* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 05 تير 1385 تعداد بازديد: 6113 
نگاهى گذرا به كتاب لله ثم للتاريخ و ترجمه آن اهل بيت از خود دفاع مي ‏كند
 
بسم اللّه الرحمن الرحيم‏

فهرست

مقدمه

1 - دروغ پردازى‏هاى مؤلف

2 - انسان 200 ساله

3 - وصول به اجتهاد در سن 109 سالگى

4 - مردى كه چند بار به دنيا آمده

5 - مؤلف در دو چهره واقعى ومستعار

6 - شيعه 200 ساله‏اى بى خبر از اصطلاحات شيعيان

7 - مجتهد بى خبر، از اصطلاحات حوزه علميه شيعه

8 - خيانتهاى علمى

9 - نسبتهاى ناروا به مراجع عظام تقليد

10 - تجليل از افراد مرتد و مخالف دين








مقدمة

با اينكه كتابهاى زيادى بر ضد شيعه در طول تاريخ نوشته شده كه طبق آمارى كه يكى از مراكز تحقيقاتى مستقر در حوزه علميّه قم از اين كتابها تهيه نموده، از مرز 5000 عنوان متجاوز گرديده و كليّه موضوعات و شبهاتى كه در اين كتب آمده گرد آورى و موضوع بندى شده كه حدود 7000 شبهه در 600 عنوان شده .

ولى در ميان اين كتابها، كتاب «للّه . . . ثمّ للتاريخ» و ترجمه آن «اهل بيت از خود دفاع مى‏كند» ويژگيهايى دارد كه ديگر كتابها ندارد و مى‏توان گفت : كه از مخربترين كتابهاى ضد شيعى به شمار مى‏رود، در اين كتاب افزون بر شبهاتى كه در ديگر كتب ضد شيعه آمده، شبهات ويژه‏اى بر عليه شيعه و عقايد آنها مطرح كرده كه هر خواننده را تحت تأثير قرار مى‏دهد،

و دولت سعودى اهتمامى كه براى نشر و توزيع اين كتاب ميان جوانهاى شيعه داشته بى سابقه بوده است .

در نشستى كه با يكى از روحانيون سرشناس شيعه در منطقه قطيف كشور سعودى، در شب 12 رجب سال جارى (1382) در مكه مكرمه داشتم، اظهار داشت : كتاب «للّه ثمّ للتاريخ» را با كاميونهاى بزرگ در منطقه قطيف و احساء در ميان شيعيان به رايگان توزيع مى‏كردند .

همين كتاب، در كشور كويت سال 1380 هجرى شمسى در يكصد هزار تيراژ چاپ و منتشر گرديد كه توسط فاضل توانا و دانشمند دلسوز جناب آقاى مهرى نماينده ولايت فقيه، به دولت كويت اعلام گرديد : اگر از نشر و توزيع اين كتاب موهن و ضد شيعه جلوگيرى نشود، بيم آن مى‏رود كه كويت، در منطقه به يك لبنان ديگرى تبديل شود جريده «الرأي العام الكويتيّة» بتاريخ 30-6-2001 . ونامه مذكور در سايتهاى مختلف اينترنت قرار گرفته است .

.

يكى از روحانيون محترم كاروانها در بعثه مقام معظم رهبرى در مكه، اظهار مى‏كرد كه ترجمه اين كتاب را بعضى از شبها در تيراژ 300 و 400 نسخه در برخى از هتلهايى كه جوانهاى ايرانى و دانشجويان مستقر بودند قرار مى‏دادند .

حضرت آيت اللّه سبحانى كه همين امسال عمره رجبيّه مشرف بودند، مى‏فرمودند : به هنگام ورود به بقيع يكى از دانشجويان ايرانى نزد من آمد و اظهار داشت كليه سيستم فكرى من با خواندن اين كتاب به هم ريخته است .

ويژگيهاى كتاب در يك نگاه

1 - نويسنده كتاب، خود را بعنوان يك روحانى و مجتهد شيعه معرفى كرده و پس از نقل نقاط ضعف و شبهاتى از مذهب شيعه، در پايان تمايل خود را به طرف مذهب اهل سنت نشان داده است .

- مطالبى از مراجع عظام تقليد نقل كرده كه خواننده را به رهبران مذهبى و مرجعيت دينى بدبين مى‏كند .

2 - احاديثى از ائمّة ( عليهم السلام ) در مذمت شيعه آمده كه به خواننده تلقى مى‏كند كه مذهب شيعه نه تنها مورد تأييد اهل بيت نيست بلكه آنان با منتسبين به مذهب شيعه كاملا مخالف هستند و قلب آنان از دست شيعه خون بوده، بالاتر از همه مطالبى به دروغ از تاريخ ذكر كرده كه عامل شهادت ائمّه ( عليهم السلام )، خود شيعيان بوده‏اند .

3 - نويسنده مدعى است كه شيعيان احاديثى را جعل كرده و براى توجيه كار خود و تأييد مذهب شيعه، به دروغ به ائمه ( عليهم السلام ) نسبت داده‏اند و آن بزرگوران از اين نسبتها مبراء هستند .

4 - از همه مهمتر مطالبى را از كتب شيعه نقل كرده كه نشانگر بغض و عداوت شيعه نسبت به اهل سنت مى‏باشد كه موجب بدبينى خواننده به مذهب تشيع و عامل كينه آنان به شيعيان مى‏شود .

پاسخ به شبهات كتاب للّه . . . ثمّ للتاريخ

گفته شد كه يكى از علل تخريبى اين كتاب اين است كه نويسنده خود را بعنوان مجتهد شيعه معرفى كرده و پس از نقل نقاط ضعف و شبهاتى از مذهب شيعه، تمايل خود را به طرف مذهب اهل سنت نشان داده است .

و در اين بخش بايد نكات ذيل به دقت بحث و بررسى شود :

اوّلاً : مؤلف يك فرد موهوم و خيالى است و وجود خارجى ندارد .

وثانياً : مؤلف يك فرد سنى است و حتى با مصطلحات جامعه شيعه و همچنين با مصطلحات حوزه‏هاى علميّه شيعه آشنايى ندارد .

وثالثاً : مطالبى به دروغ از كتب شيعه نقل كرده كه در منابع روايى شيعه هيچ اثرى از اين روايات نيست .

ورابعاً : براى اثبات افكار فاسد خود نسبتهاى ناروايى به مراجع عظام تقليد داده است .

وخامساً : براى توجيه كارهاى نامشروع خود از افراد مرتد و مخالف دين تجليل كرده است كه از هيچ فرد عاقل و مسلمان ابتدايى سر نمى‏زند .



1 - دروغ پردازى‏هاى مؤلف

پس از نشر كتاب للّه ثمّ للتاريخ كه مؤلف خودرا از فقهاء و مراجع نجف معرفى كرده و مدعى شد كه اجازه اجتهاد از آيت شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء دارد، علماء و بزرگان حوزه علميّه نجف و كربلا رسماً اعلام نمودند كه اين چنين فردى را نمى شناسند و بيت آيت اللّه كاشف الغطاء نيز طى اطلاعيه رسمى بيان كرد كه اجازه اجتهاد به چنين فرد مجهول الهويّه‏اى نداده است . جهت اطلاع بيشتر به سايت «مركز الابحاث العقايدية» مراجعه شود .

WWW.AQAED.COM


2 - انسان 200 ساله

با يك نگاه گذرا روشن مى‏شود كه مؤلف موهوم اين كتاب در بخشهاى مختلف مطالبى را بيان كرده كه با هم تناقض دارد و عقل ازپذيرش آن سر باز مى‏زند، مانند زندگى 200 ساله مؤلف، كه در صفحه 104 مى‏نويسد :

«في زيارتي للهند التقيت السيد دلدار علي فأهداني نسخة من كتابه «أساس الأصول» .

با اينكه سيد دلدار نقوى در سال 1235 از دنيا رفته همانطورى كه شيخ آقا بزرگ طهرانى مى‏نويسد : «أساس الأصول : في الرد على الفوائد المدنيّة الاستراباديّة، للعلامة السيد دلدار علي بن محمد معين النقوي النصير آبادي اللكهنوي، المجاز من آية الله بحر العلوم، والمتوفى سنة 1235» . الذريعة إلى تصانيف الشيعة 4 / 2 .

و همين قضيه را سيّد اعجاز حسين در كتاب (كشف الحجب والأستار : 41) واسماعيل باشا بغدادى در (هدية العارفين : 1 / 772) ، و خيرالدين زركلى وهّابى در كتاب (الأعلام : 2 / 340) . بيان نموده‏اند .

اگر چنانچه اين ملاقات آخرين سال عمر سيد دلدار باشد و مؤلف هنگام ملاقات با وى 15 سال داشته باشد، بايد متولد سال 1220 هجرى قمرى باشد .

و در صفحه 80 مى‏نويسد : «قال الإمام الخوئي في وصيته لنا وهو على فراش الموت» .

و باتوجه به اينكه رحلت آقاى خويى كه سال 1414 مى‏باشد پس نامبرده در آن وقت بايد 185 سال داشته باشد .

اگر در سال انتشار كتاب 1380 (1422) زنده باشد كه در مقدمه كتاب، صفحه 6، نيز به اين اشاره كرده «أما أنا فما زلت داخل العراق وفى النجف بالذات» بنا بر اين نامبرده بايد بيش از 200 سال عمر كرده باشد .

3 - وصول به اجتهاد در سن 109 سالگى

در صفحه 5 مى‏نويسد : «المهمّ أنّي أنهيت الدراسة بتفوّق، حتى حصلتُ على إجازتي العلميّة في نيل درجة الاجتهاد من أوحد زمانه سماحة السيد محمد الحسين آل كاشف الغطاء زعيم الحوزة» .

و روشن است كه مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء متولد 1294 هجرى (1877 ميلادى) است . (العبقات العنبريّة في الطبقات الجعفريّة : 15 تأليف كاشف الغطاء)

و اگر در سن 30 سالگى (سال 1324) تدريس خارج را شروع كرده باشد ومؤلف حد اقل پس از 5 سال از آغاز تدريس وى يعنى سال 1329، موفق به اخذ درجه اجتهاد شده باشد بايد عمر او در اين هنگام 109 سال باشد .

4 - مردى كه چند بار به دنيا آمده

در صفحه 72 مى‏نويسد : شاعر معاصر احمد صافى 30 سال از من بزرگتر بود : «صديقي المناضل الشاعر البارع المجيد أحمد الصافي النجفي رحمه اللّه والذي تعرّفت عليه بعد حصولي على درجة الاجتهاد، فصرنا صديقين حميمين رغم فارق السن بيني وبينه إذ كان يكبرنى بنحو ثلاثين سنة أو أكثر» .

سال ولادت احمد صافى 1313، به نقل الذريعة : 25 / 221، و سال 1314 و به نقل معجم رجال الفكر والأدب فى النجف : 2 / 793، مى‏باشد، بنا بر اين مؤلف، متولد 1344 باشد .

و مترجم كتاب در مقدمه «اهل بيت ازخود دفاع مى‏كند» در صفحه 26 مى‏نويسد : سن ايشان اكنون نزديك به نود سال است .

با توجه به اينكه ترجمه كتاب در سال 1381 (1423) چاپ شده، بايد متولد حدود 1330 باشد .

و حال آنكه از ديدار مؤلف با سيد دلدار استفاده شد كه وى متولد 1220 مى‏باشد .

و لازمه اين سه بيان اين است كه وى سه مرتبه (1220 - 1330 - 1344)، با فاصله 124 سال، به دنيا آمده باشد .

5 - مؤلف در دو چهره واقعى ومستعار

مؤلف در ص 101 مى‏نويسد : به هنگام غسل يكى از اساتيد حوزه علميه، ديدم كه وى ختنه نشده است ولى از بردن نام وى معذورم چون فرزندان وى مى‏دانند چه كسى پدرشان را غسل داده و نام من به عنوان مؤلف اين كتاب برملا خواهد شد و مشكلاتى به بار خواهد آورد .

«توفّي أحد السادة المدرسين في الحوزة النجفية، فغسلّتُ جثمانَه مُبْتَغياً بذلك وجهَ الله، وساعدني في غسله بعض أولاده، فاكتشفت أثناء الغسل أن الفقيد الراحل غير مختون!! ولا أستطيع الآن أن أذكر اسم هذا (الفقيد) لأن أولاده يعرفون من الذي غسّل أباهم، فإذا ذكرته عرفوني، وعرفوا بالتالي أنّي مؤلف هذا الكتاب، واكتُشِفَ أمري، ويحصل ما لا تُحْمَدُ عقباه» .

از اين عبارت استفاده مى‏شود كسى وى را به نام سيد حسين نمى‏شناسند و مترجم كتاب در صفحه 26 «اهل بيت از خود دفاع مى‏كنند» مى‏نويسد : مؤلف از بزرگترين چهره‏هاى علمى معاصر در حوزه علميه نجف اشرف است اما متأسفانه شرايط دشوار محيط به ايشان اجازه نداده كه اسم اصلى خود را بر ملا كنند، بنا بر اين اسم روى جلد و همچنين در داخل كتاب اسم مستعار است .

با اينكه در صفحه 72 از شاعر احمد صافى نقل كرده كه وى را به نام حسين صدا زده : «إذ كان يكبرنى بنحو ثلاثين سنة أو أكثر عند ما قال لي : ولدي حسين» .

و در صفحه 91 از قول امام خمينى نقل كرده كه به هنگام ديدار با معظم له پس از پيروزى انقلاب اسلامى در تهران وى را به نام سيد حسين خطاب نموده : «وفي جلسة خاصة مع الإمام قال لي : سيد حسين، آن الأوان لتنفيذ وصايا الأئمة صلوات الله عليهم» .

پس از اين دو ديدار، معلوم مى‏شود كه وى به نام سيد حسين شناخته شده بوده .



6 - شيعه 200 ساله‏اى بى خبر از اصطلاحات شيعيان

با مطالعه اين كتاب در مى‏يابيم كه مؤلف آن، حتى از ابتدايى‏ترين مصطلحات حوزوى بى خبر است مثلاً در صفحات : 3، 5، 9، 32، 52، 53، 54، مرحوم شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء را سيد خطاب مى‏كند . پر واضح است كه در جوامع شيعى به هيچ وجه به غير فرزندان پيامبر، كلمه سيد اطلاق نمى‏شود و اين قضيه بقدرى روشن هست كه حتى خردسالان شيعه نيز از او مطلع هستند، ولى چگونه مدعى اجتهاد حوزه علميه، از اين مسأله بى خبر مانده است .

و همچنين در صفحه 7، 21 به ميرزا على الغروى قدس سره و در صفحه 9، 13 به شيخ محمد جواد مغنيه و در صفحه 48 به حضرت آيت اللّه شيخ لطف الله الصافى، واژه سيد اطلاق كرده، با اينكه اين بزرگواران هيچكدام سيد نبوده و از ذرارى حضرت رسول به شمار نمى‏آيند و از هيچ گوينده، نويسنده و خطيب شيعى و حتى عوام شيعه نيز سابقه ندارد به اين آقايان سيد بگويند .

و اين ثابت مى‏كند كه نويسنده يك سنّى افراطى و متعصب مى‏باشد و از ابتدايى‏ترين مصطلحات جامعه شيعه نيز بى اطلاع است .



7 - مجتهد بى خبر، از اصطلاحات حوزه علميه شيعه

نويسنده كتاب در صفحه 20 آورده كه من كتاب كافى را بر سيد خويى قرائت كردم .

مسلم است كه اگر كسى كمتر از يك ماه عمر خود را در حوزه‏هاى علميه شيعه سپرى كرده باشد، مى‏داند كه كتاب كافى جزء كتب درسى حوزه علميّه نيست كه نزد اساتيد آن را تدرّس كرد .

اين نيز دليل روشنى است كه مؤلف كتاب، يك فرد سنى است و تصور كرده كه كتاب كافى همانند كتاب صحيح بخارى و مسلم از كتابهاى درسى و قابل تدريس و تدرّس است و آن را نزد اساتيد قرائت مى‏شود .

در صفحه 13 كتاب جامع الرواة را به مقدس اردبيلى نسبت مى‏دهد، با اينكه همه مى‏دانند كه اين كتاب تأليف محقق اردبيلى است و نامش محمد بن على و متوفاى بعد از 1100 هجرى است .

و مقدس اردبيلى نامش احمد بن محمد و متوفاى 993 هجرى است وكتاب رجال ندارد بلكه كتاب مشهور او در فقه، مجمع الفائدة والبرهان است .



8 - خيانتهاى علمى

مؤلف در موارد متعدد احاديثى را به كتب شيعه نسبت مى‏دهد كه اصلاً در منابع روايى شيعه وجود خارجى ندارد .

مثلا : در صفحه 33 به نقل از مصادر شيعه مى‏نويسد «مَنْ تَمَتَّعَ بامرأة مؤمنة كأنما زارَ الكعبةَ سبعين مرة»، كه در هيچيك از مصادر شيعه اثرى از او نيست .

ودر صفحه 34 از من لايحضره الفقيه ج 3 ص 366 نقل مى‏كند : «قال الصادق عليه السلام إنَّ المتعةَ ديني ودينُ آبائي فَمن عَمِل بها عَمِلَ بديننا، ومَن أنكرها أنكر ديننا، واعتقد بغيرِ ديننا» .

«قال النبي( ص ) من تمتّع مرّة أمن من سخط الجبار ومن تمتّع مرّتين حشر مع الأبرار» . كه اين احاديث در هيچيك از كتب اربعه و وسايل، مستدرك و بحار الأنوار موجود نيست .

و در صفحه 26 از امام صادق ( ع ) نقل كرده كه فرمود : «إنّي حرَّمتُ عليكما المتعة»، و ذيل حديث را حذف كرده كه حضرت فرمود «مِنْ قِبَلى ما دمتما بالمدينة، لأنّكما تكثران الدخول عليَّ، فأخاف ان تؤخَذا، فيقال : هؤلاء اصحاب جعفر» . الكافي : 5 / 467 .

9 - نسبتهاى ناروا به مراجع عظام تقليد

و در صفحه 91 مى‏نويسد : «فزرت إيران بعد شهر ونصف - وربما أكثر - من دخول الإمام طهران اثر عودته من منفاه باريس، فَرَحَّبَ بي كثيراً، وكانت زيارتي منفردة عن زيارة وفد علماء الشيعة في العراق، وفي جلسة خاصة مع الإمام قال لي : سيد حسين، آن الأوان لتنفيذ وصايا الأئمة صلوات الله عليهم»، سنسفك دماء النواصب نقتل أبناءهم ونَسْتْحِيي نساءهم، ولن نترك أحداً منهم يُفْلِتُ من العقاب، وستكون أموالهم خالصة لشيعة أهل البيت، وسنمحو مكة والمدينة من وجه الأرض لأن هاتين المدينتين صارتا معقل الوهابيين، ولا بد أن تكون كربلاء أرض الله المباركة المقدسة، قبلة للناس في الصلاة وسنحقق بذلك حلم الأئمة عليهم السلام . لقد قامت دولتنا التي جاهدنا سنوات طويلة من أجل إقامتها، وما بقي إلا التنفيذ!!» .

در كذب اين ادعاء همين بس كه :

اوّلاً : امام ( ره ) بعد از پيروزى انقلاب در طهران اقامت نكرد بلكه به قم منتقل شد .

وثانياً : در طول حيات امام بعد از انقلاب، علماء شيعه عراق بصورت گروهى به ديدار امام نيامدند .

وثالثاً : مطالب نقل شده از امام مخالف قطعى با تمام آثار وفتاوا وسخنرانى‏هاى امام است .

و در صفحه 36 مى‏نويسد : با امام خمينى در سفرى كه به غرب موصل داشتيم به هنگام برگشت در بغداد به منزل يكى از مريدان امام كه ايرانى بود رفتيم تا آنجا كه مى‏نويسد : «أبصر الإمام الخميني صبيّة بعمر أربع سنوات أو خمس ولكنّها جميلة جدّاً، فطلب الإمام من أبيها سيّد صاحب إحضارها للتمتع بها، فوافق أبوها بفرح بالغ، فبات الإمام الخميني والصبيّة في حضنه ونحن نسمع بكاءها وصريخها» .

اتفاقاً در سفر چهل روزه‏اى كه امسال (1382) اينجانب به مكه مكرمه داشتم در شب 16 ماه رجب در نشستى كه با تعدادى از دانشجويان دانشگاه‏ام القرى در كنار بيت اللّه الحرام داشتم، يكى از آنان به نام سالم حَمَدى گفت : من بى پرده چند سؤالى دارم به من صادقانه پاسخ دهيد؟

گفتم : قطعاً صادقانه جواب خواهم داد .

پرسيد : قضيه متعه امام خمينى با دختر 5 ساله و نزديكى با وى چه بوده است؟

من گفتم : اين قضيه در كتاب للّه ثمّ للتاريخ كه مؤلف آن موهوم و خيالى است و مملو از اكاذيب است آمده و قطعاً واقعيت ندارد چون اوّلاً : اين چنين اتفاقى افتاده بود، صدام حسين رئيس جمهور عراق و پهلوى شاه ايران به دنبال نقطه ضعفى و لغزشهايى از امام خمينى بودند، اين قضيه را در رسانه‏هاى گروهى و غيره مطرح مى‏كردند زيرا بهترين وسيله براى پيشبرد اهداف آنها بود .

وثانياً : چگونه ممكن است براى يك پيرمرد 70 ساله كه ديگر تمايلات جنسى خود را از دست داده اين چنين اتفاقى بيفتد .

وثالثاً : دشمنان امام خمينى هر گونه اتهامى به او زدند مانند وابستگى به غرب و كمونيست و غيره ولى هيچگونه اتهامى در فساد اخلاقى به وى نزدند چون مى‏دانستند كه مردم با توجه به شناختى كه از وى دارند اين اتهامات را قبول نمى‏كنند و لذا هر جوان ايرانى اين قضيه را در كتاب لله ثم للتاريخ خوانده، بجاى بدبين شدن به امام خمينى به حكومت سعودى بدبين شده و مى‏گويد : نويسنده و ناشر اين كتاب از اولين مرحله شعور سياسى و اخلاقى بهره نبرده اند .

و گفتم : ماه رمضان سال گذشته من اين قضيه را به شيخ عبد العزيز وكالة العامة للشئون المسجد النبوى گفتم : خيلى متأثر شد و در حضور من به مسئول دفتر دائرة الأمر بالمعروف مسجد نبوى آقاى شيخ ابراهيم دستور داد از پخش ترجمه اين كتاب به نام اهل بيت از خود دفاع مى‏كند، جلوگيرى شود .

و من اين قضيه را همين امسال كه در معيت حضرت آيت اللّه سبحانى، با با شيخ صالح، رئيس الشئون العامة للحرمين الشريفين داشتيم، گفتم وايشان نيز متأثر گرديد .

10 - تجليل از افراد مرتد و مخالف دين

الف : تجليل از موسى موسوى نوه مرحوم اصفهانى ( ره ) :

مؤلف در صفحه از دكتر موسى موسوى تجليل نموده و مى‏نويسد : جد او مرحوم سيد ابو الحسن اصفهانى ( ره ) قصد اصلاحات نوينى در مذهب شيعه داشت كه فرزند او را همانند گوسفند ذبح كردند تا ما نع اصلاحات او گردند : فإذا كان هذا نصيب الدكتور الموسوي من الكذب والافتراء والإشاعات الرخيصة، فما هو نصيبي أنا وماذا سَيُشيعُونَ عني؟! ولعلَّهم يبحثون عني ليقتلوني كما قتلوا قبلي ممن [كذا] صدع بالحق، فقد قتلوا نجل مولانا الراحل آية الله العظمى الإمام السيد أبي الحسن الأصفهاني أكبر أئمة الشيعة من بعد عصر الغيبة الكبرى وإلى اليوم، وسيد علماء الشيعة بلا منازع عندما أراد تصحيح منهج الشيعة، ونبذ الخرافات التي دخلت عليه، فلم يَرُقْ لهم ذلك، فذبحوا نجله كما يُذْبَحُ الكبش ليصدوا هذا الإمام عن منهجه في تصحيح الانحراف الشيعي» .

در اينجا توجه به چند نكته ضرورى است :

1 - دكتر موسى موسوى صاحب كتاب «الشيعة والتصحيح» يك فرد فاسق و عياش و شرابخوار و عامل سازمان سيا، وهم پاله شاه معدوم و هويدا بود و مبالغ سنگينى از آنها كلاهبردارى كرد، و قبل از پيروزى انقلاب از ايران فرار كرد .

2 - در كتاب «الشيعة والتصحيح» بدترين و زشت‏ترين اهانت و افتراء نسبت به انقلاب و بنيانگذار آن و معتقدات شيعه آورده بنا به نقل حضرت آيت اللّه سبحانى صدام گفت : اگر جنگ با ايران هيچ نفعى نداشت جز تأليف اين كتاب، براى ما كافى بود : «لو لم تكن للحرب فايدة إلّا تأليف هذا الكتاب لكفينا» .

3 - مؤلف كتاب للّه ثم للتاريخ كه از مرحوم سيد ابو الحسن اصفهانى بعنوان (أكبر أئمة الشيعة من بعد عصر الغيبة الكبرى وإلى اليوم، وسيِّد علماء الشيعة بلا منازع) ياد مى‏كند، ضمن اينكه اين جمله عين عبارت دكتر موسى در كتاب «الشيعة والتصحيح ص 5» است، اين مطلب خلاف واقع است چون همه مى‏دانند كه مرحوم اصفهانى يكى از مراجع عظام شيعه در طول تاريخ بوده نه «اكبر ائمّة الشيعة» .

3 - عامل قتل سيد حسن، فرزند سيد ابو الحسن ( ره ) اصفهانى همانا مسائل شخصى و مالى بود كه مرحوم اصفهانى به تقاضاى كمك و مساعدت مالى غير عادى وى پاسخ منفى داد و اين موجب كينه باوى گرديد و در نتيجه فرزند او را در ميان نماز مغرب و عشاء به قتل رساند . جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به كتاب اعيان الشيعه : ج 3 ص 362 و ج 7 ص 391 طبعه دار التعارف سال 1420 ه" .

ب : تجليل از كسروى :

مؤلف در صفحه 8 از احمد كسروى تجليل نموده و اظهار داشته كه وى قصد اصلاح روشهاى نا صحيح مكتب شيعه داشت كه به دست شيعيان كشته شد و قطعه قطعه گرديد : «كما قتلوا قبله السيد أحمد الكسروي عندما أعلن براءته من هذا الانحراف، وأراد أن يصحح المنهج الشيعي، فَقَطَّعوه إِرَباً إِرَباً» .

با اينكه همه مى‏دانند كه كسروى يك مرتد و مبلغ مسلك كمونيستى و ماديگرى بود و همكار نزديك و همفكر صميمى احسان طبرى بود . رجوع شود به كتاب : إيران در دو سده وابستن، ص 263 .

او علناً به رسول اكرم ( ص ) اهانت مى‏كرد و در كتاب «حول الاسلام» صفحه 9 رسالت حضرت رازير سؤال برده و نوشت : «زعم المسلمون أنّ اللّه بعث بشراً وأوحى إليه بواسطة جبرائيل، يطلبون منه المعجزة، فإن أتى بها قُبلت دعواه، وإلّا فلا، وهذا الزعم باطل من الأساس نشأ من الحُمق» .

و در صفحه 11 منكر خاتميت حضرت گرديده و مى‏نويسد : «إنّ المسلمين ادّعوا أنّ النبوّة قد ختمت برسالة محمد وهو جهل فاضح وفى الواقع أنّهم أنكروا قدرة اللّه على إرسال رسول بعده» .

و در صفحه 63 زشت‏ترين اهانت به تمامى مسلمين از شيعه و سنى كرده و مى‏نويسد : «نعلم كلّنا أنّ المسلمين اليوم من الشيعة وأهل السنّة هم أرذل الناس وأذلّهم» .

و علت عمده قتل او همان جشن مفاتيح سوزانى بود كه در تبريز هزاران نسخه مفايتح كه شامل سور قرآنى بود سوزاند و احساسات پاك مردم را جريحه دار كرد و در نتيجه عامل ضرب و شتم و قتل او گرديد .




ابو مهدي القزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  جليل     -   تاريخ:  10 اسفند 88 - 00:00:00
مطالب خوب بود اما سندها بايد بهتر و بيشتر بررسي مي شد . اين جواب براي اين کتاب کافي نيست گرچه انشاء الله مرضي ذات پروردگار قرارخواهد گرفت
2   نام و نام خانوادگي:  رشيد     -   تاريخ:  10 خرداد 89 - 00:25:58
بايد افرادي که در زمينه حديث و اعتقادات کار کرده اند جوابي مفصل تر بدهند گرچه همين مقدار بطلان سخنان دروغگويان را آشکار ساخته اما بسيار بهتر از اين مي توان پاسخ داد. گرچه خود نقاد کتاب هم مي گويد مبناي من بر اختصار بوده اما به نظر مي آيد مفصل تر هم مي توان پاسخ داد
3   نام و نام خانوادگي:  12345     -   تاريخ:  18 خرداد 89 - 08:26:05
درسته هرچي ضد شما باشه بلا شك دروغ است و ....
4   نام و نام خانوادگي:  سيداحمد     -   تاريخ:  07 تير 89 - 17:22:25
12345 نه پس هر چي شما ميگيد درسته حالا ميخواد تاريخاش غلط باشه احاديثش جعلي باشه هزارتا دليلم بر دروغ بودنش بيارند باز حرف شما درسته بسکه خشک مغزيد
5   نام و نام خانوادگي:  حامد     -   تاريخ:  19 بهمن 89 - 12:58:21
به نام خدا


در مورد جواب مفصل به اين كتاب مي توانيد كتاب لله و للحقيقة جناب شيخ علي ال محسن را بخوانيد كه انصافا خط به خط كتاب را نقد و بررسي كرده

اما نكته اي كه من در مطالعه اين كتاب و جواب ان ديدم اين است كه به گمان من از چشم شما بزرگواران و جناب شيخ علي دور مانده به اين قسمت كه عينا از كتاب لله ثم للتاريخ كپي شده توجه كنيد((بعد وقوفي على هذه الحقائق وعلى غيرها، أخذت أبحث عن سبب كوني ولدت شيعياً، وعن سبب تشيع أهلي وأقربائي، فعرفت أن عشيرتي كانت على مذهب أهل السنة، ولكن قبل حوالي مائة وخمسين سنة جاء من إيران بعض دعاة التشيع إلى جنوب العراق

نويسنده مدعي شده جنوب عراق تا 150 سال پيش سني بوده اند تا اينكه بعضي از مبلغين شيعه آمده اند و باعث شيعه شدن آن ها شده اند وبعد ليست بلند بالايي از قبايل شيعه عراق را نوشته لله ثم للتاريخ ص 132

حال به اين مطلب نگاه كنيد:((وهذه النصوص تبين لنا من هم قتلة الحسين الحقيقيون، إنـهم شيعته أهل الكوفة، أي أجدادنا، فلماذا نحمل أهل السنة مسؤولية مقتل الحسين ؟!))لله ثم للتاريخ ص21

چگونه افرادي كه 150 سال پيش شيعه شده اند در 14 قرن قبل امام حسين عليه السلام را شهيد كرده اند

تعارض از اين بالا تر ميشود

بهترين راه براي ثابت قدم شدن در عقيده خود مطالعه كتب هر دو طرف است و مقايسه آن ها با يكديگر مثلا كتاب شب هاي پيشاور را با كتاب روزهاي پيشاور مقايسه كنيد از لحاظ علمي رعايت ادب و اخلاق اسلامي و همچنين كتاب لله ثم للتاريخ را با رد آن يعني كتاب لله و للحقيقه مقايسه كنيد و
بعد به اين آيه نگاه كنيد (( الذين يستمعون القول و يتبعون احسنه)) تا دليل شيعه بودن و شيعه ماندن ما را متوجه شويد


با تشكر از شما زحمت كشان به خصوص آيت الله قزويني
براي ما هم دعا كنيد
6   نام و نام خانوادگي:  saeghe3000     -   تاريخ:  22 مرداد 90 - 13:58:41
خوب بود
ولي بنظرم بعضي دلايل شما خيلي جزئي بود. يعني بنظرم اين کتاب اونقدر مزخرف هست که بشه از توش گاف هاي بزرگتر پيدا کرد.
گاف هايي مثل هميني که آقا حامد اشاره کرد.
7   نام و نام خانوادگي:  سيد عبدالرحمن حسيني     -   تاريخ:  10 بهمن 90 - 11:28:40
در پاسخ به 12345
پوف ...
تو ديگه چه جور سنگي هستي ؟
8   نام و نام خانوادگي:  غزل     -   تاريخ:  12 فروردين 91 - 02:23:56
ممنونم خيلي مفيد بود و جاهاييش هم واقعاا كتاب خنده داره
9   نام و نام خانوادگي:  هندى     -   تاريخ:  11 ارديبهشت 91 - 03:53:29
با سلام و احترام فراوان شماهاى جناب عاليقدر خسته نباشيد
10   نام و نام خانوادگي:  ادريس     -   تاريخ:  30 آبان 92 - 23:32:00
خوب بود ولي متاسفانه ماها خيلي کم کار هستيم!
ببينيد چطور وهابيت خبيث دارند به سرعت عقايد ضاله ي خودشون را گسترش مي دهند...
چرا ما عقايد و دين حقمان را براي جهانيان و نيز کساني که فريب خورده ي آيين شيطاني وهابيت هستند بيان نمي کنيم؟؟!!
حتما بايد وهابي هاي ملعون بيايند جلوي خانه مان براي سربريدنمان تا آن موقع اقدام کنيم؟!
کمي ما هم در راستاي شفاف سازي حق تلاش کنيم خب




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما