* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 30 آذر 1385 تعداد بازديد: 400 
وضو از ديدگاه فريقين: صحابه و تابعيني که قائل به مسح بودند (3)
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 
 30/09/85

 

 فرد ششمي که آقاي سبحاني آورده است، عروة بن زبير هست. عروه برادر عبد الله بن زبير است و اين دو برادر هر دو از زن صيغه‌اي به دنيا آمده‌اند. اين هم داستان مفصلي دارد که وقتي عبد الله بن عباس به مکه آمد، عبد الله بن زبير همواره طعنه مي‌زد که اين نابينا را خداوند هم چشمش را کور کرده است و هم قلبش را که معتقد است به حليت متعه و حال آن که پيامبر متعه را حرام کرده است. ابن عباس گفت عبد الله برو از مادرت سؤال کن ببين که متعه حلال است يا حرام. بعد عبد الله بن زبير رفت و از مادرش سؤال کرد که او هم گفت ما در زماني که در مدينه بوديم، پدرت مرا با صيغه موقت عقد کرد. و توصيه کرد به پسرش که با ابن عباس اين درياي علوم اهل بيت، به مناظره بر نخيز. او کسي است که با هر کس مناظره کند، او را ضربه فني خواهد کرد.

البته ثابت نشده است که عبد الله بن زبير بعد از اعلام حرمت متعه اين زن را عقد دوباره کرده باشد. مسأله حرمت متعه از افسانه‌هايي است که در زمان معاويه درست شد براي اين که بر خلاف‌کاري‌هاي خليفه دوم سر پوش بگذارند. و يکي از جاهايي که واقعاً‌ در صحيح بخاري آمده است و جزء احاديث موضوعه و جعلي است و خود علماي بزرگ اهل سنت انتقاد دارند و اعتراض دارند، گفته‌اند که اين روايت از روايات موضوعه و جعلي است که

ان النبي صلى الله عليه وسلم نهى عن المتعة وعن لحوم الحمر الأهلية زمن خيبر

 حدثنا مالک بن إسماعيل حدثنا ابن عيينة انه سمع الزهري يقول أخبرني الحسن بن محمد بن علي واخوه عبد الله عن أبيهما ان عليا رضي الله عنه قال لابن عباس ان النبي صلى الله عليه وسلم نهى عن المتعة وعن لحوم الحمر الأهلية زمن خيبر (صحيح البخاري، البخاري، ج 6، ص 129 ) .

وقال أبو أسامة عن عبيد الله عن سالم حدثنا عبد الله بن يوسف أخبرنا مالک عن ابن شهاب عن عبد الله والحسن ابني محمد بن علي عن أبيهما عن علي رضي الله عنهم قال نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن المتعة عام خيبر ولحوم حمر الانسية (صحيح البخاري، البخاري، ج 6، ص 229، 230 ) .

اصلا در غزوة خيبر هيچ زني از زنان مسلمين همراه لشکر نبود و لذا اين از احاديث کاملاً جعلي است. بعضي مي‌گويند در جنگ اوطاس بوده و بعضي مي‌گويند در جنگ فتح مکه بوده است. جالب اين است که ابن حجر عسقلاني در فتح الباري وقتي به اين روايت مي‌رسد، مي‌گويد: اگر کسي بگويد پيغمبر در جنگ خيبر متعه را حرام کرده است:

فلا علم له لا بالأثر و لا بالتاريخ ولا بالسير.

 اين جمله را که استاد فرمودند، بنده نتوانستم پيدا کنم . شايد منظور استاد، اين جمله باشد : وکذا أخرجه سعيد بن منصور عن ابن عيينة لکن قال زمن بدل يوم قال السهيلي ويتصل بهذا الحديث تنبيه على اشکال لان فيه النهى عن نکاح المتعة يوم خيبر وهذا شئ لا يعرفه أحد من أهل السير ورواة الأثر . ) فتح الباري، ابن حجر، ج 9، ص 145) .

اين تعبير ابن حجر، خيلي تعبير تندي هم هست.

نفر بعدي که ايشان آورده است و جزء کساني که قائل به وضوي مسحي بوده، ابومالک اشعري است. او از صحابه بوده و در خلافت خليفه دوم هم از دنيا رفته است. اين هم هيچ شک و شبهه‌اي در آن نيست که قائل به وضوي مسحي بوده است و کسي هم اعتراض ندارد.

آخرين فردي که ايشان آورده است و ما يک مقدار ملاحظه بر فرمايش ايشان داريم که کمي کم لطفي کرده‌اند و بر خلاف مبناي خودشان در اين جا آمده است، عکرمه است. وي کنيه‌اش ابو عبد الله و غلام ابن عباس بوده است. آقاي سبحاني از ايشان مدحي کرده‌اند که تعبيرشان اين است:

کان من علماء زمانه في الفقه و القرآن وکان جابر بن زيد يثول عکرمه اعلم الناس، روي له اصحاب السنن اربعة احاديث صحيحة.

اين عبارت آقاي سبحاني در باره عکرمه است. اي کاش ايشان نمي‌آوردند و مي‌گفتند که از ديدگاه اهل سنت جايگاه ويژه‌اي دارد و اهل سنت او را به عنوان يک فقيه قبول دارند. و خود عکرمه از معاندين و مخالفين و سردمدار و پرچمدار خوارج در عصر خودش بوده است. در آية تطهير، تنها روايتي که در تفاسير اهل سنت آمده است که مي‌گويد: آيه تطهير مخصوص زنان پيغمبر است؛ حتي فاطمة زهرا، امير المؤمنين، حسن و حسين (عليهم السلام)‌ مشمول آيه تطهير نمي‌شوند.

حتي ايشان بالاتر از اين، مي‌آمد در کوچه و خيابان فرياد مي‌زد که:

من شاء باهلته، أنها نزلت في نساء النبي صلى الله عليه وسلم خاصة.

سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 2، ص 208 و تفسير الآلوسي، الآلوسي، ج 22، ص 13 و فتح القدير، الشوکاني، ج 4، ص 279 و الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 5، ص 198 و تفسير ابن کثير، ابن کثير، ج 3، ص 491 و مسند ابن راهويه، إسحاق بن راهويه، ج 4، ص 15 و تحفة الأحوذي، المبارکفوري، ج 9، ص 49 و...

يعني اين قدر اين آقا بي‌حيا بوده است. رواياتي ديگري از بعضي از بزرگان اهل سنت داريم که مي‌گويد هم شامل زنان پيغمبر است و هم شامل اصحاب کساء. ولي روايتي که منحصر کند اين قضيه را فقط از کانال عکرمه نقل شده است.

خود ابن حجر عسقلاني صراحت دارد که مي‌گويد: عکرمه وقتي به مصر و از آن‌جا به مغرب رفت، مذهب خوارج را و در مغرب ترويج مي‌کرد.

وقال يعقوب بن سفيان سمعت ابن بکير يقول قدم عکرمة مصر وهو يريد المغرب وترک هذه الدار وخرج إلى المغرب فالخوارج الذين بالمغرب عنه اخذوا . (تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 237 و ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 3، ص 96 و سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 21 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 277، 278 و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 120و ....

اين خيلي عبارت تندي است.

و نيز مي‌گويد:

کان عکرمة اباضيا.

تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 278 و سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 21 و تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 237 و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 120 و ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 3، ص 96 و

اباضيه، يک فرقه‌اي از فرقه‌هاي خوارج هستند. و نوشته‌اند که:

کان يرى رأي الخوارج.

الکامل، عبد الله بن عدي، ج 5، ص 266 و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 85 و الطبقات الکبرى، محمد بن سعد، ج 5، ص 293 و التعديل والتجريح، سليمان بن خلف الباجي، ج 3، ص 1150 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 279 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 287 و سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 22 و ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 3، ص 96 و تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 237 و

حتي جالب اين است که مي‌گويند، او به ابن عباس هم نسبت مي‌داد که ابن عباس هم جزء خوارج بوده است.!!!

در تهذيب الکمال ابن مزي و ابن حجر در تهذيب التهذيب و... مي‌گويند:

ان عکرمة کذاب يحدث غدوة حديثاً و يخالفه عشية.

 تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 106 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 286 و سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 28، 29 .

و حتي يزيد بن أبي زياد مي‌گويد:

دخلت على على بن عبد الله بن عباس وعکرمة مقيد على باب الحش قلت من هذا قال إن هذا يکذب على أبى.

تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 113 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 280 و سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 23 و تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 238 و الثقات، ابن حبان، ج 5، ص 230 . البته ابن حبان بعد از نقل اين حديث، بر راوي آن يزيد بن أبي زياد اشکال مي‌کند و مي‌گويد :

ومن أمحل المحال أن يجرح العدل بکلام المجروح لان يزيد بن أبي زياد ليس ممن يحتج بنقل حديثه ولا بشئ يقوله أيوب بن رزين عن نافع .

و اضافه بر اين اصلاَ دورغ گو بودن عکرمه ضرب المثل بوده است. يحيي بکار مي‌گويد از عبد الله بن عمر شنيدم که به نافع غلام خود مي‌گويد:

لا تکذب علي کما کذب عکرمة على ابن عباس.

لسان الميزان، ابن حجر، ج 2، ص 7 و العلل، أحمد بن حنبل، ج 2، ص 70، 71 و التعديل والتجريح، سليمان بن خلف الباجي، ج 3، ص 1150 و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 107 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 279 و سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 22 و ج 5، ص 23 و تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 237 و الثقات، ابن حبان، ج 5، ص 230 و إکمال الکمال، ابن ماکولا، ج 1، ص 257 و ...

سعيد بن مسيب به غلامش مي‌گويد:

يا برد لا تکذب علي کما کذب عکرمة على بن عباس. 

 التعديل والتجريح، سليمان بن خلف الباجي، ج 1، ص 254 و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 109 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 280 و سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 22، 23 و ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 3، ص 96، 97 و العلل، أحمد بن حنبل، ج 2، ص 71 و تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 237

ما چند نمونه داريم که شخصيت‌هاي بزرگي از ديدگاه اهل سنت، مثل سعيد بن مسيب و مثل عبد الله بن عمر و... به غلامش مي‌گويند: دروغ نبنديد بر ما همان‌طوري که عکرمه بر مولاي دروغ مي‌بست. اين شده ضرب المثل در ميان مسلمان. وقتي يک شخصي اين طور ضرب المثل شده است، از دهانش طلا و دُر هم ببارد، فاقد ارزش است.

اعلميت يک فردي در صورتي براي ما ارزش دارد که وثاقتش محرز شده باشد.

در باره عکرمه هم مدح وجود دارد و هم ذم. اين قاعده رجالي اهل سنت است که اگر نسبت به يک راوي هم مدح آمده باشد و هم ذم، اگر اين ذم مبين و مفسَّر نشده باشد؛ يعني علت تضعيف بيان نشده باشد، ارزش ندارد؛ اما اگر تضعيفات مبين و مفسَّر باشد، مثل قضيه عکرمه؛ حتي اگر اين تضعيف مبين يکي باشد و آن توثيقات پنجاه‌تا، همين يک تضعيف مبين مقدم بر پنجاه مورد توثيق است.

و يک تعبيري وجود دارد در تهذيب الکمال و سير اعلام النبلاء از يحيي بن سعيد که از علماي بزرگ و از استوانه‌هاي علم رجال است:

أنه ذکر له ان عکرمة لا يحسن الصلاة قال أيوب وکان يصلي؟.

تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 117 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 284 . سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 27 و تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 240

اين در تمام کتاب‌هاي رجالي ايشان آمده است. ابن عساکر در تاريخ دمشق نقل مي‌کند که:

ذکره أيوب فقال کان قليل العقل.

تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 284 و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 94 و سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 27 و تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 238

يا ذهبي مي‌گويد که خالد بن عمران مي‌گفت که يک روزي در ايام موسم حج ديدم که عکرمه به حجاج نگاه مي‌کند و مي‌گويد: اي کاش در دست من يک شمشيري بود تمام اين کفاري را که اين جا آمده‌اند و لبيک مي‌گويند، از دم شمشير مي‌گذراندم.

عن خالد بن أبي عمران، قال : کنا بالمغرب وعندنا عکرمة في وقت الموسم، فقال : وددت أن بيدي حربة . فأعترض بها من شهد الموسم يمينا وشمالا .

ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 3، ص 95 و سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 22 و تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 7، ص 237 و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 118 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 278 و ... .

يا مثلا نقل مي‌کنند:

سمعت عليا وحکى عن يعقوب الحضرمي عن جده قال وقف عکرمة على باب المسجد فقال ما فيه إلا کافر.

 سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 5، ص 22 و ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 3، ص 95 و تهذيب الکمال، المزي، ج 20، ص 278 و تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 118 و....

اين همان عقايد خوارج است و خوارج جز اين فکر نمي‌کنند. آن وقت اين‌ مطالب در کتاب‌هاي علقه مضقه نيست؛ بلکه در کتاب سير اعلام النبلاء و... است. اين کتاب،‌ يک کتابي است که اهل سنت به اين کتاب قسم مي‌خورند. يعني کار عکرمه خيلي خراب‌تر از اين است که ما بتوانيم يا بخواهيم کار او را درست کنيم.



آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  مهدي محلاتي     -   تاريخ:  04 مرداد 93 - 02:47:53
با سلام و آرزوي طاعات و عبادات. تيتر شما در مورد وضوست و شرح شما در مورد ازدواج موقت اينها چه ربطي به هم دارن؟!!!!!! در مورد حرمت ازدواج موقت هم همين سه آيه از سوره ي مؤمنون کافيست والذين هم لفروجهم حافظون الا علي ازواجهم او ما ملکت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغي وراء ذلک فاولئک هم العادون. و کسانيکه از شرمگاههايشان محافظات ميکنند مگر بر همسرانشان يا کنيزهايشان که قابل سرزنش نيستند پس هر کس راهي جز اين برگزيند همانا تجاوزگر خواهد بود. همانگونه که ملاحظه ميشود اين آيات کاملا واضح و صريح و شفاف و محکم هستند و بر دو نوع رابطه ي زناشويي مشروع تاکيد دارند يکي ازواجکم يعني همان همسران معمول ودائمي و ديگر کنيزکان و هيچ اشاره اي به ازدواج موقت نشده است. آيا شما توضيحي در اين مورد داريد؟با تشکر
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ همچنانکه خودتان هم فهميده ايد و سعي در توجيه داريد، «ازواج» مطلق است و به همسري که انسان از طريق متعه به ازدواج خود در مي آورد هم زوجه گفته مي شود چنانکه در صيقه عقد موقت هم، از همين لفظ استفاده مي شود(زوجتک... ). تا کي مي خواهيد بر جهالت خود ادامه دهيد؟ به شما توصيه مي کنيم کمي تعقل هم داشته باشيد حيف است از آن استفاده نمي کنيد! تا کي تعصب و تعصب وتعصب و شبهه پراکني؟ الم يان للذين آمنوا ...؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما