* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 21 آبان 1385 | تعداد بازديد: 431 | |
وضو از ديدگاه فريقين: روايات اهل سنت در بحث وضو، مسح و ... (2) | ||
پخش صوت
دان لود | ||
21/08/85
روايت پنجم: عَبّاد بن تميم از پدرش نقل ميکند که پيامبر را ديدم وضو ميگرفت و با دستش هم لحيه و محاسنش را دست کشيد و هم روي پاهايش را مسح کرد. عن عباد بن تميم عن أبيه قال رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم توضأ ومسح بالماء على لحيته ورجليه. کنز العمال، ج9، ص429 و و طبراني در المعجم الکبير، ج 2، ص 60 روايت را اين گونه نقل ميکند : حدثنا هارون بن ملول المصري ثنا أبو عبد الرحمن المقري ثنا سعيد بن أبي أيوب حدثني أبو الأسود عن عباد بن تميم عن أبيه قال رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم توضأ ومسح بالماء على لحيته ورجليه . همچنين هيثمي در مجمع الزوائد، ج 1، ص 234، بعد از نقل اين حديث مينويسد: وله في الکبير أيضا قال رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم توضأ ومسح بالماء على لحيته ورجليه ورجاله موثقون روايت ششم: خبر عن علي رضي الله عنه قال کنت أرى ان باطن القدمين أحق بالمسح من ظاهرهما حتى رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم يمسح ظاهرهما
باز هم اشکال ما به آيت الله سبحاني اين است که ايشان روايت چهارم و پنجم را از کنز العمال نقل کردهاند که اين کتاب قابل استناد در کتب فقهي نيست. البته اگر يک سري مصادر در اختيار مقتي هندي بوده که اصلا در اختيار ما نيست و دسترسي به روايت نداريم، از اين کتاب نقل ميکنيم و مصدرش را هم ميگوييم؛ چون کنز العمال هر روايتي را نقل کرده است، مصدر آن را نيز آورده است؛ حتي اگر مؤلف روايت را تضعيف کرده باشد يا تصحيح کرده باشد، متقي هندي در کنز العمال متذکر اين مسأله شده است. کتاب کنز العمال يک کتاب فهرست است. به اين نکته توجه داشته باشيد که آنها بعضي از روايات را آن طور که دل شان ميخواهد تغيير ميدهند. روايت هفتم: عن رِفاعة بن رافع أنه سمع رسول الله صلي الله عليه و آله يقول: انها لا يجوز صلاة أحدکم حتى يسبغ الوضوء کما أمره الله عز وجل ثم يغسل وجهه ويديه إلى المرفقين ويمسح رأسه ورجليه إلى الکعبين. المحلى، ابن حزم، ج 2، ص 56 . محيي الدين نووي و ديگران اين حديث را با کمي تفاوت، اين گونه نقل ميکند : وعن رفاعة في حديث المسيئ صلاته قال له النبي صلى الله عليه وسلم انها لا تتم صلاة أحدکم حتى يسبغ الوضوء کما أمره الله تعالى فيغسل وجهه ويديه ويمسح رأسه ورجليه ( المجموع، محيى الدين النووي، ج 1، ص 418 و مواهب الجليل، الحطاب الرعيني، ج 1، ص 299 و المحلى، ابن حزم، ج 2، ص 68 و تلخيص الحبير، ابن حجر، ج 1، ص 359 و ... . روايت هشتم: حدثنا موسى قال حدثنا أبو عوانة عن أبي بشر عن يوسف بن ماهک عن عبد الله بن عمرو قال تخلف النبي صلى الله عليه وسلم عنا في سفرة فأدرکنا وقد أرهقنا العصر فجعلنا نتوضأ ونمسح على أرجلنا فنادى بأعلى صوته ويل للأعقاب من النار مرتين أو ثلاث. صحيح البخاري، البخاري، ج 1، ص 49 و المحلى، ابن حزم، ج 2، ص 56 و تحفة الأحوذي، المبارکفوري،ج1، ص126 اين تنها روايتي است که حاج آقاي سبحاني از صحيح بخاري نقل کرده است. ما بقي از مسند و کنز العمال و سنن ابن ماجه و... بود که قطعا هيچ کتابي از نظر اعتبار به درجه اعتبار صحيح بخاري نميرسد و حقش اين بود که حاج آقاي سبحاني اين روايت را در اول ذکر ميکرد و اقوالي که درباره اين روايت است را مطرح ميکردند؛ چون اين روايت يکي از اساسيترين رواياتي است که اهل سنت به آن استدلال کردهاند بر وجوب غسل؛ در حالي که آقاي سبحاني به عنوان وجوب مسح آوردهاند. اول بايد اين روايت را ميآورد و تکليف آن را مشخص ميکرد و اقوال علماي اهل سنت را ميآورد و نقد ميکرد. در اين روايت صراحت دارد که ما مسح ميکرديم و حضرت فرمود: «ويل للأعقاب من النار» واي بر اعقاب از آتش. اعقاب چيست؟، اين هم يک اختلاف اساسي ميان علماء است که عمدتا علماي اهل سنت همان روي پا را که آخرين تکه کفش در آن ميرود را اعقاب ميگويند. يعني منتهي اليه بدن انسان. آنها استدلال کردهاند که چون ما مسح ميکشيديم، پيامبر فرمود به خاطر اين مسح شما، پاهاي شما را وارد آتش خواهند کرد. ميخواهند نتيجه بگيرند که مسح پا مورد تأييد رسول خدا صلي الله عليه وآله نبوده است و بلکه مورد نهي ايشان بوده است. در باره اين روايت مفصل بحث خواهيم کرد و در آنجا ثابت خواهيم کرد که حرف فقهاي اهل سنت حرف بيربطي است و استدلالشان استدلال باطلي است؛ چون اعقاب در روايات به دو معنا است: 1. پاشنه و قسمت پاييني پا؛ 2. واي بر آيندگان از آتش جهنم؛ يعني وقتي ديد که آنها نماز را به آخر وقت انداختند و با عجله نماز ميخوانند، اينها که صحابي من هستند و من در ميان آنها هستم، نماز را به آخر وقت انداختهاند، واي بر آيندگان که نماز را ضايع خواهند کرد. روايت نهم: عن أبي مالک الأشعري أنه قال لقومه اجتمعوا أصلي بکم صلاة رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما اجتمعوا قال هل فيکم أحد من غيرکم قالوا لا الا ابن أخت لنا قال ابن أخت القوم منهم فدعا بجفنة فيها ماء فتوضأ ومضمض واستنشق وغسل وجهه ثلاثا وذراعيه ثلاثا ثلاثا ومسح برأسه وظهر قدميه . مسند احمد، الإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 342 و المعجم الکبير، الطبراني، ج 3، ص 280. شاهد مثال در اينجا «ومسح برأسه وظهر قدميه» است. اين روايت نشان ميدهد که در زمان عثمان، مسأله وضو شد يک مسأله سياسي بوده ؛ همانطوري که جهر به بسم الله الرحمن الرحيم شد يک مسأله سياسي شده بود. هر نظري که آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) داشت، آنها عنايت داشتند که خلاف آن را اعمال کنند. همه اهل سنت نقل کردهاند که در حد بالاي مستفيض و در حد متواتر است که ابن عباس ميگويد که ديدم مردم در عرفات تلبيه نميگويند، گفتم که چرا تلبيه نميگوييد؟ گفتند عثمان گفته است که اعمالتان مثل اعمال علي(عليه السلام) نباشد. ابن عباس از خيمه آمد بيرون و تعبير تندي دارد که: لعنت خدا بر کسي که بخواهد به خاطر مخالفت با علي (عليه السلام) حکم خدا را تعطيل کند و با صداي بلند تکبير گفت. آن چه استاد نقل کردند، بنده نتوانستم پيدا کنم که از کجا ايشان اين مطلب را نقل ميکنند . شايد منظور ايشان اين روايت ديگري باشد و بين عثمان و معاويه خلط کرده باشد . آنچه بنده پيدا کردم اين واقعه در زمان معاويه بوده است نه در زمان عثمان و تلبيه را معاويه تحريم کرد نه عثمان . اصل روايت اين است : نسائي و بهقي به نقل از سعيد بن جبير نقل ميکنند: در روز عرفه، ابن عباس به سعيد گفت: چرا امروز صداي تلبيه از حُجاج به گوشم نميرسد؟ سعيد در جواب گفت: از معاويه ميترسند. پس ابن عباس از خيمه خود بيرون آمد و با صداي بلند فرياد زد: لبيک، اللهم لبيک، و ان رغم انف معاويه، اللهم العنهم فقد ترکوا السنة من بغض علي. (سنن نسائي، ج5، ص252). پوزه معاويه را به خاک ميکشيم، بار خدايا آنان را لعنت کن؛ چون سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به خاطر کينهتوزي با علي عليه السلام رها کردند. سندي در شرح اين عبارت ميگويد: حضرت علي عليه السلام پايبند به سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود. بني اميه براي مخالفت با علي عليه السلام، سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را رها ميکردند.
مسأله وضو هم در زمان عثمان يک مسأله اختلافي حساس ميان مردم شد و روي اين جهت خيلي علناً کسي نميتوانست روي وضوي مسحي مانور بدهد، چون حکومت گفته وضويتان حتماً غسلي باشد، اگر کسي مسح ميکشيد، فوراً شرطهها او را ميگرفتند و حسابش را ميرسيدند و لذا اين أبي مالک اشعري ميپرسد که غريبه در ميان شما هست يا نه؟ اين ها همه به خاطر تقيه است. مشابه اين مسأله ما چهار پنج روايت داريم در رابطه با مسأله غدير که از ابن أبي اوفا است که سؤال کرديم از ابوسعيد خدري، سؤال کرديم از زيد بن ارقم که آيا شما بوديد در غدير که پيغمبر چي گفت؟ گفت: کأنک رخي الباء؛ مثل اين که سرت بيخودگي درد ميکند. بعد ميگويد رفتم به برادران زيد بن ارقم شکايت و گلايه کردم و گفتم که من سؤال کردم و ايشان جواب سر بالا داد. بعد براداران زيد گفت که ايشان از حکومت ميترسد که اگر بيايد و حقايقي را در بار علي (عليه السلام) بيان کند، گرفتار شود و روي اين جهت خيلي از حقايق را بيان نميکند. يا در يک جايي از زيد بن ارقم سؤال ميکند که ايشان ميپرسد آيا کسي غير از خانواده شما در اين جا هست؟ در جواب ميگويند نه، بعد توضيح ميدهد. اين هم به همين خاطر است؛ حتي از شهاب الدين زهري که در ميان حکومت بني مروان عزيز دردانه بود، که وقتي در مسجد نشسته و حديث غدير را مطرح ميکرد، راوي ميگويد که من رفتم و گفتم که آقاي زهري ! مثل اين که تو حواست نيست کجا هستي؟ گفت چطور؟ گفتم الآن در مناطق شام تمام مردم ورد زبان شان لعن علي عليه السلام است و تو در مسجد نشستهاي و حديث غدير را بيان ميکني؟. از اين نمونهها در تاريخ زياد است. حديث دهم ايشان عين حديث پنجم است که تکرار شده است در اينجا. روايت يازدهم: وقال أيضا حدثنا هشيم أخبرنا يعلى بن عطاء عن أبيه قال أخبرني أوس بن أبي أوس الثقفي أنه رأى النبي صلى الله عليه وسلم أتى کظامة قوم بالطائف فتوضأ ومسح على قدميه المغني، عبد الله بن قدامه، ج 1، ص 121 و تفسير الطبري، ج6، ص86 و المعجم الکبير، ج 1، ص221 کظامه در واقع به ابتداي جويباري که براي يک قوم بود و يا به معناي دهانه چاه گفته شده است؛ ولي با توجه به اين که در مدينه دهانه چاهي باشد که آب در آنجا بالا آمده باشد، نيست. ممکن است در کنار دهانه چاه چيزي گذاشته باشند که آب در آن ميريختند. البته بعضي از آقايان به اين روايت اشکال کردهاند بر اين که اولا اوس بن أبي اوس ثقفي جزو کساني است که بعد از فتح مکه مسلمان شده است و اين که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بخواهد طائف برود و در طائف هم ببيند که ايشان وضو ميگرفته است بعيد به نظر ميرسد. پيغمبر بعد از هجرت به طائف نرفت جز در سال هشتم هجري که فتح مکه شد و در رابطه با غزوه حنين رفت به طرف حنين. بعضيها گفتهاند که ممکن است حضرت قبل از هجرت به طائف رفته باشد و اين شخص وضوي او را ديده باشد. روايت 12: عن عمه رفاعة بن رافع انه کان جالسا عند رسول الله صلى الله عليه وآله إذ جاء رجل فدخل المسجد فصلى فلما قضى صلاته جاء فسلم على رسول الله صلى الله عليه وآله وعلى القوم فقال له رسول الله صلى الله عليه وآله وعليک ارجع فصل فإنک لم تصل وذکر ذلک اما مرتين أو ثلاثة فقال الرجل ما أدرى ما عبت على من صلاتي فقال رسول الله صلى الله عليه وآله انها لا تتم صلاة أحد حتى يسبغ الوضوء کما امره الله عز وجل يغسل وجهه ويديه إلى المرفقين ويمسح رأسه ورجله إلى الکعبين ثم يکبر ويحمد الله ويمجده ويقرأ من القرآن ما اذن الله له فيه ثم يکبر ويرکع ويضع کفيه على رکبتيه حتى يطمئن مفاصله ويستوى ثم يقول سمع الله لمن حمده ويستوى قائما حتى يأخذ کل عظم ماخذه ثم يقيم صلبه ثم يکبر فيسجد فيمکن جبهته من الأرض حتى يطمئن مفاصله ويستوى ثم يکبر فيرفع رأسه ويستوى قاعدا على مقعدته ويقيم صلبه فوصف الصلاة هکذا حتى فرغ ثم قال لا يتم صلاة أحدکم حتى يفعل. المستدرک، الحاکم النيسابوري، ج 1، ص 241، 242 و سنن الدارمي، عبد الله بن بهرام الدارمي، ج 1، ص 305، 306 و سنن النسائي، النسائي، ج 2، ص 225، 226 و السنن الکبرى، البيهقي، ج 2، ص 345 روايت 13: عن ابن عباس أنه قال ذکر المسح على القدمين عند عمر سعد و عبد الله بن عمر فقال عمر سعد أفقه منک قال عمر يا سعد انا لا ننکر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم مسح ولکن هل مسح منذ أنزلت سورة المائدة فإنها أحکمت کل شئ وکانت آخر سورة من القرآن الا براءة. الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 2 ، ص 263 و المعجم الأوسط، الطبراني، ج 3، ص 205 و مجمع الزوائد، الهيثمي، ج1، ص 256 اين «سعد افقه منک » در واقع تعريضي است به ابن عباس؛ چون ابن عباس در مسائل سياسي با خليفه دوم همواره اختلاف داشت و درگيريهاي متعددي هم داشتند، مناظراتي هم داشتند و تحمل ابن عباس براي آنها خيلي سخت بود ؛ حتي يک زماني به عمر پشنهاد دادند که اگر استانداري فلان منطقه را به ابن عباس بدي زيبنده است، گفت ما ميترسيم ابن عباس به آنجا برود و جايگاهش را محکم کند و امکانات سياسي و مالي در اختيار بگيرد و آن جا تبليغ از ولايت علي (عليه السلام) بکند و با ما به مخالفت برخيزد. ولذا ابن عباس از معدود کساني بود که آنها هيچ وقت به او ميدان ندادند. روايت 14: عن عروة بن زبير أن جبرئيل (عليه السلام) لما نزل علي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) في أول البعثة فتح بالإعجاز عيناً من ماء فتوضأ و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ينظر إليه فغسل وجهه و يديه إلي المرفقين و مسح برأسه ورجليه إلي الکعبين، ففعل النبي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) کما رأي جبرئيل يفعل. الخصائص الکبري، ج 1، ص94 . اين روايت را المقريزي و ذهبي هم به گونهاي ديگري نقل کردهاند : عن عروة بن الزبير بنحو منه وزاد ففتح جبريل عينا من ماء فتوضأ ومحمد صلى الله عليه وسلم ينظر إليه فوضا وجهه ويديه إلى المرفقين ومسح رأسه ورجليه إلى الکعبين ثم نضح فرجه وسجد سجدتين مواجه البيت ففعل النبي صلى الله عليه وسلم کما رأى جبريل يفعل . (تاريخ الإسلام، الذهبي، ج 1، ص 129 ) . ففتح جبريل عينا من ماء فتوضأ، ومحمد ينظر إليه فوضأ وجهه ويديه إلى المرفقين، ومسح برأسه ورجلين إلى الکعبين ونضح فرجه [وسجد ] سجدتين مواجه البيت، ففعل محمد صلى الله عليه وسلم کما رأى جبريل يفعل، ( إمتاع الأسماع، المقريزي، ج 3، ص 28، 29 ) . در اين جا هم ما يک گلايه مانندي از حاج آقاي سبحاني داريم که ترتيب روايات را لحاظ نکردهاند. اگر بنا بود که ما روايات را با ترتيب نقل کنيم، اين روايت را بايد در اول نقل ميکردند؛ چون آقاي سبحاني خيلي خوش سليقه است و در بحثهايش هميشه تأکيد ميکرد که بايد بحثها را طوري تنظيم کنيم که معلوم باشد بحث از اين جا شروع ميشود، در اين جا ميدان ميگيرد و در اين جا خاتمه مييابد. روايت صحيح بخاري را که اصح روايات است ايشان هشتم قرار داد، روايت جبرئيل که بايد اول اين بيايد؛ چون اولين وضويي که در شريعت اسلام تأسيس شد توسط جبرئيل بوده و غالب آقاياني که در بحث ادله را آوردهاند، روايت جبرئيل را اولين روايت آوردهاند. بهتر بود که آقاي سبحاني ايشان را اول ميآوردند و حد اقل بعد از روايت بخاري ميآورد. ايشان اين روايت را از خصائص الکبري نقل کردهاند که اين روايت را سنن کبراي بيهقي دارد، ذهبي در تاريخ اسلام، ابن حجر در فتح الباري، حلبي در سيرهاش، احمد در مسند، ابن ماجه و طبري و... به اختصار روايت جبرئيل را نقل کردهاند. روايت 15. روي عبد الرحمن بن جبير بن نفير، عن أبيه أنّ أبا جبير قدم علي النبي 7 مع ابنته التبي تزوجها رسول الله، فدعا رسول الله بوضوء فغسل يديه فأنقاهما، ثم مضمض فاه واستنشق بماء، ثم غسل وجهه ويديه إلي المرفقين ثلاثاً، ثم مسح رأسه و رجليه. أُسد الغابة، ج5، ص156 آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||