* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 30 مرداد 1385 تعداد بازديد: 6091 
وهّابيّت از منظر عقل و شرع (5) وهابيت و تحقير مقام انبياء و اولياء
 
باسمه تعالى



1 ـ حرمت زيارت پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)



زيارت قبور پيامبران و صالحان بلكه هر گونه تكريم و بزرگداشت آنان را وهّابيّون حرام و موجب شرك مى دانند.



«ابن تيميّه» مى گويد:«فمن جعل سفره إلى مسجد الرسول صلى اللّه عليه وسلّم وقبره كالسفر إلى قبور هؤلاء والمساجد التي عندهم فقد خالف إجماع المسلمين وخرج عن شريعة سيّد المرسلين»(1).



هر كس سفرش را به قصد زيارت قبر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) انجام دهد، مثل كسانى كه به قصد زيارت قبور پيشوايانشان در مدينه و مساجدى كه اطراف آن است سفر مى كنند، با اجماع مسلمانان مخالفت نموده و از شريعت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) خارج شده است.



و نيز مى گويد:«من زار قبره أو قبر غيره ليشرك به ويدعوه من دون اللّه فهذا حرام كلّه وهو مع كونه شركاً باللّه»(2).



زيارت قبر پيامبر يا غير او، و غير خدارا خواندن، و شريك كردن آنان در كارهاى خدايى، حرام، و شرك است.



و نيز مى گويد: «التمسّح بالقبر وتقبيله ولو كان ذلك من قبور الأنبياء شرك»(3). مسح و بوسيدن هر قبرى اگر چه قبر پيامبر باشد، شرك است.







گفتنى است كه اين افكار مخالف با نصّ صريح قرآن است، آنجا كه مى فرمايد: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ )(4) «و اگر آنان كه به خود ستم كرده بودند، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر براى آنان طلب آمرزش مى كرد، قطعاً خدا را توبه پذير مهربان مى يافتند».



و از قول برادران حضرت يوسف نقل مى كند كه از حضرت يعقوب خواستند تا براى آنان از خدا طلب مغفرت كند (يَـأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا)(5) آيا آنها مشرك بودند؟



و از طرفي مخالف با روايات صحيح اهل سنّت مى باشد چنانكه نقل مى كنند: «أصاب الناس قحط في زمن عمر رضي اللّه عنه، فجاء رجل إلى قبر النبي صلى اللّه عليه وسلّم، فقال: يا رسول اللّه! هلك الناس، استسق لأمّتك، فأتاه رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم في المنام، فقال: إئت عمر فاقرأه منّي السلام، وأخبره أنّهم مسقون، وقل له: عليك الكيس.



قال: فأتى الرجل عمر فأخبره، فبكى عمر رضي اللّه عنه، وقال: يا ربّ ما آلوا إلاّ ما عجزت عنه»(6).



در زمان عمر، مردم دچار قحطى و خشكسالى شدند، مردى كنار قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)آمد و گفت: اى رسول خدا مردم نابود شدند، از خداوند براى امّتت طلب باران كن، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در عالم خواب به آن مرد فرمود: نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو: بزودى باران خواهد آمد و سيرآب خواهيد شد، و بگو: كيسه سخاوت را گسترده ساز.



آن مرد ماجراى خوابش را براى عمر نقل كرد، قطرات اشك از چشمان عمر جارى شد و گفت: خداوندا كوشش و جديّت كردم، ولى هميشه ناتوان و عاجز بودم.



ابن حجر در فتح البارى و ابن كثير در البداية والنهاية مى گويند: اسناد اين روايت صحيح است(7).



ابن حجر مى نويسد: مردى كه خواب ديده بود بلال بن هلال از اصحاب رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)بود(8).



سيره تمامى مسلمين بر اين امر در طول تاريخ استوار بوده و هست بطورى كه «حصني دمشقي» شافعى مى نويسد: «وقال (ابن تيميّة): «من استغاث بميّت أو غائب من البشر، بحيث يدعوه في الشدائد والكربات ، ويطلب منه قضاء الحاجات ... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرك».



هذا شيء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحداً فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زنديق حرّان ـ قاتله اللّه عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزنديق الجاهل الجامد، قصّة عمر رضي اللّه عنه دعامة للتوصّل بها إلى خبث طويّته في الإزدراء بسيّد الأوّلين والآخرين وأكرم السابقين واللاحقين، وحطّ رتبته في حياته، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغير ذلك زال بموته، وذلك منه كفر بيقين وزندقة محقّقة»(9).



«ابن تيميّه» گفته است: هر كس به مرده و يا فرد دور از نظر استغاثه كند و در گرفتاريها از وى استمداد كرده و طلب حاجت نمايد، ظالم، گمراه و مشرك است.



از اين سخن «ابن تيميّه»، بدن انسان مى لرزد، اين سخن، قبل از زنديق حرّان «ابن تيميّه» از دهان كسى در هيچ زمان و هيچ مكان بيرون نيامده است، اين زنديق نادان و خشك، داستان عمر را وسيله اى براى رسيدن به نيّت نا پاكش در بى اعتنايى به ساحت حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) قرار داده و با اين سخنان بى اساس مقام و منزلت آن حضرت را در دنيا پايين آورده است، و مدعى شده است كه حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بين رفته است. اين عقيده به يقين كفر و در واقع زندقه و نفاق است).







2 ـ انكار فضائل اهل بيت(عليهم السلام)



يكى از مبانى فكرى «ابن تيميّه» انكار فضائل مسلّم اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) است، او در كتاب «منهاج السنّة» كه به قول علاّمه امينى بايد آن را «منهاج البدعة» ناميد(10) مى نويسد: نزول آيه شريفه (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو)(11) در حقّ على(عليه السلام)به اتفاق اهل علم دروغ است.



«وقد وضع بعض الكذّابين حديثاً مفترى أنّ هذه الآية نزلت في عليّ لمّا تصدّق بخاتمه في الصلاة، وهذا كذب بإجماع أهل العلم بالنقل، وكذبه بيّن من وجوه كثيرة(12).



بعضى از دروغگويان حديثى را جعل كرده و گفته اند: آيه (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو) در شأن على هنگامى كه در نماز انگشترش را به فقير صدقة داد نازل شده است، به اجماع اهل علم اين مطلب دروغ، و دروغ بودن آن آشكار است.



اين حديث و شأن نزول را بيش از 66 نفر از محدّثان و دانشمندان اهل سنّت نقل كرده اند(13).



آلوسى از علماء بزرگ اهل سنّت مى گويد:«غالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في عليّ كرّم اللّه وجهه».



(غالب اخباريها معتقدند كه اين آيه در باره على بن أبي طالب (عليه السلام)نازل شده است).



سپس مى افزايد كه حسّان شاعر، در اين زمينه اشعارى سروده است، و آنگاه اشعار او را ذكر مى كند(14).



و نيز مى نويسد: «وأمّا قوله وأنزل اللّه فيهم (قُل لاَّ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى)فهذا كذب ظاهر»(15)



نزول آيه شريفه (قُل لاَّ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا...) در حقّ خاندان رسالت دروغ است.



و حال آن كه متجاوز از 45 نفر از بزرگان اهل سنّت آن را نقل كرده اند(16).



و در باره حديث «عليّ مع الحقّ والحقّ معه» مى نويسد: من أعظم الكلام كذباً وجهلاً فإنّ هذا الحديث لم يروه أحد عن النبيّ صلّى اللّه عليه وسلّم لا بإسناد صحيح ولا ضعيف».



از بزرگترين دروغها و نادانيها است كه اين حديث را از پيامبر بدانيم، چون اين روايت را هيچ كس حتى با سند ضعيف، از پيامبر نقل نكرده است.



با اين كه جمعى از علماء بزرگ اهل سنّت همانند: خطيب بغدادى، هيثمي حاكم نيشابورى، ابن كثير و ابن قتيبه، از ابو سعيد خُدرى، سعد بن وقّاص، على بن أبي طالب (عليه السلام)، ام سلمه و عائشه اين حديث را با تعابير مختلف نقل كرده اند.



مانند: «عليّ مع الحقّ والحقّ مع عليّ، ولن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض يوم القيامة». و يا عبارت: «عليّ مع الحقّ والقرآن، والحقّ والقرآن مع عليّ، ولن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض» و يا جمله: «الحقّ مع ذا، الحقّ مع ذا» و همچنين عبارت: «الّلهمّ أدر الحقّ مع عليّ حيث دار».



هيثمى از علماء بزرگ اهل سنّت مى نويسد: «رواه أبو يعلى، ورجاله ثقات»(17). اين روايت را ابويعلى نقل نموده، و روات آن همه ثقه هستند.



و همچنين حاكم نيشابورى و ذهبى كه از استوانه هاى علمى اهل سنّت به شمار مى روند، تصريح به صحت روايت نموده اند(18).



فخر رازى مى نويسد: «من اقتدى في دينه بعليّ بن أبي طالب فقد اهتدى لقول النبيّ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم : «الّلهمّ أدر الحقّ مع عليّ حيث دار»(19). (هدايت يافته كسى است كه به على(عليه السلام) اقتدا كند، زيرا پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرموده است: خدايا حق را بر محور على قرار بده).







3 ـ توهين به امير مؤمنان (عليه السلام)



ابن حجر عسقلانى نسبت به جوابيّه هاى ابن تيميّه در پاسخ به علاّمه حلّى و در مقام تأثّر وتأسّف مى گويد:



«وكم من مبالغة لتوهين كلام الرافضي أدّته أحياناً إلى تنقيص عليّ رضي اللّه عنه»(20). (ابن تيميّه در پاسخ به علاّمه حلّى بقدرى زياده روى كرده است، كه جوابهاى او منجرّ به تنقيص مقام على بن ابى طالب شده است).



و در موردى ديگر مى گويد: «وقال ابن تيميّة في حقّ عليّ: أخطأ في سبعة عشر شيئاً، ثمّ خالف فيها نصّ الكتاب منها اعتداد المتوفّى عنها زوجها أطول الأجلين(21).



«ابن تيميّه» در باره امير مؤمنان(عليه السلام) مى گويد: على در 17 مورد دچار اشتباه شده است، و با نصّ قرآن مخالفت نموده است، كه يكى از آنها در باره عدّه زن شوهر مرده است، كه طولانى ترين زمان را تعيين كرده است.



4 ـ انكار موقعيت علمى على(عليه السلام)



ابن تيميّه مى نويسد: «قوله، ابن عباس تلميذ عليّ كلام باطل»(22).



عالم شيعه، علاّمه حلّى كه مى گويد: ابن عباس شاگرد على (عليه السلام)بوده است، دروغ محض است.



«والمعروف أنّ عليّاً أخذ العلم عن أبي بكر»(23). آن چه مشهور است على علم را از ابوبكر فرا گرفته است.



همچنين گفته: «وقد جمع الشافعيّ ومحمّد بن نصر المَرْوَزي كتاباً كبيراً فيما لم يأخذ به المسلمون من قول عليّ لكون قول غيره من الصحابة أتبع للكتاب والسنّة»(24) .



شافعى و مَرْوَزى در كتابى بزرگ مواردى كه مسلمانان به گفتار على عمل نكرده اند را جمع آورى كرده اند، چون گفتار صحابه غير از على به قرآن و سنّت نزديكتر بوده است).



«عثمان قد جمع القرآن كلّه بلا ريب، و كان أحياناً يقرؤه في ركعة واحدة، وعليّ قد اختلف فيه هل حفظ القرآن كلّه أم لا؟»(25).



عثمان قرآن را جمع كرد و بعضى از اوقات تمام قرآن را در يك ركعت نماز قرائت مى كرد، ولى در اين كه على تمام قرآن را حفظ بود يا نه، اختلاف است.







5 ـ اهانت به حضرت صدّيقه سلام اللّه عليها



استاد حسن سقّاف از دانشمندان معاصر اردنى در كتاب خود «التنبّي والردّ على معتقد قِدَم العالم والحدّ» مى نويسد: «ابن تيميّة يحتجّ كثير من الناس بكلامه، ويسمّيه بعضهم «شيخ الاسلام» ، وهو ناصبيّ، عدوّ لعليّ(عليه السلام)، واتّهم فاطمة(عليها السلام)بأنّ فيها شعبة من النفاق»(26).



برخى از مردم به ابن تيميّه، شيخ الاسلام مى گويند با اينكه وى ناصبى و دشمن امير المؤمنين (عليه السلام) است، و به ساحت حضرت صدّيقه طاهره جسارت كرده و مى گويد: در او ـ نستجير باللّه ـ شعبه اى از نفاق وجود داشت(27).







6 ـ دفاع «ابن تيميّه» از ابن ملجم



قال ابن تيميّة: والذي قتل عليّاً كان يصلّي ويصوم ويقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله يحبّ قتل عليّ، وفعل ذلك محبّة للّه ورسوله في زعمه، وإن كان في ذلك ضالاًّ مبتدعاً(28) .



(«ابن تيميّه» مى گويد: آن كسى كه على را كشت، اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند، و معتقد بود كه كشتن على مورد رضايت خدا و پبامبر است، و اين كار را به خاطر به دست آوردن محبّت خدا و پيامبر انجام داد، اگر چه در اين عقيده دچار گمراهى شده بود).



و نيز مى گويد:«وقال أيضاً: قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادي مع كونه كان من أعبد الناس وأهل العلم»(29) . (على بن ابى طالب را يكى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى كه از عابدترين انسانها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند).



ملاحظه مى كنيد كه «ابن تيميّه»، ابن ملجم را چگونه مدح مى كند با اين كه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)، او را از شقى ترين انسانها و در رديف پى كننده ناقه ثمود شمرده است.



قال علي(عليه السلام): «أخبرني الصادق المصدّق أنّي لا أموت حتى أضرب على هذه وأشار إلى مقدّم رأسه الأيسر فتخضب هذه منها بدم، وأخذ بلحيته وقال لي: يقتلك أشقى هذه الأمّة كما عقر ناقة اللّه أشقى بني فلان من ثمود»(30).



قال الهيثمي: رواه الطبراني وأبو يعلى وفيه رشدين بن سعد وقد وثّق ، وبقيّة رجاله ثقات.



حضرت امير (عليه السلام) مى فرمايد: پيامبر راستگو و راستين به من خبر داد كه مرا شقى ترين انسانهاى اين امت به شهادت خواهد رساند).



هيثمى رواياتى به اين مضمون نقل مى كند، سپس مى نويسد: روات اين روايات همه مورد وثوق هستند.



سپس روايت ديگرى به همين مضمون نقل مى كند و مى گويد: وقال بعد رواية أخرى بهذا المضمون: رواه أحمد والطبراني والبزّار باختصار، ورجال الجميع موثّقون(31).



احمد وطبرانى و بزّار آن را به اختصار نقل كرده اند، و راويان اين حديث همه آنان ثقه مى باشند.







7 ـ تمجيد از معاويه و يزيد



«ابن تيميّه» مى نويسد: «إنّ الرافضة تعجز عن إثبات إيمانه (أي عليّ بن أبي طالب(عليه السلام)) وعدالته ، فإن احتجّوا بما تواتر من إسلامه وهجرته وجهاده، فقد تواتر إسلام معاوية ويزيد وخلفاء بني أميّة وبني العبّاس وصلاتهم وصيامهم وجهادهم الكفّار»(32). شيعه نمى تواند ايمان و عدالت على (عليه السلام) را ثابت كند، چون اگر به اسلام و هجرت و جهاد على كه به تواتر ثابت شده است استدلال كند، خواهيم گفت كه اسلام معاويه و يزيد، و خلفاء بنو اميه، و بنو عباس، و همچنين نماز، و روزه، و جهاد آنان نيز به تواتر ثابت شده است.



همچنين هيئت افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى مى نويسد: «لم يثبت فسقه الذي يقتضي اللعن»



فسق يزيد به طورى كه لعن او را جايز شمارد، ثابت نشده است(33).















كارنامه عملى وهّابيّت



(3)







وهابيت و اتهام بدعت با خيالات واهى و باطل



از زشت ترين پديده ها در آيين وهّابيّت اين است كه هر چيزى كه با افكار آنان تطبيق نكند، آن را بدعت شمرده و شرك مى دانند، كه در اين قسمت به بخشى از آن اشاره مى شود.







1 ـ سجده بر تربت بدعت است:



صالح فوزان عضو هيئت إفتاء سعودى مى نويسد: «السجود على التربة المسمّاة تربة الوليّ إن كان المقصود منه التبرّك بهذه التربة والتقرّب إلى الوليّ، فهذا شرك أكبر، وإن كان المقصود التقرّب إلى اللّه مع إعتقاد فضيلة هذه التربة و أنّ في السجود عليها فضيلة، كالفضيلة التي جعلها اللّه في الأرض المقدسّة في المسجد الحرام، والمسجد النبويّ، و المسجد الأقصى، فهذا إبتداع في الدين(34).



(سجده بر تربت اولياء، اگر به قصد تبرّك به تربت و تقرّب به اولياء باشد، شرك اكبر محسوب مى شود، و اگر مقصود تقرّب به خداوند متعال باشد با اعتقاد به اين كه اين تربت همانند زمين مسجد الحرام، و مسجد النبي، و مسجد الأقصى داراى فضيلت مى باشد، بدعت در دين به شمار مى رود).











2 ـ مراسم ميلاد رسول اكرم (ص) بدعت است:



بن باز مفتى اعظم سعودى مى نويسد: «لايجوز الأحتفال بمولد الرسول (ص) ولا غيره، لأنّ ذلك من البدع المحدثة في الدين، لأنّ الرسول (ص) لم يفعله ولاخلفاؤه الراشدون ولاغيرهم من الصحابة ـ رضي اللّه عنهم ـ ولا التابعون لهم بإحسان في القرون المفضّلة»(35).



(مراسم ميلاد پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)جايز نيست چون بدعت در دين محسوب مى شود، زيرا رسول گرامى، و خلفاى راشدين، و صحابه حضرت، و ديگر تابعين، چنين مراسمى انجام نمى داده اند).







3 ـ مراسم سوگوارى پيامبران و صالحان بدعت است:



فتواى هيئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون مراسم سوگوارى: «لايجوز الإحتفال بمن مات من الأنبياء والصالحين ولا إحياء ذكراهم بالموالد و... لأنّ جميع ما ذكر من البدع المحدثة في الدين، و من وسائل الشرك»(36).



(مراسم سوگوارى براى پيامبران و صالحان و همچنين مراسم بزرگداشت آنان جايز نيست و بدعت در دين، و شرك به حساب مى آيد).







4 ـ جشن تولّد نوزادان وسالگرد ازدواج بدعت است:



شيخ عثيمين از نويسندگان و فعّالان گروه وهّابيّت مى نويسد:



«إنّ الإحتفال بعيد الميلاد للطفل فيه تشبهاً بأعداء اللّه، فإنّ هذه العادة ليست من عادات المسلمين : و إنّما ورثك من غيرهم، وقد ثبت عنه (ص) «أنّ من تشبّه بقوم فهو منهم»(37).



(بر پائى مراسم جشن تولّد براى اطفال از عادات و سنّتهاى اسلامى نيست، بلكه از دشمنان به ارث برده شده است، رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است: هر كس همانند ديگران شود از آنان محسوب مى گردد).



و در سخنى ديگر مى گويد: «و أمّا أعياد الميلاد للشخص أو أولاده أو مناسبة زواج و نحوها فكلّها غير مشروعة و هى للبدعة أقرب من الإباحة»(38). (جشن ميلاد براى اشخاص يا اولاد و يا براى مناسبتهاى ديگر از قبيل ازدواج و مانند آن غير مشروع وبدعت است).



هيئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون مراسم جشن تولّد مى نويسد: «وأعياد الموالد نوع من العبادات المحدثة في دين اللّه فلا يجوز عملها لأيّ من الناس مهما كان مقامه أو دوره في الحياة»(39).



(جشن تولّد بدعت در دين محسوب مى شود، و براى هيچ فردى جايز نيست اگر چه از شخصيّتهاى برجسته جامعه و داراى موقعيّت ممتاز باشد).



و در پاسخ به استفتاى ديگرى مى نويسد: «لا يجوز إقامة عيد ميلاد لأحد لأنّه بدعة». وقد ثبت عن الرسول (ص) أنّه قال: «من أحدث فى أمرنا ما ليس منه فهو ردّ»(40).



(به پاداشتن مراسم جشن تولد براى هيچكس جايز نيست و بدعت به شمار مى آيد، و از رسول اكرم (ص) آمده است: هر كس در دستورات دينى ما چيزى بيفزايد، مردود مى باشد).



ولى جاى بس شگفتى است كه همان هيئت در رابطه با مراسم جشنهاى دولتى مى نويسد: «وما كان المقصود منه (العيد) تنظيم الأعمال مثلا لمصحلة الأمّة وضبط أمورها كأسبوع المرور، وتنظيم مواعيد الدراسيّة، والاجتماع بالموظّفين للعمل ونحو ذلك ممّا لا يفضي به إلى التقرّب والعبادة والتعظيم بالأصالة، فهو من البدع العاديّة التي لا يشملها قوله (ص) «من أحدث في أمرنا ما ليس منه فهو ردّ» فلا حرج فيه، بل يكون مشروعاً(41).



(اگر مقصود از مراسم برگزارى عيد به خاطر مصلحت ملّت و تظيم امور كشور صورت پذيرد، همانند هفته پليس، و شروع سال تحصيلى، وگردهمايى كارمندان دولتى، و امثال آنها كه قصد تقرّب و عبادت در آن نيست، مانعى ندارد و شامل نهى پيامبر نمى شود).



بديهى است كه چنين تفكرى، نهايت تحجّرگرايى و انجماد فكرى است زيرا گذشته از اين كه مخالفت با برپايى جشن تولد، مخالفت با امرى فطرى است، بلكه هيچ تفاوتى ميان جشن ولادت با جشن هاى ديگر مانند مراسم دولتى وجود ندارد، چون كسانى كه براى فرزندان خود مراسم جشن تولّد مى گيرند، هيچ گونه قصد تقرّب و يا عبادت ندارند.







5 ـ درود بر رسول اكرم (ص) قبل از اذان و بعد از اذان بدعت است:



هيئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون درود و تحيّت بر پيامبر مى نويسد: ذكر الصلاة والسلام على الرسول (ص) قبل الأذان، وهكذا الجهر بها بعد الأذان مع الأذان من البدع المحدثة في الدين، وقد ثبت عن النبيّ(ص) أنّه قال: «من أحدث في أمرنا هذا، ما ليس منه فهو ردّ». متّفق عليه، وفي رواية: «من عمل عملا ليس عليه أمرنا فهو ردّ». رواه مسلم... من فعل تلك البدعة ومن أقرّها ومن لم يغيّرها وهو قادر على ذلك فهو آثم(42).



ومثله قال إبن باز فى فتاواه(43).



(درود فرستادن بر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)قبل از اذان و بعد از اذان، از بدعتهايى است كه در دين ايجاد شده و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است: هر كس بر دستورات دينى ما چيزى بيفزايد، مردود است، و همچنين فرموده است: هر كس عملى را انجام دهد كه ما به آن دستور نداده ايم قابل قبول نيست.



همين مطلب در نوشتار بن باز مفتى اعظم سعودى نيز آمده است).







6 ـ دعا كردن در كنار قبر رسول اكرم (ص) به قصد اجابت بدعت است:



شيخ صالح فوزان عضو هيئت افتاى سعودى مى نويسد:«من البدع التي تقع عند قبّة الرسول (ص) كثرة التردّد عليه، كلّما دخل المسجد ذهب يسلّم عليه ، وكذلك الجلوس عنده، ومن البدع كذلك، الدعاء عند قبر الرسول (ص) أو غيره من القبور، مظنّة أنّ الدعاء عنده يستجاب»(44).



(رفت و آمد زياد به كنار قبر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و نشستن در آنجا و سلام گفتن به حضرت، بدعت به شمار مى آيد، و همچنين دعا كردن به اين نيّت كه شايد در آنجا به اجابت برسد، نيز از بدعتها به حساب مى آيد).







7 ـ دست كشيدن به پرده كعبه بدعت است:



شيخ عثيمين از مفتيان و علماء بزرگ سعودى مى نويسد: «التبرّك بثوب الكعبة والتمسّح به من البدع، لأنّ ذلك لم يرد عن النبىّ (ص)(45).



(تبرّك جستن به پرده كعبه و دست كشيدن به آن بدعت به شمار مى رود، چون از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)دستورى در اين باره نرسيده است).







8 ـ اهداء ثواب نماز و قرآن به رسول اكرم (ص) و مردگان بدعت است:



لجنه دائم افتاء سعودى مى نويسد: «لا يجوز أن تهب ثواب ما صلّيت للميّت، بل هو بدعة، لأنّه لم يثبت عن النبىّ (ص) ولا عن الصحابة رضي اللّه عنهم(46).



قالت اللجنة الدائمة: لا يجوز إهداء الثواب للرسول صلى اللّه عليه وسلّم، لا ختم القرآن ولا غيره، لأنّ السلف الصالح من الصحابة رضي اللّه عنهم، ومن بعدهم، لم يفعلوا ذلك، والعبادات توقيفيّة»(47).



(هديه نمودن ثواب نماز به ميّت بدعت محسوب مى شود، چون از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و اصحاب در اين باره چيزى نرسيده است.



و همچنين اهداء ثواب و ختم قرآن براى رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز جايز نمى باشد، چون اصحاب پيامبر و ديگران چنين كارى نكرده اند).







9 ـ قرائت قرآن براى ميّت بدعت است:



شيخ عثيمين از مفتيان و علماء بزرگ سعودى مى نويسد:



«وأمّا الاجتماع عند أهل الميّت وقرائة القران، وتوزيع التمر واللحم، فكلّه من البدع التي ينبغي للمرء تجنّبها، فإنّه ربّما يحدث مع ذلك نياحة وبكاء وحزن، وتذكّر للميت حتّى تبقى المصيبة في قلوبهم لا تزول. وأنا أنصح هؤلاء الذين يفعلون مثل هذا أنصحهم أن يتوبوا إلى اللّه عزّ وجلّ»(48).



(اجتماع نزد مصيبت ديده و همچنين خواندن قرآن براى ميّت و توزيع خرما و گوشت از بدعتهايى است كه بايد از آن اجتناب نمود، چون اين كار باعث نوحه سرايى و گريه و حزن داغديدگان مى شود، و تلخى مصيبت براى هميشه در قلب آنان مى ماند، و من اين چنين افراد را نصيحت مى كنم كه از اين كار خود دست برداشته و توبه نمايند).







10 ـ رفتن به غار حراء بدعت است:



لجنه دائم افتاء سعودى مى نويسد: «الصعود إلى الغار المذكور ـ أي غار حراء ـ ليس من شعائر الحجّ، ولا من سنن الإسلام بل أنّه بدعة، وذريعة من ذرائع الشرك باللّه، وعليه ينبغي أن يمنع الناس من الصعود له»(49).



(رفتن به غار حراء از شعائر حجّ و آداب اسلامى به حساب نمى آيد، بلكه بدعت و از اسباب شرك است، و بايد مردم را از اين عمل جلوگيرى نمود).







11 ـ ذكر با تسبيح بدعت است:



بن باز مفتى اعظم سعودى گفته است:«لا نعلم أصلا في الشرع المطهّر للتسبيح بالمسبحة، فالأولى عدم التسبيح بها، والإقتصار على المشروع في ذلك ، وهو التسبيح بالأنامل»(50).



(ذكر گفتن با تسبيح در شرع مطهّر وارد نشده است بهتر است به جاى تسبيح با انگشتان دست ذكر گفته شود).



و اى كاش از وى سؤال مى شد كه آيا غذا خوردن با قاشق، مسافرت با ماشين و هواپيما، در شرع وارد شده يا خير؟







12 ـ آغاز نمودن جلسات با آيات قرآن بدعت است:



شيخ عثيمين از مفتيان مى نويسد: «إتّخاذ الندوات والمحاضرات بآيات من القرآن دائماً كأنّها سنّة مشروعة فهذا لا ينبغي»(51).



(آغاز نمودن جلسات و سخنرانى ها با آيات قرآن به صورت دائم، در شرع وارد نشده است و شايسته نيست).







13 ـ قرائت قرآن و دعاء، به صورت دسته جمعى بدعت است:



لجنه دائم افتاء سعودى نوشته است: «إنّ قراءة القرآن جماعة بصوت واحد بعد كلّ من صلاة الصبح والمغرب أو غيرهما بدعة، وكذا التزام الدعاء جماعة بعد الصلاة»(52).



(قرائت قرآن و همچنين خواندن دعاء به صورت دسته جمعى پس از هر نماز بدعت است).







14 ـ گفتن «صدق اللّه العظيم» بعد از ختم قرآن بدعت است:



لجنه دائم افتاء سعودى نوشته است: «قول صدق اللّه العظيم بعد الإنتهاء من قراءة القرآن بدعة»(53).



(در پايان قرائت قرآن گفتن «صدق اللّه العظيم» بدعت است).



شيخ عثيمين از مفتيان بزرگ سعودى نيز به همين حكم فتوا داده است(54).















فهرست



1 ـ حرمت زيارت پيامبر گرامى6 &hellip1



2 ـ انكار فضائل اهل بيت: &hellip4



3 ـ توهين به امير مؤمنان 7 &hellip7



4 ـ انكار موقعيت علمى على7 &hellip7



5 ـ اهانت به حضرت صدّيقه سلام اللّه عليها &hellip8



6 ـ دفاع «ابن تيميّه» از ابن ملجم &hellip9



7 ـ تمجيد از معاويه و يزيد &hellip10



1 ـ سجده بر تربت بدعت است: &hellip12



2 ـ مراسم ميلاد رسول اكرم (ص) بدعت است: &hellip13



3 ـ مراسم سوگوارى پيامبران و صالحان بدعت است: &hellip13



4 ـ جشن تولّد نوزادان وسالگرد ازدواج بدعت است: &hellip13



5 ـ درود بر رسول اكرم (ص) قبل از اذان و بعد از اذان بدعت است: &hellip15



6 ـ دعا كردن در كنار قبر رسول اكرم (ص) به قصد اجابت بدعت است: &hellip16



7 ـ دست كشيدن به پرده كعبه بدعت است: &hellip17



8 ـ اهداء ثواب نماز و قرآن به رسول اكرم (ص) و مردگان بدعت است: &hellip17



9 ـ قرائت قرآن براى ميّت بدعت است: &hellip17



10 ـ رفتن به غار حراء بدعت است: &hellip18



11 ـ ذكر با تسبيح بدعت است: &hellip18



12 ـ آغاز نمودن جلسات با آيات قرآن بدعت است: &hellip19



13 ـ قرائت قرآن و دعاء، به صورت دسته جمعى بدعت است: &hellip19



14 ـ گفتن «صدق اللّه العظيم» بعد از ختم قرآن بدعت است: &hellip20



(1) الردّ على الأخنائي: 18.



(2) الردّ على الأخنائي: 25.



(3) الجامع الفريد، كتاب الزيارة لابن تيميّة: 438، المسألة السابعة.



(4) نساء: 64.



(5) يوسف: 97.



(6) تاريخ دمشق: 44/346 و 56/489، الإصابة: 6/216، المصنّف لابن أبي شيبة: 7/482، وكنز العمّال: 8/431.



(7) فتح الباري: 2/412، في باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قحطوا، والبداية والنهاية: 7/105. في واقعة سنة ثماني عشرة.



(8) فتح الباري: 2/412.



(9) دفع الشبه عن الرسول : 131.



(10) الغدير: 3/148: وهو الحريّ بأن يسمّي «منهاج البدعة» وهو كتاب حشوه ضلالات وأكاذيب، وتحكّمات، وإنكار المسلّمات، وتكفير المسلمين، وأخذ بناصر المبدعين، ونصب وعداء محتدم على أهل بيت الوحي(عليهم السلام).



(11) مائده: 55.



(12) منهاج السنّة: 2/30.



(13) الغدير: 3/154 ـ 162.



(14) روح المعاني في تفسير القرآن: 6/167.



(15) منهاج السنّة: 4/563.



(16) الغدير: 3/156.



(17) مجمع الزوائد للحافظ الهيثمي: 7/235.



(18) المستدرك: 3/123، 124 ح 4629.



(19) (تفسير الكبير: 1/205 و207 والمحصول: 6/134). رجوع شود به: تاريخ بغداد: 14/322، تاريخ مدينة دمشق: 42/449، كنز العمّال: 11/621 ح 33018 البداية والنهاية لابن كثير: 7/ 398، الصواعق المحرقة: 74، ط. الميمنة بمصر، تاريخ الخلفاء للسيوطي: 116 و162، وفيض القدير للمناوي: 4/356، الإمامة والسياسة: 1/98، بتحقيق على شيري.



(20) لسان الميزان: 6/319.



(21) الدرر الكامنة: 1/153 ـ 155.



(22) منهاج السنّة: 7/536.



(23) منهاج السنّة: 5/513.



(24) منهاج السنّة: 8/281.



(25) منهاج السنّة: 8/229.



(26) التنبيه والردّ: 7.



(27) رجوع شود به منهاج السنة ج 4 ص 245.



(28) منهاج السنة: 1/153.



(29) منهاج السنّة: 5/47.



(30) مسند أبي يعلى: 1/431، المعجم الكبير: 8/38، كنز العمّال: 13/192، تاريخ مدينة دمشق: 42/543.



(31) مجمع الزوائد: 9/136.



(32) منهاج السنّة: 2/62.



(33) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/297.



(34) المنتقى من فتاوى الشيخ صالح بن فوزان: 2/86.



(35) مجموع فتاوى و مقالات متنوعة: 1/183، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/18.



(36) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/54 الفتوى رقم 1774.



(37) فتاوى منار الإسلام: 1/43.



(38) مجموع فتاوى و رسائل ابن العثيمين: 2/302.



(39) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/83، الفتوى رقم 2008.



(40) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/84، الفتوى رقم 5289.



(41) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/88، الفتوى رقم 9403.



(42) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 2/501، الفتوى رقم 9696.



(43) فتاوى إسلاميّة: 1/251.



(44) مجلّة الدعوة: عدد 1612 ص 37.



(45) مجموع الفتاوى لإبن عثيمين: رقم 366.



(46) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 4/11، الفتوى رقم 7482.



(47) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 9/58، الفتوى رقم 3582.



(48) فتاوى منار الإسلام: 1/270.



(49) اللجنة الدائمة، الفتوى رقم 5303.



(50) فتاوى إسلاميّة: 2/366.



(51) نور على الدرب: 43.



(52) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/481 فتوى رقم 4994.



(53) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 4/149 فتوى رقم 3303.



(54) قال الشيخ ابن عثيمين: «ختم التلاوة به ـ أي بقول (صدق اللّه العظيم) ـ غير مشروع ولا مسنون، فلا يسنّ للإنسان عند إنتهاء القرآن الكريم أن يقول: (صدق اللّه العظيم». فتاوى إسلامية: 4/17.



دكتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  مهدي زالي زاده     -   تاريخ:  11 آذر 88 - 00:00:00
متشكرم/ خسته نباشيد
2   نام و نام خانوادگي:  اشرف حشمتي     -   تاريخ:  17 بهمن 88 - 00:00:00
كداميك از علماي اهل سنت وهابيت را خوارج ناميدند؟
3   نام و نام خانوادگي:  سيد محمد حسيني     -   تاريخ:  25 خرداد 90 - 15:22:00
جواب نظر
خانم----------------------اشرف حشمتي----------------------
جناب احمد الطيب، شيخ الازهر مصر در سخنراني اي كه مستمعين آنها دانشجويان دانشگاه الازهر بودند اين تعبير را به كار بردند و فرمودند:وهابيون خوارج زمان هستند و تلاش مي کنند تا اسلام معتدل را مخدوش سازند.
اگر سند و آدرس اين سخن را هم بخواهيد تهيه خواهيم كرد.




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما