* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 07 مهر 1388 | تعداد بازديد: 417 | |
نکاح متعه: اقوال ائمه عليهم السلام در نکاح متعه | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع: نكاح متعه - بخش اول: روايات ائمه (عليهم السلام) 01 جلسه 3 ـ تاريخ : 07/07/88
عرض شد كه بحث در نكاح موقت است كه بخش اول به اقوال ائمه (عليهم السلام) در اين حوزه برميگردد. اشاره شد كه مرحوم شيخ حر عاملي (ره) 46 باب در اين زمينه آورده است كه باب اولش «إباحة المتعة» است و ايشان در اين باب چند مسئله را مطرح كرده است. يكي از آنها احتجاج ائمه (عليهم السلام) به حليت متعه به كتاب خدا است. نكته بعدي بيان حكمت تشريع متعه است. نكته سوم اعتراض بر تحريم عمر است. نكته بعدي بيان حكم متعه و سيره نبي مکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و معصومين (عليهم السلام) و صحابه در متعه و بخش بعدي بخش امر نبي مکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به انجام متعه و در بخش پاياني هم حرمت متعه از روي تقيه است. روايت اول: «محمد بن يعقوب كليني عن عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن علي بن إبراهيم عن أبيه جميعا عن إبن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن أبي بصير قال : سألت أبا جعفر (عليه السلام) عن المتعة؟ فقال: نزلت في القرآن: فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة و لا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضة» وسائل الشيعة العاملي، ج21، ص 5، ح26356 محمد بن يعقوب كليني غني [و بينياز] از توثيق است. اما بحث در «عدة من أصحابنا» است كه بيش از 300 مورد در «كافي» از اين تعبير داريم. اين تعبير در وسط و آخر سند، 2 ، 3 مورد بيشتر نيامده است و خيلي با آن کاري نداريم، ولي در اول سند است که مهم و اساسي است. بزرگان و فقهاء ما از زمان شيخ طوسي (ره) به اين طرف، اين تعبير، معركه آراء بوده كه اينها چه کساني هستند؟ و آيا همه ثقه هستند يا خير؟ و آيا در ميان اينها كسي ثقه وجود دارد يا خير؟ در اين مورد، در جلسات تدريس بحث رجال بحث كردهايم و مرحوم كلباسي (ره) نيز درباره «عده من أصحابنا» در «سماء المقال» بحث كرده است که اين كتاب مفصلترين كتابي است كه در اينباره بحث كرده است. البته محدث نوري (ره) در «مستدرك الوسائل» هم بحث مفصلي دارد. بنده هم در پاورقي «سماء المقال» تا اندازهاي که امکانپذير بوده نسبت به متن، توضيح داده شود، توضيح دادهام. ولي خلاصه سخن اين است كه مروي عنه «عدة من أصحابنا» در «كافي» سه نفر بيشتر نيستند: «عدة من أصحابنا» عن سهل بن زياد كه مانند همين روايت امروز ماست. «عدة من أصحابنا» عن احمد بن محمد بن عيسي و «عدة من أصحابنا» عن احمد بن محمد بن خالد است و اين «عدة من أصحابنا» در هر 3 مورد با يكديگر متفاوت هستند. يعني 3 گروه متفاوت هستند. خلاصه سخن اين است كه در هر 3 گروه، افراد ثقه وجود دارد. يعني فرضا اگر 10 نفر از سهل بن زياد نقل ميکنند، اگر در بين اينها يکي دو نفر ثقه وجود داشته باشد، اين مقدار براي ما كفايت ميكند. حتي اگر يك ثقه هم در ميان اينها وجود داشته باشد، براي ما كفايت ميکند. اگر 100 نفر مطلبي را از شخصي نقل ميکنند، اگر 99 نفر غير ثقه باشند و يك نفر ثقه باشد، براي ما كفايت ميكند. يعني اگر اين 99 نفر هم نبودند، ما به اين روايت استناد ميكرديم. خلاصه مطلبي كه من در كتاب رجالي «المدخل في علم الرجال» خود آوردهام، عبارت مرحوم نجاشي (ره) است كه در شرح حال شيخ كليني (ره) نقل ميكند: « وقال أبو جعفر الكليني: كل ما كان في كتابي عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عيسى، فهم محمد بن يحيى و علي بن موسى الكميذاني و داود بن كورة و أحمد بن إدريس و علي بن إبراهيم بن هاشم : كليني گفته است هر كسي كه در كتاب من آمده و عبارت «عدة من أصحابنا» از احمد بن محمد بن عيسي در آن هست، عبارتند از محمد بن يحيي ـ ابو جعفر عطار قمي از أجلّاي اصحاب شيعه ـ و علي بن موساي كميذاني، داود بن كوره، احمد بن ادريس ـ ابو علي اشعري قمي ـ و علي بن ابراهيم بن هاشم ـ كه لا ينبغي الشك في وثاقة الرجل ـ هستند». رجال النجاشي، ص378 پس هر كجا اين عبارت «عدة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسي» بيايد، ما در ميان اين چند نفر، 3 نفر از شخصيتهاي برجسته روات شيعه داريم كه عبارتند از محمد بن يحيي قمي، احمد بن ادريس ابو علي اشعري قمي، علي بن ابراهيم قمي. علامه حلي (ره) هم همان عبارت نجاشي (ره) را آورده است: «كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي، فهم علي بن إبراهيم و علي بن محمد بن عبد الله ابن أذينة و أحمد بن عبد الله بن أمية و علي بن الحسن : هر کجا مروي عنه «عدة من أصحابنا»، احمد بن محمد بن خالد است، آنها عبارتند از علي بن ابراهيم و علي بن محمد بن عبد الله ابن أذينه و أحمد بن عبد الله بن أميه و علي بن الحسن». همين علي بن ابراهيم براي ما كفايت ميكند و اگر كسي در ميان آنها هم ضعيف يا مجهول وجود داشته باشد، وجود علي بن ابراهيم در اينجا براي ما كفايت ميكند. «قال: و كلما ذكرته في كتابي المشار إليه عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد، فهم علي بن محمد بن علان و محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن و محمد بن عقيل الكليني: هر کجا مروي عنه «عدة من أصحابنا»، سهل بن زياد است، آنها عبارتند از علي بن محمد بن علان و محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن و محمد بن عقيل كليني» در بين اينها هم 2 نفر مورد وثوق است. پس هر کجا «عدة من أصحابنا» آمد و مروي عنه آن: سهل يا ابن عيسي يا ابن خالد باشد، ما دغدغهاي از نظر وثاقت سند نداريم. البته آنجايي كه احمد بن محمد بن عيسي و يا احمد بن محمد بن خالد آمده باشد، سند قويتر است و در مورد سهل، سند كمرنگتر و كمي وثاقت كمتر است. در مورد سهل بن زياد هم بحث زياد شده است و معرکة آراء است. حتي شيخ طوسي (ره) در «رجال» خود ميگويد: «ثقة» و در «فهرست» ميگويد: «ضعيف جداً». به همين شكل هم نجاشي (ره) و علامه حلي (ره) كه هر كدام نظري درباره وي دارند. آيت الله وحيد خراساني در درس خارج اصول خود در سال 56 هجري، دو هفتة تمام در مسجد سلماسي وقت خود را به بررسي وثاقت و عدم وثاقت سهل بن زياد اختصاص دادند كه روز آخر نتيجه اين شد: «الأمر في السهل سهل: خيلي زياد نبايد درباره وي سختگيري كرد. اسمش سهل است و بررسيها هم درباره وي بايد با سهولت و مقداري مسامحه صورت گيرد و نبايد خيلي به تضعيفات توجه کرد». اضافه بر اين كه سهل بن زياد از جمله افراد «كثير الرواية» است و بعد از علي بن ابراهيم و ابراهيم بن هاشم، كمتر كسي داريم كه به اندازه وي روايت داشته باشد و اگر بخواهيم روايات سهل بن زياد را بنا بر آنچه مرحوم حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) در «معجم الرجال» خود آورده، مته به خشخاش بگذاريم، چيزي در كاسه نميماند. فقهاي ما هم در طول تاريخ شيعه به روايات او عمل كردهاند. عمده هم همان تضعيف شيخ طوسي (ره) در «فهرست» ايشان است كه ميفرمايد: «ضعيف جداً». نشر بنده اين است که معمولا نظر أخير فقيه، حجت است. يعني اگر يک فقيه، فتوايي را 10 سال قبل داد و يک فتوايي را امروز، فتواي امروز حجت است و ناسخ فتواي قبلي. كتاب «رجال» شيخ طوسي (ره) كتاب أخير وي است و متاخر از «فهرست» ميباشد. لذا آنچه كه در تعارض قول مرحوم شيخ طوسي (ره) براي ما حجت است، فرمايش ايشان در «رجال» است. به ياد دارم از مرحوم حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) که باب حدود را تدريس ميکردند، ايشان يک روايتي را از سهل بن زياد نقل کرد و ردّ کرد. من بعد از درس خدمت ايشان رسيدم و گفتم که استاد شما مرحوم مامقاني (ره) ـ که از خريطين فنّ رجال است ـ سهل بن زياد را توثيق کرده است. گفت: «شيخ طوسي (ره) تضعيف کرده است». گفتم استاد شما ميگويد: «رجال شيخ طوسي (ره) متأخر از فهرست است». گفت: «من اين را قبول ندارم». از قرائن به دست ميآيد که «رجال» شيخ طوسي (ره) از «فهرست» متأخر است. در جلسه روز گذشته که اشارهاي به نظر مرحوم امام (ره) شد كه در «وكالة الأب و الجد» نظرات ايشان متفاوت است، بايد اين نكته را عرض كنيم كه تعارض آراء يك فقيه، دليل بر ضعف وي نيست، بلكه نقطه قوت وي ميباشد. چون نشان ميدهد که اين فقيه، پويا و به روز است و هر روز به دنبال بررسي و مدرک است و اگر ادله جديدي پيدا کند، از نظر قبلياش برميگردد. اينطور نيست که شخصي 50 سال قبل، در مورد مسئلهاي نظر داده باشد و ديگر سراغ آن بحث نرود. ما معتقديم كه براي فقيه، «للمصيب أجران و للمخطئ أجر واحد». درباره «رجال» شيخ طوسي (ره) هم بحث زياد است و بنده معتقدم که «رجال» ايشان، در حقيقت مُسْوَدّه (سياهه و پيشنويس) ايشان بوده است و مطالبي را يادداشت کرده بود و حتي در زمان ايشان، افرادي نسخهبرداري کرده بودند و منتشر شده بود و ايشان فرصت نداشت که اين پيشنويس را پاکنويس کند. در خيلي از موارد هم اشکالاتي در كتاب «رجال» شيخ طوسي (ره) است که برميگردد به اين مسودّه بودن آن. البته اين عرض ما در رابطه با سهل بن زياد، شامل اين مورد نيست و ايشان قاطعانه ميگويد: «ثقة». كتاب «فهرست»، كتاب تدويني ايشان بوده است، ولي كتاب «رجال»، يادداشتهاي ايشان بوده است. البته يك اشكالي در كتاب «رجال» شيخ طوسي (ره) هم هست و آن اين كه مثلا يك راوي را در 3 جا در اصحاب امام صادق (عليه السلام) نوشته است و يک راوي را در اصحاب امام صادق (عليه السلام) آورده و همان راوي را در بخش «في من لم يرو عنهم» آورده است. اين بحث سهل بن زياد بود. علي بن ابراهيم هم كه در وثاقت نياز به بحث ندارد. اما ابراهيم بن هاشم، يعني پدر علي بن ابراهيم كه درباره وي نيز مقداري ميان آقايان علماء بحث هست و حال آن كه «كثير الرواية»ترين راوي شيعه، ابراهيم بن هاشم است. حدود 7 هزار و اندي روايت دارد؛ يعني «كافي» كه 16،199 روايت دارد، نزديك به نصف آنها، ابراهيم بن هاشم در سندش قرار دارد. درباره ايشان، توثيقات صريح نيامده است که مثلا «ثقة» است. فقط همين مقدار آمده است: «اول من نشر حديث الكوفيين بقم، ابراهيم بن هاشم». ولي يک ضابطه و قاعده كلي وجود دارد که در همه جا به كار ميآيد و اين است: زمانيكه ابراهيم بن هاشم به حوزه علميه قم آمد، حوزه علميه قم در آن زمان، دقيقترين حوزه در مسائل حديثي بوده است. حتي اگر احساس ميكردند يك راوي، آدم خوبي است و فقيه و مجتهد هم هست، ولي گاهي از ضعفاء هم نقل روايت ميكند، با او برخوردهاي خيلي تندي ميكردند. بهطوري كه گاهي تصور ميشود اينطور برخورد کردن، زيبنده حوزه علميه نيست. مثلا با احمد بن محمد بن خالد برقي كه از فقهاي بنام حوزه آن زمان بوده است و در حد مراجع فعلي اين زمان ما است، برخورد تندي شد. در همان زمان، رئيس حوزه يعني احمد بن محمد بن عيسي اشعري، احمد بن محمد بن خالد برقي را فقط به اين جرم كه از ضعفاء نقل روايت كرده، از قم به كاشان تبعيد ميكند. همچنين سهل بن زياد را به شهر ري تبعيد ميكند. البته اين مقدار هم شجاعت داشت كه وقتي فهميد درباره احمد بن محمد بن خالد برقي اشتباه كرده است، رفت به كاشان و او را به قم بازگرداند و از او تجليل كرد و در تشييع جنازه او هم با پاي برهنه شركت كرد تا بتواند إعاده حيثيت بکند. به هر صورت اگر يك حوزه علميه اينچنيني، 7 هزار روايت از ابراهيم بن هاشم نقل كند، نشانگر جايگاه رفيع علمي ابراهيم بن هاشم است و مرحوم حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) هم وقتي أقوال ضد و نقيض را درباره ايشان در «معجم رجال الحديث» نقل ميكند، در آخر ميفرمايد: «فلا ينبغي الريب في وثاقة الرجل». [در پاسخ به اشكال يكي از شاگردان که گفتند شايد اين برخوردها براي اخراج اخباريگري در قم بوده، استاد فرمودند]: بحث اخباريگري داستان جدايي است كه درگيري بين كلاميها و اخباريها بود و از زمان امام صادق (عليه السلام) شروع شد. احمد بن محمد بن خالد، متهم به اخباريگري نيست. اخباريها در برابر كلاميها بودند و و يك سري مباحث عقلي را در روايات دخيل ميدانستهاند و در برابر آنها عدهاي ميگفتند که ما فقط حديث را ملاک قرار ميدهيم است و بس. البته خود ائمه (عليهم السلام) هم از دست اخباريها دل پر خوني داشتند. از جمله امام صادق و امام باقر (عليهما السلام) و اين اخباريها پدر يونس بن عبد الرحمن، هشام بن حكم، هشام بن صالح و مؤمن الطاق را در آوردند. اينها کساني بودند كه اگر نباشند، شيعه حرفي براي گفتن ندارد. اينها كساني بودند كه در خط مقدم دفاع از حريم اهل بيت (عليهم السلام) بودند. مثلا كسي مثل مؤمن الطاق كه مناظراتي بينظير را با علماي اهل سنت دارد و دشمنانش به اين خاطر به او نسبت شيطان الطاق را داده بودند، كسي بود كه در علم كلام و فن مناظره، حتي از هشام بن حكم كه بهترين شاگرد امام صادق (عليه السلام) بوده، جلوتر بوده است و وقتي انسان مناظرات او را ميشنود، از خوشحالي بال در ميآورد. راوي ميگويد: «من او را ديدم كه در مسجد كوفه نشسته و بحث امامت را خيلي واضح و بيپروا بيان ميكند و حتي درباره غصب خلافت توسط ابوبكر و عمر، بيپروا همه چيز را بيان ميكند. جلو رفتم و با اعتراض به او گفتم: آقاي مؤمن الطاق! اين چه كاري است كه شما ميكنيد؟ در مدينه خود امام صادق (عليه السلام) به من فرمود: مبادا يك وقت از اين حرفها بزني. مؤمن الطاق هم خيلي مؤدبانه به او گفت: اينكه امام (عليه السلام) به شما چنين چيزي فرمود، آيا اين را هم به شما فرمود كه به من هم چنين بگويي كه من هم از اين حرفها نزنم؟ گفت: نه. گفت: خب، پس شما به وظيفه خودتان عمل كنيد». با اين وجود كه اينقدر محترمانه با او صحبت كرد، اما راوي از او عصباني شد و خدمت امام صادق (عليه السلام) آمد و موضوع را عرض كرد و حتي جوابي كه مؤمن الطاق به او گفته بود را هم به امام (عليه السلام) عرض كرد. حضرت فرمود: «آري، من به شما گفتم از اين حرفها نزنيد، اما به او گفتهام از اين حرفها بزند. چون شما به اين فن آشنا نيستيد و او آشنا و عالم به اين فن است و شما خودتان و ديگران را هم به خطر مياندازيد و او هيچ ردّ پايي هم از خود نشان نميدهد. حالا همين شخص را ببيند که اخباريها چه بلايي بر سر او آوردهاند و يا يونس بن عبد الرحمن كه در عصر امام رضا (عليه السلام) و امام جواد (عليه السلام) تقريبا شاخصترين راوي شيعه در خط مقدم دفاع و نماينده امام (عليه السلام) در مدينه است كه وقتي ميآيد خدمت امام (عليه السلام) و خادم ميگويد: آقا! تعدادي از پيرمردان بصره آمدهاند و ميخواهند خدمت شما برسند و از يونس بن عبد الرحمن شكايت كنند. چون فهميده بودند كه يونس از طرف امام (عليه السلام) براي نمايندگي به مدينه اعزام شده بود، جمعي از پيرمردها را جمع كرده بودند و خدمت امام (عليه السلام) فرستاده بودند كه بگويند يونس مرتد و منافق است. امام (عليه السلام)به يونس بن عبد الرحمن فرمود: «برو پشت پرده و بنشين و تا وقتي من نگفتم، بيرون نيا». خود يونس نقل ميكند: «اينها شروع كردند به حرف زدن عليه من. امام (عليه السلام) هم همينجور نشسته بود و گوش فرا ميداد. من پشت پرده نشسته بودم و حق دفاع كردن و يا بيرون آمدن از پشت پرده را هم نداشتم و فقط بدنم ميلرزيد و قطرات اشكم جاري شده بود. فكر ميكردم كه كار من تمام شد. اما بعد از اين كه اينها رفتند امام (عليه السلام) فرمود: يونس از پشت پرده بيرون بيا. من آمدم و افتادم به دست پاي امام (عليه السلام) و شروع كردم بوسيدن و گريه كردن كه آقا من هيچ حرف يا كار خلافي انجام نميدهم. آنها اشتباهي برداشت ميكنند. امام (عليه السلام) فرمود: اي يونس! اگر در دست تو طلا باشد و مردم بگويند كلوخ است، آيا گفتار مردم ارزش آن را كم ميكند و يا بر عكس ؟ گفتم: خير يا بن رسول الله! امام (عليه السلام) فرمود: اي يونس! سعي كن امام زمانت از تو راضي باشد. اگر امامت از تو راضي باشد، اگر تمام مردم مذمت تو را بكنند، چيزي از ارزش تو كم نميشود و بر عكس». علي اي حال! آقاي مدرسي كتابي دارد ظاهرا به نام «مقدمهاي در فقه شيعه» كه در مقدمه اين كتاب حدود 60 صفحه، تاريخ اخباريگري را از عصر معصومين (عليه السلام) تا عصر علامه وحيد بهبهاني (ره) به رهبري ملا محمد امين استر آبادي كه به اوج خود رسيده بود را آورده است. البته ما حرفهاي مدرسي را در مباحث كلامي اصلا قبول نداريم و ايشان را در مباحث امامت و ولايت، انسان كاملا منحرفي ميدانيم. اما در زمينه فقه، ايشان توانمند بوده است. كه در آمريكا حضور دارد و مباحث منحرفانهاي را در مباحث امامت وولايت مطرح ميكند كه بسياري از وهابيها و لائيكها به استناد حرفهاي وي، به شيعه ميتازند. مثلا كتابي دارد به نام «مكتب در فرايند تكامل» كه در اين كتاب، تمام فرهنگ شيعه را حرّاج كرده و در محيط دانشگاه، مباحث ايشان عليه شيعه زياد به چشم ميخورد. چون او، عصمت، علم غيب و بسياري از مسلّمات شيعه درباره امام معصوم (عليه السلام) را زير سؤال برده است و چيزي براي امام معصوم (عليه السلام) باقي نگذاشته است. در سند اين روايت هم سايرين ثقه هستند. اما بحث به أبيبصير ميرسد كه نكته مهمي است. نام ابو بصير را در روايات زياد داريم و حدود 2،275 روايت از ابو بصير در كتب أربعه داريم. اينجا هم معركه آراء است كه مراد از او چه كسي است؟ خيلي از بزرگان حتي علامه حلي (ره) در خيلي جاها روايت را ردّ ميكند ميگويد: «ابوبصير در اين سند، مشترك بين ثقه و ضعيف است و نتيجه، تابع أخسّ مقدمتين است و لذا روايت ضعيف است». حتي برخي از بزرگان، كتاب مستقلي درباره ابو بصير نوشتهاند، مثل مرحوم آقاي خوانساري (ره) که كتابي دارد به نام «رسالة في أبي بصير». از جمله كتابهايي كه در اين زمينه جانانه كار كرده، كتاب مرحوم كلباسي (ره) است به نام «سماء المقال» كه جا دارد اين كتاب چند بار مطالعه شود و در قواعد علم رجال، بينظير است و 90٪ كتاب «كليات علم رجال» آقاي سبحاني، از اين كتاب استفاده شده است. مرحوم حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) درباره ابو بصير تعبيري دارد كه نتيجه سخن مرحوم كلباسي (ره) هم همين است. ايشان فرموده: «هرجا كه ابو بصير، به صورت مطلق بيايد ـ برخلاف جايي كه ابو بصير المكبوب و يا ابو بصير المرادي و يا بصري و يا هر پسوندي باشد و مقيد باشد ـ مراد از او يحيي بن أبي القاسم است كه وثاقتش اتفاقي است و يا مراد از او ليث بن بَختري است كه او هم وثاقتش اتفاقي است». پس ابو بصير مطلق را مشكلي نداريم كه «كلاهما ثقتان و التردد و الإشتراك بين الثقات لا يضر بإعتبار الراوي».
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||