* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 06 آذر 1385 تعداد بازديد: 479 
وضو از ديدگاه فريقين: روايات مسح پيامبر ص از طريق اميرالمؤمنين ع (2)
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 
 06/09/85

 

  هيچ يک از رجاليين نگفته‌اند که اوس از اهل طائف بوده باشد و قبل از هجرت مسلمان شده باشد.

در سنن دارمي است که وقتي اين روايت را نقل مي‌کند  به همان شکلي که در مسند احمد، ج1، ص47 است، مي‌گويد:

قال أبومحمد الدارمي والحديث منسوخ بقوله: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ وَأَيدِيکمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکمْ وَأَرْجُلَکمْ إِلَى الْکعْبَينِ ».

سنن دارمي، ج1، ص81

همين تعبير را قرطبي در تفسيرش ج 6، ص102 آورده است؛ ولي اين‌ها وقتي يک چيزي را به عنوان يک عقيدة مسلّم قبول کرده‌اند و چون ائمه اربعه شان به عنوان يک مسأله مفروغ عنه گفته‌اند و در تاريخ مطرح شده است، هر روايتي که مي‌آيد فکر نمي‌کند که روايت صحيح است يا نيست، دلالتش چيست و... به يک نوعي توجيه مي‌کنند و در صدد رد آن بر مي‌آيند. يک چيزي مي‌گويند و تيري به تاريکي مي‌اندازند، بگيرد يا نگيرد. مثلا ً از مثل قرطبي که يک شخصيت برجسته است و تفسير قرطبي يک تفسير خيلي علمي است. کاري به تعصبات مذهبي او نداريم؛ ولي او اين مطلب را نقل مي‌کند و هيچ حرفي و نقدي به سخن دارمي نمي‌زند.

اگر کسي کوچک‌ترين دقتي داشته باشد، قضيه وضوي اميرالمؤمنين (عليه السلام)‌ مربوط به دوران خلافت حضرت است؛ حتي در بعضي از جاها دارد که در کوفه و في رهبة الکوفه. يا همين عبد خير که راوي وضوي امير المؤمنين (عليه السلام)‌ است، اصلاً رسول اکرم را درک نکرده است. در کتاب‌هاي رجالي؛ مثل استيعاب، ج3، ص127 مي‌گويد:

ان عبد خير کان صغيراً حين اسلم ابوه.

اين روايات براي هو کردن خيلي خوب است. گويا جبرئيل بعد از بيست و هشت سال از رحلت رسول خدا اين آيه را نازل کرده است و به کي نازل کرده است، ما نمي‌دانيم. !!

تعبير قرطبي اين است:

هذا الحديث (مسح علي بن أبي‌طالب) منسوخ بقوله: «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکمْ وَأَرْجُلَکمْ إِلَى الْکعْبَينِ».!

اين نکات در مقام هو کردن چيزي خيلي خوبي است.

روايت ديگري که احمد بن حنبل آورده است که البته اين روايت يک خورده مشکل سندي دارد؛ ولي آقايان به مشکل سندي آن اشاره نکرده‌اند. من هر چه به کتاب‌هاي فقهي آن‌ها مراجعه کردم؛ مثل مغني ابن قدامه و.. نديدم کسي متذکر مشکل سندي شده باشد، غير از متقي هندي در کنز العمال. روايت اين است:

حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا محمد بن عبيد ثنا مختار عن أبي مطر قال بينا نحن جلوس مع أمير المؤمنين علي في المسجد على باب الرحبة جاء رجل فقال أرني وضوء رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو عند الزوال فدعا قنبر فقال ائتني بکوز من ماء فغسل کفيه ووجهه ثلاثا وتمضمض ثلاثا فادخل بعض أصابعه في فيه واستنشق ثلاثا وغسل ذراعيه ثلاثا ومسح رأسه واحدة فقال داخلها من الوجه وخارجهما من الرأس ورجليه إلى الکعبين ثلاثا ولحيته تهطل على صدره ثم حسا حسوة بعد الوضوء ثم قال أين السائل عن وضوء رسول الله صلى الله عليه وسلم کذا کان وضوء نبي الله صلى الله عليه وسلم.

مسند احمد، الإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 158 و مسند علي، السيوطي، ج1، ص321 و مسند ابن حميد، ح 95 و کنز العمال، المتقي الهندي، ج 9، ص448 و المطالب العاليه بزوائد الثمانيه، ج1، ح60 

رحبه را به دو معنا گرفته‌اند: 1. رحبه تقريبا يک منطقة ييلاقي در بيرون کوفه بوده است که مردم مي‌رفتد؛ 2. آن قسمت بيروني و حياط مسجد را مي‌گفتند.

اين خودش نشان مي‌دهد که خود مردم در زمان حضرت امير (عليه السلام)‌ گيج شده بودند، نمي‌دانستند وضوي پيامبر چگونه بوده است. خودش نشان مي‌دهد که يک مقدار قضايا مختلف است؛ مثلاً‌ نسبت به نماز يا زکات يا حج اين قضايا نيست.

بدعت‌هاي که در زمان عثمان گذاشته شد و بعضي از احکام الهي تغيير پيدا کرد، روي همين قضيه است.

متقي هندي مي‌گويد:

ابومطر ضعيف.

در ساير کتاب‌ها نديدم و تنها کسي اشکال کرده است، متقي هندي بوده است. در اين جا نسبت به ابومطر مزي نوشته است:

ابومطر لايعرف اسمه.

تهذب الکمال ج 34، ص298

ذهبي مي‌گويد:

ابو مطر الجهمي عن علي و عنه مختار مجهول.

ميزان اعتدال، ج4، ص610

ابن حجر مي‌نويسد:

ذکره ابن حبان في الثقات.

تهذيب التهذيب، ج12، ص228

در تقريب مي‌نويسد:

ابومطر شيخ الحجاج بن ارطاة مجهول من السادسة.

تقريب التهذيب، ج2، 472

حاکم نيشابوري در مستدرک ج4، ص219 روايتي که ابومطر در سندش هست، مي‌آورد و مي‌گويد:

هذا حديث صحيح الاسناد.

بخاري در  کتاب الادب المفرد، ص155 ابومطر را آورده است. ابن حبان در ثقات، ج7، ص664 آورده است. ابن حجر در لسان الميزان، ج7، ص483 مي‌گويد:

وثقه ابن حبان.

ولي از نظر بنده که در رجال اهل سنت از خيلي از خودشان اطلاعات و تخصصم بيشتر است، بنده خودم اگر باشم روايت ابومطر را مي‌گويم اين روايت از ديدگاه اهل سنت صحيح نيست. اين راوي قابل اعتماد نيست؛ چون تضعيفاتي که دارند، خيلي بيش از توثيقات است؛ چون ابن حبان را مي‌گويند متساهل در توثيق بوده است و زير بار نمي‌روند. البته آن‌ها هم که رد کرده‌اند نمي‌گويند ضعيف است، مي‌گويند: مجهول.

ما قبلا بحث کرديم که کلمه‌ مجهول در نزد اهل سنت به اين معنا نيست که اين فرد ضعيف است. اگر مجهول العين باشد، از درجه اعتبار ساقط است؛ ولي اگر مجهول الحال باشد؛ يعني توثيقي ندارد؛ ولي اگر دو نفر ثقه از اين راوي روايتي را نقل کرده باشند، از مجهول بودن خارج و روايت او مورد قبول است.

ولي يک مشکلي که خود اهل سنت هم به آن توجه نداشته‌اند، اين است که در سند اين روايت مختار بن نافع است که او خيلي کارش خراب است و تضعيف در باره او زياد است. حتي وقتي نسبت به روايت خودشان مي‌خواهند اظهار نظر کنند درست و مشخص نگشته‌اند که نشان‌گر ضعف تتبع آن‌ها است.

مثلا در رابطه با مختار بن نافع، ابوذرعه که از بنيانگذاران علم رجال است مي‌گويد:

واه الحديث .

 تهذيب الکمال، ج27، ص302

يعني احاديث او احاديث خيالي است؛ يعني في غايت الضعف.

بخاري در الضعفاء، ص227 مي‌نويسد:

 «منکر الحديث ».

همچنين ابوحاتم و نسائي همين را مي‌گويند. نسائي در جاي ديگر مي‌گويد:

«ليس بثقة».

ابن حبان مي‌گويد:

کان يأتي بالمناکر عن المشاهير.

ابن حجر در تقريب صراحت دارد که: ضعيف. تقريب التهذيب، ج2، ص234

البته اين روايات را در کتاب‌هاي فقهي و حديثي آورده‌اند و به عنوان يک قدر مسلّم رد شده‌اند و رفته‌اند.

روايت ديگر، روايت نَزّال است. اين روايت روايت مشهوري است و در تمام کتاب‌هاي فقهي و روايي آن‌ها وجود دارد. روايت از آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام)‌ است. نزال مي‌گويد: امير المؤمنين (عليه السلام)‌ نماز ظهر را خواند، و نشست در همان قسمت رحبه

حتي حضرت العصر ثم اتي بکوز من ماء فصبّ کفاً و غسله وجهه ويديه.ومسح علي رأسه و رجليه.

شعب الايمان، بيهقي، ج5، ص109 و مسند احمد، احمد بن حنبل، ج1، ص139 و شرح معناي الآثار، طحاوي، ج1، ص134 و صحيح ابن حبان، ج3، ص339 و ج4، و طبراني در معجم اوسط، ج4، ص312 و الدراية في تخريج احاديث الهداية، ابن حجر، ج1،‌ ص83، احکام القرآن، الجصاص، ج2، ص416 و تفسير الآلوسي، الآلوسي، ج 6، ص 78 و علل الدارقطني، الدار قطني، ج 4، ص 141 . البته اين روايت در بسياري از کتاب‌هاي اهل سنت و من جمله کتاب مسند احمد، صحيح ابن حبان، السنن الکبري بيهقي اين گونه آمده بود، نه آن‌گونه که استاد گفته است ؛ يعني «غسل وجهه و يديه ندارد، به جاي آن : «فمسح يديه و زراعيه» دارد :

عن النزال بن سبرة انه شهد عليا رضي الله عنه صلى الظهر ثم جلس في الرحبة في حوائج الناس فلما حضرت العصر أتى بتور فاخذ حفنة ماء فمسح يديه وذراعيه ووجهه ورأسه ورجليه ثم شرب فضله وهو قائم ثم قال إن ناسا يکرهون ان يشربوا وهم قيام وان رسول الله صلى الله عليه وسلم صنع کما صنعت وهذا وضوء من لم يحدث .

البته فقط ابن جرير طبري در جامع البيان و جصاص در احکام القرآن و ابن کثير در تفسيرش همان گونه آورده است که استاد فرمودند :

عن عبد الملک بن ميسرة عن النزال، قال : رأيت عليا صلى الظهر ثم قعد للناس في الرحبة، ثم أتي بماء فغسل وجهه ويديه، ثم مسح برأسه ورجليه، وقال : هذا وضوء من لم يحدث .

تفسير ابن کثير، ابن کثير، ج 2، ص 24 و أحکام القرآن، الجصاص، ج 2، ص 435 و جامع البيان، إبن جرير الطبري، ج 6، ص 152 .

اين روايت نزال را آورده‌اند ولي حدود 25 منبع از منابع اهل سنت اين روايت را آورده‌اند، با ذيلش.

فمسح رأسه و رجليه.

حالا ببينيد که اين روايت را بخاري در صحيحش چگونه آورده است:

حدثنا عبد الملک بن ميسرة سمعت النزال بن سبرة يحدث عن علي رضي الله عنه انه صلى الظهر ثم قعد في حوائج الناس في رحبة الکوفة حتى حضرت صلاة العصر ثم أتى بماء فشرب وغسل وجهه ويديه وذکر رأسه ورجليه.

صحيح بخاري‌، البخاري، ج6، ص248

سراسر وجود بخاري داد مي‌زند که من مريضم. مي‌نويسد: حضرت دستش را شست، صورت را هم شست و در سر و پا را هم در حديث ذکر کرده است.

اگر در روايت بود، غسل، با‌ آب و تاب نقل مي‌کرد؛‌ ولي چون مسح هست، اين گونه ذکر کرده است. معلوم مي‌شود که اين آقايان چه قدر امانت‌دار هستند. اين روايت، روايتي نيست که در يک کتاب يا دو تا آمده باشد، بلکه در اکثر منابع اهل سنت آمده است. نوبت به بخاري که مي‌رسد اين گونه تحريف مي‌کند.

نسائي در سننش يک چيزي اضافه کرده است که در ساير روايت‌ها ما اين اضافه را نمي‌بينيم. مي‌گويد:

هذا وضوء من لم يحدث.

 البته بنابر آن‌چه بنده جستجو کردم، بيشتر کساني که اين روايت را نقل کرده‌اند، اين جمله را نيز آورده‌اند ؛‌ از جمله احمد بن حنبل و ... .

يعني وضوي کسي که حدث از او صادر نشده است يا وضوي کسي است که گرفتار بدعت نشده است؛ چون کلمه‌ «حدث» در لغت به دو معنا آمده است: به معناي غايط و به معناي بدعت. در روايات حديث حوض هم هست که وقتي رسول خدا مي‌پرسد که خدايا چرا اين صحابه را به سوي جهنم مي‌برند، جواب مي‌شنود:

قال ما تدري ما احدثوا بعدک.

اين قضيه هم نشان مي‌دهد که مي‌خواهند اين را اثبات کنند که اگر چنانچه وضو تجديد وضو بود و وضوي مستحبي بود، يعني امير المؤمنين (عليه السلام)‌‌‌‌‌‌ نماز ظهر خواند، همان‌جا نشست براي مشکلات مردم، خواست نماز عصر بخواند، گفت يک آبي بياوريد که من نماز بخوانم، هيچ دليل هم وجود ندارد که امير المؤمنين (عليه السلام)‌ وضويش باطل شده است. يعني وضوء علي الوضوء بوده است و لذا اين را اضافه مي‌کند.

خود علماي اهل سنت که اين کلمه حدث که در روايت آمده است، چطور معنا کنند، دچار اختلاف شده‌اند.

حتي اگر فرض کنيم که اين وضوي کسي بوده است که حدثي از او صادر نشده است، حدث هم به معناي غايط باشد، مراد آن‌ها حاصل نمي‌شود. تمام رواياتي که در رابطه با وضو آمده است، يک مورد به ما نشان بدهيد که پيامبر فرموده باشد: وضوي واجب يجب فيه الغسل، وضوي مستحبي يمکن فيه المسح.

اين در صورتي است که ما در تاريخ وضوي پيامبر يا صحابه چنين چيزي را داشته باشيم که فرق گذاشته باشند بين وضوي مستحبي با وضوي واجب. علاوه بر اين که آقايان همه مي‌گويند: وضوي مسحي وضوي بدعت است. اگر وضوي بدعت است، فرقي نمي‌کند اگر عمل مستحبي هم با بدعت انجام شود، حرام است، واجب هم باشد حرام است.

اضافه براين، خود بخاري هم وقتي اين روايت را آورده است، اين اضافه را نقل نکرده است. اگر بود، بايد بخاري که اقدم از نسائي است، نقل مي‌کرد؛ چون از ديدگاه بخاري که «مسح» را «ذکر» مي‌کند، خيلي مهم و اساسي است؛ ولي در آن‌جا نيست.

البته اگر به معناي «کسي که بدعت در او راه نيافته» بخوانيم خيلي روشن است که امير المؤمنين (عليه السلام)‌ وضو مي‌گيرد و مسح مي‌کند و اعلام مي‌کند اين وضو، وضوي کسي است که در دين بدعت نگذاشته است، وضوي کسي است که آلوده به بدعت نشده است. اين نشان مي‌دهد که در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام)  (بر فرض که اين جمله را گفته باشد) اين شاهد و ناظر است به بدعت‌هايي که در زمان عثمان در امر وضو اتفاق افتاده است و اين عقيده شيعه را ثابت مي‌کند.



آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما