* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 30 فروردين 1389 | تعداد بازديد: 480 | |
نماز تراويح: اعتراف عمر به بدعت بودن نماز تراويح و توجيه علماي اهل سنت | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: نماز تراويح 13 تاريخ: 30 / 01 / 89 بحث ما در رابطه با نماز تراويح بود كه عرض كرديم علماي اهل سنّت با اينكه تصريح داشتند خليفه دوم گفت: اين صلاة تراويح بدعت است و بدعت خوبي است و با توجه به روايت نبيّ مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمود: كل بدعة ضلالة، براي توجيه اين كار و بيرون رفتن از بدعت و رنگ سنّت دادن به كار خليفه دوم استناد كردند به دو روايت: اقْتَدُوا مِنْ بَعْدِي أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَر و عليكم بسنّتي و سنّة الخلفاء الراشدين من بعدي. ديروز تمام مداركي كه آقايان آوردهاند در رابطه با اقْتَدُوا بَعْدِي أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَر از كتاب مسند احمد و سنن ترمذيخوانديم و امروز ميخواهيم در رابطه با نقدي كه خود علماي اهل سنّت به اين حديث دارند، بحث كنيم. يعني اين حديث، حديثي نيست كه قابل اعتماد باشد؛ حتّي از ديدگاه بزرگان منصف اهل سنّت. روز گذشته هم عرض كردم اگر اين روايت صحيح بود و ريشه و سابقه داشت، بهترين جايي كه اينها بايد به اين روايات استناد ميكردند، سقيفه بني ساعده بود در درگيري ميان مهاجرين و انصار. حال آنكه در آنجا به هيجوجه به اين روايات اشاره نشد. اگر اشاره ميشد، كل نزاع و مخاصمه تمام ميشد. با توجه به اين، بزرگان اهل سنّت مثل مناوي (از شخصيّتهاي برجسته اهل سنّت) در كتاب فيض القدير شرح الجامع الصغير ميگويد: أعلّه أبو حاتم ابو حاتم اين روايت را تضعيف كرده و اين روايت معلول است كلمه معلول به دو معناست. معلول در روايات، معلول به معناي سبب و علّت است كه به ما ميگويند حديث معلول است: لا تشرب الخمر، فانّه مسكر يك معلول هم از عليل ميآيد، يعني بيمار، يعني حديث، غير قابل استناد است. أعلّه ابو حاتم يعني اين حديث بيمار است و شايستگي براي استنباط حكم شرعي ندارد. و قال البزار كإبن حزم: لا يصح، لأن عبد الله لم يسمعه من ربعي و ربعي لم يسمعه من حذيفة بزّار و إبن حزم گفتهاند: اين روايت صحيح نيست. سند روايت مخدوش است و راوياني كه در سند روايت قرار گرفتهاند، همديگر را درك نكردهاند. در سند روايتي كه از خود مسند احمد نقل شد، عبدالله إبن احمد از ربعي و ربعي بن حراش از حذيفه يماني، اصلاً همديگر را درك نكردهاند و واسطهاي كه در ميان بوده، افتاده است و در سند نيست. فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج2، ص72 جناب عُقيلي (از علماي بزرگ رجال) كتابي دارد در ضعفاء كه راويان ضعيف را در كتابش آورده و در آنجا ميگويد: منكر لا اصل له اين حديث، منكر است و هيچ ريشهاي ندارد الضعفاء للعقيلي، ج4، ص95 و ذهبي از ابي بكر نقّاش (از علماي رجال ) نقل ميكند و ميگويد: و هو واه كلمه واه يعني ضعيف بشدّة، يا به تعبير ديگر: حديثي است خيالي و موهوم. كلمه واه از الفاظ دالّ بر ذم است و در مواردي استعمال ميشود كه شدّتِ ضعف، بيشتر باشد. ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص142 إبن حجر عسقلاني در لسان الميزان، ج5، ص237 ميگويد: هذا الحديث لا يثبت اين حديث ثابت نيست هروي (كه از آن تعبير ميكنند به شيخ الإسلام هروي) ميگويد: هذا الحديث موضوع اين حديث ساختگي و جعلي است الدر النضيد، ص97 اين شهادت بزرگان اهل سنّت بود در ضعف و جعل حديث، عدم اثبات حديث و به شدّت ضعيف است. إبن حزم آندلسي (از استوانههاي علمي اهل سنّت، با اينكه ظاهري مذهب است، ولي ديگر مذاهب، او را قبول دارند و خود إبن تيميه در كتاب منهاج السنّة در مواردي به سخنان إبن حزم استناد ميكند) ميگويد: و لو أننا نستجيز التدليس و الأمر الذي لو ظفر به خصومنا طاروا به فرحا، أو أبلسوا أسفا، لإحتججنا بما روي اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر و لكنه لا يصح و يعيذنا الله من الاحتجاج بما لا يصح اگر بنا باشد تدليس را جايز بدانيم (تدليس يعني: حديث را خلاف آنچه كه هست، نشان دادن و حديث ضعيف را صحيح جلوه دادن يا حديث مرفوع و مرسل را مسند و متصّل جلوه دادن) اگر مشابه اين در اختيار مخالفين ما بود، از خوشحالي بال در ميآوردند و بر ما احتجاج ميكردند، اگر همچنين چيزي جايز بود، ما احتجاج ميكرديم به اين حديث. ولي اين (تدليس يا حديث) جايز نيست و به خدا پناه ميبريم كه استدلال كنيم به روايتي غير صحيح الفصل في الملل و النحل، ج4، ص88 خب، ببينيد! اين هم خيلي واضح و روشن است. ميگويد: پناه ميبريم به خدا بر اينكه بخواهيم به چنين حديثي كه صحيح نيست، احتجاج كنيم و يا بخواهيم با تمسّك به تدليس، كار خودمان را جلو ببريم. ذهبي در ترجمه احمد بن صليح ميگويد: حديث« اقتدوا باللذين من بعدي» و هذا غلط و أحمد لا يعتمد عليه اين حديث غلط است و احمد كه در سند روايت قرار گرفته، غير قابل اعتماد است ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص105 همچنين إبن حجر همين تعبير را در لسان الميزان، ج1، ص188 دارد. همچنين در ترجمه احمد بن محمد غالب ميگويد: قال ابن عدي: سمعت أبا عبد الله النهاوندي يقول: قلت لغلام خليل: ما هذه الرقائق التي تحدث بها؟ قال: وضعناها لنرقق بها قلوب العامة اين چيزهايي كه براي ما نقل ميكنيد، چيست؟ ميگويد: ما اين احاديث را جعل كرديم تا قلب مردم را مقداري رقيق و رئوف كنيم نسبت به جناب ابي بكر و عمر مردم ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص141 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص272 يعني وقتي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكنيم كه فرمود: اقْتَدُوا بَعْدِي مِنْ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَر قلب مردم نسبت به اينها نرمتر و لطيفتر ميشود. در ادامه، ابو داود ميگويد: أخشي أن يكون دجّال بغداد ميترسيم اين احمد بن محمد غالبي، دجّال بغداد باشد تا جايي كه ميگويد: و من مصائبه ... قال: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: «اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر و عمر» فهذا ملصق بمالك و قال أبو بكر النقاش: و هو واه از مصيبتهاي اين راوي اين است كه نقل كرد از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كه فرمود: «بعد از من، به ابوبكر و عمر إقتداء كنيد». اين حديثي است كه چسباندهاند به مالك بن انس و ايشان اين روايت را نگفته و ابوبكر نقاش ميگويد: اين حديث به شدت ضعيف است ميزان الإعتدال للذهبي، ج1، ص142 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص273 و خود هيثمي تلاش كرده سندهاي اين روايت را تا ميتواند تفسير كند و با عبارات مختلف و با طُرُق مختلف اين روايت را نقل كند. تا آنجايي كه ميگويد: روي الترمذي منه «اقتدوا بالذين من بعدي أبي بكر و عمر رضي الله عنهما» فقط رواه الطبراني في الأوسط و فيه يحيي بن عبد الحميد الحمّاني و هو ضعيف ترمذي اين روايت را آورده و طبراني هم در كتاب اوسط خود ذكر كرده مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص295 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج3، ص40 خود بزرگان اهل سنّت در همين مورد بحث ما، يعني استدلال حديث «اقْتَدُوا مِنْ بَعْدِي أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَر»، براي سنّت قرار دادن نماز تراويحي كه عمر گفته بدعت است، گفتهاند اين كار، كار نادرستي است و اين آقاياني كه براي مبدّل كردن بدعت به سنّت، به اين روايت استناد كردند، كارشان درست نيست. جناب كحلاني (از استوانههاي علمي اهل سنّت و از اعلام قرن 12 هجري است متوفي 1182 هجري) كلام قسطلاني را در إرشاد الساري نقل ميكند كه قبلاً اشاره كرديم و ميگويد: ما براي مبدّل كردن عمل عمر بن الخطاب، به حديث «اقتدوا من بعدي ابي بكر و عمر» استناد ميكنيم و اين ديگر بدعت نيست و سنّت است. ايشان به قسطلاني اعتراض ميكند و ميگويد: فإنه ليس المراد بسنة الخلفاء الراشدين إلا طريقتهم الموافقة لطريقته (ص) من جهاد الأعداء و تقوية شعائر الدين و نحوها، فإن الحديث عام لكل خليفة راشد، لا يخص الشيخين و معلوم من قواعد الشريعة أن ليس لخليفة راشد أن يشرع طريقة غير ما كان عليها النبي (ص). ثم عمر رضي الله عنه نفسه الخليفة الراشد سمي ما رآه من تجميع صلاته ليالي رمضان بدعة و لم يقل: إنها سنة مراد از سنت خلفاء راشدين، آن كارهايي كه موافق با طريق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. اگر اينها جهاد كردند و شعائر اسلامي را رواج دادند، در حقيقت همان طريقت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. شارع مقدّس براي اينكه مقداري قضيه را تقويت كند و مردم را ترغيب كند بر اينكه اين شعائر ديني بايد منتشر شود، اين روايت را فرموده است. بعد ايشان ميگويد: اين حديث عموميّت دارد و براي تمام خلفاي راشدين است، چرا شما اين را فقط درباره سيره ابوبكر و عمر مخصوص كرديد؟ هر كجا در عملكرد خليفه اول و دوم گير ميكنيد، به اين روايت استناد ميكنيد. آيا در عملكرد خليفه سوم هم استناد ميكنيد؟ نسبت به آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) هم استناد به اين روايت ميكنيد؟ بعد ميگويد: هر خليفه راشدي موظّف است كاري برخلاف كار پيامبر (صلي الله عليه و سلم) انجام ندهد و راهي را بر خلاف راه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نرود. مگر خود عمر، خليفه راشد نيست؟ خودش ميگويد «اين عمل من بدعت است»، شما كاسه داغتر از آش شدهايد! وقتي خود خليفه دوم صراحت دارد جمع كردن مردم بر صلاة تراويح و نماز جماعت خواندن نافله رمضان بدعت است، شما ميخواهيد به زور، طبق استناد به عليكم به سنّتي و سنّة الخلفاء الراشدين، بگوييد نه، عمر اشتباه كرده كه ميگويد بدعت است، ما ميگوييم سنّت است. خود شخص عمر نگفت نماز تراويح، سنت است، بلكه ميگويد بدعت خوبي هست. سبل السلام لمحمد بن اسماعيل الكحلاني، ج2، ص11 ابو حامد غزالي (از شخصيّتهاي بلند آوازه اهل سنّت كه ما هم عمدتاً با كتاب إحياء العلوم او كه يك كتاب اخلاقي است، آشنا هستيم) در كتاب المستصفي في الأصول (كه از كتابهاي درسي حوزههاي علميه اهل سنّت بوده و مثل همان كفاية الأصول آخوند خراساني (ره) و رسائل شيخ انصاري (ره)) ميگويد: الأصل الثاني من الاصول الموهومة: قول الصحابي اصل دوم از اصول خيالي: حجت بودن قول صحابه است. و قد ذهب قوم إلي أن مذهب الصحابي حجة مطلقا و قوم إلي أنه حجة إن خالف القياس و قوم إلي أن الحجة في قول أبي بكر و عمر خاصة لقوله (ص): اقتدوا باللذين من بعدي و قوم إلي أن الحجة في قول الخلفاء الراشدين إذا اتفقوا و الكل باطل عندنا، فإن من يجوز عليه الغلط و السهو و لم تثبت عصمته عنه، فلا حجة في قوله، فكيف يحتج بقولهم مع جواز الخطأ؟ و كيف تدعي عصمتهم من غير حجة متواترة؟ و كيف يتصور عصمة قوم يجوز عليهم الإختلاف؟ و كيف يختلف المعصومان؟ ... بعضي از علماء ما عقيده دارند كه گفتار صحابه، حجّت است. بعضي گفتهاند قول صحابي، اگر مخالف قياس بود، حجّت است. دستهاي گفتهاند: در ميان صحابه، آنكه قولش حجّت است، قول أبو بكر و عمر است يعني قول عثمان و علي حجت نيست و آنها جزء خلفاء راشدين نيستند. بعضي گفتهاند قول خلفاء راشدين حجّت است، به شرط اينكه هر 4 خليفه راشد در يك كاري متّفق باشند. تمام اينها باطل است نزد ما. زيرا كسي كه ميتواند كار اشتباه يا سهو بكند، عصمتش ثابت نيست و نميتواند گفتار او حجّت باشد. پس چگونه ما ميتوانيم به قول صحابه احتجاج كنيم با اينكه ما ميگوييم اينها جايز الخطاء هستند؟ وقتي جايز الخطا هستند، نميتوانيم قول آنها را حجت بدانيم. المستصفي للغزالي، ص168 البتّه يكي از بحثهايي كه يك مقدار امروز بازار داغي پيدا كرده، همين بحث عصمت است. حالا إن شاء ا... اگر فرصت كنيم در يكي دو جلسه روزهاي پنجشنبهمان كه پاسخ به جديدترين شبهات وهّابيّت است، بحث عصمت را مفصّل بحث ميكنيم. چون بعضاً ميبينيم بعضي از دوستانمان حتي با بعضي از اساتيد كه صحبت ميكنيم، در رابطه با استدلال به عصمت، مقداري مشكل دارند. حتّي با يكي از استوانههاي حوزه كه ما خدمتشان ارادت هم داريم و واقعاً در حوزه پاسخگويي به شبهات، يد طولايي دارد، ميگفت: از ائمه (عليهم السّلام) روايت نتوانستيم پيدا بكنيم كه خودشان بگويند معصوم هستيم. عزيزان، مقداري كملطف هستند و در جايجاي كتابهاي كافي و ديگر كتابها، بحث عصمت ائمه (عليهم السلام) از خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آمده است كه ميگويد: ائمه و اهل بيت من معصوماند. أمير المؤمنين (عليه السلام) در چند جاي نهج البلاغه ميگويد: من معصوم هستم، اهل بيت من معصوم است. از خود آقا امام مجتبي (عليه السلام) امام باقر (عليه السلام)، امام صادق (عليه السلام) هم روايت داريم. ما در همين سفر اخيري كه به آلمان داشتيم، در يك هفته، كلّ رواياتي كه ائمه (عليهم السلام) صراحت دارند بر عصمت خودشان، حتّي با سندهاي صحيح، يك تحقيق خيلي گستردهاي كرديم كه إن شاء ا... اگر فرصت شود، تقديم خواهيم كرد. خود آيه تطهير خيلي صراحت دارد. و با صداي بلند ندا ميكند بر عصمت اهل بيت (عليهم السّلام) و همچنين خود آيه مباهله و آيه اطاعت: «أَطِيعُواْ اللّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» كه خود فخر رازي هم صراحت دارد بر اينكه أُوْلِي الأَمْرِ در اينجا عصمت مطلقه دارند، وگرنه أَطِيعُواْ لغو خواهد شد. علي أي حال اينكه ميگويد اينها معصوم نيستند، وقتي معصوم نيستند، قولشان حجّت نيست، ايشان حرف خوبي زده است. يعني علّت اينكه ما سراغ أهل بيت (عليهم السلام) رفتيم و سراغ صحابه نرفتيم، همين رمزش است و عصمت معصومين (سلام الله عليهم) هم از خطاء، هم از نسيان، هم از اشتباه، كاملاً براي ما محرز است و اينكه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اينها را در حديث ثقلين، عِدل قرآن قرار ميدهد، قرآن از هر جهت معصوم از خطاء و نسيان است و اگر بنا باشد عترت معصوم نباشند، خلف لازم ميآيد و يا كذب كلام نبيّ مكرم (صلي الله عليه و آله) لازم ميآيد. خود آقاي مباركفوري هم ميگويد: مراد از سنّت خلفاي راشدين، هر سنّتي نيست؛ بلكه آن سنّتي است كه موافق با طريقه نبيّ مكرم (صلي الله عليه و سلم) است تحفه الأحوذي للمباركفوري، ج3، ص50 همچنين جناب مراغي در كتاب مناهج العقول في شرح منهاج الوصول، ج2، ص402 هم همين تعبير را دارد و ميگويد: استدلال به اين روايات براي حجيّت قول ابي بكر و عمر و اينكه سنّت اينها را سنّت شرعيه بدانيم: فيه نظر، لعموم الخلفاء الراشدين و عدم الدليل علي الحصر في الأربعة 4 نفر هم ملاك نيست. معاويه و يزيد و ديگر خلفاء هم جزء خلفاي راشدين هستند. اگر بنا باشد حجّت باشد، قول همهشان بايد حجّت باشد قال العبري: و فيه نظر، لأن العرف خصصه بالأئمة الأربعة حتى صار كالعلم لهم اين عرف است كه اختصاص داده اين را به اين خلفاي چهارگانه، وگرنه خلفاي چهارگانه هيچگونه موضوعيّتي براي اين قضيه ندارند اين خلاصه بحث بود. اينها استناد كردهاند به 2، 3 روايتي از أمير المؤمنين (عليه السلام) بر مشروعيّت نماز تراويح كه مقداري هم سنداً احتياج به كار دارد و هم دلالةً. ميگويند أمير المؤمنين (عليه السلام) هم در زمان خودش نماز تراويح را راه انداخت و حتي براي زنان يك امام جماعت و براي مردها هم يك امام جماعت قرار داد. يكي از كارهايي كه مخالفين كردهاند، اين است كه در خيلي از موارد مطالب خلاف آوردهاند براي اينكه بتوانند كارهاي بدعت ديگر خلفاء را تثبيت كنند، گفتهاند مثلا أمير المؤمنين (عليه السلام) هم اينچنين كرده است. مثلاً در رابطه با متعه، در خود صحيح بخاري از أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل كردهاند: پيامبر متعه را در غزوه خيبر حرام كرده است حال آنكه ما بحث كرديم كه در غزوه خيبر، هيچ زني همراه مسلمانان وجود نداشت. بعضي وقتها كه دروغگو ميخواهد دروغ بگويد، خيلي دست پاچه ميشود و دروغي را بيان ميكند و بعد ميبيند اين دروغ، به قدري شاخدار است كه خودشان هم نميتوانند باور كنند. حتي ما نقل كرديم از إبن حزم و ديگران كه در غزوه خيبر، سپاهيان اسلام زني با خودشان نبرده بودند و ازدواج با زنان اهل كتاب هم هنوز حلال نشده بود و اضافه بر اين، يكي گفت در غزوه خيبر و يك گفت در جنگ اوطاس و يكي گفت در فلان جنگ. اين آقايان براي اينكه بتوانند كاري را كه جناب خليفه گفتهمتعتان محللتان في زمن رسول الله و أنا أحرمهما را درست كنند، گيج شدند. در رابطه با تراويح هم همچنين كاري كردند و چند روايت را از قول و سيره أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل كردهاند كه نماز تراويح بدعت نيست و سنّت است. ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||