* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 11 شهريور 1387 تعداد بازديد: 7420 
عرفان و تصوّف در انديشه استاد مطهري (1)
 

 



مطالب شامل : مقدمه، علل پيدايش تفرّقات و تفرّعات در اسلام، فرقهٔ ناجيه، پيدايش شاخه‏هاي علوم اسلامي، عرفان و تصوّف، تفاوت نگرش فقهي و عرفاني ، نظريه‏ها درباره عرفان و تصوّف



بنام خدا


مقدمه


با مطالعه در تاريخ اسلام و بررسي فرازها و فرودها و پيچيدگيهايي آن از جوانب مختلف، به اين حقيقت خواهيم رسيد که يکي از مهمترين علل برداشتهاي متفاوت از دين و آموزه‏هاي ديني، تفاوت غير قابل انکار در سطح درک افراد و تفاوت در نوع نگرش آنها نسبت به معارف و مفاهيم دين مبين اسلام بوده است؛ بطوري که در حديثي از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام مروي است که آن حضرت در خصوص تفاوت سطح ادراک جناب ابوذر غفاري و جناب سلمان فارسي که هر دو از برجستگان صحابهٔ حضرت ختمي مرتبت صلّي الله عليه و آله بوده‏اند، فرمود: «وَ اللهِ لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخي رَسُولُ الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَيْنَهُمَا؛ فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ؟»[1] يعني «به خدا قسم اگر ابوذر مي‏دانست که در قلب سلمان [از معارف و اعتقادات] چه هست، هرآينه او را به قتل مي‏رساند، در حالي‏که رسول الله صلي الله عليه وآله  بين آنها پيمان برادري برقرار کرده بود؛ پس در مورد ساير خلق چه مي‏انديشيد؟».


 با يک نظر کلي به موضوع ، مي‏توان اختلاف ميان مسلمانان را که باعث تفرّقات و تفرّعات مختلفي شده است، يا ناشي از سطوح درک و ايماني آنها در موضوعي مشترک که هر دو طرف نسبت به کليات آن با يکديگر متّفق هستند، دانست، و يا ناشي از عدم اتّفاق نظر کلّي در مفاهيم کلّي و زيربناهايي اعتقادي فرض کرد.


تاريخ نشان مي‏دهد در زمان حيات پيامبر گرامي اسلام اختلافاتي در فهم پاره‏اي مسائل ميان مسلمانان رخ مي‏داد، ولي وجود رسول خدا صلي الله عليه و آله مانع از تفرّق مسلمانان مي‏شد ولي پس از رحلت آن حضرت، بزرگترين اختلاف ميان امّت دربارهٔ مسألهٔ امامت و جانشيني حضرت پديد آمد، اختلافي که درباره هيچ قاعده و اصل ديني، همانند آن واقع نشده است که البته منشأ آن، نه اختلاف در سطح درک افراد، بلکه ناديده گرفتن مغرضانهٔ کلام رسول خدا و آيات قرآن و سفارش اکيد آن حضرت درباره امامت و وصايت حضرت امير مؤمنان علي و اولاد معصومين آن حضرت عليهم السلام و به طمع رسيدن به امارت و کسب قدرت و سلطه بوده است.


علل پيدايش تفرّقات و تفرّعات در اسلام


بطور کلي مي‏توان عوامل پيدايش فرقه‏ها و مکاتب و جريانات فکري را در دو گروه کلّي «برون ديني» و «درون ديني» تقسيم کرد، مقصود از عوامل برون ديني، مسائلي است که مستقيماً به اصل دين باز نگشته و مربوط به تأثيراتي است که سرچشمهٔ آنها خارج از منابع اصلي اسلام، يعني قرآن و عترت، مي‏باشد که از آن جمله مي‏توانيم به عواملي مانند: شرايط اجتماعي، اهداف سياسي، شرايط اقتصادي، پيوند با ديگر ملتها و تأثير انديشه‏هاي غير اسلامي، تعصّبهاي کور قبيله‏اي و گرايش‏هاي حزبي، منع از تدوين حديث پيامبر صلي الله عليه و آله و نشر آن، آزادي احبار و رهبان در نشر اساطير عهدين، برخورد مسلمانان با ملتهاي متمدن که براي خود کلام مستقل و عقائد ديگري داشتند و تفاوت در سرشت انسانها، انگيزه‏ها، اهداف، تمايلات و بطور کلي تفاوت در عوامل انساني اشاره کنيم که عامل آخر يعني تفاوت در سرشت انسانها، همانگونه که در ابتداي بحث اشاره شد، از جمله مهمترين علل برداشتهاي متفاوت از دين مي‏باشد. و اما مقصود از عوامل درون ديني، که بخش عمده اختلاف بين مذاهب و فرقه‏ها ناشي از آن بوده است، چيزي نيست به جز اختلاف آراء در تفسير مفاهيم و متون ديني و چگونگي تفسير آن، بدفهمي و کج‏انديشي در تفسير حقايق ديني، اجتهاد در برابر نص، که در طول زمان و به تدريج با طرح پرسشهايي درباره چگونگي و چرايي آنچه در متون ديني آمده است، و به حسب اختلاف در سطح درک مسلمانان، پيدا شد و برخي تلاشهايي که براي سازگاري آموزه‏هاي ديني با دستاوردهاي خرد بشري انجام شد، موجب رشد آن گرديد. علاوه بر موارد مذکور، وجود «محکمات و متشابهات»[2]، «ناسخ و منسوخ»[3]، «عامّ و خاصّ» و در آيات قرآن و احاديث، بعنوان درونمايه‏هاي اصلي تفکّرات و جهانبيني فِرَق مختلف اسلامي، و نحوه برخورد با اين منابع توسط افراد مختلف با نگرشهاي متفاوت، باعث ايجاد فرقه‏ها و مکاتب مختلف فقهي و کلامي و فلسفي و ... شده است.[4] بزرگترين تفرق در اسلام پس از رحلت حضرت رسول اکرم صلي الله عليه وآله  رخ داد که امّت اسلامي به دو دسته تقسيم شد، يک دسته با استناد به آيات قرآن و احاديث پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم معتقد بودند که خليفه پيامبر و امام مسلمين از جانب خداوند تعيين شده و او امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه‏السلام است. و آنها را به نام «شيعه» مي‏شناسيم و و دسته دوم، به دلايلي که قبلاً ذکر شد، آيات و احاديث مربوط به امامت را ناديده گرفته، راه تعيين خليفه پيامبر و امام مسلمين را انتخاب و بيعت مردم دانستند! و آنها را به نام «سنّي» يا «فرقه عامّه» مي‏شناسيم.


فرقه ناجيه


پس از ذکر اين مقدمه کوتاه و اينکه دانستيم به علل مختلف فرقه‏هاي مختلف در طول زمان در اسلام بوجود آمده است، با ذکر حديث معروف به «هفتاد و سه ملّت»، به بيان مختصر اعتقاد شيعه در خصوص فرقهٔ ناجيه مي‏پردازيم: در کتاب خصال شيخ صدوق، پس از ذکر سلسلهٔ روات حديث از قول حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله آمده است: «إِنَّ أُمَّةَ مُوسَي ع افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَي إِحْدَي وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَي ع بَعْدَهُ عَلَي اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَي وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفَرَّقُ بَعْدِي عَلَي ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّار»[5]


يعني حضرت رسول اکرم صلي الله عليه وآله  فرمود: «امّت موسي عليه السلام بعد از او، هفتاد و يک فرقه شدند که يک فرقه از آنها نجات يافته و هفتاد فرقه دوزخي هستند، و امّت عيسي عليه السلام بعد از او، هفتاد و دو فرقه شدند که يک فرقه نجات يافته و هفتاد و يک فرقه دوزخي هستند و همانا امت من بعد از من به هفتاد و سه فرقه تبديل خواهد شد که يک فرقه از آن اهل نجات و هفتاد و دو فرقه ديگر دوزخي‏اند.»


و اما اعتقاد شيعيان در خصوص فرقهٔ ناجيه، به قرائن قطعيّه نصّ آيات قرآن نظير «آيهٔ اکمال دين»[6]، «آيه تطهير»[7]، «آيه مودّت»[8]، «آيه انما وليکم الله»[9] و... و همچنين احاديث و رواياتي مانند «حديث ثقلين»[10]، «حديث سفينه»[11]، «حديث غدير»[12] و ... و نيز شواهد قطعي تاريخ اسلام، اينست که : فرقه ناجيه نيستند به جز پيروان و شيعيان و متمسّکين و معتقدين به ولايت حضرت امير مؤمنان علي عليه السلام و اولاد معصومين آن حضرت عليهم السلام، که سعادت دنيا و عقبيٰ، در سايهٔ فقط و فقط در سايهٔ پيروي از آن حضرات محقّق مي‏گردد.[13] که البته اعتقاد علماي شيعه بر اين است که فرقهٔ ناجيه، طيف وسيعي از مؤمنين را در سطوح مختلف ايماني در برمي‏گيرد، و هر کس بنا به ظرفيت و استعدادي که خدا در وجودش به وديعه گذاشته است، به تکاليفي که بر او واجب است، عمل نمايد، صرفنظر از اينکه در چه شغلي يا چه سِنّي يا چه کِسوت و مقامي باشد، در زمرهٔ فرقهٔ ناجيه خواهد بود؛ و طبعاً از يک فرد عامي نمي‏توان انتظار داشت که اعتقاد و عملش در مسائل ديني، مانند يک طلبهٔ علوم ديني باشد، و از يک طلبهٔ در ابتداي راه، نمي‏توان انتظار داشت که همانند يک عالم ربّاني که سالها به تهذيب و تزکيه نفس پرداخته است، بينديشد؛ بنابراين فرقه ناجيه ممکن است در هر طبقه‏اي از افراد و با هر سطح آگاهي و نگرشهاي مختلف و متفاوت به مباحث و اعتقادات ديني وجود داشته باشد؛ پس عوام مردم، فقها، فلاسفه، متکلّمين،حُکما و عُرفا و متصوّفهٔ معتقد و ملتزم به شيعهٔ اثني عشري با تعاريف و تفاصيلي که در کتب بزرگان از متقدمين و متأخرين همچون شيخ طوسي،[14] شيخ مفيد،[15] و شيخ صدوق[16] و علامهٔ حلّي[17] مذکور است، با وجود اختلاف در سطوح ايماني و درک از مفاهيم ديني و تفاوت در نوع و زاويه نگرش به مسائل ديني، در طيف فرقهٔ ناجيه قرار مي‏گيرند.




پيدايش شاخه‏هاي علوم اسلامي


در خصوص ظهور مکاتب و تفرّعات مختلف فکري شيعيان بايد دانست که شکل‏گيري و ظهور جريانات فکري مانند: جريان فکري اخباري‏گري در ميان فقهاي حوزهٔ شيعي قم بعنوان بزرگترين و مهمترين مجمع مذهبي شيعه، در اوايل قرن چهارم[18]، و افول اين تفکّر با پيدايش مکتب کلامي اماميّه و عقلگرايي ديني و در حوزه بغداد در همان عصر، و پيدايش جريان فکري اصولي، جريان فلسفي و جريان تصوّف و عرفان، و گاهي اثرات متقابل اين جريانات بر يکديگر، مانند آميختگي علم کلام شيعي با فلسفه ابن سينا، اشراق سهروردي و اثرات متقابل جريان فلسفي_کلامي با عرفان و تصوّف، از همان قرون اوليّه پس از ظهور اسلام به وجود آمده و در طول زمان دستخوش تغييرات و تطورات زيادي گشته است، ولي آنچه مسلّم است، اين است که منابع اصلي و اوّلي استدلالي تمامي اين مکاتب و گروه‏ها، و مايه‏هاي اصلي و منشأ آن قرآن و حديث بوده است، هرچند همانطور که ذکر شد، نمي‏توان تأثيرگذاري ساير موارد برون ديني را منتفي دانست؛ ولي مي‏توان مدّعي بود که علّت اصلي پيدايش اين تفرّعات و علوم مختلف اسلامي، نوع نگرش و عمق متفاوت درک پيروان آنها از مسائل و نوع و زاويه نگرش آنها به جنبه‏هاي مختلف کلام الله مجيد و احاديث مأثور از حضرت ختمي مرتبت و حضرات ائمّهٔ معصومين در وهلهٔ اوّل و توجه به ساير منابع پس از آن بوده است؛ و امّا مخالفت و تعارضات پيروان و طرفداران اين جريانهاي فکري با يکديگر و بحثها و بررسيها و نقدها، همواره و در طول تاريخ اسلام وجود داشته و مسألهٔ جديدي نيست. انديشمندان و متخصصان در علوم مختلف اسلامي مانند فقه، اصول، فلسفه اسلامي، کلام، عرفان و تصوّف، اخلاق و ... همواره بحثها و نقدهايي را از ديدگاه‏هاي خود در موارد مشترک اعتقادي نسبت به ديگر مکاتب و جريانات فکري داشته و دارند.


در عصر حاضر و پس از اتمام دوران ننگ آميز دين ستيزي پهلوي اوّل و دوّم، و با پيروزي انقلاب شکوه‏مند اسلامي و فراهم آمدن بستر مناسب براي انديشمندان اسلامي در علوم مختلف اسلامي، بحث و بررسي در حوزه‏هاي مختلف تفکر و انديشهٔ ديني در عرصهٔ حوزه‏هاي علميّه و دانشگاه‏ها و به جهت بررسي جوانب مختلف و تعارضات موجود بين پيروان و طرفداران مکاتب مختلف فکري و عمدتاً در فضايي علمي و به دور از تعصّبات، وجود داشته است؛ و متخصصين و صاحبنظران هر گروه به اظهار نظر در مورد زوايا و جوانب مختلف عرصهٔ تخصصي خود مي‏پردازند و آراء خود را عرضه مي‏نمايند که بسيار پسنديده است و با پيشرفت فناوري اطلاعات در سطح جهان، قابليت عرضه عمومي اين اظهار نظرها و دسترسي ايشان به اين آراء امکان پذير شده است، ولي هر از گاهي، افراد غير متخصّص و ناشناس نيز در اين ميان پيدا مي‏شوند که با انگيزه‏هاي گوناگون و بدون مطالعه و تحقيق، در حوزه‏اي که برداشت و درک صحيحي از مفاهيم آن نداشته، وارد مي‏شوند به زعم خود به تحليل و اظهار نظر در مورد آن مي‏پردازند و به حکم قاعده «خالِفْ، تُعْرَف» و از آنجايي که طرح مباحث اختلافي همواره باعث مطرح شدن اين افراد در ميان عوام مردم و نه انديشمندان مطّلع مي‏شود، براي آنها بسيار لذّت بخش است که با اظهار نظرهاي غير متخصّصانه به اين اختلافات دامن بزنند.


عرفان و تصوّف[19]


يکي از علومي که در دامن فرهنگ اسلامي زاده شد و رشد يافت و تکامل پيدا کرد علم عرفان است. درباره عرفان از دو جنبه مي‏توان بحث و تحقيق کرد: يکي از جنبه اجتماعي، و ديگر از جنبه فرهنگي. عرفا با ساير طبقات فرهنگي اسلامي از قبيل مفسرين، محدثين، فقهاء، متکلمين، فلاسفه، ادبا، شعرا، يک تفاوت مهم دارند و آن اينکه علاوه بر اينکه يک طبقه فرهنگي هستند و علمي به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگي در ميان آنها ظهور کردند و کتب مهمي تاليف کردند، يک فرقه اجتماعي در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتي مخصوص به خود، برخلاف ساير طبقات فرهنگي از قبيل فقهاء و حکماء و غيرهم که صرفا طبقه فرهنگي هستند و يک فرقه مجزا از ديگران به شمار نمي‏روند. اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگي ياد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعي شان ياد شوند غالبا با عنوان «متصوّفه‏» ياد مي‏شوند. عرفا و متصوّفه هر چند يک انشعاب مذهبي در اسلام تلقي نمي‏شوند و خود نيز مدعي چنين انشعابي نيستند و در همه فرق و مذاهب اسلامي حضور دارند، در عين حال يک گروه وابسته و به هم پيوسته اجتماعي هستند. يک سلسله افکار و انديشه ها و حتي آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشيدنها و احيانا آرايش سر و صورت و سکونت در خانقاهها و غيره، به آنها به عنوان يک فرقه مخصوص مذهبي و اجتماعي رنگ مخصوص داده و مي‏دهد. و البته همواره، خصوصاً در ميان شيعه، عرفائي بوده و هستند که هيچ امتياز ظاهري با ديگران ندارند و در عين حال عميقاً اهل سير و سلوک عرفاني مي‏باشند. و در حقيقت عرفاي حقيقي اين طبقه‏اند، نه گروههايي که صدها آداب از خود اختراع کرده و بدعتها ايجاد کرده‏اند.


استاد شهيد علامه مرتضيٰ مطهري، در خصوص نسبتي که بين معارف عرضه شده توسط عرفا و آنچه که توسط علماي علم ظاهر شريعت بيان مي‏گردد و اصطکاکي که گاهي بين اين دو نگرش وجود دارد، مي‏گويد: « عرفاي اسلامي هرگز مدّعي نيستند که سخني ماوراء اسلام دارند، و از چنين نسبتي سخت تبرّي مي‏جويند، برعکس، آنها مدّعي هستند که حقايق اسلامي را بهتر از ديگران کشف کرده‏اند و مسلمان واقعي آنها مي‏باشند.» [20]




 


تفاوت نگرش فقهي و عرفاني


فقه و عرفان بعنوان دو شاخه مهم علوم اسلامي تلقّي شده و پيروان و طرفداران اين دو شاخه علوم اسلامي همواره اختلاف نظرهايي با يکديگر داشته‏اند که منشأ آن نوع نگرش آنها در معارف و مفاهيم اسلامي بوده است.


يکي از موارد اختلاف مهم ميان عرفا و غيرعرفا، خصوصا فقهاء نظريه خاص عرفا درباره شريعت و طريقت و حقيقت است؛ عرفا و فقها متفق القول‏اند که شريعت، يعني مقرّرات و احکام اسلامي مبتني بر يک سلسلهٔ حقايق و مصالح است. فقهاء معمولا اين مصالح را به اموري تفسير مي‏کنند که انسان را به سعادت، يعني حدّ اعلاي ممکن استفاده از مواهب مادّي و معنوي مي‏رساند ولي عرفا معتقدند که همهٔ راهها به خدا منتهي مي‏شود و همهٔ مصالح و حقايق از نوع شرائط و امکانات و وسائل و موجباتي است که انسان را به سوي خدا سوق مي‏دهد. فقها همين قدر مي‏گويند: در زير پرده شريعت (احکام و مقررات) يک سلسلهٔ مصالح نهفته است، و آن مصالح به منزلهٔ علل و روح شريعت به شمار مي‏روند. تنها وسيله نيل به آن مصالح عمل به شريعت است. امّا عُرفا معتقدند که مصالح و حقايقي که در تشريع احکام نهفته است از نوع منازل و مراحلي است که انسان را به مقام قُرب الهي و وصول به حقيقت‏سوق مي‏دهد.


عرفا معتقدند که باطن شريعت «راه‏» است و آن را «طريقت‏» مي‏خوانند، و پايان اين راه «حقيقت‏» است‏ يعني توحيد به معنيي که قبلاً به آن اشاره شد که پس از فناء عارف از خود و انانيّت‏خود دست مي‏دهد. اين است که عارف به سه چيز معتقد است: «شريعت، طريقت، حقيقت»[21]؛ او معتقد است که شريعت وسيله يا پوسته‏اي است براي طريقت، و طريقت پوسته يا وسيله‏اي براي حقيقت.


عرفا معتقدند که همانگونه که انسان واقعاً سه بخش مجزا نيست، يعني بدن و نفس و عقل از يکديگر مجزّا نيستند، بلکه در عين اختلاف با يکديگر متّحدند و نسبت آنان با يکديگر نسبت ظاهر و باطن است، «شريعت و طريقت و حقيقت» نيز اين چنين‏اند، يعني يکي ظاهر است و ديگري باطن و سوّمي باطنِ باطن؛ با اين تفاوت که عرفا مراتب وجود انسان را بيش از سه مرتبه و سه مرحله مي‏دانند، يعني به مراحل و مراتبي ماوراء عقل نيز معتقدند.


از نظر فقها، معارف اسلامي در سه بخش خلاصه مي‏شود: اصول عقائد، اخلاق و احکام شرعي؛ و اما اصول عقايد: که «علم کلام» عهده‏دار آن است و در مسائل مربوط به اصول عقايد لازم است انسان از راه عقل، ايمان و اعتقاد تزلزل ناپذير داشته باشد؛ در بخش اخلاق: دستورهايي بيان شده است که وظيفه انسان را از نظر فضائل و رذائل اخلاقي بيان مي‏کند و «علم اخلاق» عهده‏دار بيان آن است و نهايتاً بخش احکام: که مربوط به اعمال ورفتار خارجي انسان است و «فقه» عهده دار آن است.اين سه بخش از يکديگر مجزا هستند: بخش عقائد مربوط است به عقل و فکر، بخش اخلاق مربوط است به نفس و ملکات و عادات نفساني، بخش احکام مربوط است به اعضاء و جوارح.


عرفا نيز به اين اصول سه‏گانه معتقدند با اين تفاوت که: عُرفا در بخش عقائد، صرف اعتقاد ذهني و عقلي را کافي نمي‏دانند، آنها مي‏گويند: به آنچه که بايد ايمان داشت و معتقد بود، بايد رسيد و بايد کاري کرد که پرده‏ها از ميان انسان و حقايق برداشته شود. عُرفا در بخش اخلاق اسلامي، اخلاق را که هم ساکن است و هم محدود کافي نمي‏دانند، و به جاي اخلاق علمي و فلسفي، سير و سلوک عرفاني را بطور عملي پيش مي‏گيرند. و در بخش سوم، يعني احکام فقهي، ايراد و اعتراضي ندارند و خود را ملتزم به رعايت آن مي‏دانند.


نظريه‏ها درباره عرفان و تصوّف


استاد مطهري در بيان نظريه‏هاي مختلفي که در رابطه با عرفان و تصوّف و عقايد آنها وجود دارد اظهار مي‏دارند: عُرفا چه در بخش عملي و چه در بخش نظري همواره به کتاب و سنّت و سيرهٔ نبوي و ائمّه و اکابر صحابه استناد مي‏کنند. ولي ديگران درباره آنها نظريه‏هاي ديگري دارند و ما به ترتيب آن نظريه‏ها را ذکر مي‏کنيم:


الف) نظريه گروهي از محدثان و فقهاء اسلامي: به عقيده اين گروه، عرفا عملاً پايبند به اسلام نيستند و استناد آنها به کتاب و سنّت صرفاً عوامفريبي و براي جلب قلوب مسلمانان است و عرفان اساساً ربطي به اسلام ندارد!


ب) نظريه گروهي ازمتجدّدان عصر حاضر: اين گروه که با اسلام ميانهٔ خوبي ندارند و از هر چيزي که بوي «اباحيت‏» بدهد و بتوان آن را به عنوان نهضت و قيامي در گذشته عليه اسلام و مقرّرات اسلامي قلمداد کرد به شدّت استقبال مي‏کنند، مانند گروه اوّل معتقدند که عرفا عملاً ايمان و اعتقادي به اسلام ندارند، بلکه عرفان و تصوّف نهضتي بوده از ناحيه ملل غير عرب بر ضدّ اسلام و عرب، در زير سرپوشي از معنويت.


اين گروه با گروه اوّل در ضدّيت و مخالفت عرفان با اسلام وحدت نظر دارند، و اختلاف نظرشان در اين است که گروه اوّل اسلام را تقديس مي‏کنند و با تکيه به احساسات اسلامي تودهٔ مسلمان، عرفا را هو و تحقير مي‏نمايند و مي‏خواهند به اين وسيله عرفان را از صحنهٔ معارف اسلامي خارج نمايند، ولي گروه دوم با تکيه به شخصيت عرفا که بعضي از آنها جهاني است، مي‏خواهند وسيله‏اي براي تبليغ عليه اسلام بيابند و اسلام را هو کنند که انديشه‏هاي ظريف و بلند عرفاني در فرهنگ اسلامي با اسلام بيگانه است و اين عناصر از خارج وارد اين فرهنگ گشته است، اسلام و انديشه‏هاي اسلامي در سطحي پايين‏تر از اينگونه انديشه‏ها است. اين گروه مدّعي هستند که استناد عرفا به کتاب و سنّت صرفاً تقيّه و از ترس عوام بوده است، مي‏خواسته‏اند به اين وسيله جان خود را حفظ کنند.


شهيد مطهري به دنبال بيان گروههايي که با عرفا و متصوّفه مخالفند نظريه سوّمي را مطرح مي‏کند که با نگاهي معقول و منطقي به موضوع مي‏نگرد و تصريح مي‏کند که خودشان هم اين نظريه را پذيرفته‏اند:


ج) نظريه گروه بي‏طرفها: از نظر اين گروه، در عرفان و تصوّف خصوصاً در عرفان عملي، و بالأخصّ آنجا که جنبه فرقه‏اي پيدا مي‏کند بدعتها و انحرافات زيادي مي‏توان يافت که با کتاب الله و با سنّت معتبر وفق نمي‏دهد؛ ولي عرفا مانند ساير طبقات فرهنگي اسلامي و مانند غالب فرق اسلامي نسبت به اسلام نهايت‏خلوص نيّت را داشته‏اند و هرگز نمي‏خواسته بر ضدّ اسلام مطلبي گفته و آورده باشند؛ ممکن است اشتباهاتي داشته باشند همچنانکه ساير طبقات فرهنگي مثلا متکلّمين، فلاسفه، مفسّرين، فقهاء، اشتباهاتي داشته‏اند، ولي هرگز سوء نيتي نسبت به اسلام در کار نبوده است.


شهيد مطهري در ادامه اضافه مي‏کند: ما نظر سوم را ترجيح مي‏دهيم و معتقديم عرفا سوء نيت نداشته‏اند، در عين حال لازم است افراد متخصّص و وارد در عرفان و در معارف عميق اسلامي بي‏طرفانه درباره مسائل عرفاني و انطباق آنها با اسلام بحث و تحقيق نمايند.


وي سپس در توضيح علل مخالفت و ضديّت برخي افراد با تصوّف و عرفان، که آن را مخالف و معارض تعاليم اسلام مي‏دانند، مي‏افزايد: «مسألهٔ ضدّيت عرفا با اسلام از طرف افرادي طرح شده که غرض خاص داشته‏اند يا با عرفان و يا با اسلام؛ اگر کسي بي‏طرفانه و بي‏غرضانه کتب عرفا را مطاله کند، به شرط آنکه با زبان و اصطلاحات آنها آشنا باشد، اشتباهات زيادي ممکن است بيابد ولي ترديد هم نخواهد کرد که آنها نسبت به اسلام صميميت و خلوص کامل داشته‏اند.»[22]


٭ ٭ ٭


 


 


منابع:


قرآن کريم


علامه مجلسي، بحار الانوار


مطهري، مرتضي- دوره کامل آشنايي با علوم انساني،- قم : تبليغات اسلامي، 1362


صابري، حسين- تاريخ فرق اسلامي،-سمت، 1384


خضري، احمدرضا- تاريخ تشيّع- قم،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385


 






[1] - بحار الانوار ج 2 ص 190




[2] - «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ» - سوره آل عمران آيه 7




[3] - «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير» - سوره بقره آيه 106




[4] - حضرت صادق آل محمّد عليه السلام در اين باب که فهم تمام حقايق قرآن و صعوبت آن با توجه به وجود آيات متشابه، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاص، کلام زيبايي دارند که ذيلاً نقل مي‏گردد:


عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَي فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنِ الصَّادِقِ ع قالَ : «إِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمَّداً فَخَتَمَ بِهِ الْأَنْبِيَاءَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتَاباً فَخَتَمَ بِهِ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ إِلَي أَنْ قَالَ فَجَعَلَهُ النَّبِيُّ ص عَلَماً بَاقِياً فِي أَوْصِيَائِهِ فَتَرَكَهُمُ النَّاسُ وَ هُمُ الشُّهَدَاءُ عَلَي أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ حَتَّي عَانَدُوا مَنْ أَظْهَرَ وِلَايَةَ وُلَاةِ الْأَمْرِ وَ طَلَبَ عُلُومَهُمْ وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ ضَرَبُوا الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ وَ احْتَجُّوا بِالْمَنْسُوخِ وَ هُمْ يَظُنُّونَ أَنَّهُ النَّاسِخُ وَ احْتَجُّوا بِالْخَاصِّ وَ هُمْ يُقَدِّرُونَ أَنَّهُ الْعَامُّ وَ احْتَجُّوا بِأَوَّلِ الْآيَةِ وَ تَرَكُوا السُّنَّةَ فِي تَأْوِيلِهَا وَ لَمْ يَنْظُرُوا إِلَي مَا يَفْتَحُ الْكَلَامَ وَ إِلَي مَا يَخْتِمُهُ وَ لَمْ يَعْرِفُوا مَوَارِدَهُ وَ مَصَادِرَهُ إِذْ لَمْ يَأْخُذُوهُ عَنْ أَهْلِهِ فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا» [ثُمَّ ذَكَرَ ع كَلَاماً طَوِيلًا فِي تَقْسِيمِ الْقُرْآنِ إِلَي أَقْسَامٍ وَ فُنُونٍ وَ وُجُوهٍ تَزِيدُ عَلَي مِائَةٍ وَ عَشَرَةٍ إِلَي أَنْ قَالَ ع] : «وَ هَذَا دَلِيلٌ وَاضِحٌ عَلَي أَنَّ كَلَامَ الْبَارِي سُبْحَانَهُ لَا يُشْبِهُ كَلَامَ الْخَلْقِ كَمَا لَا تُشْبِهُ أَفْعَالُهُ أَفْعَالَهُمْ وَ لِهَذِهِ الْعِلَّةِ وَ أَشْبَاهِهَا لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ كُنْهَ مَعْنَي حَقِيقَةِ تَفْسِيرِ كِتَابِ الله تَعَالَي إِلَّا نَبِيُّهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُ ع إِلَي أَنْ قَالَ ثُمَّ سَأَلُوهُ ع عَنْ تَفْسِيرِ الْمُحْكَمِ مِنْ كِتَابِ اللهِ فَقَالَ أَمَّا الْمُحْكَمُ الَّذِي لَمْ يَنْسَخْهُ شَيْ‏ءٌ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ الْآيَةَ وَ إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ فِي الْمُتَشَابِهِ لِأَنَّهُمْ لَمْ يَقِفُوا عَلَي مَعْنَاهُ وَ لَمْ يَعْرِفُوا حَقِيقَتَهُ فَوَضَعُوا لَهُ تَأْوِيلًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ بِآرَائِهِمْ وَ اسْتَغْنَوْا بِذَلِكَ عَنْ مَسْأَلَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ نَبَذُوا قَوْلَ رَسُولِ الله ص وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ» الْحَدِيثَ




[5] - خصال صدوق &ndash ج2 &ndash ص 585




[6] - «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا» - سوره مائده آيه 3




[7] - «إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا » - سوره احزاب آيه 33




[8] - «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي‏» - سوره شوري آيه 23




[9] - «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏» - سوره مائده- آيه 55




[10] - قال رسول الله صلي الله عليه و آله: « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ »




[11] - « مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‏»




[12] - «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏»




[13] - در اين خصوص حديثي از قول حضرت امير مؤمنان عليه السلام نقل شده که فرمودند: «تَفْتَرِقُ هَذِهِ الْأُمَّةُ عَلَي ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ وَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ وَ هُمْ أَنَا وَ شِيعَتِي‏» - بحار الانوار ج 24 ص 146 به نقل از تأويل الآيات




[14] - الاعتقادات




[15] - النکت الاعتقادية، تصحيح اعتقادات الامامية، اوائل المقالات




[16] - الاعتقادات




[17] - کشف المراد




[18] - رجوع شود به: مدرسي طباطبايي؛ مقدمه‏اي بر فقه شيعه &ndash ص 47




[19] - مطالب اين بخش، از مجموعه درسهاي شهيد مطهري در کليات علوم اسلامي اقتباس شده است. رجوع شود به کتاب دوره کامل آشنايي با علوم انساني - استاد مطهري .- قم : تبليغات اسلامي ، ۱۳۶۲




[20] - دوره کامل آشنايي با علوم انساني - استاد مطهري .-- قم : تبليغات اسلامي ، ۱۳۶۲-صفحه۱۹۱




[21] -  قَالَ رَسُول اللّٰه صَلَّي اللّٰه عَلَيه و آلِه : الشَّرِيعَةُ أَقْوَالِي وَ الطَّرِيقَةُ أَقْوَالِي وَ الْحَقِيقَةُ أَحْوَالِي&ndash عوالي اللئالي &ndash جلد 4 &ndashصفحه 125




[22] - دوره کامل آشنايي با علوم انساني - استاد مطهري .-- قم : تبليغات اسلامي ، ۱۳۶۲-صفحه۱䖼





امير حسين خلج – كارشناس ارشد معارف اسلامي – دانشگاه امام صادق (ع)
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  درويش حامدعليشاه قلندر     -   تاريخ:  21 مهر 88 - 00:00:00
ياهوياعلي مدد
ما رند قلندريم مستيم
ما صوفي خرقه پوش هستيم
ما درويش درخويش هستيم
در حلقه ذكر ياد مولا هستيم
علي مولاي درويشان
2   نام و نام خانوادگي:  عبدالاحمد ظفر نوري     -   تاريخ:  22 فروردين 89 - 00:00:00
با درود و صلوات بر روانهاي مطهر ائمه معصومين عليهم السلام، اولياي الهي، شهدا و صالحين منجمله روح ملکوتي متفکر انديشمند جهان بشريت حضرت آيت الله علامه شهيد استاد شيخ مرتضي مطهري و همه شهداي راه ديانت و صيانت از حريم مقدس تشيع بنده حقير به وصف زيباييهاي معنوي علامه روشن ضمير متفکر شهيد استاد مطهري رحمت الله عليه عاجز و قاصرم نه قلم را ياراي نوشتن فضايل بحر بيکران روحانيت آن بزرگمرد تاريخ تشيع است و نه زبان قادر به بيان آن عظمت و شخصيتي بي نظير ميباشد فقط از باب ارادت چند جمله پراگنده نوشتم الگوي زندگي علمي بنده استاد مطهري بزرگ است تنها کتابي که مرا به وجد و احساسات مي آورد و روح حماسه را در وجودم زنده ميکند آثار ارزشمند استاد شهيد است نميدانم از کدام يک تعريف کنم؟ درود بي پايان بر روان مطهر استاد شهيد مطهري بزرگ و تمام شهداي انقلاب اسلامي ايران زنده باد جمهوري اسلامي ايران و ولايت فقيه يگانه حامي شيعيان مظلوم جهان (افغانستان، عراق، لبنان و...)
3   نام و نام خانوادگي:  دوست علي     -   تاريخ:  19 تير 90 - 13:20:53
يا علي مدد
من يک کتاب خوندم که به شما هم پيشنهاد مي کنم حتما بخوني
يه رمان عرفاني هست که اسمش " خمستان از بابا تا بابا " ست اين کتاب راجع به سيرو سلوکه
حتما بخر بخون من که مطمئنم بعد از خوندن به دوستات هم پيشنهاد ميدي
من از اينترنت باهاش آشنا شدم و زنگ زدم سفارش دادم و سريع برام فرستادن
اين دو شماره تماس ها رو توي اينترنت گذاشتن
09126300736 - 09123889526
يا علي
4   نام و نام خانوادگي:  ستاره     -   تاريخ:  16 آبان 91 - 09:26:22
سلام اين مطالب عاليه از مطالبتون استفاده كردم انشاالله موفق باشيد
5   نام و نام خانوادگي:  مائده     -   تاريخ:  02 دي 91 - 17:56:37
مطالبتون خيلي خوب بود .به درد تحقيقم خورد
مرسي.
6   نام و نام خانوادگي:  سميرا اقايي     -   تاريخ:  05 دي 91 - 18:19:51
سلام ما بايد اطلاعاتمان دربا ه إسلام حقيقي وناب محمدي راانقدر بالا ببريم و در عين حال با تصوف وعرفان هم اشنايي داشته باشيم تا بتوانيم درست ونادرست را تشخيص بدهيم. من چند سالي در حوزه اسلامي دروسي را طي كردم و عرفان را تا اندازه اي اموخته بودم و باور داشتم و مدّتهابعد به علت بيشتر اگاهي پيدا كردن در مورد عرفان متوجّه شدم بنده راه را اشتباه طي كردم و حالا واقعاً ممنون از خداوند متعال هستم به من اين فرست را داد تا اشنا بشم و بيشتر در اين مورد تحقيق كنم و از انحرافات عرفان اگاهي پيدا كنم. اميدوارم خداوند متعال به همه ما توفيق بدهد تا اگاهي لازم را پيدا كنيم. انشأالله
7   نام و نام خانوادگي:  بماند     -   تاريخ:  11 اسفند 91 - 02:58:52
اخر سر مطهري شد طرف دار صوفيه ديگه هر كسي هم كه ايراد ازشون بگيره : ( غرض خاص داشته‏اند) !!!! و با شك و ترديد بگويند كه : ( ممکن است اشتباهاتي داشته باشند همچنانکه ساير طبقات فرهنگي مثلا متکلّمين، فلاسفه، مفسّرين، فقهاء،) هم رديف كردن صوفيه و فلاسفه با فقهاي شيعه و مفسران !!!! يا للعجب . به نظر ايشان كساني جنيد بغدادي و مولوي و ... مانند شيخ مفيد و يا علامه مجلسي اند كه اشتباهاتي دارند،‌هم چنان كه فقها اشتباه دارند!!!! يعني واقعا اقاي قزويني و اطرافيانشان اين را نمي فهمند و نمي دانند كه فقيه و صوفي در يك زمره نيستند!!!! يا ترس دارند كه حقايق را باز گو كنند. مگر استاد مطهري معصوم است العياذ بالله كه هر چه كه گفته ، عالم! و عامي ازش طرفداري مي كنند؟؟!!!!!!! پناه مي بريم به ساحت مقدس اهل بيت عليهم اسلام از علماي سوء و كساني كه مانند شما اين حرف را منتشر مي كنند با اين كه حتما مي دانيد اين حرفها واهي است . به تمام مقدسات قسم مسووليد اخر اين هم شد جواب . !!!!!!!!! . ايا غير از اين است كه كسي كه اين متن را بخواند نسبت به صوفيه و اين فرقه ضاله خوش بين مي شود؟؟؟!! اين همه علما در طول تاريخ با عرفان و تصوف مبارزه كرده اند و مي كنند و آن همه حديث در منابع معتبر - ايا همه و همه با غرض ورزي است ؟؟ !!!!!!!!! مي گم خوب است كه خود را تازه (‌بي طرف )‌معرفي كرده است. اگر جزء طرفداران عرفان بود چي مي خواست بگه يا اين مطالب را نقد و بررسي كنيد و يا حد اقل منتشر نكيد . اگر مي ترسيد از نقد و انتقاد ايشون لااقل مي توانيد منتشر نكنيد.. خدا همه مان را به صراط مستقيم هدايت كند
8   نام و نام خانوادگي:  حسن م     -   تاريخ:  26 اسفند 92 - 10:28:36
با سلام .جناب درويش حامد عليشاه قلندر!!!اين شعر هاراهم از من شيعه داشته باش و هرگز فراموش نکن!!! 1. يا علي درويش و صوفي نيستم فاش مي گويم که کوفي نيستم
ليک مي دانم که جز دندان تو هيچ دندان لب نزد بر نان جو
يا علي لعل عقيقي جز تو نيست هيچ درويشي حقيقي جز تو نيست
لنگ لنگان طريقت را ببين مردم دور از حقيقت را ببين
2.مست ميناي ولايت نيستند(صوفيه) سر خوش از شهد هدايت نيستند
خيل درويشان دکان اراستند کام خود را تحت نامت خواستند
خلق را در اشتباه انداختند يوسف ما را به چاه انداختند
کيستند اينان رفيق نيمه راه وقت جانبازي به کنج خانقاه
وقت جنگ امد تماشاگر شدند صلح امد لاله ي پرپر شدند
دل به کشکول و تبرزين بسته اند بهر قتلت تيغ زرين بسته اند
موج ها از بس تلاطم کرده اند راه اقيانوس را گم کرده اند
موج ها را مي شناسي مو به مو شرحي از زلف پريشانت بگو
باز کن ديباچه ي توحيد را تا بشويد ذره اي خورشيد را
9   نام و نام خانوادگي:  نگاه شيخ بهائي رحمه الله تعالي به تصوف     -   تاريخ:  28 اسفند 92 - 16:28:19
نگاه شيخ بهائي رحمه الله تعالي به تصوف(از رساله صوفيه)
بسم الله الرحمن الرحيم
بدان که تصوف، پاکيزه گردانيدن نيت است و خود را از دوستي غير حق بازداشتن و آراستن به سنت حضرت رسولؐ، و اهل تصوف، دوازده گروهند؛ از آن جمله، يکي ناجي و باقي هالک و گمراهند. و اسامي ايشان بدين ترتيب است:
اول حبّيه، دوم اوليائيه، سيوم شمراخيه، چهارم اباحيه، پنجم حاليه، ششم حلوليه، هفتم حورائيه، هشتم وقوعيه، نهم متجاهليه، دهم متکاسبيه، يازدهم الهاميه، دوازدهم شيعۀ ناجيه.
اول، حبّيه
مذهب آن طايفه اين است که مي‏گويند: چون بنده به درجۀ معرفت اشيا رسيد، در دوستي حق-عزّوجلّ- پيوست و از دوستي ديگران خود را بريد، قلم تکليف از او برخاست و خطاب امر و نهي از او برخاسته شد.
و اين گروه عورت نپوشند و اين زندقه است. و اين طايفه، محض کفارند. و ايشان را فعلي نيست که خوب باشد؛ زنهار که طالبان و سالکان از ايشان بپرهيزند تا به ورطۀ کفر و ضلالت نيفتند.
دويم، اوليائيه
مذهب آن طايفه، اين است که مي‏گويند: چون بنده به درجۀ ولايت رسيد، با خداي شريک شد. و ولايت را مجردي دانسته‏اند و بي خانمان بودن و اين مرتبه را از نبوت، زياده دانسته‏اند. و اين گمراهي عظيم است.
سيوم، شمراخيه
مذهب آن طايفه، اين است که مي‏گويند: چون صحبت قائم شود و حالت در دل‏ها درآيد، امر و نهي باطل شود و آواز سازها، طنبور و ني و ملاهي و ساير محرّمات و اکل لقمۀ حرام و شرب خمر و مسکرات و آن‏چه در شرع از آن نهي است، همه مباح و حلال مي‏گردد. و مي‏گويند: زنان ما مثل گل و رياحين باشند که بوي آن‏ها بر خاص و عام مباح است. و اين طايفه، به صورت اهل صلاح، در عالم مي‏گردند و خون و مال ايشان مباح است و کشتن ايشان ثواب عظيم دارد.
چهارم، اباحيه
مذهب ايشان اين است که مي‏گويند: خير و شر، هر دو به تقدير خدا است و معصيت و ثواب، هر دو از او صادر است و ما را اختياري نيست. و امر بر معروف و نهي از منکر در اين مذهب، باطل است و خوردن مال‏هاي مردم را حلال مي‏دانند و جميع فروج را بر خود حلال مي‏دانند و مي‏گويند که ظن و گمان هر دو حجاب راه است. و اين طايفه، بدترين خلايقند و سزاوار قتل و مستوجب لعنتند.
پنجم، حاليه
نزد ايشان رقص کردن و دست زدن و سماع کردن و در حالت سماع بيهوش شدن حلال و مباح است. و بر خلاف مذهب شيعه ‏اند. و اين عين گمراهي است.
ششم، حلوليه
و اين طايفه مي‏گويند که روي شاهدان و پسران صاحب جمال ديدن و بوسيدن، حلال است و نزديکي کردن با ايشان مباح. و شادي و رقص کنند و چرخ زنند و گويند که صفت و صفات خداي تعالي حالتي است که در حال سماع بر ما ظاهر مي‏شود و از حوران بهشت به ما فيض‏ها مي‏رسد و با ما هم زباني‏ها مي‏کنند و اين، اعتقاد گمراهان است و محض کفر است.
هفتم، حورائيه
و مذهب ايشان اين است که مي‏گويند که در وقت سماع و بيهوشي، حوران بهشت بر ما نازل شوند و ما را با ايشان وقوع و طي حاصل شود و چون به هوش آيند، غسل کنند، و اين، خلاف و کذب بلاوقوع است. و اين اعتقاد، محض کفر است.
هشتم، وقوعيه
مذهب آن طايفه، اين است که مي‏گويند که شريعت به دليل وقوع است و خداي تعالي را به دلايل نتوان ديد و چون نتوان ديد، نتوان شناخت و بنده از حقيقت و چگونگي وي عاجز است. و اين نوع حرف زدن، نامشروع است و باطل و هرزه و لاطائل.
نهم، متجاهليه
که لباس الوان از ابريشم پوشند و زرينه و زربفت را مباح دانند و مجالس از محتويات آراسته دارند و از ساز و شاهد پسران. و مي‏گويند: ما خود دانا شديم و از براي دفع ريا چنين مي‏کنيم. و سرود و غزل خواندن و شنيدن سخناني که نه به دين فايده دهد، نه به دنيا، حلال و مباح دانند. و اين، خلاف شرع است و فرمان‏برداري نفس است؛ چه نفس مايل است به اکل شراب و لقمۀ حرام و طعام لذيذ و لباس الوان و جامه‏هاي ابريشمين و استماع سخنان خنده آميز و قصه‏ها و افسانه‏هاي دروغ. و اين، برخلاف راه و روش اهل حق است. و حق تعالي مي‏فرمايد: "و نهي النفس عن الهوي فانّ الجنّة هي المأوي" (سوره نازعات، آيه 40)
دهم، متکاسبيه
و مذهب اين طايفه، ترک کسب و ترک فضل و کمال است و روي به در دل‏ها نهادن و به در دکان‏ها و خانه‏ها به گدايي رفتن. اين جماعت، به ارزاق جسماني مشغول شده‏اند و به دريوزگي از زندگي راضي شده و بندگي تن و شکم پيش گرفته‏اند و طريق کسب و پيشه را حرام مي‏دانند و مي‏گويند: اين، حجاب راه است، و اين برخلاف شرع مصطفوي و بيراهي است.
يازدهم، الهاميه
اين طايفه جماعت از خواندن قرآن و آموختن علم، روي گردان و گريزانند و اين عالم ما سوي اللّه را اللّه دانسته‏اند و اعتقاد از معاد و خير و شر و حشر و نشر برداشته‏اند و عمر به آموختن شعر و ابيات صرف مي‏کنندو اين مذهب دخلي ندارد. و اين طايفه، بلامذهبند. و حلال و حرام نزد اين جماعت، فرقي ندارد.
دوازدهم، شيعۀ ناجيه
و اين طايفه، صوفيان برحقند و ناجي، ايشانند. و مذهب اين طايفه، آن است که تمام زندگي خود را صرف خدمت اهل فضل و کمال مي‏نمايند و به متابعت امر خدا و رسول و حکم ائمۀ معصومينؑ روز و شب مشغولند و به نماز و روزه و اذکار و تلاوت کلام اللّه مداومت مي‏نمايند و کمال ترس و خشوع مي‏دارند و حج به شرط استطاعت مي‏گزارند و از عشرت و حظ اکل و شرب و لباس‏هاي ملون مجتنب مي‏باشند و استماع سازها و هرزه گويي‏ها و افسانه‏ها و قصه‏هاي دروغ روا ندارند و شرب مسکرات را حرام محض مي‏دانند و با شاربان خمر و نامقيدان مجالست و مؤانست نمي‏نمايند و از لقمۀ حرام و زنا و لواطه احتراز تمام مي‏نمايند و در ميان خلق، خود را خوار و زار مي‏نمايند و خود را بدتر از همه کس مي‏شمارند و دعوي کشف و کرامات نمي‏کنند و در اين دنيا به آنچه مقدور ايشان است، امداد مستحقان مي‏نمايند و طالب علمان را مدد کنندو ظلم و ستم بر خود و بر ديگران روا ندارند و حب زن و فرزند و اموال و اوطان (وطنها)، در دل جا ندهند، مگر به قدر ضرورت و به خرقه و لقمه، آن چه رسد، اکتفا کنند و مادام شاکر و راضي باشند. و دنيا به وجود اين طايفه، برقرار است. (1) و اللّه اعلم بالصّواب.
تمت الرسالة.




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما