* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 11 تير 1385 تعداد بازديد: 9857 
مذاكره با دكتر حمدان الغامدي
 








مذاکره استاد سيد محمد حسينى قزوينى
با دكتر حمدان از اساتيد بزرگ دانشگاه ام القرى




شب 16 ماه مبارك رمضان بعد از نماز مغرب، همراه با تعدادى از دانشجويان دانشگاه ام‏القرى به خوابگاه دانشگاه رفته و پس از مقدارى پذيرايى به يكى از مساجد جهت نماز عشاء و نماز تراويح رفتيم. من نماز عشاء را به جماعت خواندم ولى در نماز تراويح شركت نكردم و در يك گوشه‏اى مشغول قرائت قرآن شدم.
پس از اتمام نماز تراويح، حركت كرديم و بر اين تصور بودم كه نزد شيخ محمد بن جميل زينو مى‏رويم، ولى مرا به منزل آقاى دكتر سعد بن حمدان كه از اساتيد برجسته دانشگاه ام القرى است، رفتيم. ايشان از همان ابتدا بسيار گرم گرفت و از ملاقات، اظهار مسرت نمود.
از من پرسيد كه: "در ايران چه تدريس مى‏كنيد؟"
گفتم: "در علم رجال و فرق اسلامى تدريس دارم".
گفت: "كتب رجالى شيعه مانند: رجال نجاشى و كشى و ... خيلى ضعيف است، اصلا در رابطه با جرح و تعديل روات، مطلبى ذكر نكرده‏اند".
گفتم: "آيا كتاب رجال نجاشى را مطالعه كرده‏ايد؟"
گفت: "من كتاب مجمع الرجال قهبايى را دارم، ولى هر چه تفحص كردم نسبت به جرح و تعديل روات و يا ذكر مشايخ و تلاميذ آنان مطلبى نيافتم".
گفتم: "اتفاقاً رجال نجاشى و فهرست شيخ طوسى، نسبت به غالب روات جرح و تعديل دارند. و رجال كشى هم كليه احاديث‏ مرتبط به مدح و ذمّ روات را ذكر كرده.
ولى شما به كتاب معجم رجال الحديث آيت اللّه خويى مراجعه كنيد كه اقوال تمام رجالييون متقدم را آورده و هرگونه جرح و تعديلى نسبت به روات بوده، ذكر نموده و همه مشايخ (من روى عن) و تلاميذ (من روى عنه) را متذكر شده".
گفت: "تاكنون اين كتاب را نشيده و نديده‏ام".

سخنان تند دكتر حمدان نسبت به شيعه‏
پس از مقدارى پذيرايى، شروع به صحبت كرد كه به خلاصه‏اى از سخنان ايشان، اشاره مى‏شود:
"خداوند براى هدايت بشر پيامبرانى إرسال نمود كه با آمدن حضرت محمد(ص) كه دين او كاملترين اديان است، إرسال رسل خاتمه يافت.
واين دين كامل، توسط حضرت محمد(ص) كه از نژاد عرب به سوى قوم عرب فرستاده شد، و اگر بهتر از جيل عرب، جيلى بود، پيامبر اسلام(ص) به سوى آن قوم مبعوث مى‏شد.
هذا الجيل ربّاهم اللّه إن لم يكن هذا الجيل خير الجيل لم يكن في العالم خير.
وأنزل القرآن عربيّاً ليكون معجزة لأنّه كان أكمل اللغات وأفضل اللغات.
و قرآن به زبان عربى نازل شد، و اگر بهتر از زبان عربى زبانى بود قرآن به آن زبان نازل مى‏شد.
و پيامبر گرامى(ص) در طول 23 سال هر آنچه كه براى‏ تكامل مردم نياز بود، بيان كرد و از هيچ چيزى دريغ ننمود.
مردم بعد از او طبق وظيفه شرعى تشخيص كه دادند، ابوبكر را انتخاب كردند و تمام مسلمين هم با او بيعت نمودند و على(ع) نيز بعد از 6ماه بيعت نمود.
على(ع) ادعا نكرد كه حق مرا غصب كردند، "ما قال على بأنّهم غصبوا حقّى"
و فاطمه زهرا(س) در رابطه با ارث پدر از ابوبكر چيزى خواست ولى ابوبكر طبق گفتار پيامبر(ص) "نحن معاشر الأنبياء لا نورث" از دادن ارث به او خوددارى نمود، ولى فاطمه زهرا(س) از او دلخور شد "وماتت وهي غاضبة على أبي بكر".
ولى شيعه مدعى است كه رسول اكرم(ص) على(ع) را بعنوان خلافت تعيين نمود، مگر امكان‏پذير است كه پيامبر(ص) كسى را بعنوان خليفه معين كند و آنهمه صحابه، مخالفت كنند؟
معناى اين حرف اين است كه يعنى تمام أصحاب پيامبر اشتباه كرده‏اند فقط تعدادى شيعه درست مى‏گويد!!!
واينكه: آيه "وبلّغ ما انزل إليك من ربّك" در باره على(ع) مائدة: 67. نازل شده، از موهومات شيعه است.
ما يك روايت صحيح نداريم كه پيامبر(ص) على(ع) را خليفه خود معرفى كرده باشد.
شيعه قائل به تقيه است بطوريكه مى‏گويد: "من لا تقيّة له لا دين له" و روايتى در كافى نقل كرده‏اند كه أبو حنيفه وارد بر إمام صادق(ع) شد وإمام دروغ گفت و قسم ياد كرد. و اين بهتان به امام صادق است ما اهل سنت گرچه ما امام نمى‏دانيم ولى فرد موثق و صادق مى‏دانيم"كان ثقة".
و من بر اين عقيده هستم كه نود در صد رواياتى كه در كافى از إمام صادق(ع) نقل شده، دروغ محض است.
شيعه معتقد است كه قرآن ناقص است. قرآن را تفسير باطنى مى‏كنند، و معتقدند كه هرچه در قرآن از فضائل و مدايح هست در باره على(ع) نازل شده و هرچه مذمت و مطاعن هست در حق دشمنان على(ع) نازل شده.
و بقره را تفسير به عائشه مى‏كنند، و حال آنكه "الطيّبات للطيّبين" دلالت مى‏كنند كه زنان پيامبر(ع) همه طيّب بودند. "فيستحيل أن تكون زوجته خبيثة".
شيعه ادعا نمود بعد از على(ع) 11 نفر فرزند ايشان بعنوان خليفه انتخاب شده‏اند.
من در يكى از كتب شيعه ديدم كه همسر إمام حسن عسكرى حامله نبود، و از طرف حكومت منزل او را تفتيش كردند و اولادى از او نيافتند و تمام اموال او بين وراث تقسيم شد.
پس كى مهدى ظهور مى‏كند؟ آيا از جبل رضوى و يا از سرداب؟ شما مى‏گوييد: زمينه ظهور بايد باشد و فعلا كه در ايران حكومت اسلامى تشكيل شده و زمينه ظهور فراهم شده، پس چرا ظهور نمى‏كند؟

اعتراض به سخنان دكتر حمدان‏
پس از پايان سخنان او گفتم: "دكتر! من قبل از شروع به صحبت، چند إشكال نسبت به صحبتهاى شما دارم، مطرح مى‏كنم و بعد مطالبى را بيان مى‏كنم".
گفت: "بفرماييد!"
گفتم: "شما فرموديد: جيل عرب، بهترين جيل عالم است ولى قرآن مى‏گويد: "لو نزّلناه على بعض الأعجميّن فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين". شعراء: 199.
قرآن مى‏گويد: قوم عرب، يك قوم عنود و لجوجى هستند كه اگر قرآن به غير عرب نازل مى‏شد و بر عربها خوانده مى‏شد، ايمان نمى‏آوردند. معناى آن چيست؟"
گفت: "بايد به تفسير مراجعه كنيم". فورا برخاست و تفسير ابن كثير را آورد و شروع كرد به خواندن و گفت: "در اين تفسير آمده كه اگر بر غيرعرب نازل مى‏شد و از آنجايى كه قوم عرب بر لغات غير عرب آشنا نبودند، معانى آيات را متوجه نمى‏شدند".
گفتم: "پس چگونه بر زبان عربى نازل شده و اقوام غير عرب به او ايمان آورده‏اند؟ همانگونه كه فعلاً از لغت عرب به غير عربى تفسير و معنى مى‏شود، اگر به زبان غير عربى هم بود به زبان عربى ترجمه مى‏كردند".
بدون آنكه جوابى بدهد، گفت: "بحث ديگرى شروع كنيم اين بحث فائده‏اى ندارد".
عجز دكتر از پاسخ به آيه بلاغ‏
گفتم: شما گفتيد: اينكه آيه "وبلّغ ما أنزل إليك من ربّك" در باره على(ع) نازل شده از موهومات شيعه است. و حال آنكه بسيارى از علماى اهل سنت تصريح كرده‏اند كه آيه بلاغ در باره حضرت على (ع) نازل شده مانند: محمد بن جرير طبرى در الامامة صفحه 310".
گفت: "اصلاً طبرى كتابى به نام الامامة ندارد. يكى از كارهاى شيعه اين است كه بعضى از كتب را كذباً به بعضى از افراد نسبت مى‏دهد".
گفتم: ابن كثير مى‏گويد: وقد رأيت له كتاباً جمع فيه أحاديث غدير خم في مجلدين ضخمين. البداية والنهاية: 146/11، وقال أيضاً: وقد اعتنى بأمر هذا الحديث أبو جعفرمحمد بن جرير الطبري صاحب التفسير والتاريخ فجمع في مجلدين أورد فيهما طرقه وألفاظه. المصدر: 208/5.
قال الذهبي في ترجمة الطبري: وحكي عن الفرغاني أنّه قال "وكما بلغه أنّ ابن أبي داود تكلّم في حديث غدير خمّ! عمل كتاب الفضائل وتكلّم على تصحيح الحديث ثمّ قال قلت: رأيت مجلّداً من طرق هذا الحديث لابن جرير فاندهشت له ولكثرة تلك الطرق. تذكرة الحفّاظ 713.
قال ابن بطريق: وقد ذكر محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ خبر يوم الغدير وطرقه من خمسة وسبعين طريقاً وأفرد له كتاباً سمّاه كتاب الولاية. العمدة: 157.
وقال ابن حجر في ترجمة أمير المؤمنين‏(ع) والكلام عن حديث الغدير وقد جمعه ابن جرير الطبري في مؤلّف فيه أضعاف من ذكر (أي ابن عقدة) وصحّحه. تهذيب التهذيب: 339/7.

گفتم: "غير از ايشان افراد زيادى نقل كرده‏اند مانند: سيوطى در الدر المنثور: 298/2، شوكانى در فتح القدير: 60/2، حسكانى در شواهد التنزيل: 249/1، فخر رازى در تفسر كبير: 636/3، نيشابورى در اسباب النزول: 135، عينى در عمدة القاري: 584/8 وابن صباغ مالكى در الفصول المهمّة: 27.
گفت: "يكى از اينها نقل كرده و ديگران از او گرفته‏اند".
فورا برخاست و فتح القدير را آورد و آيه مورد نظر را پيدا كرد و شروع به مطالعه كرد تا رسيد به اين عبارت:
"أخرج ابن أبي حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال نزلت هذه الآية "يا أيّها الرسول بلّغ ماانزل اليك" على رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم يوم غدير خم، في على بن أبي طالب رضي اللّه عنه.
"وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنّا نقرأ على عهد رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم "يا أيّها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك إنّ عليّاً مولى المؤمنين".
وقتى اين عبارت را خواند مقدارى مكث كرد و سپس گفت: "شما چرا اين همه موارد شأن نزول را رها كرديد واين يكى را گرفتيد؟"
گفتم: "شما گفتيد: اين از موهومات شيعه است، خواستم ثابت كنم كه اين حرف شما خلاف واقع است".
گفت: "من بايد سند اين روايت را بررسى كنم چون نسبت به ابن مردويه بعضى مطالبى هست".
گفتم: "لطفاً نتيجه بررسى سند را به ما هم اعلام فرماييد".
از اين جريان كه پيش آمد، خيلى ناراحت شد و گفت: "در كتب شيعه تحت عنوان تقيه، مطالبى به دروغ وافتراء به امام صادق(ع) نسبت مى‏دهند كه از اين افتراء منزه است".
گفتم: "دكتر! با همه احترامى كه براى شما قائل هستم ولى سخن شما را بدون مدرك نمى‏پذيرم، اگر مدركى داريد ارائه دهيد تا مورد ملاحظه قرار گيرد".
فوراً برخاست به كتابخانه خود رفته و تعدادى اوراق فتوكپى با خود آورد و در يكى از صفحات، اين روايت از كتاب كافى نقل شده بود:
علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن يحيى بن أبي عمران ، عن يونس ، عن بكار بن بكر ، عن موسى بن أشيم قال : كنت عند أبي عبد اللّه(ع) فسأله رجل عن آية من كتاب اللّه عزّ وجلّ فأخبره بها، ثمّ دخل عليه داخل فسأله عن تلك الآية فأخبره بخلاف ما أخبر الأوّل، فدخلني من ذلك ما شاء اللّه حتّى كأنّ قلبي يشرح بالسكاكين، فقلت في نفسي: تركت أبا قتادة بالشام لا يخطئ في الواو وشبهه وجئت إلى هذا، يخطئ هذا الخطأ كلّه ، فبينا أنا كذلك إذ دخل عليه آخر فسأله عن تلك الآية فأخبره بخلاف ما أخبرني وأخبر صاحبي، فسكنت نفسي، فعلمت أنّ ذلك منه تقيّة.
قال : ثمّ التفت إليّ فقال لي: يا ابن أشيم إنّ اللّه عزّ وجلّ فوّض إلى سليمان بن داود فقال: "هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب" وفوّض إلى نبيّه(ص) فقال: ما آتاكم الرسول فخذوه وما ص: 39. نهاكم عنه فانتهوا، فما فوّض إلى رسول اللّه(ص) فقد فوّضه إلينا. كافى: 265/1.
گفتم: "روايت از موسى بن أشيم است و اين راوى ضعيف است". و بلافاصله از طريق كامپيوتر شرح حال وى را از كتب رجال شيعه آوردم و خودش شخصاً مطالعه نمود.
و ديد كه در بعضى از كتب مانند رجال ابن داود دارد: "غال، خبيث". رجال ابن داود:281 رقم 523.
و معجم الرجال آقاى خويى را نشان دادم و خواند: "إنّ ابن أشيم كان خطابيّاً".
گفتم: "ما فرقه خطابيه را مسلمان نمى‏دانيم تا چه رسد كه شيعه بدانيم".
با كمال شهامت و صفا، دست خود را بلند نمود و گفت: قبول است ولى در جاى ديگر كافى نيز مطلبى در تقيه آمده". و در اوراق فتوكپى، روايتى كه از جلد 8 كافى نقل شده بود، ولى آدرس صفحه و شماره حديث نداشت كه توسط كامپيوتر صفحه و رقم حديث را پيدا كردم و حديث اين بود:
علي ، عن أبيه ، عن الحسن بن علي . عن أبي جعفر الصائغ ، عن محمد بن مسلم قال : دخلت على أبي عبد اللّه(ع) وعنده أبو حنيفة، فقلت له : جعلت فداك رأيت رؤيا عجيبة فقال لي : يا ابن مسلم هاتها فإنّ العالم بها جالس -وأومأ بيده إلى أبي حنيفة- ، قال : فقلت : رأيت كأنّي دخلت داري وإذا أهلي قد خرجت عليّ فكسرت جوزاً كثيراً ونثرته عليّ ، فتعجّبت من هذه الرؤيا! فقال أبو حنيفة: أنت رجل تخاصم و تجادل لئاماً في مواريث أهلك فبعد نصب شديد تنال حاجتك منها إن شاء اللّه.
فقال أبو عبد اللّه(ع) : أصبت واللّه يا أبا حنيفة !
قال: ثمّ خرج أبو حنيفة من عنده ، فقلت : جعلت فداك إنّي كرهت تعبير هذا الناصب!
فقال : يا ابن مسلم لا يسؤك اللّه ، فما يواطئ تعبيرهم تعبيرنا ولا تعبيرنا تعبيرهم، وليس التعبير كما عبّره.
قال : فقلت له : جعلت فداك فقولك: أصبت وتحلف عليه، وهو مخطئ ؟ قال : نعم، حلفت عليه أنّه أصاب الخطأ.
قال : فقلت له : فما تأويلها ؟
قال : يا ابن مسلم إنّك تتمتّع بإمرأة فتعلم بها أهلك فتمزق عليك ثياباً جدداً فإنّ القشر كسوة اللبّ.
قال ابن مسلم : فواللّه ما كان بين تعبيره وتصحيح الرؤيا إلّا صبيحة الجمعة، فلمّا كان غداة الجمعة أنا جالس بالباب إذ مرّت بي جارية فأعجبتني فأمرت غلامي فردّها ثمّ أدخلها داري فتمتعت بها، فأحست بي وبها أهلي فدخلت علينا البيت فبادرت الجارية نحو الباب وبقيت أنا فمزقت علي ثياباً جدداً كنت ألبسها في الأعياد .... كافى: 292/8.
گفتم: "در آغاز سند على بن إبراهيم و پدرش إبراهيم بن هاشم، مورد وثوقند و همچنين در آخر سند محمد بن مسلم ثقه است ولى دو نفر كه در وسط سند قرار گرفته‏اند، "الحسن بن علي" و "أبو جعفر الصائغ" هر دو مجهول و ضعيف هستند.
در باره أبو جعفر الصائغ در جامع الرواة آمده: "ضعيف‏ جدّاً قيل: إنّه غال لايلتفت إليه". جامع الرواة: 92/2.
در باره حسن بن على آقاى خويى مى‏گويد: "الحسن بن على هذا مشترك بين جماعة والتمييز إنّما بالراوى والمروى عنه". معجم رجال الحديث: 7/5 رقم 2923.
گفت: "قبول است! قبول است!"
گفت: "مسأله تقيّه از مسائل اساسى و شعار شيعه است".
گفتم: "اتّفاقاً همين امروز در يكى از سى‏دى‏هاى كامپيوترى كه در مكّه خريده بودم، مطالعه مى‏كردم، در فتاواى ابن تيميه ديدم كه نوشته اگر كسى وارد مسجدى شد كه إمام جماعت ظالم اقامه جماعت كرده و مى‏داند كه اگر با وى نماز نخواند از ظلم او در امان نيست، موظف است نماز را با وى به جماعت بخواند و سپس نماز خود را ادا كند. و اين همان تقيه‏اى است كه شيعه بدان معتقد است، و اگر چنانچه خوفي از ظالم نباشد، تقيه مورد ندارد.
و تمام اين دانشجويان همين امشب شاهد بودند كه من نماز عشاء را با إمام جماعت مسجد خواندم ولى چون معتقد به نماز تراويح نبودم، در گوشه مسجد مشغول قرائت قرآن بودم و اين آقايان مشغول نماز تراويح شدند و بعد از اتمام نماز به خدمت شما آمديم".
و در ادامه گفتم: شما فرموديد در يكى از كتب شيعه ديدم كه همسر إمام حسن عسكرى(ع) حامله نبوده، لطفاً نام كتاب و يا مؤلّف او را بيان كنيد".
مقدارى فكر كرد و گفت: "ظاهراً مؤلفش موسى بوده".
گفتم: "موسى موسوى و نام كتابش "الشيعة والتصحيح" است؟"
گفت: "درست است در اين كتاب ديدم".
گفتم: "نامبرده نه تنها شيعه نيست، بلكه سنى هم نيست، بلكه يك فردى بود كه شرب خمر او و ارتباط او با زنان فاحشه در ايران براى همه روشن بود، سخنان او هيچگونه ارزش ندارد".
يكى از دانشجويان گفت: "با چه مدركى؟"
گفتم: "تمام روزنامه‏هاى زمان شاه، مملوّ از مدرك اَلواطى اوست و غالب علماء و طلاب او را كاملاً مى‏شناسند".
گفتم: "چرا على(ع) بعد از 6 ماه با ابوبكر بيعت كرد؟"
پاسخ داد: "لم يتخلّف على إلّا أنّه كان يعتقد أنّ له حقّاً".
گفتم: "آيا اين حق، همان حق خلافت نبود؟"
گفت: "خير! بلكه تصوّر مى‏كرد كه او حق رأى دارد. "يعتقد أنّ له رأياً"".
گفتم: "پس اين همه احتجاجات و مناشدات على(ع) بر خلافت چه بود؟"
گفت: "اينها مدرك صحيح ندارد".
گفتم: "هنوز معتقد هستيد كه يك روايت صحيح در باره خلافت على(ع) نيست".
گفت: "بله!"
گفتم: "عين عبارت شما را دوست دارم، بنويسم".
گفت: "بنويس: "لا توجد رواية صحيحة أنّ عليّاً هو الخليفة بعد النبي(ص)".
گفتم: اكنون فرصت نيست و گرنه، ده‏ها بلكه صدها روايت صحيح در خلافت على(ع) براى شما مى‏خواندم، و شما كافى است همين كتاب "المراجعات" كه تقديم مى‏كنم مطالعه كنيد.
بلافاصله برگشت و گفت: "شما تمام مسلمانان غير از شيعه را كافر و نجس مى‏دانيد".
گفتم: "در كداميك از مدارك معتبر شيعى، اين را ديده‏ايد و يا از كداميك از علماء شنيده‏ايد؟
گفت: "شيعه معتقد هست كه امامت از اصول دين است، مگر مى‏شود كسى منكر اصول دين باشد و مسلمان باشد".
گفتم: "أوّلاً شيعه اصول دين را "توحيد و نبوت و معاد" مى‏داند، و"عدل و امامت" را جزء اصول مذهب مى‏داند. وثانياً: هيچيك از فقهاى شيعه در طول تاريخ، فتوا به كفر و يا نجاست اهل سنت نداده است".
گفت: "من مى‏خواهم مدارك علماء شيعه در اين باره ببينم".
گفتم: "اتفاقاً در كامپيوترى كه همراه دارم بيش از دو هزار جلد كتب فقهى و روايى شيعه در آن موجود است. و مى‏توانيد كتاب عروة الوثقى را كه ده‏ها نفر از فقهاى شيعه بر او حاشيه دارند ملاحظه كنيد تا روشن شود كه فتاواى فقهاى شيعه بر عدم كفر و عدم نجاست اهل سنت است.
علاوه بر اين، در ايران ازدواج ميان شيعه و سنىّ يك كار عادى است كه بهمديكر دختر مى‏دهند و دختر مى‏گيرند، و من خيلى از افراد و دوستان را مى‏شناسم كه مرد شيعه است و همسرش سنى است و يا زن شيعه است و مرد سنى است، و اين حرف شما خيلى تعجب آور است ومعلوم مى‏شود كه هيچگونه اطلاعى از فرهنگ شيعه و محيط شيعه نشين نداريد".
البته مقدارى خجالت كشيد و ديگر حرفى نزد.
در اين هنگام يكى از دانشجويان گفت: "سؤالى كه شب گذشته از شيخ محمد جميل زينو كرديد، از دكتر بپرسيد تا جواب خوب بدهد".
گفتم: ابن حزم في كتاب المحلى آورده: "بأنّ أبابكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبي وقّاص أرادوا قتل النبي(ص) وإلقاءه من العقبة في تبوك".
ثمّ يقول بأنّ هذا من موضوعات وليد بن جميع وهو ضعيف وهالك.
والحال أنّ ارباب الرجال من العامّة وثّقوه كما صرّح بوثاقته العجلي وقال ابن سعد: كان ثقة وله أحاديث. وأورده ابن‏ تاريخ الثقات: 465 رقم 1773. الطبقات: 354/6. حبّان في الثقات. وقد نقل الذهبي وابن أبي حاتم عن أبي عبد اللّه‏ كتاب الثقات: 492/5. بن أحمد بن حنبل قال: قال أبي: ليس به بأس. وعن يحيى بن معين أنّه قال: ثقة وقال أبو حاتم: صالح الحديث. وقال أبو زرعة: لا بأس به‏ الجرح والتعديل: 8/9 رقم 34 وتهذيب الكمال: 35/31. وقال الذهبي: وثّقه أبو نعيم. تاريخ الإسلام: 661/9.
وأعجب ما ورد في هذا الباب: ماذكره ابن كثير بأنّ عمر بن الخطّاب قال لحذيفة: أقسمت عليك باللّه أنا منهم؟ قال: لا. ولا أبرى‏ء بعدك أحداً. البداية والنهاية: 25/5.

گفت: "ابن حزم آدم مورد اعتمادى نيست و نقل او هيچگونه سنديت ندارد".
گفتم: "او نقل روايت مى‏كند".
گفت: "على اىّ حال، نقل او ارزش روايى ندارد".
گفتم: "ولى غالب علماء اهل سنّت او را توثيق نموده و حرف او را قبول دارند".
گفت: "او معتقد به هيچيك از مذاهب اربعه (حنفى، مالكى، شافعى و حنبلى) نيست، بلكه او ظاهرى مذهب است و حرفش حساب ندارد".
در اين هنگام ساعت حدود 3 بعد از نصف شب بود كه جلسه پايان پذيرفت و در آخر جلسه دكتر اصرار كرد كه شما هر سؤالى داريد مكتوب بنويسيد و من جواب را به آدرس شما و يا به فكس شما إرسال مى‏كنم".
و در پايان، هنگام بيرون آمدن از منزل خيلى با محبت بسيار زياد خداحافظى كرد و گفت: "اين منزل من، منزل شما است هر وقتى به مكه آمديد به اينجا بيا و با هم صحبت كنيم".
و من پس از برگشتن به هتل سؤالهاى ذيل را نوشتم و توسط آقاى جابر براى ايشان إرسال نمودم.

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الأخ الفاضل المحقّق الاستاد سماحة الدكتور أحمد سعد حمدان‏
سلام عليكم
أقدّم شكري الوافر إلى سماحتكم كما أقدّم ثنائي العاطر ممّا شاهدت من أخلاقكم الحسنة وإكرامكم الجميل.
ولقد استفدت من جنابكم كثيراً وأرجو أن يستمرّ هذا اللقاء ولايكون آخر العهد من زيارتكم.
وفي الختام أقدّم إلى سماحتكم بعض الأسئلة، راجئاً أن أزور منكم أجوبة مستدلّة تقنع النفس بها.

ماذا يقول سماحة الاستاد؟ فيما رواه البخارى وغيره بأنّ‏ عدة من الأصحاب يدخلون النار يوم القيامة ويقول رسول اللّه (ص): ياربّ أصحابي! أصحابي! فيقال ماتدرى ما أحدثوا بعدك فإنّهم ارتدّوا بعدك على أعقابهم.
هل مضمون هذه الروايات لم تكن مخالفة لوثاقة الأصحاب؟
ماذا تقول فيما ورد من سبّ بعض الأصحاب بعضاً آخر؟ هل يوجب الفسق في السابّ أم لا؟
أو الاجتهاد والخطأ والوصول إلى أجر واحد، يختصّ بالأصحاب أو يعمّ غيرهم من الفقهاء وأصحاب الفتيا؟
ماذا تقول؟ فيما جرى على بعض الأصحاب من الحدّ، هل يوجب ذلك الفسق فيهم أم لا؟ لما ذا؟
ماذا تقول فيمن أمر بقتل عثمان من الاصحاب أو شرك في قتله؟ هل يحكم فيهم بأنّهم اجتهدوا وأخطؤو ولهم أجر واحد أم لا؟
ورد في الروايات المتعدّدة بأنّ النبيّ(ص) قال فاطمة بضعة منّي من آذاها فقد آذاني، و ورد أيضاً بأنّ فاطمة هجرت أو غضبت على أبي بكر ولم تكلّمه حتّى ماتت.
وكما صرّحتم في كلامكم بأنّ فاطمة ماتت وهي غضبان على أبي بكر؟
هل هذا لا ينافي قوله تعالى إنّ الذين يؤذون اللّه ورسوله ....
ورد في الروايات الكثيرة بأنّ النبيّ قال عند موته ائتونى اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً.
ومنعه عمر وقال إنّ النبيّ قد غلب عليه الوجع، وعندكم القرآن حسبنا كتاب اللّه، بحيث أذي رسول اللّه وقال قوموا عنّي.
هل يكون عمر أعلم من النبي بمصالح الامّة؟ وهل لا يعلم رسول اللّه بأنّ الكتاب يكفي للناس؟ وهل هذا لم يكن منافياً لقوله تعالى "ما ينطق عن الهوى إن هو إلّا وحى يوحى".
وسمعت من سماحتكم بأنّ قوله تعالى "الطيبات للطيّبين" يدلّ على أنّ عائشة زوجة كانت طيّبة لكون النبيّ من الطيّبين.
ماذا يقول سماحة الاستاد في توجيه هذه الآية وما في قوله تعالى "ضرب اللّه مثلا للذين كفروا إمرأة نوح وإمرأة لوط وكانتا تحت عبدين من عبادنا ... وقيل ادخلا النار مع الداخلين"
هل نوح النبيّ لم يكن طيّباً وكذلك لوط؟
وقد أشرتم في مطاوى كلامكم: بأني أعتقد أنّ تسعون بالمائة ما في الكافي عن الصادق كذب.
وكيف يمكن الوفق بين كلامكم هذا مع ما قال الذهبى: فلو ردّ حديث هؤلاء (الرواة الشيعة) لذهب جملة من الآثار النبويّة وهذه مفسدة بيّنة. ميزان الاعتدال: 56/1 سير اعلام النبلاء: 59/1 تهذيب الكمال: 2
نشكركم لو كنت أزور كلامكم هذا مستدلاً بأدلّة قاطعة قانعة.
أبومهدي محمد الحسيني القزويني

بسم اللّه الرحمن الرحيم
الأخ الفاضل المحقّق الاستاد سماحة الدكتور أحمد سعد حمدان‏
سلام عليكم
أقدّم شكري الوافر إلى سماحتكم كما أقدّم ثنائي العاطر ممّا شاهدت من أخلاقكم الحسنة وإكرامكم الجميل.
ولقد استفدت من جنابكم كثيراً وأرجو أن يستمرّ هذا اللقاء ولايكون آخر العهد من زيارتكم.
وفي الختام أقدّم إلى سماحتكم بعض الأسئلة، راجئاً أن أزور منكم أجوبة مستدلّة تقنع النفس بها.

ماذا يقول سماحة الاستاد فيما رواه البخارى وغيره بأنّ عدة من الأصحاب يدخلون النار يوم القيامة ويقول رسول اللّه (ص): ياربّ أصحابي! أصحابي! فيقال ماتدرى ما أحدثوا بعدك فإنّهم ارتدّوا بعدك على أعقابهم.
هل مضمون هذه الروايات لم يكن مخالفة لوثاقة الأصحاب؟
ماذا تقول ما ورد من سبّ بعض الأصحاب بعضاً آخر؟ هل يوجب الفسق في السابّ أم لا؟
أو الاجتهاد والخطأ والوصول إلى أجر واحد، يختصّ بالأصحاب أو يعمّ غيرهم من الفقهاء وأصحاب الفتيا؟
ماذا تقول فيما جرى على بعض الأصحاب من الحدّ، هل يوجب ذلك الفسق فيهم أم لا؟ لما ذا؟
ماذا تقول فيمن أمر بقتل عثمان من الاصحاب أو شرك في قتله؟ هل يحكم فيهم بأنّهم اجتهدوا وأخطؤو ولهم أجر واحد أم لا؟
ورد في الروايات المتعدّدة بأنّ النبيّ(ص) قال فاطمة بضعة منّي من آذاها فقد آذاني، و ورد أيضاً بأنّ فاطمة هجرت أو غضبت على أبي بكر ولم تكلّمه حتّى ماتت.
وكما صرّحتم في كلامكم بأنّ فاطمة ماتت وهي غضبان على أبي بكر؟
هل هذا لا ينافي قوله تعالى إنّ الذين يؤذون اللّه ورسوله ... .
ورد في الروايات الكثيرة بأنّ النبيّ قال عند موته ائتونى اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً.
ومنعه عمر وقال إنّ النبيّ قد غلب عليه الوجع، وعندكم القرآن حسبنا كتاب اللّه، بحيث أذي رسول اللّه وقال قوموا عنّي.
هل يكون عمر أعلم من النبي بمصالح الامّة؟ وهل لا يعلم رسول اللّه بأنّ الكتاب يكفي للناس؟ وهل هذا لم يكن منافياً لقوله تعالى "ما ينطق عن الهوى إن هو إلّا وحى يوحى".
وسمعت من سماحتكم بأنّ قوله تعالى "الطيبات للطيّبين" يدلّ على أنّ عائشة زوجة كانت طيّبة لكون النبيّ من الطيّبين.
ماذا يقول سماحة الاستاد في توجيه هذه الآية وما في قوله تعالى "ضرب اللّه مثلا للذين كفروا إمرأة نوح وإمرأة لوط وكانتا تحت عبدين من عبادنا ... وقيل ادخلا النار مع الداخلين"
هل نوح النبيّ لم يكن طيّباً وكذلك لوط؟
وقد أشرتم في مطاوى كلامكم: بأني أعتقد أنّ تسعون بالمائة ما في الكافي عن الصادق كذب.
وكيف يمكن الوفق بين كلامكم هذا مع ما قال الذهبى: فلو ردّ حديث هؤلاء (الرواة الشيعة) لذهب جملة من الآثار النبويّة وهذه مفسدة بيّنة. ميزان الاعتدال: 56/1 سير اعلام النبلاء: 59/1 تهذيب الكمال: 2
نشكركم لو كنت أزور كلامكم هذا مستدلاً بأدلّة قاطعة قانعة.

أبومهدي محمد الحسيني القزويني

كه در 23 دسامبر مطابق با ذيقعده نامبر پاسخى در 10 صفحه به من فكس كرد.

قلت لأنّ الوهاب اسم لله تعالى،
فسرّ من ذالك كثيراً و ضرب يده على يدى بالشده مع الضحك والسرور.
ثمّ سئل عنّى لماذا يقال "ايّاك نعبد" و لا يقال "نعبدك"؟
أجبته بأنّ تقديم المفعول على الفعل يدلّ على الحصر.
وسرّ أيضاً عن قولى هذا بالشدّة وضرب يده على يدى وقال بارك اللّه و... .
ثم قلت له يا شيخ إنّ عندى بعض الأسئلة اريد أن اسمع منك جواباً لكن بشرط أن لا يتّهمنى بالشرك والزندقة؟
فضحك وقال لما ذا اتّهمك بهذا؟
قلت كثيراًمّا، تكلمت مع بعض إخوانى السنّى في ايران و خارج ايران لا سيّما في سفري هذا في مدينة المنورّة و سألت منهم أسالة فإذا عجزوا عن الجواب شرعوا بالسبّ والافتراء و الاتّهام بالشرك.
كما أنّ في يوم الجمعة الماضية بعد اقامة صلاة العصر في‏ المسجد النبوي،
شرع أحد إخواننا من اهل السنّة على نصيحتى وقال: أوّل ما يجب على العبد أن يلتزم بالتوحيد ويبرء نفسه عن الشرك بالله تعالى ولكنم مبتلى بالشرك و هذا لا يصح و يجب عليكم اصلاح نفسكم.
سألت عنه أىّ عمل شرك شاهدت منّا. قال: التوسل بالرسول هو شرك.
و قلت يا أخ ما ذا تقول في إخوة يوسف إذ قالوا لأبيهم "يا أبانا استغفر لنا" هل هذا شرك؟

قال: هذا يختصّ بالحياة أمّا بعد الموت فلايجوز.
قلت له: هل الرسول أعظم درجة عند اللّه أم الشهدا؟
قال: إنّ درجة الرسول أعظم عند اللّه من الشهداء
قلت ماذا تقول: في قوله تعالى "و لاتقولوا لمن يقتل في سبيل اللّه أمواتاً بل أحياء عند ربّهم يرزقون.
قال: هذا حياة برزخيّة.
قلت: هل هذه الحياة البرزخيّه تختصّ بالشهداء أو يعمّ جميع العباد.
قال: يختص بالشهداء.
قلت: ما ذا تقول في قوله تعالى في آل فرعون "يعرضون عليهم النار عشيّاً وغداة"
حيئذ عجز عن الجواب بدء بالسبّ و الاهانة و قال أنت مشرك. وقام و ذهب.
قال: كيف، هذا غير صحيح و لا يناسب مقال المسلم

أجاب: مأرأيت وماسمعت، ثمّ أمر باحضار كتاب المحلى حتّى ينظر ولكن لم يجدوه في مكتبته.
قال: لا شك بأنّ هذه القضيّة كذب ولا يليق بأصحاب رسول اللّه 6.

ثمّ قلت له: بأنّكم بحثتم في كتابكم الذى ارسلتم إلى في موضوع الشفاعة ونقلتم قول عمر بن الخطاب عن البخارى:
يا عباس انّا توسلنا برسول اللّه
ما رواه البخاري عن أنس رضى الله عنه ان عمر بن الخطاب كان إذا قحطوا استسقى بالعباس بن عبد المطلب فقال اللهم انا كنا نتوسل اليك بنبينا صلى الله عليه وسلم فتسقينا وانا نتوسل اليك بعم نبينا فاسقنا. صحيح البخارى: 4/ 209. ثمّ قلتم بأنّ هذه الرواية مختصّة بحياة رسول اللّه وهذا خلاف، لأنّ اطلاق الرواية يشمل حال الحياة والممات ولم تكن في الرواية قرينة تقيّدة بالحياة.
أجاب: لم يرو عن أحد من الصحابة بأنّه توسل برسول اللّه بعد حياته.
قلت: والموجود في الرواية بأنّ أحد من الصحابة جاء إلى قبر رسول اللّه(ص) وتوسل إليه
وحينئذ قال أحد من الحضار لا يوجد من أحد بأنّه قال يارسول اللّه‏

قلت: روى البيهقي بسنده إلى الأعمش، عن ابن صالح، قال : أصاب الناس قحط في زمن عمر رضى الله عنه، فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وآله وسلم، فقال: يا رسول الله هلك الناس، استسق لأمتك، فأتاه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في المنام، إئت عمر فاقرأه مني السلام، وأخبره أنهم مسقون، وقل له: عليك الكيس.
قال: فأتى الرجل عمر فأخبره، فبكى عمر رضى الله عنه، وقال: يا رب ما آلوا إلا ما عجزت عنه. تاريخ دمشق: 346/44 و489/56 الاصابة: 216/6 المصنف لابن أبي شيبة: 482/7، وكنز العمال:431/8.
قال الحافظ ابن حجر روى ابن أبي شيبة باسناد صحيح‏ فتح الباري: 412/2. في باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قحطوا. وقال ابن كثير: هذا اسناد صحيح. البداية والنهاية: 105/7. في واقعة سنة ثماني عشرة.
قد أمر بإحضار كتاب فتح البارى و البداية ولكن ممّا تكون الطبعة التي أخذت منه متفاوتة مع الطبعة التي كانت في مكتبته لم نجد في الصفحة التي أشرت إليها، قلت وقد أخذت هذا من الكمبيوتر من البرنامج التي هيّأت في مكة المكرمّة ونأتي في الجلسة الآتية الكمبيوتر وأريتكم الباب الذي ذكره ابن حجر وابن‏كثير.







دکتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  جواد     -   تاريخ:  14 ارديبهشت 87 - 00:00:00
فارسي بنويس عرب كجابوده همش عربيه
آقاي قزويني فارسي فارسي فارسي
خيلي دوستتون دارم
از اصفهان
جواب نظر:
دوست گرامي ! به زودي ترجمه كتاب «قصة الحوار الهادئ» كه تفصيل همين مناظره است ، چاپ شده و در اختيار تمامي دوستان قرار خواهد گرفت .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
2   نام و نام خانوادگي:  سارو احمدي     -   تاريخ:  24 مرداد 87 - 00:00:00
با سلام
من مناظره پرفسور احمد حندان را در 550 صفحه ديدم فكر كنم براي اهل هدايت كافي باشد سخنان دكتر قزويني را بطور كامل جواب و براي هر بيننده قابل قضاوت ميباشد.خواهشابدون تحريف مناظره را در سايت به اطلاع برادران شيعه قرار ويا برادران شيعه به سايت فيلتر شده سني نيوز مراجعه فرمايند
جواب نظر:
بسمه تعالى
با سلام، از ارتباط صميمانه شما سپاسگزاريم
البته حتما منظورتان احمد حمدان بوده نه احمد حندان !! (البته جاي تعجب دارد که بعد از خواندن 550 صفحه هنوز نام درست ايشان را نمي دانيد)
ليکن هم متن کتاب ايشان (دکتر غامدي) موجود هست و هم جوابيه ما (کتاب قصة الحوار الهادي) پس براي هر اهل حقيقت جو کفايت مي کند تمييز حق و باطل.
(لينک کتاب قصة الحوار الهادي http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=70)
ولي گويا برادران اهل تسنن هميشه دير به فکر مي افتند و هر وقت دچار مشکلي مي شوند سعي در جبران (البته آن هم چه جبراني!!!) مي افتند .
اين مناظره آخر دکتر قزويني با مولوي مرادزهي گويا خيلي براي شما و امثال شما ضربه بوده که چنين عکس العملي داشته ايد
هرچند کل سروصداي سايت هاي اهل سنت همچون سني نيوز در اين رابطه (تبليغ کتاب جناب دکتر غامدي) بعد از فرار مولوي عبدالحميد بوده که آن هم به قول خودتان سعي در جبران ضربه وارده بوده ايد
ولي غافل از آنکه اين داستان نيز قديمي بوده و کتاب جوابيه ايشان (دکتر غامدي) تحت عنوان قصة الحوار الهادي چاپ و نشر داده شده است
و خود ايشان (دکتر غامدي) در مقدمه کتاب خود (چاپ دوم) عذرخواهي مبني بر عدم رعايت شرط امانت داري در مکاتبات و ... بين ايشان و دکتر قزويني داشته اند (هرچند که متاسفانه باز کاملا اين شرط را رعايت نکرده و در چاپ هاي بعدي نيز سانسوري در صحبتهاي و کلمات استاد قزويني داشته اند)
(لينک خبر مربوط به نشر اين کتاب http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=144)
والسلام علي من التبع الهدي
معاونت اطلاع رساني
3   نام و نام خانوادگي:  سارو احمدي     -   تاريخ:  24 مرداد 87 - 00:00:00
باسلام:
ببخشيد من يورش به خانه وحي را خواندم بيشتر شبيه افسانه بود :
حضرت زهرا سلام الله عليها در مقابل او آمد و فرياد زد: «يا ابتا يا رسول الله» ! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوي مبارک آن حضرت زد و تازيانه را بلند کرد و به بازوي حضرت زد . آن حضرت صدا زد : « يا ابتاه
پس :شرف وناموس وشجاعت حضرت علي (رض)را زير سوال ميبريد؟ّپس حيدر كرار/فاتح خيبرو.......چه شد؟لابد باز هم ميگويد به صلاح اسلام نبود يا اينكه وقتش نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
جواب نظر:
با سلام
البته حق داريد شما آن را افسانه بخوانيد (وليکن بزرگان و علماي ديني شما با اين کلمه زياد موافق نيستند چرا که در اکثر منابع و ... خودتان نقل قول هاي بسياري در رابطه با اين هجوم و حمله آورده شده ، پيشنهاد مي کنم کمي بيشتر با کتب منبع خود آشنا شويد و با دقت بيشتري آنها را بخوانيد)
واما استدلالهاي شما تا حدي شبيه شب نامه هاي است که در ايام فاطميه همين سال در مناطق اهل سنت (زاهدان و ...) پخش شده دارد که مي توانيد متن آن و جوابيه آن را (باز با توجه به منابع اهل سنت ، نه منابع شيعه) در لينک ذيل بخوانيد
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=108
والبته مقاله کاملتري در لينک ذيل راجع به خانه وي در زير تازيانه هاي هجوم موجود مي باشد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=107
خواهشا به منابع نقل قول ها و روايات دقت بيشتري نماييد.
انشاءآلله باشد که غافلان به راه راست هدايت شوند
والسلام علي من التبع الهدي
معاونت اطلاع رساني
4   نام و نام خانوادگي:  طه بهنام     -   تاريخ:  12 شهريور 87 - 00:00:00
باسلام و عرض خسته نباشيد
خداوند در آيه 110 سوره بقره مي گويد ((و اقيموا الصلواة و ءاتوا الزكوة و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عندالله ان الله تعملون بصير)) « و نماز به پا داريد و ركات بدهيد و بدانيد كه هرچه از اطاعت حق و كار نيكو براي خود پيش ميفرستيد آنرا در نزد خدا خواهيد يافت ،كه محققاً خداوند به هر كار شما بينا است » در اين جا خداوند نگفته سني يا شيعه باشيد من از شما سني بودن يا شيعه بودنتان را مي پذيرم بلكه خواندن نماز و دادن زكات و كار خير خواست خداوند است.
آيه 111 سوره بقره كه پشت بند آيه قبلي مي باشد .
((و قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هوداً او نصاري تلك امانيهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين )) « و يهود گفتند : هرگز به بهشت نرود جز طايفه يهود و نصاري گفتند جز طايفه نصاري . اين تنها آرزوي باطل آنها است بگو: بر اين دعوي برهان آوريد اگر راست مي گوييد » و اين آيه اكنون مصداق واضحي براي تسنن و تشيع است قرار نيست كه قران يك مثال را هم براي يهود و نصاري بزند و هم براي تسنن و تشيع يهود و نصاري مورد تمثيل قرآن قرار گرفته اند كه چشم و دل تسنن و تشيع باز شود اين آيه مصداق است براي هر دو گروه متأسفانه اين مسائل مارا از اصل دين دور ساخته است و هنوز در پي اثبات برحق بودن سني به شيعه يا بر عكس هستيم .
در حالي كه آيه 112 سوره بقره مي فرمايد (( بلي من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون )) « آري هركه تسليم حكم خدا گرديد و نيكو كار گشت مسلم اجرش نزد خدا خواهد بود و آنان را هيچ خوف و انديشه و هيچ اندوهي نخواهد بود .» كه حكم خدا نماز خواندن و زكات دادن و انجام كار خير است .نه سني بودن و شيعه بودن .
و آيه 113 سوره بقره مي فرمايد : ((و قالت اليهود ليست النصاري علي شيء و قالت النصاري ليست اليهود علي شيء و هم يتلون الكتاب كذالك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم فالله يحكم بينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون)) « يهود بر اين دعويند كه نصاري را از حق چيزي در دست نيست و نصاري بر اين دعويند كه يهود را از حق چيزي در دست نيست ، در صورتي كه هر دو گروه در خواندن كتاب آسماني يكسانند اين گونه دعويها نظير گفتار و مجادلات مردمي است كه از كتاب آسماني بي بهره اند . و خداوند در اين اختلافات روز قيامت ميان آنها حكم خواهد فرمود .» آيا فكر نمي كنيم كه در جامعه كنوني ما اين آيه مصداق خوبي باشد براي بحث و جدل بين تسنن و تشيع ما كي مي خواهيم قرآن را سر مشق زندگيمان قرار دهيم آيا اين جوابي قانع كننده برايمان نيست كه دست از اين مباحثات بي پايان برداريم صراط مستقيم روشن است فرق ما مسلمانان با يهود ونصاري در چيست ؟‌ آيا نبايد فكر كنيم كه قرآن خود به اندرز دادن ما اقدام كرده است ؟ نيازي نيست بخاطر آنچه كه در گذشته اتفاق افتاده اكنون حكم صادر كنيم كه فلاني چون مذهبش تسنن است حتماً كافر است و يا فلاني چون شيعه است حتماً‌ مسلمان و بر عكس .
ان شاءالله خداوند همه مارا به راه راست هدايت فرمايد . آمين
خواهشاً ازاين تند گويي ها نسبت به برادران ديني خود پرهيز كنيد قرار نيست همه اهل يك خانواده به يك شكل و قيافه باشند بالاخره تفاوتهايي باهم دارند دين اسلام نيز به مثابه يك خانواده است . بياييد هدمديگر را به احترام خطاب كنيم . والسلام ((طه بهنام 12/06/87))


جواب نظر:
جناب طه بهنام ! آياتي كه شما به آن&zwnjها استناد كرده&zwnjايد ، هرگز ثابت نخواهد كرد كه هم شيعه بر حق است و هم اهل سنت و هم خوارج و ...

مثلاً در همان آيه 110 بقره خداوند مي فرمايد كه "نماز بخوانيد و زكات پرداخت كنيد " ؛ اما كدام نماز درست است ؟ نمازي كه شعيان مي&zwnjخوانند و يا اهل سنت ؟ چون قطعاً  خداوند يك نوع نماز را تشريع كرده است ، نه ده&zwnjها نوع را . هر فرقه&zwnjاي از فرقه&zwnjهاي مسلمين يك جور نماز مي&zwnjخوانند ، نماز كداميك از آن&zwnjها درست است ؟

و همين اختلافات در زكات ، روزه ، خمس ، جهاد ، حج  و ... نيز وجود دارد .

همچنين در آيه 112 بقره خداوند مي&zwnjفرمايد : " بلي من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه ... " اما كدام اسلام مورد نظر خداوند است ؟ اسلامي كه شيعيان قبول دارند و يا اسلامي كه اهل سنت به آن عمل مي&zwnjكنند ؟ هر فرقه&zwnjاي از هفتاد فرقه مسلمين ادعا مي&zwnjكنند كه اسلام آن&zwnjها مطابق واقع و همان اسلامي است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آورده است ، به نظر شما كداميك از اين هفتاد و اندي فرقه اسلام حقيقي را پيروي مي&zwnjكنند ؟

اسلامي كه شيعيان پيروي مي&zwnjكنند با اسلامي كه فرقه&zwnjهاي اهل سنت ، 180 درجه تفاوت دارد .

خدايي كه آن&zwnjها مي&zwnjپرستند ، با خداي كه ما مي&zwnjپرستيم تفاوت اساسي دارد . خداي آن&zwnjها دست دارد ، چشم دارد ، كمر دارد ، با چشم ظاهر ديده مي&zwnjشود ؛ اما خداي شيعيان خدايي است كه «لا يدركه الأبصار » . نه چشم دارد و نه پا و نه ... .

پيامبري كه آن&zwnjها قبول دارند&zwnj ، پيامبري است كه هذيان مي&zwnj گويد ، پيامبري است كه دروغ مي&zwnjگويد&zwnj، پيامبري است كه بارها و بارها دچار اشتباه مي شود و حتي پيامبري است كه برخي وقت&zwnjها شيطان سخنان خود را بر وي القا مي&zwnjكند و او نيز آن را با وحي اشتباه مي&zwnjگيرد .

اما پيامبري كه شيعيان قبول دارند ، فردي است معصوم از خطا و اشتباه هم در وحي و هم در تمامي شئونات زندگي .

به نظر شما كداميك از اين دو عقيده درست است ؟

نمازي كه آن&zwnjها مي&zwnjخوانند ، با نماز ما تفاوت اساسي دارد ، روزه آن&zwnjها با روزه ما و ... . در كمتر مسأله فقهي و عقيدتي است كه اين هفتاد فرقه با يكديگر اختلاف نداشته باشند .

بالأخره كداميك از آن&zwnjها درست است ؟

گفته&zwnjايد : " صراط مستقيم روشن است "

آيا راهي كه عمر رفته است ، صراط مستقيم الهي است و يا راهي كه امير المؤمنين عليه السلام رفته است ؟

آيا راهي كه عائشه رفته است صراط مستقيم الهي است و يا راهي كه امام علي عليه السلام رفته است ؟

نمي&zwnjشود كه همه راههاي كاملاً متضاد ، صراط مستقيم الهي باشد .



والسلام علي من اتبع الهدي
5   نام و نام خانوادگي:  طه بهنام     -   تاريخ:  14 شهريور 87 - 00:00:00
باسلام و درود
دوست گرامي در خصوص اينكه گفته بودم صراط مستقيم روشن است به نوعي جواب داده ايد كه صراط مستقيم روشن نيست . و از پاسخ شما استنباط مي شود كه بايد صراط مستقيم را تمييز داد و انتخاب كرد و اينگونه استنباط مي شود كه قران نيز صراط مستقيم را بيان نداشته است .
اما اگر توسط خود قرآن و پيامبر بزرگوار اسلام صراط مستقيم مشخص نشده است پس در جامعه كنوني چه كسي مي تواند آنرا تشخيص دهد و تمييز نمايد؟ اگر شما عزيزان در پي اين هستيد با كدام سنگ محك مي خواهيد صراط مستقيم را مشخص نمائيد؟ صلاحيت اين كار در جامعه كنوني ما باكيست ؟ . و درستي آنرا به چه چيزي مي خواهيد عرضه كنيد؟ اگر بگوئيد به روش امامان و ائمه هدي با توجه به پاسخ شما كه فرموديد صراط مستقيم مشخص نيست امامان بزرگوار چگونه تشخيص داده اند كه صراط مستقيم كدام است؟ با توجه به اينكه از طرف خداوند و قرآن و پيامبر مشخص نشده است . چون آنان احكام دين و شريعت را مي بايست از پيامبر اقتباس مي كردند . پيامبر اگر صراط مستقيم الهي را مشخص نكرده اند پس مردم را به چه ديني دعوت كرده اند ؟



جواب نظر:
دوست گرامي جناب آقاي طه بهنام !

ما در كجا گفته&zwnjايم كه خدا و رسولش ، صراط مستقيم را به ما نشان نداده&zwnjاند . خداوند در آيات فراوان از جمله آيه 55 مائده و ... و رسول خدا در روايات فراوان &zwnj: ثقلين ، غدير ، سفينه ، يوم الدار ، منزلت و ... راه به همه مسلمانان نشان داده است . راه كاملاً مشخص است .



والسلام علي من اتبع الهدي

گروه پاسخ به شبهات
6   نام و نام خانوادگي:  طه بهنام     -   تاريخ:  17 شهريور 87 - 00:00:00
با سلام و عرض خسته نباشيد
بنده تشكر مي كنم از پاسخ هاي بسيار متين و محترمانه ي شما عزيزان و از ديگر عزيزان تقاضا دارم به شيوه ي كاملاً‌ منطقي و متين اقدام به ارسال مطالب نمايند . مشاهده مي شود كه بعضي از برادران ديني به جاي بحث متين و منطقي از كلمات سنگين و دور از ادب استفاده مي كنند كه اين كار نه تنها كاري را از پيش نمي برد بلكه باعث انزجار برادر ديني ديگر مي شود البته من مورد خطابم به هر دو گروه از عزيران اهل تسنن و تشيع مي باشد. غلبه بر احساسات از اصول مناظره است دين اسلام پسنديده ترين دين نزد خداوند است ما مسلمانان اختلافاتي در احكام نسبت به همديگر داريم كسي منكر آن نيست ولي اين اختلافات نبايستي دستاويزي براي دشمنان اسلام باشد تا براحتي بتوانند با ايجاد تفرقه بين مسلمانان سني و شيعه مقدمات درگيري بين دو گروه برادر را فراهم آورند . البته هر چند دشمنان از طرفندهاي مختلف اقدام به چنين كاري مي كنند ولي بايستي برادران مسلمان هوشيار باشند.
جواب نظر:
دوست عزيز و گرامي جناب آقاي طه بهنام ! شما در اين مدت ، ثابت كرده‌ايد كه از ادب و متانت بسيار خوبي برخوردار هستيد ، ما خيلي دوست داريم كه با دوستاني همانند شما بحث و گفتگو داشته باشيم .

خود ما نيز از طرفداران وحدت هستيم و آن را براي جامعه امروز مسلمانان امر لازمي مي‌دانيم ؛ اما متأسفانه برخي از دوستان از وحدت معناي غلطي را اراده مي‌كنند كه ما كاملاً با اين مسأله مخالفيم .

ما در اين باره مقاله مفصلي روي سايت گذاشته‌ايم كه مي‌توانيد به اين آدرس مراجعه بفرماييد :



http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=55



موفق باشيد



گروه پاسخ به شبهات
7   نام و نام خانوادگي:  مسلمان     -   تاريخ:  19 فروردين 88 - 00:00:00
چه وحدتي اون اقاي كه خودرانه شيعه نه سني معرفي ميكند يك شيعه است چون دربرابرياوه گويي هاي شما سكوت ميكند وبي خيال است اگه عمرراه خطا رفت علي شما چه دسته گلي برسردين اسلام زد غيراينكه انقدرمسلمان وحافظقران را كشت شبها ازترس خداخوابش نمي برد وگريه ميكرد وناتوان بود ازسروسامان دادن به حكومت اسلامي حالا شما خدايش كرده ايد همان كسي كه انقدرترسو بود كه نتوانست ازناموس خوددربرابرخليفه منحرف بقول شما دفاع كند لعنت خدابرشما باد كه اين چنين به اهل بيت وصحابه رسول الله اهانت ميكنيد بي شرمها
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
1- بهتر بود براي ادعاي خود در مورد اينكه امير مومنان آنقدر مسلمان كشت كه از ترس خدا شب خوابش نمي برد !!! مدركي ارائه مي كرديد .
2- در مورد عدم دفاع از ناموس :
الف) بهتر است بدانيد طبق روايات شيعه ، امير مومنان عمر را بر زمين زده و فرمودند اگر دستور رسول خدا (ص)‌ به صبر نبود مي دانستي كداميك از ما قوي تر هستيم .
ب)‌ كسي مي تواند ما را متهم به چنين مطلبي كند كه خود چنين مطالبي را در مورد خلفاي خويش (و حتي پيامبر)‌ نگفته باشد!!!
مگر اهل سنت (سنن نسائي) روايت ندارند كه عائشه با عمر در يك ظرف غذا خورد و دستش در جلوي رسول خدا به دست نامحرم مي خورد !!!
مگر اهل سنت روايت ندارند كه وقتي دشمنان وارد خانه خليفه عثمان شدند تا او را بكشند ، يكي از دشمنان دست به پشت همسر عثمان زده و گفت «انها لكبيرة العجيزة» اما عثمان هيچ كار نكرده و تنها و تنها قرآن مي خواند !!!(حتي اعتراض زباني هم نكرد)
مگر اهل سنت روايت ندارند كه امير مومنان ام كلثوم را زينت و آرايش كرده به نزد عمر 57 ساله فرستاد و عمر دست به ساق او زده و او را بوسيده در آغوش گرفت ، و تازه راضي شد كه با ام كلثوم ازدواج كند !!! (تمام اينها قبل از ازدواج بوده است!!!)
مگر اهل سنت روايت ندارند كه مغيره ، همسر عمر را در جلوي عمر به زني بدكاره تشبيه كرد و عمر سكوت كرد ؟!!!
آيا شما ما را متهم مي كنيد كه گفته ايم امير مومنان علي عليه السلام العياذ بالله بي غيرت بوده است ؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
8   نام و نام خانوادگي:  طه بهنام     -   تاريخ:  29 ارديبهشت 88 - 00:00:00
باسلام، متأسفيم از پاسخ هاي ارائه شده به آقاي مسلمان، هرچند كه شما مي گوئيد اين روايات از اهل تسنن است ولي آيا فكر نمي كنيد كه اين روايات واقعاً بر بي غيرتي امير مومنان دلالت مي كند (العياذ بالله) چگونه حضرت امير دختر بچه اي را آرايش مي كند و به نزد مردي 57 ساله مي فرستد و او هم به ساق او دست زده و او را بوسيده و در آغوش مي گيرد. چگونه ممكن است حضرت علي و امامان كه به گفته ي علماي بزرگ باذن خدا مي توانند علم غيب داشته باشند (البته اين نظر بر خلاف گفته قرآن است. لا يعلم الغيب الا الله) مردي مثل عمر و افكار او را نشناخت و به راحتي به خود اجازه داد كه دختر بچه اي را در اختيارش قرار دهد. جالب است پس از پاسخ، تأكيد بر قبل از ازدواج بودن اين مسائل نيز نموده ايد!!!!!!!!!!!! اكثراً در سايت مشاهده مي شود كه نوشته شده ما فقط جهت اطلاع اذهان عمومي اين مطالب را بيان مي كنيم و به دين و مذهب كسي توهين نمي كنيم. چنين گفته هايي هستند كه باعث مي شوند امثال برادر عزيزمان آقاي مسلمان مي گويند چه وحدتي؟ برادر عزيز جناب اقاي مسلمان اگر منظورت از كسي كه خود را نه سني مي داند و نه شيعه من هستم، بايد به عرض شما برادر بزرگوار برسانم كه عقيده ي من مساوي است با: آمنت بالله و ملائكته و كتبه و رسوله و باليوم الاخر و در آخر نيز احترام به بزرگان دين. والسلام
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
ما نيز مانند شما و بعضي از علماي اهل سنت ، مي گوييم اين روايات دروغ است ، و تنها از باب جدل به آنها استدلال شده است ، مي توانيد به بحث مقاله ام كلثوم مراجعه نماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=83

موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
9   نام و نام خانوادگي:  علي احمدي     -   تاريخ:  03 خرداد 88 - 00:00:00
به نام خدا

با سلام

در جواب آقاي مسلمان بايد بگوييم بهتر نيست بگوييد صحاك كه بود و چه نسبتي با عمر داشت ؟خطاب كه بود و چه نسبت هايي با صحاك داشت؟اصلا مادر عمر كي بود؟
10   نام و نام خانوادگي:  محسن     -   تاريخ:  18 تير 88 - 00:00:00
اول آقاي(مسلمان )كه ما را لعنت ميكند خوب بوديه نگاهي به باغيرت و بي غيرت بودن علماي خودتان مي انداختيد با اون فتواي كه داده اند


لواط في الحج !!! عن الامام الا عظم ابي حنيفة :::
حكى أبو ثور عن أبي حنيفة أن اللواط والوطىء في الدبر لايفسد الحج !!! المغنى ج3 ص ۳۱۶
يعني-فاعل يا مفعول شدن در آن مراسم حج ضرري به حج شما نمي رساند


و ديگر آنكه

در کتاب طبقات ابن سعد چاپ بيروت سال 1957 ميلادي و 1377 هجري قمري در جلد 3 صفحه 289 در بحث استخلاف جناب عمر (رض) از ابن سيرين از عمر نقل کرده که فرمود : يک خصلت از جاهليت در من مانده و آن اين است که فرقي ندارد که فاعل باشم يا مفعول.

و كسي كه تهمتهاي تو ناصبي رو به امام علي بگه قطعا منافق است و كافر اما منافق چرا كه در صحيح مسلم آمده كه پيامبر فرمود به علي بغض نميورزد مگر منافق

وكافر چه اين حرفهاي ناروا يعني علي ع كاري بر خلاف حق كرده و اين انكار شهادت پيامبر است كه فرمود علي مع الحق و الحق مع العلي يدور حيثما الدار كه فخر رازي در جلد اول تفسيرش آن را نقل كرده و به خاطر همين حديث در احكام نماز نظرات ديگران را رد كرده و به امام علي اقتدا ميكرد و بسم الله را در نماز بلند مي خواند.

و انكار شهادت پيامبر ص كفر است.


اما شما جناب آقاي(طه بهنام)بله اين علماي مورد وثوق شما هستند كه چنين رواياتي رو نقل كرده اند مه منظور از صراط علي ابن علي طالب است.

أخبرنا الحاكم الوالد أبو محمد عبد الله بن أحمد قال : حدثنا أبو حفص عمر بن أحمد بن عثمان الواعظ ببغداد ، قال : حدثني أبي ، قال : حدثني حامد بن سهل ، قال : حدثني عبد الله بن محمد العجلي ، قال : حدثنا إبراهيم قال : حدثنا أبو جابر ، عن مسلم بن حنان : عن أبي بريدة في قول الله تعالى : * ( إهدنا الصراط المستقيم ) * قال : صراط محمد وآله.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره86)



أخبرنا عقيل بن الحسين النسوي ( 2 ) قال : حدثنا علي بن الحسين بن قيدة الفسوي قال : حدثنا أبو بكر محمد بن عبد الله ( 1 ) قال : حدثنا أبو أحمد محمد بن عبيد ببغداد ، قال : حدثنا عبد الله بن أبي الدنيا ، قال : حدثنا وكيع بن الجراح قال : حدثنا سفيان الثوري عن السدي عن أسباط ومجاهدعن ابن عباس في قول الله تعالى : * ( إهدنا الصراط المستقيم ) * قال : يقول : قولوا معاشر العباد : اهدنا إلى حب النبي وأهل بيته.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره87)



أخبرنا أبو الحسن المعاذي بقراءتي عليه من أصله ، قال : حدثنا أبو جعفر محمد بن علي الفقيه قال : حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال : حدثنا عبد الرحمان بن أبي حاتم قال : حدثنا هارون بن إسحاق قال : حدثني عبدة بن سليمان قال : حدثنا كامل بن العلاء قال : حدثنا حبيب بن أبي ثابت ، عن سعيد بن جبير : عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله لعلي بن أبي طالب : أنت الطريق الواضح وأنت* الصراط المستقيم* ، وأنت يعقوب المؤمنين

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره88)



وأخبرنا أيضا أبو جعفر [ عن ] محمد بن علي العلوي عن عمه محمد بن أبي القاسم ، عن محمد بن علي الكوفي عن محمد بن سنان ، عن المفضل ، عن جابر بن يزيد ، عن أبي الزبير : عن جابر بن عبد الله قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : إن الله جعل عليا وزوجته وأبناء حجج الله على خلقه وهم أبواب العلم في أمتي من اهتدى بهم هدي إلى* صراط مستقيم*.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره89)



أخبرني أبو بكر محمد بن أحمد بن علي المعمري ، قال : حدثنا أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين الفقيه قال : حدثنا أبي ، قال : حدثنا سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، عن العباس بن معروف ، عن الحسين بن زيد ، عن اليعقوبي ، عن عيسى بن عبد الله العلوي عن أبيه : عن أبي جعفر الباقر ، عن أبيه ، عن جده قال : قال رسول الله : صلى الله عليه وسلم من سره [ من أراد] أن يجوز على الصراط كالريح العاصف ويلج الجنة بغير حساب فليتول ولي ووصب وصاحبي وخليفتي على أهلي علي بن أبي طالب ، ومن سره [ ومن أراد] أن يلج النار فليترك ولايته فوعزة ربي وجلاله إنه لباب الله الذي لا يؤتى إلا منه ، وأنه *الصراط المستقيم *وأنه الذي يسأل الله عن ولايته يوم القيامة

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره90)



حدثني أبو بكر النجار عنه ( 1 ) قال : حدثنا أبو القاسم عبد الرحمان بن محمد بن عبد الرحمان الحسني قال : حدثنا فرات بن إبراهيم الكوفي ، قال : حدثني الحسين بن سعيد قال : حدثنا عبد الرحمان بن سراج قال : حدثنا يحيى بن مساور ، عن إسماعيل بن عن سلام بن المستنير الجعفي قال : دخلت على أبي جعفر - يعني الباقر - فقلت : جعلني الله فداك إني أكره أن أشق عليك فإن أذنت لي أسألك ؟ فقال : سلني عما شئت فقلت : أسألك عن القرآن ؟ قال : نعم . قلت قول الله تعالى في كتابه : * ( هذا صراط علي مستقيم ) * [ 41 / الحجر : 15 ] قال : صراط علي بن أبي طالب . فقلت : صراط علي بن أبي طالب : فقال : صراط على بن أبي طالب.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره92)



وحدثني علي بن موسى بن إسحاق عن محمد بن مسعود بن محمد ، قال : حدثنا علي بن محمد ، قال : حدثني أحمد بن محمد بن عيسى ، عن علي بن الحكم عن ربيع المسلي : عن عبد الله بن سليمان قال : قلت لابي عبد الله : جاءكم برهان من ربكم " [ 174 / النساء : 4 ] قال : البرهان محمد ، والنور علي ، و*الصراط المستقيم علي*.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره93)



وقال : [ أخبرنا ] محمد بن الحسن ، عن الحسن بن خرزاد ، عن البرقي ، عن علي ، عن سعد : عن أبي جعفر ، قال : آل محمد الصراط الذي دل الله عليه.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره94)



حدثنا إبراهيم بن محمد بن فارس ، عن محمد بن عبد الله ، عن محمد بن بكير بن عبد الله الواسطي عن أبيه قال : حدثني أبو بصير ، عن أبي عبد الله قال : الصراط الذي قال إبليس : * ( لاقعدن لهم صراط على المستقيم ) * [ 16 / الاعراف ] فهو علي.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره95)



حدثنا الحسين قال : أخبرنا محمد بن علي الصيرفي ، عن أبي جميلة قال : حدثنا عبد الله بن أبي جعفر [ كذا ] قال : حدثني أخي عن قوله : * ( هذا صراط علي مستقيم ) * قال : هو أمير المؤمنين.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره96)



حدثنا الحاكم أبو عبد الله الحافظ قراءة عليه في أماليه قال : أخبرنا أبو بكر ابن أبي دارم الحافظ قال : أخبرنا الحسين بن علوية قال : حدثنا أبو الصلت الهروي قال : حدثنا عبد الله بن نمير ، عن سفيان الثوري عن شريك ، عن أبي إسحاق عن زيد بن يثيع : عن حذيفة قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : وإن تولوا عليا تجدوه هاديا مهديا يسلك بكم الطريق المستقيم.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره101)



أخبرنا أبو سعد المعاذي ( 1 ) قال : أخبرنا أبو الحسين الكهيلي قال : أخبرنا أبو جعفر الحضرمي [ أخبرنا ] أبو بكر ، وعثمان ابنا أبي شيبة ، ويحيى بن عبد الحميد ، قالوا حدثنا شريك عن أبي اليقظان عن أبي وائل،أبو اليقظان هوعثمان بن عمير . وأبو وائل هو شقيق بن سلمة . والحديث رواه أيضا أبو نعيم في ترجمة أمير المؤمنين من حلية الاولياء : ج 1 / 64 . قال : حدثنا جعفر بن محمد بن أبي عمرو ، حدثنا أبو حصين الوادعي ، حدثنا يحيى بن عبد الحميد ، حدثنا شريك ، عن أبي اليقظان ، عن أبي وائل : عن حذيفة بن اليمان قال : قالوا : يا رسول الله الا تستخلف عليا ؟ قال : إن تولوا عليا تجدوه هادية مهديا بسلك بكم *الطريق المستقيم*.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره102)



وبه أخبرنا أبو جعفر قال : حدثنا جعفر بن حميد ، قال : حدثنا عبد الله بن بكير ، عن حكيم بن جبير ، عن اليمان مولى مصعب بن الزبير قال : قال عمر بن الخطاب : من ترون أنهم يولون الامر غدا ؟ قالوا : عثمان بن عفان قال : فأين هم عن علي بن أبي طالب يحملهم على* الطريق المستقيم*.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره103)



أخبرناه أبو سعد عبد الرحمان بن الحسن قال : أخبرنا محمد بن إبراهيم بالكوفة قال : أخبرنا محمد بن عبد الله بن سليمان قال : حدثنا محمد بن سهل بن عسكر قال : حدثنا عبد الرزاق قال : ذكر الثوري عن أبي إسحاق عن زيد بن يثيع عن حذيفة قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : إن وليتموها عليا فهاد مهتد يقيمكم *على صراط مستقيم* . قيل لعبد الرزاق : سمعت هذا من الثوري ؟ فقال : حدثني يحيى بن العلاء وغيره عن الثوري . ثم سألوه مرة ثانية فقال : حدثنا النعمان بن أبي شيبة ويحيى بن أبي العلاء عن سفيان بن سعيد الثوري.

(حاکم حسکاني،شواهدالتنزيل،ج1،حديث شماره104)



عن الاعمش ، عن جعفر الصادق ، عن أبيه ، عن جده علي بن الحسين ( رضي الله عنهم ) قال : نحن أئمة المسلمين ، وحجج الله على العالمين ، وسادة المؤمنين ، وقادة الغر المحجلين ، وموالي المسلمين ، ونحن أمان لاهل الارض كما أن النجوم أمان لاهل العماء ، ونحن الذين بنا تمسك المماء أن تقع على الارض إلا باذن الله ، [ وبنا يمسك الارض أن تميد بأهلها ] ، وبنا ينزل الغيث ، وتنشر الرحمة وتخرج بركات الارض ، ولولا ما على الارض منا لانساخت بأهلها . ثم قال : ولم تخل الارض منذ خلق الله آدم عليه السلام من حجة الله فيها ظاهر مشهور أو غائب مستور ، ولا تخلو الى أن تقوم الساعة من حجة فيها ، ولولا ذلك لم يعبد الله . قال الاعمش : قلت لجعفر الصادق رضى الله عنه : كيف ينتفع الناس بالحجة الغائب المستور ؟ قال : كما ينتفعون بالشمس إذا سترها سحاب . وقال علي بن الحسين ( رضي الله عنهما ) : نحن الفلك الجارية في اللجج الغامرة ، يأمن من ركبها ، ويغرق من تركها . وقال أيضا : إن لله ( عزوجل ) أخذ ميثاق من يحبنا وهم في أصلاب آبائهم ، فلا يقدرون على ترك ولايتنا ؟ لان الله جعل جبلتهم على ذلك . وقال أيضا : إني لاكتم من علمي جواهره * كيلا يرى الحق ذو جهل فيقتتنا وقد تقدم في هذا أبو حسن * الى الحسين وأوصفى قبله الحسنا ورب جوهر علم لو أبوح به * لقيل لي أنت ممن يعبد الوثنا ولاستحل رجال مسلمون دمي * يرون أقبح ما يأتونه حسنا كها في كتاب " التنزلات الموصلية " للشيخ الاكبر ، وفي كتاب " سفينة راغب " الصدر الاعظم . وقال أيضا : نحن أبواب الله ، *ونحن الصراط المستقيم *، ونحن عيبة علمه وتراجمة وحيه ، ونحن أركان توحيده وموضع سره.

(ينابيع المودة،شيخ سليمان قندوزي حنفي،ج1 باب ثالت)



أخرج الحمويني في فرائد السمطين ج2ص35 باب48حديث523 : بسنده عن أبى بصير عن خيثمة الجعفي قال : سمعت أبا جعفر محمد الباقر رضى الله عنه يقولنحن جنب الله وصفوته ، و [ نحن ] خيرته ، ونحن مستودع مواريث الانبياء ، ونحن أمناء الله ( عزوجل ) ، ونحن حجة الله ، و [ نحن ] أركان الايمان ، و [ نحن ] دعائم الاسلام ، ونحن من رحمة الله على خلقه ، و [ نحن من ] بنا يفتح ، وبنا يختم ، ونحن الائمة الهداة والدعاة الى الله ، ونحن مصابيح الدجى ، و [ نحن ] منار الهدى ، [ ونحن السابقون ، ونحن الاخرون ] ، ونحن العلم المرفوع للحق ، من تمسك بنا لحق ، ومن تأخر عنا غرق ، ونحن قادة الغر المحجلين [ ونحن خيرة الله ] ،* ونحن الطريق الواضح والصراط المستقيم *الى الله ، ونحن من نعمة الله ( عزوجل ) على خلقه ، ونحن معدن النبوة ، و [ نحن ] موضع الرسالة ، و [ نحن الذين ] مختلف الملائكة ، ونحن المنهاج ، و [ نحن ] السراج لمن استضاء بنا ، ونحن السبيل لمن اقتدى بنا ، ونحن الائمة الهداة الى الجنة ، و [ نحن ] عرى الاسلام ، ونحن الجسور والقناطر ، من مضى عليها لحق ، ومن تخلف عنها محق ، ونحن السنام الاعظم ، و [ نحن الذين ] بنا ينزل الله ( عزوجل ) الرحمة على عباد . ، وبنا يسقون الغيث ، و [ نحن الذين ] بنا يصرف عنكم العذاب ، فمن عرفنا ونصرنا ، وعرف حقنا ، ويأخذ بأمرنا ، فهو منا وإلينا.

(ينابيع المودة،شيخ سليمان قندوزي حنفي،ج1،باب ثالث)



أخرج الحمويني في کتابه( فرائدالسمطين ج2،ص256،باب49،حديث525)رأيت بخط جدي شيخ الاسلام أبى عبد الله محمد حموينه بن محمد الجويني ، حدثنا الحسن بن أحمد السمرقندي ، عن علي بن أحمد البخاري ، عن أبى بكر محمد بن إبراهيم البخاري ، عن الامام أبي بكر إسحاق الكلابادي البخاري ، عن عبد الله بن محمد ، عن محمد ابن عبيدالله ، عن محمد بن عثمان البصري ، عن محمد بن الفضل ، عن محمد بن سعد أبي طيبة ، عن المقداد بن الاسود قال : قال رسول الله صلى الله عليه واله وسلم : معرفة آل محمد براءة من النار ، وحب آل محمد جواز على* الصراط *، والولاية لآل محمد أمان من العذاب . وهذا الحديث مذكور في جواهر العقدين ، ومسطور في كتاب الشفاء لكن بغير إسناد . وفي جواهر العقدين : عن حذيفة بن اليمان رضى الله عنه قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه واله وسلم يقول : . . . يا أيما الناس إنه لم يعط أحد من ذرية الانبياء الماضين ما أعطي الحسين ابن علي خلا يوسف بن يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم عليهم السلام . يا أيها الناس إن الفضل والشرف والمنزلة والولاية لرسول الله [ صلى الله عليه واله وسلم ] وذريته فلا تذهبن بكم الاباطيل.

(جواهر العقدين ج2 ص252)

(الشفاءج2،ص47)

ينابيع الموده سليمان قندوزي حنفي،ج1 باب ثالث)



11   نام و نام خانوادگي:  فرزاد     -   تاريخ:  26 تير 88 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم با سلام به همه دوستان اولا بايد بگويم كه گروه شبهات گفتند كه مناظره قزويني با دكتر شيخ احمد غامدي قديمي است درسته قديمي است ولي مطلبش ومدرك هاش همه از قران بود اينورو هم قبول ندارين اره عزيزم منم باشما هم عقيده ام كه مناظره قديمي بود ولي مداركش واحدايث وايات قران قديم يا جديد نداره اينو خوب بفهمين اقايون گروه شبهات مگه شماها سانسور نميكنيد درضمن دكتر شيخ غامدي چيزي را سانسور نكردند جز چند مطلب كوچك كه خودشون هم عرض كردند ومعذرت خواستند اون مطالب هم به درد نميخورد. واما شما شماها چقدر سانسور كردين چقدر از جوابهاي منو سانسور كردين و تو سايت درج نكردين من نميخواستم با لعن بد صبحت كنم ولي شماها ادمو مجبور ميكنيد چون اين همه مردم دارين گمراه ميكنيد ونميذارين به حقيقت پي ببرند خدا شماهارو لعنت كنه فعلا همينا بسه شايد اينو هم تو سايت درج نكردند وسلام
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
ما ادعاي مناظره با شما ، يا درج تمام نظرات شما را نداريم ؛ نظرات (چه شيعه و چه سني) طبق قوانين سايت علني مي‌شود ؛ اما در مورد متن مناظره ؛ كسي كه متن عربي هر دو مناظره را با يكديگر قياس كند ، خود به خوبي به وسعت تحريف در مناظره ادعايي توسط جناب آقاي غامدي پي خواهد برد .
ان شاء الله به زودي متن مناظره به زبان فارسي نيز بر روي اينترنت قرار خواهد گرفت .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
12   نام و نام خانوادگي:  فرزاد     -   تاريخ:  21 مرداد 88 - 00:00:00
بسم الله الرحمن الرحيم باسلام درسته رفتار اقاي مسلمان پسنديده نبود ولي از طرفي درست ميگفت اون جيزي که شما گفتيد حضرت علي حضرت عمر را به زمين کوبيدن ما اصلا قبول نداريم ودر هيچ کتابي چنين روايتي وجود ندارد ازطرفي تا اونجايي که من يادم است شما گروه شبهات گفته بودين که حضرت علي به خاطر تهديد حضرت عمر سکوت کردند وچيزي نگفتند اصلا به حرفهاي شما نميشه اطمينان کرد روزي يه چيزي ميگيد هرچي که به صلاحتون باشه دوست دارين بگين اما درمورد وحدت که شما گروه شبهات ميگيد وادعا ميکنيد دنبال وحدت هستي ما چيزي از وحدت نميبينيم تا جايي که تونستين به اعتقادات ما وامامان ما توهين کردين اقاي قزويني مناظره با شيخ غامدي تا جاي که توانستن به خلفاي راشدين توهين کردند وبعضي از توهين هارو جناب اقاي شيخ غامدي در مناظره نياوردند وحذف کردند اون چيزي که شما ميگيد سانسور کردن توهين هاي قزويني بوده از اقاي قزويني بعيده که در عين حال دم از وحدت ميزند باز هم به اعتقادات وخلفاي ثلاثه توهين ميکند اين دور از ادب است اقاي قزويني که توهين ميکنند خب مسلمه ديگر دوستان هم توهين کنند اونا هم از شما علماها واخوند ها ياد ميگيرند در ضمن اگر هريک از علماي اهلسنت به خلفاي ثلاثه توهين و درمورد اونا روايت غلط مطرح کنند نه تنها ما او را سني نميدانيم بلکه او را اصلا مسلمان نميدانيم واز اون طرف هم هر شيعه اي که به خلفاي ثلاثه مثل اقاي قزويني توهين کنند نه تنها اون رو شيعه بلکه اون رو هم مسلمان نميدانيم و اقاي قزويني از دين ومذهب واسلام خارج شدن اما در مورد سانسور کردن اقاي شيخ حمدا غامدي اون چيزي رو سانسور کردن که به اعتقادات اهلسنت وخلفاي ثلاثه توهين کردند وخود اقاي شيخ حمدان غامدي عرض کردند من مقداري از پاسخ هاي شمارو سانسور وحذف کردم و ويراش کردم اگه چيزي مهمي را سانسور ميکرد خودش اينجوري واضح نميگفت. اما در مورد مولوي عبدالحميد که شما اون رو فرار کردن ميدونيد مناظره اي که مولوي عبدالحميد با قزويني داشتند بر اي ما بسيار واضح بود و اما با اينکه شماها بسياري از پاسخ هاي مولوي عبدالحميد رو سانسور کردين همون پاسخ هابراي ما حقيقت رو روشن کرد شماها که استاد سانسور کردن هستين اين حرفا رو بريد به کسي بزنيد که چيزي ندونه شما گروه شبهات چند تا از پاسخ هاي منو که هيچ ربطي به بحث علمي نبوده سانسور کردين بس دم از حرف وحدت نزنيد بزرگترين علما واخوند شما مثل اقاي قزويني به راحتي توهين ميکنند از بقيه شيعه ها بايد چه انتظاري رو داشته باشيم
جواب نظر:
با سلام
جناب آقاي فرزاد
1- فرموده‌ايد «درسته رفتار اقاي مسلمان پسنديده نبود ولي از طرفي درست ميگفت اون جيزي که شما گفتيد حضرت علي حضرت عمر را به زمين کوبيدن ما اصلا قبول نداريم ودر هيچ کتابي چنين روايتي وجود ندارد»
آيا فقط كتاب‌هايي كه در آن مطالب به نفع شما آمده باشد كتاب است ؟ مداركي كه ما ارائه كرده‌ايم كتاب نيست ؟
2- فرموده‌ايد « ازطرفي تا اونجايي که من يادم است شما گروه شبهات گفته بودين که حضرت علي به خاطر تهديد حضرت عمر سکوت کردند وچيزي نگفتند اصلا به حرفهاي شما نميشه اطمينان کرد روزي يه چيزي ميگيد هرچي که به صلاحتون باشه دوست دارين بگين»
شما كه حافظه‌اي به اين قدرت داريد ، قطعا مي توانيد بگوييد در كدام قسمت از سايت ما چنين ادعايي كرده‌ايم و آدرس آن را نيز مي‌توانيد براي تنوير اذهان عمومي بفرستيد تا مبادا شما را به گفتن دروغ متهم كنند !
3- فرموده‌ايد «اما درمورد وحدت که شما گروه شبهات ميگيد وادعا ميکنيد دنبال وحدت هستي ما چيزي از وحدت نميبينيم تا جايي که تونستين به اعتقادات ما وامامان ما توهين کردين اقاي قزويني مناظره با شيخ غامدي تا جاي که توانستن به خلفاي راشدين توهين کردند وبعضي از توهين هارو جناب اقاي شيخ غامدي در مناظره نياوردند وحذف کردند اون چيزي که شما ميگيد سانسور کردن توهين هاي قزويني بوده از اقاي قزويني بعيده که در عين حال دم از وحدت ميزند باز هم به اعتقادات وخلفاي ثلاثه توهين ميکند اين دور از ادب است اقاي قزويني که توهين ميکنند خب مسلمه ديگر دوستان هم توهين کنند اونا هم از شما علماها واخوند ها ياد ميگيرند»
جالب است كه خود جناب غامدي اقرار به تحريف متن مناظره از طرف ايشان كرده‌ بودند !
آنچه را هم كه شما در مورد توهين به خلفا مطرح مي‌كنيد ، اگر واقعا توهيني بود ، جناب غامدي سزاوارتر بود به اعتراض از شما !
جداي از اينكه متاسفانه شما هرمطلبي را كه بر ضد اهل سنت از كتب آنان نقل شود ، اهانت به شمار مي‌آوريد !
4- فرموده‌آيد «در ضمن اگر هريک از علماي اهلسنت به خلفاي ثلاثه توهين و درمورد اونا روايت غلط مطرح کنند نه تنها ما او را سني نميدانيم بلکه او را اصلا مسلمان نميدانيم واز اون طرف هم هر شيعه اي که به خلفاي ثلاثه مثل اقاي قزويني توهين کنند نه تنها اون رو شيعه بلکه اون رو هم مسلمان نميدانيم و اقاي قزويني از دين ومذهب واسلام خارج شدن»
قطعا اين سخن شما از روي عصبانيت صادر شده است ! زيرا در كتب اهل سنت ، روايات فراواني در مورد اعتراض و سخنان تند و متهم كردن ابوبكر و عمر و عثمان ، توسط امير مومنان و نيز اهانت به عثمان ، توسط عائشه و... آمده است ! آيا افراد ذكر شده را نيز كافر مي‌دانيد ؟!
5- فرموده‌ايد «اما در مورد سانسور کردن اقاي شيخ حمدا غامدي اون چيزي رو سانسور کردن که به اعتقادات اهلسنت وخلفاي ثلاثه توهين کردند وخود اقاي شيخ حمدان غامدي عرض کردند من مقداري از پاسخ هاي شمارو سانسور  وحذف کردم و ويراش کردم اگه چيزي مهمي را سانسور ميکرد خودش اينجوري واضح نميگفت»
ضرب المثل معروف مي‌گويد «ماست بند نمي‌گويد ماست من ترش است»
همين مقدار اعتراف به تحريف مناظره توسط ايشان ، كفايت مي‌كند !
6- مناظره مولوي عبد الحميد با جناب دكتر قزويني چه زماني انجام شده است كه ما از آن بي خبريم ؟!
در ضمن اگر مقصود شما مناظره با مولوي عبد المجيد است ، كل مناظره به صورت صوتي نيز در سايت موجود است !
البته جالب است كه سايت‌هاي اهل سنت ،جرات پخش اين مناظره را نه به صورت متني و نه به صورت صوتي ندارند !
گروه پاسخ به شبهات
13   نام و نام خانوادگي:  زهرا     -   تاريخ:  20 شهريور 89 - 18:08:06
به نام خدا با سلام و ارادت خدمت گروه پاسخ به شبهات و هم‌چنين سلام به برادران محترم سني. برادران! شما خودتون مي‌گيد نبايد احساساتي بشيم و بايد محترمانه با هم صحبت کنيم، خودتون اين رو رعايت مي‌کنيد؟ *من در اينجا مي‌خوام جواب آقاي طه بهنام رو بدم: آقاي طه بهنام در مورد اينکه با توجه به پاسخ‌هاي گروه پاسخ به شبهات در مورد ام کلثوم فرموديد اين بي‌غيرتي امام علي عليه السلام است(خدايا منو ببخش) جواب من اين است که همان‌طور که گفته شد اين حديث رو ما قبول نداريم و از منابع خودتون هست و اين تناقضي که خود شما هم اون رو مطرح کرديد در همه جاي کتب اهل تسنن وجود داره منظور از آوردن اين حديث بخش دوم آن است که عمر آن اعمال را انجام داد ... اگر واقعا اين حديث رو قبول داريد و به بخش اول آن ايراد مي‌گيريد، پس بايد بخش دوم را هم قبول کرده, بر آن معترض باشيد ... طبق معمول برادران سني نيمي از يک مطلب را گرفتند ... *هم‌چنين در پاسخ آقاي حمدان که فرمودند همسر امام حسن عسکري عليه السلام حامله نبوده‌اند، اين جواب را مي‌دهم: عقيده ما در مورد نحوه تولد امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف اين است که نرجس خاتون مادر ايشان در عين حاملگي به اذن خدا و به خاطر در امان ماندن از فتنه عباسيان براي کشتن آن حضرت به طور پنهان حامله بودند. يعني اثري از حاملگي در ايشان نبود. اما ايشان به خواست خدا حضرت مهدي را در نيمه شعبان متولد نمود. آقاي حمدان فرموده‌اند که بنابر همين موضوع امام حسن اولادي نداشتند، اما بشنويم قول خود علماي سني را: مورخ شهير اهل سنت، علي بن حسين مسعودي مي‌گويد: در سال 260 ابو محمد حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام، در زمان خلافت معتمد عباسي در گذشت؛ او به هنگام درگذشت 29 سال داشت و او پدر مهدي منتظر است. مروّج الذهب مسعودي،ج4،ص 199. هم‌چنين شيخ سليمان قندوزي مي‌گويد: خبر معلوم و مسلم در نزد موثقان، اين است که ولادت قائم (ع)،در شب نيمه شعبان سال 255 هجري قمري در شهر سامرا واقع شده است. ينابيع الموده قندوزي،ج3،ص114. و السلام علي قائدنا قائم المهدي صلوات الله عليه و عليهم اجمعين و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته
14   نام و نام خانوادگي:  دوست عزيز     -   تاريخ:  28 اسفند 89 - 02:56:01
دوستان عزيز همه اين فتنه ها ضربة زدن اسلام به نام اسلام و اهل بيت است بيدار شويد واقعا اكر دنبال حق هستيد بخوانيد قران را با تدبر كه كتاب هدايت است و بس اما اشتباهاتي كه از بشر سر زدة و سر مي زند نبايد به دين اسلام تمامش كنيم متاسفم كه در سر زمين بزرك ايران كه مهد علما حديث دنياي اسلام بود امثال مسلم نيشابوري و ابن ماجه و نسائي وابي داوود و بخاري ومورخ ومفسر بزرك ابن جرير طبري
15   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  08 فروردين 90 - 23:42:30
دوست عزيز
عمر چه؟ او هم عالم بزرگي بوده؟ و يا شايد مفسر بزرگي بوده؟
اصلا او 10 آيه را هم تفسير کرده؟ نکرده؟ پس چه مي‌کرده؟ فقط بلد بود به زور شمشير بپرد بالاي منبر؟ ديگر چه بلد بود؟
آيا کمي، فقط کمي، با عقل ناسازگار نيست که کسي که نه محدث بوده و نه مفسر قرآن ادعاي خلافت منزل قرآن را داشته؟

يا علي

16   نام و نام خانوادگي:  دوست عزيز     -   تاريخ:  14 فروردين 90 - 23:20:57
ابن خلدون که دقيق ترين و بزرگ ترين جامعه شناس و مورخ عرب است درباره کتاب سوزي به دست اعراب چنين ميگويد: وقتي سعد ابن ابي وقاص به مداين دست يافت در آنجا کتابهاي بسيار ديد. نامه به عمر ابن خطاب نوشت و در باب اين کتابها خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در اين کتابهاست سبب راهنمايي است خدا براي ما راهنمايي فرستاده است و اگر در آن کتابها جر مايه گمراهي نيست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از اين سبب آن همه کتاب ها را در آب يا در اتش افکندند.(دو قرن سکوت ص 98) همچنين ابوريحان بيروني در کتاب آثارالباقيه عن القرون الخاليه چنين مي نويسد: «وقتي قتيبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمي مي نوشت و از تاريخ و علوم و اخبار گذشته آگاهي داشت از دم تيغ بي دريغ گذراند و موبدان و هيربدان قوم را يکسره هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانيد و تباه کرد. صفحه 35،36،48 » آيا اينگونه رفتار اعراب مسلمان دليل خوبي براي تنفر بعضي از ايرانيان از آنان نيست؟ جواب اهل سنت: ايران در زمان قبل از اسلام دانشمند و کتابخانه اي نداشته تا توسط مسلمين سوزانده شوند، و آنچه که ابن خلدون گفته – اگر واقعا در کتابش ذکر کرده باشد – صحت ندارد، زيرا خود ابن خلدون قرنها بعد از فتح ايران توسط مسلمين زيسته است بنابراين او خود در آن هنگام حضور نداشته تا وقايع را ثبت و ضبط نمايد، بنابراين اگر بفرض ابن خلدون چنين گفته باشد باز اين سخنان جزو روايات تاريخي هستند، و نمي توان به روايات تاريخي اطمينان نمود، اصلا مشهور است که: روايات تاريخي محل اعتبار نيستند. قرار نيست که نوشته هاي تاريخي همگي درست باشند، از کجا معلوم که آن گفته ها درست باشند؟!! فقط با ادعا و تکرار سخن ثابت نمي شود. اين اتهامها را بيشتر مرتدين و زرتشتيان و ملي گرايان نژاد پرست مطرح مي کنند که از اسلام بيزارند و قصد دارند مردمان ساده لوح را بفريبند و آنها را به آتشکده و آتش مقدسي فرا بخوانند. در ضمن خوارزمشاهيان عرب نبودند بلکه خود ايراني بودند!! آري، دسته اي از دشمنان و کينه توزان اسلام با درست کردن افسانه ي سوزاندن کتابخانه ي ايران و اسکندريه ي مصر به دستور عمر ابن خطاب رضي الله عنه و فرماندارانش، قصد دارند تا چهره اي زشت از اسلام به نمايش بگذارند و خود را مدافع علم و پيشرفت و اسلام را مخالف پيشرفت بشري معرفي کنند، و جالب اينست که تقريبا تمامي دانشمندان ايراني بعد از ورود اسلام به ايران زيسته اند و حيات علمي ايران در دوران اسلامي بوده است نه قبل از آن؛ دانشمنداني هم چون بيرني و فارابي و ابن سينا و رازي و غيره و غيره همگي بعد از اسلام و در زير سايه ي اسلام به اين درجه ي علمي رسيده اند و همواره از سوي حکما مورد حمايت واقع شده اند.. مورخين قرون اول اسلام تا شش قرن يعني تا ششصد سال بعد از تاريخ فتح اسكندريه چه مورخ مسلمان و چه بيگانه با آن كه درباره فتح اين شهر به تفصيل داد سخن داده‌اند نه ذكري از وجود كتابخانه در آن زمان كرده‌اند و نه از آتش زدنش به دست عمرو بن العاص فاتح اسكندريه حرفي زده‌اند. اولين كسي كه تهمت زده و گفته است: عمرو بن العاص پس از فتح اسكندريه كتابخانه بزرگش را به فرمان حضرت عمر بن الخطاب آتش زد، عبداللطيف بغدادي نصراني است كه اين مطلب در كتابش به نام "الافاده والاعتبار" ذكر كرده است. هيچ احدي ازتاريخ نويسان قبل از او در چندين قرن گذشته چيزي از اين بابت نگفته و ننوشته است، حتي مورخين غير مسلمان هم اشاره‌اي به اين مطلب نكرده‌اند، حال آن كه اگر چنين حادثه‌اي بود با آب و تاب آن را مي‌نوشتند. چنانکه قبل از عبدالطيف بغدادي دو نفر مورخ يكي به نام اوتيخا و ديگري به نام يوحنا اسقف نقيوس در حدود سال 311 هجري يعني 299 سال قبل از بغدادي تاريخ فتح اسكندريه را مفصل نوشته‌اند؛ ولي ذكري از وجود كتابخانه نكرده‌اند و نه حرفي از سوزاندنش زده‌اند. شكي نيست كه خود عبداللطيف بغدادي در تاريخ فتح اسكندريه كه در سال 21 هجري 642 ميلادي بوده به دنيا نيامده تا گفته شود آنچه خودش شخصاً در هنگام فتح اسكندريه به چشم ديده در كتابش به قلم آورده است. زيرا او سال 1231 ميلادي يعني 589 سال بعد از فتح اسكندريه از مادرش متولد گرديده است. پس بايد اين مطلب را در تاريخ تدوين شده سابقين بيابد تا بنويسد. حال آن كه كسي قبل از او آن را نگفته و در هيچ تاريخي قبلاً ذكر نشده است. بغدادي هم در كتابش به هيچ كتاب تاريخي استناد نكرده است. بنابراين مسلماً چيزي از پيش خود گفته و گفته‌اش ارزش تاريخي ندارد و قابل اعتبار و اعتناء نيست. بدين جهت است كه پاره‌اي از دانشمندان غرب مانند گيبون، پوتلر، سديو، گوستاولويون و امثال آنها اين مطلب را با ذكر دليل رد كرده‌اند و عمرو بن العاص و عمر بن الخطاب را از اين تهمت مبرا دانسته‌اند. هرگاه توجه كنيم كه عبداللطيف بغدادي مي‌گويد: كتابهاي كتابخانه مزبور را شش ماه متوالي زير خزانه حمامهاي اسكندريه كه چهار هزار حمام داشته به جاي هيزم براي گرم كردن آب خزانه‌ها مي‌سوزاندند، آن وقت است كه خوب پي مي‌برم داستان سوزاندن كتابخانه اسكندريه چقدر بي‌اساس است و جز خرافه نيست. مگر شهر اسكندريه چقدر بزرگ و چقدر سكنه داشته كه نياز به چهار هزار حمام داشته باشد؟ يا مگر كتابهاي كتابخانه تا چه حد زياد بوده‌اند كه شش ماه متوالي شب و روز آتش چهار هزار حمام را افروخته و آب خزانه‌هاي چهار هزار حمام را گرم كند؟ سبحان الله. بنابراين يا در هنگام حمله مسلمين به اسكندريه كتابخانه‌اي كه كتاب داشته باشد اصلاً وجود نداشته يا اگر موجود بوده، روميها كه وضع خود را در خطر ديده‌اند، قبل از اين كه شهر به دست مسلمين افتد، كتابهاي آن را از راه دريا به پايتخت روم انتقال داده‌اند. و بيست سال بعد از اين مرد نصراني، يك طبيب يهودي نيز به نام ابوالفراج ابن العربي در سال 623 در ملاطيه آسياي صغير در كتاب خويش "مختصر الدُّول" همين افسانه را نقل كرده است و از اين پس برخي از نويسندگان خوش‌باور و سانده‌انديش مانند (قفطي) در "تاريخ الحكما" و حاج خليفه در "كشف الظنون" اين روايت ساخته و پرداخته مرد نصراني و طبيب يهودي را در كتاب‌هاي خويش نوشته‌اند و در دوران غرب‌زدگي ايران (سرجان ملكم) انگليسي با پر و بال بيشتر اين افسانه را در كتاب‌ها و مجلات روشنفكرمآبانه نقل نمود و ابراهيم‌پور داود كه با حس ناسيوناليستي كور بر هر چه به عرب‌ها منسوب بود تاخت اين قصه را پر و بال بيشتري داد. نصي از ابن قفطي وجود دارد که آن‌را از ابن عبري (متولد 1286 م) نقل کرده و در آن آمده است که مردي به نام يحيي نحوي که اسکندري الاصل و از فلاسفه بود، نزد عمرو آمد. عمرو او را گرامي داشت و پرسيد: چه مي‌خواهي؟ نحوي گفت: کتابهاي حکمت را که در خزانه‌هاي پادشاهي است و تعداد آن‌ها پنجاه و چهار هزار و صد و بيست کتاب مي‌باشد. عمرو گفت: من نمي‌توانم چنين رقم بزرگي را بدون اجازه‌ي اميرالمؤمنين به شما برگردانم. آن‌گاه نامه‌اي به اميرالمؤمنين فرستاد و نظر ايشان را در اين مورد جويا شد. اميرالمؤمنين در جواب نوشت: کتابهايي که از آن ياد کرده‌اي از دو حال خالي نيستند يا آن‌چه‌ در آن‌ها مکتوب است موافق با کتاب خدا است که در اين صورت کتاب خدا ما را از آن‌ها بي نياز مي‌سازد و يا مخالف کتاب خدا است که باز هم نيازي به وجود آن‌ها احساس نمي‌شود. بنابراين همه را نابود کن. عمرو حسب دستور آن‌ها را در ميان حمام داران اسکندريه توزيع نمود تا کوره‌ي حمام را با آن‌ها گرم نگه دارند. چنان که تا شش ماه حمام داران از آن‌ها به جاي چوب استفاده کردند. (عمرو بن عاص، القائد السياسي. ص 133). البته اين روايات به دلايل زير قابل انتقاد مي‌باشند: 1ـ هيچ ربط علمي و تاريخي در ميان اين روايات وجود ندارد و هر سه متعلق به يک دوراني از تاريخ مي‌باشند. 2ـ اين روايات از هيچ سند و مرجع معتبري سرچشمه نگرفته‌اند، بلکه فرضيه‌هايي بيش نيستند که ساخته و پرداخته همين راويان مي‌باشند. 3ـ اين روايات در قرن هفتم پديد آمدند و فاصله‌ي زماني زيادي با دوران فتح مصر توسط عمرو بن عاص دارند. بنابراين با دلايل زير مي‌توان اين‌ها را بي اساس قلمداد نمود: ـ هيچکدام از مورخيني که قرنها پيش در مورد مصر و فتح آن قلم فرسايي کرده‌اند در مورد آتش زدن کتابخانه‌ي اسکندريه چيزي ننوشته‌اند. ـ واقدي، طبري، ابن اثير، ابن خلدون، ياقوت حموي و حتي ابن عبدالحکم به چنين رويدادي اشاره ننموده‌اند. ـ مي‌توان اين روايتها را متعلق به دوران جنگهاي صليبي دانست که آقاي عبداللطيف بغدادي در آن دوران مي‌زيسته و احتمالاً توسط زر و يا زور به نوشتن آن وادار شده است. ـ اگر واقعاً چنين کتابخانه‌ي عظيمي وجود مي‌داشت، يقيناً روميان هنگام ترک اسکندريه کتابهاي آن‌را با خود مي‌بردند. ـ عمرو راحت مي‌توانست آن همه کتاب را به جاي سپردن به حمام داران، در دريا مي‌ريخت که در آن صورت نابودي آن‌ها به شش ماه نمي‌انجاميد. خلاصه اين که جريان سوزاندن کتابهاي کتابخانه‌ي اسکندريه اتهامي بيش نيست که اميرالمؤمنين (عمربن خطاب) و همچنين عمرو بن عاص از آن کاملاً مبرا و بي اطلاع مي‌باشند. بلکه اين يک نوع جريان ساختگي از طرف دشمنان اسلام براي بد نام کردن مسلمانان فاتح است.( عمرو بن العاص القائد السياسي). بنابراين تهمتي كه بعضي از ناآگاهان در باب آتش زدن كتابخانه اسكندريه به مسلمين مي‌زنند هيچ گونه مدرك تاريخي ندارد و جز بهتان نيست. همچنين آتش زدن كتابخانه ايران به دست فاتحين اسلام چنان كه محققين گفته‌اند افسانه ايست موهومي؛ چه در هيچ يك از منابع معتبر سده‌هاي اول اسلام ذكري از اين امر ديده نمي‌شود. مورخين معروف غرب كه با بي‌طرفي و دور از تعصب به اين موضوع توجه و به دقت آن را بررسي كرده‌اند تصريح كرده‌اند كه اين مطلب جز دروغ و بهتان نيست. دكتر ماكس ميرهوف اسلام شناس و شرق شناس معروف در كتاب خود به نام ميراث اسلام مي‌گويد: مراكزي براي تحصيل علم در قسمتهاي مختلف ايران بود كه پس از تسلط مسلمين بر ايران دست نخورده باقي ماندند و حتي جندي شاپور يكي از مراكز علمي امپراتوري اسلام گرديد. صفحه 103 ميراث اسلام. مسلمين بر ايران، سوريه، فلسطين، اردن و مصر تسلط يافتند؛ ولي در هيچ تاريخي حتي تواريخ همين مردمي كه مملكتشان را از دست دادند ديده نمي‌شود كه مسلمين به كتب ديني آنان توهين كرده‌اند و آن را از بين برده‌اند يا بناهاي ديني آنها را خراب يا آتش زده‌اند. حال آن كه مسلمين حامل لواء دين اسلام بودند. يكي از اسباب جهادشان تبليغ دين اسلام و دعوت مردم به سوي اين دين بود. ظاهراً مي‌بايست كتب ديني ديگران را از بين ببرند و معابدشان را خراب كنند، ولي نه تنها دست به چنين كاري نزدند، بلكه بالعكس به معابدشان تا آنجا احترام مي‌گذاردند كه حضرت عمر پس از فتح همين شهر بيت المقدس كه روميان چنين و چنان كردند، در كليساي بزرگ قيامه نماز نخواند، آن هم به اين دليل كه مبادا مسلمين در آينده بدين علت كه خليفه در آن نماز خوانده، آن را از دست مسيحيان بگيرند و تبديل به مسجد نمايند. در جنگ خيبر كه در حيات رسول الله و به رهبري آن حضرت واقع شد، چند جلد تورات، غنيمت به دست مسلمين افتاد. يهوديان پس از پايان جنگ از حضرت رسول تقاضا كردند تا مجلدات تورات را به آنها بازگرداند. آن حضرت نيز امر فرمود تا به آنها مسترد شود.( صفحه 290 حيات محمد صلي الله عليه وسلم، تأليف دكتر محمد حسنين هيكل). مردمي كه با كتب و ابنيه ديني ديگران چنين خوب رفتار مي‌كردند، آيا امكان دارد كه ساير كتابهاي آنها از قبيل كتب فلسفه و فلك و غيره آتش بزنند؟ هرگز. مسلماً‌ دشمنان اسلام خواسته‌اند با جعل و وضع چنين داستاني وجهه مسلمين را بد جلوه دهند؛ ولي اين تاريخ صحيح است كه مشتي محكم بر دهانشان مي‌زند. و در مقابل اين افراد ناآگاه يا مغرض، دانشمندان و محققيني مانند بتلر و گوستا و لوبون و ويلدورانت و از دانشمندان اسلامي مانند شبلي نعماني در (كتابخانه اسكندريه) و دكتر محمدحسين هيكل در (فاروق اعظم (رضي الله عنه)) و عقاد در عبقريه و كتاب‌سوزي ايران و مصر با دلايل بسيار روشن علمي شايعه كتاب‌سوزي اسكندريه را به وسيله مسلمانان به شدت تكذيب كرده‌اند و الكساندر مازاس نيز در زندگاني عمر (رضي الله عنه) اين شايعه را كاملاً تكذيب كرده است و نخستين بار دانشمندان باانصاف نصراني مانند (بتلر و گوستا و لوبون و ويلدورانت و مازاس) با دلايل علمي اين حقيقت را روشن نموده‌اند هم چنان كه اولين بار نويسندگان مغرض و بي‌انصاف نصراني و يهودي (مانند عبداللطيف بغدادي و ابوالفرج) اين دروغ را نوشته و بر سر زبان‌ها انداختند. در تاريخ مي‌خوانيم كه روميها در سال 70 ميلادي بر شهر بيت المقدس كه در آن زمان شهر مذهبي يهوديان بود، تسلط يافتند. كتب ديني آنان را براي توهين لگدمال كردند و پس از آن، همه كتاب‌ها را در مسجد الاقصي عبادتگاه بزرگشان آتش زدند و سوزاندند. خود مسجد را نيز به آتش كشيدند. همچنين مسيحيان در كشمكشهاي ديني كه بر ضد يهوديان در اندلس (اسپانيا) به راه انداختند، ‌تمام كتب ديني آنها را طعمه حريق ساختند و از بين بردند. در کتاب (زندگاني عمر، الكساندر مازاس، ص98 و 99 و فاروق اعظم (رضي الله عنه)، دكتر محمدحسين هيكل، ص213) آمده: " كتابخانه اسکندريه در دروه بطالسه (جانشينان اسكندر) بنا گرديده و آمار كتاب‌هاي آن تا سال 47 قبل از ميلاد به هفتصد هزار جلد رسيده است و سال 47 قبل از ميلاد در اثناي جنگ (كلئوپاترا، و بَطْلَميوس) عمارت سلطنتي آتش گرفت و زبانه‌هاي آن به اين كتابخانه رسيد و تمام يا قسمت اعظم آن به كام حريق رفت و پس از مرور هفت سال در سال چهل قبل از ميلاد، دويست هزار جلد كتاب‌هاي شاهان برجو به اين كتابخانه اهدا و رونق سابق را يافته، اما در سال 378 ميلادي (تئودور زاوال) امپراتور بسيار متعصب مسيحي چون علوم و معارف كتاب‌هاي اين كتابخانه را در تضاد با عقايد نصراني مي‌دانست اكثر كتاب‌ها را از بين برد و بقيه را نيز يك به طريق پرنفوذ اسكندريه به نام (كبريس كبير) بر اثر عداوت و دشمني با فيلسوف عصر (هيپاتي) سوزانيد و هيپاتي را نيز به قتل رسانيد، به طوري كه در قرن چهار ميلادي كه يك كشيش مسيحي از طرف امپراتور روم مأمور نابود كردن كتاب‌هاي اين كتابخانه گرديد به هنگام بازگشت از اسكندريه در گزارش خود چنين گفت: «من قفسه‌هاي اين كتابخانه را به كلي از كتاب خالي ديدم»". و چون تعصب مسيحيت روز به روز بيشتر و تضاد آن با علوم و معارف روشن‌تر مي‌گرديد اين كتابخانه‌ها هم چنان از كتاب خالي مانده و به هنگام ورود سپاه اسلام به اسكندريه، در اين كتابخانه كتابي وجود نداشته است و در ايران کتابخانه اي نبوده تا آتش زنند و بلکه اين اتهام نيز ادامه ي همان افسانه اي است که در مورد کتابخانه ي اسکندريه درست کرده اند و بعضي از نويسندگان بدون تحقيق و بررسي علمي دقيق آنرا تکرار کرده اند.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

1- از اينكه نويسنده مقاله ، اينهمه اهانت به علماي اهل سنت روا داشته است ، ممنونيم ، آنها را جاهل و دشمن اسلام و... معرفي كرده است ، زيرا آنها بودند كه اين مطلب را مطرح كردند ، و اگر نويسنده اين مقاله حاضر است به خاطر دفاع از عمر ، اين افراد را زير سوال ببرد ، از او ممنونيم ، زيرا همين علما بودند كه فضائل ادعايي اهل سنت در مورد عمر را نيز مطرح كردند ،‌ و ممكن است آنها در اين زمينه نيز اشتباه كرده باشند !

2- نويسنده مقاله ، كلام علماي اهل سنت را كنار گذاشته و به كلام گروهي مسيحي و شرق‌شناس در دفاع از عمر روي آورده است ! كه اين نيز به نوبه خود قابل توجه است !

3- در ابتداي مقاله مي‌گويد : هيچکدام از مورخيني که قرنها پيش در مورد مصر و فتح آن قلم فرسايي کرده‌اند در مورد آتش زدن کتابخانه‌ي اسکندريه چيزي ننوشته‌اند.

اما در انتها مي‌گويد چنين جايي وجود داشته است ، اما 6 قرن قبل از رسول خدا (ص) خالي از كتاب بوده است !!! و اين را بهانه‌اي مي‌كند براي اينكه اين كتابخانه در زمان عمر و فتح آنجا نيز خالي بوده است !

و اين يعني تناقض‌گويي در يك صفحه كه نشانگر ناشي بودن نويسنده اين پاسخ است !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

 

17   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  15 فروردين 90 - 20:53:44
دوست عزيز
الحمد الله رب العالمين که گروه پاسخ به شبهات به خوبي پاسخي دادنشکن به اوهامات تو دادند.
بنده به عنوان شاگرد آنها و در تبعيت از آنان گوشه‌اي ديگر از اين تناقضات هميشگي شما پيروان مکتب تضاد دروني،ابوبکريسم، را بيان مي‌کنم:
«ايران در زمان قبل از اسلام دانشمند و کتابخانه اي نداشته تا توسط مسلمين سوزانده شوند،»!!!
و
«دكتر ماكس ميرهوف اسلام شناس و شرق شناس معروف در كتاب خود به نام ميراث اسلام مي‌گويد: مراكزي براي تحصيل علم در قسمتهاي مختلف ايران بود كه پس از تسلط مسلمين بر ايران دست نخورده باقي ماندند و حتي جندي شاپور يكي از مراكز علمي امپراتوري اسلام گرديد. صفحه 103 ميراث اسلام»!!!
*******
اين است عقل عمر!!! اين است راه عمر!!! اين است منطق عمر!!!
يعني در سراسر سرزمين ايران يک طبيب وجود نداشت؟ يک عطار وجود نداشته؟ پس اين بيمارستانهاي ايران همگي بر پايه حفظيات بوده است؟
در اين صورت بايد هوش سرشار ايرانيان را ستود که چگونه بدون داشتن کتابي بهترين دانشگاه طب را داشتند!!!
*******
دوست عزيز
عمر جنايت کرده و خود بهتر مي‌داني که او جاني بوده است. حال همچنان در برابر او سجده کن و حق و حقيقت را منکر باش!!

يا علي
18   نام و نام خانوادگي:  دوست عزيز     -   تاريخ:  17 فروردين 90 - 15:57:01
سلام برداران مسلمان عزيز هميشه عزيز و با عزت هستيد با دين اسلام در دنيا و اخرت منتظر كذاشتن مابقي نظرات هستم شما كه نمي خواهيد نظرات بنده حقير دركاه الله جل جلاله را در سايت بكذاريد جواب الله را در روز قيامت جه خواهيد داد و از الله اميدوارم كه همه مسلمين جهان را و بنده را به راه راست هدايت بفرمائيد امين يا رب العالمين منتظر جواب نظرات
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

تعداد زيادي از نظرات شما (با اسم‌هاي ديگر) پاسخ داده شده و علني نيز گرديده است ، اما شما باز بر فرستادن چندين نظر كپي‌پيست شده ، با هم اصرار داريد

اگر مقصود شما پاسخ گرفتن است ، روش صحيح اين است كه يك نظر بفرستيد ، و وقتي پاسخي داده شد ،يا بگوييد اين پاسخ صحيح است ، و يا اشكال بگيريد . و تا شبهه‌اي حل نشده است ، به سراغ شبهه بعد نرويد .

و اگر مقصود شما اين است كه شبهه افكني كنيد ، مي‌توانيد از سايت‌هاي ديگر استفاده كنيد !

به همين سبب ، منتظر سخن شما در مورد نظرات گذشته و پاسخ‌هاي داده شده هستيم .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

19   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:  06 دي 90 - 19:59:47
با عرض سلام تشكر ميكنم از سايت بسيار خوب و قوي كه طراحي نموده ايد هر چند اين افراد لجاجت و عناد با خدا و پيامبر صلي الله عليه واله را به اوج رساندخ اند و به راحتي زير بار حق نمي روند .البته تقصير هم ندارند لطفا در رابطه با روايت متعتان محللتان في زمن رسول الله بحث نماييد تا روشن شود.
والسلام
20   نام و نام خانوادگي:  محسن م     -   تاريخ:  11 مهر 92 - 06:40:29
سلام
اميرالمومنين(ع) هر کاري کرد به خاطر خدا بود بعد شما آدم خورهاي عيب به علي(ع) ميگيريد
اون شمشير معروف به عمر بن عبدود_که عمر ديد جلو حيدر کرار رو زمين افتاده ويه پا نداره آب دهن انداخت به طرف حضرت_آقا اميرالمومنين رفت دور ميدان جنگ رو زد چون نميخواست به خاطر دل خودش اون ملعون رو به هلاکت برسونه و نتيجش شد حديث پيامبر(ص) که اهل سنت تو کتاب المستدرک ج1ص378 آوردش شيعه هم بحار ج20ص 216 آوردش
((ثواب يک ضربه شمشير علي(ع) در جنگ خندق(احزاب) برابر کل عبادت جن و انس تا روز قيامت))
انگار جناب 7 شما پسر عمر هستيد و از علي(ع) به خاطر کاري که در راه خدا کرده بغض داريد ها؟؟؟
خدا در قرآن يه توصيه کرده:با طناب خودتون رو به سقف آويزون کنيد_از بغض علي(ع)
شما قلب مسلمونها رو به دندون ميکشيد بعد اسم خودت رو ميزاري مسلمان
21   نام و نام خانوادگي:  عاشق و سينه چاک اميرالمومنين علي(ع)     -   تاريخ:  02 آبان 92 - 13:45:18
واي بر دشمنان علي(ع).....واي برآنها!واي برآنها!.......نميدونم تا کي ميخوان زخم به دل شيعه بزنن.....
گويي که نميدانن آيه تطهير_احزاب/33_در شان_محمد و علي و فاطمه و فرزندان معصومشان_صلوات الله عليهم اجمعين_نازل شده ....و علي طبق اين آيه مبرا از هر رجس و پليدي است.
از کتب عزيزان اهل تسنن شان نزول آيه تطهير رو هم درباره رسول(ص)و آل رسول(ع) ذکر کردن مانند=صحيح مسلم_مستدرک حاکم_مشکل الآثار_تفسير ابن کثير_جامع الاصول_مجمع الزوائد_تيسيرالوصول_در المنثور_مسند احمد بن حنبل_تاريخ بغداد_تفسير ثعالبي_سنن بيهقي_تفسير طبري_تاريخ ابن عساکر و.....
جالبه بدونين که علامه اميني(ره) در کتاب فاطمه الزهراء (عليها السلام) نام 300 تن از علماي محترم اهل تسنن رو آورده که همگي شان نزول آيه تطهير رو در باره محمد و علي و فاطمه و فرزندانشان_صلوات الله عليهم اجمعين_بيان کردند.
22   نام و نام خانوادگي:  عاشق و سينه چاک اميرالمومنين علي(ع)     -   تاريخ:  02 آبان 92 - 13:59:40
و آيا دشمنان علي(صلوات الله و سلامه عليه) نميدانن که سيدنا و حبيبنا رسول الله_صلي الله عليه و آله و سلم_فرموده اند که=
((يا علي!کسي که بميرد و با تو دشمن باشد يهودي يا نصراني مرده است.))(ينابيع الموده ج2 ص291_مناقب ابن مردويه ص76 پاورقي_الکواکب الدري ص125_مناقب علي(ع) العيني الحنفي_شرح احقاق الحق ج17 ص195 و.....)
و آيا نميدانن که حضرت_صلي الله عليه و آله_فرمود=
((يا علي!هر کس که با تو دشمني کند خداوند او را به مرگ جاهليت ميميراند و روز قيامت به حساب اعمال او خواهد رسيد.))_مجمع الزوائد ج9 ص11 _المعجم الاوسط طبراني ج8 ص40_المعجم الکبير طبراني ج11 ص63_مناقب خوارزمي ص39_غايه المرام ج2 ص38_و...._
پناه بر خدا!مگر دشمنان علي(سلام الله عليه)نشنيده اند که رسول خدا_صلي الله عليه و آله و سلم_فرمودند=فقط علي اميرالمومنين است.(تاريخ مدينه دمشق ج42 ص326_ينابيع الموده ج1 ص238_المناقب خوارزمي ص360و.....))
23   نام و نام خانوادگي:  عاشق و سينه چاک اميرالمومنين علي(ع)     -   تاريخ:  02 آبان 92 - 14:19:56
و البته بنده قصد توهين يا بي احترامي به گراميان اهل سنت رو ندارم ....ولي اگر بامنطق و بدون تعصب نگاه کنيم ميبينيم که=
امام علي(ع) در عين شجاعت و جهاد در راه خدا به محبت هم معروفند.....واقعا ناصبيان چه در حق مولا علي(ع) بي انصافي کردند در حق مولايي که کفش وصله ميزد و با دست خود نان ميپخت و ناشناس به کمک بي نوايان و يتيمان ميرفت....
و اگر مولايمان علي(ع) شب ها براي خدا گريه ميکرد...اين نهايت زهد و پاکي و تقواي او را نشان ميدهد.....
ولي ميبينيم که در کتب معتبر عزيزان اهل تسنن مانند=المستدرک علي الصحيحين ج3 ص40_جامع الاحاديث الکبير سيوطي ج16 ص135_تفسير کبير فخر رازي ج9 ص40_الاستذکار ابن عبدالبر ج3 ص148_و.....آمده که جناب خليفه دوم يعني عمربن خطاب از جنگ ها فرار ميکرد.
همينطور در کتب اهل تسنن ميخوانيم که=
همين خليفه دومي که از جنگ ها فرار ميکرده دست روي زنان بلند ميکرده و زورش به بانوان ميرسيده....
1)خواهرش فاطمه و شوهرش را به جهت اسلام آوردن کتک زد._السيره النبويه ابن هشام ج1 ص230_البدايه و النهايه ابن کثير ج3 ص101_السيره النبويه ابن کثير ج2 ص35_تفسير قرطبي ج11 ص164_الکامل في التاريخ ابن اثير ج2 ص85 و....
2)زناني را که در وفات زينب دختر رسول خدا(ص)گريه ميکردند کتک زد....
3)زني را که در مجس عزا نوحه سرايي ميکرد را چنان زد که روبندش افتاد...
4)زنان مسلمان را در زمان جاهليت کتک ميزد._المعارف ابن قتيبه ص300_السيره النبويه ابن دحلان ج1 ص339 و....
5)در دوران جاهليت کنيز مسلمان شده از بني مومل را از خاندان عدي بن کعب که عمر او را ميزد تا دست از اسلام بردارد ...._العثمانيه جاحظ ص34_السيره النبويه ابن هشام ج1 ص211_
24   نام و نام خانوادگي:  عاشق و سينه چاک اميرالمومنين علي(ع)     -   تاريخ:  02 آبان 92 - 14:30:02
اگر در تاريخ با ديد دقت نگاه کنيم ميبينيم که=
رئوف تر و مهربان تر از علي(ع) يافت نميشه....
علي(ع)هيچ گاه آغاز کننده جنگ نبود....
حتي در رابطه با جنگ جمل در تاريخ ميخوانيم که مولا(ع)آغاز کننده جنگ نبود....و تا آخرين لحظه در حال امر به معروف و نهي از منکر بود تا از وقوع جنگ جلوگيري کند.....
امام علي(ع)طبق دستور خداي عزوجل که ميفرمايد=((به آنان که جنگ بر آنها تحميل شده اجازه جهاد داده شده است چرا که مورد ستم قرار گرفته اند و خدا قادر بر نصرت آنان است......))
((در راه خدا با کساني که با شما ميجنگند جهاد کنيد.....))
خداوند ميفرمايد=((چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکاني که مورد استضعاف واقع شده اند پيکار نميکنيد.....))

25   نام و نام خانوادگي:  عاشق سينه چاک اميرالمومنين علي(ع)     -   تاريخ:  02 آبان 92 - 14:37:00
.....شبروان مست ولاي تو علي.....جان عالم به فداي تو علي....
علي اي حبيب رسول خدا اي صديق اكبر يا فاروق اعظم اي مولي الموحدين و يا يعسوب الدين و يا زوج البتول(س) سيده نسا’ العالمين و يا ابوالائمه الهدي.......
تار و پود وجودم و همه دار و ندارم فداي تو!
اي امام شجاع رئوف....اي بنده خدا به معناي واقعي.....اي آقايي كه ظلم بسيار ديدي ولي ظلمي نكردي....بابي انت و امي!نفسي لنفسك فداء!
به عمرم قسم!......تا زندم!و تا هستم!.....بغض دشمنان علي(ع)را در سينه دارم!و تا هستم خاک پاي تمام محبان و عاشقان علي ام!
والسلام عليکم و رحمت الله و برکاته.
26   نام و نام خانوادگي:  ghoreishi     -   تاريخ:  16 دي 93 - 20:44:14
با سلام خدمت عزيزان از بازديد کنندگان خواهشمندم نهايت ادب را رعايت کرده و از مسئولان عزيز خواهشمندم تا جايي که ميشود خلق محمدي را البته رعايت ميکنيد اما تا جايي که ميشود از جدل بپرهيزيد اجرتون با اهل بيت(ع)




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما