط حسن تفاهم به وجود آيد تا ما كه از خود اصول وفروعى داريم، فقه، حديث، كلام، فلسفه وادبيات داريم، بتوانيم كالاى خود را به عنوان بهترين كالا عرضه بداريم تا شيعه بيش از اين در حال انزوا به سر نبرد و بازارهاى مهم جهان اسلامى به روى كالاى نفيس معارف اسلامى شيعى بسته نباشد. اخذ مشتركات اسلامى و طرد مختصّات هر فرقه اى نوعى خرق اجماع مركّب است، محصول آن چيزى است كه قطعاً غير از اسلام واقعى است زيرا بالاخره مختصّات يكى از فرق، جزء متن اسلام است و اسلام مجرّد از همه اين مشخصّات و مميّزات و مختصّات، وجود ندارد.



گذشته از همه اين ها طراحان فكر عالى اتحاد اسلامى كه در عصر ما مرحو آية اللّه العظمى بروجردى(قدس سره) در شيعه وعلامه شيخ عبد المجيد سليم وعلامه شيخ محمود شلتوت در اهل تسنن در رأس آن قرار داشتند چنان طرح را در نظر نداشتند.



آنچه كه آن بزرگان در نظر داشتند اين بود كه فرقه هاى اسلامى در عين اختلافاتى كه دركلام، فقه و غيره باهم دارند به واسطه مشتركات بيشترى كه در ميان آن ها هست مى توانند در مقابل دشمنان خطرناك اسلام دست برادرى بدهند وجبهه واحدى تشكيل دهند. اين بزرگان هرگز در فكر طرح وحدت مذهبى تحت عنوان وحدت اسلامى كه هيچگاه عملى نيست نبودند.



در اصطلاحات معمولى عرف، فرق است ميان حزب واحد و جبهه واحد، وحدت حزبى ايجاب مى كند كه افراد از نظر فكر و ايدئولوژى و راه و روش و بالاخره همه خصوصيّات فكرى به استثناء مسائل شخصى يك رنگ و يك جهت باشند.



امّا معنى وحدت جبهه اينست كه احزاب و دسته جات مختلف در عين اختلاف در مسلك و ايدئولوژى و راه و روش، بهواسطه مشتركاتى كه ميان آن ها هست در مقابل دشمن مشترك، در يك صف، جبهه بندى كنند.



و بديهى است كه صف واحد در برابر دشمن تشكيل دادن با اصرار در دفاع از مسلك خود و انتقاد از مسلكهاى برادر و دعوت ساير برادران هم جبهه به مسلك خود به هيچ وجه منافات ندارد.



آنچه مخصوصاً مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى بدان مى انديشيد اين بود كه زمينه را براى پخش و انتشار معارف اهل البيت(عليهم السلام) در ميان برادران اهل سنت فراهم كند و معتقد بود كه اين كار، جز با ايجاد حسن تفاهم، امكان پذير نيست، توفيقى كه آن مرحوم در طبع برخى كتب فقهى شيعه در مصر به دست خود مصريان در اثر حسن تفاهمى كه به وجود آورده بود كسب كرد از مهمترين موفقيتهاى علماء شيعه است. جزاه اللّه عن الإسلام والمسلمين خير الجزاء.



به هر حال طرفدارى از تز «اتّحاد اسلامى» ايجاب نمى كند كه در گفتن حقايق كوتاهى شود، آن چه نبايد صورت گيرد، كارهايى است كه احساسات و تعصّبات و كينه هاى مخالف را بر مى انگيزد، امّا بحث علمى سروكارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات.







سيره فراموش شده على (عليه السلام)



سيره متروك و فراموش شده شخص مولاى متقيان على (عليه السلام) ، قولاً و عملاً ، كه از تاريخ زندگى آن حضرت پيداست بهترين درس آموزنده در اين زمينه است .



على (عليه السلام) از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خوددارى نكرد ، با كمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامى را مانع آن قرار نداد، خطبه هاى فراوانى در نهج البلاغه شاهد اين مدعى است .



در عين حال اين تظلمها موجب نشد كه از صف جماعت مسلمين در مقابل بيگانگان خارج شود، در جمعه و جماعت شركت مى كرد ، سهم خويش را از غنائم جنگى آن زمان، دريافت مى كرد ، از ارشاد خلفا دريغ نمى نمود ، طرف شور قرار مى گرفت و ناصحانه نظر مى داد.



در جنگ مسلمين با ايرانيان كه خليفه وقت مايل است خودش شخصاً شركت نمايد على پاسخ مى دهد: خير! شركت نكن زيرا تا تو در مدينه هستى دشمن فكر مى كند: فرضاً سپاه ميدان جنگ را از بين ببرد، از مركز، مدد مى رسد ولى اگر شخصاً به ميدان نبرد بروى، خواهند گفت: «هذا اصل العرب» ريشه و بن عرب اين است ، نيروهاى خود را متمركز مى كنند تا تو را از بين ببرند و اگر تو را از بين ببرند با روحيه قويتر به نبرد مسلمانان خواهند پرداخت(17)



پستى را از هيچيك از خلفا نمى پذيرد ، نه فرماندهى جنگ و نه حكومت يك استان و نه امارة الحاج و نه يك چيز ديگر از اين قبيل را زيرا قبول يكى از اين پست ها به معنى صرف نظر كردن او از حق مسلم خويش است.



و به عبارت ديگر كارى بيش از همكارى و همگامى و حفظ وحدت اسلامى است اما در عين حال كه خود پستى نمى پذيرفت، مانع نزديكان و خويشاوندان و يارانش در قبول آن پست ها نمى گشت زيرا قبول آن ها صرفاً همكارى و همگامى است و به هيچ وجه امضاى خلافت تلقى نمى شود.



سيره على(عليه السلام) در اين زمينه خيلى دقيق است و نشانه متفانى بودن آن حضرت در راه هدفهاى اسلامى است در حالى كه ديگران مى بريدند او وصل مى كرد ، آن ها پاره مى كردند و او مى دوخت.



ابو سفيان فرصت را مغتنم شمرد، خواست از نارضائى او استفاده كند و انتقام خويش را به صورت خير خواهى و احترام به وصيت پيغمبر، به وسيله وصى پيغمبر از پيغمبر بگيرد ، اما قلب على آگاه تر از اين بود كه گول ابوسفيان ها را بخورد ، دست رد بر سينه اش زد و او را از خود راند . در هر زمانى ابوسفيانها و حيى بن اخطب ها در كارند، در عصر ما انگشت حيى بن اخطبها در بسيارى از جريانات نمايان است، بر مسلمين و بالاخص شيعيان و مواليان على(عليه السلام) است كه سيرت و سنت آن حضرت را در اين زمينه نصب العين خويش قرار دهند و فريب ابو سفيان ها و حيى بن اخطبها را نخورند(18).







نگرانى رسول گرامى (ص) از اختلاف امت



شكى نيست كه وحدت امت اسلامى بالاترين آرزوى پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) بود و هر گونه اختلاف ميان آنان موجب نگرانى حضرت بود همانگونه كه سيوطى و ديگران آورده اند:



مردى به نام «شاس بن قيس» كه بزرگ شده دوران جاهليت بود، كينه و حسد مسلمانان در سينه اش شعله مى كشيد، يك نفر جوان يهودى را تحريك كرد كه ميان دوقبيله بزرگ اسلامى اوس و خزرج، اختلاف ايجاد كند.



اين يهودى ميان اين دو قبيله آمده جنگها و درگيرى هاى زمان جاهليت را براى آنان ياد آورى كرد و آتش فتنه را روشن ساخت به طورى افراد دو قبيله شمشير به دست گرفته و در برابر هم صف آرايى كردند.



همين كه رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) از اين قضيه مطلع شد، به همراه تعدادى از مهاجرين و انصار در محل درگيرى حاضر شد و فرمود: «يا معشر المسلمين اللّه اللّه، أبدعوى الجاهليّة وأنا بين أظهركم؟ بعد إذ هداكم اللّه إلى الإسلام وأكرمكم به، وقطع به عنكم أمر الجاهلية، واستنقذكم به من الكفر، وألّف به بينكم، ترجعون إلى ما كنتم عليه كفّار».



اى مسلمانان! آيا خدا را فراموش كرده ايد و شعار جاهليت سر مى دهيد با اين كه هنوز در ميان شما حضور دارم.



پس از آن كه خداوند شما را به نور اسلام هدايت كرد و به شما ارزش داد و فتنه هاى دوران جاهليت را ريشه كن ساخت و از كفر رهايى بخشيد و ميان شما الفت و برادرى برقرار كرد، شما دو باره مى خواهيد به دوران كفر جاهلى برگرديد.



در اثر سخنان رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)، متوجه شدند كه اين فتنه، توطئه شيطانى است، از اين كار خويش پشيمان شده و سلاح ها را به زمين گذاشتند و در حالى كه اشك از ديدگانشان جارى بود، دست در گردن هم انداختند و همديگر را غرق بوسه ساختند و در معيت رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)به طرف منازل خود باز گشتند(19).







راهى كه رسول اكرم (ص) براى وحدت ترسيم نمود



اكنون كه اين همه به فكر تقريب ميان مذاهب و وحدت ميان مسلمانان هستيم، آيا بهتر نيست كه به تحقيق و بررسى پيرامون مسأله رهبرى و جانشينى بعد از رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) به پردازيم؟ زيرا اختلافي ترين مسأله هم همين موضوع است، و قطعاً پيامبر گرامى هم مى دانست كه بعد از رحلت آن حضرت بين امّت اختلاف واقع خواهد شد، بنا بر اين آيا راه حلّى براى رفع اختلاف ارائه داده اند يا خير؟



و يا اينكه آن حضرت ـ العياذ باللّه ـ در اين جهت كوتاهى نموده است با اينكه آن حضرت فرموده است: «تفترق أمّتي على بضع وسبعين فرقة»(20). (پس از من، امّت من بيش از هفتاد فرقه خواهد شد).



ولى با مراجعه به كتب فريقين (شيعه و سنّى) در مى يابيم كه رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)براى رفع اختلاف و ايجاد وحدت، راه را نشان داده و تكليف را نيز روشن نموده، و بهترين عامل وحدت را تمسّك به قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) معيّن فرموده است. سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پيرامون عامل وحدت، در منابع روايى فريقين با سندهاى متعدّد و صحيح بلكه به صورت متواتر بيان شده است.



و مى توان گفت: بهترين عامل بلكه منحصرترين راه براى تقريب ميان مذاهب و وحدت ميان مسلمانان عمل به توصيه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در تمسّك به قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) كه ضامن هدايت و بيمه از هر گونه ضلالت و گمراهى است مى باشد.



«إنّي تارك فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي ، أحدهما أعظم من الآخر ، كتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرّقا حتّى يردا عليّ الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما»(21) (من دو چيز گرانبها در ميان شما به يادگار مى گذارم، اگر به آن چنگ زديد هيچگاه گمراه نخواهيد شد، يكى از اين دو بزرگتر و مهمتر از ديگرى است، كتاب خدا «قرآن» اين ريسمان الهى كه از آسمان تا زمين كشيده شده است، و عترت و خاندان من، اين دو از هم ديگر جدا نخواهند شد تا كنار حوض بر من وارد شوند، پس بينديشيد كه چگونه حق مرا در باره اين دو اداء مى كنيد).



در برخى از روايات بجاى ثقلين تعبير به دو خليفه و جانشين شده است.



«إنّي تارك فيكم خليفتين : كتاب اللّه ... وعترتي أهل بيتي، وأنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض»(22).



و در بعضى از روايات آمده است: «فلا تقدّموهما فتَهلِكوا، ولا تُقَصِّروا عنهما فتهلكوا، ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منكم»(23). (بر آنان پيشى نگيريد و فاصله نداشته باشيد كه موجب هلاكت است، و در مقام آموزش به آنان نباشيد كه آنان از همه شما داناتر هستند).



جالب اينجاست كه برخى از مفسران بزرگ اهل سنّت مانند فخر رازى اين حديث را در ذيل آيه (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا)(24) (و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد) آورده اند(25).







على (ع) بزرگ منادى و عامل وحدت



على(عليه السلام) پس از رحلت پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) با وجود اين كه خلافت و امامت را حق مسلم خويش مى دانست و معتقد بود كه ربايندگان خلافت، ظلم نا بخشودنى در حق او كرده اند: «ما زلت مظلوماً منذ قبض اللّه نبيّه(صلى الله عليه وآله وسلم)»(26). ولى همين كه احساس نمود كه زمينه براى احقاق حق خويش فراهم نيست و قيام او جز تفرقه ميان امت اسلامى حاصل ديگرى ندارد: «وأيم اللّه لولا مخافة الفرقة بين المسلمين ... لكنّا على غير ما كنّا لهم عليه»(27). اگر ترس تفرقه ميان مردم نبود با هيئت حاكمه غير طور ديگر برخورد مى كردم.



روى همين جهت وقتى با دشوارترين ظلم ها مواجه گرديد، سخت ترين مصيبت ها را تحمل نمود: «صبرت وفي العين قذى وفي الحلق شجى أرى تراثي نهباً»(28). صبر پيشه كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و مى نگريستم كه چگونه حق و ميراث مرا به غارت مى برند



ولى حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامى پاشيده شود.



على (عليه السلام) با اين كه در باره خليفه اول و دوم معتقد بود دروغگو، فريبكار و خائن هستند، طبق صريح كتاب صحيح مسلم عمر خطاب به على (عليه السلام) و عباس مى گويد: «فلمّا توفّي رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله، قال أبو بكر: أنا ولي رسول اللّه... فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً ... ثمّ توفّي أبو بكر فقلت: أنا وليّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله، ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً»(29).



پس از رحلت رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من خليفه پيامبرم ولى نظر شما دونفر اين بود كه وى دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن هست و همچنين پس او فوت ابوبكر من گفتم: خليفه پيامبر و ابوبكر هستم، شما نيز مرا دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن دانستيد.



ونكته جالب اينجاست كه اين قضيه در اواخر خلافت عمر صورت گرفته و هنگامى كه عمر به على(عليه السلام)و عباس مى گويد: شما ابوبكر را دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن مى دانستيد «فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً»، و آن دو اين نظريه را انكار نمى كنند و اين عدم انكار، نشانگر استمرار و اصرار بر اين نظريه است.



ولى با تمام اين حال، اين نظريه باعث نشد كه بدون داشتن نيروى كافى در برابر آنها بايستد و موجب ضعف و تباهى امت اسلامى شود بلكه در هر موردى كه تشخيص مى داد كه رهنمودهاى او به صلاح اسلام و جامعه اسلامى است از هر گونه مساعدت مضايقه نمى كرد.



آرى! چون على (عليه السلام) بر اين باور بود «الخلاف يهدم الرأي»(30) انسان در محيط آرام مى تواند نظريه درست ارائه دهد ولى در جو آكنده از برخورد و اختلاف ، دچار انحراف و كج فكرى مى شود.



ومعتقد بود كه «ما اختلف دعوتان إلاّ كانت إحداهما ضلالة»(31)، اگر دو نظريه در برابر هم گرفت، قطعاً يكى از آن دو باطل است، يعنى همواره حق در برابر باطل است حق و باطل هر گز با هم جمع نمي شوند.



و روى همين بود وقتى يكى از يهوديان، بخاطر اختلاف مسلمانان در مسأله امامت در صدد مقام طعنه و عيب جويى به حضرت گفت:



«ما دفنتم نبيّكم حتي اختلفتم فيه». قبل از آنكه پيامبرتان را به خاك بسپاريد درباره او اختلاف كرديد!!



حضرت پاسخ داد: إنّما اختلفنا عنه لا فيه، و لكنّكم ما جَفت أرجلكم من البحر حتي قلتم لنبيّكم: اجعل لنا إلهاً كما لهم آلهة، فقال: إنّكم قوم تجهلون(32). ما در باره خود رسول گرامى اختلافى نداشتيم بلكه اختلاف ما پيرامون سخنان آن حضرت بود، اما شما يهوديان هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به حضرت موسى گفتيد: همانند خداى بت پرستان براى ما خدايى قرار ده، آنگاه حضرت موسى گفت: شما چه ملت نادان و جاهلى هستيد.



و فرياد على (عليه السلام) است كه در فضاى تاريخ طنين افكنده: «وألزموا السواد الأعظم، فإنّ يد اللّه على الجماعة، وإيّاكم والفرقة، فإنّ الشاذّ من الناس للشيطان، كما أنّ الشاذّ من الغنم للذئب ... (33)». ملازم جامعه اسلامى باشيد، چون دست خدا همواره با جماعت است، و از تفرقه به پرهيزيد، زيرا گروه اندك، طعمه شيطان مى شود، همانطورى كه گلّه اندك، نصيب گرگ مى شود.



در نامه 47 نهج البلاغه مى خوانيم: «وعليكم بالتواصل و التباذل وإيّاكم و التدابر و التقاطع». براى همبستگى تلاش كنيد به همديگر بذل و بخشش كنيد و از پشت كردن به هم و قطع رابطه با يكديگر به پرهيزيد.



«وإيّاكم و التلّون في دين اللّه، فإنّ جماعة فيما تكرهون من الحق، خيرٌ من فُرقة فيما تحبّون من الباطل»(34).



در دين خدا از تلون و هر روز به يك رنك درآمدن پرهيز كنيد زيرا وحدت و همبستگي در مسير حق كه مورد علاقه شما نيست از تفرقه در راه باطل كه دوست مى داريد بهتر است.







وهّابيّت عامل تفرقه ميان امتّها



ملّت مسلمان كه با الهام از رهنمودهاى حياتبخش اسلام توانسته بود پيوند اخوت در ميان خود ايجاد نمايد و در پرتو كلمه توحيد و توحيد كلمه در برابر تهاجم سنگين صليبيان و قساوتهاى ثنويان (مغول) ثابت و استوار بماند، ولى با كمال تأسّف با ظهور مكتب وهّابيّت در قرن هفتم اين وحدت در هم شكسته شد، و با اتهام نادرست بدعت و شرك به مسلمانان، ضربات جبران ناپذيرى به صفوف به هم پيوسته آنان وارد ساخت، و با نابودى آثار بزرگان دين و كاستن از مقام انبياء و اولياء، در خدمت استعمار شوم غرب و دشمنان ديرينه اسلام در آمد.







عصر ظهور انديشه هاى ابن تيميه



پيشرفت اسلام در اروپا و شكست آندلس براى غرب صليبى بسيار تلخ و ناگوار بود، و لذا به فكر و انديشه انتقام بود تا اينكه در سالهاى پايانى قرن پنجم، پاپ (رهبر كاتوليكها در شهر رم) با فرمان حمله به فلسطين (قبله اوّل مسلمانان)، صدها هزار مسيحى بر افروخته از كينه ديرينه صليبى را بر ضد توحيد از اروپا به راه انداخت، تا قدس را قتلگاه مسلمانان سازند، و به دنبال آن جنگهاى مشهور صليبى كه حدود 200 سال (489 ـ 690) به طول انجاميد و ميليونها كشته و مجروح بر جاى گذاشت آغاز گشت.



در همان زمانى كه مصر و شام با صليبيان درگير بودند، امّت اسلامى با طوفانى مهيبتر يعنى حمله مغولان به رهبرى چنگيز مواجه گرديد، كه آثار ارزشمند اسلامى را نابود و يا غارت كردند.



پنجاه سال بعد از آن (656 ق) توسّط هلاكو نواده چنگيز، بغداد به خاك و خون كشيده شد و طومار خلافت عبّاسى را در هم پيچيد.



سپس بر سر حلب و موصل (657 ـ 660 ق) همان بلا آمد كه بر بغداد گذشته بود.



ابن اثير مورّخ مشهور مى نويسد: مصائب وارده بر مسلمين از سوى مغول آنچنان سهمگين بود كه مرا ياراى نوشتن آنها نيست، و اى كاش مادر مرا نمى زاييد(35).



گفتنى است كه در طول سلطه مغول فرستادگان سلاطين همواره مى كوشيدند كه با جلب نظر مغولان و همدستى آنان امّت اسلامى را از دو سو تار و مار كنند.



افزون بر اينكه مادر و همسر هولاكو مسيحى بودند، و سردار بزرگش در شامات (كيتو بوقا) نيز مسيحى بود.



و همچنين اباقاخان، (663 ـ 680) فرزند هلاكو با دختر امپراتور روم شرقى ازدواج كرد، و با پاپ و سلاطين فرانسه و انگليس بر ضد مسلمين متّحد شد، و به مصر و شام لشكر كشيد.



از همه بدتر (ارغون) نوه هلاكو (683 ـ 690) به وسوسه وزير يهوديش سعد الدوله ابهرى در انديشه تسخير مكّه و تبديل آن به بتخانه افتاد، و مقدّمات اين دسيسه را نيز فراهم ساخت، كه خوشبختانه با بيمارى ارغون و قتل سعد الدوله آن فتنه بزرگ عملى نشد(36).



در چنين زمان حسّاسى كه كشورهاى اسلامى در تب و تاب درگيريهاى ويرانگر مى سوخت، و مسلمانان مورد حمله هاى ناجوانمردانه شرق و غرب قرار گرفته بودند، «ابن تيميّه» مؤسّس انديشه هاى وهّابيّت به نشر افكار خود پرداخت و شكاف تازه اى در امّت اسلامى ايجاد كرد.







عصر ظهور افكار محمد بن عبد الوهّاب



در قرن 12 «محمّد بن عبد الوهّاب» مروّج اصلى افكار وهّابيّت، مسلمانان را به جرم توسل به انبياء و اولياء الهى مشرك و بت پرست قلمداد كرد، و فتوا به تكفير آنان داد، و خونشان حلال و قتل آنان را جايز، و اموال آنان را جزء غنائم جنگى به حساب آورد، كه در نتيجه اين فتوا، هزاران مسلمان بى گناه به خاك وخون كشيده شدند.



آرى! طرح مجدّد افكار «ابن تيميّه» توسّط «محمّد بن عبد الوهّاب» در بدترين شرايط تاريخى، و اوضاع بسيار نامناسبى صورت گرفت، چرا كه امّت اسلام از چهار طرف مورد تهاجم شديد استعمارگران صليبى قرار داشت، و بيش از هر زمان ديگرى نياز به وحدت كلمه داشت.



انگليسيها بخش عظيمى از هند را با زور و تزوير از چنگ مسلمانان خارج ساخته و با پايان دادن به شوكت امپراتورى مسلمان تيمورى، خواب تسخير پنجاب وكابل و سواحل خليج فارس را مى ديدند، و لشگر آنان گام به گام به سمت جنوب وغرب ايران پيشروى مى كرد.



فرانسويها به رهبرى ناپلئون، مصر و سوريه وفلسطين را با قوّه قهريّه اشغال كرده و در حالى كه به امپراتورى مسلمان عثمانى چنگ و دندان نشان مى دادند، در انديشه نفوذ به هند بودند.



روسهاى تزارى كه مدعى جانشينى سزارهاى مسيحى روم شرقى بودند، با حملات مكرّر به ايران، وعثمانى، مى كوشيدند تا قلمرو حكومت خويش را از يكسو تا قسطنطنيّه وفلسطين، و از سوى ديگر تا خليج فارس گسترش دهند، و بدين منظور اشغال نظامى متصرّفات ايران و عثمانى در اروپا و قفقاز را در صدر برنامه هاى خود قرارداده بودند. حتّى آمريكائيها نيز چشم طمع به كشورهاى اسلامى شمال آفريقا دوخته و با گلوله باران شهرهاى ليبى و الجزاير، سعى در رخنه و نفوذ به جهان اسلام داشتند، جنگ اتريش باعثمانى بر سر صربستان و همكارى ناوگان جنگى هلند با انگليسيها در محاصره نظامى پايتخت الجزاير نيز در همين دوران بحرانى صورت پذيرفت(37).







مفتيان سعودى زمينه ساز تفرقه



امروز كه دشمنان قسم خورده اسلام از مسحيت و يهود و امريكا و صهيونيزم كمر به نابودى اسلام و ملت مسلمان بسته اند و اساسى ترين طرح هانيتگتون مغز متفكر كاخ سفيد و دكتر مائيكل بزرگ نظريه پرداز سازمان سيا، ايجاد تفرقه ميان مسلمين مى باشد، مى بينيم كه مفتيان سعودى كه عملاً در خدمت بيگانگان قرار گرفته اند با فتاواى نادرست و مبتنى بر موهومات و تخيلات راه هرگونه وحدت ميان امت اسلامى را مسدود كرده و موجب تفرقه بيش از پيش ميان آنان مى شوند.







بن باز و عدم امكان تقريب



مفتى أعظم عربستان شيخ عبد العزيز بن باز استفتاء شده: «من خلال معرفة سماحتكم بتاريخ الرافضة ، ما هو موقفكم من مبدأ التقريب بين أهل السنة وبينهم؟»



نظر شما نسبت به تقريب ميان شيعه و اهل سنت چيست؟



پاسخ داده:



«التقريب بين الرافضة وبين أهل السنّة غير ممكن لأنّ العقيدة مختلفة ... فلا يمكن الجمع بينهما ، كما أنّه لا يمكن الجمع بين اليهود والنصارى والوثنيين وأهل السنّة ، فكذلك لا يمكن التقريب بين الرافضة وبين أهل السنّة لاختلاف العقيدة التي أوضحناها»(38).



تقريب ميان شيعه و اهل سنت ممكن نيست زيرا عقائد اين دو باهمديگر سازگارى ندارد و همبستگى ميان آنان امكان پذير نيست همانگونه كه نمى شود اهل سنت با يهود، نصارى و بت پرستان در يك جا گرد هم جمع شوند، همچنين به خاطر اختلاف اعتقادى كه ميان شيعه و اهل سنت هست، تقريب ميان آنان امكان پذير نيست.



و يا در كتابى كه با حمايت حاكمان مكه و مدينه در همين سالهاى اخير به نام «مسألة التقريب»(39) منتشر شد، اولين پيش شرط وحدت و تقريب با شيعه را إثبات مسلمان بودن شيعه دانسته اند.







امريكا، يهود و شيعه دشمن مشترك اهل سنت



عبد العزيز قارئ از علماى بزرگ مدينه منوره رسماً اعلام كرد كه ما امروز در برابر دشمن مشتركى هستيم كه داراى سه زاويه مى باشد: امريكا، يهود وروافض (شيعه) وحوادث عراق و لبنان ثابت كرد كه هدف اصلى اين دشمنان اهل سنت و جماعت هستند و ما بايد در برابر اين دشمنان متحد باشيم.



تا آن جا كه مى گويد: كسانى كه بر اين باور هستند كه اهل سنت داراى يك مذهب هستند بايد تلاش كنند اعتقاد به مذاهب اربعه را از محدوده اهل سنت و جماعت خارج كنند و گرنه اين مذاهب چهارگانه فقهى وسيله انحراف جامعه خواهد بود.



«نحن الآن في زمن عصيب طوقنا العدو المشترك وهو ذو ثلاث شعب: اليهود، وامريكا، والروافض، وهذا العدوّ نبت من أحداث العراق الجسام وما وقع فى لبنان أنّه يستهدف أهل السنّة جميعاً على اختلاف مذاهبهم فهل يصحّ أن نتشاجر نحن أهل الدائرة الواحدة المستهدفة ـ دائرة أهل السنّة والجماعة، ألاّ يجب أن ننتكاتف ضدّ الأخطار التي تتهدّدنا جميعاً؟.



ـ إلى أن قال ـ إنّ من يقول إنّ أهل السنّة والجماعة مذهب واحد يلزمه أن يخرج هذه المذاهب الأربعة من دائرة أهل السنّة والجماعة، وهم فعلا يعتقدون ذلك ويعتبرون تعدّد هذه المذاهب الفقهيّة مظهر انحراف»(40).



آيا اين فتاوى دور از شرع و عقل، در خدمت چه كسانى است؟



آيا از اين نظريه هاى بر گرفته از جهل و نادانى، چه افرادى بهره مى برند؟



بديهى است مادامى كه نگرش آنان به شيعه نگاه برون مذهبى است، و با تبعيت از اسلاف خود شيعه را بدتر از يهود دانسته، و وجدان بشرى را زير پا گذاشته و با دشمنان قسم خورده اسلام هم صدا مى شوند، چگونه مى شود به تقريب مذاهب اسلامى و وحدت مسلمين دست يافت؟



چه خوش بى مهربانى از دو سربى*** كه يك سر مهربانى درد سر بى



كه حضرت آيت اللّه العظمى صافى از مراجع بزرگوار تقليد مى نويسد: هنگامى كه كتاب «العواصم من القواصم» را خواندم، از تلاش نويسنده آن براى تفرقه ميان مسلمانان شگفت زده شدم، و به حق سوگند، به ذهنم خطور نمى كرد كه در عصر حاضر يك مسلمانى براى دور كردن مسلمانان از همديگر و ايجاد اختلاف ميان آنان اين چنين كوشش كند و همه مصلحان و مناديان وحدت را به نادانى و دروغگويى و نفاق و حيله، متهم سازد. و بالاترين مصيبت اينجاست كه اين كتاب توسط دانشگاه بزرگ مدينه منوره چاپ و منتشر شده است.



آرى! و مادامى كه كتابهايى همانند «الخطوط العريضة»، «الشيعة والسنة»، والعواصم من القواصم، به وسيله دانشگاه اسلامى مدينه منوره چاپ و منتشر مى شود و عداوت و دشمنى با اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) را آشكار نموده و حقايق تاريخى را انكار كرده و هر گونه وحدت ميان مسلمانان را زير سؤال برده و با مناديان وحدت به مخالفت برخاسته ، چگونه مى شود به تقريب مذاهب اسلامى و وحدت مسلمين دست يافت؟(41)











(1) المنهج الجديد والصحيح في الحوار مع الوهابيّين: 178.



(2) همان.



(3) مقدّمه كتاب «الشيعة الإماميّة في ميزان الإسلام»: 5.



(4) مقدّمه كتاب من سبَّ الصحابة ومعاوية فأُمّه هاوية: 4.



(5) مقدمة أُصول مذهب الشيعة الإماميّة الاثني عشريّة: 1/9.



(6) انتصار الحق: 11 و 14.



(7) انفال: 60.



(8) آل عمران: 103.



(9) انعام: 65.



(10) النهاية في غريب الحديث: 2/520.



(11) مسند أحمد: 4/270.



(12) روزنامه جمهورى اسلامى مورخ 5/3/1383 هفته نامه افق حوزه 28/2/1383.



(13) الإسلام على مفترق الطرق ص 39.



(14) روزنامه «الكفاح الإسلامي» سال 1955. م، هفته دوم، ماه نيسان.



(15) مع رجال الفكر ج 1 ص 162.



(16) مطارحات فكريّة في القنوات الفضائيّة، العدد الثالث، رجب 1422، صفحه 19 نوشته «مركز العقائد الإسلاميّة»، و باز خوانى انديشه تقريب صفحه 31.



(17) نهج البلاغه ، خطبه . 144.



(18) امامت و رهبرى، ص 16 ـ 21، انتشارات صدرا، چاپ سوم زمستان 1364.



(19) فعرف القوم أنها نزغة من الشيطان وكيد من عدوهم لهم فألقوا السلاح وبكوا وعانق الرجال بعضهم بعضاً ثمّ انصرفوا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم سامعين مطيعين قد أطفأ الله عنهم كيد عدو الله شاس. الدر المنثور: 2/57، جامع البيان: 4/32، فتح القدير: 1/368، تفسير الآلوسي: 4/14، أسد الغابة: 1/149، السيرة النبوية: 2/397، عيون الأثر: 1/284، سبل الهدى والرشاد: 3/398، السيرة الحلبية: 2/320.



(20) المستدرك على الصحيحين: 3/547 والمحلّى: 1/62.



(21) صحيح الترمذي: 5/329، ح 3876، ط. دار الفكر، الدرّ المنثور للسيوطي: 6/7، و 306، الصواعق المحرقة: 147 و 226، ط. المحمّديّة، أسد الغابة: 2/12، تفسير ابن كثير: 4/113.



(22) مسند أحمد: 5/182 و189، من حديث زيد بن ثابت بطريقين صحيحين. مجمع الزوائد: 9/162، الجامع الصغير للسيوطي: 1/402، الدرّ المنثور: 2/60.



(23) المعجم الكبير: 5/166 ح 4971، مجمع الزوائد: 9/163، الدرّ المنثور للسيوطي: 2/60.



(24) آل عمران: 103.



(25) تفسير الكبير (مفاتيح الغيب) : 7/173.



(26) شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ج 20 ص 283، الشافي في الإمامة ج 3 ص 110. رجوع شود به: الامامة والسياسة، تحقيق الشيري ج 1 ص 68، تحقيق الزيني ج 1ص 49، بحار الأنوار ج 29 ص628.



(27) شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج 1 ص 307 ، الارشاد للمفيد ج 1 ص 245.



(28) نهج البلاغه، خطبه 3.



(29) صحيح مسلم ج 5 ص 152، كتاب الجهاد باب 15 حكم الفئ حديث 49، فتح الباري ج 6 ص 144 وكنز العمال ج 7 ص 241.



(30) نهج البلاغه: حكمت 215.



(31) نهج البلاغه: حكمت 183.



(32) نهج البلاغه صبحي صالح: حكمت 317.



(33) نهج البلاغة لصبحي الصالح: 184 رقم 127.



(34) نهج البلاغه، خطبه 176.



(35) الكامل في التاريخ: 12/358.



(36) جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به كتاب «وهّابيّت، مبانى فكرى وكارنامه عملى» تأليف دانشمند فرزانه و فقيه توانا حضرت آيت اللّه سبحانى ص 21 ـ 24.



و جهت آگاهى از جنايات مغول و روابط آنان با صليبيون بر ضد اسلام رجوع شود به كتاب «تاريخ مغول» اثر محقق توانمند آقاى عباس اقبال آشتيانى: ص 191 ـ 197 ـ و 226 به بعد.



(37) جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به كتاب «وهّابيّت، مبانى فكرى وكارنامه عملى» تأليف دانشمند فرزانه و فقيه توانا حضرت آيت اللّه سبحانى ص 21 ـ 24.



و جهت آگاهى از جنايات مغول و روابط آنان با صليبيّون بر ضدّ اسلام رجوع شود به كتاب «تاريخ مغول» اثر محقّق توانمند آقاى عباس اقبال آشتيانى: 191 ـ 197 ـ 226 به بعد.



(38) اختلاف عقيده ميان شيعه و اهل سنت را چنين ترسيم كرده:



فعقيدة أهل السنّة والجماعة توحيد اللّه وإخلاص العبادة للّه سبحانه وتعالى ، وأنّه لا يدعى معه أحد لا ملك مقرّب ولا نبيّ مرسل، وأنّ اللّه سبحانه وتعالى هو الذي يعلم الغيب.



ومن عقيدة أهل السنّة محبّة الصحابة رضي اللّه عنهم جميعاً والترضّي عنهم والإيمان بأنّهم أفضل خلق اللّه بعد الأنبياء وأنّ أفضلهم أبو بكر الصديق ، ثمّ عمر ، ثمّ عثمان ، ثمّ عليّ، رضي اللّه عن الجميع ، والرافضة خلاف ذلك ... فلا يمكن الجمع بينهما، كما أنّه لا يمكن الجمع بين اليهود والنصارى والوثنيّين وأهل السنّة ، فكذلك لا يمكن التقريب بين الرافضة وبين أهل السنّة لاختلاف العقيدة التي أوضحناها. مجموع فتاوى ومقالات لابن باز ج 5 ص 156.



(39) كتاب «مسألة التقريب بين أهل السنّة والشيعة» رساله فوق ليسانس دكتر قفارى است كه اخيراً در كشور سعودى، بارها چاپ شده است. جهت آگاهى بيشتر به ج 2 ص 253، از چاپ پنجم مراجعه شود



(40) جريدة الرسالة ـ الجمعة 7 رجب 1426 هـ الموافق 12 أغسطس 2005 م.



(41) جهت آگاهى بيشتر رجوع شود به كتاب صوت الحق ص 17، تأليف حضرت آيت اللّه العظمى صافى گلپايگانى.

دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  محمد اميدواري ابرقويي     -   تاريخ:  28 ارديبهشت 89 - 05:07:12
سلام استاد ما شنيده بوديم حمله افغان به ايران به دليل اختلاف اهل تسنن با ما بوده و در اثر تاليف يک کتاب از طرف بوده آيا صحت دارد ؟
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

بسياري از حمله‌ها بر ضد شيعه ، به خاطر تاليف كتب و فتاواي علمايي بوده است كه شيعه را تكفير كرده‌اند از جمله حمله عثماني‌ها به ايران ، كه يكي از مفتيان جوان عثماني فتوا داد «من قتل رافضيا وجبت له الجنة!»؛ اما در مورد خصوص حمله افغانها به ايران ، به مطلبي دست پيدا نكرديم .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

2   نام و نام خانوادگي:  سيد محمد حسيني     -   تاريخ:  09 آذر 89 - 11:44:22
خواهش ميكنم مدرك روايتي را كه ابن تيميه در خصوص خداوند ميفرمايد با الاغش به زمين مي آيد را برايم بفرستيد. ضمنا چون بنده در دانشگاه مذاهب اسلامي و در كنار اهل سنت هستم خواهش ميكنم شماره و يا پل ارتباطي اي كه سريع تر باشد برايم مشخص كنيد تا لطف شما بر ما كامل شود خداوند شمارا جزاي خير عطا فرمايد امضا:مريد حاج آقا
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ اين سخن را ابن تيميه در كتاب «عرش الرحمن و ما ورد فيه من الآيات و الاحاديث» آورده است كه متاسفانه در دسترس ما نيست تا متن سخن او را براي شما بياوريم. ولي ابن بطوطه در كتاب رحله خود آورده است كه من در مسجد جامع دمشق بودم كه ابن تيميه بر بالاي منبر گفت: «ان الله ينزل الي سماء الدنيا كنزولي هذا؛ خداوند همانند من كه از پله هاي منبر پايين مي آيم به آسمان دنيا مي آيد سپس يك پله پايين آمد»(رحله ابن بطوطه 113)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما