يكى از دلائل محكم و متقن شيعيان براى اثبات ولايت و امامت ائمه طاهرين عليهم السلام و عصمت آنان روايت شريف ثقلين است كه در طول تاريخ مورد استناد بزرگان علماى شيعه بوده و صحت آن مورد اتفاق علماى فريقين است؛ اما گاهى از زبان كارشناسان برخى شبكههاى وهابى شنيده مىشود كه: روايت ثقلين در منابع شيعيان با سند صحيح و معتبر نقل نشدهاست؛ بلكه آنها در مقام بحث و مناظره و يا نوشتار اين روايت را از منابع روايى اهل سنت كه با سند صحيح آمده نقل و استناد مىكنند، اگر شيعيان اين روايت را با سند معتبر در كتابهايشان داشتند به منابع اهل سنت استناد نمىكردند.
غافل از اين نكته كه اگر علماى شيعه در مقام استدلال و بحث و گفتگو به كتب اهل سنت استناد مىكنند، از باب الزام خصم است؛ نه اينكه روايت فوق در منابع ما وجود ندارد و يا سند صحيح نداشته باشد.
مقاله پيش رو، با هدف اثبات دروغگويى سخنان اين عالمنماهاى وهابى و ارائه اين روايت با سند صحيح و معتبر از منابع شيعه، در دو فصل تهيه شده كه به محضر جويندگان حق و حقيقت تقديم مىشود.
با بررسى منابع روايى كهن و اصلى شيعه، به دست مىآيد كه روايت ثقلين با دويست سند و فراتر از آن نقل شدهاست. از آنجايىكه نقل و بررسى همه اسناد آن در اين مختصر نمىگنجد، برخى از روايات را با سند صحيح و معتبر نقل كرده و آن را مورد بررسى قرار مىدهيم:
كتاب «اصول كافي» يكى از منابع مهم و متعبر شيعيان است. مرحوم شيخ كلينى در اين كتاب، روايت ثقلين را از طريق ابو بصير از امام صادق عليه السلام با شش سند نقل كردهاست.
در اين روايت ابو بصير از شأن نزول آيه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» از محضر امام سؤال مىكند و امام مىفرمايد: اين آيه در باره حضرت امام على، امام حسن و امام حسين عليهما السلام نازل شده و آنها را به عنوان «اولى الامر» معرفى نمودهاست و رسول خدا در باره امام على عليه السلام فرموده: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» وَقَالَ صلى الله عليه وآله أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَأَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ.
ابو بصير مىگويد: تفسير اين آيه را پرسيدم كه مىگويد: «خداوند، رسول خدا و صاحب الامر از مؤمنان را اطاعت كنيد». امام صادق عليه السلام فرمود: اين آيه در شأن على و دو فرزندش حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است. گفتم: مردمان مىگويند: از چه جهت نام على و خاندانش در آيه نيامده؟ امام صادق عليه السلام فرمود: شما در پاسخ آنان بگوئيد: دستور نماز خواندن به رسول خدا نازل شد و سخنى از سه ركعت و چهار ركعت آن در ميان نيست. اين رسول خدا بود كه ركعات نماز را تفسير كرد. دستور پرداخت زكاة نازل شد و نگفت كه از چهل درهم يكدرهم. اين رسول خدا بود كه نصاب زكاة را تفسير كرد. دستور حج نازل شد و نگفت كه هفت نوبت طواف كنيد. اين رسول خدا بود كه مراسم طواف را تفسير كرد. بر همين پايه، فرمان خدا نازل شد كه: «از رسول خدا و آنانى كه صاحب الامر باشند اطاعت كنيد» و حكم آن در باره على و حسن و حسين ثابت و پا بر جا ماند. در رابطه با اين دستور قرآن بود كه رسول خدا فرمود: «هر مؤمنى كه من سرپرست و مولاى او هستم، على مولى و سرپرست او خواهد بود» و فرمود: «به شما مؤمنان سفارش مىكنم كه از كتاب خدا و خاندان من جدا نشويد كه من از خدا درخواست كردم تا ميان قرآن و خاندانم جدائى نيفكند تا هنگام قيامت كه بر حوض كوثر دست آنان را در دست من گذارد و خدا پذيرفت». و نيز رسول خدا فرمود: «به خاندان من درس ندهيد كه آنان از شما داناترند». و فرمود: «خاندان من شما را از راه حق بيرون نمىبرند و به راه ضلالت نمىكشانند».
اگر رسول خدا لب فرو مىبست و خاندان خود را معرفى نمىكرد، خاندان فلان و فلان مدعى مىشدند كه ما صاحب الامر شمائيم. اما خداوند- بلند مرتبه_ براى اين كه سخن رسول را در معرفى خاندانش تأييد كند، آيهاى نازل كرد و فرمود: «خداوند مىخواهد رجس و پليدى را از شما خاندان رسول بزدايد و شما را پاك و مطهر سازد». در خاندان رسول خدا، فقط على بود با حسن و حسين و فاطمه كه خطاب «عَنْكُمُ ويُطَهِّرَكُمْ» در باره آنان صادق بود، و لذا رسول خدا اين دسته خاص از اهل بيت را در خانه ام سلمه زير سايه عبا گرد آورد و فرمود: «بار خدايا! هر پيامبرى، خاندانى دارد و چشم و چراغى كه از خود بجا مىگذارد، اينان خاندان من و چشم و چراغ من مىباشند». ام سلمه همسر رسول خدا گفت: «مگر من از خاندان تو نيستم»؟
رسول خدا فرمود: «تو به سوى نيكى روانى. اما خاندان من و چشم و چراغ من همين چهار تن مىباشند». از اين رو موقعى كه رسول خدا بدرود حيات گفت؛ على از همه كس به سرپرستى حقوق مردم سزاوارتر بود كه رسول خدا در باره او سفارش فراوان كرد و دست او را گرفت و در برابر مردم برافراشت. و از اين رو بود كه چون على بدرود حيات مىگفت، نمىتوانست و نه حاضر بود كه فرزندش محمد يا عباس يا يكتن ديگر از پسرانش را در زمره خاندان رسول خدا وارد كند، و اگر چنين مىكرد، دو فرزندش حسن و حسين مىگفتند: خداوند تبارك و تعالى فرمان ولايت را در باره ما و تو يكسان نازل كرد، رسول خدا نيز در باره ما و تو يكسان تبليغ و سفارش كرد، رجس و پليدى از ما و تو يكسان زدوده شد (چرا ديگران را در همرديف ما قرار مىدهى)؟ از اين رو موقعى كه على بدرود حيات گفت، حسن به امامت و صاحب الامرى سزاوارتر بود، زيرا از حسن بزرگتر بود. و نيز از اين جهت بود كه چون حسن بدرود حيات مىگفت؛ نمىتوانست و نه حاضر بود كه فرزندان خود را در امامت و صاحب الامرى شريك كند و يا بدين جهت كه خداوند عز و جل مىگويد: «در منشور الهى است كه برخى از خويشان رسول خدا سزاوارتر و مقدم بر ديگران مىباشند» نمىتوانست حق صاحب الامرى خود را در فرزندان خود برقرار كند و گر نه حسين مىگفت: خداوند به طاعت من فرمان داد چونان كه به طاعت تو و طاعت پدرت فرمان داد. رسول خدا در باره من تبليغ كرد چونان كه در باره تو و پدرت تبليغ كرد. و نيز خداوند، رجس و پليدى را از من زدود چونان كه از تو و از پدرت زدود (چرا ديگران را در رديف ما قرار مىدهى)؟ و چون امامت و صاحب الامرى به حسين رسيد، هيچ كس از خاندان رسول خدا نمىتوانست بر او اقامه دعوى كند، آنسان كه حسين مىتوانست بر حسن برادرش و بر على پدرش اقامه دعوى كند. بعد از آن كه امامت و صاحب الامرى به حسين رسيد، نص خصوصى پايان گرفت و تأويل اين آيه مصداق گرفت كه گويد: «در منشور الهى، برخى از خويشان رسول خدا سزاوارتر به برخى ديگراند» (حتى از مهاجرين و يا ساير مؤمنان). بعد از حسين امامت به على بن الحسين رسيد (كه تنها بازمانده او بود) و بعد از على بن الحسين به محمد بن على رسيد (كه از فرزندان ديگرش بزرگتر بود).
امام صادق عليه السلام فرمود:: رجس و پليدى زائيده شك و بىاعتقادى است. به خدا سوگند كه ما در باره پروردگار خود هرگز شك نمىكنيم.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص287 ـ 288، (بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا)، ح1، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
در روايت فوق براى متن روايت دو سند ذكر شدهاست، و در پايان روايت مرحوم شيخ كلينى چهار سند ديگر را نيز براى روايت ابو بصير ذكر كرده و مىگويد:
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص287 ـ 288، (بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا)، ح1، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
جدا سازي چهار سند اخير روايت:
براى اينكه تشخيص چهار سند اخير روايت براى خوانندگان محترم آسان شود، ناچاريم سندها را كه در عبارت فوق آمده به صورت مجزا ذكر كنيم؛ زيرا اگر كسى به فنون علم رجال وارد نباشد، تشخيص سند ها براى او غير ممكن خواهد بود:
سند سوم روايت به اين شرح است:
محمد بن يحيي، عن احمد بن محمد بن عيسي، عن الحسين بن سعيد، عن النضر بن سويد، عن يحيي بن عمران، عن ايوب بن الحر، عن ابو بصير الاسدي عن ابي عبد الله عليه السلا.
سند چهارم روايت به اين شرح است:
محمد بن يحيي، عن احمد بن محمد بن عيسي، عن محمد خالد، عن النضر بن سويد....
سند پنجم روايت به اين شرح است:
محمد بن يحيي، عن احمد بن محمد بن عيسي، عن محمد خالد، عن النضر بن سويد، عن يحيي بن عمران الحلبي، عن عمران بن علي الحلبي، عن ابو بصير الاسدي عن ابي عبد الله عليه السلام.
سند ششم روايت به اين شرح است:
محمد بن يحيي، عن احمد بن محمد بن عيسي، عن الحسين بن سعيد، عن النضر بن سويد، عن يحيي بن عمران الحلبي، عن عمران بن علي الحلبي، عن ابو بصير الاسدي عن ابي عبد الله عليه السلام.
بررسي سند روايت
همانطورىكه مشاهده مىشود روايت فوق از ابو بصير با شش سند معتبر نقل شده است. براى اثبات صحت اين روايت با توجه به رعايت اختصار، در اين قسمت سند اول و ششم را از نظر رجالى بررسى مىكنيم:
سند اول روايت:
1. علي بن ابراهيم بن هاشم:
على بن ابراهيم يكى از بزرگان شيعه و استاد كلينى است كه در اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهام مىزيسته و مرحوم كلينى روايت فراوان از ايشان نقل كردهاست. با توجه به نكته فوق ايشان احتياج به توثيق هم ندارد؛ اما از آنجايىكه سخن مستدل شود تصريح كلام نجاشى استاد شيخ طوسى را در باره ايشان ذكر مىكنيم.
نجاشى در رجالش مىنويسد:
علي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب...
على بن ابراهيم قمى، شخص موثق در روايت، پا برجا در علم روايت، مورد اطمينان و اعتماد و داراى مذهب صحيح...
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص260، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
و توثيق شيخ براى ما كافى است و نيازى به آوردن سخنان ديگر علماى رجال نيست.
2. محمد بن عيسي بن عبيد:
در باره محمد بن عيسى بن عبيد اختلاف اقوال است. نجاشى از بزرگان علماى رجال ايشان را ثقه مىداند و مىنويسد:
محمد بن عيسى بن عبيد بن يقطين بن موسى مولى أسد بن خزيمة، أبو جعفر، جليل في (من) أصحابنا، ثقة،عين، كثير الرواية، حسن التصانيف..
محمد بن عيسى بن عبيد ... شخصى گرانقدر از شيعيان، موثق، مشهور و جا افتاده، داراى روايات فراوان و كتاب هاى نيكو.. است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص333، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
اما شيخ طوسى رحمة الله عليه ايشان را در رجالش تضعيف كرده و تضيعف خودش را هم مستند به گفتار قميين كرده و مىنويسد:
محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني، يونسي، ضعيف علي قول القميين.
محمد بن عيسى بن عبيد يقطينى يونسى؛ بنا بر گفتار قميون ضعيف است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص391، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
مرحوم آيت الله العظمى خويى، در ابتدا محمد بن عيسى را از طريق بررسى استاد و شاگرد اينگونه معرفى كردهاست:
محمد بن عيسى بن عبيد: وقع بهذا العنوان في إسناد كثير من الروايات، تبلغ مائة وثلاثة وستين موردا ....
وروى عنه أحمد بن محمد، وأحمد بن محمد بن خالد، وأحمد بن محمد بن عيسى، والحسن بن علي الهاشمي، وسعد بن عبد الله، وسهل بن زياد، وعبد الله ابن جعفر الحميري، وعلي بن إبراهيم، وعلي بن إبراهيم بن هاشم.
و در پايان مىگويد: اين شخص متحد با شخص بعدى است كه ذكر مىشود:
أقول: هذا متحد مع من بعده.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج18، ص116، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
آيت الله خويى در عنوان بعدى «محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني» ابتدا كلام نجاشى را بر توثيق محمد بن عيسى بن عبيد، ذكر كرده و بعد به تضعيف شيخ طوسى نيز اشاره نموده و سپس كلام شيخ را اينگونه نقد كردهاست:
والوجه في ذلك، أن تضعيف الشيخ كما هو صريح كلامه هنا وفي فهرسته، مبني على استثناء الصدوق وابن الوليد إياه، من جملة الرجال الذين روى عنهم صاحب نوادر الحكمة، والذي ظهر لنا من كلامهما، أنهما لم يناقشا في محمد بن عيسى بن عبيد نفسه، فإنما ناقشا في قسمين من رواياته، وهما: فيما يروي صاحب نوادر الحكمة عنه بإسناد منقطع، ... وأما في غير ذلك فلم يظهر من ابن الوليد ولا من الصدوق ترك العمل بروايته.
والذي يكشف عن ذلك: أن الصدوق - قدس سره - تبع شيخه ابن الوليد في الاستثناء المزبور، فلم يرو في الفقيه ولا رواية واحدة، عن محمد بن عيسى، عن يونس، وقد روى فيه عن محمد بن عيسى، عن غير يونس، في نفس الكتاب في المشيخة في نيف وثلاثين موضعا غير ما ذكره في طريقه إليه، وهذا أقوى شاهد على أن الاستثناء غير مبتن على تضعيف محمد بن عيسى بن عبيد نفسه، وإنما هو لأمر يختص برواياته عن يونس، وهذا الوجه مبني على اجتهاد ابن الوليد ورأيه، ووجهه عندنا غير ظاهر.
والمتحصل: أن ابن الوليد، والصدوق، لم يضعفا محمد بن عيسى نفسه، ولم يناقشا فيه، وقد روى ابن الوليد نفسه، عن الصفار، عن محمد بن عيسى بن عبيد، عن غير يونس، .... وفي طريق الصدوق إلى محمد بن عيسى بن عبيد، هنا، ولكنه لا يروي ما يرويه محمد بن عيسى، عن يونس، بطريق منقطع، أو ما ينفرد بروايته عنه، إلا أن الشيخ - قدس سره - قد غفل عن خصوصية كلام ابن الوليد، وتخيل أن ترك ابن الوليد رواية ما يرويه محمد بن عيسى بن عبيد، عن يونس، بإسناد منقطع، أو ما ينفرد بروايته عنه، مبتن على ضعف محمد ابن عيسى، فحكم بضعفه تبعا له، ولكن الامر ليس كما تخيل، وإنما الاستثناء مبني على اجتهاد ابن الوليد ورأيه، وأما الصدوق - قدس سره - قد صرح بأنه يتبع شيخه، فلا يروي عمن ترك شيخه الرواية عنه،
.... فالمتلخص أن ابن الوليد، والصدوق لم يضعفا الرجل، وأما الشيخ فلا يرجع تضعيفه إياه إلى أساس صحيح، فلا معارض للتوثيقات المذكورة.
الامر الثاني: أن الشيخ نسب القول بغلو محمد بن عيسى بن عبيد إلى قائل مجهول، والظاهر أن هذا القول على خلاف الواقع، لقول ابن نوح أنه كان على ظاهر العدالة والثقة، وقد عرفت من كلام النجاشي وغيره جلالة الرجل من دون غمز في مذهبه.
دليل تضعيف محمد بن عسيى توسط شيخ، همانگونه كه در فهرست نيز تصريح كرده، استثناء شيخ صدوق و استادش ابن وليد (از رجال نوادر الحكمه) است. آنچه كه از كلام آنها ظاهر مىشود اين استكه شيخ صدوق و ابن وليد در خود محمد بن عيسى مناقشه نكردهاند؛ بلكه در دو قسم از رواياتش مناقشه كردهاند: آنها در روايات او كه صاحب نوادر الحكمه با سند منقطع از ايشان روايت كرده مناقشه نمودهاند. ... اما در غير اين روايت ابن وليد و شيخ صدوق اينگونه نبودهاند عمل به روايت او را ترك كرده باشند.
آنچه براى من كشف مىشود اين است كه شيخ صدوق رحمة الله عليه در اين استثناء از استادش ابن وليد پيروى كرده؛ از اين جهت در من لا يحضره الفقيه حتى يك روايت از محمد بن عيسى از يونس روايت نكرده بلكه در مشيخه همان كتاب سى و چند مورد از محمد بن عيسى از غير طريق يونس روايت آوردهاست. و اين قوى ترين شاهد است بر اينكه استثناء مبتنى بر تضعيف محمد بن عسى بن عبيد نيست؛ بلكه اين استثناء به خاطر روايت او از يونس است. و اين وجه مبنى بر اجتهاد ابن وليد و رأى او است كه دليل آن براى ما روشن نيست.
خلاصه اينكه ابن وليد و شيخ صدوق خود محمد بن عيسى را تضعيف نكرده و در خود او مناقشهاى ندارند. همانا خود ابن وليد از طريق صفار از محمد بن عيسى بن عبيد از غير يونس روايت نقل كرده است. .... و در طريق شيخ صدوق محمد بن عبيد قرار دارد ولى ايشان آن روايتى را كه محمد بن عيسى از طريق يونس را به طريق منقطع روايت نمىكند يا آن روايتى را كه به تنهايى يونس در آن قرار دارد. شيخ از خصوصيت كلام ابن وليد غافل شده است و گمان كرده كه ابن وليد روايت محمد بن عيسى را از طريق يونس با سند منقطع و يا منفرد، ترك كرده، به خاطر ضعف محمد بن عيسى است و به تبع او او را تضعيف كردهاست؛ در حالىكه امر اينگونه نيست بلكه توهم و گمان است. و استثناء كار اجتهادى و رأى ابن وليد است. و شيخ صدوق نيز تصريح كردهاست كه من استادم متابعت مىكنم از اين جهت از طريق راويى كه شيخش آن را ترك كرده روايت نمىكند.
خلاصه اينكه ابن وليد و شيخ صدوق محمد بن عيسى را تضعيف نكردهاند. و تضعيف شدن محمد بن عيسى توسط شيخ اساس درستى ندارد و از اين جهت معارض با توثيق نجاشى نيست.
امر دوم اينكه شيخ تضعيفش را مستند به غلو محمد بن عيسى كرده و سخن خود را در مورد غلوى او به يك گوينده ناشناس نسبت دادهاست. و ظاهرا اين سخن خلاف واقع است؛ چرا كه ابن نوح محمد بن عيسى را عادل و ثقه مىداند و سخن نجاشى و غير او را در مورد محمد بن عيسى شناختيد.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج18، ص121- 123، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
علامه حلى نيز در خلاصة الاقوال روايت محمد بن عيسى را قبول دارد و با ذكر اختلاف اقوال در باره او نظرش را اينگونه مىنويسد:
والأقوى عندي قبول روايته.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص242، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
3. يونس بن عبد الرحمان:
شخص سومىكه در سلسله سند روايت قرار دارد، يونس بن عبد الرحمن است. نجاشى ايشان را از بزرگان اماميه و دارى منزلت بزرگ مىداند:
يونس بن عبد الرحمن مولى علي بن يقطين بن موسى، مولى بني أسد، أبو محمد، كان وجها في أصحابنا، متقدما، عظيم المنزلة.
يونس بن عبد الرحمان غلام على بن يقطين بن موسى است... يكى از بزرگان اصحاب ما و داراى جايگاه بزرگ و بلندى است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص446، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسى ايشان را موثق مىداند و در باره او مىنويسد:
يونس بن عبد الرحمان، مولي علي بن يقطين، ضعفه القميون، وهو ثقة.
يونس بن عبد الرحمان ... قميون او را تضعيف كردهاند ولى موثق است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص346، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
ايشان در جاى ديگر نيز مىنويسند: گرچه او را قميون مورد طعن قرار دادهاند ولى ايشان نزد من موثق است:
يونس بن عبد الرحمان، من أصحاب أبي الحسن موسى عليه السلام، مولي علي بن يقطين، طعن عليه القميون، وهو عندي ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص36، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
4. عبد الله بن مسكان:
عبد الله مسكان نيز در نزد علماى رجال شيعه موثق است. نجاشى مىگويد:
عبد الله بن مسكان أبو محمد مولى [عنزة]، ثقة، عين، روى عن أبي الحسن موسى عليه السلام.
عبد الله بن مسكان ... موثق، مشهور و جا افتاده است كه از امام كاظم عليه السلام روايت دارد.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص214، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسى نيز در باره او مىنويسد:
عبد الله بن مسكان، ثقة. له كتاب...
عبد الله بن مسكان، ثقه، و داراى كتاب است
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص168، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
5. ابو بصير اسدي:
ابو بصير اسدى آخرين رواى در روايت است كه از امام صادق آن را نقل كردهاست. اين شخص نيز در نزد علماى رجال شيعه موثق است. نجاشى در باره او مىنويسد:
يحيى بن القاسم أبو بصير الأسدي، وقيل: أبو محمد، ثقة، وجيه،
يحيى بن قاسم ابو بصير اسدى و گفته شده كنيه اش ابو محمد، ثقه و مشهور و مورد قبول است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص441، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
نتيجه:
با توجه به آنچه ذكر شد، همه راويان در سند اول، موثق و امامى هستند و در نهايت روايت نيز صحيح است.
بررسي سند ششم روايت :
بعد از بررسى نخستن سند روايت و اثبات صحت آن، اكنون آخرين سند نيز از نظر رجالى بررسى مىشود. در اين سند افراد ذيل قرار دارند:
1. محمد بن يحي العطار:
محمد بن يحياى عطار قمى، از چهره شناخته شده و موثق امامى و از اساتيد مرحوم كلينى است كه رجال شناسان او را ثقه و مورد اعتماد مىدانند. نجاشى در باره او مىگويد:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.
محمد بن يحيى ابو جعفر عطار قمى، از اساتيد شيعيان در زمان خودش، و فرد موثق، مشهور و داراى روايات فراون است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص353، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
براساس توثيق نجاشى است كه بزرگان ديگر علماى شيعه نيز بر توثيق محمد بن يحيى اتفاق نظر دارند و اين اتفاق را آقاى نمازى شاهرودى نقل كردهاست:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار الأشعري القمي: كثير الرواية، من مشائخ الكليني، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة بالاتفاق.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج7، ص364، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ
2. احمد بن محمد بن عيسي الاشعري:
احمد بن محمد بن عيسى اشعرى نيز از بزرگان و فقهاى گرانقدر شيعه است. نجاشى در باره او مىنويسد:
أحمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص بن السائب بن مالك بن عامر الأشعري. من بني ذخران بن عوف بن الجماهر بن الأشعر يكنى أبا جعفر، وأول من سكن قم من آبائه سعد بن مالك بن الأحوص.
..... وأبو جعفر رحمه الله شيخ القميين، ووجههم، وفقيههم، غير مدافع. وكان أيضا الرئيس الذي يلقى السلطان بها، ولقى الرضا عليه السلام.
احمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله ... از بنى زخران بن عوف بن جماهر بن اشعر و كنيه اش ابو جعفر است. او نخستين فرد از خاندان سعد بن مالك است كه در قم سكنى گزيد. .... و ابو جعفر رحمة الله عليه شيخ قميون، چهره شناخته شده و فقيه مردم قم بود. ....
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص82، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسى نيز بعد از اينكه ايشان را معرفى كرده آوردهاست:
وأبو جعفر هذا شيخ قم ووجهها وفقيهها غير مدافع، وكان أيضا الرئيسالذي يلقي السلطان بها، ولقي أبا الحسن الرضا عليه السلام.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص69، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
3. حسين بن سعيد الاهوازي:
آيت الله العظمى خويى مىنويسند: حسين بن سعيد اهوازى با حسين بن سعيد بن حماد متحد است:
الحسين بن سعيد الأهوازي: روى عن النضر بن سويد، وروى عنه أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري. أقول: هذا متحد مع ما بعده.
3424 - الحسين بن سعيد بن حماد:
و شيخ طوسى در كتاب الفهرست، حسين بن سعيد بن حماد را موثق مىداند و او را اينگونه معرفى مىكند:
الحسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران الأهوازي، من موالي علي بن الحسين عليهما السلام، ثقة، روى عن الرضا وأبي جعفر الثاني وأبي الحسن الثالث عليهما السلام، واصله كوفي، وانتقل مع أخيه الحسن رضي الله عنه إلى الأهواز، ثم تحول إلى قم، فنزل على الحسن بن ابان، وتوفي بقم.
حسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران اهوازى از مواليان على بن الحسين عليهما السلام، موثق است كه از امام هشتم، ابو جعفر دوم (امام جواد)و ابو الحسن سوم (امام هادي) عليهم السلام روايت كردهاست. و اصل او از كوفه است كه همراه برادرش حسن به اهواز آمد سپس به سوى قم و در آنجا بر حسن بن ابان وارد شد و در قم وفات يافت.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص112، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
ايشان در جاى ديگر نيز به وثاقت ايشان تصريح مىكند:
الحسين بن سعيد بن حماد، مولي علي بن الحسين عليهما السلام، صاحب المصنفات، الأهوازي، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص355، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
علامه حلى نيز در خلاصة الاقوال ايشان به تعبيرات همانند: ثقة، عين و جليل القدر توصيف كردهاست:
الحسين بن سعيد بن حماد بن مهران الأهوازي، مولى علي بن الحسين (عليهما السلام)، ثقة، عين، جليل القدر.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص114، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
4. نضر بن سويد الصيرفي
نضر بن سويد نيز از جمله راويا موثق است كه در سند روايت قرار دارد. شيخ طوسى در باره او مىنويسد:
النضر بن سويد، له كتاب، وهو ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص345، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
علامه حلى نيز در مورد ايشان مىنويسد:
النضر بن سويد الصيرفي، من أصحاب الكاظم (عليه السلام)، ثقة كوفي، صحيح الحديث، انتقل إلى بغداد، له كتاب.
نضر بن سويد صيرفى از اصحاب امام كاظم عليه السلام موثق، اهل كوفه و داراى روايت صحيح است به بغداد منتقل شد و داراى كتابهايى است.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص283، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
5. يحيي بن عمران الحلبي:
يحيى بن عمران بن على نيز بنا بر تصريح نجاشى موثق است. ايشان در باره او مىنويسد:
يحيى بن عمران بن علي بن أبي شعبة الحلبي روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام، ثقة ثقة، صحيح الحديث.
يحيى بن عمران بن على بن ابىشعبه حلبى از امام صادق و امام كاظم عليه السلام روايت كرده و در باره ايشان دو مرتبه گفته است كه او ثقه و داراى روايت صحيح است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص444، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
علامه حلى در خلاصة الاقوال نيز همين عبارت را دارد:
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص294، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
6. عمران بن علي الحلبي
عمران بن على حلبى نيز از موثقان رجال شيعه است. نجاشى ايشان را در ترجمه احمد بن عمر بن ابىشعبه حلبى كه پسر عموى عمران بن على حلبى است، توثيق كردهاست:
أحمد بن عمر بن أبي شعبة الحلبي ثقة ، روى عن أبي الحسن الرضا عليه السلام وعن أبيه من قبل ، وهو ابن عم عبيد الله وعبد الاعلى وعمران ومحمد الحلبيين، روى أبوهم عن أبي عبد الله عليه السلام ، وكانوا ثقات.
احمد بن عمران بن ابىشعبه حلبى ثقه است. او از امام هشتم عليه السلام روايت نقل كردهاست. او پسر عموى عبيد الله ،عبد الاعلى و عمرانو محمد حلبى است كه پدرشان از امام صادق عليه السلام روايت نقل كردهاست. و آنها همه موثق بودهاند.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص98، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
توثيق عمران بن على حلبى در ضمن توثيق برادرش عبيد الله بن على است كه شيخ طوسى همه آل ابىشبعه را موثق مىداند:
عبيد الله بن علي بن أبي شعبة الحلبي ... وآل أبي شعبة بالكوفة بيت مذكور من أصحابنا ، وروى جدهم أبو شعبة عن الحسن والحسين عليهما السلام ، وكانوا جميعهم ثقات مرجوعا إلى ما يقولون.
عبيد الله بن على بن ابىشعبه حلبى .... و آل ابىشعبه در كوفه از شيعيان است و جد آنان ابو شعبه از امام حسن و امام حسين عليهما السلام روايت كردهاست. و همه آنان ثقه بودند و مرجع مردم بودند در آنچه مىگفتند.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص231، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
بنا براين آل شعبه تماما گذشته از توثيق فردى، توثيق جمعى نيز دارند.
7. ابو بصير الاسدي
ترجمه ابو بصير اسدى در سند اول اين روايت گذشت و روشن شد كه او موثق است.
نتيجه:
با توجه به بررسى دو سند آن كه انجام شد، روايت نخست صحيح و مورد اعتبار و قابل احتجاج است. در نهايت اهل بيت عدل قرآن كرديم و همتان است كه تاروز قيامت از همديگر جدا نمىشوند . از اين جهت كه رسول خدا دستور داده است كه به قرآن و اهل بيت تمسك شود.
روايت دوم از طريق محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت شدهاست كه حضرت كيفيت خطبه خواندن در نماز جمعه را به شيعيان آموزش داده و به روايت شريف ثقلين نيز اشاره كردهاست.
اين روايت را نيز مرحوم كلينى در كتاب « اصول كافي» با اين سند نقل كردهاست:
امام باقر عليه السلام فرمود: در خطبه اول نماز جمعه بگوييد:
سپاس و ستايش از آن خدا است. او را سپاس مىگوئيم و از او يارى مى جوييم؛ از او طلب آمرزش داريم و براى پيمودن راه طلب هدايت مىكنيم و از پليدى نهادمان و زشتى كردارمان به او پناه مىبريم. هر كه را خدا راهنما باشد، ديگران از راه منحرف نكنند و هر كه را خدا از راه بيرون كند ديگران به هدايت او توفيق نيابند. گواهى مىدهم كه خدائى جز آن خداى يكتا نيست، آن خدائى كه شريك ندارد. گواهى مىدهم كه محمد بنده و رسول او است. خداوند آن حضرت را براى سرپرستى مردم برگزيد و به رسالت خويش برانگيخت و به پيام آورى سرافرازش فرمود تا بر عالم غيب امين باشد و براى جهانيان مايه رحمت گردد.
اى بندگان خدا شما را به تقوى و پرهيز از خشم خدا توصيه مىكنم و از كيفر او بر حذر مىدارم، چرا كه مىدانم خداوند، بندگان با تقوى را به راه نجات موفق مىسازد تا در آخرت رنج و سختى نبينند و غمگين نشوند و خائفان را به نوازش رحمت خود سرافراز مىكند و از بديها و سختيهاى قيامت كه مىترسيدهاند نگهبان مىشود و آن چه مايه خرّمى و انبساط خاطر باشد بر ايشان فراهم مىكند. من شما را به رحمت جاويدانش ترغيب مىكنم و از كيفر و عقاب بىزوالش بر حذر مىدارم عقابىكه هر كه گرفتار شود راه رهايى نخواهد داشت.
اى مردم زيبايى زندگى شما را نفريبد. به اين زندگى دل نبنديد كه خانه فريب است و سرانجام زندگى و سرنوشت همه زندگان فنا و نابودى است. از زندگى توشه آخرت برگيريد. زاد و توشه آخرت فقط تقوى و عمل صالح است كه شما را به نوازش رحمت الهى سرافراز مىكند، چرا كه عمل صالح، اگر خالص و بىغش باشد، به درگاه خدا بالا مىرود و خدا فقط طاعت پرهيزگاران را مىپذيرد. خداوند شما را از منازل مؤمنان، و صالحان با خبر ساخته و از جايگاه كافران كه با كارهاى شايسته خود غير خدا را مىجستهاند، مطلع كرده و گفته است: «روز رستاخيز، روزى است كه همه مردمان گرد آيند. روز رستاخيز، روزى است كه فرشتگان نيز در مقام شهادت حضور يابند. آن روز را به تأخير نيفكنديم جز به خاطر مهلتى كه مقرر كرديم. آن روز كه فرا رسد، كسى لب به سخن نگشايد جز با اجازه او، گروهى بدبخت و گروهى خوشبخت: آنان كه بدبخت باشند در آتش دوزخ جاى گيرند، با تب و تاب، و تا آسمان و زمين بر پا است از آتش بيرون نشوند، مگر آن كه پروردگارت بخواهد و آسمان و زمين را در هم بريزد، پروردگار تو در خواستههايش فعال و كوشا است. و آنان كه خوشبخت باشند. در بوستانهاى بهشت جاى مىگيرند و تا آسمان و زمين بر پا است، از بوستانها بيرون نشوند، مگر آن كه پروردگارت بخواهد و آسمان و زمين را در هم بريزد. بوستان بهشت، عطاى الهى است كه از كسى باز پس نگيرند». از خداوندى كه توفيق اين گرد هم آيى را نصيب ما ساخته، بايد بخواهيم تا بركات خود را بر ما نازل سازد و همه ما را مشمول رحمت خود نمايد، كه خداوند بر هر كارى توانا است. اين را بدانيد كه سخن خدا درست ترين سخنها است و از هر داستانى شيواتر است. و خدا خود گفته است: «و چون قرآن تلاوت شود، گوش فرا داريد و ساكت بمانيد، باشد كه مورد مرحمت واقع شويد». پس به خاطر طاعت او گوش فرا دهيد و براى جلب مرحمت او ساكت بمانيد ...
در اين موقع، يك سوره قرآن تلاوت كن و بعد، حاجت خود را طلب كن و بر محمد و آل محمد صلوات بفرست و براى مؤمنان از زن و مرد، دعا كن و سپس لحظهاى بنشين و دوباره برخيز و بگو:
سپاس و ستايش از آن خدا است. او را سپاس مىگوئيم و از او يارى مىجوييم؛ با پوزش از خطاها راه او را مىپيماييم و از پليدى نهادمان و زشتى كردارمان به او پناه مىبريم. هر كه را خدا راهنما باشد، ديگران از راه منحرف نكنند و هر كه را خدا از راه بدر كند، ديگران به هدايت او توفيق نيابند. گواهى مىدهم كه خدائى جز آن خداى يكتا نيست، آن خدائى كه همتايى ندارد. گواهى مىدهم كه محمد بنده و رسول او است. با پرچم هدايت و آئين حق او را برانگيخت تا بر همه مظاهر دين چيرهاش سازد، گرچه مشركان نخواهند. خداوند او را مايه رحمت جهانيان ساخت تا به رحمت او پيك بشارت باشد و بر كيفر و عقاب او زنگ خطر باشد. تا همگان را با اذن خدا به سوى حق دعوت كند و براى تاريكىها چراغى تابان باشد. هر كس خدا و رسول خدا را فرمان برد، به رشد و فرزانگى پيوسته و هر كس خدا و رسول خدا را نافرمان شود، راه خطا پيمودهاست.
اى بندگان خدا شما را به تقوى و پرهيز از خشم خدا توصيه مىكنم. آن خدائى كه مطيعان را سود مىبخشد و عاصيان را به خسارت مىكشاند، خدائى كه بازگشت شما به سوى او است و حسابرسى شما نيز با او است. تقوى، همان توصيه الهى است كه مىگويد: «به خدا سوگند ما به آن ملتها كه پيش از شما، كتاب آسمانى داديم و به شما كه بعد از آنان كتاب آسمانى داديم، توصيه كردهايم كه تقوى پيشه كنيد، و اگر ناسپاسى كنيد و كتاب خدا را ناديده انگاريد، اين را بدانيد كه آن چه در آسمانها و زمين است، از آن خدا است و خداوند از طاعت و تقواى شما بىنياز است و در كار خود ستوده كردار».
اى بندگان خدا از پند خدا بهره گيريد و كتاب خدا را پذيرا شويد كه رساترين پندها در كتاب خدا است، و در روز رستاخيز، فرجام نيك شما را ضامن است. به خدا سوگند كه خداى عزّ و جلّ حجّت لازم را اتخاذ كردهاست: با اين حجت، كسى به وادى تباهى سقوط نمىكند مگر بعد از شناخت و بينش و كسى به حيات معنوى دست نمىيابد مگر بعد از شناخت و بينش. رسول خدا مأموريت خود را ابلاغ كرد، شما وصيت او را از ياد مبريد و به دو ميراث گرانبهاى و كتاب خدا و عترت، چنگ زنيد.
ميراثى كه پيروان آن گمراه نشوند و تاركان آن به راه صواب نرسند. بار خدايا بر محمد، بنده و رسولت صلوات فرست: سرور رسولان، پيشواى پرهيزگاران، پيام آور پروردگار جهانيان. بار خدايا بر پيشواى اولين اميرمؤمنان وصىّ رسول خدا بر جهانيان صلوات فرست. سپس حضرت نامهاى تمامى ائمه عليهم السلام را نام برد تا اينكه به نام آخرين حجت خدا (امام زمان عليه السلام) رسيد.
سپس بگو: بار خدايا به آسانى بر دشمنانش فتح و ظفر ده و با عزت و شوكت، نصرت و ياريش كن تا دين و آئينت و سنت پيامبرت را ظاهر و هويدا سازد تا آن جا كه نكتهاى را از ترس كسى پنهان نسازد. بار خدايا مشتاقانه درخواست مىنماييم كه دولتى مقتدرى را بر قرار سازى كه اسلام و اسلاميان را عزت بخشى و نفاق و منافقين را به خاك ذلت نشانى و ما را از مناديان دعوتت و خوانندگان به سوى طاعتت و سرهنگان سپاهت قرار دهى و كرامت دنيا و آخرت را نصيب ما فرمائى. بار خدايا هر حقى را كه بر عهده ما نهادى بشناسان و اگر از فهم و دانش آن قاصر مانديم به ما بياموز.
و در پايان اين خطبه دعا كند تا خداوند، دشمنان دين را منكوب سازد و امام مسلمين را پيروز كند. آن گاه همه نمازگزاران دست دعا بردارند و حوائج خود را از خداى جهان خواهان شوند و چون همگان از دعا فارغ شدند، امام جمعه در پايان دعا بگويد: پروردگارا دعاى ما را اجابت فرما. و در آخرين فصل خطبه، اين آيه را تلاوت كند كه مىگويد: «خداوند به عدل و داد، و به نيكى و احسان و رسيدگى به خويشان فرمان مىدهد و از ارتكاب رسوائى و زشتى و سودجوئى منع مىكند. خداوند به اين وسيله پندتان مىآموزد باشد كه پند پذير شويد». سپس بگويد: بار خدايا ما را از جمله پند پذيران قرار ده. آن گاه از منبر بزير آيد.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج3، ص423، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
توثيق محمد بن يحيى العطار در سند روايت اول از بيان نجاشى (شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث) روشن شد.
2. أحمد بن محمد بن عيسي الاشعري:
توثيق ايشان نيز در ذيل روايت اول از بيان نجاشى (شيخ القميين، ووجههم، وفقيههم) بيان شد.
3. حسين بن سعيد الاهوازي:
توثيق اين شخص نيز در ذيل روايت نخست از بيان شيخ طوسى و علامه حلى مشروحاً بيان شد.
4. نضر بن سويد الصيرفي:
توثيق ايشان نيز از بيان شيخ طوسى و علامه حلى در روايت اول بيان شد.
5. يحيى بن عمران الحلبي :
نجاشى در باره يحيى بن عمران دو مرتبه «ثقة ثقة» گفته و متن كلامش در ذيل روايت اول ذكر شد.
6. بريد بن معاوية العجلي:
ششمين راوى، بريد بن معاوية العجلى امامى و موثق است. ايشان از جمله افرادى است كه نزد امام باقر و امام صادق عليهما السلام جايگاه ويژهاى داشته است. نجاشى در اين باره مىنويسد:
بريد بن معاوية أبو القاسم العجلي، عربي، روى عن أبي عبد الله وأبي جعفر عليهما السلام، و مات في حياة أبي عبد الله [عليه السلام ]، وجه من وجوه أصحابنا، وفقيه أيضا، له محل عند الأئمة.
بريد بن معاويه ابو القاسم عجلى، عربى است. از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت كرده و در زمان امام صادق عليه السلام از دنيا رفته است. او فرد مشهور و فقيه اصحاب ما است و نزد امامان عليهم السلام داراى جايگاه ويژه داشت.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص112، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
كشى در كتابش بريد بن معاويه را از اصحاب اجماع ذكر كرده ومىنويسد:
في تسمية الفقهاء من أصحاب أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما السلام .
431 - قال الكشي: أجمعت العصابة على تصديق هؤلاء الأولين من أصحاب أبي جعفر عليه السلام وأبي عبد الله عليه السلام وانقادوا لهم بالفقه، فقالوا: أفقه الأولين ستة: زرارة، ومعروف بن خربوذ، وبريد، وأبو بصير الأسدي، والفضيل بن يسار، ومحمد بن مسلم الطائفي، قالوا: وأفقه الستة زرارة، وقال بعضهم مكان أبي بصير الأسدي أبو بصير المرادي وهو ليث بن البختري.
كشى مىگويد: شيعيان بر تصديق اين افراد از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام اجماع دارند و آنان را به عنوان فقيه شيعه قبول دارند. شش تن از فقهاى نخست آنان اين است: زراره، معروف بن خربوذ، بريد بن معاويه، ابو بصير اسدى، فضيل بن يسار، محمد بن مسلم طائفى. گفتهاند: فقيه ترين اين فقهاى ششگانه زراره است و برخى به جاى ابو بصير اسدى ابو بصير مرادى است.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، ج2، ص507، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه
و به دنبال اين مطلب روايات متعددى از امام صادق عليه السلام در مدح بريد بن معاويه آوردهاست.
حدثني حمدويه بن نصير، عن يعقوب بن يزيد، عن القاسم بن عروة، عن أبي العباس الفضل بن عبد الملك، قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: أحب الناس إلي أحياء وأمواتا أربعة: بريد بن معاوية العجلي، وزرارة، ومحمد بن مسلم، والأحول وهم أحب الناس إلي أحياء وأمواتا.
فضل بن عبد الملك مىگويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: محبوب ترين مردم در نزد من در حال حيات و پس از حيات شان چهار نفر اند: بريد بن معاويه عجلى، زراه، محمد بن مسلم و احول. آنان محبوب ترين مردم در حال حيات و پس از حيات شان نزد من هستند.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، ج1، ص347، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه
در روايت ديگر امام صادق عليه السلام بريد بن معاويه و محمد بن مسلم و برخى ديگر را به بهشت بشارت دادهاست:
286 - حدثني حمدويه بن نصير، قال حدثنا يعقوب بن يزيد، عن محمد بن أبي عمير، عن جميل بن دراج، قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول بشر المخبتين بالجنة بريد بن معاوية العجلي، وأبو بصير بن ليث البختري المرادي، ومحمد بن مسلم، وزرارة، أربعة نجباء أمناء الله على حلاله وحرامه، لولا هؤلاء انقطعت آثار النبوة واندرست.
جميل بن دراج مىگويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: برگزيدگان را به بهشت بشارت بده، بريد بن معاويه عجلى، ابوبصير بن ليث بخترى مرادى، محمد بن مسلم، و زراره چهار تن برگزيده و امينان خداوند بر حلال و حرام خداوند است. اگر اينها نباشند آثار نبوت محو و نابودمىشد.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، ج1، ص398، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه
در روايت ديگر بريد بن معاويه و محمد بن مسلم و ابوبصير و زاره به عنوان پايههاى زمين و نشانههاى دين معرفى شدهاست:
432 - حدثنا الحسين بن الحسن بن بندار القمي، قال: حدثني سعد بن عبد الله بن أبي خلف القمي، قال: حدثني محمد بن عبد الله المسمعي، قال: حدثني علي بن حديد، وعلي بن أسباط، عن جميل بن دراج، قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: أوتاد الأرض، وأعلام الدين أربعة: محمد بن مسلم، وبريد بن معاوية، وليث بن البختري المرادي، وزرارة بن أعين.
جميل بن دراج مىگويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: اركان (ميخهاي) زمين و نشانههاى دين چهار نفر اند: محمد بن مسلم، بريد بن معاويه، ليث بن بخترى مرادى و زاره بن اعين.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، ج2، ص507، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه
7. محمد بن مسلم الثقفي:
آخرين راوى در اين روايت محمد بن مسلم ثقفى از اصحاب اجماع و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام است. نجاشى در باره ايشان مىنويسد:
محمد بن مسلم بن رباح أبو جعفر الأوقص الطحان مولى ثقيف الأعور، وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، ورفع صحب أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام، وروى عنهما وكان من أوثق الناس.
محمد بن مسلم بن رباح ... بزرگ اصحاب ما در كوفه و فقيه بود. او به صحبت امام باقر و امام صادق عليهما السلام دست يافت و از آن بزرگواران روايت نقل كردهاست. و او از موثق ترين مردم بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص324، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: همانا من در ميان شما دو شيء گرانبها را در ميان مىگذارم، يكى كتاب خداوند و ديگرى اهل بيت من؛ پس ما اهل بيت رسول خدا هسيتم.
الصفار، أبو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ (متوفاي290هـ) بصائر الدرجات، ص414، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الحاج ميرزا حسن كوچه باغي، ناشر: منشورات الأعلمي – طهران، سال چاپ : 1404 - 1362 ش
حسن بن سليمان حلي از دانشمندان بزرگ شيعه در قرن نهم هجري، همين روايت را با همين سند در مختصر بصائر الدرجات كه اصل اين كتاب از سعد بن عبد الله اشعري قمي ميباشد، اينگونه نقل كردهاست:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب عن جعفر بن بشير البجلي عن ذريح ابن محمد بن يزيد المحاربي عن أبي عبد الله علي السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه وآله اني قد تركت فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي فنحن أهل بيته.
الحلي، الحسن بن سليمان (متوفاي قرن نهم)، مختصر بصائر الدرجات، ص90، ناشر: منشورات المطبعة الحيدرية - النجف الأشرف، چاپ: الأولى1370 - 1950 م
بررسي سند روايت:
درسلسله سند اين روايت افراد ذيل قرار دارند كه به ترتيب از نظر رجالى بررسى و توثيقات آنان را بيان مىكنيم:
1. محمد بن الحسين:
اين شخص همان محمد بن الحسين ابو الخطاب و كنيه اش ابو جعفر زيات است. او از علماى جليل القدر و موثق اماميه مىباشد. نجاشى ايشان را اينگونه معرفى كردهاست:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، أبو جعفر الزيات الهمداني - واسم أبي الخطاب زيد - جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته.
محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، كنيه اش ابو جعفر زيات همدانى است . و نام اى الخطاب زيد است . محمد بن الحسناز بزرگان اصحاب ما، عظيم القدر، داراى روايات بسيار، موثق و مشهور، بوده و داراى تأليفات قابل ستايش و رواياتى است كه به انسان آرامش مىدهد.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص334، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسى در فهرست و رجالش نيز آوردهاست:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، كوفي، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص215، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
ايشان در كتاب رجالش مىگويد:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب الزيات الكوفي، ثقة، من أصحاب أبي جعفر الثاني عليه السلام.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص391، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
2. جعفر بن بشير:
دومين فرد در سند روايت نيز از موثقان اماميه است. نجاشى در باره ايشان مىنويسد:
جعفر بن بشير أبو محمد البجلي الوشاء من زهاد أصحابنا وعبادهم ونساكهم، وكان ثقة، ... كان أبو العباس بن نوح يقول: كان يلقب فقحة العلم، روى عن الثقات ورووا عنه.
جعفر بن بشير، ابو محمد بجلى از زاهدان و عابدان شيعه و ثقه بود. ابو العباس بن نوح مىگويد: او به «فقحة العلم» (كسىكه جامع علوم) ملقب بود و از افراد موثق روايت مىكرد و نيز افراد موثق از او روايت كردهاند.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص119، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسى در كتاب «الفهرست» مىنويسد:
جعفر بن بشير البجلي، ثقة، جليل القدر. له كتاب، أخبرنا به ابن أبي جيد، عن ابن الوليد، عن محمد بن الحسن الصفار والحسن بن متيل، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن جعفر بن بشير. ...
جعفر بن بشير بجلى موثق و جليل القدر است. او كتابى دارد كه ابن ابى جيد از ابن وليد از محمد بن حسن صفار و حسن بن متيل از محمد بن حسين ابو الخطاب از جعفر بن بشير خبر دادهاست.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص92، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
ذريح محاربي:
نجاشى ذريح را اينگونه معرفى كردهاست:
ذريح بن محمد بن يزيد أبو الوليد المحاربي، عربي من بني محارب بن خصفة، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام. ذكره ابن عقدة وابن نوح. له كتاب يرويه عدة من أصحابنا.
ذريح بن محمد بن يزيد كنيه اش ابو الوليد محاربى اصالتا عرب و از بنى محارب است كه از امام صادق و امام كاظم عليهما السلام روايت نقل كردهاست. ابن عقده و ابن نوح مىگويند: او داراى كتابى است كه عدهاى از شيعيان آن را نقل كردهاند.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص163، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
و شيخ طوسى ايشان را ثقه مىداند و در باه او مىنويسد:
ذريح المحاربي، ثقة. له أصل.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص127، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
مرحوم آيت الله العظمى خويى در باره و ثاقت و جايگاه او به اين روايت اشاره كرده و مىنويسد:
وكفى في جلالة ذريح ما رواه الصدوق بسند صحيح، عن عبد الله بن سنان، قال: أتيت أبا عبد الله عليه السلام، فقلت له: جعلت فداك ما معنى قول الله عز وجل (ثم ليقضوا تفثهم)؟ قال عليه السلام: أخذ الشارب وقص الأظافير وما أشبه ذلك، قال: قلت له: جعلت فداك، فإن ذريحا المحاربي حدثني عنك أنك قلت: ليقضوا تفثهم لقاء الامام وليوفوا نذورهم تلك المناسك. قال عليه السلام: صدق ذريح وصدقت، إن للقرآن ظاهرا وباطنا ومن يحتمل ما احتمل ذريح؟.
در بزرگى شأن ذريح همين كفايت مىكند كه شيخ صدوق با سند صحيح روايت كرده است كه عبد الله بن سنان مىگويد: من خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم معناى اين سخن خداوند (ثم ليقضوا تفثهم) چيست؟ آن حضرت فرمود: گرفتن شارب و ناخن ها و نظير اينها. من عرض كردم فدايت شوم: ذريح محاربى از شما روايت كرده كه شما فرمودهايد: ؟؟؟؟ امام عليه السلام فرمود: ذريح راست گفته و شما هم راست مىگوييد. همانا قرآن داراى ظاهر و باطن است و كيست كه احتمال دهد آنچه را ذريح احتمال دادهاست.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج8، ص158، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م
نتيجه:
رجال روايت فوق از نظر علماى رجال، امامى و موثق هستند و در نتيجه روايت صحيح است.
امام صادق عليه السلام فرمود: از امير المؤمنين سلام اللَّه عليه پرسيدند: معنى گفتار حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله كه فرموده: «انّى مخلّف فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى» چيست؟ و عترت چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود: مقصود از عترت، من و حسنين و نه نفر از اولاد حسين هستيم، نفر نهمى مهدى و قائم عترت است، اينان از قرآن جدا نخواهند شد تا آنگاه كه در كنار حوض خدمت پيغمبر برسند.
القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج2، ص60 ، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م
بررسي سند روايت:
1. احمد بن زياد بن جعفر همداني:
نخستين راوى در سند روايت احمد بن زياد همدانى استاد شيخ صدوق رحمة الله عليه است. شيخ صدوق استادش را در چندين مورد توثيق كرده كه متن كلامش در تأييد احمد بن زياد همدانى در ذيل روايت غيبت امام زمان عليه السلام اين است:
قال مصنف هذا الكتاب رضي الله عنه: لم أسمع هذا الحديث إلا من أحمد بن زياد ابن جعفر الهمداني رضي الله عنه بهمدان عند منصرفي من حج بيت الله الحرام ، وكان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه ورضوانه.
مصنف اين كتاب كه خداوند از او راضى باد مىگويد: من اين روايت از احمد بن زياد ابن جعفر همدانى در همدان هنگامىكه از زيارت خانه خدا برگشتم شنيدم. و او شخص ثقه، متدين و فاضل بود كه رحمت و رضوان خداوند بر او نثارش باد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص369، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، 1395 هـ.
با توثيق شيخ صدوق نيازى نيست كه سخن ديگران را در باره ذكر كنيم.
2. علي بن ابراهيم بن هاشم:
على بن ابراهيم از بزرگان شيعه و استاد كلينى است و در ذيل روايت نخست توثيق ايشان را از بيان نجاشى (وعلي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب) ذكر كرديم.
3. ابراهيم بن هاشم:
ابراهيم بن هاشم، نخستين كسى است كه مكتب حديث را در قم پايهگذارى و تأسيس كرد . بىترديد چنين شخصيتى بىنياز از توثيق است .
حضرت آيت الله العظمى خويى رحمة الله عليه در باره او مىنويسد:
أقول: لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم، ويدل على ذلك عدة أمور:
1 - أنه روى عنه ابنه علي في تفسيره كثيرا، وقد التزم في أول كتابه بأن ما يذكره فيه قد انتهى إليه بواسطة الثقات. وتقدم ذكر ذلك في (المدخل) المقدمة الثالثة .
2 - أن السيد ابن طاووس ادعى الاتفاق على وثاقته، حيث قال عند ذكره رواية عن أمالي الصدوق في سندها إبراهيم بن هاشم : " ورواة الحديث ثقات بالاتفاق " . فلاح السائل: الفصل التاسع عشر، الصفحة 158 .
3 - أنه أول من نشر حديث الكوفيين بقم. والقميون قد اعتمدوا على رواياته، وفيهم من هو مستصعب في أمر الحديث، فلو كان فيه شائبة الغمز لم يكن يتسالم على أخذ الرواية عنه، وقبول قوله .
در وثاقت ابراهيم بن هاشم ترديدى نيست. و موارد ذيل دليل بر وثاقت اوست:
اولا:ً پسرش على بن ابراهيم در تفسيرش فراوان از ايشان نقل كرده و در ابتداى كتابش ملتزم شده آنچه را ذكر مىكند به ثقات منتهى شود.
ثانياً: سيد بن طاوس در روايتى كه از امالى شيخ صدوق نقل كرده و در سند آن ابراهيم بن هاشم وجود دارد، بر وثاقتش ادعاى اتفاق كرده و گفتهاست: راويان اين حديث بالاتفاق ثقه هستند.
ثالثاًً: نخستين كسىكه روايت كوفيون را در قم نشر كرد ايشان بود و قميون نيز به روايات او اعتماد كردند در حالىكه در ميان قميان كسانىبودند كه در اخذ روايت سخت گير بودند. پس اگر در اين شخص اندك طعنى بود قميون اينگونه بر روايت او توافق نمىكردند و روايتش را قبول نمىكردند.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج1، ص291، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م.
گذشته از آن چه آيت الله خوئى رضوان الله تعالى فرموده، تمام علماى شيعه در طول تاريخ روايت او را صحيح دانستهاند و كسى يافت نشده است كه روايت او را غير معتبر دانسته باشد . و همين براى اثبات وثاقت اين بزرگ مرد كافى است.
4. محمد بن ابي عمير:
محمد بن ابى عمير نيز امامى و از اصحاب اجماع است.
نجاشى در باره ايشان مىنويسد:
محمد بن أبي عمير زياد بن عيسى أبو أحمد الأزدي من موالي المهلب بن أبي صفرة وقيل مولى بني أمية. والأول أصح. بغدادي الأصل والمقام، لقى أبا الحسن موسى عليه السلام وسمع منه أحاديث كناه في بعضها فقال: يا [ أ ] أبا أحمد، وروى عن الرضا عليه السلام، جليل القدر عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين.
محمد بن ابى عمير زياد بن عيسى ... بغدادى الاصل و ساكن آن جا بودهاست. وى محضر امام كاظم عليه السلام را درك و از آن حضرت روايت شنيده كه در برخى روايات او را به «ابو احمد» نام برده و از امام هشتم عليه السلام نيز روايت كردهاست. محمد بن عمير شخص جليل القدر، داراى جايگاه بزرگ در نزد ما و مخالفان است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص326، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شيخ طوسى نيز ايشان را به بالاترين وجه وثاقت ستودهاست:
محمد بن أبي عمير، يكنى أبا احمد، من موالي الأزد، واسم أبي عمير زياد، وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم، وقد ذكره الجاحظ في كتابه في فخر قحطان على عدنان بهذه الصفة التي وصفناه، وذكر انه كان أوحد أهل زمانه في الأشياء كلها. وأدرك من الأئمة عليهم السلام ثلاثة: أبا إبراهيم موسى عليه السلام، ولم يرو عنه 2 ، وأدرك الرضا عليه السلام 3 والجواد عليه السلام.
محمد بن ابى عمير كنيهاش ابو احمد، .... او از موثق ترين مردم نزد شيعه و اهل سنت و عابدترين و پرهيزگارترين مردم بودهاست. جاحظ در كتابش او را اينگونه توصيف كرده و مىگويد: او يگانه زمان در تمام چيزها بودهاست. ابن ابى عمير محضر سه امام: امام موسى بن جعفر و امام رضا و امام جواد عليهم السلام را درك كردهاست.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص218، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417
شيخ طوسى در كتاب رجالش نيز به توثيق او تصريح كردهاست:
محمد بن أبي عمير، يكنى أبا أحمد، واسم أبي عمير زياد، مولي الأزد، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص365، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
5. غياث بن ابراهيم:
غياث بن ابراهيم تميمى بصرى نيز از نظر علماى رجال شيعه موثق و از اصحاب امام صادق و امام كاظم عليهما السلام است.
نجاشى در باره او مىنويسد:
[ 833 ] غياث بن إبراهيم التميمي الأسيدي بصري، سكن الكوفة، ثقة، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام. له كتاب مبوب في الحلال والحرام، يرويه جماعة، ...
غياث بن ابراهيم تميمى بصرى ساكن كوفه و موثق است. ايشان از امام صادق و امام كاظم عليهما السلام روايت كردهاست. او داراى كتابى است كه در حلال و حرام نوشته شده و آن را گروهى روايت كردهاند.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص305، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
ابو الطفيل از حذيفة بن اسيد غفارى نقل مىكند كه چون پيامبر خدا صلى الله عليه واله از حجة الوداع بازگشت و ما در خدمت او بوديم، آمد تا به جحفه رسيد، پس به اصحاب فرمان داد كه فرود آيند، آنها فرود آمدند، آنگاه نداى نماز داده شد و با اصحاب خود دو ركعت نماز خواند.
سپس صورت خود را به سوى آنان كرد و به آنان فرمود:
همانا خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه من مىميرم و شما هم مىميريد و گويا كه من دعوت شدهام و آن دعوت را اجابت كردهام و من در برابر آن چيزى كه با آن به سوى شما فرستاده شدهام مسئول هستم و نيز از آنچه ميان شما باقى مىگذارم؛ يعنى كتاب خدا و حجّت او، و شما نيز مسئول هستيد. شما به پروردگارتان چه خواهيد گفت؟ گفتند: مىگوييم: تو پيام را رسانيدى و نصيحت كردى و مجاهدت نمودى، پس خداوند از سوى ما به تو بهترين پاداش بدهد. آنگاه پيامبر خدا (ص) به آنان فرمود: آيا شما گواهى نمىدهيد كه خدايى جز خداى يگانه نيست و اينكه من فرستاده خدا به سوى شما هستم و اينكه بهشت حق است و اينكه آتش جهنم حق است و اينكه زنده شدن پس از مرگ حق است؟ گفتند: به همه اينها گواهى مىدهيم.
پيامبر گفت: خدايا به آنچه مىگويند: شاهد باش. آگاه باشيد كه من شما را گواه مىگيرم كه من شهادت مىدهم كه خداوند مولاى من است و من مولاى هر مسلمانى هستم و من به مؤمنان از خودشان اولىتر هستم، آيا شما به آن اقرار مىكنيد و به آن گواهى مىدهيد؟ گفتند: آرى، ما در باره تو، به آن شهادت مىدهيم.
پس فرمود: آگاه باشيد كه هر كس كه من مولاى او هستم، على مولاى اوست و او اين شخص است، سپس دست على را گرفت و آن را با دست خود بالا برد تا اينكه زير بغل هر دو آشكار شد. سپس گفت: خداوندا دوست بدار هر كس را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس را كه او را دشمن بدارد و يارى كن به هر كس كه او را يارى كند و خوار كن هر كس را كه او را خوار سازد. آگاه باشيد كه من پيشتاز شما (در مرگ) هستم و شما در حوض (كوثر) بر من وارد خواهيد شد، حوض من، فردا وسعتى چون وسعت ميان بصرى و صنعا خواهد داشت، در آن پيالههايى از نقره به تعداد ستارگان آسمان است، آگاه باشيد، فردا كه وارد حوض من شديد از شما خواهم پرسيد در باره آنچه از شما به آن، چنين روزى گواهى گرفتم كه چه رفتارى كرديد و بعد از من با «ثقلين دو چيز گرانبها» چه كرديد؟ وقتى با من ملاقات نموديد، به من نظر بدهيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار كرديد؟
گفتند: يا رسول اللَّه اين دو چيز گرانبها چيست؟ فرمود: چيز گرانبهاى بزرگتر كتاب خداوند است كه واسطهاى است كشيده شده از خدا و من در دستان شما، كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست، دانش گذشته و آينده تا روز قيامت در آن است، و اما چيز گرانبهاى كوچك كه ملازم قرآن است، آن على بن ابى طالب و عترت او هستند و اين دو امانت از هم جدا نشوند تا وقتى كه در حوض (كوثر) بر من وارد شوند.
معروف بن خرّبوذ مىگويد: اين سخن را بر امام باقر (ع) عرضه كردم، فرمود:
أبو الطفيل راست گفته، خدا رحمتش كند و ما آن را در كتاب على (ع) چنين يافتيم و شناختيم.
الخصال - الشيخ الصدوق - ص 66.
بررسي سند روايت:
محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد، أبو جعفر:
نجاشى در وصف او مىنويسد:
شيخ القمّيين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم، ويقال: إنّه نزيل قم، وما كان أصله منها، ثقة، ثقة، عين، مسكون إليه،... مات سنة ثلاث وأربعين وثلاثمائة.
رجال النجاشي، ص383، شماره 1043.
شيخ طوسى در رجال خود در باره او مىگويد:
جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.
رجال الطوسي، ص495، شماره23.
و در كتاب الفهرست مىنويسد:
جليل القدر عارف بالرجال موثوق به....
الفهرست، ص156، شماره694.
2 ـ محمّد بن الحسن الصفار:
نجاشى در باره او مىنويسد:
محمّد بن الحسن بن فروخ الصفّار، موسى بن عيسى بن طلحة بن عبيد اللّه بن السائب مالك بن عامر الأشعري أبو جعفر الأعرج. كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية. توفّي بقم، سنة تسعين ومائتين.
رجال النجاشي، ص354، شماره 948.
3 ـ محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب:
نجاشى در باره او مىگويد:
محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب أبو جعفر الزيات الهمداني، وإسم أبي الخطّاب زيد، جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته، مات سنة 262، اثنتين ومائتين.
رجال النجاشي، ص334، شماره897.
شيخ طوسى نيز او در كتاب الفهرست توثيق كرده:
ثقة .
الفهرست، ص140، شماره 597.
و در كتاب رجالش يك بار او را از صحاب امام جواد عليه السلام شمرده و مىنويسد:
ثقة.
رجال الطوسي، ص407، شماره28.
و بار ديگر او را در زمره اصحاب امام هادى عليه السلام آورده و مىنويسد:
ثقة، من أصحاب أبي جعفر الثاني عليهالسلام.
رجال الطوسي، ص423، شماره23.
4 ـ يعقوب بن يزيد:
مرحوم نجاشى در باره او مىگويد:
يعقوب يزيد بن حمّاد الأنباري السلمي أبو يوسف، روى عن أبي جعفر الثاني وانتقل إلى بغداد، وكان ثقة صدوقا.
رجال النجاشي، ص450 ، شماره 1215.
و شيخ طوسى در كتبا فهرست مىنويسد:
كثير الرواية، ثقة.
الفهرست، ص180، شماره783.
و در كتاب رجال خود او را از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده و گفته:
يعقوب بن يزيد الكاتب هو ويزيد أبوه، ثقتان.
رجال الطوسي، ص395، شماره 12.
و بار ديگر او را از ياران امام هادى عليه السلام شمرده و مىنويسد:
ثقة.
رجال الطوسي، ص425، شماره 2.
5 ـ محمّد بن أبي عمير:
نجاشى در كتاب رجال خود در باره او مىگويد:
محمّد بن أبي عمير زياد بن عيسى، أبو أحمد الأزدي من موالي المهلب بن أبي صفرة، وقيل مولى بني أميّة، بغدادي الأصل والمقام، لقى أبا الحسن موسى عليهالسلام، وسمع منه احاديث، كنّاه في بعضها، فقال: يا أبا أحمد! وروى عن الرضا عليهالسلام، جليل القدر، عظيم المنزلة، فينا وعند المخالفين.
رجال النجاشي، ص326، شماره 887 .
و شيخ طوسى در كتاب فهرست مىنويسد:
وكان من أوثق الناس عند الخاصّة والعامة وأنسكهم نسكا وأورعهم وأعبدهم... .
الفهرست: ص142، شماره 607.
و در جاى ديگر او از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده و مىگويد:
ثقة.
رجال الطوسي، ص388، شماره 26.
6 ـ عبد اللّه بن سنان:
نجاشى مىنويسد:
عبد اللّه بن سنان بن طريف مولى بنى هاشم، يقال موسى بن أبي طالب، ويقال مولى بنى العباس كان خازنا للمنصور والمهدي والهادي والرشيد، كوفي ثقة، من أصحابنا جليل لا يطعن عليه في شيء.
رجال النجاشي، ص214، شماره 558.
و شيخ در كتاب فهرست خود مىنويسد:
قال الشيخ في الفهرست: ثقة، له كتاب....
الفهرست، ص101، شماره 423.
7 ـ معروف بن خرّبوذ:
كشى در كتاب رجال خود در شرح حال بريد بن معاويه، تصريح مىكند كه او از جمله افرادى است كه تمام شيعيان بر صداقت و راستگويى آنها اجماع دارند:
إجماع العصابة على تصديق جماعة من أصحاب أبي جعفر عليهالسلام وأصحاب أبي عبد اللّه عليهالسلام وانقيادهم لهم بالفقه، وعدّه منهم معروف بن خرّبوذ.
و سپس رواياتى را در مدح او نقل مىكند.
اختيار معرفة الرجال: ص238 ـ 240، شماره 431 ـ 438
8 ـ أبو الطفيل عامر بن واثلة:
شيخ طوسى گاهى او را در زمره ياران رسول خدا و گاهى در زمره ياران اميرمؤمنان عليه السلام آورده و سپس گفته:
أدرك ثماني سنين من حياة النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم ولد عام أحد.
رجال الطوسي ، ص47 ، شماره 8 .
مرحوم برقى در كتاب رجال خود او را از خواص اصحاب اميرمؤمنان و امام سجاد عليهما السلام شمرده است .
رجال البرقي، ص4 و ص 8 .
براى اثبات وثاقت عامر بن واثله همين بس كه در آخر روايت معروف بن خربوذ مىگويد:
من اين روايت را بر امام باقر عليه السلام عرضه كرده و آن حضرت فرمود:
أبو الطفيل راست گفته، خدا رحمتش كند و ما آن را در كتاب على (ع) چنين يافتيم و شناختيم.
حديث شريف ثقلين، دست كم با پنج سند صد در صد صحيح از طريق شيعه نقل شده است ؛ هر چند كه سندهاى صحيح اين روايت به همين پنج سند خلاصه نمىشود و ما به جهت اختصار به همين پنج مورد بسنده مىكنيم.
رواياتىكه ذكر شد نمونهاى از روايت ثقلين است كه در منابع شيعه با اسناد معتبر نقل شدهاست.
در سالهاى اخير پيرامون روايت شريف ثقلين پژوهشهاى مفصلى صورت گرفته و كتابهاى متعددى به طبع رسيدهاست. يكى از ارزشمند ترين پژوهش توسط لجنة الولاية (گروه ولايت) مدرسه امام باقر العلوم عليه السلام انجام شده كه محصول اين تلاش در دو جلد كتاب «حديث الثقلين فى كتب الخاصه» تقديم حققيت طلبان و حق جويان اسلامى شدهاست و در اين كتاب دويست و ده سند براى روايت ثقلين از منابع شيعه ذكر شدهاست.
مطلب مهم مورد بحث در فصل دوم اين است كه علاوه بر صحت سند اين روايت در كتابهاى شيعه، تواتر روايت ثقلين از ديدگاه علماى شيعه نيز از آفتاب روشنتر است.
در اين فصل متن سخنان علماى شيعه را بر تواتر اين حديث به ترتيب ذيل ذكر مىكنيم.
ابو القاسم كوفى از نخستين علماى شيعه در قرن چهارم هجرى است كه مىفرمايد تمام علما بر صحت اين روايت اجماع دارند:
وقد أجمعوا جميعا على الرواية في تزكية أهل البيت عليهم السلام وإشارة الرسول إليهم بالهدى والبعد من الضلالة والأمر منه باتباعهم والكينونة معهم فقال عليه السلام: ( إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي لن تضلوا ما إن تمسكتم بهما فإن اللطيف الخبير نبأني أنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض).
همه علما اجماع كردهاند بر صحت روايتى كه پاكى اهل بيت عليهم السلام را ثابت مىكند و در اين روايت رسول خدا صلى الله عليه وآله اشاره فرموده كه اهل بيت عليهم السلام مايه هدايت و از گمراهى به دور هستند از اين جهت دستور داده است كه از آنان بايد پيروى كرد و همراه آنان بود. رسول خدا فرموده:« همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را مىگذارم....
الكوفي، أبي القاسم علي بن أحمد بن موسى (متوفاي352هـ)، الاستغاثة في بدع الثلاثة، ج2، ص12، طبق برنامه مكتبه اهل البيت عليهم السلام.
شيخ صدوق از علماى بزرگ و به نام شيعه در باره تواتر روايت ثقلين مىفرمايد:
ونقول: إن جميع طبقات الزيدية و الامامية قد اتفقوا على أن رسول الله صلى الله عليه وآله قال: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي وهما الخليفتان من بعدي وإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض.
مىگوييم: تمام طبقات زيده و اماميه اتفاق دارند بر اينكه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودهاست: همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را به يادگار مىگذارم؛ يكى كتاب خدا و ديگرى عترت و اهل بيت من است. و اين دو تا جانشينان بعد از من هستند كه هرگز از همديگر تا هنگام ورود بر حوض جدا نمىشوند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص64، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، 1395 هـ.
اگر هيچ دليل ديگرى براى صحت و تواتر روايت ثقلين نبود، جز تصريح شيخ صدوق رضوان الله تعالى عليه، كفايت مىكند.
و از سخنان رسول خدا صلى الله عليه وآله كه همه راويان به حقيت آن اعتراف و اجماع نمودهاند اين است كه فرمود:
اى مردم من پيش از شما به عالم ديگر پرواز مىكنم و شما پس از من آمده و كنار حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد. بدانيد آن هنگام از شما مىپرسم در باره كتاب خدا و بازماندگان من چه كرديد و چگونه رفتار نموديد. اينك متوجه باشيد كه با آنها چگونه رفتار كنيد كه خوشنودى مرا به دست آورده باشيد؛ زيرا خداى مهربان و دانا به من خبر داده كه اين دو يادگار هيچ گاه از يك ديگر جدا نمىشوند تا كنار حوض مرا دريابند و من هم از خدا همين معنى را درخواست كردم و او هم چنين موهبتى را به من كرامت فرمود.
اكنون متوجه باشيد دو يادگار من كتاب خدا و اهل بيت مناند در هيچ امرى بر ايشان پيشدستى نكنيد كه از يك ديگر پاشيده و متفرق نشويد و از فرامينشان سرپيچى ننمائيد كه هلاك مىگرديد و سخن به آنها نياموزيد كه آنان از شما داناترند.
اى مردم كارى نكنيد پس از من به كفر خود بازگرديد و به قهقرا عقب رويد در نتيجه گردن شما به دست برخى از شما زده شود و بالاخره مرا با لشكر چون سيل بنيانكنى ملاقات نمائيد.
بدانيد كه على بن ابى طالب عليه السلام برادر و جانشين من است پس از من براى برقرارى تأويل قرآن مىجنگد چنانچه براى تنزيل آن با بيگانگان پيكار نمود.
و بالاخره در هر محفل و مجلسى كه حضور مىيافت از اين قبيل سخنان بيان مىفرمود و اتمام حجت مىكرد.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاى413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص180، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
سيد مرتضى، از دانشمندان نامدار شيعه، مؤلف كتاب نهج البلاغه، بعد از نقل روايت ثقلين، تلقى قبول اين روايت از سوى امت اسلامى دليل بر صحت اين روايت مىداند و مىگويد:
فإن قيل: دلوا على صحة هذا الخبر قيل أن تتكلموا في معناه. قلنا: الدلالة على صحته تلقي الأمة له بالقبول، وإن أحدا منهم مع اختلافهم في تأويله لم يخالف في صحته، وهذا يدل على أن الحجة قامت به في أصله، وإن الشك مرتفع عنه، ومن شأن علماء الأمة إذا ورد عليهم خبر مشكوك في صحته أن يقدموا الكلام في أصله، وإن الحجة به غير ثابتة، ثم يشرعوا في تأويله، وإذا رأينا جميعهم عدلوا عن هذه الطريقة في هذا الخبر، وحمله كل منهم على ما يوافق طريقته ومذهبه دل ذلك على صحة ما ذكرناه.
اگر گفته شود: پيش از اينكه در باره معناى اين روايت سخن بگوييد، بر صحت روايت دليل اقامه كنيد؟ در پاسخ مىگوييم: دليل بر صحت روايت اين است كه امت اسلامى آن را قبول دارند. و همانا هيچ يكى از امت اسلامى با اينكه در تأويل آن اختلاف دارند در صحت آن مخالفت ندارند و اين دليل است بر اينكه دليل بر اصل صحت آن وجود دارد و شكى در آن نيست و از شأن علماى امت اسلامى اين است كه اگر به يك خبر مشكوك الصحة برخورد نمايند قبل از هر سخنى در اصل صحت آن بحث مىكنند و حجتش را ثابت مىنمايند سپس در تأويل آن شروع مىكنند. اما در اين روايت مىبينيم كه همه آنها از اين روش عدول كردهاند. و از اينكه هريكى از علماء اين روايت را بر طبق روش و مذهب شان حمل مىكنند دليل بر صحت سخن ما است كه بيان كرديم.
الشريف المرتضى، علي بن الحسين الموسوي (متوفاي436هـ)، الشافي في الإمامة، ج3، ص123، تحقيق وتعليق: السيد الحسيني الخطيب، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، چاپ: الثانية، سال چاپ1410
ويدل على ذلك من جهة السنة ما اتفق عليه نقلة الشيعة وفي نقلهم الحجة، ورواه أصحاب الحديث من غيرهم، أن النبي صلى الله عليه وآله قال في غير موطن: "إني مخلف فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا ولن يفترقا حتى يردا علي الحوض".
دليل روايى بر اثبات امامت ، روايتى استكه ناقلان شيعه بر آن اتفاق نظر دارند و نقل آنان نيز حجت است. و اين روايت را اصحاب روايت و غير آنان نقل كردهاند و اينكه رسول خدا صلى الله عليه وآله در جاهاى مختلف فرمود:همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را به يادگار مىگذارم كه اگر به آن دو تمسك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو هرگز از هم ديگر جدا نمىشوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.
الحلبي، أبي الصلاح (متوفاي447هـ)، الكافي في الفقه، ص97، تحقيق: رضا أستادي، ناشر: مكتبة الإمام أمير المؤمنين علي (ع) العامة – اصفهان، طبق برنامه مكتبه اهل بيت عليهم السلام.
ايشان در كتاب ديگرش مىگويد:
ومن ذلك: [اي علي امامة الائمة الاثني عشر] ما اتفقت الأمة عليه من قوله عليه السلام: إني مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله وعترتي أهل بيتي، وأنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض، ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا.
يكى ديگر از ادله امامت، روايتى است كه امت اسلامى بر آن اتفاق نظر دارند كه آن حضرت فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها را يادگار مىگذارم...
الحلبي، أبو الصلاح (متوفاي447هـ)، تقريب المعارف، ص181، تحقيق: فارس تبريزيان الحسون، سال چاپ: 1417 - 1375 ش
شيخ طوسى از بزرگترين دانشمندان تاريخ شيعه كه به شيخ الطايفه نيز مشهور شده است در باره حديث ثقلين مىفرمايد: اين روايت را هيچ كسى رد نكردهاست:
وقد روي عن النبي صلى الله عليه وآله رواية لا يدفعها أحد، أنه قال: (اني مخلف فيكم الثقلين، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا: كتاب الله، وعترتي أهل بيتي، وانهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض) وهذا يدل على انه موجود في كل عصر، لأنه لا يجوز ان يأمر بالتمسك بما لا نقدر على التمسك به. كما أن أهل البيت، ومن يجب اتباع قوله حاصل في كل وقت. وإذا كان الموجود بيننا مجمعا على صحته، فينبغي ان نتشاغل بتفسيره، وبيان معانيه ونترك ما سواه..
از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتى نقل كردهاند كه هيچ كسى آن را رد نكردهاست. رسول خدا فرمود: هما من در ميان شما دو چيز گرانبها را به يادگار مىگذارم، اگر به آن دو چنگ بزنيد هرگز گمراه نشويد؛ يكى كتاب خدا و ديگرى عترت و اهل بيت من است. و اين دوتا هرگز تا هنگام ورود بر حوض از همديگر جدا نمىشوند. و اين سخن دليل بر اين است كه عترت در هر زمانى موجود است؛ چرا كه ما به آن چه نمىتوانيم تمسك كنيم امر نشدهايم؛ چنانچه اهل بيت و كسانىكه پيروى از گفتارشان واجب است در هر زمانى حاصل است. با توجه به آنچه گفته شد آن روايتى كه الآن نزد ما موجود است بر صحت آن اجماع است ؛ پس سزاوار اين استكه ما به تفسير و بيان معانى آن بپردازيم و غير اين بحثها را رها كنيم ... .
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص4، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
علامه فضل بن حسن طبرسى، مفسر نامدار شيعه در باره حديث ثقلين مىنويسد:
قد تواتر حديث الثقلين إلى حد الاستفاضة في كتب الفريقين: الشيعة وأهل العامة، منها - على سبيل المثال - : مسند أحمد بن حنبل: ج3 ص17، المعجم الكبير للطبراني: ج5 ص190 و 205 و 210، والمعجم الصغير له أيضا: ج1 ص131 و 135، مستدرك الحاكم: ج 3 ص148، مشكل الآثار للطحاوي: ج4 ص368، أمالي الطوسي: ص 548 المجلس العشرون، كمال الدين: ج1 ص239، كشف الغمة: ج1 ص43.
تواتر روايت ثقلين در كتاب هاى فريقين (شيعه و اهل سنت) مشهور است.....
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، تفسير جوامع الجامع، ج3، ص481، تحقيق و نشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة: الأولى، 1418هـ.
و در ديگر كتاب خود مىنويسد:
وصح عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم من رواية العام والخاص، أنه قال: إني تارك فيكم ما أن تمسكتم به لن تضلوا: كتاب الله وعترتي أهل بيتي، وإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض. وإنما أحذف أسانيد أمثال هذه الأحاديث إيثارا للتخفيف، ولاشتهارها عند أصحاب الحديث.
شيعيان و اهل سنت اين روايت صحيح را از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كردهاند كه آن حضرت فرمود:
من در ميان شما ...
من سند چنين رواياتى را به خاطر تخفيف و مشهور بودن آن در نزد علماى حديث حذف كردهام.
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، تفسير مجمع البيان، ج1، ص33، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م.
ابن ادريس حلى روايت ثقلين را از روايات متفق عليه مىداند و در باره او مىنويسد:
ودليل الشيعة على ما ذهبت إليه بعد إجماع أهل البيت عليهم السلام ... ولقول الرسول عليه السلام المتفق عليه: «خلفت فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي ما أن تمسكتم بهما لن تضلوا» فقرن عليه السلام العترة إلى الكتاب الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه، وجعل حكمها حكمه.
دليل شيعه بر آن چه اعتقاد دارند، بعد از اجماع اهل بيت عليهم السلام... اين سخن رسول خدا است كه متفق عليه است: دو چيز گرانبها را در ميان شما گذاشتم، يكى كتاب خدا و ديگرى عترت من و اهل بيت من، اگر به آن ها چنگ بزنيد هرگز گمراه نشويد. پس آن حضرت، عترت را با كتاب خدا كه باطل از چهار طرفش به او راه ندارد، مقرون ساخته و حكم اهل بيت را همانند حكم قرآن قرار داده است.
الحلي، الشيخ الفقيه أبي جعفر محمد بن منصور بن أحمد بن إدريس (متوفاي598هـ) كتاب السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي، ج2، ص679، المحقق: لجنة التحقيق، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ: الثانية1410
السادس: ان النبي صلى الله عليه وآله قرنهم بالكتاب العزيز الذي يجب اتباعه، فيجب اتباعهم قضية للعطف وللتصريح به أيضا، وذلك مشهور نقله الشيعة تواترا. ورواه مسلم في صحيحة عن زيد بن أرقم، قال: قام فينا رسول الله صلى الله عليه وآله خطيبا، فحمد الله وأثنى عليه، ثم قال: (أما بعد، أيها الناس: إنما أنا بشر يوشك أن يأتيني رسول ربي فأجيبه، فاني تارك فيكم الثقلين: أولهما كتاب الله فيه الهدى والنور، فتمسكوا بكتاب الله عز وجل وخذوا به) فحث على كتاب الله ورغب فيه، ثم قال: (وأهل بيتي أذكركم الله عز وجل في أهل بيتي) ثلاث مرات. ورواه غيره من العامة بعبارات شتى، تشترك في وجوب التمسك بالكتاب وأهل البيت عليهم السلام.
روايت ششم: رسول خدا صلى الله عليه وآله اهل بيت را با كتاب عزيزى كه پيروى از او واجب است مقرون ساخته؛ پس متابعت از اهل بيت نيز به خاطر اين عطف و تصريح واجب است. و اين روايت مشهور است كه ناقلان شيعه به صورت تواتر آن را روايت كردهاند. مسلم آن را در صحيحش از زيد بن ارقم روايت كردهاست كه رسول خدا صلى الله عليه وآله براى ما خطبه خواند و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم همانا من بشرم به همين نزديكى مأمور پروردگام مىآيد و من پاسخ مثبت مىدهم (يعنى به سوى پروردگارم مىروم) همانا من دو چيز گرانبها را در ميان شما مىگذارم نخستين آنها كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است؛ پس به آن تمسك كنيد و مردم را به اخذ كتاب خدا تشويق كرد. و سپس فرمود: و ديگرى اهل بيت من كه شما را به خدا سوگند مىدهم كه در باره اهل بيت من خدا را مد نظر داشته باشيد. اين سخن را سه مرتبه گفت. غير از مسلم كسانى ديگر اين روايت را با عبارات گوناگون نقل كردهاند كه همگى در وجوب تمسك به كتاب خدا و اهل بيت عليهم السلام مشترك هستند.
العاملي الجزيني، محمد بن جمال الدين مكي، الشهيد الأول (متوفاي786 ه ـ) ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، ج1، ص58، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث – قم، الطبعة الأولى 1419
وقد روته الفرقة المحقة في مواضع لا تحصى قول النبي صلى الله عليه وآله: إني تارك فيكم الثقلين إن أخذتم بهما لن تضلوا أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله، وعترتي أهل بيتي لن يفترقا حتى يردا علي الحوض.
فرقه بر حق، در جاهاى متعدد كه قابل شمارش نيست از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كرده كه آن حضرت فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را مىگذارم...
العاملي النباطي، الشيخ زين الدين أبي محمد علي بن يونس (متوفاى877هـ) الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج2، ص32، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، الطبعة الأولى، 1384هـ
الدليل الثاني: الحديث المتواتر بين الفريقين: "إني تارك فيكم الثقلين ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي: كتاب الله عز وجل وعترتي أهل بيتي لن يفترقا حتى يردا علي الحوض" ومعنى الحديث كما يستفاد من الأخبار المتواترة أنه يجب التمسك بكلامهم، إذ حينئذ يتحقق التمسك بمجموع الأمرين.
دليل دوم (در پيروى از اهل بيت) روايت متواتر بين هر دو فرقه شيعه و اهل سنت است كه رسول خدا فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را مىگذارم.... معناى اين روايت همانگونه كه روايات متواتر ديگر استفاده مىشود اين استكه تمسك به سخنان اهل بيت واجب است؛ زيرا در اين صورت تمسك به هردو محقق مىشود.
الإسترآبادي، محمد أمين، (متوفاي1033هـ) الفوائد المدنية والشواهد المكي، ص254، تحقيق: الشيخ رحمة الله الرحمتي الأراكي، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ : الأولى1424
علامه محمد تقى مجلسى بر تواتر روايت ثقلين تصريح كرده و مىنويسد:
«ولا ترجعوا بعدي كفارا» بالمخالفة سيما في أمر الوصي لأنه تواتر عنه صلى الله عليه و آله و سلم أنه قال في منى إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلثا- و كان يعرض بأمثال هذه التأكيدات إلى أن أمر علي عليه السلام على سبيل التهديد بقوله تعالى (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ).
رسول خدا فرمود: به وسيله مخالفت با من، كارى نكنيد كه بعد از من كافر شويد، به ويژه در امر وصى؛ چرا كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله متواتر نقل شدهاست كه آن حضرت در منى فرمود: همانا من دو چيز گرانبها را در ميان شما مىگذارم، يكى كتاب خدا و ديگرى عترت من اهل بيت است. و بعد سه مرتبه فرمود: شما را درباره اهل بيتم سفارش مىكنم. رسول خدا همانند اين تأكيدات را در مورد اهل بيتش مىفرمود تا اينكه مأمور شد تا على عليه السلام را به مقام وصايت منصوب نمايد و اين آيه به عنوان تهديد در مخالفت از نصب امامت نازل شد: اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مىدارد. آرى، خدا گروه كافران را هدايت نمىكند.
مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى (متوفاي1070هـ)، روضة المتقينفي شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)، ج10، ص271، باب تحريم الدماء و الأموال بغير حقها و النهي عن التعرض لما لا يحل و التوبة عن القتل إذا كان عمدا أو خطأ.
ملا صالح مازندرانى يكى از شارحان اصول كافى در باره روايت ثقلين مىنويسد:
قوله (والثقلان كتاب الله تعالى وأهل بيتي) اتفقت العامة والخاصة على مضمون هذا الحديث وصحته وهذا صريح في المطلب فإنه لا يشك عاقل أن الثقلين يقومان مقامه بعده في أمته وأن التمسك بهما أمان من الضلال وقد مر أن المراد من أهل البيت العترة (عليهم السلام).
اين سخن رسول خدا كه فرمود: ثقلان ، كتاب خدا و اهل بيت من هستند. عامه (اهل سنت) و خاصه (شيعه) بر مضمون اين روايت و صحت آن اتفاق نظر دارند و اين صريح در مطلب است؛ چرا كه هيچ عاقلى ترديد ندارد بر اينكه كتاب خدا و اهل بيت بعد از پيامبر در ميان امت مىماند و تمسك به آن دو، باعث امان از گمراهى است و گذشت اينكه مراد از اهل بيت ، «عترت» است.
المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي1081هـ)، شرح أصول الكافي، ج6، ص139، تحقيق: مع تعليقات: الميرزا أبو الحسن الشعراني / ضبط وتصحيح: السيد علي عاشور، ناشر: دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ: الأولى1421 - 2000 م
الدليل الثامن [حديث الثقلين] ما تواتر عن النبي صلى الله عليه وآله: اني تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا أبدا، كتاب الله وعترتي أهل بيتي، ولن يفترقا حتى يردا علي الحوض. وقد رواها الخاصة والعامة بعبارات مختلفة وأسانيد متعددة.
دليل هشتم روايت متواترى است كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را به يادگار مىگذارم.... و اين روايت را خاصه و عامه با عبارات گوناگون و سندهاى متعدد نقل كردهاند.
الشيرازي النجفي القمي، محمد طاهر بن محمد حسين (متوفاي1098هـ)، الأربعين في إمامة الأئمة الطاهرين، ص363، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، چاپخانه : أمير، چاپ: الأولى، سال چاپ1418
از طريق شيعه و اهل سنت به صورت متواتر نقل شده است كه رسول خدا فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را به يادگار مىگذارم كه اگر به آن دو تمسك كنيد هرگز گمراه نشويد، يكى كتاب خدا و ديگرى عترت و اهل بيت من.
الحر العاملي، الشيخ محمد بن الحسن (متوفاي1104هـ)، الفصول المهمة في أصول الأئمة، ج1، ص449، باب 118تحقيق: تحقيق وإشراف: محمد بن محمد الحسين القائيني، ناشر: مؤسسة معارف إسلامي إمام رضا (ع)، چاپ : الأولى1418 - 1376 ش
در ميان خاصه (شيعه) و عامه (اهل سنت) از رسول خدا به صورت متواتر نقل شده است كه حضرت فرمود: ....
الحر العاملي، الشيخ محمد بن الحسن (متوفاي1104هـ)، الفصول المهمة في أصول الأئمة، ج1 ، 549، باب 24، تحقيق: تحقيق وإشراف: محمد بن محمد الحسين القائيني، ناشر: مؤسسة معارف إسلامي إمام رضا (ع)، چاپ : الأولى1418 - 1376
وحديث الثقلين أيضا متواتر كما ستعرف في بابه، وهو كاف في هذا الباب.
روايت ثقلين نيز متواتر است؛ چنانچه به زودى در باب آن خواهيد شناخت و همين روايت براى اثبات امامت كافى است.
المجلسي، محمد باقر (متوفاى1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج29، ص646، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
محقق بحرانى در بحث اينكه اهل بيت عليهم السلام مفسر قرآن هستند و گفتار آنان حجت است، مىنويسد:
ويدل على ذلك الحديث المتواتر بين العامة والخاصة من قوله (صلى الله عليه وآله) إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله وعترتي أهل بيتي، لن يفترقا حتى يردا علي الحوض". فإن الظاهر أن المراد من عدم افتراقهما إنما باعتبار الرجوع في معاني الكتاب إليهم ( صلوات الله عليهم ) وإلا لو تم فهمه كلا أو بعضها بالنسبة إلى الأحكام الشرعية والمعارف الآلهية بدونهم لصدق الافتراق ولو في الجملة .
بر اين مطلب روايت متواتر بين شيعه و اهل سنت دلالت مىكند كه رسول خدا فرمود: همانا من دو چيز گرانبها را در ميان شما مىگذارم.... ظاهرا مقصود از جدا نشدن آن دو به اين اعتبار است كه بايد در فهم معناى آيات به اهل بيت مراجعه كرد و الا اگر بدون رجوع به اهل بيت فهم انسان تماما و يا برخى موارد آن تام و كامل باشد، افتراق صدق مىكند.
البحراني،الشيخ يوسف، (متوفاي1186هـ)، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج1، ص29، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، طبق برنامه مكتبه اهل البيت.
ايشان در جاى ديگر مىنويسد:
ثم إنه مما يزيد ما ذكرناه تأييدا ويعلى مناره تشييدا ما استفاض بل تواتر معنى بين الخاصة والعامة من قوله صلى الله عليه وآله " إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي لن تضلوا ما إن تمسكتم بهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض " وهو مروي بطرق عديدة ومتون متقاربة.
علاوه بر آنچه ما بيان كرديم ، به منظور تأييد و تقويت آن، روايتى است مستفيض و بلكه تواتر معنوى در ميان شيعه و اهل سنت دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: همانا من دو چيز گرانبها را در ميان شما مىگذارم.... اين روايت با سندهاى متعدد و متنهاى نزديك به هم روايت شدهاست.
البحراني،الشيخ يوسف، (متوفاي1186هـ)، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج9، ص360، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، طبق برنامه مكتبه اهل البيت.
ومع ذلك، ورد الأخبار المتواترة في وجوب التمسك بالقرآن، منها الأخبار المذكورة، ومنها المتواتر عن الرسول (صلى الله عليه وآله): "إني تارك فيكم الثقلين" الحديث . . إلى غير ذلك مما لا يحصى.
با اين حال، روايات متواترى در باره وجوب تمسك به قرآن وارد شدهاست. از جمله رواياتى كه ذكر شد و از جمله آنها روايت متواتر از رسول خدا صلى الله عليه وآله است كه فرمود: همانا من دو چيز گرانبها را در ميان شما مىگذارم.. و غير اين روايت كه قابل شمارش نيست.
الوحيد البهبهاني، محمد باقر (متوفاي1205هـ)، الرسائل الفقهية، ص210، تحقيق: مؤسسة العلامة المجدد الوحيد البهبهاني، ناشر: منشورات مؤسسة العلامة المجدد الوحيد البهبهاني، چاپخانه: أمير، چاپ: الأولى1419
و در كتاب ديگرش مىفرمايد:
وصرح الرسول صلى الله عليه وآله وسلم في الخبر المتواتر عنه: بأنه تارك فينا الثقلين: كتاب الله، وعترته أهل البيت وجعلهما حجة علينا إلى يوم القيامة وأمرنا بالأخذ بهما وأكد وشدد.
رسول خدا صلى الله عليه وآله در خبرى كه از ايشان به صورت متواتر نقل شده تصريح كرده است كه آن حضرت فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها را مىگذارم يكى كتاب خدا و ديگرى اهل بيت من . و آن دو را تا روز قيامت حجت براى ما قرار داده و به ما دستور داده كه به آن دو تمسك كنيد و به اين مطلب تأكيد كرد.
الوحيد البهبهاني، محمد باقر (متوفاي1206هـ)، الفوائد الحائرية، ص284، ناشر: مجمع الفكر الإسلامي، چاپخانه: باقري – قم، چاپ: الأولى، سال چاپ1415
شيخ الشريعه اصفهانى نيز تواتر در مورد روايت ثقلين را گزارش كردهاست:
وما تواتر أيضا عند الفريقين من قوله: «إني تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي».
آنچه نزد فريقين متواتر است اين سخن رسول خدا است كه فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را به يادگار مىگذارم... .
الأصبهاني، شيخ الشريعة (متوفاي 1339هـ)، ص27، القول الصراح في البخاري وصحيحه الجامع، تحقيق: الشيخ حسين الهرساوي وقدم له: الشيخ جعفر السبحاني، ناشر: مؤسسة الإمام الصادق عليه السلام، چاپخانه : اعتماد – قم، چاپ: الأولى142.
علامه امينى صاحب كتاب الغدير نيز بر تواتر روايت ثقلين تصريح مىكند:
وذكر الحافظ ابن حجر في الصواعق (ص:89 ) مرفوعة أبي سعيد الخدري، وأردفها بكلمة الواحدي هذه، فقال: وأشار بقوله: كما أوصاهم النبي (صلى الله عليه وسلم) إلى الأحاديث الواردة في ذلك وهي كثيرة. وذكر المرفوعة وكلمة الواحدي جمع من المؤلفين الأعلام، واستشهد بعدهما غير واحد منهم بقوله (صلى الله عليه وآله وسلم) الصحيح الوارد المتواتر في ذيل حديث الثقلين: والله سائلكم كيف خلفتموني في كتابه وأهل بيتي.
ابن حجر در كتاب صواعق ، مرفوعه ابو سعيد خدرى را ذكر كرده و سخن واحدى را نيز آورده و سپس گفتهاست: واحدى به اين سخنش كه «كما اوصاهم النبى..» اشاره به رواياتىاست كه در اين مورد وارد شده و اين روايات بسيار است. آنگاه ابن حجر روايت مرفوعه و سخن واحدى و گروهى از مؤلفان بزرگ را ذكر كردهاست.
بعد از اين دو ، بسيارى از علما به اين سخن صحيح و متواتر رسول خدا در ذيل روايت ثقلين استشهاد كرده كه فرمود: به خدا سوگند خداوند از شما مىپرسند كه در باره كتاب خدا و اهل بيت من چگونه رفتار كرديد.
الأميني، عبد الحسين (متوفاي1392هـ)، سيرتنا وسنتنا، ص33، ناشر: دار الغدير للمطبوعات / دار الكتاب الإسلامي - بيروت – لبنان، چاپ: الثانية1412 - 1992 م
حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى در شرح احقاق الحق در بحث آيه مودت و بعد از ذكر اين نكته كه مردم اهل بيت را رها كرده و به قياس و استحسان و مصالح مرسله روى آوردهاند مىنويسد:
مع أنه قد تواتر عنه (ص): إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي لن تضلوا ما تمسكتم بهما (وقوله (ص): مثل أهل بيتي كسفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق).
با اينكه از رسول خدا به صورت تواتر نقل شده كه فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را مىگذارم اگر به آنها تمسك كرديد هرگز گمراه نشويد و نيز فرمود: مثل اهل بيت من همانند سفينه نوح است هركه بر آن سوار شد نجات يافت و هر كه از آن جا ماند غرق گرديد.
المرعشي النجفي، السيد شهاب الدين (متوفاي1411هـ)، شرح إحقاق الحق، ج3، ص21، تحقيق وتعليق: السيد شهاب الدين المرعشي النجفي، ناشر: منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم - ايران
علامه طباطبايى فيلسوف و مفسر قرآن كريم در باره تواتر روايت ثقلين مىنويسد:
وقد نص النبي صلى الله عليه وآله على علمهم بالقرآن وإصابة نظرهم فيه وملازمتهم إياه بقوله في الحديث المتواتر المتفق عليه: "إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي لن يفترقا حتى يردا علي الحوض".
رسول خدا صلى الله عليه وآله تصريح نموده بر اينكه اهل بيت عليهم السلام آگاه به علوم به قرآن است و نظر آنها در باره قرآن حق ، و خود آنان ملازم با قرآن هستند. دليل اين گفتار روايت متواترى است كه همگان بر آن اتفاق دارند كه آن حضرت فرمود: همانا من دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مىگذارم؛ يكى كتاب خدا و ديگرى اهل بيت من. اين دو هرگز از همديگر جدا نمىشوند تا اينكه بر حوض كوثر بر من وارد شوند.
طباطبايى، سيد محمد حسين (متوفاى1412هـ)، الميزان فى تفسير القرآن، ج17، ص45، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، الطبعة : الخامسة، 1417هـ .
ايشان در جاى ديگر در مورد عدم تحريف قرآن سخن گفته و به تواتر روايت ثقلين نيز تصريح مىكند:
ويدل على عدم وقوع التحريف الأخبار الكثيرة المروية عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم من طرق الفريقين الآمرة بالرجوع إلى القرآن عند الفتن وفي حل عقد المشكلات. وكذا حديث الثقلين المتواتر من طرق الفريقين: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا الحديث.
دليل بر عدم تحريف قرآن روايات فراوانى است كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله از طريق شيعه و اهل سنت روايت شده و در آن ها دستور داده شده كه هنگام وقوع فتنه و حل مشكلات به قرآن بايد مراجعه كرد. و نيز روايت ثقلين كه از طريق شيعه و اهل سنت به صورت متواتر نقل شده كه رسول خدا فرمود: همانا من دو چيز گرانبها را در ميان شما مىگذارم...
طباطبايى، سيد محمد حسين (متوفاى1412هـ)، الميزان فى تفسير القرآن، ج12، ص107، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، الطبعة : الخامسة، 1417هـ .
حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى روايت ثقلين را يكى از دلائل عصمت ائمه عليهم السلام شمرده و بر تواتر اين روايت تصريح كردهاست:
وكذا رأي الأئمة من العترة النبوية (عليهم السلام) الذين لا يخلو الزمان من واحد منهم، لأن النبي (صلى الله عليه وآله) نص على عصمتهم فقال في الحديث المتواتر المشهور (إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي إن تمسكتم بهما لن تضلوا أبدا، فإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض). ولم يدع أحد تلك الحصانة والعصمة لأحد من الأمة إلا للأئمة الاثني عشر (عليهم السلام).
همچنين است ، نظر ائمه عليهم السلام؛ همان كسانىكه زمان از يكى از آنها خالى نيست ؛ چرا كه رسول خدا صلى الله عليه وآله بر عصمت آنان تصريح كرده و در روايت متواتر مشهور فرموده: همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را به يادگار مىگذارم... و هيچ كسى اين عصمت را براى يكى از افراد امت جز براى ائمه داوازدهگانه ادعا نكردهاست.
مجموعة الرسائل - الشيخ لطف الله الصافي - ج 1 ص 189
حضرت آيت الله العظمى در مقدمه كتاب «الجامع للشرايع» يحيى بن سعيد حلى مىنويسد:
وقد خلف في أمته الإسلامية وديعتين عظيمتين هما: "الكتاب والعترة" وأمر بالتمسك بهما إلى يوم القيامة حيث قال: "أني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي أبدا". وتواتر هذا الحديث، واستفاضته وصحة متنه وسنده تغنينا عن الإفاضة حوله.
رسول خدا در ميان امت اسلامى دو امانت بزرگ بر جا گذاشت يكى كتاب خدا و ديگرى عترتش. و دستور داد كه به آن دو چنگ بزنيد تا روز قيامت. آنجا كه فرمود: همانا من در ميان شما ... و تواتر اين روايت و استفاضه و صحت متن و سند آن ما بىنياز مىكند از اينكه پيرامون آن سخن بگوييم.
الحلي، يحيى بن سعيد (متوفاي689هـ)، الجامع للشرايع، ص مقدمة المشرف 4، تحقيق: تحقيق وتخريج: جمع من الفضلاء / إشراف: الشيخ جعفر السبحاني، ناشر: مؤسسة سيد الشهداء، چاپخانه: المطبعة العلمية – قم، چاپ: 1405
با توجه به مطالبىكه در اين دو فصل گفته شد ، ثابت مىشود كه روايت ثقلين با سند صحيح و معتبر در منابع شيعه ذكر شده و داراى بالاترين اعتبار در نزد علماى شيعه است و براى اثبات ولايت ائمه، و عصمت آنان حجيت دارد.
بنابراين، سخنان كارشناسان وهابى كه وجود روايت صحيح ثقلين را در منابع شيعه انكار مىكنند و در شبكههايشان شبهه پراكنى مىكنند، دروغ محض است. آنها با اينكار خود نه تنها نمىتوانند اعتقادات حقهاى شيعيان را زير سؤال ببرند؛ بلكهبىسوادى و بىاطلاعى خودشان را به اثبات مىرسانند و براى خودشان رسوائى به بار مىآوردند.
علاوه بر صحت سند، اين روايت از ديدگاه علماى شيعه مورد اتفاق و بر تواتر آن تصريح كردهاند و تواتر روايت يك مطلب مشهور در نزد شيعه است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
گروه پاسخ به شبهات ، مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عج