هواي غدير خم گرم بوده است يا سرد؟ شبکههاي وهابي بعد از عجز در مقابل ادله شيعه درباره دلالت حديث غدير بر خلافت و جانشيني حضرت علي عليه السلام، به جغرافياي منطقه غدير پناه آودهاند. آنها با مطرح کردن اين موضوع که روز غدير در اواخر زمستان بوده است، و غدير خم منطقه سرسبز و پر از درخت و محل تفريحي بوده است و پيامبر صلي الله عليه و آله صحابه را در اين مکان خنک و تفريحي جمع کرد، به خيال خود ميخواهند از اهميت روز جانشيني حضرت علي عليه السلام بکاهند . آنها ادعا ميکنند که اين شيعيان هستند که ميگويند هواي غدير در آن روز گرم و سوزناک بوده است تا با اين روش يک سناريوي احساساتي براي اهميت غدير درست کنند؛ عربها که در منطقه گرم زندگي ميکنند، به داشتن هواي گرم عادت داشتهاند و لذا معطل شدن در گرما براي ايشان کار سختي نبوده است که موضوعيت در اهميت غدير داشته باشد . با اين توضيح آيا واقعا روز غدير سرد و بهاري بوده است؟ پاسخ هرچند گرمي و يا سردي هوا در روز غدير هيچ تاثيري در انکار اصل جريان غدير ندارد، اما بخاطر اينکه دروغ وهابيان براي همه روش شود، منابعي را از کتب خود اهل سنت نقل ميکنيم که در آنها به گرماي طاقت فرساي روز غدير اشاره شده است و نقل شده که آن روز چنان گرم و غير قابل تحمل بوده که صحابه گرماي آن روز را به عنوان يک خاطره بياد ماندني ذکر کردهاند و از شدت گرماي هوا، براي پيامبر صلي الله عليه و آله سايبان درست کردند روايت حاکم نيشابوري با سند صحيح حاکم در روايت صحيحي چنين نقل ميکند: حاکم نيشابوري گويد: 6272 أخبرني محمد بن علي الشيباني بالكوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاري ثنا أبو نعيم ثنا كامل أبو العلاء قال سمعت حبيب بن أبي ثابت يخبر عن يحيى بن جعدة عن زيد بن أرقم رضي الله عنه قال خرجنا مع رسول الله صلي الله عليه و سلم حتى انتهينا إلى غدير خم فأمر بروح فكسح في يوم ما أتى علينا يوم كان أشد حرا منه فحمد الله وأثنى عليه وقال يا أيها الناس أنه لم يبعث نبي قط إلا ما عاش نصف ما عاش الذي كان قبله وإني أوشك أن أدعى فأجيب وإني تارك فيكم ما لن تضلوا بعده كتاب الله عز وجل ثم قام فأخذ بيد علي رضي الله عنه فقال يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم قالوا الله ورسوله أعلم ألست أولى بكم من أنفسكم قالوا بلى قال من كنت مولاه فعلي مولاه زيد بن ارقم مي گويد با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله (از مكّه) خارج شديم، در روزى كه تاكنون گرمتر از آنروز بر ما نگذشته بود، به غدير خم رسيديم طبق دستور آن حضرت خار و خاشاك آنجا را برداشتيم. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله حمد و ثناى خداوند را بجا آورد و سپس خطاب به مردم فرمود: هيچ پيغمبرى مبعوث نشده مگر آنكه بيش از نيمى از عمر پيغمبر قبل از خود زندگي نكرده و نزديك است من به سراى ديگر دعوت شوم و اجابت نمايم (از دنيا بروم). من در ميان شما چيزى را به جاي مي گذارم كه(با تبعيت از آن) هرگز گمراه نمي شويد و آن كتاب خداست ، سپس برخاست و دست (حضرت)على (عليه السلام)را گرفت و خطاب بمردم فرمود: كيست كه سزاوارتر است به شما از خود شما؟ گفتند خدا و رسول او داناترند. فرمود: آيا من نسبت به شما از خودتان سزاوار تر نيستم ؟ گفتند : آري ؛ فرمود هر كس كه من مولاى (سرپرست) او هستم. پس على عليه السّلام مولاى او است . وي در خصوص سند روايت گويد: هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه . ذهبي نيز در تلخيص بعد از نقل اين سخن حاکم چنين مي گويد: صحيح : اين روايت صحيح است نقل طبراني طبراني نيز اين روايت را با سند صحيح نقل کرده است: حدثنا عَلِيُّ بن عبد الْعَزِيزِ ثنا أبو نُعَيْمٍ ثنا كَامِلُ أبو الْعَلاءِ قال سمعت حَبِيبَ بن أبي ثَابِتٍ يحدث عن يحيى بن جَعْدَةَ عن زَيْدِ بن أَرْقَمَ قال خَرَجْنَا مع رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم حتى انْتَهَيْنَا إلى غَدِيرِ خُمٍّ أَمَرَ بِدُوحٍ فَكُسِحَ في يَوْمٍ ما أتى عَلَيْنَا يَوْمٌ كان أَشَدَّ حُرًّا .... سند طبراني از ابو نعيم به بعد همانند سند حاکم مي باشد که تصحيح آن بيان شد . اما راوي ميان طبراني و ابونعيم ، يکي از اساتيد طبراني به نام : علي بن عبد العزيز بن المرزبان بن سابور أبو الحسن البغوي مي باشد كه در اينجا به بررسي شرح حال او مي پردازيم: وي عموي ابوالقاسم بغوي ميباشد و در نزد علماي علم رجال اهل سنت توثيقات فراوان دارد دار قطني او را فردي مورد اطمينان مي داند: علي بن عبد العزيز بن المرزبان بن سابور، أبو الحسن البغوي. قال السهمي: سئل الدَّارَقُطْنِيّ عن علي بن عبد العزيز؟ فقال: ثقة مأمون. سهمي مي گويد: از دارقطنِي پيرامون علي بن عبد العزيز سؤال شد، گفت: وي مورد وثوق و مورد اعتماد است. وقال السُّلَمِيُّ: سألت الدَّارَقُطْنِيّ عن علي بن عبد العزيز، فقال: ثقة مأمون. سلمي مي گويد: از دارقطنِي در مورد وثاقت علي بن عبد العزيز پرسيدم، گفت: مورد وثوق و اطمينان است. الدكتور محمد مهدي المسلمي - أشرف منصور عبد الرحمن - عصام عبد الهادي محمود - أحمد عبد الرزاق عيد - أيمن إبراهيم الزاملي - محمود محمد خليل، موسوعة أقوال أبي الحسن الدارقطني في رجال الحديث وعلله، الطبعة: الأولى، 2001 م، الناشر: عالم الكتب للنشر والتوزيع - بيروت، لبنان، ج 2، ص 466، رقم 2478. ذهبي در خصوص او گويد: علي بن عبد العزيز بن المرزبان بن سابور الحافظ الصدوق وي حافظ حديث است (صد هزار حديث حفظ است) و فردي راستگو است. وي همچنين در كتاب سير أعلام النبلاء مينويسد: علي بن عبد العزيز ..الامام الحافظ الصدوق علي بن عبد العزيز پيشوا ، حافظ حديث و راستگو است. ابن حجر عسقلاني نيز چنين مي گويد: علي بن عبد العزيز البغوي نزيل مكة أحد الحفاظ المكثرين مع علو الإسناد مشهور. او ساكن مكه و يكي از حافظان حديث است كه احاديث را با سندهاي كوتاه نقل مي كند (راويان اصلي را پيدا مي كند) و فردي مشهور است. سيوطي نيز مينويسد: علي بن عبد العزيز بن المرزبان بن شابور الحافظ الصدوق أبو الحسن البغوي. أبو الخير ابن الجزري نيز او را فردي قابل استناد معرفي مي كند: علي بن عبد العزيز بن عبد الرحمن أبو الحسن البغوي البغدادي نزيل مكة شيخ مسند ثقة. او ساكن مكه و شيخي مورد استناد و قابل اعتماد است. بنابرين روايت طبراني نيز صحيح مي باشد روايت احمد بن حنبل با سند معتبر احمد بن حنبل در دو کتاب خود يعني مسند احمد و فضائل الصحابه روايت معتبري را نقل کرده است که نشان ميدهد هواي غدير آنچنان گرم بوده است که براي پيامبر صلي الله عليه آله سايبان درست کردند: حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا سفيان ثنا أبو عَوَانَةَ عَنِ الْمُغِيرَةِ عن أَبِى عُبَيْدٍ عن مَيْمُونٍ أبي عبد اللَّهِ قال قال زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ: وَأَنَا أَسْمَعُ، نَزَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِوَادٍ يُقَالُ لَهُ: وَادِي خُمٍّ فَأَمَرَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّاهَا بِهَجِيرٍ ، قَالَ: فَخَطَبَنَا، وَظُلِّلَ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِثَوْبٍ عَلَى شَجَرَةِ سَمُرَةٍ مِنَ الشَّمْسِ، فَقَالَ: " أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ، أَوْ أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ، أَنِّي أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ ؟ " قَالُوا: بَلَى، قَالَ: " فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ، فَإِنَّ عَلِيًّا مَوْلَاهُ، اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ . راوي مي گويد : در حاليكه من ميشنيدم زيد چنين گفت: با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در وادى كه خم ناميده ميشود فرود آمديم. آنحضرت امر باقامه نماز فرمود و در گرماى نيمروز نماز را بجا آورد سپس براى ما خطبه ايراد فرمود در حاليكه با افكندن پارچه بر يكدرخت بزرگ براى آنجناب سايه تشكيل داده شده بود. آنگاه فرمود: آيا نميدانيد؟ آيا شهادت نميدهيد باينكه من اولى (سزاوارتر) هستم بهر مؤمنى از خود او؟ گفتند آرى چنين است. فرمود: پس هر كه من مولاى اويم همانا على عليه السّلام مولاى او است. بار خدايا دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد و دوست دار آنكه را كه او را دوست دارد پاسخ به اشکالات سند روايت احمد بن حنبل همچنانکه در حاشيه کتاب فضائل الصحابه ديده شد، محقق کتاب، سند روايت را بخاطر دو راوي يعني ابوعبيد و ميمونه ابي عبد الله، ضعيف دانسته است، لذا ضروري است تا در اين خصوص تحقيقي صورت بگيرد تا روش شود که آيا واقعا اين دو راوي ضعيف هستند يا نه؟ الف: بررسي وثاقت ابي عبيد نام اين شخص بشير بن أبي بشير الأنصاري ميباشد که محقق کتاب مسند احمد او را مجهول دانسته بود در پاسخ ميگوييم: ابن حبان او را ثقه دانسته است محقق کتاب ادعا کرده بوده که ابي عبيد مجهول است در حالي که ابن حبان او را در الثقات ذکر کرده است: بشير بن أبى بشير مولى الزبير بن العوام يروى عن جابر بن عبد الله روى عنه محمد بن إسحاق توثيق ابن حبان موجب اعتبار روايت ميشود برخي از علماي اهل سنت در خصوص توثيقات ابن حبان گفتهاند که اگر يک راوي در بين علماي رجال ضعيف باشد اما ابن حبان او را توثيق کند، در اين صورت روايت« حسن» ميشود شوکاني در ذيل يک روايتي که يکي از راويان آن تضعيف دارد، اما ابن حبان او را توثيق کرده است گويد: قلنا ومع توثيق ابن حبان له فقد صار من قسم الحسن لا من قسم الضعيف ما ميگوييم با توثيق ابن حبان آن راوي را، روايت از قسم حسن ميشود نه از قسم ضعيف ابن حبان از متشددين است ابن حبان، مشهور به سخت گيري در توثيق است . ذهبي در ميزان الإعتدال درباره او مي گويد: ابن حبان ربما قصب الثقة حتي كأنه لا يدري ما يخرج من رأسه. ابن حبان گاهي آن قدر به شخص مورد اطمينان اشکال مي گيرد، انگار که نمي داند اين چه حرف هايي است که در مورد او مي زند!!! سيوطي نيز در تدريب الراوي به نقل از ابن حازم، در جواب اين مطلب كه ابن حبان از متساهلين است، مي گويد: وما ذكر من تساهل ابن حبان ليس بصحيح فإن غايته أنه يسمي الحسن صحيحا فإن كانت نسبته إلى التساهل باعتبار وجدان الحسن في كتابه فهي مشاحة في الاصطلاح وإن كانت باعتبار خفة شروطه فإنه يخرج في الصحيح ما كان راويه ثقة غير مدلس ... ولأجل هذا ربما اعترض عليه في جعلهم ثقات من لم يعرف حاله ولا عتراض عليه فإنه لا مشاحة في ذلك. آنچه که در مورد تساهل ابن حبان گفته شده است، درست نيست؛ زيرا نهايت چيزي که گفته شده است آن است که وي روايت حسن را صحيح مي شمارد؛ اگر مقصود از تساهل وي اين باشد که در کتاب او روايات حسن يافت شده است، اين تنها اشکال در اصطلاح ابن حبان است (و نه به خود وي) و اگر از اين جهت به او اشکال شود که او شرط صحت را سبک گرفته است؛ زيرا او در کتاب صحيح خويش از راويان مورد اطمينان غير مدلس روايت کرده است (و شرط بخاري و مسلم در مورد ملاقات و يا احتمال آن را مد نظر قرار نداده است) به اين علت عده اي به او اشکال کرده اند که او کسي را که مجهول است توثيق کرده است!!!؛ اما بر او اشکالي نيست (نظر او درست است)؛ زيرا اين کار وي سبب اشکال بر او نمي شود. بنابراين روايت از نظر سند معتبر است ب: بررسي وثاقت ميمون ابي عبد الله نام اين راوي، ميمون بن أستاذ قرشي،كندي،بصري است. همچنانکه نقل شد، محقق مسند احمد و فضائل الصحابه اين راوي را تضعيف کرده بودند و بخاطر همين به سند روايت اشکال گرفته بودند در پاسخ ميگوييم: ميمون بن ابي عبد الله مختلف فيه است که روايتش حسن ميشود وي هر چند در بين برخي از رجاليون اهل سنت تضعيف شده است، اما در کنار اين تضعيفات، توثيقاتي نيز دارد ابن ابي حاتم در اين خصوص مينويسد: ميمون بن أستاذ بصرى .... قال ذكره أبى عن إسحاق بن منصور عن يحيى بن معين قال ميمون بن أستاذ ثقة اسحاق از يحيي نقل کرده است او گفته است ميمون بن استاذ ثقه است ابن حبان نيز او را در الثقات آورده است: ميمون أبو عبد الله مولى عبد الرحمن بن سمرة القرشي طبق قاعدهاي که در رجال اهل سنت مشهور است، اگر يک راوي هم ثوثيق داشته باشد و هم تضعيف داشته باشد، عنوان «مختلف فيه = مورد اختلاف» در مورد او به كار مي رود و چنين فردي راويتش «حسن = معتبر» است. به عنوان نمونه وقتي ابن حجر عسقلاني اختلاف علماي اهل سنت را پيرامون توثيق و تضعيف قزعة بن سويد بن حجير باهلي، نقل مي كند، ميگويد : فالحاصل من كلام هؤلاء الأئمة فيه ان حديثه في مرتبة الحسن. و نيز در تهذيب التهذيب در ترجمه عبد الله بن صالح كاتب الليث به نقل از ابن قطان ميگويد: هو صدوق، ولم يثبت عليه ما يسقط حديثه ؛ إلا انه مختلف فيه فحديثه حسن. و در ترجمه هشام بن سعد ميگويد: هشام بن سعد قد ضُعّف من قبل حفظه، واخرّج له مسلم فحديثه في رتبة الحسن . ابن الملقن بعد از ذكر اختلاف شديد علما پيرامون يزيد بن أبي زياد ، مي گويد: فإنه لأجل اختلاف الأئمة فيه حسن حديثه. به خاطر اختلافي كه علما درباره او دارند ، حديث او حسن است. اين سخن ابن الملقن در حالي است كه در همانجا نقل مي كند كه نووي در مورد اين راوي گفته است: ضعيف باتفاق المحدثين. به اتفاق تمامي علماي حديث ، يزيد بن أبي زياد ضعيف است. بنابرين ميمون بن ابي عبدالله مختلف فيه است لذا روايتش حسن ميشود حاکم و ذهبي روايتي را که راوي آن ميمون بن استاذ است، تصحيح کردهاند حاکم و ذهبي روايتي را که در سلسله اسناد آن اين رواي وجود دارد، صحيح دانستهاند که اين تصحيح نشان از وثاقت او دارد حاکم در اين خصوص چنين نقل ميکند: أخبرنا أبو بكر أحمد بن جعفر البزاز ببغداد ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثني أبي ثنا محمد بن جعفر ثنا عوف عن ميمون أبي عبد الله عن زيد بن أرقم قال كانت لنفر من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أبواب .... وي در ادامه در خصوص روايت گويد: ...... هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه ذهبي نيز را تصحيح کرده است صحيح تصحيح حاكم مورد احتجاج است در اعتبار تصحيح حاکم همين بس که برخي از علماء تاکيد کردهاند که تصحيحات محدثين از جمله حاکم، حجت و مورد احتجاج است. شوکاني در اين خصوص گويد: وَهَكَذَا يَجُوزُ الاحْتِجَاجُ بِمَا صَحَّحَهُ أَحَدُ الْأَئِمَّةِ الْمُعْتَبَرِينَ مِمَّا كَانَ خَارِجًا عَنْ الصَّحِيحَيْنِ ، وَكَذَا يَجُوزُ الاحْتِجَاجُ بِمَا كَانَ فِي الْمُصَنَّفَاتِ الْمُخْتَصَّةِ بِجَمْعِ الصَّحِيحِ ، كَصَحِيحِ ابْنِ خُزَيْمَةَ وَابْنِ حِبَّانَ وَمُسْتَدْرَكِ الْحَاكِمِ وَالْمُسْتَخْرَجَات عَلَى الصَّحِيحَيْنِ ؛ لِأَنَّ الْمُصَنِّفِينَ لَهَا قَدْ حَكَمُوا بِصِحَّةِ كُلِّ مَا فِيهَا حُكْمًا عَامًّا ، وَهَكَذَا يَجُوزُ الاحْتِجَاجُ بِمَا صَرَّحَ أَحَدُ الْأَئِمَّةِ الْمُعْتَبَرِينَ بِحُسْنِهِ ؛ لِأَنَّ الْحَسَنَ يَجُوزُ الْعَمَلُ بِهِ عِنْدَ الْجُمْهُورِ جايز است به آن روايتي که يکي از ائمه معتبر در غير صحيحين، تصحيح کردهاند، احتجاج نمود همچنين جايز است به آن چيزي که در مصنفات که مخصوص جمع روايات صحيح است مانند صحيح ابن خزيمه، ابن حيان، مستدرک حاکم و مستخرجات بر صحيحين، احتجاج کرد همچنين جايز است به آنچه که يکي از ائمه حديث به حسن بودن يک روايتي حکم کردهاند، احتجاج کرد چون در بين جمهور جايز است به حسن عمل کرد شوکاني همچنين روايتي را نقل کرده که يکي از روايان آن سهل بن معاذ است كه در خصوص او علماء حرف و حديث دارند وي در عدم اعتناء به اين قيل و قال درباره راوي حديث، تصحيحات اين خزيمه و حاکم را حجت قرار داده و گويد: وصححه ابن خزيمة والحاكم وغيرهما وفي سهل بن معاذ مقال ولكن لا التفات إلى ذلك بعد تصحيح هؤلاء الأئمة لحديثه در سهل بن معاذ حرف و حديث هست اما بعد از تصحيات ائمه حديث ( ابن خريمه، حاکم و غيره) ديگر به آن تضعيفات اعتناء نميشود همچنين ابراهيم هلال در کتاب ولاية الله در ذيل يک روايتي نقل کرده است که وقتي مقدسي، ابن حبان و حاکم روايتي را تصحيح ميکنند، اين دلالت دارد که آنها با توجه به شناخت راوي، روايت را تصحيح ميکنند؛ وي گويد: لا تعجزوا في الدعاء ، فإنه لن يهلك مع الدعاء أحد. وقد صححه هؤلاء الأئمة الثلاثة فلا وجه لتعقب الذهبي بأن في إسناده عمر بن محمد الأسلمي وأنه لا يعرفه لأنه قد عرفه هؤلاء الأئمة ولو لم يعرفوه لم يصححوا الحديث مقدسي، ابن حبان و حاکم اين روايت لاتعجزوا را تصحيح کردهاند لذا اشکال ذهبي به يکي از روات يعني عمر بن محمد وارد نيست زيرا ذهبي شناختي به او نداشت درحالي که آن سه نفر او را او را ميشناختند و اگر آنها آن شخص را نمي شناختند حديث را تصحيح نميکردند ذهبي: تصحيح حاکم حداقل موجب حسن حال راوي است ذهبي درباره تصحيحات حاکم و دارقطني گويد: فإن خُرِّج حديثُ هذا في "الصحيحين"، فهو مُوَثَّق بذلك وإن صَحَّح له مثلُ الترمذيِّ وابنِ خزيمة، فجيِّدٌ أيضاً. وإن صَحَّحَ له كالدارقطنيِّ والحاكم، فأقلُّ أحوالهِ: حُسْنُ حديثه اگر حديثي از صحيحين تخريج شود که اين روايت در صحيحين است در اين صورت آن راوي توثيق ميشود و اگر آن را ترمذي و اين خزيمه تصحيح کند ، اين جيد است و اگر دارقطني و حاکم آن را تصحيح کنند، کمترين احوال آن شخص حسن دانستن روايت آن راوي است طبق اين بيان، تصحيح حاکم مورد پذيرش و ميمون بن ابي عبدالله توثيق ميشود روايت خطيب بغدادي در تلخيص المتشابه خطيب بغدادي روايتي را نقل ميکند که در آن اشاره شده است که هواي غدير آنچنان سوزناک بوده است که صحابه از شدت گرماي آفتاب در اذيت بودند تا حدي که مقداري از لباس خود را بر سر و مقداري را زير پا ميگذاشتند تا از حرارت هوا، آنها را حفظ کند وي مينويسد: اَخْبَرَنَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْقَاسِمِ النَّرْسِيُّ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الشَّافِعِيُّ، وَأَخْبَرَنِيهِ الْحَسَنُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَاللَّفْظُ لِحَدِيثِهِ، ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ شَاذَانَ، قَالا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حُمَيْدِ بْنِ الرَّبِيعِ، ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى الصُّوفِيُّ، حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَهُوَ ابْنُ مَيْمُونٍ، عَنْ أَبِي حَنِيفَةَ سَابِقِ الْحَاجِّ سَعِيدِ بْنِ بَيَانٍ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنِ الْبَرَاءِ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْغَدِيرَ قَامَ فِي الظَّهِيرَةِ، فَأَمَرَ بِقَمِّ الشَّجَرَاتِ، ثُمَّ جُمِعَتْ لَهُ أَحْجَارٌ، وَأَمَرَ بِلالا فَنَادَى فِي النَّاسِ، فَاجْتَمَعَ الْمُسْلِمُونَ، فَصَعَدَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى تِلْكَ الأَحْجَارِ، فَحَمِدَ اللَّهَ، وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيَّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ، وَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ، وَأَعِزَّ مَنْ نَصَرَهُ»! قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: قَالَ الْبَرَاءُ: فِي يَوْمٍ صَائِفٍ شَدِيدٍ حَرِّهِ، حَتَّى جَعَلَ الرَّجُلُ مِنَّا بَعْضَ ثَوْبِهِ تَحْتَ قَدَمِهِ، وَبَعْضَهُ عَلَى رَأْسِهِ، فَلَمَّا هَمَّ بِالنُّزُولِ قَالَ: «أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنِّي أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟» قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيَّ مَوْلاه ابي اسحق از براء بن عازب نقل مي کند : وقتي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله بر منطقه غدير وارد شد به هنگام گرماي ظهر ، دستور دادند تا برگ درختان را جمع کرده و سپس براي ايشان سنگهايي آوردند و به بلال دستور دادند تا در ميان مردم ندا سر دهد و مسلمانان را جمع نمايد پس پيامبر بر بالاي آن سنگها رفته و حمد و ثناي الهي را بجاي آورده و فرمودند : اي مردم !هر کس من مولاي او بودم ، پس علي هم مولاي اوست . خداوندا دوست دار هر که او را دوست دارد و هم دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد و غضب نما بر کسي که بر علي عليه السلام غضب نمايد و دوست بدار هر که او را دوست دارد و عزيز بدار هر که او را ياري نمايد. ابواسحاق ميگويد : براء بن عازب گفت : (واقعه غدير ) در روزي بسيار گرم بود به گونه اي که از شدت گرما صحابه رداي خود را به زير پاي خود افکنده بودند و برخي نيز آن را بر روي سرشان کشيده بودند . وقتي پيامبر در غدير ماندند فرمودند : آيا شهادن نداديد که من از شما بر خودتان اولي هستم ؟ مردم گفتند : آري . پس پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند : هر کس من مولاي او بودم ، پس علي هم مولاي اوست. روايت ابن مغازلي وي روايتي را که شبيه به روايت خطيب بغدادي است چنين نقل کرده است: أخبرنا أبو يعلى علي بن عبيد الله بن العلاف البزار إذناً قال: أخبرنا عبد السلام بن عبد الملك بن حبيب البزار قال: أخبرنا عبد الله بن محمد بن عثمان قال: حدثنا محمد بن بكر بن عبد الرازق، حدثنا أبو حاتم مغيرة بن محمد المهلبي قال: حدثني مسلم بن إبراهيم، حدثنا نوح بن قيس الحداني، حدثنا الوليد بن صالح عن امرأة زيد بن أرقم قالت: أقبل نبي الله من مكة في حجة الوداع حتى نزل صلى الله عليه وسلم بغدير الجحفة بين مكة والمدينة، فأمر بالدوحات فقم ما تحتهن من شوك ثم نادى: الصلاة جامعة! فخرجنا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم في يوم شديد الحر، وإن منا لمن يضع رداءه على رأسه وبعضه على قدميه من شدة الرمضاء، ... برخي از ما از سوزش گرما ردايش را بر سر و برخي بر زير پايش ميگذاشت سخن تفتازاني متکلم بزرگ اهل سنت تفتازاني از متکلمين بزرگ اهل سنت به گرماي غدير چنين تصريح ميکند: أما حديث الغدير فهو أنه عليه السلام قد جمع الناس يوم غدير خم موضع بين مكة والمدينة بالحجفة وذلك بعد رجوعه عن حجة الوداع وكان يوما صائفا حتى أن الرجل ليضع رداءه تحت قدميه من شدة الحر وجمع الرحال وصعد عليه السلام عليها وقال مخاطبا معاشر المسلمين ألست أولى بكم من أنفسكم قالوا اللهم بلى قال فمن كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله وهذا حديث متفق على صحته أورده علي رضي الله عنه يوم الشورى عندما حاول ذكر فضائله . اما حديث غدير، همانا رسول خدا صلي الله عليه وآله مردم را در روز غدير خم در مکاني بين مکه و مدينه در جحفه جمع نمود، واين کار بعد از بازگشت از حجةالوداع بود، وآن روز، روزي بسيار گرم بود به گونهاي که از شدت گرما مردم رداي خود را به زير پاي خود افکنده بودند و جهاز شتران ( و يا محموله ) را يک جا جمع شد و پيامبر بالاي آن رفت و در حالي که مردم را مخاطب قرار دادند، فرمودند: اي گروه مسلمين ! آيا من به شما از نفس شما اولي و سزاوار نيستم ؟ مردم گفتند : بله . پيامبر(ص) فرمودند : پس هر کس من مولاي اويم ، پس علي مولاي او مي باشد . خداوندا دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار دشمن او را . ياري کن هر کس که او را ياري کند و خار کن هر کس که او را خار نمايد . اين حديث اجماع بر صحت آن ميباشد و علي عليه السلام آن را در روز شوري در حين بيان فضائلش بيان نموده است . نتيجه کلي 1.طبق اين روايات روز غدير به اندازهاي گرم بوده که صحابه از جمله براء بن عازب و زيد بن ارقم از آن اينگونه ياد مي کندکه تا به حال به گرماي آن روز نديدم. اگر اين گرما براي کساني که در منطقه عربستان که به گرما عادت دارند، اذيتي نداشت، هيچ گاه گرماي يک روز برايشان خاطره نميشد بويژه اينکه صحابه هر وقت از آن ياد ميکنند، اول به شدت حرارت آن روز اشاره ميکند آيا باز هم ميگوييد آن روز گرم نيست؟ 2. هواي گرم آن روز غدير در عربستان آن چنان حرارت داشت که مجبور شدند براي پيامبر صلي الله عليه و آله که ميخواست سخنراني کند، که سايبان درست کردند. 3. شبکههاي وهابي ميگويند هوا در روز غدير خيلي سرد بود، سؤال ما از آنها اين است که مگر سرما قابل تحمل است که گرما نباشد!! طبق آن چيزي که آنها ميگويند نيز آيا انصاف است که پيامبر (ص) صحابه را در يک روز سرد زمستاني جمع کند و بگويد اين علي (ع) دوست شماست؟!!! 4. ادعاي شبکههاي وهابي که هواي غدير سر و خنک بوده است، بي اساس و پوچ است و با واقعيت تاريخي در تضاد است.
گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) |