* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 19 آبان 1388 | تعداد بازديد: 431 | |
نکاح متعه: پاسخ به شبهات متعه (بحث روايي) (1) | ||
پخش صوت
دان لود | ||
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع: نكاح متعه ـ بخش سوم: نظر وهابيت 06 جلسه 28 ـ تاريخ: 19/08/88
در جلسات گذشته، پيرامون حلّيت متعه از آيات قرآن بحث كرديم. موضوع مهم و اساسي در مورد متعه، شبهاتي است كه وهابيت و بزرگان اهل سنت در اين زمينه دارند. ما تلاش ميكنيم حرفهاي خود وهابيت را در رابطه با اين شبهات مطرح كنيم و بعد هم نظر مفسّرين اهل سنت را كه نسبت به متعه، شبهاتي را مطرح كردهاند، خواهيم آورد. يكي از اساسيترين شبهاتي كه اهل سنت روي آن مانور ميدهند، اين است كه قرآن صراحت دارد بر حلّيت متعه. از طرفي در صحيح بخاري و صحيح مسلم و ساير سنن و مسانيد، روايات متعددي بر حليت متعه آمده است و غير قابل انكار است و از طرفي هم با نهي خليفه دوم از متعه مواجه ميشوند. اهل سنت، قول به جواز و حليت متعه را نوعي مخالفت با سيره خليفه دوم ميدانند و برايشان غير قابل قبول است مبنايي را انتخاب كنند كه سيره و روش خليفه دوم را زير سوال ببرد. قرآن در رابطه با ارث گذاشتن أنبياء (عليه السلام) صراحت دارد و در مورد حضرت سليمان و داود (عليهما السلام) ميفرمايد: «وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ(سوره نمل/آيه16)» و از قول حضرت زكريا (عليه السلام) ميفرمايد: «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آَلِ يَعْقُوبَ (سوره مريم/آيه6ـ5)». اما اينها ميآيند با يك روايت جعلي و ساختگي ابوبکر ميگويند كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث» و قرآن را زير سوال ميبرند. اگر قرآن زير سوال برود، براي اينها هيچ مسئلهاي نيست، ولي خليفه و ابوبکر و عمر نبايد زير سوال بروند. براي توجيه كار خليفه دوم هم سراغ برخي شبهات و توجيهات و تأويلات رفتند. اساسيترين حرفي كه دارند، بحث نسخ متعه است. حدود 70٪ قدرت علمي خودشان را در ردّ حليت متعه، روي نسخ متعه متمركز كردهاند.
1. إبنتيميه «لقد ثبت عن النبي (ص) أنه حرم متعة النساء بعد الإحلال، هكذا رواه الثقات في الصحيحين و غيرهما عن الزهري عن عبد اللّه و الحسن إبني محمد بن الحنفية عن أبيهما محمد بن الحنفية عن علي بن أبي طالب أنه قال لإبن عباس: لما أباح المتعة؟ إنك إمرؤ تائه، إن رسول اللّه حرم المتعة و لحوم الحمر الأهلية عام خيبر : از قول پيامبر (ص) ثابت است كه متعه را بعد از حلال كردن آن، حرام كرده است. همچنين در صحيح مسلم و صحيح بخاري آمده است: وقتي إبن عباس قائل به مباح بودن متعه شد، علي بن أبي طالب به او گفت: تو، مردي ديوانه هستي. رسول الله، متعه و گوشت ألاغهاي أهلي را در سال خيبر حرام كرده است» «رواه عن الزهري أعلم أهل زمانه بالسنة و أحفظهم لها، أئمة الإسلام في زمنهم، مثل مالك بن أنس و سفيان بن عيينة و غيرهما ... و لم يختلف أهل العلم بالحديث في أنّ هذا الحديث صحيح متلقى بالقبول، ليس في أهل العلم من طعن فيه : زهري، كه عالمترين و حافظترينِ اهل زمانش به سنت است و پيشواي اسلام در زمان خودش است، نقل ميكند: كسانيكه آگاه به علم حديث هستند اختلافي ندارند كه اين حديث، صحيح و متلقي به قبول است و نيست كسيكه اين روايت را تضعيف كند و طعنه بزند به آن» «و قد تنازع رواة حديث عليّ هل قوله: «عام خيبر» توقيت لتحريم الحُمُر فقط أو له و لتحريم المتعة؟ فالأول قول إبن عيينة و غيره، قالوا: إنما حرمت عام الفتح و من قال بالآخر قال: إنها حرّمت ثم أحلت ثم حرمت و ادعت طائفة ثالثة أنها أحلت بعد ذلك، ثم حرمت في حجة الوداع : اختلاف دارند راويان حديث علي كه: آيا كلمه «عام خيبر»: 1. قيد براي گوشت الاغهاي اهلي است 2. قيد براي گوشت الاغهاي اهلي و تحريم متعه است؟ كسانيكه قائل به سخن اول هستند، سفيان بن عيينه و ديگران هستند كه ميگويند: گوشت الاغهاي اهلي در عام الفتح حرام شد. كساني كه قائل به سخن دوم هستند، ميگويند: متعه حرام شد، سپس حلال شد و سپس حرام شد. گروه سومي هم ادعا ميكنند كه باز هم متعه بعد از جنگ خيبر حلال شد و در حجة الوداع حرام شد» منهاج السنة لإبنتيمية، ج4، ص189ـ190 ، تحفة إثنا عشرية للدهلوي، ص612ـ615 «الروايات المستفيضة المتواترة متواطئة على أنّه حرّم المتعة بعد إحلالها و الصواب أنّها بعد أن حرمت لم تحلّ و أنّها إنما حرمت عام فتح مكة و لم تحل بعد ذلك و لم تحرم عام خيبر، بل عام خيبر حرمت لحوم الحمر الأهلية : احاديث مستفيض و متواتر، بر روي هم انباشته شده كه رسول الله متعه را بعد از حلال شدنش حرام كرد. حرف صحيح اين است: متعه، بعد از حرام شدن، ديگر حلال نشد. متعه، در سال فتح مكه حرام شد و بعد از آن هم حلال نشد و در سال جنگ خيبر حلال نشد. بلكه در سال جنگ خيبر، گوشت الاغهاي اهلي حرام شدند» منهاج السنة لإبنتيمية، ج4، ص190 2. محمد بن عبد الوهاب «روى عن عليّ أنه قال: رسول اللّه نهى عن نكاح المتعة. رواه البخاري و مسلم و غيرهما : از علي روايت شده: رسول الله نهي كرد از نكاح متعه. بخاري و مسلم و ديگران هم اين مطلب را نقل كردهاند» رسالة في الرد على الرافضة لمحمد بن عبد الوهاب، ص34ـ35 ـ صحيح بخاري، ج3، ص246 ـ صحيح مسلم، ج3، ص1027 «عن إبن عباس قال: كانت المتعة مباحة ثم حرمها الرسول. روى إبن عباس: كانت المتعة في أول الإسلام حتى نزلت هذه الآية:«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ (سوره نساء/آيه23)» و تصديقها من القرآن «إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ (سوره مؤمنون/آيه6)» : از ابن عباس نقل شده: متعه، مباح بود و سپس رسول الله آن را حرام كرد. ابن عباس روايت كرده است: متعه، جائز بود در اول اسلام تا اينكه اين آيه نازل شد: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ» و قرآن هم تصديق ميكند با اين آيه: «إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ» » رسالة في الرد على الرافضة لمحمد بن عبد الوهاب، ص35 ـ سنن الترمذي، ج3، ص430 يعني: زن متعهاي، زوجه نيست. چون زوجه، ويژگيها و حقوقي دارد كه در متعه نيست. «عن سلمة بن الأكوع قال: رخّص لنا رسول اللّه (ص) عام أوطاس في المتعة ثلاثا ثم نهى عنها : سلمة بن أكوع نقل ميكند: رسول الله (ص) در جنگ أوطاس ـ مشهور به جنگ هوازن ـ به مدت سه روز، متعه را بر ما حلال كرد و سپس نهي كرد از آن» مجموعة المؤلفات لمحمد بن عبد الوهاب، ج10، ص121 ـ صحيح مسلم، ج4، ص131 نكته اينها مسائلي بود كه ما توانستيم از وهابيت پيدا كنيم. تلاش ما در بحثهايمان اين است كه در موارد اختلافي، نگوييم كه اختلاف ميان شيعه و سني است. بحث با اهل سنت را كنار ميگذاريم و فعلا بحث با وهابيت را دنبال ميكنيم و اگر ثابت كرديم كه حق با شيعه است، اگر حرف اهل سنت هم همان حرف وهابيت است، مطالب ما براي آنها هم ثابت است. لذا، ما بايد بحثهايمان را به سمت وهابيت بكشانيم كه جنگ تمام عيار نرمافزاري عليه شيعيان دارند. ما يكسري اختلافات صريح ويژه ميان خودمان و وهابيت داريم كه ارتباطي با اهل سنت ندارد و بحث حرمت توسل، حرمت شفاعت، زيارت قبور، حرمسازي و موارد ديگر، از جمله موارد اختلافي ما با وهابيت است. اگر از بعضي بزرگان اهل سنت هم مواردي از اين قبيل ميآيد، آنها را متأثر از تفكر وهابيت ميدانيم. يكسري بحثهاي اختلافي در حوزه امامت امير المومنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) و عصمت ائمه (عليهم السلام) داريم كه وهابيت با اهل سنت مشترك هستند. همانطور كه وهابيت منكر عصمت ائمه (عليهم السلام) هستند و صدها شبهه وارد ميكنند و هتاكانه مطرح ميكنند و ادب را رعايت نميكنند، اهل سنت هم همان شبهات را مطرح ميكنند. لذا ما ناگزيريم كه در برخورد با وهابيت، به شبهات آنها پاسخ بدهيم و پاسخ به وهابيت، پاسخ به اهل سنت است. بارها هم به دوستان توصيه كرديم كه در برخورد با اهل سنت و وهابيت، بايد آن ادب متناسب با اهل بيت (عليهم السلام) را رعايت كنيم. امير المومنين (عليه السلام) فرمود: «لا تتكلموا بالفحش، فإنه لا يليق بنا و لا بشيعتنا : در هنگام سخن گفتن، ناسرا نگوييد؛ زيرا ناسزا گفتن، نه زيبنده ماست و نه زيبنده شيعيان ما (جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج13، ص432)». ما هرگونه فحش و اهانت را، حتي به وهابيت، گناه و معصيت ميدانيم. اما لعن و نفرين، مشروع است؛ زيرا «طلب الدعاء من الله» است و فرهنگ قرآني است و كلمه «لعن»، بيش از 30 مرتبه در قرآن استعمال شده است. ولي كلمه «سبّ» را در يك مورد به كار برده كه آن هم نهي است: «وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ (سوره أنعام/آيه108)». يعني حتي به بت و بتپرستان، حق فحش دادن و ناسزا گفتن نداريم. امام رضا (عليه السلام) ميفرمايد: «فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا (وسائل الشيعة للحر العاملي، ج27، ص92)». شما يك مورد را نميتوانيد پيدا كنيد كه علي بن إبيطالب (عليه السلام)، امام حسن (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و ساير ائمه (عليهم السلام)، فحاشي كرده باشند. نقد دارند، ولي فحاشي ندارند. به تعبير مرحوم شهيد مطهري (ره): «امير المومنين (عليه السلام) نقدهاي خيلي تند و صريحي دارد». برخورد ائمه (عليهم السلام) با مخالفان، غير از آن برخوردي بود كه امير المومنين (عليه السلام) با مخالفان داشت. چون احساس ميكردند كه زمان خودشان، غير از زمان امير المومنين (عليه السلام) است. ما هم بايد ببينيم كه عصر ما منطبق با ويژگيهاي عصر كداميك از ائمه (عليهم السلام) است؟ امام صادق (عليه السلام) «تبرّي» دارد. حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني هم ميفرمايد: «بدون تبرّي، تولّي محقق نميشود. تا «لا إله» را نگوييد، «إلا الله» را نميتوانيد بگوييد». يعني با الله گفتن، توحيد محقق نميشود؛ چون مشركين هم الله ميگفتند: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ (سوره عنكبوت/آيه63) * وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ (سوره عنكبوت/آيه63)». ولي در كنار الله گفتن، اينها را هم داشتند: «وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى (سوره زمر/آيه3) * وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ (سوره يونس/آيه18)». لذا، تبرّي، يك أمر ضروري و جزء عقائد لا ينفكّ شيعه است. ولي معناي تبرّي اين نيست كه برويم بالاي منبر، فحاشي كنيم. جناب آقاي سيّدان كه از فضلاء و مشهورين شهر مشهد مقدس است، ميفرمود: «در ديداري كه با مقام معظم رهبري داشتم، 3 نكته را به ما فرمود تا لحاظ كنيم: 1. بحث تبرّي، بايد در خفاء باشد. 2. اهانت به مقدسات اهل سنت، بايد برچيده شود. 3. دفاع از امير المومنين (عليه السلام)، حدّ و مرزي ندارد». ما هم بايد به اين شكل از اهل بيت (عليهم السلام) دفاع كنيم. يكي از دوستان نقل ميكرد كه يكي از علماء منبري كه اهل سنت را در بالاي منبر، سبّ و لعن ميكرد، گفت: من از طريق تلفن با عبد الحميد صحبت ميكردم و به او گفتم: من گاهي اشتباه و تندي ميكردم و الان هم از آنها برگشتهام. عبد الحميد گفت: ما دست شما را ميبوسيم. خدمتي كه شما به ما كرديد، هيچكس نكرد. گفتم: چطور؟ گفت: يكسري از جوانان ما ميخواستند شيعه بشوند و عقائدشان متزلزل شده بود و اين صحبتها و فحاشيهاي شما باعث شد تا آنها در عقائدشان ثابتقدم بمانند و شيه نشوند». اين كارهايي كه ما انجام ميدهيم، توجهي به عواقبش نداريم. [ادامه بحث اصلي] روايات دال بر اثبات نسخ متعه اهل سنت، روايات متعددي مبني بر اثبات نسخ متعه آوردهاند. ابتداء اين روايات را ميبينيم و سپس به نقد تك تك آنها ميپردازيم. در كنار رواياتي كه اينها استدلال ميكنند، رواياتي است كه دلالت ميكند بر مشروعيت متعه و عمل صحابه هم آنها را تقويت ميكند روايت اول: در صحيح مسلم آمده است: «عن إياس بن سلمة عن أبيه قال: رخّص رسول الله صلى الله عليه و سلم عام أوطاس في المتعة ثلاثا، ثم نهى عنها : إياس بن سلمة از پدرش نقل ميكند: رسول الله (ص) در جنگ أوطاس ـ مشهور به جنگ هوازن ـ به مدت سه روز، متعه را بر ما حلال كرد و سپس نهي كرد از آن». صحيح مسلم، ج4، ص131، كتاب النكاح، نكاح المتعة و بيان أنه أبيح ثم نسخ ثم أبيح ثم نسخ و استقر تحريمه إلى يوم القيامة روايت دوم: سبرة بن معد جهني نقل ميكند: «أذن لنا رسول الله صلى الله عليه و سلم بالمتعة، فانطلقت أنا و رجل إلى إمرأة من بنى عامر كأنها بكرة عيطاء، فعرضنا عليه أنفسنا، فقالت: ما تعطى؟ فقلت: ردائي و قال صاحبي: ردائي و كان رداء صاحبي أجود من ردائي و كنت أشبّ منه، فإذا نظرت إلى رداء صاحبي أعجبها و إذا نظرت إليّ أعجبتها، ثم قالت: أنت و رداؤك يكفيني، فمكثت معها ثلاثا، ثم إن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: من كان عنده شئ من هذه النساء التي يتمتع فليخل سبيلها : رسول الله(صلى الله عليه و سلم) به ما اجازه متعه كردن داد. من و يكي از صحابه، رفتيم سراغ زني از قبيله بنيعامر كه گردن بزرگي داشت مانند شتر جوان و براي متعه كردن، خودمان را بر او عرضه كرديم. گفت: در برابر اين متعه، چه ـ مهريهاي ـ ميخواهيد بدهيد؟ گفتم: اين ردائي كه بر دوشم است. رفيق من هم گفت: اين ردائي كه بر دوشم است. رداء رفيق من بهتر از رداء من بود و من جوانتر و زيباتر از او بودم. وقتي آن زن به رداء رفيق من نگاه كرد، خوشش آمد و وقتي به چهره من نگاه كرد، خوشش آمد و به من گفت: تو و رداء تو براي من كفايت ميكنيد. من هم سه روز با او متعه كردم. سپس رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فرمود: كساني كه زنان متعهاي دارند، آنها را رها كنند». صحيح مسلم، ج4، ص131، كتاب النكاح، نكاح المتعة و بيان أنه أبيح ثم نسخ ثم أبيح ثم نسخ و استقر تحريمه إلى يوم القيامة نكته اگر صحيح مسلم را نگاه كنيد، ميبينيد كه حدود 10 روايت از سبره جهني با الفاظ مختلف آمده است. اگر كسي توجيه نباشد، فكر ميكند كه اين 10 روايت، مختلف است؛ حال آنكه تمام اين روايات، منتهي ميشود به يك نفر با يك موضوع، ولي با الفاظ مختلف و اين الفاظ مختلف، انسان را به شك مياندازد كه آيا اين روايات صحت دارد يا نه؟ مگر ميشود يك راوي، يك قضيه را به 10 شكل مختلف روايت كند؟! اگر يك راوي، يك موضوع را با دو عبارت متفاوت نقل كند، قبول است. اگر چند راوي يك روايتي را با برداشت خودشان نقل كنند، قبول است. ولي اگر يك راوي يك روايت را به 10 شكل مختلف نقل كند، موجب شك در اصل روايت ميشود. روايات ديگر هم إن شاء ا... در جلسات بعدي بيان خواهد شد.
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||