* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 16 بهمن 1386 تعداد بازديد: 17118 
شفاعت و توسل
 

شفاعت

تعريف شفاعت نزد اهل لغت

 خليل بن احمد فراهيدي‌ ( متوفي 150 ) در  كتاب العين مي گويد :

الشافع : الطالب لغيره ، وتقول استشفعت بفلان فتشفع لي إليه فشفعه في . والإسم : الشفاعة . واسم الطالب : الشفيع .

كتاب العين ج 1 ص 260 .

شافع  يعني کسي که از غير خودش طلب شفاعت مي کند و مي گويد نزد فلان شخص واسطه و شفيع من باش . اسم مصدر ( حاصل و  نتيجه مصدر ) آن شفاعت است و کسي را که طلب شفاعت مي کند  شفيع مي نامند .

راغب اصفهاني در کتاب المفردات مي‌گويد  :

 الشفع : ضم الشئ إلى مثله ويقال للمشفوع شفع .

المفردات ص 263 .

الشفع به معناي‌ ضميمه کردن چيزي به مثل خودش است و به مشفوع گفته مي شود 

 زَبيدي نيز در تاج العروس ج 5 ، ص 401 همين مطلب را  مي‌گو يد .

    تعريف شفاعت نزد متكلمين‏ شيعه

سيد مرتضى مي فرمايد:

وحقيقة الشفاعة وفائدتها : طلب إسقاط العقاب عن مستحقه ، وإنما تستعمل في طلب إيصال المنافع مجازا وتوسعا ، ولا خلاف في أن طلب إسقاط الضرر والعقاب يكون شفاعة على الحقيقة .

رسائل المرتضي  ج 1، ص 150 ، باب مسألة الوعد و الوعيد و الشفاعة .

سيد مرتضى  مي فرمايد: حقيقت شفاعت و فايده آن طلب برداشتن عقاب از کسي است که مستحق عقاب است ، البته کلمه شفاعت مجازا در مورد  درخواست رسيدن منافع به شخص نيز به کار مي رود ، و در اينکه حقيقت شفاعت در مورد طلب برداشتن ضرر و عقاب و عذاب است هيچ اختلافي نيست .

 

در جاي ديگر  مي فرمايد :

وشفاعة النبي ( صلى الله عليه وآله ) إنما هي في إسقاط عقاب العاصي لا في زيادة المنافع ، لأن حقيقة الشفاعة تختص بذلك ... .

رسائل المرتضي  ج  3 ، ص 17 ، باب مايجب إعتقاده و أبواب العدل کلها

شفاعت نمودن پيامبر اکرم  فقط در برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است و اين شفاعت در مورد رسيدن  منافع به شخص  نمي باشد ، زيرا حقيقت شفاعت اختصاص به  برداشتن عقاب و عذاب گناهکار دارد ... .

شيخ طوسي‌مي‌ فرمايد :

حقيقة الشفاعة عندنا أن تكون في إسقاط المضار دون زيادة المنافع ، والمؤمنون عندنا يشفع لهم النبي  ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فيشفعه الله تعالى ويسقط بها العقاب عن المستحقين من أهل الصلاة لما روي من قوله عليه السلام : ( ادخرت شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي ) ... والشفاعة ثبتت عندنا للنبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) وكثير من أصحابه ولجميع الأئمة المعصومين وكثير من المؤمنين الصالحين ... .

التبيان ، للشيخ الطوسي : 213 - 214 .

حقيقت شفاعت در نزد ما در مورد رسيدن منافع به شخص نمي باشد بلکه در مورد برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است . به عقيده ما پيامبر اکرم مؤمنين را شفاعت مي‌ فرمايند و خداوند نيز شفاعت ايشان را     مي پذيرد و خداوند تبارک و تعالي عذاب و عقاب را در نتيجه اين شفاعت از مستحقين آن ( البته از کساني که اهل نماز باشند ) برمي دارد . زيرا شخص شخيص رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم  فرمودند : من شفاعتم را  براي کساني از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ... شيخ طوسي در ادامه مي فرمايند : نزد ما شيعيان اثنا عشري خداوند امتياز شفاعت ‌خواهي را به پيامبر اکرم و بسياري از اصحاب ايشان و تمامي فرزندان معصوم ايشان و بسياري از مؤمنين صالح  عطا  نموده است .

    تعريف شفاعت نزد متكلمين‏ اهل سنت

أبو حفص النسفي ( متوفي 538 ه)‍  : در کتاب‍ العقائد النسفية :

الشفاعة ثابتة للرسل والأخيار في حق الكبائر بالمستفيض من الأخبار .

العقائد النسفية ، ـ لأبي حفص النسفي ـ ، ص 148

امتياز شفاعت خواهي  در مورد کساني اهل گناه کبيره هستند براي‌ پيامبران و بنده گان خوب خدا  به واسطه اخبار و روايات زيادي ثابت شده است .

ناصر الدين أحمد بن محمد بن المنير الإسكندري المالكي در کتاب الانتصاف مي‌ گويد :

وأما من جحد الشفاعة فهو جدير أن لا ينالها ، وأما من آمن بها وصدقها وهم أهل السنة والجماعة فأولئك يرجون رحمة الله ، ومعتقدهم أنها تنال العصاة من المؤمنين وإنما ادخرت لهم ... .

الانتصاف فيما تضمنه الكشاف من الاعتزال ، للإمام ناصر الدين الإسكندري المالكي المطبوع بهامش الكشاف ج1 ، ص 214 .

کسي که شفاعت را انکار کند شايسته است مشمول شفاعت نشود ولي کسي که ايمان به شفاعت دارد  اما اهل سنت و جماعت که ايمان به شفاعت دارند و آن را تصديق مي نمايند پس آنها به رحمت خداوند اميد دارند و اعنقادشان اين است که شفاعت در مورد مؤمنين گنهکار است ( پيامبر  فرمودند ) من شفاعتم را براي افرادي از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ...

قَالَ الْقَاضِي عِيَاض : مَذْهَب أَهْل السُّنَّة جَوَاز الشَّفَاعَة عَقْلًا وَوُجُوبهَا سَمْعًا بِصَرِيحِ قَوْله تَعَالَى : { يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَع الشَّفَاعَة إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَن وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا } وَقَوْله : { وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنْ اِرْتَضَى } وَأَمْثَالهمَا ، وَبِخَبَرِ الصَّادِق صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، وَقَدْ جَاءَتْ الْآثَار الَّتِي بَلَغَتْ بِمَجْمُوعِهَا التَّوَاتُر بِصِحَّةِ الشَّفَاعَة فِي الْآخِرَة لِمُذْنِبِي الْمُؤْمِنِينَ . وَأَجْمَعَ السَّلَف وَالْخَلَف وَمَنْ بَعْدهمْ مِنْ أَهْل السُّنَّة عَلَيْهَا. . .  .

نقلا عن : شرح صحيح مسلم ، للنووي  ج3 ، ص 35 ، باب إِثْبَات الشَّفَاعَة وَإِخْرَاج الْمُوَحِّدِينَ مِنْ النَّار .

قاضي عياض  مي گويد: اهل سنت شفاعت را عقلا جايز و شرعا واجب مي دانند و دليل وجوب آن آيه 109 سوره طه : (در آن روز ، شفاعت  ( به كسى ) سود نبخشد ، مگر كسى را كه( خداى) رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد )  و آيه 28 سوره انبياء (و جز براى كسى كه (خدا ) رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند ) و امثال اين آيات و روايات پيامبر اکرم صلي الله عليه و ( آله) و سلم مي باشد . و روايات زيادي که مجموع آنها به حد تواتر مي رسد در مورد صحت شفاعت در قيامت براي مؤمنين گنهکار وارد شده است . و تمامي علماي اهل سنت از قبل تا به حالا بر صحت شفاعت اجماع دارند ... .

بنابراين شفاعت ، واسطه شدن ، انبياء ، امامان و صالحان بين خدا و خلق براي بخشيده شدن گناها ني است كه از مؤمنان سر زده است . که بحث در مورد شفاعت دو مرحله دارد : 1- شفاعت در قيامت . 2- طلب کردن شفاعت از رسول خدا که در آخرت ما را شفاعت کنند .

شفاعت از ضروريات مذاهب اسلامي

شفاعت در قيامت ، با شرائط و خصوصياتي كه در باره آن ذكر شده است ، از ضروريات تمامي مذاهب اسلامي و مورد اجماع تمامي علماي مسلمان است كه آيات بسياري در قرآن كريم آن را تأييد مي‌كند ؛ از جمله :

وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى . الضحي / 5 .

و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى .

وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا . الإسراء / 79 .

و پاسى از شب را زنده بدار ، تا براى تو  [ به منزله ] نافله اى باشد ، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند .

تمامي مفسران شيعه و سني بر اين مطلب اتفاق دارند كه مراد از «مقام محمود» همان مقام شفاعت است كه خداوند آن را به پيامبرش وعده داده است .

پيامبر(صلى الله عليه وآله)   فرمودند :

اُعطيتُ خمساً... و اعطيت الشفاعة فادّخرتها لامّتى فهى لِمَنْ لا يشرك بالله شيئاً .

خداوند بزرگ به من پنج امتياز داده است... كه يكى از آنها شفاعت است و آن را براى امت خود نگه داشته ام. شفاعت براى كسانى است كه شرك نورزند .

 مسند احمد، ج1، ص 301 ، باب : مسند عبدالله بن عباس ; سنن نسائى، ج1، ص 211 ، باب : الطواف علي النساء في غسل واحد ; سنن دارمى، ج1، ص 323 ، باب : الارض کلها طهور ... .

در روايت ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:

انا اول شافع و اول مشفَّع

من نخستين كسى هستم كه شفاعت مى كند و نخستين كسى   هستم كه شفاعت او پذيرفته مى شود.

سنن ترمذى ج5 ، ص 248 ، باب ما جاء في فضل النبي ، باب 22 ، حديث رقم :  3695 ؛ سنن  دارمى ج 1 ، ص 26 ، باب ما أعطي النبي صلي الله عليه و سلم الفضل .

فخر رازي از علما و مفسرين بزرگ اهل سنت در اين باره مي‌گويد :

أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى الله عليه وسلم شفاعة في الآخرة وحمل على ذلك قوله تعالى ( عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا ) وقوله تعالى ( ولسوف يعطيك ربك فترضى ) .

تفسير الرازي ،  ج 3 ، ص 55  .

تمامي امت اسلامي بر اين مطلب اجماع دارند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در قيامت حق شفاعت دارد و اين دو آيه « اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند » و « و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » را به همين معنا حمل كرده‌اند .

مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي‌فرمايد :

اتفقت الإمامية على أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يشفع يوم القيامة لجماعة من مرتكبي الكبائر من أمته ، وأن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) يشفع في أصحاب الذنوب من شيعته ، وأن أئمة آل محمد ( عليهم السلام ) كذلك ، وينجي الله بشفاعتهم كثيرا من الخاطئين .

أوائل المقالات في المذاهب والمختارات ، ص 29 تحقيق مهدي محقق .

اماميه بر اين مطلب اتفاق دارند كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در روز قيامت گروهي از كساني را كه گناهان كبيره انجام داده‌اند ، شفاعت مي‌كند . و نيز بر اين مطلب اتفاق دارند كه امير المؤمنين و بقيه ائمه گناهكاران را شفاعت مي‌كنند و با شفاعت آن‌ها خداوند بسياري از گناهكاران را نجات مي‌دهد .

علامه مجلسي رحمت الله عليه نيز در اين باره مي‌فرمايد :

أما الشفاعة فاعلم أنه لا خلاف فيها بين المسلمين بأنها من ضروريات الدين وذلك بأن الرسول يشفع لأمته يوم القيامة ، بل للأمم الأخرى ... .

بحار الأنوار ، ج 8 ، ص 29 - 63 .

تمامي مسلمين بر اين مطلب اتفاق دارند كه شفاعت از ضروريات دين است . و شفاعت ، يعني اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نه تنها امت خود را ؛ بلكه امت‌هاي ديگر را نيز شفاعت خواهد كرد .

و نووي از علماي بزرگ اهل سنت و از شارحين صحيح مسلم به نقل از قاضي عياض بن موسي مي‌نويسد :

قال القاضي عياض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصريح قوله تعالى (يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا ) وقوله (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله عليه وسلم وقد جاءت الآثار التي بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة في الآخرة لمذنبي المؤمنين وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة عليها .

شرح مسلم - النووي - ج 3 - ص 35 .

قاضي عياض مي‌گويد : " مذهب اهل سنت بر اين است كه شفاعت عقلا جايز و شرعا واجب است ؛ به دليل اين كه خداوند به صراحت در آيه قرآن فرموده است : " در آن روز ، شفاعت  [ به كسى ] سود نبخشد ، مگر كسى را كه  [ خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد " و نيز گفته خداوند كه  فرموده : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و امثال اين آيات . و همچنين به خاطر روايات پيامبر راستگو صلي الله عليه وآله وسلم مبني بر صحت شفاعت در آخرت براي گناهكاراني از مؤمنين كه مجموع اين روايات به حد تواتر مي‌رسد . تمامي علماي اهل سنت ؛ از گذشته تا كنون بر صحت شفاعت اجماع دارند .

و تاج الإسلام أبو بكر الكلاباذي ( متوفي 380 ه‍ در اين باره مي‌گويد :

إن العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجملة ما ذكر الله سبحانه وجاءت به الروايات عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) في الشفاعة واجب ، لقوله تعالى : (وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) ولقوله : (عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا ) وقوله : (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) . وقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : " شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي " .

علما بر اين مطلب اجماع دارند كه اقرار به تمامي آن‌چه كه خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله وسلم ) در باره شفاعت گفته‌اند ، واجب است . به دليل فرموده خداوند : " و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » و فرموده خداوند : " اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند " و نيز فرموده خداوند : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و همچنين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) كه فرمود : " من گناهكاراني از امتم را شفاعت مي‌كنم " .

لتعرف لمذهب أهل التصوف ، ص 54 _ 55 ، تحقيق د . عبد الحليم محمود ، شيخ الأزهر الأسبق .

و حتي ابن تيميه نيز شفاعت در قيامت را قبول دارد و در اين باره مي‌‌گويد :

للنبي (صلى الله عليه وآله ) في يوم القيامة ثلاث شفاعات... وأما الشفاعة الثالثة فيشفع في من استحق النار وهذه الشفاعة له (صلى الله عليه وآله)  ولسائر النبيين والصديقين وغيرهم في من استحق النار أن لا يدخلها ويشفع في من دخلها .

براي پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در روز قيامت سه شفاعت است ... شفاعت سوم براي كساني است كه مستحق آتش هستند . شفاعت آن حضرت ، ساير انبياء ، صديقين و ديگران به اين است كه كسي كه سزاوار آتش است ، وارد آن نشود ، و نيز در مورد كسي كه داخل آتش شده شفاعت مي‌كند .

مجموعة الرسائل الكبري ، ج1 ،‌ ص403_ 404 .

و محمد بن عبد الوهاب نيز در اين باره مي‌گويد :

وثبتت الشفاعة لنبينا محمد (صلى الله عليه وآله) يوم القيامة ولسائر الأنبياء والملائكة والأولياء والأطفال حسبما ورد ، ونسألها من المالك لها والآذن فيها بأن نقول : اللهم شفع نبينا محمدا فينا يوم القيامة أو اللهم شفع فينا عبادك الصالحين ، أو ملائكتك ، أو نحو ذلك مما يطلب من الله لا منهم ... إن الشفاعة حق في الآخرة ، ووجب على كل مسلم الإيمان بشفاعته ... .

الهدية السنية ، الرسالة الثانية ، ص42 .

شفاعت براي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در روز قيامت و نيز براي ساير انبياء ، ملائكه ، اولياء و اطفال بنابر آن چه كه وارد شده است ، قطعي است . و ما درخواست مي‌كنيم از مالك و اجازه دهنده شفاعت به اين صورت كه مي‌گوييم :

و ما از خدواندي که صاحب شفاعت مي باشد و اجازه شفاعت به دست اوست در خواست مي کنيم:

" بار خدايا ! پيامبر ما را در روز قيامت شفيع ما قرار بده " . يا اين‌كه مي‌گوييم : " بار خدايا ! صالحان و ملائكه خود را شفيع ما قرار بده " و مانند اين سخنان كه از خداوند طلب مي‌كنيم نه از غير خدا . شفاعت در آخرت حق و واجب است بر هر مسلماني كه به آن ايمان داشته باشد ... .

اين نمونه‌هاي كوچكي بود از نظرات علماي شيعه و سني در اين باره كه به جهت اختصار به همين تعداد بسنده مي‌شود .

شبهه وهابي‌ها در باره شفاعت

اما آن‌چه كه از بين تمامي فرقه‌هاي اسلامي ، تنها وهابي‌ها آن را قبول ندارند و به شدت با آن به مخالفت برخواسته و قائل به آن را کافر و مشرك مي‌دانند ، طلب شفاعت در دنيا است ؛ يعني اينكه فردي  در همين دنيا از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ( چه در حال حيات ايشان و چه بعد از شهادت ايشان )درخواست کند  روز قيامت در  درگاه  ربوبي نزد پروردگار عالم او  را  شفاعت کند و برايش ازخداوند تبارک و تعالي طلب بخشش کند ، اينچنين درخواستي نزد ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان شرک و کفر محسوب مي شود  زيرا  وقتي  فردي بين خود و خدايش واسطه قرار مي دهد ( و خودش مستقيما از خداوند طلب نمي کند ) و از کسي غير از خدا طلب شفاعت مي کند در حقيقت اين فرد را معبود خود قرار داده  و او را شريک خداوند خوانده  است  . اما اگر کسي اينگونه دعا کند :‌ پروردگارا پيامبرت را در روز قيامت شفيع من گردان ( و بواسطه او گناهان مرا ببخش ) از نظر وهابيها بلا مانع است .

 محمد بن عبدالوهاب مي گويد : من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يدعوهم ويسألهم الشفاعة كفر إجماعاً.

 محمد بن عبد الوهاب - مجموعة المؤلفات ج 1 ، ص 385 ، ج 6 ، ص  9 ، 68 ، 213

کسي که بين خود و خدايش واسطه قرار دهد  و آن واسطه ها را بخواند و از آنها طلب شفاعت کند به اجماع مسلمين چنين فردي کافر است .

در جاي ديگر مي گويد :

قال النبي (صلي الله عليه و سلم) :  اُعطي الشفاعة وأنا أطلبه ممّا أعطاه اللَّه . فالجواب : إنّ اللَّه أعطاه الشفاعة ونهاك عن هذا ، فقال : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً)  الجن / 18 . فاذا كنت تدعو اللَّه أن يشفع نبيّه فيك فأطعه في قوله : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً ).

مجموعة المؤلفات ج 1 ، ص 166 .

پيامبر صلي الله عليه و سلم  فرموده است : خداوند به من مقام شفاعت را عطا فرموده و من طلب مي کنم شفاعتي را که خداوند به من عطا کرده است . محمد بن عبدالوهاب مي گويد : جواب اين حديث اين است که خداوند به پيامبرش مقام شفاعت را عطا فرموده  ولکن تو را ( بندگان) از درخواست چنين مطلبي ( درخواست شفاعت از پيامبر ) نهي کرده است ، خداوند در قرآن مي فرمايد :

فلا تدعوا مع اللَّه أحداً .  الجن / 18 .

و مساجد ويژه خداست ، پس هيچ كس را با خدا مخوانيد .

پس اگر از خداوند درخواست کني که  پيامبرش را در روز قيامت شفيع تو گرداند ( و بواسطه او گناهان ترا ببخشد ) به دستور خداوند در اين آيه عمل کرده اي .

در جاي ديگر مي گويد :

الميت لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً فضلاً لمن سأله أن يشفع له إلى اللَّه... .

مجموعة المؤلفات  ج1 ، ص  296 ، ج 4 ص 42 .

فردي که مرده است ( کنايه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب کند  و يا ضرري  را از خودش دفع کند چه برسد به اينکه  بخواهد براي کسي طلب شفاعت کند

محمد بن عبد الوهاب مي گويد :

 قال تعالى : ( وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ‏ ) يونس: 18/10 .

فأخبر انّ من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يسألهم الشفاعة فقد عبدهم وأشرك بهم ، وذلك أنّ الشفاعة كلّها للَّه ، كما قال تعالى : ( قل للَّه الشفاعة جميعاً)  الزمر : 44 .

تحفه اثنا عشرية  ــ عبدالعزيز دهلوي ــ  ، ص 751

خداوند در قرآن مي فرمايد : و به جاى خدا ، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد . و مى گويند : «اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند .» بگو : «آيا خدا را به چيزى كه در آسمانها و در زمين نمى داند ، آگاه مى گردانيد ؟» او پاك و برتر است از آنچه  ] با وى ] شريك مى سازند .

خداوند  در اين آيه خبر مي دهد  هرکس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را پرستيده و  او  را  به عنوان شريک  خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است که شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري که خداوند در قرآن مي فرمايد : اي رسول ما بگو : «شفاعت ، يكسره از آن خداست » .

« أعوذ بالله من الإفتراء و الکذب »

پاسخ :

شفاعت در قرآن :

موارد  بسيار زيادي در روايات  نقل شده است که اصحاب رسول خدا از رسول خدا صلي الله عليه و آله ـ چه در زمان حياتشان و چه بعد از شهادت ايشان ـ طلب شفاعت نموده اند و حتي در قرآن  نيز به بعضي از اين موارد (طلب شفاعت در زمان حيات ايشان) اشاره شده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم :

خداوند در قرآن مي فرمايد :‌

ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) .  النساء / 64 .

و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر  ] نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى كرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .

و در باره منافقين مي‌گويد :

 وإذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤوسهم ورأيتهم يصدون وهم مستكبرون . المنافقون / 5 .

و چون بديشان گفته شود : «بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد» ، سرهاى خود را بر مى گردانند ، و آنان را مى بينى كه تكبركنان روى برمى تابند .

زماني که اعراض و رو گرداني از طلب استغفار از پيامبر را (که در حقيقت طلب شفاعت از ايشان است ) خداوند علامت نفاق مي داند پس قطعا  طلب نمودن اين مطلب و ممارست بر آن علامت ايمان خواهد بود .

همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد خداوند در اين دو آيه طلب استغفار از پيامبر را ( که در حقيقت همان طلب شفاعت از ايشان است ) نه تنها جايز بلکه نشانه ايمان مي داند .

شفاعت در روايات   :

روايات طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم  سه دسته اند : 1- طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد ايشان . 2- طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات ايشان . 3-  طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم  بعد از  و فات ايشان . که در اينجا متن روايات را خدمت شما ارائه مي کنيم .

طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد ايشان  :

حلبي در کتاب السيرة الحلبية به نقل از ابن اسحاق در کتاب المبدأ و قصص الأنبياء مي گو يد : شخصي بنام تبع بن حسان الحميري‌ قبل از تولد پيامبر اکرم نامه اي خطاب به حضرت نوشت که عبارت نامه به اين شرح است

أما بعد يا محمد فإني آمنت بك وبربك ورب كل شئ وبكل ما جاءك من ربك من شرائع الإسلام والإيمان وإني قلت ذلك فإن أدركتك فيها ونعمت وإن لم أدركك فاشفع لي يوم القيامة ولا تنسني  وكتب عنوان الكتاب إلى محمد بن عبد الله خاتم النبين والمرسلين ورسول رب العالمين من اتبع لأول حمير أمانة الله في يد من وقع هذا الكتاب في يده إلى أن يدفعه إلى صاحبه  و دفعه إلي رأس العلماء المذکورين  .

اي‌ محمد من به تو و به پروردگار تو که تمامي اشياء مخلوق او يند و تحت يد قدرت او هستند و به تمامي دستوراتي از طرف خداوند به تو ابلاغ شده ايمان آوردم  و به اين مطالب اقرار مي کنم  پس اگر روزي دوران رسالت تو را درک کردم ( و در قيد حيات بودم ) خيلي خوب است ( که در خدمت تو باشم ) اما اگر دوران رسالت تو را درک نکردم ( و در قيد حيات نبودم ) از تو مي خواهم مرا روز قيامت شفاعت کني و در آن روز مرا فراموش نکني ... ( ابن اسحاق در ادامه مي گويد ) و اين عبارت را عنوان نامه قرار داد : اين نامه از طرف اتبع اول از طايفه حمير به محمد بن عبدالله آخرين پيغمبر و فرستاده پروردگار عالم و اين نامه را امانت قرار مي دهم در دست اين شخص تا اينکه آن را به دست صاحب اصلي آن ( يعني پيامبر اکرم )  برساند  و اين نامه را به دست عالم بزرگ آن زمان داد

حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه  مي گويد : 

ثم وصل الكتاب المذكور إلى النبي صلى الله عليه وسلم على يد بعض ولد العالم المذكور حين هاجر وهو بين مكة والمدينة ... و بعد قراءة الكتاب عليه صلى الله عليه وسلم قال مرحبا بتبع الأخ الصالح ثلاث مرات

سپس اين نامه را يکي از فرزندان( ابي ليلي ) آن عالم در زمان مهاجرت پيامبر اکرم به مدينه در بين مکه و مدينه به دست  پيامبر اکرم  رساند ... و پيامبر اکرم بعد از قرائت نامه  سه بار  فرمودند : آفرين  به « تبع » برادر صالح ما .

كان بين تبع هذا أي بين قوله إنه آمن به وعلى دينه وبين مولد النبي صلى الله عليه وسلم ألف سنة

حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه  مي گويد : 

بين  تبع در زماني  که اين نامه را نوشت و بين زمان تولد پيامبر اکرم 1000 سال فاصله بود. ( يعني تبع اين نامه را 1000 سال قبل از تولد پيامبر اکرم نوشته بود  و در آن زمان از ايشان طلب شفاعت نموده بود ) .

السيرة الحلبية - الحلبي - ج 2 - ص 279 – 280

اگر اين کار « تبع » شرک و کفر بود بر پيامبر خدا واجب بود که اين کار را نکوهش کنند و قباحت و زشتي‌ آن را بيان فرمايند  نه اينکه سه بار به « تبع »  بخاطر اين کارش آفرين  بگو يند و  او را برادر صالح بخوانند .

طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات ايشان

2- عن أنس بن مالك أنه قال : سألت النبي أن يشفع لي يوم القيامة فقال : أنا فاعل . قلت : فأين أطلبك ؟ قال اولا على الصراط ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الميزان ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الحوض فإني لا أخطي هذه المواضع .

 صحيح الترمذي : 4 / 42 ، باب ما جاء في شأن الصراط ج4، ص 621، ح2433.

انس مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) درخواست كردم كه در قيامت درباره من شفاعت كند، وى پذيرفت و فرمود: من اين كار را انجام مى دهم. به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ ابتدا فرمودند : در كنار صراط ، عرضه داشتم اگر شما را در کنار صراط ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم؟  فرمود ند کنار ميزان، عرضه داشتم اگر شما را در کنار ميزان ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم ؟ فرمود ند کنار حوض ، بدرستيکه من بغير از اين سه مکان جايي نمي روم .

همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد انس بن مالک مستقيما از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در همين دنيا طلب شفاعت نمود و از خداوند طلب نکرد حال آيا اين صحابه رسول خدا بخاطر اين عملش گناهکار و مشرک مي شود ؟! و يا اينکه (نعوذ بالله) پيامبر اکرم آيه :‌ ( لله الشفاعة جميعا و آيه و لا تدعوا مع الله احدا ) را نشنيده بودند ؟ و به همين خاطر ( نشنيدن آيه ) انس را از طلب شفاعت نهي نکردند !!! و يا اينکه آيه را شنيده بودند ولي نعوذ بالله معناي آيه را نفهميده بودند !!! ولي ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان معناي آيه را فهميده بودند !!! زيرا شايد در نظر وهابيها ابن تيمية و محمد بن عبد الوهاب از پيامبر و اصحابش نسبت به فهم آيات قرآن آگاهي بيشتري داشته باشند !!!  شما قضاوت کنيد

3- سواد بن قارب نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و در ضمن ابياتي از ايشان طلب شفاعت نمود :

وكن لى شفيعا يوم لا ذوشفاعة         سواک بمغن فتيلا عن سواد بن قارب.

الاصابه،ج 3،ص 182 ، ذيل ترجمه سواد بن قارب الدوسي  أو السدوسي رقم 3596 ؛ الأحاديث الطوال ــ طبراني ــ ص 85 ، حديث رقم 31 ، باب حديث سواد بن قارب ؛ الدررالسنيه ــ احمد زيني دحلان ــ ، ص 27 .

اى پيامبر: روز قيامت شفيع من باش. روزي که شفاعت، ديگران به حال سواد بن قارب به مقدار رشته وسط خرما، سودى نمى بخشند.

در اينجا نيز رسول خدا بخلاف نظر ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب سواد بن قارب را نهي نفرمودند و به او نگفتند چرا از من طلب شفاعت مي کني ؟ چرا غير خدا را مي خواني ؟‌ چرا مشرک شده اي ؟ شفاعت متعلق به خداست ، نبايد غير از خدا از کسي طلب شفاعت کني ...  . بنابراين از همين نهي نکردن رسول خدا و قبول کردن خواسته سواد بن قارب درمي‌ يابيم حقيقت مطلب چيزي غير از خرافاتي است که وهابيها به پيروانشان به عنوان اسلام حقيقي القاء مي کنند .

طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از وفات ايشان

4- محمد بن حبيب مي گويد :

 ثم لما فرغ على من غسله وأدرجه في أكفانه كشف الأزار عن وجهه ثم قال بأبي أنت وأمي طبت حيا وطبت ميتا ... بأبي أنت وأمي اذكرنا عند ربك ... .

التمهيد - ابن عبد البر - ج 2 ، ص 162 ، شرح نهج البلاغة - ابن ابي الحديد -  ج 13 ، ص 42 ، باب ذکر طرف من سيرة النبي عليه السلام عند موته .

محمد بن حبيب مي گويد: زمانيکه علي (عليه السلام ) غسل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) را به اتمام رساند و کفن بر قامت ايشان پوشاند کفن را از صورت ايشان کنار زذ و عرضه داشت :‌ پدر و مادرم فدايت پاک و پاکيزه  زندگي نمودي و  پاک و پاکيزه به پيشگاه خداوند شتافتي ... پدر و مادرم فدايت ما را در پيشگاه  پروردگارت ياد کن ... .

5- قالت عائشةوغيرها من أصحابه إن الناس  أفحموا ودهشوا حيث ارتفعت الرنة... حتى جاء الخبر أبا بكر ... حتى دخل على رسول الله صلى الله عليه وسلم فأكب عليه وكشف عن وجهه ومسحه وقبل جبينه وخديه وجعل يبكي ويقول بأبي أنت وأمي ونفسي وأهلي طبت حيا وميتا ....  اذكرنا يا محمد عند ربك

تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل - الباقلاني - ص 488 ؛ سبل الهدي و الرشاد  ج 2 ، ص 299 ، الباب الثامن و العشرون في بلوغ هذا الخطب الجسيم الي الصديق الکريم ؛ الدرر السنية في الرد علي الوهابية ــ احمد زيني دحلان ــ ص 34 ؛ مخالفة الوهابية للقرآن و السنة ــ عمر عبدالسلام ــ ص 33 .

عايشه و غير او از اصحاب رسول خدا ( در جريان وفات رسول خدا )مي گويند ‌: مردم متحير و سرکشته و وحشت زده شده بودند صداي ناله ها به گوش مي رسيد ... تا اينکه خبر به ابوبکر رسيد ... ابو بکر بر پيامبر ( صلي الله عليه (و آله) و سلم ) وارد شد خود را بر روي( پيکر مطهر ) پيامبر انداخت و  پارچه روي صورت پيلمبر را کنار زد و دست به صورت و پيشاني و گونه هاي ايشان کشيد و در حالي که گريه مي کرد عرضه داشت پدر و مادرم و جانم و خانواده ام فدايت پاک و پاکيزه  زندگي نمودي و  پاک و پاکيزه  از دنيا رفتي .... اي محمد ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ... .

6- قال العلامة ابن حجر في الجوهر المنظم وروى بعض الحفاظ عن أبي سعيد السمعاني أنه روى عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه وكرم وجهه إنهم بعد دفنه صلى الله عليه وسلم بثلاثة أيام جاءهم أعرابي فرمى بنفسه على القبر الشريف على صاحبه أفضل الصلاة والسلام وحتى ترابه على رأسه وقال يا رسول الله قلت فسمعنا قولك و وعيت عن الله ما وعينا عنك وكان فيما أنزل الله عليك قوله تعالى ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما وقد ظلمت نفسي وجئتك مستغفرا إلى ربي فنودي من القبر الشريف إنه قد غفر لك وجاء مثل ذلك عن علي رضي الله عنه من طريق أخرى فهي تؤيد رواية السمعاني ويؤيد ذلك أيضا ما صح عنه صلى الله عليه وسلم من قوله حياتي خير لكم تحدثون وأحدث لكم ووفاتي خير لكم تعرض على أعمالكم ما رأيت من خير حمدت الله تعالى وما رأيت من شر استغفرت لكم

تفسير قرطبي ج 5 ، ص 265 ، 266 ، ذيل آيه 64  سوره نسا ء ؛ تفسير بحر المحيط  ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ الدرر السنية في الرد على الوهابية - أحمد زيني دحلان - ص 21 – 22 .

احمد زيني دحلان به نقل از ابن حجر در کتاب الجوهر المنظم مي گويد :

 بعضي از حفاظ حديث از أبي سعيد سمعاني نقل کرده اند که او از علي بن أبي طالب ( صلوات الله و سلامه عليه ) کرده است : سه روز از مراسم تدفين پيامبر اکرم  (صلي الله عليه (و آله) و سلم ) گذشته بود  فردي اعرابي نزد ما آمد ، خودش را روي قبر پيامبر اکر م (عليه أفضل الصلاة و السلام ) انداخت و از خاک قبر بر سر خود مي ريخت و مي گفت:‌ يا رسول الله شما ( در دوران رسالتت ) مطالبي‌فرمودي و ما هم فرمايشات شما را شنيديم و همانگونه که تو از خداوند فرامين و دستورات ديني را اخذ نمودي‌ ما نيز اين فرامين و  دستورات ديني را از تو فرا گرفتيم يکي از آياتي که خداوند بر تو نازل فرمود اين بود : ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ( اگر مسلمانان به خود ظلم نمود ند و پيش تو آمدند و از خداوند طلب بخشش نمود ند و رسول خدا نيز براي آنها از خداوند طلب بحشش نمود خداوند را  تو به پذير و بخشنده مي يابند ( کنايه از اينکه خداوند آنها را مي بخشد ) حال اي رسول خدا من به نفسم ظلم کرده ام و به درگاه شما آمده ام  که براي من از خداوند طلب بخشش کنيد ، پس از قبر شريف ندايي آمد که خداوند تو را بخشيد .

زيني دحلان در ادامه مي گويد :

 مثل همين روايت از علي‌ (عليه السلام ) از طريق ديگري نيز رسيده است که آن هم  اين روايت را تائيد مي کند . و يکي ديگر از مؤيدات اين روايت ، روايت صحيحه ديگري است که از پيامبر اکرم رسيده است که ايشان فرمودند : دوران زندگي من براي شما خوب است زيرا شما با من صحبت     مي کنيد و من هم با شما صحبت مي کنم ( براي شما حديث مي گويم ) و  وفات من براي شما خيلي خوب است زيرا اعمال شما بر من عرضه مي شود اگر عمل خيري در ميان اعمال شما ببينم خداوند را سپاس مي گويم و اگر گناهي مشاهده کنم براي شما استغفار ميطلبم .

ابوحيان و نسفي ذيل همين آيه ( سوره نسا ء / 64 )  مي گويند :

واستغفر لهم الرسول أي : شفع لهم الرسول في غفران ذنوبهم .... والتفت في قوله : و استغفر لهم الرسول ، ولم يجىء على ضمير الخطاب في جاؤوك تفخيماً لشأن الرسول ، وتعظيماً لاستغفاره ، وتنبيهاً على أن شفاعة من اسمه الرسول من الله تعالى بمكان ، وعلى أنَّ هذا الوصف الشريف وهو إرسال الله إياه موجب لطاعته ...

تفسير بحر المحيط  ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ تفسير مدارک التنزيل و حقائق التأويل ــ تفسير نسفي ــ ج 1 ، ص 236 ، باب 63 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء .

اينکه خداوند فرمود ( و رسول خدا براي آنها طلب بخشش کند ) معنايش اين است که رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نزد پروردگار عالم  براي  بخشش گناهانشان آنها را شفاعت کند . ... خداوند در اين آيه قبل از اينکه به اينجا برسد رسولش را مورد خطاب قرار داده بود و  با ايشان بصورت مخاطب صحبت مي کرد اما به اينجا (و استغفر لهم الرسول) که رسيد خطابش را به صورت صيغه غائب آورد (و رسول خدا براي آنها طلب بخشش کند) و اين بخاطر بزرگي و علو منزلت و شأن  رسول خدا و عظمت استغفار ايشان است ( يعني خداوند مي خواهد بفرمايد  استغفار رسول خدا بسيار ارزشمند است و با استغفار خود شخص فرق دارد ) ، و خداوند نکته اي را    مي خواهد  به ما گوشزد کند و آن اينکه طلب شفاعت از رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در نزد خداوند تبارک و تعالي‌ از جايگاه ويژه اي برخوردار است ، علاوه بر اينکه اين وصف شريف يعني رسالت ايشان از طرف خدا موجب اطاعت کردن از ايشان مي شود ...

جاي تعجب است که با وجود اين نقلها وهابيها چطور خود را  سلفي و تابع  صحابه مي خوانند ؟!!!

دليل ديگر  ابن عبدالوهاب بر رد شفاعت اين بود که :

الميت لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً ... .

فردي که مرده است ( کنايه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب کند  و يا ضرري  را از خودش دفع کند ...

در اينجا بايد عرض کنيم اين نظر ابن عبدالوهاب و پيروانش نيز مانند بقيه نظراتشان مخالف با آيات قرآن و نظريات تمامي علماي اسلام است . و اين در حالي است که روايات متعددي در اين زمينه  از منابع معتبر اهل سنت داريم که انبياء عليهم السلام زنده هستند . به اين عبارات توجه کنيد :

خداوند در قرآن مي فرمايد :

وَلَاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَتَام بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَل-هُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ‏ى وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ* يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ . آل‏عمران: 169 – 171 .

هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند، مرده مپندار، بلكه زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند * به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‏اند شادى مى‏كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‏شوند * بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى‏گرداند، شادى مى‏كنند .

 در اين آيات بهره‏مندى شهيدان از نعمتهاى الهى و خوشنودى از آنچه به دست آورده‏اند دليل بر حيات و زندگى مجدّد آنان است.

 و اكنون اين سؤال مطرح مى‏شود كه چگونه كسانى كه در راه دين به شهادت رسيده‏اند، پس از شهادت زنده باشند ولى پيامبر كه آورنده دين و پيشوا و رهبر شهيدان است زندگى مجدّد بعد از مرگ را نداشته باشد؟ چنانچه شوکاني  به اين حقيقت اذعان کرده است :

شوکاني در  نيل الأوطار مي گويد:

وَوَرَدَ النَّصّ فِي كِتَابِ اللَّهِ فِي حَقّ الشُّهَدَاءِ أَنَّهُمْ أَحْيَاء يُرْزَقُونَ وَأَنَّ الْحَيَاة فِيهِمْ مُتَعَلِّقَة بِالْجَسَدِ فَكَيْف بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ .

وَقَدْ ثَبَتَ فِي الْحَدِيثِ { أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ } رَوَاهُ الْمُنْذِرِيُّ وَصَحَّحَهُ الْبَيْهَقِيُّ .

نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة‌ المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي

خداوند در قرآن صريحا در نورد شهدا مي فرمايد آنان زنده اند و روزي مي خورند ، و  حياة و زندگي در شهدا مربوط به بدن و جسم آنهاست ، حال که شهدا  اينگونه هستند پس انبياء و رسولان الهي چگونه اند ؟ (يعني آيا مي شود شهدا زنده باشند ولي انبياء و رسولان الهي که مقامشان از شهدا برتر است زنده نباشند ؟!!)

ابن حجر هيثمي که از شخصيت هاي بر جسته اهل سنت است ، در کتاب مجمع الزوائد ، از قول عبد الله بن مسعود نقل مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود :

حياتي خير لكم تُحدِّثون و يُحدَّث لكم، ووفاتي خير لكم، تُعرض عليّ أعمالكم، فما رأيت من خير حمدت اللّه عليه، وما رأيت من شرّ استغفرت اللّه لكم»،

هم حيات من براي شما مايه خير است و هم وفات من . تمام اعمال شما بر من عرضه مي شود ، اگر کارهاي خوب شما را ببينم خدا را شکر مي کنم ، کارهاي بد شما را ببينم از خداي عالم براي شما طلب مغفرت مي کنم .

بعد آقاي هيثمي مي گويد :

رواه البزّار ورجاله رجال الصحيح.

مجمع الزوائد: 9/24، باب «ما يحصل لأمّته من استغفاره بعد وفاته» الجامع الصغير: 1/582، كنز العمّال: 11/407.

مسلم کتاب صحيح مسلم ، ج7 ، ص 102 نقل مي کند که نبي مکرم فرمود وقتي من رفتم به معراج ، ديدم که حضرت موسي عليه السلام در ميان قبرش  نشسته و مشغول نماز است .

مررت ـ على موسى ليلة أسرى بي عند الكثيب الأحمر وهو  قائم يصلّي في قبره

صحيح مسلم: 7/102، كتاب الفضائل، باب من فضائل موسى، والمصنّف لعبد الرزّاق الصنعاني: 3/577، والمعجم الأوسط للطبراني: 8/13، وكنز العمّال: 11/511 .

سمهودي از شخصيت هاي برجسته اهل سنت مي گويد که پيامبر فرمود :

علمي  بعد و فاتي كعلمي  في  حياتي .

آگاهى من به امور پيش از مرگ و پس از آن يكسان است .

در ادامه مي‌گويد :

الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون .

انبيا در قبورشان زنده اند و نماز مي خوانند . 

و مطالب متعددي را از آقاي بيهقي ، ابومنصور بغدادي و  ديگران مي آورد که همگي اتفاق نظر دارند بر اين که انبياء عليهم السلام در قبر زنده هستند و خداي عالم بدن پيامبران را بر خاک حرام کرده است که آن ها را بپوساند :

إنّ اللّه حرّم على الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء .

خداوند خوردن بدن پيامبران را بر زمين حرام کرده است .

وفاء الوفاء بأحوال دار المصطفي ج 4 ، ص 1349

ابن حجر عسقلاني که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است ، نقل مي کند :

إنّ الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون .

تمام پيامبران در درون قبر زنده هستند و نماز مى‏خوانند .

فتح البارى: 6/352.

قسطلاني که از شخصيت هاي مشهور اهل سنت است، در کتاب المواهب اللدنيه مي گويد :

و لاشک أن حياة الأنبياء عليهم الصلاة و السلام ثابتة معلومة مستمرة ، و  نبينا أفضلهم ، و إذا کان کذلک  فينبغي أن تکون حياته

المواهب اللدنيه ، ج3 ، ص419

شكّى نيست كه زنده بودن پيامبران عليهم‏السلام پس از مرگ امرى ثابت و روشن، و جاودانه است، و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است، زندگى او پس از مرگ كامل‏تر از سائر انبياء خواهد بود.

شوکاني در نيل الأوطار مي‌گويد :

 وَ قَدْ ذَهَبَ جَمَاعَة مِنْ الْمُحَقِّقِينَ إلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيّ بَعَدَ وَفَاته ، وَأَنَّهُ يُسَرُّ بِطَاعَاتِ أُمَّته ، وَأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُبْلَوْنَ ، مَعَ أَنَّ مُطْلَق الْإِدْرَاك كَالْعِلْمِ وَالسَّمَاع ثَابِت لِسَائِرِ الْمَوْتَى .

نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة‌ المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي .

جماعتي‌ از  محققين بر اين عقيده اند که رسول خدا بعد از  وفاتشان  زنده اند ، و بخاطر اعمال نيک امتشان خوشحال مي‌ شوند ، و اينکه انبياء در قبرشان نمي پوسند ، علاوه بر اينکه مطلق درک مثل علم و شنيدن براي همه مرده گان ثابت و قطعي است ( چه برسد به انبياء و رسل )

دليل ديگر محمد بن عبدالوهاب بر تحريم شفاعت آيه 18 سوره يونس بود که همانطور که ذکر شد او    مي گفت خداوند  در اين آيه خبر مي دهد  هرکس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را پرستيده و  او  را  به عنوان شريک  خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است که شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري که خداوند در قرآن مي فرمايد : اي رسول ما بگو : «شفاعت ، يكسره از آن خداست » .

در جواب مي گوئيم اولا : کسانيکه از انبيا و ائمه معصومين عليهم السلام و صالحين طلب شفاعت      مي کنند آنها را نمي پرستند بلکه از آنها مي خواهند که به اذن خداوند (همانطوري که قرآن مي‌فرمايد) شفيع او باشند . و همانطوري که ذکر شد اين عمل از قبل تولد رسول اکرم تا بعد از وفات ايشان بعنوان امري مطلوب ميان مؤمنين و اصحاب بزرگوار  رسول خدا رايج بوده است  بنابراين محمد بن عبدالوهاب و پيروانش با تحريم  اين عمل الهي نه تنها خلاف قرآن و روايات نبوي عمل نموده اند بلکه عملا به صحابه رسول خدا ( همچون حضرت علي صلوات الله و سلامه عليه و  ابوبکر و سواد بن قارب و ...) نسبت کفر و شرک داده اند .

ثانيا : اين تفسير ابن عبدالوهاب از اين آيه همانند بقيه نظراتش نه تنها مخالف با نظر علما و مفسرين اهل سنت است بلکه با شأن نزول آيه نيز نمي سازد . و از آنجائيکه امکان آوردن تمامي عبارات علماي اهل سنت نيست ما بعنوان نمونه عبارات چند تن از مفسرين اهل سنت را خدمت شما عرض مي کنيم :

أخرج ابن أبي حاتم عن عكرمة قال : قال النضر : إذا كان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزى ، فأنزل الله { فمن أظلم ممن افترى على الله كذباً أو كذب بآياته إنه لا يفلح المجرمون ، ويعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله } .

تـفسير الدر المنثور ـ جلال الدين سيوطي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس

سيوطي مي گويد : ابي حاتم از عکرمه نقل کرده است که نضر بن حرث گفت زماني که روز قيامت شد بت لات و عزي مرا شفاعت مي‌ کنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد .

الضمير في ويعبدون عائد على كفار قريش الذين تقدمت محاورتهم . وما لا يضرهم ولا ينفعهم هو الأصنام ، جماد لا تقدر على نفع ولا ضر ... وكان أهل الطائف يعبدون اللات ، وأهل مكة العزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل .

تـفسير البحر المحيط ـ أبوحيان أندلسي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس

ابوحيان مي گويد :‌ضمير در يعبدون به کفار قريش برمي گردد که در قبل گفتگوي آنها را بيان کرديم . و منظور از « ما لا يضرهم ولا ينفعهم » بتها هستند که قدرت  بر (ايجاد) نفع و (دفع) ضرر نداشتند ... در ادامه     مي گويد اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مکه بت  عزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل را  مي پرستيدند .

ينكر تعالى على المشركين الذين عبدوا مع الله غيره، ظانين أن تلك الآلهة تنفعهم شفاعتُها عند الله، فأخبر تعالى أنها لا تنفع ولا تضر ولا تملك شيئا، ولا يقع شيء مما يزعمون فيها، ولا يكون هذا أبدا ...

تـفسير ابن کثير ـ ابن کثير دمشقي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس

خداوند مشرکين را که شريک برايش  قرار داده  بودند و غير خدا را  مي پرستيدند انکار مي کند ، آنها گمان مي کردند شفاعت خدايان خياليشان نزد خداوند تبارک و تعالي نفعي به حالشان دارد . پس خداوند در مقابل اين گمان باطل آنها در اين آيه به آنها فرمود آن شفاعت آن بتها نه نفعي به حال شما دارد و نه ضرري را از شما دفع مي کند و نه مالک چيزي هستند و هيچ يک از گمانهاي شما در مورد بتها ابدا واقع نمي شود ...

{ وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ الله مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ } حكاية لجناية أخرى لهم وهي عطف على قوله سبحانه : { وَإِذَا تتلى عَلَيْهِمْ } [ يونس : 15 ] الآية عطف قصة على قصة ...و { مَا } إما موصولة أو موصوفة ، والمراد بها الأصنام ، ومعنى كونها لا تضر ولا تنفع أنها لا تقدر على ذلك لأنها جمادات ... وكان أهل الطائف يعبدون اللات وأهل مكة العزى ومناة وهبل وأسافا ونائلة { وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شفعاؤنا عِندَ الله } أخرج ابن أبي حاتم عن عكرمة قال : كان النضر بن الحرث يقول : إذا كان يوم القيامة شفعت لي اللات والعزى وفيه نزلت الآية .

تـفسير الروح المعاني ـ آلوسي ـ ذيل آيه 18 سوره يونس

آلوسي مي گويد : اين آيه از جنايت ديگر مشرکين حکايت مي‌ کند و اين جمله عطف بر آيه 15(وَإِذَا تتلى عَلَيْهِمْ) است (که آن آيه نيز در مورد مشرکين بود ) که خداوند در اين آيه اين قصه را به آن قصه عطف مي کند . لفظ «ما» در آيه يا موصوله است و يا موصوفه و منظور از آن بتها هستند ( و به آنها اشاره دارد ) و معناي « لا تضر ولا تنفع » اين است که آنها قدرت بر شفاعت ندارند زيرا جماداتي بيش نيستند ... در ادامه  مي گويد :اهل طائف بت لات را مي پرستيدند و اهل مکه بت  عزى ومناة وأسافاً ونائلة وهبل را  مي پرستيدند  و مي گفتند آنها شفيعان ما نزد پروردگارند . ابي حاتم از عکرمه نقل کرده است که نضر بن حرث گفت زماني که روز قيامت شد بت لات و عزي مرا شفاعت مي‌ کنند بعد از اين گفته او اين آيه نازل شد .

توسل

توسل ، يعني واسطه قرار دادن ، انبياء ، امامان و صالحان به پيشگاه خداوند چنانچه خداوند، در قرآن كريم مي‌فرمايد :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ . المائدة / 35 .

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ، از خدا بترسيد و براي تقرب به او وسيله‌اي بجوييد .

اين آيه به تمامي مؤمنين دستور مي‌دهد كه به هر وسيله‌اي كه سبب تقرب به خداوند مي‌شود تمسك بجويند ؛ بنابراين تقرب به خداوند بدون وسيله و واسطه‌ امكان ندارد حضرت زهرا سلام الله عليه مي‌فرمايد :

وأحمد اللّه الذي بعظمته ونوره يبتغي مَن في السموات والأرض إليه الوسيلة ونحن وسيلته في خلقه .

تمام آن‌چه در آسمان و زمين هستند ، براي تقرب به خداوند به دنبال وسيله هستند و ما وسيله و واسطه خداوند در ميان خلقش هستيم .

شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص211 و السقيفة وفدك ، ص 101 و بلاغات النساء ،  بغدادي ، ص 14.

و از عايشه در باره خوارج نقل شده است كه پيامبر فرمود :

هم شرّ الخلق والخليقة ، يقتلهم خير الخلق والخليقة ، وأقربهم عند اللّه وسيلة .

شرح نهج البلاغة ، ج2 ، ص267 از مسند احمد ؛ اما اين روايت را دستان امانت‌دار اهل سنت حذف كرده‌اند . و المناقب ، ابن المغازلي شافعي ، ص56 ، ح 79.

خوارج، بدترين خلائق هستند ، آن‌ها را بهترين فرد از ميان خلائق كه نزديك‌ترين وسيله به خداوند است ، خواهد كشت .

مراد حضرت علي عليه السلام  است .

توسل حضرت آدم به اهل بيت عليهم السلام  :

و از أبي هريره در باره قصه حضرت آدم نقل شده است :

يا آدم هؤلاء صفوتي... فإذا كان لك لي حاجة فبهؤلاء توسل، فقال النبي: نحن سفينة النجاة من تعلق بها نجا ومن حاد عنها هلك، فمن كان له إلى الله حاجة فليسألنا أهل البيت .

فرائد السمطين ، ج1 ، ص 36 ح 1.

اي آدم ! اين‌ها ( اهل بيت ) برگزيدگان من هستند ... هر وقت حاجتي داشتي اينها را واسطه قرار بده . پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند : ما كشتي نجات هستيم ، هر كس سوار اين كشتي شد ، نجات خواهد يافت و هر كس سر پيچي كند ، هلاك مي‌شود ، هر كسي حاجتي به سوي خداوند دارد ، بايد ما اهل بيت را واسطه قرار دهد .

و سيوطي نقل مي‌كند كه حضرت آدم به درگاه خداوند چنين استغاثه مي‌كرد :

اللهمّ إنّي أسألك بحقّ محمد وآل محمد سبحانك لا إله إلا أنت، عملت سوءً، وظلمت نفسي فاغفر لي إنّك أنت الغفور الرحيم، فهؤلاء الكلمات التي تلقى آدم .

الدر المنثور ، ج1 ، ص 60.

بار خدايا ! از تو درخواست مي‌كنم به حق محمد و آل محمد كه تو پاك و منزهي و غير از تو خدايي نيست ، من كاري بدي كردم و به خود ظلم نمودم ؛ پس مرا ببخش كه تو بخشنده و مهربان هستي ... .

            توسل صحابه به پيامبر اکرم بعد از وفات ايشان

أصاب الناس قحط في زمن عمر بن الخطاب فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال : يا رسول الله استسق الله لأمتك فإنهم قد هلكوا . فأتاه رسول الله صلى الله عليه وسلم في المنام فقال : إيت عمر فأقره مني السلام وأخبرهم أنهم مسقون ، وقل له عليك بالكيس الكيس . فأتى الرجل فأخبر عمر فقال : يا رب ما آلوا إلا ما عجزت عنه . وهذا إسناد صحيح .

در زمان عمر بن الخطاب قحطي آمد ، بلال بن حارث آمد كنار قبر پيامبر عرضه داشت :امت تو نابود شدند ، از خداي عالم باران رحمت طلب كن .بعد پيامبر به خوابش آمد و گفت برو پيش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده كه باران رحمت نازل خواهد و به او بگو كه نسبت به مردم بذل و بخششت بيشتر باشد . اين شخص آمد خدمت عمر . عمر خيلي گريه كرد كه ما قابل اين سلام نبوديم . و گفت : هيچ خدمتي را نسبت به مسلمانان كه از دستم بر بيايد كوتاهي نخواهم كرد .

 ابن حجر  عسقلاني‌ از استوانه هاي علم رجال اهل سنت در آخر  مي گويد : سند اين حديث صحيح است .

فتح الباري ، ج2 ، ص412

و همچنين آيات بسياري در قرآن كريم وجود دارد كه در خواست از غير خداوند را مشروع مي‌داند ؛ از جمله :

يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ . يوسف / 97 .

گفتند: «اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم »

در اين آيه خداوند داستان برادران حضرت يوسف عليه السلام را يادآوري مي‌كند كه آن‌ها بعد از پيشيماني از كردارشان به پيش حضرت يعقوب عليه السلام آمدند و از او كه پيامبر خدا بود درخواست كردند كه از خداوند براي آن‌ها طلب بخشش كند . حضرت يعقوب هم نگفت كه چرا خودتان مستقيماً سراغ خداوند نمي‌رويد و به من متوسل شده‌ايد ؛ بلكه به آن‌ها وعده داد كه از خداوند براي آن‌ها طلب بخشش خواهد كرد :

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ . يوسف / 98 .

گفت : « به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، كه او همانا آمرزنده مهربان است » .

همچنين خداوند در آيه 64 سوره نساء خطاب به پيامبرش مي‌فرمايد :

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا .

و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر [ نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى كرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .

اين آيه نشان مي‌دهد كه بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيله آبروداري را پيدا  كرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد .

بنابراين همانطوري که ملاحظه فرموديد حرفهايي که وهابيها به عنوان اسلام واقعي !!! مطرح مي کنند و مخالف با آنها را کافر و مشرک مي دانند  تماما باطل و بي‌اساس است .

والسلام علي من اتبع الهدي

 



گروه پاسخ به شبهات
    فهرست نظرات  
41   نام و نام خانوادگي:  احسان     -   تاريخ:  16 دي 91 - 12:58:25
براي آشنايي بيشتر با ديدگاه قرآن به شفاعت، حتما اين مطلب رو بخونين: http://sabejamil.mihanblog.com/post/11
42   نام و نام خانوادگي:  مجتبي خدادوست     -   تاريخ:  27 دي 91 - 18:32:18
جناب ساعي «39»
اگر مطالب اين سايت را به دقت مطالعه فرماييد متوجه مي شويد که اسلام ما اولا از خدا و بعدا-بنابر علت طولي-از رسول خدا و اهل بيت بوده و اگر با خوب نگاه کني ميبيني ما اسلام عمري را نپذيرفتيم، چرا که اسلام علوي همان اسلام محمدي مي باشد نه اسلام عمري شما
ضمنا اگر بزرگان شما از خدا مي ترسيدند و مسير اسلام را عوض نمي کردند امام علي عليه السلام خيلي عالي اسلام واقعي را نه تنها به اين مناطق کنوني بلکه به تمام دنيا مي رساند و نيازي به خرابکاري عمر نبود
اگر اهل انصاف باشي مي بيني همان کساني که با امام معصوم عليه السلام جنگ کردند در زمان خلفاي شما محبوبشان بودند اما وقتي امام به اصرار و التماس مردم حکومت را شروع کردند اينها شروع به جنگ و خونريزي کردند مي داني چرا، چون راه امام راه خدا بود برعکس راه آنها که سعي در بدعت کردند براي اثبات اين که راه امام عليه السلام با راه ابوبکر و عمر يکسان نبود کافيه علت اينکه چرا امام علي عليه السلام در شوراي شش نفره خلافت مشروط را نپذيرفت را بداني
و اين هم نقشه عمر شما بود تا عثمان به حکومت برسد
امام علي عليه السلام همچون پيامبر صلي الله عليه و آله مظهر صفات الهي هستند چيزي که هيچوقت درک نکرديد
يکي بودن امام علي و پيامبر در جريان مباهله در قرآن ذکر شده و امام عليه السلام توسط خدا نفس پيامبر معرفي شده و معلومه که اگر پيامبر يا نفسش موجود باشند نوبت به بقيه مردم براي حکومت نميرسد
يا علي المرتضي
43   نام و نام خانوادگي:  محمدرضا رنجبر     -   تاريخ:  27 فروردين 92 - 19:52:31
تشکر از تلاش مثال زدني شما در رفع شبهات.
44   نام و نام خانوادگي:  منصور الماسي123456     -   تاريخ:  25 ارديبهشت 92 - 17:15:10
صعصعة بن صوحان، از دوستان و ارادتمندان حضرت علي (ع) بود.
عرض کرد: يا اميرالمومنين! آيا شما افضل هستيد يا حضرت آدم؟
حضرت، چشم هاي مبارک خويش را گشوده و فرمودند:انسان خوب نيست از خودش تعريف کند، اما براي اينکه نعمت هاي الهي را در حق خودم اظهار کنم و نوعي شکرگزاري کرده باشم، جواب تو را مي گويم: خداوند متعال، آدم را داخل بهشت کرد و تمام نعمت هاي بهشت به غير از خوردن گندم را بر او مباح و حلال نمود. با وجود منع الهي، آدم از آن گندم خورد ولي براي من گندم مباح بود اما از آن استفاده نکردم.
عرض کرد: شما افضل هستيد يا حضرت نوح (ع) امام فرمودند: زماني که قوم نوح، او را اذيت و آزار رساندند، قومش را نفرين کرد و گفت: رب لاتذر علي الارض من الکافرين دياراً: پروردگارا هيچ يک از کافران را بر روي زمين، باقي مگذار ؛ ولي من با اين همه مصيبت و آزار، در عمر خود نفرين نکردم.
صعصعة پرسيد: آيا شما افضليد يا ابراهيم خليل؟ حضرت فرمودند: ابراهيم به خدا عرضه داشت«رب ارني کيف تحي الموتي»: خداوندا، به من نشان بده که چگونه اين مردگان پوسيده را زنده خواهي کرد» خطاب رسيد: مگر به قدرت ما ايمان نياورده اي؟ عرض کرد: چرا؛ ولي مي خواهم قلبم مطمئن شود، اما ايمان من در مرتبه اي است که «لوکشف العظاء ما ازددت يقيناً»: اگر تمام پرده هاي بين خالق و مخلوق برداشته شود، يقين و اطمينان من به حدي است که کم و زياد نمي شود.
باز پرسيد: يا علي! تو افضلي يا موسي(ع)؟ امام فرمود: زماني که خداوند موسي را با معجزه يد بيضا و عصا به سوي فرعون فرستاد و فرمان داد: برو به سوي فرعون؛ از خداوند تقاضا کرد که برادرش هارون را با او همراه کند؛ «ولهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون»: پروردگارا! آنان به اعتقاد خودشان، مرا گناهکار مي دانند: مي ترسم مرا بکشند اما وقتي پيامبر اسلام (ص) مرا مامور کرد تا سوره برائت را به سوي فرعونيان مکه ببرم و در موسم حج بخوانم، با وجودي که بسياري از پهلوانان، پدران و برادران آنها را در جنگ کشته بودم ذره اي به دلم خوف نيامد و کسي را براي کمک و ياري نخواستم
صعصعة عرض کرد: يا علي: تو افضل هستي يا عيسي بن مريم (ع)؟ امام فرمود: آنگاه که مادر عيسي (ع) خواست بچه اش را به دنيا بياورد و زمان وضع حملش رسيد از طرف خداوند فرمان رسيد: مريم! از بيت المقدس بيرون رو، که اينجا جاي زايمان نيست، اينجا عبادتگاه است و او به زير يک نخل خشک پناه برد. اما وقتي مادر من در مسجدالحرام، آثار وضع حمل را ديد و خواست از آنجا خارج شود ندا رسيد: داخل خانه ما بيا؛ و ديوار کعبه شکافت و مادرم مرا در خانه خدا به دنيا آورد و سه روز مهمان پروردگارم بودم.
صعصعه عرض کرد يا علي تو افضل هستي يا حضرت محمد مصطفي (ص)؟ فرمود : من بنده اي از بندگان حضرت هستم.
45   نام و نام خانوادگي:  احمد رضا     -   تاريخ:  09 خرداد 92 - 04:11:40
سلام ببخشيد شما درسايت در مورد نحوه وضو گرفتن در اهل سنت و سنت نبوي و غيره يا مقاله اي در اين موضوعات چيزي را نگارش و تاليف نموده ايد؟ اگر اره كه بي زحمت ادرس بهيد تا ما هم استفاده كنيم با تشكر از شما
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ به بخش «فقه مقارن » مقاله «وضو از منظر فريقين» مراجعه كنيد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
46   نام و نام خانوادگي:  مهدي محب علي     -   تاريخ:  19 خرداد 92 - 15:42:24
سلام بر شير مردان تشيع من با يکي از دوستان اهل سنتم که البته صميمي ترين دوست من هست درمورد توسل بحث ميکرديم که يهو شروع کرد به استفاده از آيه هايي که وهابي ها استفاده ميکنن(البته نسل قديم اينجوري صحبت نميکنن و خيلياشون توسل به پيامبر رو قبول داشتن ولي متاسفانه نسل جديد به دليل اينکه دانسته هاش رو از رسانه و اينترنت ميگيره و اين ديگه قابل انکار نيست که رسانه دست مخالفان اسلام ناب محمدي هست،پس خيلي چيز عجيبي نيست)من در جوابش آيه 64 سوره مبارک نسا رو آوردم يهو گير اومد بعد تعصب مثله پرده اي ضخيم منطقش رو پوشاند يهو برگشت در جواب من گفت اين آيه مال زماني بوذه که پيغمبر زنده بوده الان که پيامبر نيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سوال من اينه اولا يعني پيامبر مصطفي(ص) فوت کردند يعني همه چي تمام شد و خلاص،اگه اينجور باشه که روح جسم يکي ميشن و مرگ ميشه پايان کار و آخرتي هم نيست؟؟؟؟!!!!!! ؟؟مسلمان مگه عقيده نداره قرآن کتابيست براي همه زمانها،اگه اينجوريه که بايد بگيم قرآن هم مال زمان پيامبر اکرم(ص)بوده الان قرن 21 هست ديگه بکار نمياد و بدرد ما نميخوره پس همه احکامش در اين زمان باطلند(نعوذ بالله )،مگه ما نبايد از قرآن براي همه زمانها درس بگيريم خب اينم درس کلام الله داره به ما ميگه اگه مشکلي داشتين يا گناهي کرديد به وجود پيامبر مراجعه کنيد و از اون طلب استغفار کنيد که يعني به واسطه يک فرد صالح به درگاه خدا مراجعه کنيد تا مورد قبول واقع شين سوال بعد واقعا فکر کرديد ما به يه تکه سنگ توسل ميکنيم؟؟ اگه فکرتون در اين حده که ديگه اصلا من حرفي ندارم،نه برادران عزيز ما به وجود عزيز و نازنين پيامبر و ائمه توسل ميکنيم همونطور که امام شافعي به وجود نازنينن امام موسي کاظم (ع) توسل ميکرد(از قضا دوست منم شافعي بود) در بحث امامت که ديگه من با يکي بحث ميکردم رسوندمش به جايي که چرخيد گفت من ميدونم حق با شماست ولي اين براي ما به ارث رسيده من اگه شيعه بشم بابام اگه نکشه منو ديگه کاري به کارم نداره،که اين نهايت ظلم بر فرزند هست.
47   نام و نام خانوادگي:  حسن حقي     -   تاريخ:  17 مرداد 92 - 12:44:00
سلام
متن فوق اثيات ميکند که براي رفتن به درگاه خدا ميتوان واسطه قرار داد اما کجا در قرآن داريم که بايد بين خود وخدا واسطه قرار داد؟؟؟؟؟؟؟؟
اين خلاف اين است که در جاي جاي قرآن به توکل تاکيد شده؟!!!!!!!!!!!!
48   نام و نام خانوادگي:   سيد عباس     -   تاريخ:  18 شهريور 92 - 09:52:05
متن بالا خيلي خوب بود ولي روايتي درباره ي اين که يک فردي در قيد حيات باشد از مرده طلب شفاعت کند متن هاي بالا بيسترش درباره ي شفاعت در روز قيامت بود نه در دنيا اگر رواياتي هست لطفا ارائه دهيد
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اگر در همان مقاله در ذيل «شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از وفات ايشان» دقت کنيد رواياتي در اين خصوص نقل شده است به عنوان نمونه همان روايتي که بيان مي کند که چون اميرمؤمنان عليه السلام  پيامبر خدا را غسل داد و كفن كرد، صورتش را باز كرد و گفت: «پدر و مادرم فدايت، پاكيزه زيستى و پاكيزه مردى ... ما را نزد پروردگارت ياد كن و يا اين نقل که ابوبكر آمد و چهره پيامبر صلى الله عليه و آله را گشود، خود را به روى وى افكند و بوسيد و گفت: «پدر و مادرم فدايت، پاك زيستى و پاك مردى، اى محمد! ما را نزد پروردگارت ياد كن و به ياد ما باش.»
اين شفاعت خواهى از پيامبر صلي الله عليه و آله در همين دنيا پس از وفات ايشان است
اما روايت ديگري را نيز نقل مي کنيم که حضرت در اين دنيا تصرف کرده و مريض ها را نيز شفاء داده است. إسماعيل بن يعقوب التيمي قال كان ابن المنكدر يجلس مع أصحابه فكان يصيبه صمات فكان يقوم كما هو حتى يضع خده على قبر النبي (ص) ثم يرجع فعوتب في ذلك فقال إنه يصيبني خطر فإذا وجدت ذلك استعنت بقبر النبي (ص) وكان يأتي موضعا من المسجد يتمرغ فيه ويضطجع فقيل له في ذلك فقال إني رأيت النبي (ص) في هذا الموضع.
ابن منكدر با اصحاب خود مى‌نشست پس گاهى زبانش بند مى‌آمد، سپس برمى‌خواست در همان حالى كه بود تا اينكه گونه‌هايش را بر قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى‌گذاشت و سپس بر مى‌گشت، وقتى از جانب شاگردانش مورد باز‌خواست مى‌شد در جواب مى‌گفت: براى من سكته‌اى پيش آمد كه براى برطرف كردن آن استعانت از قبر پيامبر صلى الله عليه و آله جستم و گاهى نيز در جايى از مسجد دراز مى‌كشيد و غلط مى‌زد و مى‌گفت من پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در اين جايگاه ديده بودم.
الذهبي ،محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، سير أعلام النبلاء، ج5، ص359 /358، الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
49   نام و نام خانوادگي:  ساحل حيدري     -   تاريخ:  21 آذر 92 - 21:05:48
با سلام خدمت شما و تشکر فراوان بخاطر جواب دادن شبهات من به فضل خداوند شيعه هستم و در افغانستان چون دانشگاه ها در دست سني ها ميباشد دانشجويان شيعه بامشکلات فراون دچار هستند خصوصا در مضامين مذهبي که تمام استادان از سني ها هستند و هميشه با دانشجويان رفتارمتعصبانه دارند و اون استادي که عمرش در تدريس مضمامين ديني گذشتانده با شاگرد خود بحث مذهب را به راه مي اندازد اما خوشبختانه دانشجويان شيعه هميشه با بزرگترين استادان مبارزه کردن و دو روز قبل ده صنف ما هم بحث سر واسطه قرار دادن بود که تنها در دو بوديم که با آنها به شمول استاد مضون ثقافت ما و چيزي ديگري که متاسفانه باعث مشکلات شيعه ها است مضامين هاي مذهبي را هر قسم که دل شان شد مياورند که فقط از سني ها است و در اخير شما ميخواهم که منابع که درمورد توسل از آيات قرآن و احاديث باشد به مه ارسال که آنها دليل خوستن تشکر
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
در اين خصوص به اين آدرس ها رجوع کنيد
همچنين کتاب «هدم المنارة لمن صحح أحاديث التوسل والزيارة ، عمرو عبد المنعم سليم» جهت بحث توسل مفيد است که مي توانيد از اينترنت نيز دانلود کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
50   نام و نام خانوادگي:  اسلام     -   تاريخ:  11 فروردين 93 - 03:53:53
«بگو كه من مالك نفع و ضرر خويش نيستم، مگر آنچه خدا بر من خواسته، و اگر من از غيب جز آنچه بوحي ميدانم، آگاه بودم، بر خير و نفع خود هميشه ميافزودم، و هيچ گاه زيان و رنج نميديدم، من نيستم مگر رسولي ترساننده، و بشارت دهندة مؤمنان».الأعراف: 188
51   نام و نام خانوادگي:  سليمان شهرياري سرحدي     -   تاريخ:  21 فروردين 93 - 19:56:53
خيلي عالي بود حال کردم .
52   نام و نام خانوادگي:  عبد علي     -   تاريخ:  14 تير 93 - 02:38:24
سلام در خطبه 110 نهج البلاغه که حضرت علي ع مصاديق وسيله الي الله رو نام ميبره نامي از توسل به ائمه معصومين نميبرند چرا؟؟؟
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
راجع به آن مطلبي که در نهج البلاغه در خصوص توسل ذکر شده است که حضرت علي عليه السلام فرموده است: ان افضل ما توسل به المتوسلون الى اللَّه سبحانه و تعالى الايمان به و برسوله و الجهاد فى سبيله فانه ذروة الاسلام‏ . به چند نکته بايد در اينجا بايد دقت کرد
اولا: اگر شما در متن اين روايت بويژه در لفظ «افضل » دقت مي کرديد متوجه مي شويد که اين عبارت مرادش اين است که بهترين چيزها براي تقرب، اينها هستند. که معني لغوي توسل نيز اين را مي رساند لذا  از اين عبارت استفاده نمي شود که حضرت علي عليه السلام نفي توسل به اشخاصي مرده را نفي کرده باشد؟!  آيا أفضليت چيزي دليل بر حرمت غير أفضل مي کند ؟ اگر اين چنين باشد طبق روايت صحيح بخاري ج ۱ ص۲۵۶ حديث ۷۳۱ برمبناي جامع الکبير : أفضل الصَّلَاةِ صَلَاةُ الْمَرْءِ في بَيْتِهِ إلا الْمَكْتُوبَةَ .نماز أفضل آن نمازي است که  که در منزل خود مي خواند. بنابراين نمازهاي انساني که در غير خانه مي خواند بايد باطل باشد . باز طبق صحيح بخاري ج ۲ ص ۵۵۳ حديث ۲۷۸۴ أفضل الْجِهَادِ حَجٌّ مَبْرُور. بهترين جهاد حج مبرور است
بنابراين جهاد و جنگيدن در راه خدا بايد حرام باشد!
وقتي که گفته مي شود:أفضل الصلوات الصلاة الوسطى،بهترين نماز نماز وسطي هست، به اين معني نيست که بقيه نمازها مطلوب نيست و درست نيست
وقتي که گفته مي شود شب قدر بهترين شب است آيا معني آن اين است که بقيه شبها افضل نيستند؟!
اين سخن حضرت علي  عليه السلام نيز که بهترين وسيله را عمل صالح و تقوي دانستند به اين معني نيست که بقيه وسائل مانند توسل به پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام فضيلت ندارد
اصلاً کلمه أفضل دلالت نمي کند که غير او باطل باشد ، بله أفضل توسل ايمان به خدا و جهاد در راه خداست که انسان بتواند خود را به يک مرحله اي برساند که با خداي عالم به نزديکي برسد ، بله اگر بنا باشد که أفضل بودن دليل بر بطلان ديگري باشد خيلي از کارهاي باطل مي شود
از پيامبر صلي الله عليه و آله اکرم سؤال مي کنند که :يا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ الْعَمَلِ أفضل کدام يک از عمل ها أفضل است فرمود :  الصَّلَاةُ على مِيقَاتِهَا نماز در وقتش خوب اين يعني اينکه ديگر عمل ها همه باطل ؟ سؤال کردند : قلت ثُمَّ أَيٌّ بعد از اين کدام عمل أفضل است ؟ قال ثُمَّ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ بعد از او هم احترام به والدين قلت ثُمَّ أَيٌّ بعد از اون کدام أفضل است ؟ قال الْجِهَادُ في پيامبراکرم صلي الله عليه و آله مي گويد أفضل نماز اول وقت و بعد أفضل احترام به پدر و مادر و دوباره أفضل جهاد در راه خداست ، پس اين کلمه أفضل دلالت نمي کند که غير أفضل بدعت و باطل است! بويژه اينکه استعمال لفظ «ما » در غير ذوي العقول است يعني حضرت غير ذوي العقولها را  دارد ذکر مي کند اما براي ذوي العقول کلمه «من» بکار مي رود
ثانيا: اگر واقعا اينطور باشد که حضرت دارد توسل بر اشخاص را رد مي کند، در  اين صورت نبايد پيامبر (ص) نيز بر غير اعمال توسل مي کردند در حالي که روايت داريم که پيامبر صلي الله عليه و اله هنگام دفن فاطمه مادر حضرت علي عليه السلام به انبياء توسل کرده و فرمودند: اغفر لأمي فاطمة بنت أسد ولقنها حجتها ووسع عليها مدخلها بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلي فإنك أرحم الراحمين . طبراني، المعجم الأوسط  ج 1   ص 68
و روايت فراوان ديگر که توسل به اشخاص را جايز مي داند
 بنابراين اين عبارت حضرت علي (ع) در حقيقت ناظر به معناي لغوي توسل که همان تقرب است دلالت دارد يعني اين اعمال موجب تقرب به خدا مي شوند ثانيا اين عبارت نفي توسل از غير نمي کند همچنانکه توضيح داديم
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات




  [1] [2]   صفحه قبل

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما