* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 22 اسفند 1392 تعداد بازديد: 136472 
شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعيتى انكار ناپذير
 

بسم اللّه الرحمن الرحيم‏

شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نموده‏اند. از اينرو گوشه‏اى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهل‏سنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مى‏نمائيم.

* * *

قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».

(فاطمه) اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...

فرائد السمطين ج 2، ص 34

* * *

قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.

اصول كافى ج 1، ص 381

* * *

قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسول‏اللَّه (ص) و بين كتابه.

مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند.

صحيح بخارى ج 1، 120

* * *

شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير

تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مى‏سازد. كوشش پى‏گير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مى‏طلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مى‏خوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.

شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟

آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزاده‏اى را مى‏خراشد، هر عقلى را متحيّر مى‏سازد، بر هر عاطفه‏اى سنگين مى‏آيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.

شايد همين امر موجب گرديد تا توجيه‏گران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مى‏شود كرد، اى كاش زبان لال مى‏شد، قلم مى‏شكست اين خبر دهشت بار را نمى‏شنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مى‏ريخت، كوهها متلاشى مى‏شد، جهان بپايان مى‏آمد و اين فاجعه رخ نمى‏داد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.

اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مى‏كند «الرزيّة كلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مى‏گيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى‏ بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا كتاب اللَّه حسبنا» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» را فراهم كردند.

اينك متن حديث (ابن عباس گفت:

چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشته‏اى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.

پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.

«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.»

صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص‏774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169.

شايد آنانكه كلام ابن عباس را مى‏شنيدند كه مى‏گويد: «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مى‏گويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوه‏گويى به پيامبر (ص) كلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مى‏زنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مى‏شود.

الف: ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در كتاب المصف، مى‏گويد:

«آنگاه كه بعد از رسول‏خدا (ص) براى ابوبكر بيعت مى‏گرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مى‏كردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مى‏زند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد »

«حين بويع لأبى بكر بعد رسول اللَّه (ص) كان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب، خرج حتّى‏ دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. »

كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن.

ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:

ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل كرده است.

ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...:

و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود: آيا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانكه بلاذرى مى‏گويد: « ابوبكر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانه‏اش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏كشى؟ ! عمر گفت: بلى. »

 «انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. »

بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.

وابوالفداء نيز مى‏گويد:

« سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون كند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.

پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.

پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: كجا؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟ ! گفت: بلى. يا در آنچه امت وارد شده‏اند وارد شوند. »

« ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الى عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقال: ان ابى‏ عليك فقاتلهم، فاقبل عمر بشى‏ء من نار على ان يضرم الدار، فلقيته فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقالت: الى اين يابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة. »

ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت.

اين سخن و اين رفتار تفسيرى بر كلام ابن عباس «الرزيّة كلّ الزريّة» گرديد. نه، سخن ابن عباس تفسيرى به گستردگى تاريخ، بلكه به وسعت... دارد، كه در اين رزيّه و ماتم، تاريخ قصيده‏اى سروده است، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاى آن قصيده بود. شايد ابن عباس هم از آن غزلى كه عمر سرائيد «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزيّة كلّ الزريّة» را درك نمى‏كرد. و تنها پيامبر اكرم (ص) در بستر بيمارى اين غزل غم را تا به پايان خواندند، كه درد و تلخى آن، سختى بيمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اينرو عالم بزرگ سنى شافعي جويني - استاد جمعى از علماى اهل سنت، كه يكى از شاگردانش - ذهبى - كه به شاگرديش افتخار مى‏كند و مى‏گويد:

سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين... و كان ديّناً صالحاً.

 تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.

 از پيامبر اكرم (ص) نقل مى‏كند كه فرمود:

«چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بياد مى‏آورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانه‏اش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمى‏آورد « يا محمداه ».... پس او اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول... ».

 «..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادى: يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليّ‏َ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »

فرائد السمطين، ج 2، ص‏34، 35 طبع بيروت. ‏

هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم (ص) آمدند كه وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانكه ابن ابى دارم - آنكه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نكوهش گروهى قرار گرفت.

«كان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »

سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.

روشن است زنى كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانه‏اش و سقط جنينش و... مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى‏گردد، و به عامل جنايت مستند مى‏باشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است كه ائمه معصومين: واهل‏بيت رسول‏خدا (ص) مادر خود را شهيد مى‏خواندند. چنانكه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:

«إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة»

اصول كافي، ج 1، ص 381، ح 2.

با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمى‏ماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انكار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مى‏آيد و جا دارد كه فرياد برآورند كه: آه چه مى‏گوئى؟ چه مى‏نويسى؟ ساكت باش؟ مگر ممكن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاك مى‏گردند؟ خورشيد مى‏تابد؟ و.... مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «لولاك لما خلقت الأفلاك» و پيامبر اكرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پاره‏تن من است»؟

شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا كتاب اللَّه حسبنا»، «الرزيّة كلّ الزريّة»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين كتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تكرار كرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاك سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و... ذكر كرده؟ ومى گويد:

چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد.

فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّى عليها...

صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.

چرا كراهيت على (ع) ملاقات با عمر را ذكر كرده؟

... أن ائتناو لا يأتنا احد معك كراهيّة لمحضر عمر.

همان مدرك ‏ اگر بخارى مى‏بود شايد مى‏گفت: من تنها نبودم، مسلم هم همين جريان را نقل كرده وگفته است: كه ابن عباس بر اين رزيّة چنان گريست كه از اشكاهايش ريگها تر شدند:

« قال ابن عباس: يوم الخميس وما يوم الخميس، ثمّ بكى‏ حتّى‏ بلّ دمعه الحصى‏، فقلت يا بن عباس وما يوم الخميس؟ قال: اشتدّ برسول‏اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وجعه فقال ائتوني اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي فتنازعوا وما ينبغي عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعوني... »

ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبه‏اى سپس گريست تا آب ديدگانش ريگها را تر كرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چيست؟ گفت: بيمارى رسول خدا (ص) شديد گشت، پس فرمود: بياوريد تا براى شما نوشتارى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. پس نزاع كردند، ونزاع در نزد پيامبر سزاوار نيست، و گفتند او را چه شده است، هزيان مى‏گويد، از او جوياشويم، فرمود، رها كنيد مرا...

صحيح مسلم، ج 3، ص 455، كتاب الوصيّه باب 5 الوقف ح 22.

ابن ابى شيبه استادم قبل از من فاجعه را روشن‏تر بيان كرده كه تهديد بآتش كشيدن خانه را ذكر كرده. مطلب روشن‏تر از آن است كه بتوان آن را مخفى كرد، چه اينكه اين مطلب در منابع معتبر ما اهل‏سنت فراوان آمده.

شايد كسى تصّور كند: آنچه به سند صحيح ومعتبر ثابت وغير قابل انكار است، تهديد به آتش كشيدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نيست. بلى، كلام ابن ابى شيبه به تنهايى آتش زدن بيت وحى را ثابت نمى‏كند، امّا بخارى با نقل بيعت نكردن على (ع) با ابوبكر از به آتش كشيدن بيت نبوّت خبر مى‏دهد. زيرا در نقل ابن ابى شيبه خوانديم كه عمر قسم ياد كرد اگر بيعت نكنند دستور مى‏دهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود كه فاطمه (س) سوگند مى‏خورد كه عمر به قسمش وفا خواهد كرد. وبخارى آورده است:

«فاطمه (س) بر ابوبكر غضب نمود پس با وى قهر كرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پيغمبر (ص) شش ماه زندگى كرد... (و على (ع)) در اين ماههابيعت نكرد.

«فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى‏ توفيّت وعاشت بعد النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. »

صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.

پس بنا بر اين چنانكه بلاذرى در انساب الاشراف مى‏گويد:

« فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة ».

عمر به مقتضاى قسمش عمل كرد وبيت اهل البيت را به آتش كشيد.

وآنچه برخى نقل كرده‏اند كه على (ع) پس از تهديد ناگزير از بيعت شد ونوبت به احراق نرسيد، مخالف نقل بخارى است، كه در نزد اهل سنت از اعتبار بيشترى برخوردار است، ونيز شواهد حديثى وتاريخى، آن رامردود مى‏داند. بلى قافيه اين مرثيه و نوحه با سرودن طليعه آن به زبان هر سراينده‏اى جارى مى‏شود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنين و... از دنيا رفتن پس از مدت كوتاهى، قتل و شهادت و مستند به اين مقدمات خواهد بود.

هر چند بعضى از ناقلين اين مرثيه و مصيبت به نتيجه آن تصريح نكرده باشند. امّا همانطور كه گذشت اين مرثيه به وسيله پدر فاطمه (س) پيامبر اكرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پايان سرائيده شد. تا اينجا به گوشه‏اى از شواهد تاريخى حديثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است كه نيازى به تكثير منابع نيست.

امّا از طرف ديگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگين است كه هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاريخى و حديثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مى‏تواند آن را باور كند.

مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت كردند؟

على (ع) مى‏ديد؟ مى‏ديد فاطمه (س) را مى‏زدند؟ مى‏ديد آتش شعله مى‏كشد؟ مى‏ديد مصيبتهايى كه روزگاران را همچون شب تار و سياه كرده است بر فاطمه (س) مى‏بارد؟ ! چگونه جرأت كردند؟

مگر نديده بودند على (ع) در خيبر را چگونه از جا كند؟ مگر نديده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نيم كرد؟ مگر نديده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر نديده بودند؟؟؟

مگر نداى جبرئيل را نشنيده بودند «لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت كردند؟ بلى على (ع) را ديده بودند.

اى كاش على (ع) را فقط در اين صحنه‏ها ديده بودند تا جرأت نمى‏كردند. حلم على را هم كه از كوهها سختتر بود ديده بودند.

يافته بودند كه على (ع) نفس پيغمبر (ص) است، و پيغمبر را نيز سالها آزموده بودند، اكنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پيامبر (ص) جرأت مى‏كردند. و او را مى‏آزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشركان مكّه، كه بر آن حضرت سنگ و خاك و خاكستر و زباله مى‏ريختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشركان و يهود و نصارى در جنگها با تير و نيزه و شمشير، بلكه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پيامبر (ص): آه چه دشوار است بر غيرت اللَّه. بايد سر بر ديوار نهاد و تا ابد بر مظلوميت محمد (ص) خون گريست « كه او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذيت» بجاى اينكه با پيروزى‏ها اذيّت و آزارها كم شود افزون مى‏گرديد ! و با رحلتش به اوج رسيد.

يافته بودند كه سماحت و عظمت پيامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. ديده بودند در مقابل اذيّتهاى مشركين قريش نفرين نمى‏كرد و مى‏فرمود «انّ قومى لا يعلمون» و در مقابل آنانكه بر آن حضرت شمشير كشيده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مى‏كردند.

او حيا مى‏كرد كه خود در مقابل آزارهايى كه بر وى وارد مى‏شد اعتراض كند، او دين خدا را پاس مى‏داشت، و خدا به دفاع از او مى‏پرداخت.

از آيات سوره احزاب استفاده مى‏شود كه: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پيامبر (ص) مى‏شدند. چون آنها را دعوت به ميهمانى مى‏كردند، پس از پذيرايى دور هم مى‏نشستند و با هم به گفتگوهاى بيهوده و حتى آزاردهنده‏اى مى‏پرداختند. و گاه چون از زنان پيامبر چيزى مى‏خواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مى‏كردند. پيامبر از اين وضع آزرده مى‏گشت.

امّا حيا مانع بود تا آنها را از اين رفتارهاى ناهنجار و ناشايسته منع كند. خداوند آياتى را فرو فرستاد و آنها را از اين رفتار ناشايست خصوصاً در مورد همسران پيامبر بر حذر داشت.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي‏ مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن‏.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ! به خانه‏هاى پيامبر داخل نشويد مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اينكه چشم به ظرف غذاى وى بدوزيد، امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد، ووقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشينيد، اين عمل، پيامبر را مى‏آزارد، ولى از شما شرم مى‏كند (وچيزى نمى‏گويد)، امّا خدا از (بيان) حق شرم ندارد. وهنگامى كه چيزى از آنان (همسران پيامبر) مى‏خواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار براى پاكى دلهاى شما وآنها بهتر است

سورة الاحزاب، آية 53.

و سپس فرمود:

شما حق نداريد پيامبر (ص) را بيازاريد و پس از او با همسرانش ازدواج كنيد اين رفتار شما نزد خداوند بزرگ است‏

وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما

سورة الاحزاب، آيه 53.

و پس از چند آيه مى‏فرمايد:

آنانكه خدا و پيامبرش را مى‏آزارند، خداوند برآنها در دنيا و آخرت لعن مى‏فرستد و براى آنان عذابى خار كننده آماده فرموده است.

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِينًا

سورة الاحزاب، آيه 57.

شايد بتوان يكى از اهم مصاديق آزار پيامبر (ص) را داستانى كه بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان اين است كه زنان پيامبر اكرم (ص) در تاريكى شب با پوشش كامل به مكانى كه خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مى‏رفتند. چون ام‏المؤمنين سوده قد بلندى داشت يا تنومند بود عمر وى را شناخت و فرياد برآورد كه‏اى سوده تو نمى‏توانى خود را از ما پنهان كنى، بدان كه ما تو را شناختيم. سوده بر مى‏گردد، و به پيامبر شكوه مى‏برد و آن حضرت مى‏فرمايد شما رخصت داده شده‏ايد كه براى حوائجتان خارج شويد. اين داستان را بخارى در سه جا از كتاب صحيحش آورده است.

1 - در كتاب التفسير سورة الاحزاب در ذيل آيات فوق:

« عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَكَانَتْ امْرَأَةً جَسِيمَةً لَا تَخْفَى على من يَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال يا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا فَانْظُرِي كَيْفَ تَخْرُجِينَ قالت فَانْكَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e في بَيْتِي وَإِنَّهُ لَيَتَعَشَّى وفي يَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إني خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِي فقال لي عُمَرُ كَذَا وَكَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِكُنَّ »

ايشه گفت: پس از آنكه آيه حجاب نازل گرديد، سوده براى قضاى حاجتش بيرون رفت، او زنى تنومند بود، از اينرو نمى‏توانست خود را از كسانيكه او را مى‏شناختند پنهان كند عمر بن خطاب او را ديد، وگفت: اى سوده ! به خدا نمى‏توانى خود را از ما مخفى نگاه دارى، پس فكر كن چگونه خارج شوى گفت: پس بادگرگونى باز گشت وبر پيامبر وارد شد وگفت: يا رسول اللَّه ! من براى برخى از نيازهاى خود بيرون رفتم: عمر به من چنين وچنان گفت... پس (پيامبر اكرم (ص) فرمود: شما اجازه داده شده‏ايد تا براى نيازهايتان خارج شويد.

صحيح بخارى، ج 3، ص‏451 باب 45، حديث 1220. ‏

2 - در كتاب النكاح باب خروج النساء لحوائجهن:

« عن عَائِشَةَ قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ لَيْلًا فَرَآهَا عُمَرُ فَعَرَفَهَا فقال إِنَّكِ والله يا سَوْدَةُ ما تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا فَرَجَعَتْ إلى النبي e فَذَكَرَتْ ذلك له وهو في حُجْرَتِي يَتَعَشَّى وَإِنَّ في يَدِهِ لَعَرْقًا فَأَنْزَلَ عليه فَرُفِعَ عنه وهو يقول قد أَذِنَ الله لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَوَائِجِكُنَّ »

(عايشة گفت: شبى سوده بنت زمعه بيرون رفت، عمر او را ديد وشناخت، وگفت: به خدا اى سوده نمى‏توانى خود را از ما مخفى نگاه دارى گفت: بسوى پيامبر (ص) باز گشت، پس ماجرا را براى آن حضرت نقل كرد، واو (ص) مى‏فرمود: خدا به شما اجازه داده است تا براى نيازهايتان خارج شويد.)

 همان، ج 4، ص 75، ب 116، ح 166. ‏

3 - كتاب الوضوء باب خروج النساء الى البراز.

« عن عَائِشَةَ أَنَّ أَزْوَاجَ النبي e كُنَّ يَخْرُجْنَ بِاللَّيْلِ إذا تَبَرَّزْنَ إلى الْمَنَاصِعِ وهو صَعِيدٌ أَفْيَحُ فَكَانَ عُمَرُ يقول لِلنَّبِيِّ (ص) احْجُبْ نِسَاءَكَ فلم يَكُنْ رسول اللَّهِ (ص) يَفْعَلُ فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ زَوْجُ النبي (ص) لَيْلَةً من اللَّيَالِي عِشَاءً وَكَانَتْ امْرَأَةً طَوِيلَةً فَنَادَاهَا عُمَرُ ألا قد عَرَفْنَاكِ يا سَوْدَةُ حِرْصًا على أَنْ يَنْزِلَ الْحِجَابُ »

عايشه گفت: همسران پيغمبر (ص) در شب براى قضاى حاجت به زمين وسيعى مى‏رفتند، عمر به پيامبر مى‏گفت: زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پيامبر (به نصيحت عمر) عمل نمى‏كرد، تا شبى سوده بنت زمعه كه قامتى بلند داشت پس از پاسى از شب بيرون شد، پس عمر فرياد بر آورد: اى سوده بدان كه تو را شناختيم، چون وى بر نزول آيه حجاب حريص بود.

همان، ج 1، ص 136، ب‏109، ح 143. ‏

معمولاً مفسرين شأن نزول آيات فوق را دو قضيّه ذكر كرده‏اند.

1 - داستان فوق‏

2 - اينكه يكى از اصحاب پيامبر (ص) گفت: چون پيامبر از دنيا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم كرد، اين سخن به آن حضرت رسيده بسيار آزرده شد، پس آيات فوق نازل گرديد.

گروهى از مفسران اين شأن نزول را ذكر كرده‏اند از آن جمله است طبرى در جامع البيان، و آلوسى در روح المعانى، و ابن كثير در تفسير القرآن العظيم، ابن كثير صحابى مورد شأن نزول آيه را طلحه و همسرى را كه در نظر داشته عايشه دانسته است.

با وجود اينكه داستان عمر و سوده بعد از نزول آيه حجاب واقع گرديده به طوريكه در متن حديث آمده است «بعد ما ضرب الحجاب». در عين حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذيت و آزار ام‏المؤمنين سوده حرم پيامبر را - كه موجب آزردگى رسول خدا شده و يكى از اسباب نزول آيه شريفه (و ما كان لكم ان تؤذوا رسول‏اللَّه) حق اذيت و آزار پيامبر (ص) را نداريد - را جزء فضائل عمر و يا به تعبير ديگر از موافقات عمر به شمار آورده‏اند.

مثلاً آلوسى پس از قبول اينكه كار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسول‏اللَّه (ص) و آزردن او است، مى‏گويد:

عمر در اين كار عيبى نمى‏ديده، چون گمان مى‏كرده كه بر اين كار خير عظيمى مترتب مى‏گردد.

«وذلك أ حد موافقات عمر (ره) وهي مشهورة، وعدّ الشّيعة ما وقع منه من المثالب، قالوا: لما فيه من سوء الأدب وتخجيل سوده حرم رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وايذائها بذلك. واجاب أهل السّنة، بعد تسليم صحة الخبر أنّه (ره) رأى‏ أن لابأس بذلك، لما غلب على ظنّه من ترتب الخير العظيم... »

تفسير روح المعانى، ج 22، ص 72.

و نيز بخارى - يا برخى از راويان حديث - در كتاب وضوء اين داستان را چنين توجيه كرده‏اند، كه اين اهانت و سوء ادب «حرصاً على أن ينزل الحجاب» بوده.

صحيح بخارى، ج 1، كتاب الوضوء، باب 109 خروج النّساء الى البراز.

و حال آنكه خود در تفسير سوره احزاب گفته است: اين داستان پس از نزول آيه حجاب بوده است. همان.

اين امر موجب گرديده تا برخى از شارحان بخارى ناگزير شوند براى جمع بين اين احاديث بگويند شايد اين داستان مكرّر تحقق يافته است.

«قال الكرمانى: فان قلت: وقع هنا أنّه كان بعد ضرب الحجاب، وتقدم في الوضوء أ نّه كان قبل الحجاب، فالجواب: لعله وقع مرتين. »

فتح البارى، عسقلانى، ج 8، ص 391.

به هر حال، آنگاه كه حكومت در دست پيامبراكرم (ص) بود، و آنان محكوم بودند، بر آن حضرت جرئت مى‏كردند. گاه با آرزوى رحلت پيامبر، خيال ازدواج با همسرش را در سر مى‏پروراندند، گاه با عبارات توهين آميزى همسران پيامبر (ص) را مخاطب قرار مى‏دادند.

آه، اين چه جرئتى وقيحانه است؟ تصور رحلت رهبران دينى براى ارادتمندانشان بسيار دشوار است. آه چه مظلوميتى؟ آه چه غربتى؟

يا رسول‏اللَّه «اصبنا بك يا حبيب قلوبنا فما اعظم المصيبة حيث انقطع عنا الوحى و حيث فقدناك». هنوز 60 بهار از عمر شريف و مباركت نگذشته بود كه تو را درباره همسرانت آزردند ! هواى ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند ! با جمله‏هاى اهانت آميز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود (وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً)

آه چه جرئتى؟ آيا اين قوم پس از آنكه خود به حكومت رسيدند، و فاطمه (س) و اهل‏بيت پيامبر (ص) در ظاهر محكوم و مقهور گرديدند، براى پى‏گيرى اهدافشان جرأت نخواهند داشت؟ چون دختر پيامبر است؟ چون همسر على است؟ چون مصيبت زده است؟ آن هم به بزرگترين مصائب؟ نه، اين امور بر جرئت آنان مى‏افزود.

امّا هنوز جاى سؤال است كه چرا از شجاعت پيامبر (ص) و على‏ عليه السلام نمى‏هراسيدند و جرأت مى‏كردند؟ يا به تعبير ديگر، چرا پيامبر و على صلوات اللَّه عليهما از شجاعت و غيرت خود بهره نمى‏گرفتند، تا مخالفان چنان جرأت كنند و بر آنها چيره شوند؟

اولاً: خاندان پيامبر (ص) همانند ديگران نيستند.

آنچه آنان را به عكس العمل وا مى‏دارد فقط امر الهى و رضاى اوست. آنان بر اساس تعصب، غضب، منافع شخصى، دفاع از خود و متعلقات خود حركت نمى‏كنند. بلكه تنها مدافع دين و تابع وظيفه و امر الهى‏اند.

حضرت على (ع) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مى‏كرد، او امر به صبر شده بود، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر كرد.

ثانياً: روشن است كه اگر به همسر يا مادر و خواهر كسى - هر چند ضعيف و غيرشجاع - هجوم برند، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمى‏خيزد. امّا اگر بداند كه مهاجمين مى‏خواهند با تحريك احساسات، وى را به عكس‏العمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند. اگر شخصى با تدبير و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هيچگاه دشمن را با عكس العمل به اهدافش نمى‏رساند.

على (ع) مى‏دانست آشوب و جنجال هدف مهاجمين است، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براى معرّفى حق از على و فاطمه‏ عليهما السلام بگيرد. على با صبر و بردبارى نقشه شوم مهاجمين را خنثى كرد. و با فدا نمودن خود و همسرش، مسؤوليت بزرگ خود را براى حفظ دين ايفا و حجت را تا روز قيامت بر خلق تمام كرد.

و به اين ترتيب پرسشهاى فراوانى را پيش‏روى تاريخ قرارداد، كه از آن جمله است: چرا خورشيد عُمْر فاطمه (س) به آن زودى غروب كرد؟ آيا به مرگ طبيعى بود؟

تهديد به آتش كشيدن خانه در آن تأثير نداشت؟

آتش‏زدن در خانه چطور؟

در به پهلوزدن چطور؟

سقط جنين و بيمارى پس از آن باعث شهادت نبود؟

اگر اينها نبود؟ يا اينها موجب شهادت نبود؟

پس چرا: همانطور كه بخارى ومسلم مى‏گويند: فاطمه (س) تا آخر عمر از ابوبكر قهر بود؟

« فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فهجرت ابابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفّيت ».

صحيح بخارى، ج 2، ص 504، كتاب الخمس، باب 837، ح‏1265.

« فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى‏ توفّيت. »

همان، ج 3، ص 252، كتاب المغازى، ب 155 غزوه خيبر، حديث 704. و صحيح مسلم، ج 4، ص 30، كتاب الجهاد و السير، باب 15، ح 52.

 ‏ چرا در بخارى آمده است: فاطمه (س) پنهان بخاك سپرده شد؟

«فلمّا توفّيت دفنها زوجها علىٌّ ليلاً ولم يؤذن بها أبابكر وصلّى‏ عليها. »

همان.

چرا چنانكه بخارى نقل كرده: نيمه شب دفن گرديد؟

همان. ‏

چرا قبر تنها يادگار پيامبر (ص) هنوز مخفى است؟ چرا پس از گذشت سالها از اين ماجرا، مسلم آورده‏ است كه: على (ع) ابوبكر و عمر را كاذب، آثم، غادر و خائن مى‏دانست؟

قال عمر لعلى وعباس: « فرأيتماه (ابابكر) كاذباً آثماً غادراً خائناً... فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً... »

 صحيح مسلم، ج 4، ص 28، كتاب الجهاد و السير، باب 15 حكم الفئ، حديث 49.

شايد اگر پس از آنچه بر فاطمه (س) گذشت على (ع) بپامى‏خاست و با ضاربين و قاتلين فاطمه (س) درگير مى‏شد. امروز تحريف گران تاريخ مى‏گفتند على براى گرفتن حكومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگيريها فاطمه كشته شد و على (ع) قاتل فاطمه است. ديگر پاسخ سؤالات فوق چنين روشن نبود.

اين قبيل امور از تحريف گران تاريخ بعيد نيست، چه اينكه انكار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) كمتر از اين نمى‏باشد. تحريف گران تاريخ، توجيه كنندگان حقايق، در مورد شهيد جنگ صفين، عمّار ياسر، كه پيامبراكرم (ص) فرموده بود: « يقتله الفئة الباغية»:

« فراه النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) فينفض التّراب عنه ويقول: تقتله الفئة الباغية ويح عمّار يدعوهم الى الجنّة ويدعونه الى النّار»

صحيح بخارى، ج‏1، ص‏254، كتاب الصّلاة، باب 304، التعاون فى بناء المسجد.

تو را گروهى سركش به شهادت مى‏رسانند.

 چون صدور اين حديث از پيامبراكرم (ص) مورد اتفاق بود، و قابل انكار نبود، و يكى از ادلّه روشن بغى و بطلان قاتلين عمّار و رهبرشان بود، آنانكه براى دفاع از معاويه از هيچ مكابره‏اى روى گردان نبودند، روز را تاريك و شب را روشن معرفى مى‏كردند، مگر نگفتند على قاتل عمّار است؟ چون وى را به جنگ آورده است؟ ! غافل از اينكه پيامبر اكرم (ص) در ادامه سخنش فرموده بود:

«يدعوهم الى الجنّة و يدعونه الى النار »

همان

عمّار آنان را به سوى بهشت مى‏خواند و آنان عمّار را به سوى آتش دعوت مى‏كنند.

 و به اين وسيله پيامبر اكرم (ص) مخالفان على (ع) و رهبرشان را مصداق آيه شريفه:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ

سورة القصص، آية 41.

قرارداد.



سيد علي رضا حسيني
    فهرست نظرات  
441   نام و نام خانوادگي:  فاطمه املشي     -   تاريخ:  12 خرداد 92 - 23:13:25
بسمه تعالي
شهلا خانم من بارها از زبان هم کيشانتون حرفهايي که شما براي جنگ جمل مي زنيد شنيده ام مي خواي بگي عالم و آدم جمع شده بودند تا دو به هم زني کنن بين امير المؤمنين عليه السلام و عايشه باشد قبول ولي اين دليل نميشه که تسليم شدن عايشه در برابر وسوسه ي شيطان رو موجه بدوني مگر منافقين در زمان امامت امام حسن مجتبي عليه السلام سعي نکردند بين ايشان و امام حسين عليه السلام رو بهم بزنند و به امامم حسين عليه السلام گفتند ما با تو بجاي امام حسن عليه السلام بيعت خواهيم کرد ولي امام حسين عليه السلام از آنها بيزاري جستند و لحظه اي دچار حسادت نشدن و لحظه اي از امام خود سرپيچي نکردند
حرفهايي که در مورد ابوبکر و آيه ي تطهير زدي اين سايت به تفضيل در موردش توضيح داده
اين هم که گفتي اين سايت بي طرف نيست دليلش اينه که بي شرف نيست ( بي طرف بي شرف است)
442   نام و نام خانوادگي:  شهلا     -   تاريخ:  13 خرداد 92 - 15:28:22
آدمين سايت...
شما که جوابها و کامنتها را گلچين ميکنين تا کسايي مثل فاطمه املشي يا اونايي که توهين ميکنن و گمراه شده توسط شما هستند را ميدان بدين...

خاک بر سر بيعرضه تان کنن که حاضرين به قيمت گمراه شدن ديگران اين سايت پابرجا بماند ولي حاضر به شنيدن جوابهاي دندا شکن و کوبنده نيستسن و آنها را گلچين ميکنن...خاک بر سرتان سانسورچي هاي مسخره...
443   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  18 خرداد 92 - 12:39:05
شهلا خانم چرا پاسخ نميدهيد؟ توجيه کارهاي معاويه اينقدر سخت است؟؟
444   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  19 خرداد 92 - 20:34:10
شهلا خانم حالا که ميبينيد اين سايت فحش هاي شما را هم نشان ميدهند، پس ديگر بهانه اي براي عدم پاسخگويي نداريد مگر اينکه جوابي نداشته باشيد و همه اينها بهانه اي بيش نباشد. لطفا يکي از جواب هاي دندان شکنتان را بفرماييد، ما مدتهاست منتظر آن هستيم.
445   نام و نام خانوادگي:  نظره شخصي     -   تاريخ:  21 خرداد 92 - 13:12:15
خداوند ميفرمايد اي همسرانه پيامبر در خانه هايتان بنشينيد.. چرا ام المومنين درخانه ي خود ننشست و به جنگ با حضرته علي رفت و سي هزار نفر کشته شدند؟چرا شروع کننده ي جنگ بود؟
446   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  27 خرداد 92 - 13:26:21
شهلا خانم من بيخود منتظر پاسخ شما درباره علت قداست معاويه در نظر اهل سنت بودم چون اصلا از اول جوابي نداشتيد و اينکه گفتيد در اين سايت نميتوانيد پاسخ مفصل بدهيد!!!! همه اش حرف بيهوده بود... خداوند هدايتتان کند
447   نام و نام خانوادگي:  دوست دار اهل بيت     -   تاريخ:  27 خرداد 92 - 15:03:33
فضايل جناب عمر را با ذکر منابع نام ببريد شهلا خانوم
448   نام و نام خانوادگي:  اداره شورائي و هماهنگي نعثل ابراهيمي     -   تاريخ:  28 خرداد 92 - 10:06:41
طبق اخرين اخبار اين شهلا (اقا ) براي جهاد النکاح در سوريه فعلاٌ در دست رس نميباشند .
449   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  01 تير 92 - 16:43:18
بعيد ميدانم نه شهلا خانم و نه هيچ اهل سنت ديگري در باره علت قداست! معاويه جواب قانع کننده اي داشته باشد چون اگر چنين بود، قطعا بايد يکي پيدا ميشد از حيثيت اين شخص دفاع ميکرد. شهلا خانم! اگر اين نوشته را ميبيني بدان که هم معاويه، هم والدينش، و هم دودمانش (تاكيد ميكنم: دودمانش)، همگي کينه ديرينه با اهل بيت پيامبر مکرم اسلام داشتند. سعي کن اين حقيقت را بپذيري که بيشترين ضربه را به اسلام، دو چيز زده است: يکي جهل و ديگري تعصب همه جانبه از پيامدهاي اين جهل.
450   نام و نام خانوادگي:  عاشق اهل بيت     -   تاريخ:  12 تير 92 - 10:22:40
سلام خدمت شما زحمت کشان اجرتون با حضرت فاطمه ي زهرا (س)..بنده باتوجه به سايت شما يه وبلاگي درست کردم که از لينک هاي مطالبتون استفاده ميکنم البته فعلا لينک هاي مربوط به شهادت حضرت زهراي مرضيه رو در وبلاگ گذاشتم که هرکس روي اون کليک کنه مستقيما با سايت شما آشنا ميشه البته چون شما در جايي گفته بوديد استفاده از مطالبتون اشکال نداره ديدم حداقل کاري که ميتونم انجام بدم همينه..وبلاگم www.valiiasr.aj.loxblog.com
451   نام و نام خانوادگي:  نازلي     -   تاريخ:  15 تير 92 - 11:36:24
دردناک بود.به خداقسم دردناک بود.داستان وحشتناک هتک حرمت فاطمه زهرا قلبم رو ميسوزونه.آخه چقدر قصي القلب آخه چقدر بي حيا و بدبخت ميتونه باشه يه آدم که باتنها يادگار رسول خدا اينکارو بکنه؟ خدايا چقدر مظلوم بودن بانوي مطهره اسلام؟خدايا اميرالمومنين چي کشيدن تو اين شرايط؟ الله اکبر الله اکبر.درس صبر ومظلوميتن اين خاندان خداوندا هرروز دعا ميکنم به شرف اين دعا (الهم عجل لوليک الفرج) .خدايي که از کرده ها ونکرده هاي تمام مخلوقاتت خبر داري ظهور منجي ات رو برسون تا ذره اي از مظلوميت هاي اين خاندان براي همه روشن شه. بخدا سخته باورش که اين جماعت بعد تنها چند روز از شهادت پيامبرشون برگردن به جهالت اجدادي خودشون.......لعنت خدا بر دشمنان اهل بيت مظلوم پيامبر
452   نام و نام خانوادگي:  اميد     -   تاريخ:  11 مرداد 92 - 21:01:54
به نام خدا ودرود وسلام برمحمدوخاندانش
شهلا خانم تونمي دوني ارادت به خاندان واهل بيت پيامبر يعني چه
لعنت بردشمنان اهل بيت
453   نام و نام خانوادگي:  ميلاد     -   تاريخ:  23 مرداد 92 - 16:14:33
الهم خص انت اول ظالم بلعن مني وبدا به ي اولا ثم الثاني و الثالث و الرابع.
454   نام و نام خانوادگي:  سوسن     -   تاريخ:  10 دي 92 - 15:03:44
شيعه : عمر حضرت فاطمه را شهيد کرد
سني : دروغ ميگويي ايشان به مرگ طبيعي وفات يافتند.
شيعه : ولي تاريخ طبري ميگويد که عمر قصد داشت خانه را آتش بزند، طبري ميگويد:
عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم؛ مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد درحالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.
(تاريخ الطبري2/233).
سني اولا: اين روايت نميگويد فاطمه کشته شد يا زخمي شد، دوما نميگويد که حضرت فاطمه در را باز کرد ميگويد زبير در را باز کرد حداقل خودت متن روايت را قبول کن اين روايت بر ضد توست
دوما: روايت ميگويد در خانه مردان زيادي بودند پس ناممکن است که حضرت فاطمه در وسط آن همه مرد وظيفه رفتن به پشت در و مقابله با عمر را بعهده بگيرد.
سوما: عمر که ديد زبير با شمشير از خانه بيرون آمد؛ آيا بعنوان اولين شخص, نترسيد که شايد شمشير علي سرش را بشکافد؟ شيعه براي اينکه عمر قاتل فاطمه باشد اينجا مجبور شده او را شجاع نشان دهد ! او را فردي نشان دهد که پيشاپيش سپاه در حرکت است!!
چهارما: اين روايت قابل قبول نيست هر چيز که در تاريخ طبري نوشته باشد که وحي منزل نيست، و حتي عقيده طبري هم اين نيست! و حديث شناسان اين روايت را نادرست ميدانند و روايت منقطع است.
شيعه: اگر بخواهي تک تک راويان را نقد ميکنم و با دليل محکم، ثابت ميکنم که سند روايت كاملاً صحيح است و اشكالات سني ها همگى بى اساس و نشان‌دهنده عدم توجه و دقت آنها است، انقطاع سند نيز ضررى به حجيت آن نمى‌زند.
سني: شما از ما عالم تر به احاديث ما نيستي ، بلکه شما اصلا عالم به علم حديث نيستي ، اگر حديث شناس ميبودي، احاديث کتب شيعه قرنها منتظر آيت الله هاي است که صحيح و ضعيف آنها را معلوم کنند، لطفا اگر طبيب هستي سر خود را دوا و درمان کن!
دوما، فرض کنيم که اين روايت اهل درست باشد، اين را ديگر منکر نيستي که سني ها روايات متعددي دارند که ابوبکر و عمر بهشتي هستند، و در بهشت سردار همه مردم غير از انبياء هستند، حالا بگو ببينم چگونه ما هم عمر را قاتل فاطمه ميدانيم و هم او را سردار بهشتيان، آيا بخاطر کشتن فاطمه سردار شد؟ يا کتاب ما تناقصات دارد، يا تو دروغ ميگويي؟
شيعه : من راست ميگويم، اما تناقص و تضاد در کتابهايت را بايد تو پاسخگو باشي نه من!!
سني: پاسخ من ساده است، اين چگونه ممکن است که من هم بگويم الله فرعون را غرق کرد و هم بگويم فرعون سردار جنتيان است؟
اگر حرف تو درست باشد پس نويسندگان کتب ما ديوانه بودند که سخنان متضادي درباره عمر گفته اند، هم او را قاتل فاطمه و هم سردار بهشتيان دانسته اند. پس لطفا به نوشته هاي آن ابلهان استناد نکن
شيعه:ولي تو از همان ابلهان پيروي ميکني
سني: فرض کن بعد از اين ديگر پيروي نميکنم، لطفا ادعاي خود را ثابت کن.
شيعه: حالا که از کتب آنها پيروي نميکني ، پس بايد نوشته هاي کتابهاي ما را قبول کني که در آنها با صراحت نوشته شده عمر، قاتل زهرا است
سني: در صورتي نوشتهاي کتبت را قبول ميکنم که خلاف عقل نباشد ، اما سراسر خلاف است!
شيعه: کجايش خلاف عقل است؟
سني: چند موردي را نوشتم اما باز يکي يکي تکرار ميکنم
اولا قبول کرديد حضرت زبير در را باز کرد و با شمشير برهنه آمد بيرون . پس چرا ميگوييد که فاطمه پشت در بود؟
شيعه: اين روايت سني هاست، ما قبولش نداريم در روايت ما آمده که پشت در بي بي فاطمه بود که بر اثر ضربه لگد عمر آسيب ديد و بر اثر همين آسيب، جام شهادت را نوشيد.
سني: عجب!! شما که روايت طبري را قبول نداريد چرا ذکرش کرديد چرا بعنوان سند ارائه داديد؟
شيعه: براي بستن دهان شما سنيها
سني: ولي دهان ما بسته نشد چون سند ميگويد که فاطمه پشت در نبود و اين زبير بود که در را باز کرد.
شيعه : من اين سند را رو کردم تا اختلاف علي و عمر را نشان دهم اختلافي که شما منکر آن هستيد! نه آمدن يا نيامدن فاطمه بر درب خانه را!
سني: يعني اين سند را تو خودت هم قبول نداري؟!!
شيعه: بله من قبول ندارم اما تو مجبوري قبول کني چون سندش طبق قوانين مذهب تو صحيح است.
سني: خب من قبول کردم! طبق اين حديث صحيح السند، عمر و علي با يکديگر دعوا داشتند اما فاطمه پشت در نيامد و اين زبير بودکه دروازه را باز کرد و خانه مملو از مهاجرين بود و نامعقول است همه پنهان شده باشند و فاطمه بيايد پشت در!
حالا چه ميگويي؟
شيعه: فقط قبول کن علي و عمر اختلاف داشتند، بقيه حرفهاي روايت درست نيست!
سني: اگر بقيه روايت درست نيست پس جمله اي که درباره اختلاف عمر و علي است نيز درست نيست.
شيعه: نه اين جمله درست است چون در کتب ما هم نوشته شده است
سني: پس رسيدم به حرف اول! يعني ميگويي درست است چون در کتب شما نوشته نه اينکه در کتب ما نوشته اگر کتاب ما سند باشد همه روايت سند است!
، بنابراين وقت مرا و وقت خودت را تلف کردي ! حالا جواب نوشته هاي کتاب هاي خودت را بده و بگو چرا فاطمه آمد پشت در و حضرت علي پنهان شد؟
شيعه: امير المومنين علي پنهان نشد مواظب حرف زدنت باش
سني : پس چرا مرد در خانه باشد و زن در را باز کند در حاليکه ميداند پشت در دشمن کينه توز ايستاده است؟
شيعه: براي رسوايي بيشتر عمر
سني: يعني حضرت فاطمه منتظر اين حرکت امير المومنين عمر بود؟
شيعه: بود و نبود، به هرحال اين حرکت را عمر انجام داد.
سني: خب بگذريم حالا اين را بگو که عمر که آيا نترسيد که در جلوي صف بعنوان اولين شخص بزور وارد خانه شود؟ آيا نترسيد که مبادا شمشير علي سرش را بشکافد؟ زيرا اين حق شرعي علي بود که در مقابل مردي حرمت خانه اش و همسرش را شکسته مقاومت کند!
شيعه: عمر كه تنها نبود صدها بلکه چندهزار نفر با او بودند علي يک تنه چه ميتوانست انجام دهد؟
سني: فعلا سوال من اين است که در بين اين هزاران نفر،چرا عمر شجاعترين بود؟ درحاليکه شما او را ترسو ميدانيد! چند هزار نفر که با هم داخل خانه نشدند، يک نفر يک نفر داخل شدند و اولين شخص عمر بود!سوال اين است که آيا عمر واقعا آنقدر شجاع بود که در صف مقدم به جنگ علي رفت يا شما براي اينکه به هرقيمتي شده عمر را قاتل فاطمه بدانيد ، موقتا ايشان شجاع نموده ايد؟!!!
شيعه: عمر شجاع نبود اما يقين داشت که حضرت علي دستور دارد که ساکت باشد، زيرا پيامبر به علي گفته بود اگر حقت را خوردند ساکت باش!
سني: ديدي اي شيعه حرفهايت معقول نيست، عمر از کجا ميدانست که حضرت پيامبر به علي گفته اگر حقت را خوردند ساکت باش؟
شيعه :چه ميدانم!!اين مهم نيست که از کجا ميدانست! شايد حفصه و عايشه از پشت پرده شنيده بودند. مهم اين است که ميدانست
سني: دو تا معصوم غيب دان که يکي پيامبر است و ديگري امام!! نميتوانند، يک حرف درگوشي را از عمر پنهان نگه دارند!! آيا معقول است اين گفته؟
شيعه: اگر ميزان عقل ناقص و لجوج تو و امثال تو باشد نه ممکن نيست، ولي اگر ميزان عقل دانايان دنيا باشد بله معقول است!
سني: پس اين بحث را تمام ميکنيم و قضاوت را ميگذاريم بدوش دانايان و خردمندان
حالا سوال ديگر مرا جواب بده
455   نام و نام خانوادگي:  ميلاد     -   تاريخ:  21 اسفند 92 - 02:12:13
بسم الله الرحمن الرحيم اللهم صلي علي محم وال محمد و عجل فرجهم ولعن اعداءهم.در پاسخ به آقاي سني -بله عمر شجاع نبود و فقط زورش به زنان مي رسد و عمر طبق اين روايت (ومر [ابوبكر] بجارية بنى مؤمل، حي من بنى عدى بن كعب، وكانت مسلمة، وعمر بن الخطاب يعذبها لتترك الاسلام، وهو يومئذ مشرك، وهو يضربها، حتى إذا مل قال: إني أعتذر إليك، إني لم أتركك إلا ملالة، فتقول: كذلك فعل الله بك.الطبري، أحمد بن عبد الله بن محمد أبو جعفر (متوفاي694هـ)، الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج 2، ص 24، تحقيق عيسى عبد الله محمد مانع الحميري-سايت ولي عصر غج)قبل از اين که مسلمان شود زنان را کتک مي زد و حتي در زمان رسول الله صلي الله علي و اله ودر زمان حکومتش هم طبق اين دو روايت(عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ... فَلَمَّا مَاتَتْ زَيْنَبُ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْحَقِي بِسَلَفِنَا الصَّالِحِ الْخَيْرِ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ فَبَكَتْ النِّسَاءُ فَجَعَلَ عُمَرُ يَضْرِبُهُنَّ بِسَوْطِهِ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِيَدِهِ وَقَالَ مَهْلًا يَا عُمَرُ ثُمَّ قَالَ ابْكِينَ وَإِيَّاكُنَّ وَنَعِيقَ الشَّيْطَان....الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 237،)(أَرْسَلَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلى امْرَأَةٍ مُغِيبَةٍ كَانَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا، فَأَنْكَرَ ذالِكَ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا، فَقِيلَ لَهَا: أَجِيبِي عُمَرَ، فَقَالَتْ: يَا وَيْلَهَا مَا لَهَا وَلِعُمَرَ! فَبَيْنَمَا هِيَ في الطَّرِيقِ فَزِعَتْ، فَضَرَبَهَا الطَّلْقُ، فَدَخَلَتْ دَارَاً فَأَلْقَتْ وَلَدَهَا، فَصَاحَ الصَّبِيُّ صَيْحَتَيْنِ ثُمَّ مَاتَ.الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 9، ص 458، ح18010، باب من أفزعه السلطان، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي-سايت ولي عصر)زنان را کتک و آزار و ازيت مي کردپس نتيجه مي گيريم که از چنين کسي بعيد نيست که به خانه وحي هجوم برده و پهلوي حضرت فاطمه را شکسته و آن حضرت را سيلي بزند.و در سوال بعدي شما برويد به سوره ي تحريم مراجعه کنيد (و اذ اسر النبي...)و مطلب ديگري هم هست که بايد به آن اشاره کنم اولا" حضرت علي عليه السلام ساکت ننشستند و از زن خود دفاع کردند و امام علي عليه السلام عمر را از گريبانش گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بيني و گردنش کوبيد و مي خواست او را بکشد ولي به ياد سخن پيامبر و وصيتي که به او کرده بود افتاد و به عمر فرمود اي پسر صهاک! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى(كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568)و همچنين در(تفسير آلوسي ، ج3 ، ص124)آمده است و ثانيا" بگو ببينم پس چرا عثمان از همسر خودش دفاع نکرد زماني که به خانه او حمله کردنند(طبري: وجاء سودان بن حمران ليضربه فانكبت عليه نائلة ابنة الفرافصة واتقت السيف بيدها فتعمدها ونفح أصابعها فأطن أصابع يدها وولت فغمز أوراكها وقال أنها لكبيرة العجيزة وضرب عثمان فقتله تاريخ الطبري، ج4، ص391)و همچنين (ابن كثير: ... فقطع أصابعها فولت فضرب عجيزتها بيده وقال: أنها لكبيرة العجيزة وضرب عثمان فقتله (البداية والنهاية، ج10، ص315)و در نهايت مي خواهم از کساني که در تاسيس سايت حضرت ولي عصر عج شرکت کردنند تشکر کنم و السلام عليکم و رحمه الله و برکاته.


456   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  21 اسفند 92 - 17:56:53
به عنوان يك مهندس و مبتكر ميگوييم. اينها انسان هايي هستند كه سراسر وجودشان را جهل گرفته. چرا؟ چون بعد از 1400 سال بيشترين نفرات از اهل تسنن مي باشد كه راه جدا كرده و سلفي و تكفيري و تروريسم شده اند و دست به قتل و غارت مي زنند و دنيا را به تشنج كشيده اند. آخر دين حضرت محمد را با اين كارها بر روي زمين منفور ميكنند.
و اين از جهاد نكاح ايشان پيداست. امتي كه بدترين و شهوتي ترين و كثيف ترين روسپي هاي تاريخ را درست كردند ايشان هستند. كسي نيست بگويد ايشان از شما هستند. ابلحان به سفارش رسول خدا هم عمل نميكنند. ببينم كدام خدمت را شما به خلق كرده ايد؟ جز اين است كه از دشمنان اسلام كمك ميگيريد. رسول خدا كجا از يهود و نصراني كمك ميگرفت كه شما اهل تسنن ميگيريد.
دنيا به اين نتيجه رسيده كه در رابطه جنسي يك پارتنر براي سلامت روحي و جسمي كافي است شما چگونه در يك روز با چند نفر نزديكي ميكنييد.
نادانها حتي مهندسين و دكترها از دينهاي ديگر شما را قبول ندارند.
ابلحان شما حتي نميدانيد درب در چه سالي اخترا شد!
457   نام و نام خانوادگي:  پاتوق بچه شيعه ها     -   تاريخ:  22 اسفند 92 - 21:52:31
در پاسخ به سوسن خانم سني
مسعودي در قسمتي از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلي مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَيدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتي اَسْقَطَتْمُحْسِنا؛ پس (عمر و همراهان) به خانه علي عليه السلام رو کرده و هجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشيدند؛ با در به پهلوي سيده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود.»[اثبات الوصية، مسعودي، (چاپ بيروت) ص153 و در برخي چاپها ص 23 24.]
اما منابع اهل سنت:
عبدالکريم بن احمد شافعي شهرستاني (548 - 479 ق.) نقل کرده: «اِنعُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتي اَلْقَتْاَلْجَنينَ مِنْ بَطْنِها، به راستي عمر در روز بيعت، ضربتي به فاطمه عليهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنين خويش را سِقط نمود.»[ الملل و النحل، عبدالکريم شهرستاني، ج1، ص57.]
همين قول را اسفرائيني (متوفاي 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَن عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ ميراثَالْعِتْرَةِ، عمر فاطمه عليهاالسلام را زد و از ارث اهل بيت عليهم السلام جلوگيري کرد.»[ اَلفرقُ بين الفرق، عبدالقاهر الاسفرائيني، ص107.]
صفدي يکي ديگر از علماي اهل سنت مي‏گويد: «اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَفاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتي اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْبَطْنِها، به راستي عمر آن چنان فاطمه عليهاالسلام را در روز بيعت زد که محسن را سقط نمود.»[لوافي بالوفيات، صفدي، ج5، ص347 ر.ک: سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج2،ص292.]
مقاتل بن عطيه مي‏گويد: ابابکر بعد از آن که با تهديد و ترس و شمشير از مردم بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتي را به درب خانه علي و زهراعليهماالسلام فرستاد. عمر هيزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشيد، هنگامي که فاطمه زهرا عليهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه عليهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و ميخ در به سينه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بيماري افتاد تا آن که از دنيا رفت.»
458   نام و نام خانوادگي:  امين     -   تاريخ:  23 اسفند 92 - 10:00:52
سلام يه نکته ي خيلي جالب اينکه تمام کساني که از اهل تسنن شيعه ميشن اقرار به وجود اين قضيه در کتاباشون ميکنن از جمله مولوي سلمان حدادي اما قبل
اون به هر وسيله اي قضيه رو انکار ميکنن.....
اي که ره بستي ميان کوچه ها بر فاطمه. گردنت را ميشکست آنجا اگر عباس بود
459   نام و نام خانوادگي:  سيد مريم موسوي     -   تاريخ:  24 اسفند 92 - 08:38:10
سلام وخسته نباشيدخدمت مديران سايت شهيد اويني از وبلاگ من ديدن کنيد اگر مورد تاييد شما بود در ليست وبلاگ هاتون قرارش بديد با نام (مهدي موعود)www.sadat2014.lxb.ir
460   نام و نام خانوادگي:  عباس     -   تاريخ:  24 اسفند 92 - 23:35:05
به جاي جر و بحث برادران و خواهران مقاله را بخوانند که با سند تمام مطالب را آورده است از خدا بترسيم و حق طلب باشيم نه دنبال مچ گيري و زور آزمايي ، بهشت را به بها دهند نه بهانه حق خواه و حق طلب نزد خدا پاداش دارد گرامي ترين شما با تقوا ترين شما است نه سر سخت ترين !
461   نام و نام خانوادگي:  عباس     -   تاريخ:  24 اسفند 92 - 23:36:18
از مقاله خوب شما و سايت تان ممنون موفق باشيد
462   نام و نام خانوادگي:  محمد کمالي     -   تاريخ:  25 اسفند 92 - 02:42:59
بسم رب الشهدا و صديقين. سلام دوستان. بياييد از بي بي دو عالم اولين شهيد راه ولايت درس بگيريم و زهرا و عباس امام زمان خود باشيم. واي بر ما از اون روزي که در محضر فرزند ام ابيها حضرت مهدي(عج) سرافکنده باشيم.
463   نام و نام خانوادگي:  ملودي     -   تاريخ:  25 اسفند 92 - 19:23:20
سلام ميشه کپي کنم اگه نه بگو پاکش کنم ممنون
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ استفاده از مطالب اين سايت اشکالي ندارد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
464   نام و نام خانوادگي:  محسن     -   تاريخ:  26 اسفند 92 - 07:40:29
باعرض سلام خدمت همه دوستان من باخيلي ازسني ها برخورد داشته ودارم متاسفانه اکثرشون دراين رابطه بسيار نادان وتعثبات کورکورانه دارن چون وقتي محکوم ميشن برميگردن سرجاي اولشون من فقط ميخام يه موضوع را بفهمم که چرا عليرغم اينکه خداوند در قرآن کريم درمورد گناه بودن لواط وعقوبت ان ميفرمايد عمرچرا مشتاق به عمل لواط بوده مگه گناه کبيره نيست............به اميد اونروزيکه يوسف زهرا بياد وانتقام سيلي که بصورت مادرمون حضرت زهرا توسط عمر زده شد بگيره. (اللهم عجل لوليک الفرج)
465   نام و نام خانوادگي:  خادم سايبري     -   تاريخ:  27 اسفند 92 - 13:17:10
سلام عليکم
ياأحمد! لولاک لماخلقت الافلاک،لولا على لماخلقتک،لولافاطمه لماخلقتکما
شهادت مادرم فاطمه (س) افسانه نيست!!!! ما تا آخر ايستاده ايم
bachari.bsgazad@gmail.com
466   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:  28 اسفند 92 - 19:55:02
درجواب محسن كافرهمه را به كيش خودپندارد
467   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:  07 فروردين 93 - 10:29:13
سلام به همه دوستان .
ميخواهم يك فرض را مطرح كنم و يك سوال و اميدوارم كه دوستان اهل سنت بتوانند براي آن جوابي بياورند .
فرض محال ميگيريم تمام حرف هاي شما درست باشد , فرض محال كه حضرت زهرا به مرگ طبيعي از دنيا رفته باشند , اما يك سوال براي تمام عالم پابرجا است .
تاريخ دقيق وفات حضرت زهرا چه زماني است ؟ ‘ يا قبر حضرت زهرا كجاست ؟
اگر اين بزرگ بانوي اسلام آننان كه شما ادعا ميكنيد بر اثر بيماري جان داده باشد بايد مردمان بدانند كه در چه زماني فوت شده و در كجا دفن شده, پس سر اينكه اين تاريخ بصورت دقيق مشخص نيست و قبر حضرت هم اصلا مشخص نيست نشان از وقايعي پشت پرده دارد كه خواهش ميكنم شما آن را براي ما بازگو كنيد .
ما شيعيان براي اينكه شما را قانع كنيم پاسخ را از كتاب هاي خود شما مي آوريم و ميگوئيم اين بوده پشت پرده اين وفات اما شما منابع خود را نيز قبول نداريد .
پس خواهش ميكنم با دليل و سند و مدرك تاريخ وفات و قبر حضرت زهرا را مشخص كنيد .
اگر توانستيد ما اذعان به اشتباه ميكنيم ولي اگر نتوانستيد برويد و قدري حقيقت جو باشيد و كوركورانه حرف هاي بزرگانتان را تكرار نكنيد .
انشاا... كه هدايت شويد
468   نام و نام خانوادگي:  آشفته     -   تاريخ:  13 فروردين 93 - 17:42:18
باز هم سيزده شد و بايد
سيزده را به در کنم...اما
سوخته در...و پاي آن ياسي...
من چه خاکي به سر کنم؟...اما
بايد اکنون که گل شده پرپر
باغبان را خبر کنم...اما
من چگونه نگاه بر اشک
چشم هاي پدر کنم؟...اما
گر نگويم، ز ميخ در پرسد
پس چه با ميخ در کنم؟...اما
بايد از بچه ها کنم پنهان
بايد اصلا سفر کنم...اما...
کاش تاريخ جور ديگر بود
قصه از بيخ جور ديگر بود...



469   نام و نام خانوادگي:  شيعه     -   تاريخ:  16 فروردين 93 - 12:47:30
سلام به همه برو بچ شيعه.سلام به همه ي بچه هاي حيدر كرار .سلام به همه ي بچه هاي بي بي فاطمه.شهاد حضرت فاطمه س رو به همتون تسليت ميگم
470   نام و نام خانوادگي:  شيعه ي علي     -   تاريخ:  16 فروردين 93 - 12:50:55
سلام.شهادت حضرت فاطمه س تسليت ميگم به تمامي شيعيان جهان.از اهل تسنن يه سوال دارم چرا با وجود اينكه ميدونيد عمر حضرت فاطمه رو شهيد كرد اونو به عنوان خليفه قبول دارين؟چرا؟؟؟همه شواهد هم موجوده كار عمر بوده
471   نام و نام خانوادگي:  شيعه ي علي     -   تاريخ:  17 فروردين 93 - 17:58:54
اهل تسنن منتظر جواباتون هستم؟؟؟؟؟؟؟؟
472   نام و نام خانوادگي:  mohammad     -   تاريخ:  04 ارديبهشت 93 - 12:42:19
لطفا از وبلاگ ما ديدن کنيد.
www.sesaleh14.blogfa.com
473   نام و نام خانوادگي:  محمدزماني     -   تاريخ:  25 دي 93 - 22:55:58
سوسن خانم بفرمايند چرا حضرت فاطمه عليهاسلام نخواستند ابوبكر برايشان نماز بخواند واصلا بعد از ان حوادث با ابوبكر صحبت نكرد . چرا شبانه دفن شدند مگر نه اينكه مومن نبايد با برادر ديني خود بيش از سه روزقهر بود ؟ سوسن خانم يه راه داريد صحيح بخاري و مسلم رو رد كنيد
474   نام و نام خانوادگي:  محمدزماني     -   تاريخ:  10 بهمن 93 - 23:51:02
با سلام و تشكر ودعاي خير من تمام تاريخ طبري ترجمه ابولقاسم پاينده چاپ 88 را خواندم ولي از تهديد به آتش عمربن خطاب را نيافتم خواهشمندم بنده را كمك كنيد ودر همين قسمت جواب دهيدبفرماييداين موضوع دركدام فصل و ذيل چه بحثي آمده است ؟آيا درتوضيح حوادث سال 11 هجري مطرح شده است ؟
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اين مطلب در ذيل «ثم دخلت السنة الثالثة من الهجرة» به اين صورت نقل شده است: حدثنا ابن حميد قال حدثنا جرير عن مغيرة عن زياد بن كليب قال أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة فخرج عليه الزبير مصلتا السيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه
تاريخ الطبري ، لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت  ج 2   ص 233
در اين موارد بهتر است به اصل کتاب رجوع شود که جنبه علمي دارد نه ترجمه
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
475   نام و نام خانوادگي:  محمدزماني     -   تاريخ:  11 بهمن 93 - 00:57:07
سلام علي من اتبع هدي . مطلب رو به ياري حضرت حق يافتم . جلد 4 از تاريخ طبري ترجمه مرحوم ابولقاسم پاينده چاپ 88 صفحه 1328 به نقل از زياد بن کليب ...... براي يافتن همين يک خط 15 جلد طبري به قيمت 300000 تومان خريداري کردم و دو رکعت نماز حاجت خوندم و حالا دو رکعت نماز شکر بدهکارم ......بعزيزان زحمت کش محقق در اين سايت بدانيد زحمات شما به منزله نجات انسانهايي است که نجات جان يک فرد برابرنجات تمام انسانهاست و اينجانب تمامي مطاب شما را دنبال خواهم کرد.




  [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما