* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 20 آبان 1386 تعداد بازديد: 410 
اذان از ديدگاه فريقين: تشريع اذان از ديدگاه مذاهب اربعه اهل سنت (2)
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 


20/08/86

 

تشريع اذان از منظر مذهب حنفي

جلسه قبل نظريه فقهاي اهل سنت را بررسي کرديم. اول نظريه حنفي‌ها را آ‌ورديم و بعد نظريه مالکي‌ها را از کتاب المدونة الکبري آورديم. عرض کرديم که چيزي جديد که در نظريه مالک بود، روايت ابومحذوره بود که بعداً در اين باره مفصل صحبت خواهيم کرد.

 

علت شکل گيري مذاهب اربعه

اهل سنت قبل از ابوحنيفه مذاهب متعددي داشتند و حتي افرادي که به مراتب از ابوحنيفه در فقه و حديث قوي‌تري بودند وجود داشتند؛ ولي از آن‌جايي که حکومت عباسي احساس کرد، فقه جعفري گستره ويژه‌اي پيدا کرده و مردم توجه خاصي به فقه امام صادق پيدا مي‌کنند؛ به ويژه در آن مقطع درگيري بني اميه و بني العباس که امام باقر و امام صادق عليه السلام توانستند در تربيت شاگران نهايت تلاش را بکنند. فقط در حوزه درسي آقا امام صادق عليه السلام چهار هزار نفر از شيعه و سني بودند که من احساس مي‌کنم از آن چهار هزار نفر، نزديک پانصد نفر از روات و بزرگان اهل سنت پاي صحبت امام صادق عليه السلام بودند و اين براي حکومت قابل تحمل نبود و لذا اينها خواستند که در برابر مکتب امام صادق عليه السلام مکتب جديدي را تأسيس کنند و بهترين کسي که در اين زمينه ماجراجو بود و مي‌توانست در برابر امام صادق بايستد و بر خلاف کتاب و سنت با رأي و قياس و استحسان وارد حوزه فقهي شود، ابو حنيفه نعمان بن ثابت بود. حکومت او را تقويت کرد و در حقيقت يک دکاني در برابر دکان امام صادق عليه السلام باز کند. بعد که ديد اين قضيه خوب گرفت، رفتند سراغ مالک، بعد از مالک هم سراغ شافعي رفتند و تقريباً احمد بن حنبل هم خيلي فقيه نبود. اصل تأسيس مذهب حنبلي‌ها به خاطر قضاياي ديگري بود که خيلي هم طرفدار نداشتند و شايد الآن هم کمترين طرفدار در ميان مذاهب اسلامي مذهب احمد بن حنبل است. البته وهابي‌ها عمدتاً از نظر فقهي تابع احمد بن حنبل هستند؛ گرچه در خيلي از قضايا با احمد بن حنبل مخالفت دارند.

 

اهميت بيش از حد وهابيت به ابن تيميه

امروزه وهابيت امام خودشان را ابن تيميه قرار داده‌اند. نه تنها گفتار ابن تيميه را بر احمد بن حنبل؛ بلکه گفتار او را بر تمام صحابه مقدم مي‌کنند. اگر روايتي از عمر و مطلبي را هم ابن تيميه بگويد، مي‌گويند ابن تيميه حرفش بر حرف عمر و همچنين بر محمد بن عبد الوهاب مقدم است

محمد بن عبد الوهاب مايه علمي چنداني نداشت. هر کدام از کتاب‌هاي فقهي وهابيت چند فتواي شاذه از محمد بن عبد الوهاب بيشتر ندارد؛ ولي ابن تيميه آدم نابغه‌اي بود و ذهن جوّالي هم داشت.

 

انتقاد‌هاي حسن بن فرحان مالکي از وهابيت

حسن بن فرحان مالکي کتابي دارد که توصيه مي‌شود اين کتاب را بخوانيد که با هر بار خواندن، مطلب جديدي به معلومات خواننده افزوده مي‌شود. او که خود مالکي مذهب و دبير دبيرستان‌هاي عربستان سعودي است. شخصي فرهنگي و روشن‌فکر است. وي کتابي دارد به نام «داعية وليس بنبي» يعني: «محمد بن عبد الوهاب مدعي بود و پيامبر نبود». الحق و الإنصاف با اين که ايشان وهابي است؛ ولي وهابي معتدل و ميانه رويي است، در اين کتاب نقدي جانانه‌ نسبت به وهابيت داشته و از محمد بن وهاب انتقاد شديد و بي سابقه‌اي نموده است.

اگر روي سايت‌هاي وهابيت برويد، آن طوري که وهابي‌ها بر عليه حسن بن فرحان مالکي موضع گرفته‌اند و فحش مي‌دهند، به شيعه اين طور فحش نمي‌دهند. البته قبل از ايشان بن علوي مالکي کتابي نوشت به نام «مفاهيم يجب أن تصحح». کتابي که آبرو و حيثتي براي وهابيت نگذاشت. اضافه بر اين که ايشان يکي از مراجع تقليد درجه اول مالکي‌هاي عربستان است. الحق اين کتاب، کتاب زيبايي است. وقتي اين کتاب نوشته شد، در آن زمان مفتي اعظم عربستان «بن باز» بود، که حکم اعدام ايشان را صادر کرد و گفت: ايشان مقدسات وهابي‌ها را مورد حمله قرار داده و با پنبه سر بريده است. بن علوي مالکي شخصيتي شناخته شده بود، سه روز در مدينه تدريس مي‌کرد و چهار روز در مکه، در درسش هم بيش از هفتصد، هشتصد نفر شرکت مي‌کرد و در بين دوائر دولتي مريدان زيادي داشته است. ايشان خودش را رساند به فهد و گفت: محمد بن عبد الوهاب يک مجتهد بود، من هم يک مجتهدم. اگر يک مجتهدي بيايد و نظر يک مجتهد ديگر را نقض کند، حکم اعدام نمي‌خواهد. حکم اعدام را لغو کردند و مي‌گويند بن باز به خاطر همين قضيه دق کرد و مُرد؛ چون آبرو و حيثيتش رفت.

علي اي حال، امروز فقه حنبلي منحصر شده به وهابي‌ها. حنبلي مذهب در ميان ديگر مذاهب خيلي کم داريم. شايد شصت در صد از اهل سنت حنفي هستند؛ با اين که مذهب حنفي، ضعيف‌ترين و فاسد‌ترين مذهب فقهي بوده است. احمد بن حنبل فقيه نبود و حتي يک فتوي هم از ايشان ندارند و روي عللي او را عَلَم کردند. فقه حنفي فاسد‌ترين فقيه و پر فاصله‌ترين فقه با سنت و کتاب است و بزرگان اهل سنت هم خيلي عليه او حرف زده‌اند. آن قدر که عليه ابو حنيفه بزرگان اهل سنت حرف زده‌اند، در تکفير او، در تکذيب او... براي کمتر کسي حرف‌ زده‌اند؛ ولي با تمام اين هجمه‌اي که بر عليه ابوحنيفه شده است، امروز حرف اول را حنفي‌ها مي‌زنند.

 

کيفيت تشريع اذان از منظر مذهب شافعي

امام شافعي در کتاب الأم، جلد 1، صفحه 104 در رابطه با اذان بحث مفصلي دارد. ايشان در باب حکاية الأذان همان عبارتي را که مالک از ابو محذوره آ‌ورده بود، مي‌آورد و مي‌گويد:

بَابُ حِکايةِ الأذان أخبرنا الرَّبِيعُ قال أخبرنا الشَّافِعِي قال أخبرنا مُسْلِمُ بن خَالِدٍ عن بن جُرَيجٍ قال أخبرني عبد الْعَزِيزِ بن عبد الْمَلِک بن أبي مَحْذُورَةَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بن مُحَيرِيزٍ أخبره وکان يتِيمًا في حِجْرِ أبي مَحْذُورَةَ حين جَهَّزَهُ إلَى الشَّامِ قال فَقُلْت لِأَبِي محذوره أَي عَمِّ إنِّي خَارِجٌ إلَى الشَّامِ وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ أُسْأَلَ عن تَأْذِينِک فَأَخْبِرْنِي قال نعم قال خَرَجْت في نَفَرٍ فَکنَّا في بَعْضِ طَرِيقِ حُنَينٍ فَقَفَلَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم من حُنَينٍ فَلَقَينَا رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم في بَعْضِ الطَّرِيقِ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم بِالصَّلَاةِ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم فَسَمِعْنَا صَوْتَ الْمُؤَذِّنِ وَنَحْنُ مُتَّکئُونَ فَصَرَخْنَا نَحْکيهِ وَنَسْتَهْزِئُ بِهِ

مي‌گويد: از جنگ حنين که باز مي‌گشتيم، مؤذن پيامبر اذان مي‌گفت و ما صدايمان را بلند کرديم و اذان مؤذن را تکرار مي‌کرديم و او را مسخره مي‌کرديم.

الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1393، الطبعة: الثانية

مي‌گويد: از جنگ حنين که باز مي‌گشتيم، مؤذن پيامبر اذان مي‌گفت و ما صدايمان را بلند کرديم و اذان مؤذن را تکرار مي‌کرديم و او را مسخره مي‌کرديم. ابو محذوره تا فتح مکه کافر بوده است.

فَسَمِعَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم الصَّوْتَ فَأَرْسَلَ إلَينَا إلَى أَنْ وَقَفْنَا بين يدَيهِ فقال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم أَيکمْ الذي سَمِعْت صَوْتَهُ قد ارْتَفَعَ فَأَشَارَ الْقَوْمُ کلهم إلَي وَصَدَقُوا فَأَرْسَلَ کلَّهُمْ وَحَبَسَنِي فقال قُمْ فَأَذِّنْ بِالصَّلَاةِ فَقُمْت وَلَا شَيءَ أَکرَهُ إلى من رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم وَلَا مِمَّا أَمَرَنِي بِهِ

پيامبر فرمود برخيز و اذان بگو. برخواستم و اذان گفتم در حالي که چيزي نزد من از رسول خدا صلّي الله عليه و آله و اذاني که امر کرده بود کريه‌تر نبود. 

الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1393، الطبعة: الثانية

خود شافعي در کتابي که برايشان فوق درجه اعتبار را دارد نقل مي‌کند که ابو محذوره گفت: که چيزي بدتر از پيامبر نزد من نبود. هم از اذان متنفر بودم و هم از رسول خدا.

بِهِ فَقُمْت بين يدَي رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم فَأَلْقَى عَلَي رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم التَّأْذِينَ هو نَفْسُهُ فقال قُلْ اللَّهُ أَکبَرُ الله أکبر اللَّهُ أَکبَرُ اللَّهُ أَکبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ ثُمَّ قال لي ارْجِعْ وَامْدُدْ من صَوْتِک ثُمَّ قال أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَي على الصَّلَاةِ حَي على الصَّلَاةِ حَي على الْفَلَاحِ حَي على الْفَلَاحِ اللَّهُ أَکبَرُ اللَّهُ أَکبَرُ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ ثُمَّ دَعَانِي حين قَضَيت التَّأْذِينَ فَأَعْطَانِي صُرَّةً فيها شَيءٌ من فِضَّةٍ ثُمَّ وَضَعَ يدَهُ على نَاصِيةِ أبي مَحْذُورَةَ ثُمَّ أَمَرَّهَا على وَجْهِهِ ثُمَّ من بَينِ يدَيهِ ثُمَّ على کبِدِهِ ثُمَّ بَلَغَتْ يدُهُ سُرَّةَ أبي مَحْذُورَةَ ثُمَّ قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم بَارَک اللَّهُ فِيک وَبَارَک عَلَيک

نزد رسول خدا بودم که رسول خدا خودش اذان را بر من القا نمود و آن را به اين ترتيب به من آموزش داد، فرمود بگو: اللَّهُ أَکبَرُ الله أکبر اللَّهُ أَکبَرُ اللَّهُ أَکبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ سپس به من فرمود با صدايي مقداري آرام‌تر اين گونه بگو: أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَي على الصَّلَاةِ حَي على الصَّلَاةِ حَي على الْفَلَاحِ حَي على الْفَلَاحِ اللَّهُ أَکبَرُ اللَّهُ أَکبَرُ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ سپس حضرت هنگامي که من اذان گفتم مرا دعا نمود و کيسه‌اي از درهم به من هديه داد و دستش را بر پيشاني من نهاد و فرمود: آفرين بر تو و خداوند بر تو برکت عنايت کند.

الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1393، الطبعة: الثانية

از نظر قاعده فقهي و قاعده اصولي اگر يک راوي مطلبي را نقل کند، اگر اين مطلب به ضرر خودش باشد، از باب اقرار العقلاء علي انفسهم مي‌گيريم و بر طبق او حکم جاري مي‌کنيم. اگر مطلبي به نفع خودش بود، به ديوار مي‌کوبيم. اين که مي‌گويد پيامبر دعا کرد، مي‌خواهد براي خودش يک تقدسي ايجاد کند. اين که مسخره مي‌کرده است در ميان مردم مشهور شده بوده و به زور داشت اذان مي‌گفت، براي اين که آن را سر پوش بگذارد، مي‌گويد پيامبر براي من دعا کرد.

فَقُلْت يا رَسُولَ اللَّهِ مُرْنِي بِالتَّأْذِينِ بِمَکةَ فقال قد أَمَرْتُک بِهِ فَذَهَبَ کلُّ شَيءٍ کان لِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم من کرَاهَتِهِ وَعَادَ ذلک کلُّهُ مَحَبَّةً لِلنَّبِي صلى اللَّهُ عليه وسلم فَقَدِمْت على عَتَّابِ بن أُسَيدٍ عَامِلِ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم فَأَذَّنْت بِالصَّلَاةِ عن أَمْرِ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم قال بن جُرَيجٍ فَأَخْبَرَنِي ذلک من أَدْرَکت من آلِ أبي مَحْذُورَةَ على نَحْوٍ مِمَّا أخبرني بن مُحَيرِيزٍ وَأَدْرَکت إبراهيم بن عبد الْعَزِيزِ بن عبد الْمَلِک بن أبي مَحْذُورَةَ يؤَذِّنُ کما حَکى بن مُحَيرِيزٍ ( قال الشَّافِعِي ) وَسَمِعْته يحدث عن أبيه عن بن مُحَيرِيزٍ

گفتم: اي رسول خدا مرا براي اذان گفتن در مکه امر نما حضرت فرمود امر نمودم... من به امر رسول خدا براي نماز اذان مي‌گفتم...

 

الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1393، الطبعة: الثانية

حنبلي‌ها در کتاب المغني، جلد 1،‌ صفحه414 همان قضايايي را قبلاً آورده‌ايم که روايت عبد الله بن زيد را مي‌آورد:

والأصل في الاذان ما روى مُحَمَّدِ بن إِسْحَاقَ قال حدثني محمد بن إبراهيم بن الْحَارِثِ التيمي عن مُحَمَّدِ بن عبد اللَّهِ بن زَيدِ بن عبد رَبِّهِ قال حدثني عبد اللَّهِ بن زَيدٍ قال لَمَّا أَمَرَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِالنَّاقُوسِ لِيضْرَبَ بِهِ لِلنَّاسِ في الْجَمْعِ لِلصَّلاَةِ طَافَ بي وأنا نَائِمٌ رَجُلٌ يحْمِلُ نَاقُوساً في يدِهِ فقلت له يا عَبْدَ اللَّهِ أَتَبِيعُ النَّاقُوسَ قال ما تَصْنَعُ بِهِ قال فقلت نَدْعُو بِهِ إلى الصَّلاَةِ قال أَفَلاَ أَدُلُّک على ما هو خَيرٌ من ذلک قال فقلت له بَلَى قال تَقُولُ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حي على الصَّلاَةِ حي على الصَّلاَةِ حي على الْفَلاَحِ حي على الْفَلاَحِ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله ثُمَّ أستأخر غير بَعِيدٍ ثُمَّ قال تَقُولُ إذا أُقِيمَتِ الصَّلاَةُ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حي على الصَّلاَةِ حي على الْفَلاَحِ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله فلما أَصْبَحْتُ أَتَيتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا رأيت فقال انها لَرُؤْيا حَقٌّ ان شَاءَ الله فَقُمْ مع بِلاَلٍ فَأَلْقِ عليه ما رَأَيتَ فَلْيؤَذِّنْ بِهِ فإنه أَنْدَى صَوْتاً مِنْک قال فَقُمْتُ مع بِلاَلٍ فَجَعَلْتُ أُلْقِيهِ عليه وَيؤَذِّنُ بِهِ قال فَسَمِعَ بِذَلِک عُمَرُ بن الْخَطَّابِ وهو في بَيتِهِ فَخَرَجَ يجُرُّ رِدَاءَهُ يقول والذي بَعَثَک بِالْحَقِّ لقد رأيت مِثْلَ الذي أُرِىَ قال فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَلِلَّهِ الْحَمْدُ

اصل در اذان آن چيزي است که محمد بن اسحاق روايت کرده و گفته: محمد بن إبراهيم بن الحارث تيمي از محمد بن عبد اللَّه بن زيد بن عبد ربه از عبد اللَّه بن زيد روايت کرد که زماني که رسول خدا صلى الله عليه و آله سلم امر نمود تا ناقوسي بسازند تا مردم را براي نماز جمع نمايد شخصي در حالي که من خواب بودم به دور من مي‌چرخيد و در دست خود ناقوسي داشت به او گفتم: اي بنده خدا آيا اين ناقوس را مي‌فروشي؟ او گفت: با اين ناقوس مي‌خواهي چه کار کني؟ گفتم: مي‌خواهم تا به وسيله آن مردم را براي نماز با خبر سازم. او گفت: آيا به چيزي بهتر تو را راهنمايي نکنم؟ گفتم: آري. گفت: اين چنين مي‌گويي: الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حي على الصَّلاَةِ حي على الصَّلاَةِ حي على الْفَلاَحِ حي على الْفَلاَحِ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله سپس با اندکي فاصله وقتي براي نماز به پا مي‌خيزي اين چنين مي‌گويي: الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حي على الصَّلاَةِ حي على الْفَلاَحِ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ الله أَکبَرُ الله أَکبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله هنگامي که صبح شد نزد رسول خدا صلّي الله عليه وآله آمدم و او را از خواب خود باخبر ساختم حضرت فرمود: اين رؤياي حقي بوده است که تو ديده‌اي. برخيز و به همراه بلال برو و او را آموزش بده تا به همين شکل اذان بگويد چرا که او صدايي رساتر از تو دارد مي‌گويد: من هم همين کار را انجام دادم. وقتي عمر در خانه خود اين صدا را شنيد در حالي که ردايش بر زمين کشيده مي‌شد از خانه به سوي مسجد مي‌دويد تا خود را به پيامبر رسانيد و به پيامبر عرضه داشت به خدايي که تو را به نبوت مبعوث ساخت سوگند که من نيز مانند همان خوابي که او ديده را ديدم رسول خدا صلّي الله عليه وآله از اين خبر خدا را شکر نمود.

المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج 1، ص 243، اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسي أبو محمد الوفاة: 620 ، دار النشر: دار الفکر - بيروت - 1405، الطبعة : الأولى.

بعد آقاي ابن قدامه، متوفاي 620 مي‌گويد:

رواه الأثرم وأبو داود وذکر الترمذي آخره بهذا الاسناد وقال: هو حديث حسن صحيح.

اثرم و ابوداود آن را روايت کرده و ترمذي نيز آخر آن را با همين سند بيان کرده و گفته است: اين حديثي صحيح و حسن است.

المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج 1   ص 243، اسم المؤلف:  عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسي أبو محمد الوفاة: 620 ، دار النشر : دار الفکر - بيروت - 1405 ، الطبعة : الأولى.

ايشان تنها روايتي را که ملاک قرار داده براي مشروعيت اذان خوابي است که عبد الله بن زيد ديده؛ همان طوري که قبلاً هم مفصل آورده‌ايم.

کلمه «حسن» در روايات ترمذي؛ يعني «ما رواه الثقة مخالفاً للمشهور».

اما در رابطه با سلفي‌ها، عبارت ابن کثير، متوفاي 774 مي‌باشد که در کتاب البداية والنهاية، جلد 3،‌ صفحه284 نسبت به مالک و ديگران آمده و بعد همان روايت را که از سنن أبي داود و سنن دارمي خوانديم آورده و مي‌گويد:

وقد روى هذا الحديث أبو داود والترمذي وابن ماجة وابن خزيمة من طرق عن محمد بن إسحاق به، وصححه الترمذي وابن خزيمة وغيرهما.

اين روايت را ابو داوود و ترمذي و ابن ماجه و ابن خزيمه از طريق محمد بن اسحاق نقل کرده‌اند و ترمذي و ابن خزيمه و ديگران نيز آن را تصحيح کرده‌اند.

البداية والنهاية، ج 3، ص 232، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن کثير القرشي أبو الفداء، الوفاة: 774، دار النشر: مکتبة المعارف – بيروت.

خلاصه اين که حنبلي‌ها فقط همان يک روايتي که عبد الله بن زيد نقل کرده را گرفته و فتوي داده‌اند.

 



آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما