* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 03 آذر 1385 | تعداد بازديد: 539 | |
وضو از ديدگاه فريقين: نقد نظرات (عيني) در بحث غسل رجلين | ||
پخش صوت
دان لود | ||
03/09/85
ابو محمد محمود بن احمد عيني، متوفاي 855 در عمدة القاري ج2، ص238 ميگويد: أما وظيفة الرجلين ففيهما أربعة مذاهب دقت کنيد، من اين را انتخاب کردهام؛ چون اهل سنت آن را قبول دارند. آنهايي که ميگويند مسأله غسل رجلين از قطعيات است، اين سخن را دقت کنند. الأول هو مذهب الأئمة الأربعة وغيرهم من أهل السنة والجماعة أن وظيفتهما الغسل . ايشان همينجا وسط دعوي قبل از اين که اقوال ديگر را نقل کند، نرخ تعيين ميکند و ميگويد: ولا يعتد بخلاف من خالف ذلک. الثاني مذهب الإمامية من الشيعة أن الفرض مسحهما. مقتضاي سني بودن اين است که مذهب اماميه لا يعتد به . الثالث هو مذهب الحسن البصري (حسن بصري از فقهاي بزرگ است و مباني فقهي او قبل از ابوحنيفه و قبل از مالک و قبل از شافعي، جزء مذاهب رسمي اهل سنت بود.) ومحمد بن جرير الطبري ( از کبار علماي اهل سنت است، صاحب تاريخ، صاحب تفسير و...) وأبي علي الجبائي ( از متکلمين و از بنيانگذاران مکتب اعتزال) أنه مخير بين المسح والغسل. الرابع مذهب أهل الظاهر وهو رواية عن الحسن أن الواجب الجمع بينهما. دقت کنيد که در آنجا گفت «ولا يعتد بخلاف من خالف ذلک » اين جا ميگويد: وعن ابن عباس رضي الله عنهما هما غسلتان ومسحتان وعنه أمر الله بالمسح وأبى الناس إلا الغسل. خدا ميگويد که مسح واجب است، اما مردم ميگويند غسل واجب است. جالب اين جا است که اينها ميگويند ما اهل سنت هستيم. وروى أن الحجاج خطب بالأهواز فذکر الوضوء فقال اغسلوا وجوهکم وأيديکم وامسحوا برؤوسکم وأرجلکم إلى الکعبين فإنه ليس شيء من ابن آدم أقرب من مسه من قدميه فاغسلوا بطونهما وظهورهما وعراقيبهما فسمع ذلک أنس بن مالک رضي الله تعالى عنه فقال صدق الله وکذب الحجاج قال الله تعالى * ( وامسحوا برؤوسکم وأرجلکم) * وکان عکرمة يمسح رجليه ما عکرمه را قبول نداريم، دليل متعدد هم داريم که اصلا ناشر افکار خوارج بوده و در دروغگويي هم ضرب المثل بوده و لکن اهل سنت قبولش دارند. ويقول ليس في الرجلين غسل وإنما هو مسح. همين آقاي عيني که خيلي منصف است اين گونه صحبت ميکند. جالب اين است که عکرمه از تابعين است، اگر بنا بود، نسخي باشد، همه چيز گذشته رفته و ايشان از آگاهترين افراد هست به آراء صحابه. صحابه نيست که بگوييم خبر نداشت. علاوه بر اين که از مفسران بزرگ اهل سنت است. آنهايي که خيلي قدر و پهلوان هستند، اگر ده نفر را بخواهند معرفي کنند، نفر دوم نباشد، نفر سوم عکرمه را ميآورند. وقال الشعبي نزل جبريل عليه الصلاة والسلام بالمسح وقال قتادة افترض الله غسلين ومسحين ولأن قراءة الجر محکمة في المسح لأن المعطوف يشارک المعطوف عليه في حکمه. اين يک بخش از فرمايشات عيني که آمد از پنج نفر از صحابه و تابعين نقل کرد که آنها قائل به مسح بودهاند نه غسل. عزيزان قشنگ دقت کنيد ، از يک طرف ميگويد: «ولا يعتد بخلاف من خالف » از اين طرف از صحابه و تابعين نقل ميکند که آنها قائل به مسح بودند. يعني ايشان آمده قول ائمه اربعه را بر قول صحابه مقدم داشته است. آنهايي که ميگويند صحابه چنين و چنان، به فرمايش ايشان دقت کنند. اما ميرسد به روايات و حدود 7 روايت نقل ميکند. عيني را همه طرف هاي اهل سنت قبول دارند. بعد دو صفحه بعد ميگويد: فإن قلت رويت أحاديث في مسح الرجلين * منها حديث رفاعة بن رافع عن النبي عليه الصلاة والسلام أنه قال لا يتم صلاة لأحد حتى يسبغ الوضوء کما أمره الله تعالى فيغسل وجهه ويديه إلى المرفقين ويمسح برأسه ورجليه إلى الکعبين حسنه أبو علي الطوسي الحافظ وأبو عيسى الترمذي وأبو بکر البزار وصححه الحافظ ابن حبان وابن حزم... دوتن از بزرگانشان قائل به صحت روايت هستند و چهار تن قائل بر حسنه بودن روايت. پس از نظر مسائل رجالي هيچ مشکلي ندارد. آنوقت شما جوابش را ببينيد که چه ميدهد. اين جواب شنيدني است. يک بچه طلبه که تازه آمده مباحث رجالي را خوانده، اين گونه روي روايت تحليل نميکند. قلت أما حديث رفاعة فقد قال ابن القطام في إسناده يحيى بن علي بن خلاد وهو مجهول ولکن يخدشه قول من صححه أو حسنه کما ذکرناه ويحيى ذکره ابن حبان في الثقات. عمدة القاري، العيني، ج 2، ص 238 و 240 ميخواهد روايت را رد کند. حديثي که دوتن از بزرگان تصحيح کرده و چهار تن حسنه دانسته، در سندش يحيي بن علي بن خلاد است که او مجهول است؛ با اين که ابن حبان گفته ثقه است. اين نهايت جواب اين آقا است. اين را جز عناد و جز اين که روي هوا و هوس فتوي دادن، جز اين که حقيقت را در روز روشن انکار کردن، چيز ديگري نبايد دانست. خيلي از روايات در بارة فضايل اهل بيت (عليهم السلام) است يا در رابطه با خلافت حضرت امير (عليه السلام) اين روش آقايان است که ميگويند فلان راوي مجهول است و از اعتبار مياندازد. شما کتابهاي رجالي اهل سنت را ببينيد، گيريم که ابن حبان هم نگفته است که ثقه است، ابن حزم هم نگفته است که روايت صحيحه است. ولي يک راوي در سند اين روايت است که مجهول است. ببينيم از نظر مبناي رجالي آقايان با راوي مجهول چه کار ميکنند؟ راوي مجهول از ديدگاه آقايان چند دسته است: يک دفعه راوي مجهول العين است، يک دفعه مجهول الحال است. آنجايي که مجهول العين است، ميگويند: اگر يک راوي مجهول العين بود و ما جز يک مورد روايتي نداريم، در کتابهاي رجالي هم هيچ گونه نقل روايت از او نداشتيم، اگر چنانچه مؤيد نداشت، همه رجاليين گفتهاند؛ مثل خطيب بغدادي در الکفايه، سيوطي در تدريب الراوي، قاسمي، صبحي صالح و... از درجة اعتبار ساقط است؛ ولي اگر چنانچه يک راوي مجهول باشد؛ ولي دو نفر راوي شناخته شده از او نقل روايت کرده باشند، از مجهول العيني بيرون ميآيد و ميشود مجهول الحال يا مستور الحال. در مقدمه ابن صلاح، ص89،90 که از کتابهاي معتبر تراز اول داريه اهل سنت است ميگويد: الثالث المجهول العين وقد يقبل رواية المجهول العدالة من لا يقبل رواية المجهول العين ومن روي عنه عدلان وعيناه فقد ارتفعت عنه هذه الجهالة ذکر أبو بکر الخطيب البغدادي في أجوبة مسائل سئل عنها ان المجهول عند أصحاب الحديث هو کل من لم تعرفه العلماء ومن لم يعرف حديثه الا من جهة راو واحد مثل عمرو ذي مر وجبار الطائي... مقدمة ابن الصلاح، عثمان بن عبد الرحمن، ص 89 سخاوي از علماي بزرگ اهل سنت وشاگر ذهبي است ميگويد: او مستورا من لم ينقل فيه جرح ولا تعديل و کذا نقلا ولم يترجح احدهما علي الآخر. فتح المغيس، ج1، ص66 و توضيح الافکار، ح1، ص162. زيلعي از علماي بزرگ اهل سنت است، کتابهاي متعددي دارد و در کتاب نصب الرايه، ميگويد: وإنما يرتفع جهالة المجهول إذا روى عنه ثقتان مشهوران فأما إذا روى عنه من لا يحتج بحديثه لم يکن ذلک الحديث حجة ولا ارتفعت جهالته انتهى. نصب الراية، ج2، ص 26 محصول حرف همه آنها اين است که اگر يک راوي مجهول بود، هر مجهولي مردود الروايه نيست، مجهول بر دو قسم است: مجهول العين و مجهول الحال. مجهول العين آن است که واقعا مجهول است و فقط در جا روايت از او نقل شده است و رجاليين هم او را توثيق نکرده باشد. مجهول الحال آن است دو نفر ثقه يا راوي معلوم الحال از او نقل روايت کنند. با نقل دو نفر از جهالة العين ميآيد بيرون و مجهول الحال ميشود. وقتي جهالة الحال شد، از او تعبير ميکنند به راوي مستور. واژة المستور از مصطلحات علم دراية اهل سنت است. مناوي از علماي بزرگ اهل سنت ميگويد: ان روي عنه اثنان فصاعدا و لم يوثق او لم ينص عليه احد من ائمة الحديث علي تعديله او علي تجريهه فهو مجهول الحال وهو مستور وهو من يطلع له علي مفسق ولم تعلم عدالته. يعني همان مهملي که ما داريم. بسياري از بزرگان گذشته به آنها عمل ميکردند. و بعضي از قدماي که ما معتقد به اصالة العداله بودند، ميگفتند: چنانچه در يک راوي فسقي ثابت نشود، اصالة العداله را جاري ميکنيم. از همين مهمل در ميان متأخرين به مجهول تعبير ميشود. ما قيدي نداريم؛ ولي اهل سنت ميگويند که اگر دو نفر از ثقات از او روايت کردند، از مجهول العين خارج ميشود و مجهول الحال ميشود. راوي مجهول الحال و مستور، روايتش معتبر است. ما از جناب عيني سؤال ميکنيم: آقاي عيني ! حضرت عالي که نقل ميکنيد پنچ شش تن از بزرگان اهل سنت مبني بر حسنه خواندن روايت، صحيحه خواندن روايت و اين که اين راوي را ابن حبان توثيق کرده است، شما چرا ميفرماييد مجهول؟ واژه مجهول أمن الانصاف يابن الطلقاء؟ اين نهايت انصاف آقايان است. شما ببنيد که از اين يحيي بن علي بن خلاد روات نقل روايت دارند. در تهذيب التهذيب و تهذيب الکمال ببينيد، افراد متعددي؛ مخصوصاً پسرش علي بن يحيي که از بزرگان روات اهل سنت هستند، از او نقل روايت کردهاند. فرضا مجهول هم که باشد، مجهول العين نيست، مجهول الحال و به تعبير شما مستور است، راوي مستور روايتش حجت است. ومنها حديث عبد الله بن زيد أخرجه ابن أبي شيبة في مسنده عن أبي عبد الرحمن بن المقري عن سعيد ابن أبي أيوب حدثني أبو الأسود عن عباد بن تميم عن عبد الله بن زيد أن النبي صلى الله عليه وسلم توضأ ومسح بالماء على رجليه ورواه ابن خزيمة في صحيحه عن أبي زهير عن المقري به. به اين روايت که ميرسد ( اين هم شنيدني است) ميگويد: وأما حديث عبد الله بن زيد فقد قال أبو عمر إسناده لا تقوم به حجة وقال الجوزقاني في کتابه هذا حديث منکر وأما حديث رجل من قيس فإن المسح فيه محمول على الغسل الخفيف. عمدة القاري، العيني، ج 2، ص 240 جوزقاني که از نواصب است، ميگويد حديثش منکر است. خودش هم ميفهميد که وقتي ابن خزيمه آن را در صحيحش آورده است، قابل رد نيست؛ لذا ميگويد مراد از مسح همان غسل خفيف است. اين شد فتوي صادر کردن. المفتي، يفتي عن الله. خداوند به نبي مکرم خطاب ميکند: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ. لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ. اگر پيام کوچکترين مطلبي را بر خلاف نظر ما بدهد، رگ گردنش را ميزنيم. از اين آقايان سؤال ميکنيم، آيا اين تعبيري که شما داريد، وقتي از نظر سندي هيچ راه انکاري نداريد، ميگوييد: محمول علي غسل الخفيف، آيا اين حکم علي خلاف ما انزل الله نيست؟ با آيه: وَمَنْ لَمْ يحْکمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِک هُمُ الْکافِرُونَ. مائده / 44. وَمَنْ لَمْ يحْکمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِک هُمُ الظَّالِمُونَ. همان / 45. وَمَنْ لَمْ يحْکمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ همان /47. چه کار ميکنيد. انسان وقتي وارد گود ميشود، عقيدهاش نسبت به مذهب اهل بيت (عليهم السلام) محکمتر و راسختر ميشود. شما بياييد اين طور فتوا دادن فقهاي تراز اول آنها را مقايسه کنيد با نحوه فتاواي بزرگان شيعه؛ مثل شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي، علامه، صاحب جواهر و... تمام کتابهاي فقهي آنها را بگرديد، يک صفحه مثل جواهر ندارند، يک صفحه مثل کشف اللثام ندارند، يک صفحه مثل مبسوط شيخ طوسي اين طور متقن که بيايد واقعاً طبق ما انزل الله و ماقال الرسول فتوي دهد و هواهاي نفساني دخيل نباشد، ندارند. البته اگر کمي بخواهيم انصاف به خرج بدهيم، شايد اين طور توجيه کنيم که آنها در داخل يک حکومتهايي زندگي ميکردند که اين حکومتها اعتقاد به نظريه مذاهب را از اوجب واجبات ميدانستند و هرگونه مخالفت با فتواهاي آنها را جرم نابخشودني ميدانستند و اينها جرأت اين را نداشتند که بگويند و مجبور بودند وقتي به چنين جاهاي ميرسند به يک سري خزعبلات روي بياورند تا تثبيت کنند آن عقيدهاي را که حکومت در مقام تثبيت آن عقيده هستند. ومنها حديث رجل من قيس رواه أبو مسلم الکجي في سننه عن حجاج حدثنا حماد عن أبي جعفر الخطمي عمير بن يزيد عن عمارة بن خزيمة بن ثابت عن رجل من قريش قال تبعت النبي عليه الصلاة والسلام بقدح فيه ماء فلما قضى حاجته توضأ وضوءه للصلاة قال فيه ثم مسح على قدمه اليمنى ثم قبض أخرى فمسح قدمه اليسرى. البته توجه داشته باشيد که در اين قضي حاجته اين آقايان در رواياتي که نسبت به مسح هست، براي اين که بتوانند روايات مسح را مقيد کنند، ميگويند در بعضي از روايات دارد که وقتي وضو گرفت و مسح کشيد روي پا، فرمود اين وضوي کسي است که حدث از او صادر نشده است. يعني وضوي استحبابي يا تجديد وضو است. الوضوء نور، الوضوء علي وضوء نور علي نور. گفتهاند: در وضوي مستحبي اشکالي ندارد که کسي مسح بکشد. اگر واقعاً خلاف ما انزل الله است و واقعاً حکم الله اين است، فرقي نميکند چه وضوي واجبي باشد چه مستحبي. اين روايت که دارد «فما قضي حاجته » يادتان باشد که ما در آنجا از اين استفاده خواهيم کرد. ومنها حديث جابر بن عبد الله أخرجه الطبراني في الأوسط * ومنها حديث عمر رضي الله عنه أخرجه ابن شاهين في کتاب الناسخ والمنسوخ * ومنها حديث أوس بن أوس أخرجه ابن شاهين أيضا * ومنها حديث ابن عباس رضي الله تعالى عنهما أخرجه أبو داود مرفوعا فقبض قبضة من الماء فرش على رجله اليمنى وفيها النعل ثم مسحها بيديه يد فوق القدم ويد تحت النعل ثم صنع باليسرى مثل ذلک ومنها حديث عثمان رضي الله عنه ذکره أحمد بن علي القاضي في کتابه مسند عثمان بسند صحيح أنه توضأ ثم مسح رأسه ثم ظهر قدميه ثم رفعه إلى النبي صلى الله عليه وسلم. هفت روايت نقل ميکند که تمام اين هفت روايت صراحت دارد در مسح رجلين؛ ولي دانه دانه ميآيد و با دلايل واهي و مطالب سست و مطالبي که سزاوار نيست يک فردي مثل عيني که حد اقل از قسطلاني و عسقلاني منصفتر است، اين روايات را رد ميکند. آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||