* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 06 ارديبهشت 1389 | تعداد بازديد: 509 | |
نماز تراويح: تلخيص نماز تراويح (1) | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: تلخيص نماز تراويح 01 تاريخ : 06 / 02 / 89 بحث در رابطه با نماز تراويح بود كه ما كلّ مباحث مربوط به تراويح را عرض كرديم و بنا شد كه در يك يا دو جلسه تلخيص مباحث گذشته را ما داشته باشيم براي استناد و تكيه بر او در مباحث و گفتوگو. آنچه كه در اين مباحث مطرح است كه در گذشته روي آن كار كرديم كه قابل پخش هم باشد از رسانهها، موضوع تراويح لغةً بود كه اشاره شد تراويح يعني استراحت كردن. إبن منظور در لسان العرب تعبيرش اين است: سميت بذلك لإستراحة القوم بعد كل أربع ركعات و في الحديث: صلاة التراويح، لأنهم كانوا يستريحون بين كل تسليمتين براي اينكه بعد از هر 4 ركعت، مردم استراحت ميكردند لسان العرب لإبن منظور، ج2، ص462 طُريحي از علماي شيعه ميگويد: التراوح: تفاعل من الراحة، لأن كلا من المتراوحين يريح صاحبه و صلاة التراويح المخترعة من هذا الباب، لأن المصلي يستريح بعد كل أربع هر يك از كساني كه نماز تراويح ميخواند، رفيقش را خسته نباشيد ميگويد و مايه استراحت او ميشود. نماز تراويحي كه اختراع شده و در سنت نيست، از اين باب است. چون نمازگزار بعد از هر 4 ركعت، استراحت ميكند مجمع البحرين للشيخ الطريحي، ج2، ص244 ساير اقوال لغويين را فاكتور ميگيريم و يك اهل لغت از اهل سنت و يك اهل لغت از شيعه. بحث بعدي نماز تراويح از ديدگاه ائمه (عليهم السلام) است. روايات ائمه (عليهم السلام) 2 دسته است. يك دسته در رابطه با اصل نافله ماه رمضان است كه روايات زيادي ما داريم كه هر كسي در ماه رمضان ميتواند عبادت كند، نماز بخواند و شبهاي ماه رمضان را قيام داشته باشد. روايت اول: امّا در رابطه با خود تراويح، يعني نافله رمضان به جماعت، شيخ طوسي (ره) با سند صحيح نقل ميكند: عن حريز عن زرارة و إبن مسلم و الفضيل قالوا: سألناهما عن الصلاة في رمضان نافلة بالليل جماعة فقالا: إن النبي صلي الله عليه و آله كان إذا صلي العشاء الآخرة انصرف إلي منزله، ثم يخرج من آخر الليل إلي المسجد فيقوم فيصلي، فخرج في أول ليلة من شهر رمضان ليصلي كما كان يصلي فاصطف الناس خلفه فهرب منهم إلي بيته و تركهم ففعلوا ذلك ثلاث ليال فقام في اليوم الرابع علي منبره فحمد الله و أثني عليه ثم قال: «أيها الناس! إن الصلاة بالليل في شهر رمضان النافلة في جماعة بدعة و صلاة الضحي بدعة، ألا فلا تجتمعوا ليلا في شهر رمضان لصلاة الليل و لا تصلوا صلاة الضحي فإن ذلك معصية، ألا و إن كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها إلي النار» ثم نزل و هو يقول: «قليل في سنة خير من كثير في بدعة» از حريز بن عثمان از زراره و محمّد بن مسلم و فُضَيْل نقل ميكنند: از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) درباره نماز نافله شب در ماه رمضان به صورت جماعت سؤال كرديم. ايشان فرمودند: ... پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:«اي مردم! نماز نافله در شب ماه رمضان به صورت جماعت و همچنين نماز ضُحيٰ (نافله خواندن بعد از طلوع آفتاب تا چند ساعت بعد) بدعت است. آگاه باشيد! شبانگاه در ماه رمضان براي نماز شب اجتماع مكنيد و نماز ضُحيٰ را بجا مياوريد؛ زيرا معصيت است. آگاه باشيد! هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي، راهش به سوي آتش دوزخ است» سپس از منبر پايين آمد، در حاليكه ميفرمود: «عمل كمي كه در مسير سنّت باشد، از عمل بسياري كه در مسير بدعت باشد، بهتر است» تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج3، ص69، ح226 ـ الإستبصار للشيخ الطوسي، ج1، ص467، ح1807 ـ وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج8، ص45، ح10062 ـ من لا يحضره الفقيه للشيخ الصدوق، ج2، ص137 روايت دوم: شيخ طوسي (ره) با سند موثق نقل ميكند: علي بن الحسن بن فضال عن أحمد بن الحسن عن عمرو بن سعيد المدائني عن مصدق بن صدقة عن عمار عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن الصلاة في رمضان في المساجد قال: لما قدم أمير المؤمنين عليه السلام الكوفة، أمر الحسن بن علي عليه السلام أن ينادي في الناس: لا صلاة في شهر رمضان في المساجد جماعة، فنادي في الناس الحسن بن علي عليه السلام بما أمره به أمير المؤمنين عليه السلام، فلما سمع الناس مقالة الحسن بن علي صاحوا: وا عمراه! وا عمراه! فلما رجع الحسن إلي أمير المؤمنين عليه السلام قال له: ما هذا الصوت؟ فقال: يا أمير المؤمنين! الناس يصيحون: وا عمراه! وا عمراه! فقال أمير المؤمنين عليه السلام: قل لهم: صلوا علي بن حسن بن فضال (از استوانههاي فَتَحي مذهبها است) از احمد بن حسين از عمرو بن سعيد مدائني از مصدق بن صدقة (فَتَحي مذهب) از عمار بن موسي ساباطي (فَتَحي مذهب) نقل ميكند: از امام صادق (عليه السلام) درباره خواندن نماز نافله ماه رمضان در مساجد سؤال كردم و حضرت فرمود: وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) وارد كوفه شد، به امام حسن (عليه السلام) أمر كرد تا به مردم بگويد: نبايد نافله ماه رمضان را در مساجد به جماعت خواند. امام حسن (عليه السلام) هم اين كار را كرد و به مردم اعلام كرد. وقتي مردم اين سخن را شنيدند، فرياد زدند: اي واي عمر! اي واي عمر! (يعني سنت عمر در حال نابودي است و اينها ميخواهند سنت عمر را از بين ببرند). وقتي امام حسن (عليه السلام) به نزد أمير المؤمنين (عليه السلام) برگشت، حضرت سؤال كرد: اين چه صدايي بود؟ امام حسن (عليه السلام) فرمود: اي أمير المؤمنين (عليه السلام)! مردم فرياد ميزدند: اي واي عمر! اي واي عمر!. أمير المؤمنين (عليه السلام) هم به امام حسن (عليه السلام) فرمود كه به مردم بگويد: (حالا كه به حرف من گوش نميدهيد) نمازتان را بخوانيد تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج3، ص70، ح227 ـ وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج8، ص46، ح10063 واقعاً اينجا جاي تأسف دارد كه وقتي خليفه دوم ميآيد و برخلاف سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز تراويح را به راه مياندازد و خودش هم ميگويد بدعت هست، كسي فرياد وا سنة رسول الله نميگويد. اين واقعاً جاي تعجب و سؤال و تأسف دارد. ولي وقتي سنت خليفه دوّم را كه خود گفته بدعت است، أمير المؤمنين (عليه السلام) ميخواهد كنار بزند، مردم وا سنة عمرا ميگويند. روايت سوم: اين روايت معتبر است و مرحوم كليني (ره) در كافي دارد كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: أعلمتهم أن إجتماعهم في النوافل بدعة، فتنادي بعض أهل عسكري ممن يقاتل معي: يا أهل الاسلام! غيّرت سنة عمر ينهانا عن الصلاة في شهر رمضان تطوعا و لقد خفت أن يثوروا في ناحية جانب عسكري، ما لقيت من هذه الأمة من الفرقة و طاعة أئمة الضلالة و الدعاة إلي النار. به آنها اعلام كردم كه به جماعت خواندن نافله ماه رمضان، بدعت است. ولي گروهي از سربازانم كه همراه من با دشمن ميجنگيدند، فرياد زدند: «اي مسلمانان! سنّت عمر تغيير كرد؛ علي ما را از نماز نافله ماه رمضان نهي ميكند». ترسيدم كه اينها در سپاه من شورش و قيام كنند. من از دست اين امّت، از نظر تفرقهاندازي و پيروي آنها از پيشوايان گمراهي و دعوتكنندگان به سوي دوزخ چهها كه نكشيدم الكافي للشيخ الكليني، ج8، ص58 ـ وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج8، ص46، ح10065 ـ كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ص261 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص392 ـ تفسير عياشي، ج1، ص275 ـ مستطرفات السرائر لإبن إدريس الحلي، ص638 اينكه مردم در مقابل بدعتهاي خلفاء قبلي ساكت نشستند و اعتراض نكردند و در زمان حضرت علي (عليه السلام) كه حضرت ميخواست اين بدعتها را بردارد، صداي مردم درميآيد، براي اين است كه احساس ميكنند ابو بكر و عمر برايشان خير دنيا بيشتر آورده يا دين را بهتر حس ميكند، برداشتشان اين است اينها بايد به مردم آنها جواب بدهند ما كه وكيل مدافع آنها نيستيم و آنهايي كه عمل صحابه را سنت ميدانند و صحابه را عادل ميدانند و عمل كرد صحابه را در رديف سنت شرعي ميدانند، آنها بايد جواب بدهند كه چرا اين چنين هست. اينها عوامل زيادي داشته است. بحث ترس است، ايجاد رعب وحشت است، تبعيت از قوم و قبيله است. مسلمانهايي كه قبل از فتح مكه مسلمان بودند، آمارشان چقدر است؟ و كساني كه بعد از فتح مكه مسلمان شدند، آمارشان چقدر است؟ اينها را يك مقايسه كنيد. مجموع كساني كه در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند در فتح مكه، از 10 هزار نفر تجاوز نميكند. شما 20 هزار نفر هم تصور كنيد كه نيامدند، ميشود 30 هزار نفر. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخواهد از دنيا ميرود، يعني 2 سال بعد از فتح مكه، چقدر صحابه است؟ 120 هزار. افرادي كه بعدا در مكه مسلمان شدند، در زير شمشير برّان سربازان اسلام، أمير المؤمنين (عليه السلام) در خطبه شانزدهميفرمايد: فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ كسانيكه در فتح مكه مسلمان شدند، مسلمان نشدند، بلكه تظاهر به اسلام كردند و كفر ظاهري را به كفر باطني مبدل كردند بعد از اين كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) برميگردد به مدينه، افرادي كه دسته دسته، فوج فوج ميآيند مسلمان ميشوند، افرادي كه انتظار داشتند روزي بتوانند جلوي نشر اسلام را بگيرند و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) را از بين ببرند و در جنگ احزاب، همه شرق و غرب و شمال و جنوب را بسيج كردند براي نابودي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و نابودي مدينه، نابودي اسلام. ولي بعد از فتح مكه، مأيوس شدند و يقين كردند تلاش اينها ثمر ندارد و همه، دسته دسته آمدند مسلمان شدند. فرض گيريم قبل از فتح مكه 30 هزار مسلمان داشتيم كه قطعاً نداشتيم، بعد از فتح مكه، يك مجموعه 90 هزار نفري بر اين مجموعه اضافه ميشود. كساني كه از اسلام، چيزي جز نام نميشناسند، از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جز يك فردي كه توانسته در مكه، بر مخالفين و دشمنانش پيروز شود، چيزي در ذهنشان نيست و با معارف اسلامي آشنا نيستند و قلباً هم ايمان نياورند: و قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا و قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ سوره حجرات/آيه14 اين آيه چيست؟ خُب اين بشر و اين افرادي كه أنس با اسلام ندارند و خيليها هم به تبع از رئيس قبيله مسلمان شدند، در ميان عرب، به تعبير يكي از بزرگان، تبعيت از رئيس قبيله، حرف اوّل را ميزند، اينها آمدهاند و با بحث تكيه بر زور، بحث در خلافت ابو بكر را مطرح كردند. در خود صحيح بخاري در رابطه با قضيه سقيفه از قول عاشيه نقل ميكند: لقد خوّف عمر الناس و إن فيهم لنفاقا براي بيعت، عمر مردم را ترساند و ايجاد رعب و وحشت كرد؛ چون در ميان مردم نفاق رايج و شايع بود صحيح البخاري، ج4، ص195 اينهايي كه 21 سال عليه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تلاش كردند (13 سال در مكه، 8سال در مدينه) و در روز فتح مكه، زير شمشير مسلمان شدند، بغض و كينه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و اسلام، با تمام وجود اينها و رگ و پوست و استخوانشان عجين شده، با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نميتوانند به صراحت مبارزه كنند و ميآيند با أهل بيت (عليهم السلام) مبارزه ميكنند، قضيه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) از همين باب است، قضيه امام مجتبي (عليه السلام)، قضيه امام حسين (عليه السلام). چه شده و چه اتفاقي ميافتد كه سبّ علي بن ابيطالب (عليه السلام) در بالاي منابر، سنت ميشود؟ به تعبير زمخشري: بر بالاي 70 هزار منبر، علي را ناسزا ميگويند خب چرا؟ حضرت علي (عليه السلام) چه كرده؟ چه گناهي دارد حضرت علي (عليه السلام)؟ به تعبير حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها): و مَا نَقَمُوا من إبن أبي طالب إِلَّا نَكِيرَ سَيْفِهِ جز شمشيري كه در ركاب امير مؤمنين كشيده هيچ جرمي ندارد شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج16، ص233 ـ الأمالي للشيخ الطوسي، ص375 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص147 ـ معاني الأخبار للشيخ الصدوق، ص355 به تعبير إبن أبي الحديد، خود أمير المؤمنين (عليه السلام) ميگويد: گناهم جز اينكه شمشير در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كشيدم و با دشمنان اسلام جنگيدم، چيز ديگري نيست بعد ميگويد: أهكذا أَطَاعَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَه؟ آيا پاداش كسي كه در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از خدا و از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تبعيت كند، اين است كه شما داريد انجام ميدهيد؟ خب، اينها آمدند در فرهنگ مردم چيزي را درست كردم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: من سبّ علي فقد سبّني نميتوانند با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مبارزه و مخالفت كنند و ناسزا بگويند و ميآيند بدل و قائم مقام درست ميكنند و ميآيند از آن كانال، يك جايگاه سبّ از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) درست ميكنند، كه بيايند حضرت علي (عليه السلام) را ناسزا بگويند و از كانال ناسزا گفتن به علي بن أبي طالب (عليه السلام) عقده دلشان و كينهشان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ابراز كنند و چيز ديگري ندارد. اگر بناست صحابه محترم باشد، بايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمود: فلا تسبوا اصحابي ... هر كس اصحاب من را سبّ كند، لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين چطور مردم اين را نشنيدند؟ و روايات ديگر را كه بايد حضرت علي (عليه السلام) سبّ بشود را شنيدند؟ خود إبن عقيل در النصايح الكافية ميگويد: وقتي عمر بن عبد العزيز ميخواست سبّ علي را بردارد، از گوشه و كنار مسجد فرياد برآوردند كه عمر بن عبد العزيز سنت پيامبر را از بين ميبرد يعني سبّ حضرت علي (عليه السلام) سنت شده است و ضد ارزش، ارزش شده! با توجه به اين قضايا، شما ديگر نبايد خلاف اين انتظار را داشته باشيد كه وقتي عمر ميآيد يك بدعتي را بنا ميكند و خودش هم ميگويد: «نعم البدعة : بدعت خوبي است»، نه يك بدعت طبيعي و مردم اعتراض نميكنند و نميگويند: «وا سنة رسوله الله». ولي أمير المؤمنين (عليه السلام) ميگويد: «سنت عمر بايد از بين برود» اين بدعت هست، ولي مردم فرياد ميزنند: «وا سنة عمرا» من يك بحثي را داشتيم كه چرا أمير المؤمنين (عليه السلام) به زور متوسل نشد؟ نگفت حتماً مردم بايد اين نماز تراويح را كنار بگذارند؟ شمشير نكشيد، ايجاد رعب و وحشت نكرد؟ همانطوري كه عمر اين كار را كرد و عاشيه ميگويد: لقد خوّف عمر الناس و إن فيهم لنفاقا براي بيعت، عمر مردم را ترساند و ايجاد رعب و وحشت كرد؛ چون در ميان مردم نفاق رايج و شايع بود صحيح البخاري، ج4، ص195 أمير المؤمنين (عليه السلام) از اين ايجاد رعب و وحشت استفاده نميكند. أمير المؤمنين (عليه السلام) مخالفينش را به مرتدّ شدن متهم نميكند. همانطور كه ابو بكر گفت: هر كس به من زكات ندهد ولو نماز هم بخواند، حج هم برود من اينها را مرتد ميدانم و با اينها مقاتله ميكنم صحيح البخاري، ج2، ص109، ح110 ابوبكر صراحتاً گفت: والله! لأقاتلن من فرّق بين الصلاة و الزكاة، فإن الزكاة حق المال: و الله! لو منعوني عناقا كانوا يؤدونها إلي رسول الله صلي اللّه عليه و سلم، لقاتلتهم علي منعها اگر اين زكاتي كه به پيامبر ميدادند، به منِ أبو بكر ندهند، قسم به خدا كه با اينها جهاد ميكنيم و اينها را نابود ميكنم أمير المؤمنين (عليه السلام) همچنين كاري نميكند. و دهها قضاياي ديگر كه ما ميبينيم در خلافت أبو بكر و عمر و عثمان بوده براي اجراي منويات خودشان. حتي عمر براي اينكه مردم در صف نماز جماعت يكي جلوتر، يكي عقبتر ميايستد و ميبيند صف نماز مساوي نيست، شلاق ميكشد و آن كسي كه را كه جلوتر يا عقبتر ايستاده را با شلاق ميزند و صف جماعت را مساوي ميكند. انساب الأشراف للبلاذري، ج10، ص418 كسي از صحابه جرأت نميكند بعد از نماز عصر، نماز مستحبي بخواند. هر كس نماز بخواند بعد از نماز عصر، شلاق جناب خليفه عمر بن خطاب بدن او، گردن او، سر او را مينوازد. المصنف لإبن أبي شيبة، ج2، ص429 مسلم در صحيحش از قول حذيفه نقل ميكند: فابتلينا حتي جعل رجل منا لا يصلي الا سرّا ما در دوران خلافت عمر گرفتار شده بوديم و بعد از نماز عصر، كسي جرأت نميكرد آشكارا در مسجد نماز بخواند و پشت درهاي بسته به صورت مخفيانه نماز ميخواندند. صحيح مسلم، ج1، ص91، ح291 أمير المؤمنين (عليه السلام) يك همچنين كاري نميكند. چرا؟ براي اينكه حضرت علي (عليه السلام) نميخواهد اينچنين قضايايي به حساب اسلام نوشته شود. اسلامي كه ميگويد: لا إِكْراهَ فِي الدِّين سوره بقره/آيه256 مَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَ مَن شَاء فَلْيَكْفُرْ سوره كهف/آيه29 اسلامي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با آن عظمت ميگويد: فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ سوره نحل/آيه82 لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ سوره غاشيه/آيه22 تو وكيل مدافع مردم نيستي! حق نداري مردم را به اجبار به ايمان دعوت كني! أمير المؤمنين (عليه السلام) هم نميخواهد كاري انجام بدهد، ولو در تراويح يا در جاهاي ديگر كه اينها بعدا به حساب اسلام نوشته بشود. فرق است بين كسي كه خلافت را ميخواهد براي خودش و كسي كه خلافت را قبول ميكند براي رسالت پروردگارش، براي دينش. نكته سوم در اين بحث، نماز تراويح از ديدگاه فقهاي شيعه است. فقهاي بزرگ شيعه مثل مرحوم شيخ طوسي (ره) صراحت دارد: نافله ماه رمضان را به جماعت خواندن، بدعت است» الخلاف للطوسي، ج1، ص528 محقق حلي (ره) در المعتبر، جلد 2، صفحه 370 ميگويد: و الجماعة فيها بدعة علامه حلّي (ره) در المنتهي، جلد 1، صفحه 358 ميگويد علماء شيعه اجماع دارند بر: الجماعة في نافلة رمضان بدعة منتهي المطلب (ط . ق) للعلامة الحلي، ج1، ص358 پس تا الآن ما چند نكته را خوانديم: ائمه (عليهم السلام) نماز جماعت خواندن نافله در ماه رمضان را بدعت ميدانند و أمير المؤمنين (عليه السلام) مردم را وادار نكرد و تمام فقهاي شيعه، نماز تراويح را بدعت ميخوانند. در رابطه با روايات آقايان اهل سنت در رابطه با نماز تراويح، آقايان چند روايت نقل كردند در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله) كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز ميخواند و عدهاي آمدند پشت سر حضرت و به ايشان اقتداء كردند و حضرت متوجه شد و رفت داخل خانه و مسجد را ترك كرد: فخرج إليهم مغضبا فقال لهم رسول الله صلي الله عليه و سلم: ما زال بكم صنيعكم حتي ظننت أنه سيكتب عليكم، فعليكم بالصلاة في بيوتكم، فإن خير صلاة المرء في بيته إلا الصلاة المكتوبة رسول الله (صلي الله عليه و سلم) با حالت غضب خارج شد و فرمود: من امشب براي نماز تراويح نيامدم. چون نميخواهم [و ميترسم با خواندن نافله ماه رمضان به جماعت] نماز تراويح بر شما واجب شود. نافله ماه رمضان را در منارل خود بخوانيد. بهترين نماز، نمازي است كه در خانه خوانده شود، مگر نمازهاي واجب صحيح بخاري، ج7، ص99، كتاب الأدب، باب ما يجوز من الغضب و الشدة لأمر الله عز وجل ـ صحيح مسلم، ج2، ص188 قطعاً اين كه «فخرج إليهم مغضبا» خب يك مسائلي در كار بوده، يك مقدماتي بوده كه پيغمبر غضبناك به طرف مردم ميآيد، شك و شبهاي نيست. «فخرج إليهم مغضبا» چيست؟ اگر واقعاً بنا بود حضرت اعتراض كند، همان جا كه مردم نماز ميخواندند بر ميگشت، ايها الناس اين كار شما اشتباه است، غلط است، همانجا غضبناك ميشد. در روايت بعدي آمده است: أن رسول الله صلي الله عليه و سلم صلي ذات ليلة في المسجد فصلي بصلاته ناس، ثم صلي من القابلة فكثر الناس، ثم اجتمعوا من الليلة الثالثة أو الرابعة فلم يخرج إليهم رسول الله صلي الله عليه و سلم، فلما أصبح قال: قد رأيت الذي صنعتم و لم يمنعني من الخروج إليكم إلا أني خشيت أن تفرض عليكم و ذلك في رمضان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شبي در مسجد نماز [نافله ماه رمضان] خواند و مردم هم پشت سرش نماز خواندند و شب بعد هم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) آمد نماز خواند و مردم زياد شدند. در شب سوم و چهارم، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به مسجد نيامد و فردايش فرمود: كار شما را ديدم كه وقتي من نماز خواندم، آمديد پشت سر من نماز خوانديد. فقط به خاطر اينكه به جماعت خواندن نافله ماه رمضان بر شما واجب نشود، ديگر به مسجد نيامدم صحيح بخاري، ج2، ص252، ح2012 و «توفي رسول الله و الأمر علي ذلك» و نماز تراويح ترك شد و مردم به جماعت نخواندند بعد از أمر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «نماز تراويح نافله رمضان به جماعت خوانده نشود». در اين روايات آمدند براي اينكه يك تلطيف صورت بدهند، بين غضب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و بين امر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه «صلوا في بيوتكم» پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «من ميترسم اين إصرار شما باعث بشود اين نماز بر شما واجب شود» و اين با آنچه كه امر ضروري است بين شيعه و سني كه وجوب، حرمت، إباحه، إستحباب و كراهت أشياء، تابع خواست مردم نيست، بلكه احكام خمس تابع مساله است. اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «خواسته شما باعث ميشود، نماز بر شما واجب بشود»، خلاف يك أمر ضروري اسلامي است و خواست مردم در حكم إلهي تأثيرگذار نيست. آنچه كه حكم إلهي را تغيير ميدهد يا تشريع ميكند، مصالح موجود در أمور است. اگر در يك امري مصلحت باشد، طبق مصلحت، احكام خمسه بر او تعلق ميگيرد. اين روايات كه ميگويد: «من ميترسم شما إصرارتان باعث شود نافله ماه رمضان به جماعت واجب بشود»، خلاف اين قضيه است. حتي بعضاً هم إبن حجر عسقلاني در فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 3، صفحه 11 اشاره دارد اينكه خواست مردم باعث شود نمازي واجب بشود، «و في ذلك اشكال». دسته دوم از روايات اين است: من قام رمضان ايمانا و احتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه، قال إبن شهاب: فتوفي رسول الله صلي الله عليه و سلم والأمر علي ذلك، ثم كان الأمر علي ذلك في خلافة أبي بكر و صدرا من خلافة عمر رضي الله عنهما پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت و مردم نماز تراويح نميخواندند. در دوران خلافت أبو بكر نماز تراويح نميخواندند. در بخشي از خلافت عمر نماز تراويح نميخواندند صحيح بخاري، ج2، ص251، ح2009 همه شرّاح صحيح بخاري آوردهاند كه «وَ الْأَمْرُ عَلَي ذَلِكَ» يعني: و الأمر علي ترك الجماعة في التراويح و لم يكن رسول الله جمعا الناس علي القيام پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مردم را جمع نكرد تا نماز بخوانند فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص218 ـ عمدة القاري للعيني، ج11، ص125 ـ إرشاد الساري للقسطلاني، ج3، ص425 نووي در شرح صحيح مسلم همين تعبير را دارد و ميگويد: «فتوفي رسول الله صلى الله عليه و سلم و الأمر على ذلك ثم كان الأمر على ذلك في خلافة أبي بكر و صدرا من خلافة عمر» معناه إستمر الأمر هذه المدة على أن كل واحد يقوم رمضان في بيته منفردا، حتى إنقضى صدرا من خلافة عمر، ثم جمعهم عمر على أبي بن كعب فصلى بهم جماعة و استمر العمل على فعلها جماعة معناي اين عبارت اين است كه عدم جماعت خواندن نافله ماه رمضان، در زمان پيامبر، ابو بكر و بخشي از خلافت عمر استمرار داشت و مردم در خانههاي خودشان نماز را فراديٰ ميخواندند و عمر مردم را جمع كرد و گفت: پشت سر أبي بن كعب نماز بخوانيد و اين عمل تا الآن استمرار پيدا كرده است شرح مسلم للنووي، ج6، ص40 دسته ديگر روايات اين است: الناس أوزاع متفرقون يصلي الرجل لنفسه و يصلي الرجل، فيصلي بصلاته الرهط، فقال عمر: إني أري لو جمعت هؤلاء علي قارئ واحد لكان أمثل، ثم عزم فجمعهم علي أبي بن كعب، ثم خرجت معه ليلة أخري و الناس يصلون بصلاة قارئهم، قال عمر: نعم البدعة هذه و التي ينامون عنها أفضل من التي يقومون، يريد آخر الليل و كان الناس يقومون أوله مردم به صورت پراكنده نماز ميخوانند و هر كس براي خودش نافله ماه رمضان ميخواند. عمر گفت: اگر اين مردمي كه به صورت پراكنده نماز ميخوانند، پشت سر يك امام جماعت نماز بخوانند، بهتر است. سپس عمر تصميم گرفت و أبي بن كعب را امام جماعت قرار داد. شب ديگر با عمر به مسجد رفتيم و ديديم كه مردم، نافله ماه رمضان را به صورت جماعت ميخوانند و عمر گفت: اين نماز تراويح، چه بدعت خوبي است! كساني كه در خانه ميخوابند، برتر از كساني هستند كه در مسجد عبادت ميكنند. راوي ميگويد: منظور عمر اين است كه بهتر است نماز تراويحدر آخر شب خوانده شود، ولي مردم در اول شب ميخواندند صحيح بخاري، ج2، ص252 بزرگان اهل سنت هم صراحت دارند بر اينكه نماز تراويح از بدعتهاي خليفه دوم است. قسطلاني ميگويد: سماه [عمر] بدعة، لأنه (صلي الله عليه و سلم) لم يبين لهم الإجتماع لها و لا كان في زمن الصديق و لا أول الليل و لا كل ليلة و لا هذا العدد. در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، در زمان ابو بكر اينطوري نبود كه مردم بروند نماز تراويح بخوانند و نه اوّل شب بخوانند و نه هر شب بخوانند و نه 20 ركعت بخوانند، تمام اينها از بدعتهاي خليفه دوم است إرشاد الساري شرح صحيح البخاري للقسطلاني، ج4، ص457 مانند اين تعابير را آقاي إبن قدامه، عيني، إبن حجر عسقلاني و قلقشندي هم دارند المغني لعبد الله بن قدامه، ج1، ص798 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج11، ص126 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج4، ص296 ـ مآثر الأنافة في معالم الخلافة للقلقشندي، ج2، ص337 پس ثبت بر اينكه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز تراويح نبوده، در زمان أبو بكر هم نبوده و در بخشي از خلافت عمر هم نبوده و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم نهي كرد و جناب خليفه مردم را بر پشت سر آقاي أبي إبن كعب جمع كرد. ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||