* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 16 فروردين 1389 | تعداد بازديد: 439 | |
نماز تراويح: تراويح در روايات ائمه عليهم السلام (2) | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: نماز تراويح 04 تاريخ: 16 / 01 / 89 بحث ما در رابطه با روايات ائمه (عليهم السلام) در بدعت بودن نماز تراويح و حرمت خواندن نافله ماه رمضان به جماعت بود. 2 روايت را خوانديم كه هر 2 روايت هم از نظر سند، معتبر بود. روايت سوم: اين روايت را مرحوم كليني (ره) در كافي آورده است و مفصل است. أمير المؤمنين (عليه السلام) در خطبهاي، كليه بدعتها و كارهاي نادرست و خلاف شرع و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را كه در زمان خلفاء گذشته انجام شده، ميشمارد كه حدود 30 مورد ميباشد و ميگويد من هم دوست دارم اينها را از بين ببرم و نابود كنم، ولي چه كنم كه در قدرت من نيست و مردم از من تبعيت نميكنم و اگر بخواهم اين أمور را إصلاح كنم، مردم از اطراف من پراكنده ميشوند. به قول معروف: علي ميمانَد و حوضش. شبههاي در صحيح بودن اين روايت نيست: علي بن إبراهيم عن أبيه عن حماد بن عيسي عن إبراهيم بن عثمان عن سليم بن قيس الهلالي قال: خطب أمير المؤمنين (عليه السلام) فحمد الله و أثني عليه، ثم صلي علي النبي (صلي الله عليه و آله)، ثم قال: ألا إن أخوف ما أخاف عليكم خلتان: اتباع الهوي و طول الأمل . . . فقال: قد عملت الولاة قبلي أعمالا خالفوا فيها رسول الله (صلي الله عليه و آله) متعمدين لخلافه، ناقضين لعهده مغيرين لسنته و لو حملت الناس علي تركها و حولتها إلي مواضعها و إلي ما كانت في عهد رسول الله (صلي الله عليه و آله) لتفرق عني جندي حتي أبقي وحدي أو قليل من شيعتي الذين عرفوا فضلي و فرض إمامتي من كتاب الله عز و جل و سنة رسول الله (صلي الله عليه و آله) . . . و الله! لقد أمرت الناس أن لا يجتمعوا في شهر رمضان إلا في فريضة و أعلمتهم أن إجتماعهم في النوافل بدعة، فتنادي بعض أهل عسكري ممن يقاتل معي: يا أهل الاسلام! غيّرت سنة عمر ينهانا عن الصلاة في شهر رمضان تطوعا و لقد خفت أن يثوروا في ناحية جانب عسكري، ما لقيت من هذه الأمة من اليان قبل از من، أعمالي را انجام دادند كه با آن اعمال، عمداً با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به مخالفت برخاستند و عهد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در أمر خلافت نقض كردند و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را تغيير دادند و اگر من بخواهم مردم را به ترك اين أعمال وادار كنم و آنان را به سوي حق و به همان سنتي كه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود بازگردانم، همه لشكريان و يارانم از اطراف من پراكنده خواهند شد تا آنكه من تنها ميمانم يا با تعداد اندكي از شيعيانم كه فضل مرا شناختهاند و از روي قرآن و سنّت رسول اللَّه (صلي الله عليه و آله) مرا امام و واجب الطاعة ميدانند . . . به خدا سوگند! به مردم دستور دادم در ماه رمضان فقط نماز فريضه را به جماعت بخوانند و به آنها اعلام كردم كه به جماعت خواندن نافله ماه رمضان، بدعت است. ولي گروهي از سربازانم كه همراه من با دشمن ميجنگيدند، فرياد زدند: «اي مسلمانان! سنّت عمر تغيير كرد؛ علي ما را از نماز نافله ماه رمضان نهي ميكند». ترسيدم كه اينها در سپاه من شورش و قيام كنند. من از دست اين امّت، از نظر تفرقهاندازي و پيروي آنها از پيشوايان گمراهي و دعوتكنندگان به سوي دوزخ چهها كه نكشيدم. الكافي للشيخ الكليني، ج8، ص58 ـ وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج8، ص46، ح10065 ـ كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص261 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص392 حضرت علي (عليه السلام) فقط آنها را از جماعت خواندن نافله ماه رمضان نهي كرد، ولي آنها جلوي چشم حضرت، سخنش را تحريف كردند و گفتند: علي ما را از نافله ماه رمضان نهي ميكند. حاشيه بحث در جلسه قبل هم اشاره كردم كه در دوران خلفاء، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اينهمه تغيير كرد، ولي يك نفر فرياد نزد: وا سنتا رسول الله! وا سنتا رسول الله! يعني كار به جايي رسيده است كه سنت عمر بالاتر از سنت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) شده است! چرا؟ چه شد؟ چه اتفاقي رخ داد؟ در كتب معتبر أهل سنت آمده است: صلي بنا علي يوم الجمل صلاة ذكرنا صلاة رسول الله صلي الله عليه و سلم. علي بعد از جنگ جمل در بصره نماز ميخواند و صحابه با تعجب ميگويند: اين نماز علي، يادآور نماز رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود. مسند احمد، ج4، ص400 ـ سنن ابن ماجة، ج1، ص296 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج1، ص272 ـ نصب الراية للزيلعي، ج1، ص562 ـ شرح معاني الآثار لأحمد بن محمد بن سلمة، ج1، ص267 ـ الاستذكار لإبن عبد البر، ج1، ص416 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج9، ص175 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج8، ص163 ـ تفسير القرطبي، ج1، ص172 إبن زبير ميگويد: كل سنن رسول الله صلي الله عليه وسلم قد غيرت حتي الصلاة. تمام سنتهاي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) تغيير كرده است، حتي نماز. كتاب الأم للإمام الشافعي، ج1، ص269 ـ معرفة السنن و الآثار للبيهقي، ج3، ص46 أنس بن مالك داشت گريه ميكرد. از او علت آن را پرسيدند: لا أعرف شيئا مما أدركت إلا هذه الصلاة و هذه الصلاة قد ضيعت. از چيزهايي كه درك كرده بودم، فقط نماز را ميشناختم كه آن هم ضايع شد. صحيح البخاري، ج1، ص134 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص175 ـ عمدة القاري للعيني، ج5، ص259 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص200 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج9، ص335 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج19، ص367 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج9، ص106 حسن بصري ميگويد: لو خرج عليكم أصحاب رسول الله صلي الله عليه و سلم ما عرفوا منكم إلا قبلتكم. اگر اصحاب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) حاضر شوند، فقط قبله شما را مطابق با سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ميدانند. جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص200 در جنگ صفين، پيروزي در يك قدمي سپاه حضرت علي (عليه السلام) بود. مالك أشتر ميگويد: تا خيمه معاويه، چند قدم بيشتر نمانده بودم كه برسم. اگر چند لحظه ديگر فرصت داشتم، نطفه فتنه را از بين ميبردم. اگر معاويه از بين ميرفت، ديگر تمام ميشد. لشكريان حضرت علي (عليه السلام)، شمشيرهاي برّان خود را بر روي علي كشيدند و گفتند: يا علي! دستور بده مالك أشتر دست از جنگ بكشد؛ وگرنه تو را ميكشيم. حضرت علي (عليه السلام) هم به مالك أشتر دستور ميدهد برگردد. مالك چند لحظه فرصت ميخواهد تا كار را تمام كند. شورشيان به رهبري أبو موسي أشعري و أشعث و ديگران ميگويند اگر مالك أشتر به جنگ ادامه بدهد، ما تو را ميكشيم. قاصد نزد مالك أشتر ميرود و ميگويد: حضرت علي (عليه السلام) ميگويد اگر دير برگردي، ديگر حضرت علي (عليه السلام) را زنده نميبيني. اين چه مظلوميتي است؟! مالك تعبيري به اين مضمون ميگويد: اگر تمام دنيا را به من ميدادند و از دستم ميگرفتند، اينقدر متأثر نميشدم كه اين قاصد چنين پيامي آورد. مالك أشتر برميگردد و قضيه حَكَمين و خوارج و داستان شهادت حضرت علي (عليه السلام) اتفاق ميافتد. من معتقدم اگر كسي در 30 شب ماه رمضان، هر شب يك ساعت درباره اين روايت سوم بحث كند، شايد انبوهي از مطالبش در پايان ماه رمضان باقي بماند. اين روايت مفصل است. در اين مورد، كتاب شرح أصول الكافي مولي محمد صالح المازندراني، جلد 11، صفحه 393 را هم ببينيد. ايشان هم نكات زيبايي را در شرح اين حديث آورده است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي داخل كردن حجر اسماعيل (عليه السلام) به داخل كعبه با مردم مشكل داشت. اين فقط مشكل حضرت علي (عليه السلام) نبود كه براي اصلاح كردن امور و برگرداندن مردم به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با مردم مشكل داشته باشد. در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است: عايشه ميگويد: از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) پرسيدم: آيا حجر اسماعيل جزء خانه خدا است يا خير؟ حضرت ميفرمايد: بله. پرسيدم: چرا دستور نميدهي حجر اسماعيل را داخل خانه خدا كنند؟ حضرت فرمود: لولا أن قومك حديث عهدهم بالجاهلية، فأخاف أن تنكر قلوبهم، أن أدخل الجدر في البيت و أن ألصق بابه بالأرض. اگر نبود ترس از قوم تو كه هنوز آثار دوران جاهليت و كفر در وجودشان است و اگر نبود ترس از اينكه قوم تو از اسلام برگردند، اين كار را ميكردم. صحيح بخاري، ج1، ص40 و ج2، ص156 و ج8، ص132 ـ صحيح مسلم، ج4، ص100 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: هلم أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي. ولي ميگويند: إن الرجل ليهجر يا قد غلبه الوجع. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه 23 سال زحمت كشيده است، وقتي به صحابه ميگويد از إحرام خارج شويد، ميگويند: أمرنا أن نفضي إلي نسائنا، فنأتي عرفة تقطر مذاكيرنا المني. صحيح مسلم، ج4، ص37 ـ صحيح بخاري، ج8، ص162 چه تعابير زشتي! هنوز آن آداب و أنس به جاهليت در اين عرب از بين نرفته است. هنوز آن عقيده به رئيس قبائل و تأثيرپذيري از رئيس قوم در روحيه اين عرب از بين نرفته است. روشي كه در زمان أبوبكر و عمر بود براي تحميل امور به مردم، نه اين روش را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) داشت و نه حضرت علي (عليه السلام). ادامه بحث روايت چهارم: اين روايت از تفسير عياشي است و مرسل است: عن حريز عن بعض أصحابنا عن أحدهما (ع) قال: لما كان أمير المؤمنين في الكوفة أتاه الناس فقالوا: إجعل لنا إماما يؤمنا في شهر رمضان، فقال: لا و نهاهم أن يجتمعوا فيه، فلما أمسوا جعلوا يقولون: إبكوا في رمضان، وا رمضاناه، فأتاه الحارث الأعور في أناس فقال: يا أمير المؤمنين! ضج الناس و كرهوا قولك، فقال عند ذلك: دعوهم و ما يريدون ليصلي بهم من شاؤوا، ثم قال: «فمن يتبع غير سبيل المؤمنين نوله ما تولي و نصله جهنم و سائت مصيرا (نساء/115)». حريز (بنه عبد الله سجستاني) از بعضي از اصحاب (اين كلمه، عامل مرسل شدن روايت است) از امام باقر (عليه السلام) يا امام صادق (عليه السلام) نقل ميكنند: وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) در كوفه بود، مردم به ايشان گفتند: براي ما امام جماعتي قرار بده تا نافله ماه رمضان را پشت سر او بخوانيم. حضرت فرمود: خير. حضرت آنها را نهي كرد از خواندن نماز تراويح. مردم فرياد زدند: براي مظلوميت ماه رمضان گريه كنيد، وا رمضان! حارث أعور (از ياران علي) خدمت أمير المؤمنين (عليه السلام) آمد و گفت: اي أمير المؤمنين! مردم از سخن تو بدشان آمده و شعار ميدهند. حضرت فرمود: آنها را رها كنيد تا هر چه ميخواهند انجام بدهند و هر كس ميخواهد با آنها نماز تراويح بخواند. سپس فرمود: «هر كس تبعيّت كند غير از راه مؤمنين را، واگذار ميكنيم او را به همان چيزي كه به آن علاقمند شده است ... ». تفسير العياشي، ج1، ص275 در كتاب سُلِيْم بن قيس آمده است كه حضرت ميفرمايد: والله! لو ناديت في عسكري هذا بالحق الذي أنزل الله علي نبيه و أظهرته و دعوت إليه و شرحته و فسرته علي ما سمعت من نبي الله عليه و آله السلام فيه ما بقي فيه إلا أقله و أذله و أرذله و لأستوحشوا منه و لتفرقوا مني. به خدا قسم! اگر يارانم را به سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله) دعوت كنم و مردم را تحميل كنم بر آنچه كه از رسول الله (صلي الله عليه و آله) شنيدهام، جز تعداد اندكي كه عددي نيستند، در اطراف من باقي نميمانند و همه وحشتزده ميرمند و از اطراف من پراكنده ميشوند. كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص251 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج30، ص326 اين 4 روايت در مورد اين بود كه أمير المؤمنين (عليه السلام) صراحت دارد بر اينكه نماز تراويح بدعت است و مردم مخالفت ميكنند و شعار دفاع از سنت عمر را سر ميدهند، ولي خبري از سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست. از اين روايات هم خبري نيست: عليكم به سنتي و سنة الخلفاء الراشدين بعدي. أصحابي كالنجوم، بأيهم إقتديتم إهتديتم. چون به زعم آنها، حضرت علي (عليه السلام) نه جزء خلفاء راشدين است و نه صحابه است. اگر حضرت علي (عليه السلام) جزء خلفاء راشدين و صحابه بود، حداقل بايد به اين دو روايت عمل ميكردند. حاشيه بحث سؤال در اينجا اين سؤال مطرح ميشود: لماذا علي بن أبي طالب لم يجبر أحدا علي بيعته كما في بيعة أبي بكر؟ * حضرت علي (عليه السلام) مردم را بر بيعتش اجبار نكرد. تعدادي هم بودند كه از روز اول از بيعت با حضرت علي (عليه السلام) شانه خالي كردند و گفتند بيعت نميكنيم و از روز اول ساز مخالفت زدند. حضرت علي (عليه السلام) هم دستور نداد به خانهشان حمله كنند و خانههايشان را آتش بزنند و ريسمان به گردنشان ببندند و كشانكشان به مسجد بياورند و بگويد اگر بيعت نكنيد، گردنتان را ميزنيم. نه، حضرت علي (عليه السلام) اين كار را نكرد. در جامعه هم ايجاد رعب و وحشت نكرد تا بيايد يكي از شخصيتهاي دانه درشت را مورد ضرب و شتم قرار بدهد (مانند آنها كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مورد ضرب و شتم قرار دادند) تا ديگران هم حساب كار دستشان بيايد. همانطوري كه در صحيح بخاري از قول عايشه آمده است كه وقتي صحبت از سقيفه ميكند، ميگويد: لقد خوّف عمر الناس و إن فيهم لنفاقا. عمر، مردم را ترساند تا بيايند با أبوبكر بيعت كنند و در ميان همين صحابه، نفاق بود. صحيح بخاري، ج4، ص194، ح3660 عمر از همين صحابه براي أبوبكر بيعت گرفت و رأي جمع كرد، نه از ميان مسيحيان و يهوديان. اگر همچنين روايتي در كتاب كافي بود، 7 آسمان را بر سر كليني (ره) خراب ميكردند و شيعيان مهدور الدم ميشدند. ولي حضرت علي (عليه السلام) همچنين كاري نكرد. * حضرت علي (عليه السلام) مخالفينش را متهم به ارتداد نكرد تا به إتهام إرتداد، هزاران نفر را قتل عام كند. همانطور كه أبوبكر اين كار را انجام داد. بلكه حضرت علي (عليه السلام) درباره خوارجي كه شمشير بر رويش كشيدند، فرمود: هم إخواننا بغوا علينا. اينها برادران ما هستند كه در برابر ما طغيان كردهاند. البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص321 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج8، ص707 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص173 ـ تفسير الثعلبي، ج9، ص79 ـ تفسير البغوي، ج4، ص213 ـ تفسير القرطبي، ج16، ص323 اين منطق حضرت علي (عليه السلام) است. * در برابر اهل صفين ميفرمايد: و الظاهر أن ربنا واحد و نبينا واحد و دعوتنا في الإسلام واحدة. خداي ما و نبي ما و دعوت ما به اسلام يكي است، چرا با هم ميجنگيم. نهج البلاغة، نامه58 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج17، ص141 اين منطق حضرت علي (عليه السلام) است با اصحاب معاويه در جنگ صفين. نگفت كساني كه در برابر ما ايستادهاند، مرتدّ، كافر، نجس، مهدور المال و مهدور الدم هستند. * حضرت علي (عليه السلام) نيامد إعلام كند من آنم كه رستم بود پهلوان، من حاكم و سلطان هستم، اگر كسي از من حساب نبرد، او را ميكشم. همانطور كه ديگران اين كار را كردند. وقتي اموالي براي تقسيم آوردند، سعد بن أبي وقاص از ميان مردم ميآيد و خودش را به عمر ميرساند: فعلاه عمر بالدرة و قال: إنك أقبلت، لا تهابن سلطان الله في الأرض؟ فأحببت بأن أعلمك أن سلطان الله لا يهابك؟ عمر با شلاق، محكم بر سر و صورت سعد بن أبي وقاص زد و گفت: تو جلو آمدي؟! از اينكه من سلطان خدا هستم، نميترسي و حساب نميبري؟ ... . الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص287 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص280 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج12، ص96 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج12، ص564 ولي حضرت علي (عليه السلام) همچنين كاري نكرد. * وقتي عمر نماز ميخواند، نگاه ميكند تا ببيند اين صفهاي جماعت مرتب است. اگر كسي مقداري جلوتر يا عقبتر ايستاده بود، عمر نميگفت صفها را مرتب كنيد، بلكه شلاق را برميداشت و بر سر و صورت آن شخصي كه مقداري جلوتر يا عقبتر ايستاد بود مينواخت: فإن رأي رجلا متقدما من الصف أو متأخرا، ضربه بالدرة. الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص340 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص49 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج12، ص679 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص26 * بعد از نماز عصر، كسي جرأت نميكند نماز بخواند. هر كس نماز ميخواند، عمر بن خطاب او را ميزد: رأيت عمر بن الخطاب يضرب علي الصلاة بعد العصر. المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج2، ص429 ـ مسند أبي يعلي، ج7، ص43 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج2، ص475 ـ شرح معاني الآثار لأحمد بن محمد بن سلمة، ج1، ص304 ـ معرفة السنن و الآثار للبيهقي، ج2، ص276 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج3، ص85 ـ عمدة القاري للعيني، ج7، ص316 ـ الإستذكار لإبن عبد البر، ج1، ص117 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج8، ص179 ـ الإحكام لإبن حزم، ج6، ص821 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج5، ص85 در مسند احمد هم اينچنين آمده است: خرج عمر علي الناس يضربهم علي السجدتين بعد العصر. مسند احمد، ج4، ص102 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج2، ص222 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج2، ص246 در مورد أبو ايوب انصاري ميگويند: قبل از خلافت عمر، بعد از عصر 2 ركعت نماز ميخواند. ولي در زمان عمر جرأت نميكرد بخواند و بعد از عمر باز هم شروع كرد به خواندن نماز بعد از عصر. در صحيح مسلم به نقل از حذيفه آمده است: فابتلينا حتي جعل الرجل منا لا يصلي إلا سرا. به قدري بيچاره و مبتلا شديم كه جرأت نميكرديم بعد از نماز عصر، علناً نماز بخوانيم و فقط مخفيانه نماز ميخوانديم. صحيح مسلم، ج1، ص91 چرا حضرت علي (عليه السلام) آن روش را إجراء نكرد؟ چون هدف حضرت علي (عليه السلام) اين است كه حكم خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در جامعه إجراء شود، نه دلخواه حضرت علي (عليه السلام) و خليفه. چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همچنين كاري نكرده است. حضرت علي (عليه السلام) خودش را بالاتر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميداند. قرآن نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ سوره آل عمران/آيه20 وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ سوره كهف/آيه29 إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ سوره قصص/آيه56 حضرت علي (عليه السلام) خودش را بالاتر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميداند. لذا ميآيد حرفش را ميزنش و ابلاغش را ميكند و اتمام حجت ميكند. هر كس خواست، هدايت ميشود و هر كس نخواست، هدايت نميشود. * حضرت علي (عليه السلام) نميخواهد در دوران حكومتش كار خلافي انجام دهد و فردا اين كارش به حساب اسلام و شريعت نوشته شود. همانطوري كه نسبت به أبوبكر و عمر اين كار را كردند. حضرت علي (عليه السلام) نميخواهد چيزي را خلاف اسلام تأسيس كند و مردم آن را توجيه كنند. همانطوري كه أبوبكر آمد بر خلاف قرآن كه إرث را براي عموم بشر و تمام أنبياء (عليهم السلام) تثبيت ميكند، گفت: إن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال: لا نورث، ما تركنا صدقة. صحيح بخاري، ج4، ص42 ـ صحيح مسلم، ج5، ص153 آقايان هم آمدند توجيه ميكنند كه آيا حديث واحد ميتواند قرآن را تخصيص بزند يا خير؟ آيا حديث واحد ميتواند قرآن را نسخ كند يا خير؟ دليلشان سخن آقاي أبوبكر است. اگر يك حديث نتواند قرآن را نسخ كند، پس چطور آقاي أبوبكر ميگويد: إن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال: لا نورث، ما تركنا صدقة. با اينكه قرآن ميفرمايد: لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ سوره نساء/آيه11 وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ سوره نمل/آيه16 فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا / يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آَلِ يَعْقُوبَ سوره مريم/6ـ5 قرآن، إرث را تثبيت ميكند. * حضرت علي (عليه السلام) در اواخر دوران حكومتش جملهاي دردآور ميفرمايد كه خدا ميداند كه انسان را تا مغز استخوانش آتش ميزند و ميفرمايد: و لقد أصبحت الأمم تخاف ظلم رعاتها و أصبحت أخاف ظلم رعيتي، إستنفرتكم للجهاد فلم تنفروا و أسمعتكم فلم تسمعوا و دعوتكم سرا و جهرا فلم تستجيبوا و نصحت لكم فلم تقبلوا ... . هر آينه، ملّتهاي جهان صبح ميكردند در حاليكه از ستم حاكمان و زمامدارانشان در ترس و وحشت بودند، ولي من صبح ميكنم در حاليكه از ستمگري مردم و پيروان خود وحشت دارم ... . نهج البلاغة، خطبه97 كار را به جايي ميرسانند كه حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: لقد ملأتم قلبي قيحا و شحنتم صدري غيظا و جرعتموني نغب التهمام أنفاسا. دل من از دست شما پر خون است و سينهام از خشم شما مالامال است و كاسههاي غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد. نهج البلاغة، خطبه27 در جايي ديگر ميفرمايد: أللهم إني قد مللتهم و ملوني و سئمتهم و سئموني، فأبدلني بهم خيرا منهم و أبدلهم بي شرا مني. خدايا! من اين مردم را با پند و تذكّرهاي مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند. آنها از من به ستوه آمده و من از آنان به ستوه آمدهام. به جاي آنان افرادي بهتر به من مرحمت فرما و به جاي من بدتر از من بر آنها مسلّط كن. نهج البلاغة، خطبه25 ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||