* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 25 خرداد 1385 تعداد بازديد: 9551 
پاسخ به برخي شبهات مذهبي
 
س 1 - اولين بار چه كسى از زيارت قبر پيامبر ( ص ) جلوگيرى كرد ؟.

ج - حاكم نيشابورى ( متوفاى 405 ه" ) از داود بن ابو صالح نقل مى كند : روزى مروان حَكَم ديد كه شخصى صورت خود را بر قبر پيامبر ( ص ) گذاشته است ، با شتاب سوى او آمد و گردن او را گرفته ، از جاى بلند كرد و گفت: مى دانى چه مى كنى ؟! منظور وى اين بود كه چرا به زيارت سنگ و كلوخ آمده اى ! زائر كه ابو ايوب انصارى - از صحابه پيامبر ( ص ) - بود گفت: آرى خوب مى دانم كه چه مى كنم ! من هرگزبه زيارت سنگ نيامده ام ، بلكه به زيارت پيامبر ( ص ) آمده ام.

از رسول اللّه ( ص ) شنيدم كه فرمود: «بر دين خدا گريه نكنيد اگر متولّيانش اهل بودند ، و آنگاه كه نااهلان برآن حكم راندند ،برايش بگرييد .»

جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبى هر دو صحيح مى دانند!

از اين رخداد تاريخى به خوبى روشن مى شود كه ريشه اين تفكّر از بنى اميه و به خصوص مروان بن حكم؛ همان طرد شده رسول اللّه ( ص ) است . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560.



س 2 - آيا مس قبر شريف پيامبر( ص ) و تبرّك به آن و برداشتن از تربت شريف مشروع است ؟ و آيا در منابع معتبر اهل سنّت نقل شده است كه كسى از صحابه و تابعين دست به چنين كارى زده است؟

ج - 1 - آرى ، فاطمه زهرا ( س ) از تربت قبر پيامبر ( ص ) برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بيت شعر سرود . ارشاد السارى ، ج 3 ، ص 352.

2 - ابو ايوب انصارى صورت خود را روى قبر شريف پيامبر ( ص ) گذاشت . مستدرك حاكم ، ج 4 ، ص 560 - وفاء الوفا ، ج 4 ، ص 1404.

3 - بلال حبشى خود را روى قبر شريف پيامبر ( ص ) انداخت و بدن خود را به قبر مى ساييد ؛ «فَجَعَلَ يَبْكي عِندَهُ وَ يُمَرِّغُ عَلَيهِ» . سير اعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 358 ؛ اسدالغابه ، ج 1 ، ص 208.

4 - عبداللّه بن عمر دست خود را روى قبر شريف مى گذاشت . شرح الشفاء ، ج 2 ، ص 199.

5 - ابن منكدر - تابعى - صورت خود را روى قبر پيامبر ( ص ) مى گذاشت و مى گفت: هر زمان مشكل و يا فراموشى و لكنت زبان برايم پيش مى آيد ، از قبر پيامبر ( ص ) شفاء و يارى مى طلبم . سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 213.



س 3 - آيا علماى مذاهب چهارگانه ، درباره تبرّك و يا مس منبر و قبر پيامبر ( ص ) و يا قبور صالحين ، نظر مثبت دارند؟

ج - آرى ، از احمد بن حنبل رييس مذهب حنابله ، و رملى شافعى و محب الدين طبرى و ابو الصيف يمانى - يكى از علماى بزرگ مكه و زرقانى مالكى و عزامى شافعى و ديگران نقل شده است ، كه تفصيل آن به اين شرح است:

1 - عبداللّه ، فرزند احمد بن حنبل مى گويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسول اللّه و تبرّك با مس آن ، و بوسيدن و يا مس و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب ، چه حكمى دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالى ندارد . الجامع فى العلل و معرفة الرجال ، ج 2 ، ص 32 ؛ وفاءالوفا ، ج 4 ، ص 1414.

2 - رملى شافعى مى گويد: تبرّك به قبر پيامبر ( ص ) و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادى ندارد . كنز المطالب ، ص 219.

3 - محب الدين طبرى شافعى گويد: بوسيدن قبر و دست گذاشتن روى آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است . اسنى المطالب ، ج 1 ، ص 331.

4 - از نظر تاريخى ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر( ص ) و حضرت حمزه بلكه از كلّ مدينه به عنوان تبرك بر مى داشتند و رواياتى هم وارد شده كه تربت مدينه شفاى هر دردى است و امان از جذام و صداع.

از جمله زركشى مى گويد : تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاك حرمين ، استثنا شده است؛ زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براى معالجه صداع است . وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 69.

ابو سلمه از پيامبر ( ص ) نقل مى كند : «غُبارُ الْمَدِينَةِ يُطْفِي الْجذام».

ابن اثير جزرى از پيامبر ( ص ) نقل كرده:

«وَالَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ إنَّ في غُبارِها شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ».

«سوگند به كسى كه جان من در دست اوست ، غبارِ خاك مدينه شفاى از هر دردى است .»

سمهودى مى نويسد: روش صحابه و ديگران اين بود كه از خاك قبر پيامبر ( ص ) برمى داشتند وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 544.



س 4 - نمونه اى بياوريد كه اهل سنت به جنازه يا قبر بزرگانشان تبرك جسته باشند.

ج - دو مورد ذيل ، نمونه اى هستند از موارد بسيار كه از نظر شما مى گذرد:

* تبرك به قبر و خاك قبرِ سعد بن معاذ صحابى

ابن سعد و ذهبى مى گويند: شخصى مقدارى از خاك قبر سعد بن معاذ برداشت ، سپس نگاهى به آن كرد ، ناگهان آن را مشك يافت . طبقات الكبرى ، 3 ، 10 - سير اعلام النبلاء ، 1 ، 289.

***

* تبرّك به خاك قبر عبداللّه حداّنى

ابونعيم اصفهانى و ابن حجر عسقلانى مى گويند : حدانى در سال 183 ه". در روز هشتم ذى الحجه - يوم الترويه - كشته شد و مردم از خاك قبراو همانند مشك برمى داشتند و در لباس و پيراهن خود قرار مى دادند . حلية الاولياء ، ج 2 ، ص 258 - تهذيب التهذيب ج 5 ، ص 310.

البته راجع به قبر بخارى در سمرقند ، و ابن تيميه نيز مطالبى نقل شده است ، رجوع شود به طبقات الشافعية ج 2 ص 233 ، سير اعلام النبلاء ، ج 12 ، ص 467 - البداية و النهايه ، ج 14 ، ص 136.




س 5 - آيا استغاثه و طلب حاجت از غير خداوند جايز است؟

ج - اگر كسى بگويد: اى محمد ، حاجت مرا روا كن و منظورش شفاعت و وساطت و دعا براى تعجيل و انجام كار باشد هيچ اشكالى به نظر نمى رسد . آيات زيادى داريم كه ظاهرش صدور فعل از بنده خداست؛ { ...وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ...} . نساء : 5.

{ وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}. توبه : 74.

{ وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...} . توبه : 59.



با اينكه بى نياز كننده ، تنها خداوند است ، ليكن در اين آيات ، خداوند - عزّوجلّ پيامبر ( ص ) و مؤمنين را نيز رازق و شريك در اغنا وبى نيازى دانسته است . علاوه اينكه ، صحابه به هنگام گرفتارى به قبر پيامبر ( ص ) متوسّل مى شدند.

عسقلانى مى گويد : در زمان خلافت عمر مردم گرفتار قحطى و خشكسالى شدند ، شخصى از اصحاب به قبر پيامبر ( ص ) متوسّل شد و گفت يا رسول اللّه «اِسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا ...» فتح البارى ، ج 2 ، ص 557. و شخصيت هايى چون ابن حِبّان و ابن خُزيمه و ابوعلى خلال ، شيخ الحنابله در زمان گرفتارى به قبور اهل بيت پيامبر ( ص ) متوسّل مى شدند:

الف - ابن حِبّان (متوفاى 350 ه" .) در كتاب خود «الثقات» مى گويد: بارها به زيارت قبر على بن موسى الرضا( ع ) رفتم و در مدتى كه در طوس بودم ، هر وقت مشكلى بر من عارض مى شد ، به زيارت قبر آن حضرت مى رفتم و از خداوند مى خواستم كه مشكلم را برطرف كند و الحمد للَّهِ مشكلم برطرف مى شد و اين معنا را مكرّر امتحان كردم و نتيجه گرفتم . كتاب الثقات ، ج 8 ، ص 456.

ب - ابن خُزيمه؛ هموكه شيخ بخارى و مسلم و به اصطلاح شيخ الاسلام است ، شاگردى دارد به نام محمد بن مومل . وى مى گويد: به همراه استادم ابن خزيمه و جمعى از اساتيد به زيارت بارگاه قبر على بن موسى الرضا ( ع ) در طوس رفتيم ، استادم ابن خزيمه چنان در برابر آن بقعه متبركه تعظيم و تواضع كرد كه همگى در شگفت مانديم . تهذيب التهذيب ، ج 7 ، ص 339.

ج - ابو على خلال ، شيخ حنابله مى گويد: هرگاه به مشكلى برمى خورم قبر موسى بن جعفر ( ع ) را زيارت مى كنم و به ايشان متوسل مى شوم و خداوند نيز مشكل مرا آسان مى كند . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 120.

د - محمد بن ادريس شافعى به قبر ابو حنيفه و احمدبن حنبل به قبر شافعى متوسل مى شدند . مناقب ابى حنيفه ، ج 2 ، ص 199.

ه" مسلمانان ، به قبر ابو ايوب انصارى متوسل مى شدند و براى طلب باران به قبر ايشان پناه مى بردند . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 518.

و - ابن خلكان و ذهبى مى گويند: مردم براى طلب باران به قبر ابن فورك اصفهانى ( متوفاى 406 ه" ) متوسل مى شدند و فيات الاعيان ،ج 4 ص 272 - سير اعلام النبلاء ،ج 17 ،ص 215 ؛ راجع به بخارى و مردم سمرقند مطلبى نيز ذكر شده ، رجوع شود به طبقات الشافعيه ، 12 ، 469 - و طبقات الشافعيه ،ج 2 ص 234.

نكته مهم اين است كه بزرگان اهل سنت به صراحت مردم را تشويق به استغاثه و توسل كرده اند.

قسطلانى گويد: شايسته است كه زائر در كنار قبر پيامبر( ص ) زياد دعا و استغاثه كند و متوسل شود و طلب شفاعت بخواهد و بى تابى كند و سزاوار است كه خداوند شفاعت پيامبر ( ص ) را در حق او بپذيرد . المواهب اللدنيه ، ج 3 ، ص 417.



س 6 - چه دليلى بر مشروعيت زيارت قبور داريم؟

ج - در پاسخ اين پرسش ، از كتاب و سنّت مى توان بهره جست و فعل صحابه نيز بر آن بوده:

الف - قرآن كريم :{ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ...}. نساء : 64.

«اگر به خود ستم كردند ، سراغ تو مى آيند و استغفار مى كنند و تو اى محمد ، براى آنان طلب مغفرت كنى...».

اين آيه به زيارت پيامبر( ص ) در حيات و ممات تشويق مى كند؛ چنانكه سبكى مى گويد : علما از اين آيه عموميت؛ يعنى زمان حيات و وفات پيامبر( ص ) را استفاده كرده اند ، چون طبق روايات از پيامبر ( ص ) نقل شده : «حَياتي خَيرٌ لَكُمْ تحدثون و نحدث لكم و وفاتي خير لكم تعرض عليّ أعمالكم...» طرح التثريب ، ص 297.

ب - سنت پيامبر اكرم( ص ):

روايات و احاديث بسيارى از رسول اللّه( ص ) در تشويق به زيارت قبر شريف خود ، پس از رحلتش ، نقل شده است : «مَنْ زَارَ قَبْرِي وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي» . السنن الكبرى ، ج 5 ، ص 24 5.



ج - فعل صحابه:

عبدالرزاق و بيهقى و ابن عبدالبر روايت كرده اند كه حضرت فاطمه زهرا(س) ، هر جمعه به زيارت قبر عموى خود حضرت حمزه مى رفت ودر آنجا نماز مى خواند و گريه مى كرد.

حاكم نيشابورى مى گويد : سند و راويان اين حديث تماماً ثقه هستند. مصنف عبدالرزاق 3: 572 - مستدرك حاكم ، ج 1 ،377 - السنن الكبرى 4 ، 131 - تمهيد شرح مو طا ، 3 ، 234 - و از خليفه ثانى و عبدللَّه بن عمر نيز نقل شده كه به هنگام بازگشت از سفر ، ابتداء قبر پيامبر ( ص ) را زيارت مى كردند شفاء السقام ، ص 44 وفاء الوفاء 4 ،1340..



س 7 - حديث : «لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاّ إِلَى ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ...» زيارت قبور و قصد زيارت را منع مى كند؟

ج - خير ، به دلايلى كه در ذيل مى آوريم:

الف - احتمال مى رود كه مستثنى منه در اين حديث ، مكان يا مسجد باشد ولى قسطلانى ارشاد السارى ج 2 ، ص 332. ، تأكيد دارد كه مراد مسجد است . بنابراين ، هيچ دلالتى بر «حرمت قصد زيارت» مشاهد متبركه ندارد.

ب - اين حديث در مورد خودش نيز مورد عمل نيست؛ زيرا اگر مراد اين است كه: «جايز نيست قصد كردن به هيچ مسجدى جز سه مسجد...» با عمل پيامبر( ص ) كه به طور قطع هر شنبه به مسجد قبا مى رفتند ، مخالف است.

ج - بلال حبشى به يقين ، به قصد زيارت قبر پيامبر ( ص ) از شام به مدينه آمد و جريان او معروف است.

د - علماى فريقين (شيعه وسنى) قصد كردن زيارت پيامبر ( ص ) را راحج دانسته و در برابر ابن تيميه - يعنى همان كسى كه شبهه حرمت زيارت را مطرح كرد - به شدت موضع گرفتند.

* - قسطلانى مى گويد: «قول ابن تيميّة حيث منع زيارة قبر النبي( ص ) وَهُوَ مِن أبشع المسائل المنقولة عنه» . ارشاد السارى ، ج 2 ، ص 329.

«گفتار ابن تيميه در منع زيارت قبر رسول اللّه ( ص ) از بدترين مسائلى است كه از او نقل شده است .»

* - غزالى مى گويد: «كلّ من يتبرك بمشاهدته( ص ) في حياته ، يتبرك بزيارته بعد وفاته ويجوز شدّالرحال لهذا الغرض» . احياء العلوم ، ج 1 ، ص 258 ؛ ذهبى در استدلال به اين حديث تأمل دارد. سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 484.

«هركس پيامبر ( ص ) را در حال حيات مى ديد و متبرك مى شد ، بعد از وفات ايشان نيز با زيارت حضرت از ايشان متبرك مى شود و شدّ رحال و قصد زيارت پيامبر ( ص ) نيز جايز است.»

ه" احاديثى از طريق فريقين داريم كه تأكيد بر زيارت مطلق قبور دارد.

عَنِ النَّبيّ( ص ) : «نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ أَلا فَزُورُوهَا» . صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 65.

جمهور اهل سنت ، از عبارت «فَزُورُوهَا» استفاده استحباب كرده اند ولى ابن حزم برداشت وجوب كرده است . التاج الجامع للاصول ، ج 1 ، ص 381.



س 8 - آيا جايز است زنان به زيارت قبور بروند ، با توجه به آنچه از پيامبر ( ص ) نقل شده است: «لعن اللّه زائرات القبور»؟

ج - پاسخ اين پرسش را اينگونه مى توان داد:

الف - احاديثى داريم كه مى گويد حضرت فاطمه زهرا( س ) و يا عايشه به زيارت قبور مى رفتند؛ «إِنَّ فاطِمَةَ كانَتْ تَزُورُ قَبْرَ عَمِّها حَمْزَةَ كُلّ جُمُعَةٍ فَتُصَلّي وَتَبْكِي عِنْدَهُ»: سنن الكبرى ، ج 4 ، ص 132 ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 3 ، ص 572.

«فاطمه زهراء ، هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مى رفت و آنجا نماز مى خواند و گريه مى كرد .»

ابن أبى مليكه مى گويد: «رَأَيْتُ عائِشَةَ تَزُورُ قَبْرَ أَخِيها عَبْدالرَّحْمن وَماتَ بِالْحبشي وَ قُبر بمكة» . مصنف عبدالرزاق ، ج 3 ، ص 570 - معجم البلدان 2 ،214.

«عايشه به زيارت قبر برادرش عبدالرحمان در مكه مى رفت ...او در منطقه اى به نام حبشى كه در نزديكى مكه است مُرد و به مكه انتقال يافت و دفن گرديد».

ب - اين حديث - لَعَنَ اللّه زائرات القبور با حديث بُريده نسخ شده و يا معارض است ، چنانكه حاكم نيشابورى و ذهبى به آن تصريح كرده اند.

و روايت بريده: «نَهى رَسُول اللّه ( ص ) عَنْ زِيارَةِ الْقُبُورِ ثُمَّ أَمَرَ بِزِيارَتِها» . السنن الكبرى ، ج 4 ، ص 131 ؛ مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 374 .

ج - علماى اهل سنت فتوى به استحباب زيارت قبور براى زنان داده اند:

* ابن عابدين مى گويد : «هل تستحبُّ زيارة قبره ( ص ) للنساء؟

الصحيح : نعم بلا كراهة ، بشروطها على ما صرّح به بعض العلماء اما على الأصحّ من مذهبنا و هو قول الكرخي وغيره: من أنّ الرّخصة في زيارة القبور ثابتة للرجال و النساء جميعاً فلا اشكال و اما على غيره فذلك نقول بالاستحباب لإطلاق الأصحاب بل قيل واجبة» . رد المحتار ، ج 2 ، ص 263 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 3 ، ص 405.

 « آيا زيارت قبور براى زنها استحباب دارد؟

آرى هيچ كراهتى هم ندارد ، البته طبق ضوابط و شرايطى كه بعضى از علما بدان اشاره كرده اند.

صحيح تر نزد ما و كرخى و ديگران اين است كه جواز زيارت قبور براى مردان و زنان ثابت است و هيچ اشكالى در آن نيست. اما بنا بر غير مذهب - و مبناى - ما ، باز هم قائل به استحباب هستيم چون اصحاب به طور مطلق فتوى به استحباب داده و ويژه مردها ندانسته اند . بلكه بعضى قائل به وجوب آن شده اند .»

د - اين حديث (لَعَنَ اللَّهُ زائرات الْقُبُور) سه طريق دارد كه هر سه ضعيف است:

در طريق اول ابن خثيم است و گفته اند كه به احاديث او احتجاج و استدلال نمى شود . ميزان الاعتدال ، ج 2 ، ص 45 9.

در طريق دوم باذان است كه او هم مورد احتجاج نيست . تهذيب الكمال ، ج 4 ، ص 6.

در طريق سوم عمر بن ابى سلمه است كه او را هم ضعيف دانسته اند. سيراعلام النبلاء ، ج 6 ، ص 33.



س 9 - آيا نماز گزارى و دعا در كنار قبور اوليا و صلحا و يا قبر پيامبر( ص ) اشكال دارد؟

ج - در پاسخ اين پرسش بايد گفت:

الف - آيه شريفه { وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ...} دلالت بر رجحان دعا در كنار قبر پيامبر( ص ) دارد ، چون كلمه «جَاءُوكَ» هم شامل زمان حيات است و هم شامل زمان رحلت.

ب - فاطمه زهرا( س ) هر هفته - روز جمعه - كنار قبر حضرت حمزه حضور مى يافت و در آنجا نماز مى گزارد و گريه مى كرد.

حاكم نيشابورى گويد: راويان اين حديث همگى ثقه هستند . مستدرك حاكم ، ج 1 ، ص 377 .

ج - سيره مسلمين بر اين بوده است.

* ابن خلكان مى گويد : سيده نفيسه ، دختر حسن بن زيد بن الحسن بن على (ع) در محله اى به نام «درب السباع» به خاك سپرده شده و قبر او - در مصر معروف به استجابت دعا است و بسيار هم مجرب است و فيات الاعيان ، ج 5 ، ص 424.

* شافعى نيز مكرّر به زيارت قبر ابو حنيفه مى رفت و دو ركعت نماز مى گزارد . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 123.

* زهرى هم درباره دعا كنار قبر معروف كرخى مطالبى را نقل كرده است . سير اعلام النبلاء ، ج 9 ، ص 343.

* جزرى نيز راجع به قبر شافعى چيزهايى را نقل مى كند . الجواهر المضيئه ، ج 1 ، ص 461.



س 10 - آيا معناى حديث: «لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ اَنْبِيائِهِمْ مَساجِدَ» و حديث : «اَلَّلهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْري وَثَناً» . مسند احمد، ج 2 ، ص 246 ؛ الموطّا، ج 1، ص 172.

خداوند يهود را لعنت كند چون قبور پيامبران خود را مسجد و محل عبادت قرار دادند و در حديث ديگر فرمودند : بار خدايا! قبر مرا بت قرار مده .

آيا نهى از نماز و دعا در كنار قبر پيامبر ( ص ) و ساير قبور نيست؟

ج - در پاسخ اين پرسش نيز - مانند پرسشهاى پيشين - بايد به چند نكته بپردازيم:

الف - افرادى كه در سند اين حديث آمده اند ، يا ضعيف هستند و يا مجهول؛ مثلاً «عبدالوارث» نزد علماى رجال اهل سنت مردود است ، چون قَدَرى مسلك بوده است . و «ابو صالح» مردّد بين ضعاف و ثقات است و «عبداللّه بن عثمان» منكر الحديث و ابن بهمان ، شناخته شده نيست . پس حديث از نظر سند مشكل دارد.

ب - حديث هيچ دلالتى بر حرمت نمازگزارى و دعا كردن در جوار قبور ندارد؛ زيرا اشاره به روايت كنيسه حبشه دارد كه به هنگام مرگ فردى از صالحان خود ، مسجدى بر روى قبرش بنا مى كردند و عكس هايى روى آن مى گذاشتند و به سوى آن عكس ها و قبر سجده مى كردند و اين معنا ارتباطى به خواندن نماز براى خداوند و رو به كعبه ايستادن در كنار قبور صالحان ندارد.

* قرطبى مى گويد : «اِنَّما صوَّر اوائلهم الصور ليتأنسوا بها ويتذكّروا أفعالهم الصالحة فيجتهدون كإجتهادهم ويعبدون عند قبورهم ثمّ خلَّفهم قوم جهلوا مرادهم و وسوس لهم الشيطان: إن اسلافهم كانوا يعبدون هذه الصور ويعظّمونها فحذّر النبي عن مثل ذلك» . ارشاد السارى ، ج 3 ، ص 497.



* « نياكان آنان عكس هايى از مردگان خود ترسيم كردند تا به آن اُنس گيرند و به ياد افراد صالحشان باشند و همچون آنان جديت و تلاش كنند و در كنار قبرشان به عبادت خدا بپردازند . ولى بازماندگان آنها به اهداف و مقاصد نياكان خود جاهل بودند و شيطان هم وسوسه كرده ، به آنان چنين القا كرد كه نياكان شما اين عكس ها را مى پرستيدند و آن را تعظيم مى كردند ، پس پيامبر ( ص ) مردم را از اين انحراف بر حذر داشت .» بنابراين ، هيچ دلالتى بر حرمت دعا و زيارت كنار قبور انبيا و صلحا ندارد.

* بيضاوى مى گويد : «لمّاكانت اليهودوالنصارى يسجدون لقبور الأنبياء تعظيما لشأنهم ويجعلونها قبلة يتوجّهون في الصلاة نحوها واتخذوها اوثاناً ، لعنهم النبيّ( ص ) ...» ارشاد السارى ، ج 3 ، ص 479.

* « چون يهود و نصارى بر قبور انبيا سجده مى كردند و آن را قبله - و جهت - نماز قرار مى دادند و همانند بت با آن رفتار مى كردند ، مورد لعن پيامبر ( ص ) قرار گرفتند.

و اين معنا هم هيچ ارتباطى با زيارت قبر پيامبر ( ص ) و ائمه طاهرين و صلحا و نماز خواندن براى خداوند - در آنجا - ندارد.

ج - بسيارى از علماى اهل سنت فتوى به جواز نماز خواندن در مقبره ها داده اند؛ از جمله آنها مالك بن انس است:

- «كان مالك لا يرى بأساً بالصلاة في المقابر و هو اذا صلّى في المقبرة كانت القبور بين يديه وخلفه و عن يمينه وشماله».

- و قال مالك لا بأس بالصلاة في المقابر و قال بلغني إن بعض اصحاب النبي كانوا يصلّون في المقبرة» . المدونة الكبرى ، ج 1 ، ص 90.

مالك مى گويد : نماز خواندن در قبرستان اشكال ندارد و چنين مى پنداشت كه اگر در اطراف نمازگزار قبرهايى باشد باز هم مشكلى به نظر نمى رسد.

- عبدالغنى نابلسى مى گويد : «اذا كان موضع القبور مسجداً أو على طريق ، أو كان هناك أحد جالساً ، أو أن قبر وليّ من اولياءاللّه أو عالم من المحقّقين ، تعظيماً لروحه المشرفة ، على تراب جسده اعلاماً للناس اِنّه وليّ ليتبركوا به ، و يدعوااللّه عنده فيستجاب لهم ، فهو أمر جائز ، لا مانع منه» . الحديقة النديه ، ج 2 ، ص 630.

« اگر قبرى مسجد شود يا در راه واقع شود... و يا قبر يكى از اولياءاللّه باشد ، و يا عالمى از محققين براى تعظيم روان تابناك او براى اعلام و آگاهى دادن به اينكه او يكى از اولياء اللّه است تا مردم به او تبرك جويند و در كنار آرامگاهش او دعا كنند و مستجاب شود . البته اين كار جايز است و منعى ندارد .»



س 11 - آيا ساختن و بنا بر قبور؛ از قبيل گنبد ، ضريح و ... منع شرعى دارد؟

ج - به چند دليل پاسخ اين پرسش منفى است و منعى ندارد:

الف دليلى بر حرمت ، جز روايت ابى الهياج نيست صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 61. و نيز اين روايت از نظر سند مورد اشكال است؛ زيرا وكيع و حبيب بن ابى ثابت از راويان سند اين حديث هستند و هر دو از نظر اهل سنت مورد بحث مى باشند.

ب - در دلالت حديث نيز جاى بحث و گفتگو وجود دارد؛ چون «وَ لا قَبراً الاّ سوّيته» به معناى تخريب بناى قبور نيست بلكه به معناى مسطح كردن آن در مقابل تسنيم؛ يعنى بلند كردن قبر و بالا آوردن؛ آن همانند كوهان شتر است.

قسطلانى مى گويد : «السنة في القبر تسطيحه و انَّه لا يجوز ترك هذه السنّة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض وانّه لا منافات بين التسطيح و حديث ابى هياج : لأنّه لم يُرَد تسويته بالأرض و انّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار ...» ارشاد السارى ، ج 2 ، ص 468.

« سنت پيامبر ( ص ) همان مسطح كردن قبر است و اين سنت - چون شعار پيروان مذهب شيعه گرديده - جايز نيست رها شود و هيچ منافاتى ميان مسطح كردن قبر و روايت أبى الهياج نيست؛ زيرا كه منظور روايت صاف كردن قبر و برابر كردن آن بازمين نيست . بلكه مراد مسطح كردن در مقابل تسنيم است ، و اين معنا را از جمع ميان روايات به دست مى آوريم.

ج - روش مسلمانان اين بوده كه روى قبرها بنا مى ساختند:

1 - بناى حجره شريف نبوى.

2 - قبور ائمه بقيع كه در سال 1345 ه" ق به دست وهابيان تخريب گرديد.

3 - قبر ابراهيم فرزند رسول اللّه ( ص ) در خانه محمدبن زيدبن على بود و به دست وهابيان تخريب گرديد.

4 - بناى مسجد ، روى قبر حمزه( ع ) . در اوايل قرن دوم هجرى و به دست وهابيان تخريب گرديد.

5 - بناى قبر سعد بن معاذ - اين قبر در منزل ابن افلح بود و در زمان عمربن عبدالعزيز بر روى آن گنبد ساختند . وفاء الوفا ، ج 2 ، ص 545.

6 - بنا بر روى قبر باهلى (سال 275 ه" .) در بصره . سير اعلام النبلاء ، ج 13 ، ص 285.

7 - بنا بر روى قبر امير مؤمنان حضرت على بن ابى طالب ( ع ) در قرن دوم . موسوعة العتبات 6 ، 97.

8 - بنا بر روى قبر سلمان فارسى . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 163.

9 - بنا بر روى قبر ابوعوانه (سال 316 ه" .) . سير اعلام النبلاء ، ج 14 ، ص 419.

خلاصه ، سيره مسلمين؛ چه شيعه و چه سنى بر اين بوده است كه بر قبور بزرگان دين حرم و بارگاه بسازند و اين سيره در تمام بلاد اسلامى همچنان ادامه دارد . قبور ائمه اطهار ( ع ) در نجف و كربلا و كاظمين و سامرا و مشهد و قبور بزرگان اهل سنت؛ ابو حنيفه و عبدالقادر در بغداد و بخارى در سمرقند و . . . شاهد بر مدّعى است ، تنها وهابيان هستند كه در حجاز با اين سيره مسلمين به مخالفت برخاسته اند.



س 12 - آيا حديث: «نَهى رَسُول اللّه ( ص ) أن يجصّص القبر وأن يعقد عليه وأن يبنى عليه» صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 63. صريح در منع از ساختن بر قبور نيست؟

 اولاً - اين روايت با سيره قطعيه مسلمين منافات دارد؛ چنانكه در پاسخ پرسش پيش روشن شد.

ثانياً - سند اين روايات ، جاى بحث دارد؛ زيرا در سند آن ابوالزبير - محمد بن مسلم آمدى - قرار گرفته و علماى رجال و حديث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عيينه و شعبه و ابو حاتم ، او را ضعيف مى دانند تهذيب الكمال 26 : 407.

و همچنين در سند آن حفص بن غياث است و علماى رجال همچون يعقوب بن شيبه درباره او نظر منفى دارند تهذيب التهذيب 2 ، 360 - تاريخ بغداد 8 ، 199 - سير اعلام النبلاء 9 ،31 .

و باز در سند اين روايات ، شخصى بنام ربيعه است كه ازدى وابن أبى شيبه و ساجى در باره او تأمل دارند . تهذيب التهذيب 9 ، 143 ، ميزان الاعتدال 3 ، 545 ، تهذيب الكمال 18 ، ص 483 . و بالاخره تمامى طرق و اسناد اين روايات ، مورد اشكال است . به ص 182 «الوهابيه ، دعاوى وردود» مراجعه شود .



س 13 - آيا قراردادن روشنايى بر قبور؛ مثل شمع و لامپ و . . . اشكال شرعى دارد؟

ج - به چند دليل بايد گفت خير:

الف - طبق روايات اهل سنت ، پيامبر( ص ) شبى مى خواست وارد قبر و يا قبرستانى شود كه دستور داد چراغ روشن كردند . الجامع الصحيح ، ج 3 ، ص 372.

ب - سيره و روش مسلمين همواره بر اين بوده كه بر روى قبور بعضى از صحابه و صلحا چراغ و به اصطلاح قنديل روشن مى كرده اند:

* قنديل بر روى قبر ابو ايوب انصارى ، در قرن چهارم . تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 154.

* قنديل بر روى قبر زبيربن عوام ، در قرن چهارم . المنتظم ، ج 14 ، ص 383.

* قنديل بر بارگاه حضرت موسى بن جعفر ( ع ) ، اوايل قرن پنجم . وفيات الاعيان ، ج 5 ، ص 310.

ج - حديث «لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَّخذينَ عَلَيها الْمَساجِدَ وَالسُرُج» مورد اشكال سندى است؛ زيرا راوى آن «ابو صالح» است كه از نظر اهل سنت ضعيف و مردود مى باشد و شارحان اين حديث گفته اند: نهى در اينجا «ارشادى» است نه «مولوى» چنانكه سِنْدى و عزيزى و على ناصف و شيخ حنفى بدان اشاره كرده اند . شرح الجامع الصغير ،ج 3 ، ص 198 ؛ سنن نسائى ، ج 4 ، ص 95 ؛ التاج ، ج 1 ، ص 381.



س 14 - آيا نذر كردن براى صلحا و مؤمنان زنده و يا مرده جايز است ؟

ج - آرى ، اگر نذر براى خدا باشد و اهداى ثواب براى صلحا و مؤمنان ، همانگونه كه در ميان شيعه رايج است ، به چند جهت جايز مى باشد:

الف - احاديثى از كتب اهل سنت دلالت بر جواز دارد: «عن ثابت بن الضحاك ، عَنِ النَّبيّ( ص ) إنّ رجلاً سأله انّه نذر أن يذبح ببوانة ، فأتى رسول اللّه فاخبره . فقال هل كان فيها وثن من أوثان الجاهلية يُعبد؟ قالوا: لا ، قال: هل كان فيها عيد من اعيادهم؟ قالوا: لا ، قال رسول اللّه( ص ) اوف بنذرك فانّه لا وفاء لنذر في معصيةاللّه و لا فيما لا يملك ابن آدم» . ابو داود ، ج 3 ، ص 238.

ثابت بن ضحاك مى گويد : شخصى از پيامبر ( ص ) سئوال كرد ؛ نذركرده ام گوسفندى را در محلى بنام بوانه - در نزديكى ساحل - ذبح كنم ، آيا اين نذر صحيح است؟ پيامبر ( ص ) فرمود: آيا در آن مكان در زمان جاهليت بتى پرستش مى شد؟ عرض كرد: خير - فرمود : آيا در آنجا محل به پا داشتن يكى از اعياد جاهليت بود ؟ عرض كرد ، خير فرمود : به نذر خود وفا كن ، يعنى در همانجا گوسفندى را ذبح كن - زيرا فقط در دو مورد نذر كردن صحيح نيست؛ 1 - نذر در معصيت خداوند 2 - نذر در موردى كه ملك خود نباشد.

اگر نذر ، طبق روال جاهليت؛ يعنى براى بت و اعياد كفار نباشد ، وفاى به نذر لازم است . هر چند شيعه رجحان نذر را شرط مى داند و قربانى در مكانى كه قبلاً بتكده بوده ، راجح نيست ، اما على اىّ حال اهل سنت كه اين قبيل احاديث رانقل مى كنند نذر در مشاهد مشرفه و هديه به صلحا و مؤمنان را به طريق اولى بايد صحيح بدانند.

ب - عزامى شافعى در تأييد اين نذرها مى گويد: كسى كه در وضع نذر مسلمين تحقيق كند ، چنين به دست مى آورد كه قصدشان از اين قربانى ها و نذرها براى مردگان جز صدقه از طرفشان و اهداى ثواب براى آنان ، چيز ديگرى نيست و اجماع اهل سنت بر اين است كه صدقه زنده ها براى مردگان سودمند و واصل است . و احاديث در اين زمينه بسيار است . سپس عزامى به يك حديث اشاره مى كند:

سعد از پيامبر( ص ) پرسيد: مادرم فوت شده و يقين دارم كه اگر زنده بود ، صدقه اى مى داد . آيا اگر من از طرف او صدقه دهم سودى به حالش خواهد داشت؟ حضرت فرمود: آرى ، پرسيد: كدامين صدقه سودمندتر است؟ فرمود: «الماء» پس سعد چاهى را حفر كرد و آن را صدقه براى مادر خود قرار داد . فرقان القرآن ، ص 133.

ج - قبرهايى از مسلمانان بوده و هست كه معروف به قبور نذور است و مسلمين براى آنان نذرها مى كردند.

* قبر البستى در مراكش * قبر النذور در بغداد * قبر احمد البدوى . نيل الابتهاج ، ج 2 ، ص 62 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 5 ، ص 346 ؛ تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 123.



س 15 - نظر اسلام در جواز و عدم جواز جشن ها و عزادارى ها چيست؟

ج - به يقين جايز است ، زيرا:

الف - اصل در اشياء ، اباحه و جواز است ، مگر دليلى بر خلاف آن بيايد.

ب - نص قرآن نيز تشويق به تعظيم شعائر كرده است.

ج - روش مسلمانان از گذشته تا كنون ، بر به پاداشتن مراسم ولادت پيامبر ( ص ) و جشن و سرور بوده ، چنانكه قسطلانى و دياربكرى بدان اشاره كرده اند . تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 323 ؛ المواهب اللدنيه ، ج 1 ، ص 27.

د - روش معمول ميان خواص و عوام اهل سنت ، اقامه عزا و ماتم براى مردگان بوده ، چنانكه ذهبى درباره فوت جوينى (متوفاى 478 ه" .) مى نويسد:

«غلقت الأسواق ورثي بقصائد وكان له نحو من أربع مأة تلميذ ، اقاموا حولاً و وضعت المناديل عن الرووس عاماً بحيث ما اجترأ أحد على ستر رأسه وكانت الطلبة يطوفون في البلد نائحين عليه مبالغين في الصياح والجزع» . سير اعلام النبلاء ، ج 8 ، ص 468.

«بازارها تعطيل شد و مرثيه هايى درباره او خوانده شد . او چهارصد شاگرد داشت كه اينان يك سال عزادارى كردند و عمامه ها را از سر - به عنوان احترام - تا يك سال برداشتند . اين شاگردها در سطح شهر به حالت دسته جات به حركت در آمدند و نوحه سرايى مى كردند و با صداى بلند به عزادارى مى پرداختند .»

و درباره تشييع جنازه عبدالمؤمن (متوفاى 346 ه" .) مى نويسد:

«فغشينا اصوات طبول ، مثل ما يكون من العساكر حتى ظنَّ جمعنا أنّ جيشاً قد قدم» . سير اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 481.

« صداى زدن طبل ها هر صدايى را تحت الشعاع قرار داده بود ، البته همانند آنچه كه در ارتش انجام مى گيرد - مارش عزا - سر و صدا آنچنان بود كه ما گمان كرديم لشگرى يورش برده است .»

و در مورد مرگ ابن جوزى (ت 597 ه" .) مى نويسد:

«و باتُوا عند قبره طول شهر رمضان يختمون الختمات بالشمع والقناديل . . . و اصبحنا يوم السبت عملنا العزاء و تكلمت فيه و حَضَر خلق عظيم و عملت فيه المراثي» . سير اعلام النبلاء ، ج 18 ، ص 379.

«در كنار قبر او تمامى ماه رمضان را ماندند و چندين قرآن ختم كردند و به همراه خود شمع و قنديل آورده بودند چون شنبه صبح شد مراسم عزادارى به پا داشتيم و سخنرانان ، سخن گفتند و جمع زيادى شركت كردند و مرثيه خوانى انجام شد».



س 16 - آيا ازدواج متعه مورد قبول و پذيرش بزرگانى از اهل سنت بوده است؟

ج - بلى ، از آن جمله:

الف - ابن جريج اموى شيخ بخارى كه اهل سنت نسبت به ثقه بودنش اجماع دارند و همه صحاح سته از او حديث نقل مى كنند ، شصت و يا هفتاد و بلكه نود زنِ متعه داشت.

ذهبى مى گويد: «هو أحد الأعلام الثقات . . و هو مجمع على ثقته مع كونه تزوّج نحواً من سبعين امرأة نكاح متعة كان يرى الرخصة في ذلك و كان فقيه أهل مكة في زمانه» . ميزان الاعتدال ،ج 2 ، ص 659 ؛ تهذيب التهذيب ،ج 6 ، ص 360.

«ابن جريج يكى از عالمان مورد وثوق و وثاقت او مورد اتفاق اهل سنت است . ضمن اينكه او هفتاد زن متعه - نكاح موقت داشت . نظر او رخصت و جواز نكاح موقت بود . او فقيه اهل مكه در زمان خود بود .»

ب - بزرگان صحابه ، چون عبداللّه بن عباس ، جابر بن عبداللّه انصارى ، عمران بن حصين ، ابو سعيد خدرى وامير مؤمنان على( ع ) ، اين عمل را جايز مى دانستند.

ج - خود عمربن خطاب با صراحت مى گويد: «كانتا عَلى عهد رسول اللّه و أنا اُحَرِّمهما وَ اُعاقب عليهما».

« دو چيز در زمان پيامبر ( ص ) حلال بوده ولى من آن را تحريم و بر آن تعيين عقوبت مى كنم».

چنانكه قوشچى در شرح تجريد ، صفحه 484 ، اين جمله را از او آورده و تحليل و توجيه شگفتى كرده است!

د - در تاريخ طبرى ج 2 ، ص 579. آمده است كه اين نهى از عمر بوده و عمران بن سواده بر او وارد شده و ناراحتى و اعتراض مردم به عمر درباره منع از متعه و چند خبر ديگر را به آگاهى او رسانده است.

ه" خود عمربن خطاب در هيچ موردى اشاره به اين معنا ندارد كه پيامبر( ص ) منع و يا نهى و يا تحريم كرده است ، بلكه مى گويد : «أَنَا اُحَرِّمُهُما . . .».

و - تنها روايتى - به تعبير آنان صحيحه كه به آن استناد مى كنند كه پيامبر( ص ) متعه را تحريم كرده ، همان حديث سبره است و او اصلاً معروف و شناخته شده نيست و در هيچ كتاب رجالى - خارج از روايتى كه نقل كرده سخنى از او به ميان نياورده اند .



س 17 - چرا شيعه به هنگام نماز ، به طور دست بسته نماز نمى خواند؟

 الف : چون شيعه آن را حرام و هيچيك از مذاهب اهل سنت آن را واجب ندانسته اند بلكه آن را عملى مستحب و نزد بعضى ديگر در نمازهاى واجب ، مكروه شمرده اند مثلاً رييس مذهب مالكى نماز خواندن دست بسته را مكروه مى داند و ظاهراً همه صحابه دست باز نماز مى خواندند تا عمر اين بدعت را گذاشت . و عبداللّه بن زبير - از صحابه - و حسن بصرى و ابن سيرين - از تابعين - و ليث بن سعد و ابراهيم نخعى از اتباع تابعين قائل به ارسال بودند.

ب : پيامبر ( ص ) در نماز اين كار را نمى كردند

قرطبى مى گويد: «اختلف العلماء في وضع اليدين أحدهما على الأخرى في الصلاة فَكَرِهَ ذلك مالك في الفرض وأجازه في النفل و رأى قوم أنّ هذا من سنن الصلاة و هم الجمهور ، والسبب في اختلافهم أنَّهُ قد جاءت آثار ثابتة نقلت فيها صفة صلاته عليه الصلاة والسلام ، ولم ينقل فيها انّه كان يضع يده اليمنى على اليسرى وثبت ايضا أنّ الناس كانوا يؤمرون بذلك» . بداية المجتهد ، ج 1 ، ص 136.

« يعنى درباره دست روى دست گذاشتن در نماز ميان علما اختلاف شده است ، مالك آن را در نمازهاى واجب مكروه و بعضى ديگر جزو آداب و سنن نماز دانسته اند . و اين نظر جمهور اهل سنت است . و علت اين اختلاف نظر اين است كه رواياتى صحيح به ما رسيده است و نماز خواندن پيامبر ( ص ) راتوصيف مى كند و در آن نقل نشده است كه پيامبر ( ص ) دست راست روى دست چپ مى گذاشت و از طرفى به مردم امر مى شد كه در نماز دست روى دست بگذارند .»

ج - عمده دليل جمهور ، روايت بخارى و مسلِم است.

* روايت بخارى: «عن ابى حازم عن سهل بن سعد قال: كان الناس يؤمرون أن يضع الرجل اليد اليمنى على ذراعه اليسرى في الصلاة قال ابوحازم لا أعلمه إلاّ أن ينمى ذلك الى النَّبيّ» صحيح بخارى ، ج 1 ، ص 135.

« ابو حازم از سهل بن سعد نقل مى كند: مردم مأمور مى شدند كه - مرد در نماز دست راست خود را بر ذراع چپ قرار د هند .



ابو حازم مى گويد: اين مطلب را صحيح نمى دانم مگر اينكه امر كننده آن پيامبر ( ص ) باشد».

نكته : روشن نيست كه چه كسى مردم را به اين عمل امر كرده است؟ آيا عمر بوده و يا كس ديگر و چنانكه از عينى ، شارح بخارى به دست مى آيد ، اين روايت مرسل است . عمدة القارى 5 : 278 . وهمچنين ازسيوطى . التوشيح على الجامع الصحيح ، ج 1 ، ص 463 و نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 187.

* عن علقمة بن وائل و مولى لهم انهما حدثاه عن اَبيه وائل بن حجر أنّه راى النبي( ص ) رَفَع يَدَيهِ حين دخل الصلاة . . . ثمّ وضع يده الُيمْنى عَلى الْيُسْرى » صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 150.

اين روايت هم مرسل است؛ زيرا كه اهل سنت روايت علقمة بن وائل از پدرش را مرسل مى دانند.

ابن حجر از ابن معين نقل مى كند: «علقمة بن وائل عن أَبيه مرسل» . تهذيب التهذيب ، ج 7 ، ص 247 ؛ تهذيب الكمال ، ج 13 ، ص 193 .

د - اهل بيت پيامبر ( ع ) از آن نهى كرده و گاهى بعنوان «لا تفعل ذلك التكفير» و گاهى به عنوان «يفعل ذلك المجوس . . .» از فعل آن جلوگيرى كرده اند و طبق بعضى از نقل ها ريشه آن به اسراى عجم منتهى مى شود و خليفه ثانى اين عمل را پسنديد و دستور داد در نماز آورده شود . جواهر الكلام ، ج 11 ، ص 19 ؛ مصباح الفقيه ، ص 402.



س 18 - صلاة تراويح چيست و چرا اهل سنت بر آن مداومت دارند؟

ج - اصل نوافلِ شبهاى ماه رمضان بيست و يا سى ركعت است و تا اينجا ميان فريقين اختلافى نيست ،آنچه مورد اختلاف است ، جماعت خواندن آن است . طبق نقل بخارى از عمربن خطاب ، ايشان مردم را وادار به جماعت كرد و نام آن را بدعت گذاشت:

«فقال عمر: إنّي أرى لو جمعتُ هولاء عَلى قارى ءغ واحد ، لكان أمثل ، ثمّ عزم فجمعهم عَلى اُبيّ بن كعب ، ثمّ خرجت معه ليلة اخرى والناس يصلّون بصلاة قارئهم . فقال عمر: نعم البدعة هذه . . .» بخارى ، ج 1 ، ص 342.



« عمر گفت : نظر من اين است كه اگر اينها - نماز گزارها - را بر يك امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر اين معنى تصميم گرفت: و ابى بن كعب را مأمور اقامه جماعت كرد.

راوى مى گويد سپس در شب ديگرى به همراه عمر بيرون آمدم مردم را ديدم كه به همراه يك شخص - امام جماعت - نماز مى خوانند.

عمر گفت: اين كار عجب بدعت خوبى است».

قسطلانى مى گويد: عمر از آن با تعبير «بدعت» ياد كرد؛ چون پيامبر( ص ) براى مردم به جماعت خواندن - نماز تراويح - را بيان نكرده بود و در زمان ابوبكر نيز نبوده است . ارشاد السارى، ج 4 ، ص 656.

و عينى مى گويد : عمر تعبير « بدعت » آورد ، چون پيامبر ( ص ) جماعت را براى اينان تشريع نكرد و در زمان ابوبكر هم نبود . عمدة القارى ، ج 11 ، ص 126.

قلقشندى مى گويد : عمر اوّلين كسى است كه جماعت رمضان را تشريع كرد و آن در سال چهارده هجرى بود . مأثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج 2 ، ص 337.



س 19 - آيا بدعت به حَسَن و غير حسن تقسيم مى شود و منظور خليفه دوم از «نعم البدعه » چيست؟

ج - مسلماً هر بدعتى ، ضلال و گمراهى است؛ «وَكُلُّ ضلالٍ في النار» ، پس تقسيم بدعت به «حسن» و «غير حسن» را بسيارى از علماى اهل سنت مردود شمرده اند؛ مانند شاطبى و ابن رجب حنبلى و غامدى از نويسندگان معاصر عربستان در كتاب «حقيقة البدعة و احكامها» مى نويسد: «القول بحسن بعض البدع مناقض للأدلّة الشرعية الواردة في ذمّ عموم البدع . ذلك أن النصوص الذامّة للبدعة والمحذرة منها جاءت مطلقة عامة و على كثرتها لم يرد فيها استثناء البتة و لم يأت فيها ما يقتضي أنّ فيها ما هو حسن مقبول عنداللّه . . . على انّ القاعدة الكلّية في ذمّ البدع لا يمكن أن يخرج عن مقتضاها فرد من الأفراد» . ج 1 ، ص 138.

«اينكه بگوييم بعضى از بدعتها حسن و نيكو است اين مطلب با ادلّه شرعى كه تمامى بدعتها را مذموم مى داند ، تناقض دارد ، زيرا نصوصى كه بدعت را مذمت مى كند و مردم را از آن برحذر مى كند عام است و مطلق و بدعتى از آن استثنا نشده است و دليلى هم نيامده كه بگويد بعضى از بدعتها حسن است و نزد خداوند مقبول است . و اصولاً آن قاعده كلى كه در مذمت بدعت وارد شده ممكن نيست از دايره آن ، فردى از آن خارج شود .»



س 20 - احاديثى نقل شده كه امير مؤمنان ( ع ) نماز تراويح را مى خواند و يا بر آن ، امام جماعت تعيين مى كرد و يا اينكه فرموده است: «نوّر اللَّهُ قَبْرَهُ كَما نَوَّرَ مَساجِدَنا» اين احاديث با بدعت بودن تراويح چگونه جمع مى شود؟

ج - اين نسبت از نظر شيعه مسلماً دروغ است و از نظر علماى اهل سنت نيز ثابت نيست؛ چنانكه در اين باره بيهقى چهار يا پنج روايت نقل كرده و خودش سند همه را ضعيف مى داند و با تحقيق در روايات ، به يك روايت كه سند آن صحيح باشد برخورد نكرده ايم.

افزون بر اين ، ثابت نشده است كه خودِ عمربن خطاب نيز نماز تراويح را خوانده باشد ! و عبداللّه بن عمر نيز به شدت از آن نهى مى كرد . امير المؤمنين ، على( ع ) نيز به هنگام خلافت در كوفه با اين مظهر مخالفت كرد و معارض اقامه آن بود.

«لَمَّا كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ( ع ) بِالْكُوفَةِ أَتَاهُ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ اجْعَلْ لَنَا إِمَاماً يَؤُمُّنَا فِي رَمَضَانَ فَقَالَ لَهُمْ لا وَ نَهَاهُمْ أَنْ يَجْتَمِعُوا فِيهِ فَلَمَّا أَمْسَوْا جَعَلُوا يَقُولُونَ ابْكُوا رَمَضَانَ وَا رَمَضَانَاهْ . . .» سرائر ، ج 3 ، ص 639.

« زمانى كه امير مؤمنان على ( ع ) در كوفه بودند مردم كوفه به خدمت حضرت آمده و امام جماعت براى نماز تراويح كردند ، حضرت جواب منفى داد و آنان را از اقامه نوافل شبهاى ماه رمضان به جماعت نهى كرد . چون شب هنگام فرا رسيد به هم ديگر مى گفتند بر رمضان گريه كنيد واى بر رمضان.



س 21 - آيا به هنگام تشريع اذان ، «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم» بود يا پس از آن ، به اذان افزوده شد؟

ج - به دلايلى كه در ذيل مى آيد ، جزو اذان نبوده است:

الف - روايت صحيحى كه اهل سنت نقل مى كنند ، روايت محمد بن اسحاق است و در آن ، «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم» وجود ندارد . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 37.

ب - سعيد بن مسيب با صراحت مى گويد: «ادخلت هذه الكلمة في صلاة الفجر» . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 37.

ج - امام مالك در «موطأ» تصريح مى كند كه اين عبارت به امر عمربن خطاب به اذان صبح ضميمه شد:

«عن مالك: أنّه بَلَغَهُ انّ الْمُؤَذِّنُ جاءَ اِلى عُمَرَ بنَ الْخَطّابَ يُؤْذنه لِصَلاة الصّبح ، فَوَجَدَهُ نائِماً فَقالَ: الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ فَاَمَرَهُ عُمَرُ أن يجعَلَها في نِداء الصّبح» . الموطا ج 1 ، ص 72.



«مالك مى گويد مؤذن نزد عمر آمد تا داخل شدن وقت نماز صبح را به او خبر دهد ولى او را خفته يافت لذا فرياد برآورد : «الصلاة خير من النوم؛ «نماز از خوابيدن بهتر است . عمر دستور داد تا اين جمله را در اذان صبح قرار دهند .»

د - شافعى آن را مكروه و در يكى از دو قول آن را بدعت مى داند و شوكانى مى گويد : «لَو كانَ لما انكره عَلِيّ وابنُ عُمَر وَطاوس» . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 38.

يعنى اگر جزو اذان بود هرگز حضرت على ( ع ) و عبداللّه بن عمر و طاووس به آن اعتراض نمى كردند.

ه" ابن جريج از عمربن حفص نقل مى كند كه سعد ، نخستين كسى بود كه در خلافت عمربن خطاب جمله «الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ» را سر داد . مصنف عبدالرزاق ، ج 1 ، ص 474.

و - ابن حزم مى گويد: «لا نقول بهذا - الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ لأنَّهُ لم يأت عن رسول اللّه( ص )» . المحلى ، ج 3 ، ص 16 0.



يعنى ما اين جمله را در اذان نمى گوييم؛ زيرا كه از پيامبر ( ص ) به ما نرسيده است.



س 22 - آيا حى على خير العمل جزو اذان بوده و كسى از صحابه و تابعين اين جمله را در اذان آورده است؟

ج - طبق روايت صحيح از ابن عمر و ابو امامة بن سهل بن حنيف ، اينان ( حتى پس از اينكه اين جمله از اذان حذف گرديد ) در اذان خود آن را مى آوردند . المحلى ، ج 3 ، ص 160.

بيهقى هم روايتى از امام زين العابدين ( ع ) نقل مى كند كه ايشان اين جمله را در اذان مى آورد و مى فرمود: اذان اول اين است ! السنن الكبرى ، ج 1 ، ص 624.

همچنين حسن بن يحيى بن الجعد و زيد بن ارقم و شافعى - در يكى از دو قول خود اين جمله را ذكر مى كرد . نيل الأوطار ، ج 2 ، ص 39 ، البته اين شيوه بحث از ديدگاه اهل سنت است .



س 23 - نظر صحيح در باره رجعت چيست؟

ج - در توضيح رجعت بايد گفت:

الف - مراد از «رجعت» ، بازگشت جمعى از مؤمنان و جمعى از كفار به دنيا در دوران ظهور امام زمان ( ع ) است و اين امر محال نيست و ده ها بلكه صدها روايت بر آن وارد شده است و از اعتقاد به آن مشكلى پيش نمى آيد ولى بعضى از اهل سنت در ردّ و انكار آن ، پافشارى مى كنند.

ب - رجعت در امت هاى پيشين ، نمونه هاى بسيار دارد:



1 - رجعت هفتاد نفر از قوم موسى.

2 - رجعت هزاران نفر پس از مرگ { أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ . . .} بقره : 243. .

يعنى : آيا نديدى به سوى آنانكه بيرون رفتند از خانه هايشان و ايشان هزاران بودند ، از ترس مرگ ، پس گفت ايشان را خدا كه بميريد ، سپس آنان را زنده كرد.

او كالذى مر على قرية . بقره : 259 .

3 - رجعت عزير بعد از صد سال.

4 - رجعت سام بن نوح به دنيا.

5 - رجعت فرزندان ايّوب . رجوع شود به: الدرّ المنثور ، ج 5 ، ص 316 ؛ جامع البيان ، ج 16 ، ص 42 ؛ تفسير نيشابورى ، ص 44 ؛ الشيعه و الرجعه ، ج 2 ، ص 154 تأليف مرحوم آيت اللّه شيخ محمد رضا طبسى . رجعت از نظر شيعه: 28 .

6 - رجعت يوشع ، اليسع ، اشموئيل . تاريخ طبرى ، ج 1 ، ص 280 ؛ مختصر تاريخ دمشق ، ج 11 ، ص 170 ؛ الكامل فى التاريخ ، ج 1 ، ص 154.

ج - در اسلام نيز نمونه هاى زيادى از رجعت وجود داشته است و كسانى ، پس از مرگ ، به دنيا بازگشتند . ابن ابى الدنيا از علماى عامه (متوفاى 208 ه" .) در اين زمينه كتابى نوشته به نام «مَن عاش بعد الموت» كه در عربستان چاپ شده و شرح حال نمونه هايى از كسانى را كه بعد از مرگ زنده شده اند ، جمع آوردى كرده است . اينك چند نمونه از آن را مى آوريم:

1 - رجعت زيدبن خارجه.

2 - رجعت جوانى از انصار.

3 - رجعت مردى از مقتولين مسيلمه.

4 - رجعت ابن خراش.

5 - رجعت يكى از بستگان - دايى - ابن ضحاك.

6 - رجعت رؤبه دختر بيجان.

7 - رجعت شخصى از بنى جُهينه.

و نمونه هاى ديگر . ..

و نيز حديثى از پيامبر ( ص ) نقل مى كنند كه: «ليأتينّ عَلى أمّتي ما أتى بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ» . ترمذى ، ج 5 ، ص 26.

يعنى: آنچه بر سر امت هاى پيشين آمد بر سر امت من نيز بدون كم و كاست خواهد آمد.

بخارى مى گويد: عَنِ النَّبيّ( ص)

« لتتبعنّ سنن من كان قبلكم شِبراً بِشِبرٍ و ذراعاً بذراعٍ حتّى لو دخلوا في جُحر ضب لأتبعتموهم فقالوا يا رسول اللّه اليهود و النصارى؟ قال: فمن إذن» . بخارى ، ج 4 ، ص 264.

« تمامى سنتهاى پيش را وجب به وجب و ذراع به ذراع دنبال خواهيد كرد . و حتى اگر به لانه سوسمارى وارد شده باشند شما هم آنان را دنبال خواهيد كرد . عرض كردند يا رسول اللّه منظور شما از پيشينيان يهود و نصارى هستند فرمود ، آرى ، چه كسى غير از آنان را قصد دارم؟!

بالأخره - در اين زمينه ، از ائمه طاهرين بيش از پانصد روايت رسيده است . اضافه بر آيات شريفه اى كه به رجعت تفسير شده است . الشيعة و الرجعة ، ج 2 ، ص 161.

علامه طباطبايى مفسر بزرگ شيعه درباره رجعت مى فرمايد: «اگر در اين زمينه به كاوش بپردازى ، بسيارى از آياتى را مى يابى كه از ائمه طاهرين به قيامت و گاهى به رجعت و گاهى به ظهور امام( ع ) تفسير كرده اند ، و اين نيست مگر به لحاظ وحدت سنخيت بين اين سه معنا . وليكن چون مردم در حقيقت قيامت بحث نكرده اند و در زمينه كشف از هويت و واقعيت اين روز عظيم به تحقيق وسيعى نپرداخته اند ، در معناى اين روايات اختلاف پيدا كرده و بعضى آن را رد و طرح كرده اند - و حال آنكه بيش از پانصد روايت است . و بعضى ديگر آن را تأويل كرده و حال آنكه آنها در كمال ظهور و يا صراحتند.

و بعضى ديگر آنرا بدون هر گونه اظهار نظرى نقد كرده اند . . . تفسير الميزان ، ج 2 ، ص 108.

علامه طباطبايى بحث مفصلى را مطرح مى كند كه از حوصله اين جزوه خارج است.



س 24 - آيا در كتابهاى اهل سنت درباره يورش به خانه وحى يعنى خانه فاطمه زهرا( س ) اشاره اى شده است؟

ج - آرى جريان جسارت به پاره تن رسول الله يعنى سيده نساء العالمين حضرت صديقه طاهره فاطمه زهراء روشن تر از اين است كه نياز به شواهد و ادله باشد و مؤلفان كتب حديث و تاريخ و رجال از اهل سنت با اينكه بناى بر سانسور و بعضاً پنهان داشتن حقايق داشته اند ، باز هم نتوانسته اند تمامى آنچه را كه اتفاق افتاد مخفى كنند لذا با شرمندگى و احتياط هر يك به گوشه اى از آن فاجعه اشاره كرده اند؛ بعضى به آوردن آتش توسط خليفه ثانى ،«و معه قبس من نار» تاريخ طبرى ، ج 3 ، ص 101؛ مصنف ابن ابى شيبه ، ج 7 ، ص 432؛ العقد الفريد ، ج 4 ، ص 260 ، چاپ مصر سال 1381 ه" ، انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 268 .

بعضى ديگر به محاصره و حمله مسلحانه به خانه حضرت فاطمه ( س )؛ «ثم قام عمر ، فمشى و معه جماعة حتى اتوا باب فاطمة . . .و بقى عمر و معه قوم فاخرجوا علياً . . .» الامامة و السياسة ، ج 1 ،ص 12 .

گروهى هم به سقط جنين و لگد زدن عمر بن الخطّاب به فاطمه زهرا اشاره كرده اند؛

«ان عمر رفَسَ فاطمة حتى أسقطت محسناً» سيراعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578؛ لسان الميزان ، ج 1 ، ص 373؛ ميزان الاعتدال ، ج 1 ، ص 139 .

و عده اى به هتك حرمت ايشان و شكسته شدن استخوان پهلو و پايمال كردن حقوق و ارث ايشان اشاره دارند ، «و قد دخل الذل بيتها و انتهكت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها ، و كسر جنبها ، و اسقطت جنينها» فرائد السمطين ، ج 2 ، ص 34؛ جوينى شافعى ، متوفى سال 722 ، او شيخ و استاد شمس الدين ذهبى است .

گروهى ديگر به عذر خواهى عمر و ابوبكر از ايشان بعد از فاجعه - كه خود دليل گويا بر اصل جريان است - اشاره دارند:

«فقال عمر لابى بكر انطلق بنا الى فاطمة ، فانا قد اغضبناها ، فانطلقا جميعاً ، فاستأذنا على فاطمة ، فلم تاذن لهما ، فأتيا علياً فكلمّاه ،فادخلهما عليها فلما قعدا عندها ، حولت وجهها الى الحائط فسلَّما عليها فلم ترد عليهما ، السلام .» الامامة والسياسة ، ج 1 ،ص 12 .

«عمر به ابوبكر گفت: برويم به حضور فاطمه زهرا ، زيرا كه ما ايشان را به خشم آورده ، ناراحت كرديم ، پس اذن خواستند ، حضرت فاطمه ( س ) اذن نداد ، خدمت اميرالمؤمنين على ( ع ) آمده و ايشان را واسطه قرار دادند چون وارد منزل و به حضور حضرت زهرا مشرف شدند ، حضرت فاطمه از آن دو روى برگردانيد و جواب سلام آن دو را نداد .»

ذهبى مى گويد: «اتى ابوبكر فاستاذن ، فقال علي: يا فاطمة ، هذا ابوبكر ، يستأذن عليك ، فقالت: اتحب ان اذن له؟ قال: نعم ، فاذنت له ، فدخل عليها يترّضاها .» سيراعلام النبلاء ،ج 2 ،ص 121 .

«ابوبكر خدمت على بن ابى طالب آمد و طلب اذن براى زيارت و عذر خواهى از حضرت فاطمه را نمود ، حضرت على به فاطمه زهرا فرمود: ابوبكر اذن مى طلبد ايشان عرض كرد: آيا دوست دارى به او اذن دهم؟ فرمود: آرى؛ پس ابوبكر اذن يافت و وارد شد ، و شروع به طلب رضايت و عذر خواهى كرد .» دقت كنيد: كه ذهبى جريان عذر خواهى و پشيمانى را چگونه با احتياط و سانسور شديد نقل مى كند ، به گونه اى براى خواننده و مطالعه كننده اصل جريان و حادثه كاملا روشن و واضح نشود .

بعضى به پشيمانى خليفه اول به هنگام مرگ از يورش به خانه وحى اشاره دارد:

«وددت انى لم اكشف بيت فاطمة و تركته و ان اغلق على الحرب .» المعجم الكبير ، ج 1 ،ص 62؛ شماره حديث 43 ، كتاب الاموال بن سلام ص 174متوفى 224ه$ - ولى اين عبارت را تغيير داده و به جاى آن كلمه «كذا و كذا» آورده است .

«اى كاش خانه فاطمه را رها مى كردم وبه آن يورش نمى بردم و آن را باز نمى كردم هر چند بسته شدن آن بعنوان اعلام جنگ با من باشد .»



س 25 - آيا در عبارات و متون كتابها ، تحريف و حذف و دست برد صورت گرفته است؟

ج - البته بعضى از عبارات را تا بحال نتوانسته اند تغيير دهند مثلاً در كتاب العقد الفريد ابن عبد ربه اندلسى ، ظاهراً در بعضى از عبارات آن تصرف نكرده اند و همان متن موجود است:

«بعث اليهم ابوبكر عمر بن الخطاب ليخرجهم من بيت فاطمة و قال له: ان ابوا ، فقاتلهم فاقبل بقبس من نار على ان يضرم عليهم الدار ، فلقيته فاطمة ، فقالت: يابن الخطاب ، اجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم او تدخلوا فيما دخلت فيه الامة .» العقد الفريد ، ج 4 ،ص 260 .

«ابوبكر عمر را براى تعقيب و شكستن تحصن در منزل فاطمه زهرا به آنجا فرستاده و گفت: چنانچه از بيرون آمدن ممانعت كردند با آنها وارد جنگ شو ، پس عمر در حالى كه شعله آتش به همراه داشت تا خانه را بر روى آنان به آتش بكشد . فاطمه زهرا به او برخورد كرد و فرمود: اى پسر خطاب آيا آمده اى خانه ما را به آتش بكشى؟!»

گفت: آرى مگر آنكه راه مردم را پيش بگيريد يعنى همانطور كه آنان بيعت كردند شما هم بيعت كنيد ، ولى در كتاب هاى ديگر تحريف صورت گرفته است ، ما در اينجا به دو نمونه اشاره مى كنيم:

1 - در معارف ابن قتيبه عبارت زير از آن حذف شده است:

«ان محسناً فسد من زخم قنفذ العدوي .» كفاية الطالب ، ص 413 ، المناقب ، ح 3 ، ص 407 - «يعنى در اثر فشار و حمله قنفذ عدوى ، حضرت محسن سقط گرديد .»

2 - تحريف در مروج الذهب ، در چاپ ميمنية ج 3 ،ص 86 چنين آمده است: عروة بن الزبير در مقام دفاع از كار برادرش چنين مى گويد: عبدالله بن زبير ، بنى هاشم را در شعب محاصره و تهديد به سوزانيدن كرد ، همانطور كه عمربن الخطاب با بنى هاشم به هنگامى كه از بيعت با ابوبكر تخلف كردند چنين كرد؛ يعنى هيزم جمع كرد تا خانه را به آتش بكشد .

ولى در چاپهاى جديد ، اين عبارت حذف شده است . اما با تمام تحريفات ، باز هم كتابهاى فريقين مملو از نقل اين مطالب است ، و اين گونه برخوردها حقيقت را تغيير نمى دهد.

راجع به جريان يورش به خانه وحى ، به چند ماخذ و منبع براى نمونه اشاره مى شود: اثبات الوصية ص 143 - الوافى بالوفيات ، ج 6 ، ص 17 ، الخطط ، ج 2 ، ص 346 ، الفرق بين الفرق ، ص 148؛ الملل و النحل ، ج 1 ، ص 57؛ الشافى ، ج 4 ، ص 120؛ شرح ابن ابى الحديد ، ج 14 ، ص 193 و ج 2 ، ص 60؛ بحارالانوار ج 28 ، ص 270 و ج 30 ، ص 294؛ تلخيص الشافى ، ج 3 ، ص 156 ، تقريب المعارف ، ص 23؛ الطرائف ، ص 274 - و مأساة الزهراء و دهها كتاب ديگر.

به اميد اينكه بتوانيم در فرصت مناسب اين واقعيات را در جزوه اى ويژه گرد آورده و در اختيار علاقمندان قرار دهيم ، و دنباله اين شبهات و پاسخ هاى آن را نيز در جزوات ديگر تقديم كنيم .


نجم الدين طبسي
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  سيد علي موسوي     -   تاريخ:  08 اسفند 87 - 00:00:00
سلام عليکم خسته نباشيد از زحمات شما بسيار ممنونم مي خواستم بدانم بري امام حسين (ع) وحضرت عباس در چه زماني ضريح وبارگاه ساخته شد ه است ؟ بعضي از دشمنان شيعيان به ما طعنه مي زنند که در مفاتيح الجنان از امام صادق (ع) زياراتي براي امام حسين (ع) نقل شده که در فرازهايي از آنها امام صادق (ع) خطاب به راوي مي گويد که مثلا چون به کربلا رسيدي ضريح حضرت عباس را بگير وفلان دعا را بخوان ويا چون به حرم امام حسين (ع) رسيدي از در غربي ( دقيقا يادم نيست) حرم وارد شو اهل سنت مي گويند مگر در زمان امام صادق حضرت عباس ضريح داشته ؟؟؟؟ ومگر امام حسين (ع) بارگاه داشته و اين بارگاهش در داشته است ؟ خواهشمندم در اين زمينه راهنمايي بفرماييد
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اين سوال از بي سوادي گروهي از دشمنان شيعه و غرض ورزي گروهي ديگر نشات مي گيرد ؛ زيرا ضريح به معني قبر است :
الضارح : هو الذي يعمل الضريح ، وهو القبر
النهاية في غريب الحديث  لابن الأثير  ج 3 ص 81
ولي در عصور متاخر به معني صندوقي كه بر روي قبر نهاده مي شود به كار مي رود .
به همين سبب كلمه ضريح در روايات به معني قبر جضرت است .
اما در مورد بارگاه ساختن بهتر است بدانيد بر روي قبور شهدا و بزرگان (از جمله حضرت سيد الشهدا عليه السلام)‌در همان قرن دوم و بعد از نابودي بني اميه بارگاه ساخته شد ،‌كه البته توسط بني العباس تخريب گرديد .
موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
2   نام و نام خانوادگي:  عبد من عبادالله     -   تاريخ:  01 آذر 88 - 00:00:00
با سلام و تشکر
اجرتان با مادر سادات
بنده سخني از ابن تيميه ديده بودم به اين مضمون که اگر غير خدا را بخوانيم و آنها بشنوند جائز لست.
ممکن است آنرا با منبعش نقل بفرماييد؟
با تشکر
يا علي مدد
3   نام و نام خانوادگي:  حميد صالحي     -   تاريخ:  12 ارديبهشت 90 - 11:48:44
خوشمان آمد
4   نام و نام خانوادگي:  سيد عبدالرحمن حسيني     -   تاريخ:  10 بهمن 90 - 11:36:38
عالي بود . استفاده كرديم ...
5   نام و نام خانوادگي:  مهديار     -   تاريخ:  29 شهريور 91 - 11:51:54
خيلي متشکر من هر جا بتونم در اينترنت تبليغ سايت شما رو ميکنم
6   نام و نام خانوادگي:  حميده حسيني     -   تاريخ:  23 آذر 91 - 11:01:46
لطفا در مورد طهارات سه گانه ( وضو ،غسل و تيمم )و احکام آنها و مباني احکام طهارات نزد شيعه و اهل سنت و کيفيت طهارات اهل سنت با شيعه چه تفاوتهايي دارد؟.چرا کيفيت انجام وضوي شيعه با سني متفاوت است؟
جواب نظر:
باسلام
كاربر گرامي
در اين مورد بايد به كتب فقه مقارن مراجعه كنيد البته در اين سايت فقط راجع به وضو بحث شده است كه مي توانيد در بخش فقه مقارن(www.valiasr-aj.com/fa/list.php) اين بحث و برخي ديگر از بحثهاي اختلافي شيعه و اهل سنت را ببينيد.
اين سؤال شما جواب مفصلي دارد كه در اين مكان نمي توان به آن پرداخت. در اينترنت در جاهاي مختلف كتب فقه مقارن قرار داده شده است كه مي توانيد براي نمونه به اين آدرس مراجعه كنيد: hajj.ir/hadjwebui/library/wfViewBookPage.aspx
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
7   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:  04 مرداد 92 - 10:07:23
با سلام . اگه امکانش هست فونتش رو درست کنيد.ممنون
8   نام و نام خانوادگي:  ايمان     -   تاريخ:  08 مرداد 92 - 20:51:18
با سلام .ممنون از اطلاع رساني خوبتان.خيلي لذت برديم از مطالب خوبتون.اميدوارم خداوند در آگاه رساني عموم ياريتان نمايد. با تشکر...يا حق
9   نام و نام خانوادگي:  شيعه ي اميرالمومنين     -   تاريخ:  06 آذر 92 - 14:27:09
آيا فتح ايران به دست عمر و به اسم اسلام واقعه ي مبارکي بوده است؟
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اولين باري که اسلام وارد ايران شد، در زمان رسول الله ص و به دست اميرالمومنين(ع) بوده .آن زماني که رسول الله صلي الله عليه و آله، صديق اکبر(ع) را به يمن فرستاد و حتي بدون اينکه يک نفر کشته شود و خوني ريخته شود،مسلمان شدند.
تاريخ گواه اين هست که يمن در آن زمان،از ايران بوده است.و اولين منطقه ايي از ايران که اسلام در ان وارد شد،منطقه يمن بوده است. طبري سني در تاريخش آورده:مرزوان دو پسر داشت که يکي از آنها عربي را دوست مي داشت.او را پادشاه يمن کرد و خودش از دنيا رفت،وقتي خبر به کسري رسيد که اين شخص به زبان عربي شعر مي گويد و از زبان عربي خوشش مي آيد،او را عزل کرد و باذان ايراني، را به جاي او فرمانده کرد و باذان آخرين کسي است که از عجم(ايراني ها)فرمانده يمن بوده است.وکان للمروزان ابنان أحدهما تعجبه العربية ويروي الشعر يقال له خر خسرة والآخر أسوار يتکلم بالفارسية ويتدهقن فاستخلف المروزان ابنه خر خسرة وکان أحب ولده إليه على اليمن وسار حتى إذا کان في بعض بلاد العرب هلک فوضع في تابوت وحمل حتى قدم به على کسرى فأمر بذلک التابوت فوضع في خزانته وکتب عليه في هذا التابوت فلان الذي صنع کذا وکذا قصته في الجبلين ثم بلغ کسرى تعرب خر خسرة وروايته الشعر وتأدبه بأدب العرب فعزله وولى باذان وهو آخر من قدم اليمن من ولاة العجم ...تاريخ طبري ج1 ص484
اسلام اهل يمن به برکت نامه رسول الله (ص) و معجزه  حضرت علي بن ابيطالب(ع) بوده است.
آلباني ارواء الغليل آورده:براءبن عازب مي گويد:پيامبر ص خالد بن وليد را به سوي يمن فرستاد براي دعوت به اسلام،اما قبول نکردند،سپس پيامبرص علي ع را فرستاد به سوي يمن و فرمودند:هرکس مي خواهد از سپاه قبلي همراه علي ع برود.براء مي گويد:من با علي ع رفتم،وقتي به سمت قوم يمن رفتيم،آن ها به سمت ما آمدند،اميرمومنان ع،نماز را با ما خواندند،و ما را يک صف کردند و جلوي ما ايستاد،و (فقط)نامه رسول خدا(ص) را براي آنها خواند،و همه طايفه همدان،اسلام آوردند.علي ع اين قضيه را به رسول خدا (ص) گزارش دادند،رسول خدا سجده شکر به جا آورد،و سر را بلند کرد و گفت:سلام بر اهل همدان سلام بر اهل همدان.  عن البراء بن عازب قال : ( بعث النبي ( صلى الله عليه وسلم ) خالد بن الوليد إلى أهل اليمن يدعوهم إلى الإسلام فلم يجيبوه ثم إن النبي ( صلى الله عليه وسلم ) بعث علي بن أبي طالب وأمره أن يقفل خالدا ومن کان معه إلا رجل ممن کان مع خالد أحب أن يبقى مع علي رضي الله عنه فليعقب معه قال البراء : فکنت ممن عقب معه فلما دنونا من القوم خرجرا إلينا فصلى بنا على رضي الله عنه وصفنا صفا واحدا ثم تقدم بين أيدينا فقرأ عليهم کتاب رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) فأسلمت همدان جميعا فکتب علي رضي الله عنه إلى رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) بإسلامهم فلما قرأ رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) الکتاب خر ساجدا ثم رفع رأسه فقال : السلام على همدان السلام على همدان )ارواء الغليل ج2 ص230 المکتب الإسلامي - بيروت
اما درباره فتح ايران که آيا برکاتي داشته است يا نه؟ بايد بگوييم در اين فتح اهتمامي به ارشاد مردم، تعليم، فرهنگ سازي و تربيت آنها نداشتند آنان فقط در برابر اقبال مردم، شهادتين را بر زبان ايشان جاري مي ساختند و به برخي از حرکات و شعائر آنان را تمرين مي دادند بدون آن که عقيده باطلي را از ذهن ايشان بزدايند و فکر صحيحي را بر ايشان ترسيم نمايند. نتيجه اين فتوحات نيز آن بود که:بسياري از کشورها و مناطقي که در دوره خلفا فتح مي شدند، به سمت کفر و نافرماني بر مي گشتند و سپس دوباره به دست مسلمانان فتح مي شدند که اين نتيجه اکتفا به ظاهر اسلام بود
فتوحات خلفاي سه گانه، پيامدهاي ناهنجار درپي داشت:از جمله پيدايش طبقه جاهل مسلک مقدس مأب مانند، انحطاط اخلاق امت اسلام، در پي سرازير شدن مال و ثروت فراوان به درون سرزمين اسلامي، کاشت بذر اختلاف در جامعه اسلامي بر اثر مستي نعمت ثروت هاي بي حد و حصر
به جرأت مي توان گفت که همين فتوحات ، يکي از موانعي بود که سرعت پيشرفت اسلام را در سراسر جهان گرفت ؛ زيرا جناب عمر بن الخطاب و فرماندهان او در اين جنگ‌ها جناياتي را مرتكب شدند كه مردم را از دين اسلام منزجر و متنفر كرد . عمر تنها كاري كه كرد سر زمين‌هاي مردم را فتح كرد ؛ اما قلوب مردم را از دين اسلام منزجر كرد . و هنوز که هنوز است ، غير مسلمان ، دين مبين اسلام را دين شمشير و مسلمان را خونريز و خونخوار مي شناسند .
جهت اطلاع بيشتر از اين جنايات به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10   نام و نام خانوادگي:  مهسا ريحاني     -   تاريخ:  01 اسفند 92 - 11:49:43
ممنون از مطالبتون!!!!!!!!!!! واقعا عالي بود!
11   نام و نام خانوادگي:  امين     -   تاريخ:  20 مرداد 93 - 20:43:19
آيا ابن تيميه حراني معتقد بوده که خليفه از طرف خدا تعين مي شود يا امت اسلامي بايد او را از ميان خود انتخاب کنند ؟
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
ابن تيميه معتقد بود خلافت به اجماع اهل حل و عقد حاصل مي شود و نيز مي گفت خلافت ابوبکر نيز به اجماع اهل حل و عقد بوده است
وي  در اين باره مي‌گويد: فإنه لا يشترط في الخلافة إلا اتفاق أهل الشوكة والجمهور الذين يقام بهم الأمر بحيث يمكن أن يقام بهم مقاصد الإمامة.
همانا در خلافت شرط نيست مگر اتفاق و اجماع همه اهل شوكت و جلال و همچنين جماعتي كه بوسيله آنها امر قوام پيدا مي‌كند بطوري كه مقاصد امامت بوسيله آنها ممكن است. منهاج السنة النبوية،ج8، ‌ص336
وي بعد از اين كه ثابت كرد اجماع اهل حل وعقد در بيعت شرط است، بيعت ابوبكر را اجماعي دانسته و مي‌گويد: وأبو بكر بايعه المهاجرون والأنصار الذين هم بطانة رسول الله صلي الله عليه وسلم والذين بهم صار للإسلام قوة وعزة وبهم قهر المشركون وبهم فتحت جزيرة العرب فجمهور الذين بايعوا رسول الله صلي الله عليه وسلم هم الذين بايعوا أبا بكر. مهاجرين و انصاري كه ياور پيامبر صلي الله عليه و آله بودند و اسلام بوسيله آنها قوت و عزت گرفت و به وسيله آنها مشركين مغلوب شده و جزيرة العرب فتح شد، با ابوبكر بيعت كردند و تمام كساني كه با رسول صلي اله عليه وآله بيعت كرده بودند با ابوبكر نيز بيعت كردند. منهاج السنة النبوية،ج1، ص531
اما در آخر کتاب منهاج السنه دچار تعارض شده و بر خلاف حرف‌هاي قبليش، اجماع را در منعقد كردن امامت ابوبكر و هر كس ديگر، شرط نمي‌داندكه اين نشان از بي پايگي حرف هاي او دارد.
وي مي‌گويد :وأيضا فنحن نشير إلى ما يدل على أن الإجماع حجة بالدلالة المبسوطة في غير هذا الموضع ولكل مقام مقال ونحن لا نحتاج في تقرير إمامة الصديق رضي الله عنه ولا غيره إلى هذا الإجماع ولا نشترط في إمامة أحد هذا الإجماع.
ما به ادله حجيت اجماع با ادله مبسوط در غير اين مقام اشاره خواهيم كرد ، و هر موضوعي جاي خود را مي‌خواهد اما ما در ثبوت امامت ابوبكر و كسي ديگر نيازي به اجماع نداريم و اين اجماع را در امامت احدي شرط نمي‌دانيم .
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية،ج8، ص344
بنابراين با تعارضي كه در كلام ابن تيميه ديده مي‌شود، معلوم مي‌شود خود او نيز در وجود چنين اجماعي در بيعت ابوبكر شك داشته است.
البته در نقد حرف ابن تيميه درباره اجماع در بيعت ابوبکر مقاله مفصلي نوشته شده است که جهت اطلاع به آنجا رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما