* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 16 بهمن 1386 تعداد بازديد: 353 
اذان از ديدگاه فريقين: انگيزه حذف (حي علي خير العمل) از اذان
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

16/11/86

 

انگيزه حذف حي علي خير العمل از اذان

بعد از اثبات اجماع اهل بيت عليهم السلام و قول صحابه و تابعين بر تأذين بحي علي خير العمل، يکي از بحث‌هايي که در مسئله حي علي خير العمل است، انگيزه حذف آن است که بايد بررسي شود علت چه بوده؟ قبل از ورود به اين قضيه، مسئله‌اي که حائز اهميت است، اين است که مؤذن رسمي رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بلال بوده.

مرحوم شيخ صدوق در من لا يحضره الفقيه از ابو بصير از احد الصادقين (امام باقر يا امام صادق عليهما السلام) نقل مي‌کند:

قال إن بلالا کان عبدا صالحا فقال لا أُؤذن بعد رسول الله، فترک يومئذ حي علي خير العمل،

بلال بنده صالحي بود و گفت که بعد از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ديگر اذان نمي‌گويد؛ با اذان نگفتن بلال، حي علي خير العمل نيز از اذان ترک شد.

من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 284، ح 872.

اين روايت دلالت مي‌کند بر اين که تا وقتي رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) زنده بود و بلال اذان مي‌گفت، حي علي خير العمل در اذان بلال بوده و با اذان نگفتن بلال، در زمان خليفه اول و دوم، اين قضيه حذف شد و سال 16 يا 20 هجري بود که بلال از دنيا رفت و در دوران خلافت عثمان نبود.

بحث بر اين است که وقتي بلال اذان را ترک کرد، ترک او به خاطر چه بود؟ آيا به خاطر اين بود که بعد از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، جاي خالي او را مي‌ديد، دلش طاقت نمي‌آورد و آن حالي که بتواند اذان بگويد را نداشت؟ يا نه، قضيه اين بود که خليفه مي‌خواست مردم را به جهاد بکشاند، مخصوصا در قضيه اصحاب ردّه و حي علي خير العمل را ترک کردند؟

قضيه اين که بلال به خاطر رحلت نبي مکرم صلي الله عليه و آله و سلم اذان را ترک کرد، با روحيه او نمي‌سازد. امام صادق عليه السلام هم فرمود: إن بلالا کان عبدا صالحا و چه بسا اذان گفتن بلال مردم را ياد نبي مکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي‌انداخت و در حقيقت باعث مي‌شد ياد رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ولو با صداي بلال از اذهان نرود و نسبت به نبي مکرم صلي الله عليه و آله و سلم اين احساس را مي‌کردند که او وجود دارد.

اين که آقايان مي‌گويند: قضيه ترک اذان توسط بلال و ترک حي علي خير العمل، مثلا به خاطر اين بود که مي‌خواستند مردم را به طرف جهاد دعوت کنند و با حي علي خير العمل گفتن، مردم به عبادت مشغول شوند و اين که مردم با شنيدن آن از جهاد امتناع مي‌ورزيدند؛ اگر واقعا اين بود، بايد بعد از اتمام جنگ حدود يکساله با اصحاب ردّه، حي علي خير العمل به اذان بر مي‌گشت و حتي بلال بعد از آن نيز مدت‌ها در مدينه ماند.

ابن کثير دمشقي متوفاي 774 هجري،‌ متوجه اين نکته شده که قضيه ترک اذان از سوي بلال، نه ارتباطي با جهاد داشته و نه ارتباطي با رحلت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، او صراحت دارد که:

ولما توفي رسول الله (ص) ترک الأذان ويقال أذن للصديق أيام خلافته ولا يصح.

بعضي مي‌گويند که بلال در ايام خلافت ابوبکر اذان گفت و حال آن که اين صحيح نيست.

البداية والنهاية، ج 7، ص 102، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن کثير القرشي أبو الفداء، الوفاة: 774، دار النشر: مکتبة المعارف – بيروت.

 

علت ترک اذان از سوي بلال عدم مشروعيت هيئت حاکمه بود

با توجه به بعضي از قضايا، رواياتي که شيعه يا سني نقل کرده‌اند، نشان مي‌دهد که علت اصلي اذان نگفتن بلال، به خاطر غصب حقوق اهل بيت عليهم السلام بوده و حاکميت ابوبکر را براي جامعه اسلامي، حاکميت شرعي نمي‌دانست و امتناع مي‌کرد از اذان گفتن براي خليفه‌اي که خليفه رسمي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيست. کاملا مشخص است در بعضي از موارد مثل تاريخ يعقوبي، جلد 2، صفحه 172 و تاريخ طبري، جلد 4، صفحه 317 که تعدادي از صحابه از جمله بلال، ابوذر و غيره، در برابر هيئت حاکمه ايستادند و جزء معترضين بر آنها بودند؛ وگرنه قضيه رحلت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و جهاد، براي بلال مطرح نيست. در تاريخ هست که بلال بعد از ترک اذانش، دو مرتبه در مدينه بعد از رحلت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اذان گفته است. يک مورد در زمان حيات حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها و يکبار هم بعد از شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها اذان گفته است. شيخ صدوق مي‌گويد:

لما قبض النبي، إمتنع بلال من الأذان، و قال لا أُؤذن لأحد بعد رسول الله و إن فاطمة قالت ذات يوم: إني أشتهي أن أسمع صوت مؤذن أبي بالأذان، فبلغ ذلک بلالا فأخذ بالأذان، فلما قال: الله أکبر الله أکبر، ذکرت أباها و أيامه، فلم تتمالک من البکاء، فلما بلغ قوله أشهد أن محمد رسول الله، شهقت فاطمة شهقة و سقطت لوجهها و غشيت عليها؛ فقال الناس لبلال: أمسک يا بلال، فقد فارقت إبنة رسول الله الدنيا، و ظنوا أنها قد ماتت؛ فقطع بلال أذانه و لم يتمه، فأفاقت فاطمة و سئلته أن يتم الأذان، فلم يفعل و قال لها: يا سيدة النسوان! إني أخشي عليک مما تنزلينه بنفسک إذا سمعت صوتي بالأذان، فأعفته عن ذلک.

روزي حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها به بلال گفت که من دوست دارم صداي مؤذن پدرم را با اذان بشنوم، بلال هم شروع کرد به اذان گفتن، به خاطر خوشي دلِ حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها؛ وقتي صداي بلال به اذان برخواست، حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها زمان حيات پدرش يادش آمد و گريه به او امان نداد و وقتي که بلال رسيد به جمله أشهد أن محمداً رسول الله، حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها ناله‌اي زد و به روي به زمين افتاد و غش کرد؛ مردم به بلال گفتند که اي بلال دختر رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم از دنيا رفت و تصور کردند که حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها از دنيا رفته است، بلال ‌در همان جا اذان را قطع کرد و تمام نکرد، حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها وقتي به هوش آمد به بلال گفت: که اذان را ادامه بده، ولي بلال انجام نداد و به حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها عرض کرد: اي سيدة زنان! من مي‌ترسم صداي اذان مرا بشنوي و براي شما اتفاقي بيفتد، حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها هم از استمرار اين کار گذشت.

من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 298، ح 907 –  الدرجات الرفيعه، ص 365.

اين نشان مي‌دهد بر اين که بلال در مدينه بوده و اين که مي‌گويند بعد از رحلت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بلا فاصله رفت به شام، اين صحيح نيست؛ و اين که مي‌گويند به خاطر جهاد اذان نمي‌گفت، اين هم صحيح نيست؛ و اين هم که مي‌گويند به خاطر رحلت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اذان نمي‌گفت، صحيح نيست. فقط يک صورت مي‌ماند و آن اينکه، بلال، مشروعيت هيئت حاکمه را قبول نداشت و حاضر نبود براي يک حکومتي اذان بگويد که حکومت آن مشروعيت ندارد. مدتي از اين قضيه گذشت و ميان بلال و ابوبکر اتفاق افتاد و از بلال خواست که با او بيعت کند و بلال امتناع کرد و استدلال کرد و سخنان بلال بر ابوبکر گران آمد و او را به قتل تهديد کرد و بلال آمد نزد عمر و گفت من مدينه را ترک مي‌کنم و مي‌روم به شام. اين را اهل سنت عموما نقل کرده‌اند که آن جا يک شب در خواب ديد:

إن بلالا رأي في منامه النبي و هو يقول ما هذه الجفوة يا بلال؟! أما آن لک أن تزورني يا بلال؟ فإنتبه حزينا وجلا خائفا، فرکب راحلته و قصد المدينة، فأتي قبر النبي و جعل يبکي عنده و يمرغ وجهه عليه؛ فأقبل الحسن و الحسين فجعل يضمّهما و يقبّلهما، فقالا له: يا بلال! نشتهي أن نسمع اذانک الذي کنت تؤذنه لرسول الله (صلي الله عليه و سلم) ففعل، فعلا سطح المسجد، فوقف موقفه الذي کان يقف فيه، فلما أن قال ( الله أکبر الله أکبر ارتجت المدينة فلما أن قال (أشهد أن لا إله إلا الله) زاد تعاجيجها فلما أن قال (أشهد أن محمدا رسول الله) خرج العواتق من خدورهن فقالوا أبعث رسول الله (صلى الله عليه و سلم) فما رأي يوم أکثر باکيا و لا باکية بعد رسول الله (صلى الله عليه و سلم) من ذلک اليوم.

بلال نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در خواب ديد و به بلال گفت که اين جفا چيست که تو در حق من روا مي‌داري؟! هنوز وقت آن نرسيده که به مدينه بيايي و مرا زيارت کني؟ بلال از خواب بيدار شد، در حالي که ناراحت و ترسان و با دلهره بود، آمد کنار قبر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گريه مي‌کرد و صورتش را روي قبر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌ماليد. امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را در آغوش گرفت و آنها را بوسه زد.(معلوم است که بعد از شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و جنگ اصحاب رده و فتح شام بوده که بلال رفت به مدينه و حدودا در سال 12 يا 13 هجري بود) آن دو به بلال گفتند: اي بلال! دوست داريم که اذان تو را بشنويم، به آن گونه‌اي که اول صبح براي رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اذان مي‌گفتي، بلال گفت چشم، رفت بالاي بلندي و رفت بر همان محلي که قبلا در زمان رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اذان مي‌گفت. وقتي گفت: الله أکبر الله أکبر، گويا شهر مدينه لرزيد، وقتي گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، بر اين لرزه و شيون مردم افزوده شد، وقتي گفت: أشهد أن محمدا رسول الله، مردم از خانه‌ها بيرون دويدند و گفتند: آيا رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) زنده شده، بعد از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، گريه مردم مدينه به اين شدت همانند امروز نبود، مگر در روز رحلت او.

أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 307، اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري، الوفاة:630هـ ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي ـ مختصر تاريخ دمشق، ج 1، ص 487، اسم المؤلف: محمد بن مکرم بن منظور الأفريقي المصري (المتوفى: 711هـ) الوفاة:711، دار النشر ـ سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 358، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط, محمد نعيم العرقسوسي.

آقاي نووي در کتاب تهذيب الأسماء و اللغات مي‌گويد:

جعل النبي (سعد القرظي) مؤذنا بقبا، فلما ولي ابوبکر الخلافة و ترک بلال الأذان، نقله ابوبکر إلي مسجد رسول الله، فلم يزل يؤذن فيه حتي مات في أيام حجاج بن يوسف الثقفي و توارث بنوه الأذان.

رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) (بلال را که در مسجد النبي اذان مي‌گفت) سعد قرظي را مأمور کرد که در مسجد قبا اذان بگويد. وقتي ابوبکر خليفه شد و بلال اذان را ترک کرد، ابوبکر سعد قرظي را منتقل کرد به مسجد رسول الله، تا اين که در ايام حجاج ثقفي از دنيا رفت و بعد از او هم فرزندانش مؤذن مسجد رسول الله شدند.

تهذيب الأسماء واللغات، ج 1،  ص 207، اسم المؤلف:  محي الدين بن شرف النووي الوفاة: 676هـ ، دار النشر: دار الفکر - بيروت - 1996، الطبعة: الأولى، تحقيق: مکتب البحوث والدراسات

شيخ مفيد مي‌گويد:

و کان بلال مؤذن رسول الله فلما قبض رسول الله لزم بيته، فلم يؤذن لأحد من الخلفاء.

بلال، مؤذن رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، وقتي که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، از خانه اش بيرون نيامد و براي هيچ يک از خلفاء اذان نگفت.

إختصاص شيخ مفيد، ص73.

آقاي مزي در تهذيب الکمال مي‌گويد:

يقال إنه لم يؤذن بعد النبي إلا مرة واحدة، في قدمة ‌قدمها لزيارة قبر النبي و طلب إليه الصحابة ذلک، فأذن و لم يتم الأذان.

بعد از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، جز يک بار اذان نگفت، در سفري که آمد از شام به مدينه به زيارت قبر نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، و صحابه (امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام) از او تقاضاي اذان گفتن کردند و او هم اذان گفت، ولي اذان را تمام نکرد (با قضيه اذان گفتن براي حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها اشتباه گرفته است).

تهذيب الکمال، ج 4، ص 289، اسم المؤلف: يوسف بن الزکي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي، الوفاة: 742، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف.

 

 



آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما