* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 23 بهمن 1386 | تعداد بازديد: 403 | |
اذان از ديدگاه فريقين: فلسفه اذان از ديدگاه ائمه عليهم السلام | ||
پخش صوت
دان لود | ||
23/11/86
حي علي خير العمل، مظهر دعوت به ولايت ائمه عليهم السلام بحث امروز در اين مورد است که حي علي خير العمل، در حقيقت دعوتي بود به ولايت ائمه عصمت و طهارت عليهم السلام و هيئت حاکمه تلاش ميکرد که هر آنچه از مظاهر ولايت است و اشاره يا کنايه به ولايت دارد را، حتي المقدور در جامعه مطرح نشود. در روايات اهل بيت عليهم السلام نکاتي را ميبينيم که صراحت دارد بر اين که حذف حي علي خير العمل، با انگيزه مخالفت با ولايت اهل بيت عليهم السلام بوده. شيخ صدوق در علل الشرايع و در عيون اخبار الرضا از آن حضرت روايت ميکند که در مورد اذان از حضرت سؤال کردند: فأخبرني عن الأذان لم أمروا؟ قال لعلل کثيرة؛ منها: أن يکون تذکيرا للساهي و تنبيها للغافل و تعريفا لمن جهل الوقت؛... فجعل النداء إلي الصلاة في وسط الأذان؛ فقدم قبلها أربعا التکبيرتين و الشهادتين و أخر بعدها أربعا، يدعو إلي الفلاح، ثم دعا إلي خير العمل مرغبا فيها و في عملها و في أداءها؛ ثم نادي بالتکبير و التهليل ليتم بعدها أربعا. از اذان براي ما بگو که فلسفه تشريع اذان چه بوده؟ گفت: علل زيادي دارد و يکي از آنها ياد آوري افراد بي توجه است، تا تنبُّهي باشد براي غفلت ورزان، آگاهي باشد براي کساني که وقت نماز را نميشناسند... دعوت به نماز در وسط اذان قرار گرفته است، قبل از حي علي الصلاه، دو تکبير و دو شهادتين آمده و بعد از آن هم چهار مورد آمده (تکبيرين و شهادتين)، حي علي الفلاح در اذان دعوت ميکند به نماز براي رستگاري؛ دعوت ميکند مردم را به خير العمل، در حاليکه مردم را ترغيب ميکند به عمل به آن و اداء آن خير العمل؛ در آخرش هم دو تکبير و دو تهليل دارد تا کامل شود. علل الشرائع، شيخ الصدوق، ج 1، ص 258 ـ عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 103. در اينجا، امام رضا عليه السلام فلسفه يا حکمت ظاهري اذان را مطرح ميکند و اين که چرا اذان تشريع شده، با توجه به ظاهر قضايا و برداشت عموم مردم، اين را ميگويد. اما از آنجائي که در اسلام هر چيزي، هم ظاهر دارد و هم باطن، همانطور که در روايات اهل سنت آمده، هيچ يک از آيات قرآن نيست مگر آن که : له ظاهر و باطن و در بعضي از روايات است که:و لکل آية باطن و لباطنه باطن حتي سبعين بطنا، تا هفتاد بطن و معنا براي هر يک از آيات وجود دارد. در روايات شيعه هم از اين گونه روايات به وفور يافت ميشود. خود سيوطي در کتاب الإتقان چندين روايت دارد در اين زمينه که هر يک از آيات قرآن داراي ظاهر و باطني است و لَا يمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (سوره واقعه، آيه 79) شايد معنايش اين باشد که آن باطن و حقيقت احکام و آيات را جز پاکان، نميتوانند درک کنند و مراد از مطهرون هم کساني هستند که در آيه 33 احزاب، خداي عالم بر طهارت آنها شهادت داده است: إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَ يطَهِّرَکمْ تَطْهِيرًا. خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد. سوره احزاب (33)، آيه 33. اين کاملا مشخص و روشن است و همچنين در رابطه با: فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ اگر نمىدانيد، از آگاهان بپرسيد. سوره نحل (66)، آيه 43. مراد از اهل ذکر که حقائق را ميدانند، اهل بيت عليهم السلام هستند. آن کساني که تأويلات قرآن را ميدانند: وَ مَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ در حالى که تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمىدانند. سوره آل عمران(3)، آيه 7. راسخون در علم، اهل بيت عليهم السلام هستند. اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه هم ميفرمايد: دروغ ميگويند غير از ما، کساني که ادعا ميکنند ما راسخ در علم هستيم و تأويل در قرآن را ميدانيم.
حي علي خير العمل يعني نيکي به حضرت فاطمه و فرزندان او لذا ما هم نسبت به نماز و حج و زکات و اذان، ميگوئيم که هر کدام ظاهر و باطني دارد. در رابطه با اين قضيه روايتي از امام باقر عليه السلام هست که ميگويد: عن محمد بن مروان عن أبي جعفر عليه السلام، قال: أتدري ما تفسير حي على خير العمل؟ قال: قلت لا، قال: دعاک إلى البرّ، أتدري برُّ من؟ قلت: لا، قال: دعاک إلى برُّ فاطمة و ولدها (عليهم السلام). اي محمد! آيا ميداني تفسير حي علي خير العمل چيست؟ گفتم: نه، گفت: دعوتي است به سوي نيکي و برّ، آيا ميداني مراد از بر، نيکي بر چه کساني است؟ گفتم: نه، گفت دعوت به نيکي حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها و فرزندان حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها). علل الشرائع، شيخ صدوق، ج 2، ص 368 ـ معاني الأخبار، شيخ صدوق، ص 42 ـ بحار الأنوار، ج 81، ص 141. آقاي حافظ علوي که قبلا هم عرض شد مورد وثوق اهل سنت است، ايشان هم به سند خودش از محمد بن مروان نقل ميکند: سئله رجل عن تفسير الأذان، قال: الله أکبر، قال فهو کما قال الله، أکبر من کل شئ... أما قوله حي علي خير العمل، قال: فأمرک بالبرّ، تدري برُّ من؟ قال الرجل: لا، قال: برُّ فاطمة و ولدها. مي گويد: روزي خدمت امام باقر عليه السلام بودم و از او راجع به تفسير اذان پرسيده شد؟ گفت: الله اکبر! خداوند بزرگتر از هر چيز است... وقتي رسيد به حي علي خير العمل، گفت: امر کرد خداوند تو را به نيکي، آيا ميداني نيکي بر چه کسي؟ مرد گفت: نه، گفت: بر حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها و فرزندانش. الأذان بحي علي خير العمل با تحقيق محمد عزان، ص 135.
بهترين عمل، ولايت اهل بيت عليهم السلام است در روايتي که در توحيد شيخ صدوق است و از امام صادق عليه السلام نقل شده، ميگويد: سئل عن الصادق عن معنا خير العمل، قال: خير العمل الولاية. از امام صادق عليه السلام سؤال کردند معناي خير العمل چيست؟ گفت: بهترين عمل، ولايت اهل بيت عليهم السلام است. توحيد صدوق، ص 241- بحارالأنوار، ج 81، ص 134. امام کاظم عليه السلام روايتي زيبا و روشن و واضح دارد که ميگويد: عن محمد إبن أبي عمير أنه سئل أبا الحسن الکاظم عن حي علي خير العمل، لم ترکت من الأذان؟ قال تريد العلة الظاهرة أو الباطنة؟ قلت: أريدهما جميعا، فقال: أما العلة الظاهرة: فلئلا يدع الناس الجهاد اتکالا على الصلاة و أما الباطنة: فإن خير العمل: الولاية، فأراد من أمر بترک حي على خير العمل من الأذان أن لا يقع حث عليها و دعاء إليها. از امام کاظم عليه السلام سؤال شد، چرا حي علي خير العمل از اذان حذف شد؟ گفت علت ظاهري را اراده کردي (که آنها به مردم گفتند و بهانه آوردند) يا باطني و واقعي را (که هدفشان آن بود)؟ عرض کرد: هر دو را ميخواهم بدانم، امام فرمود: علت ظاهري اين بود که امر شد حي علي خير العمل را نگويند چون اگر بهترين عمل نماز باشد، مردم مشغول به نماز ميشوند و از جهاد ميمانند؛ اما علت باطني و واقعي اين است که خير العمل، ولايت أهل بيت (عليهم السلام) است، و اراده کردند به امر به ترک حي علي خير العمل، براي اين که مردم به طرف ولايت أهل بيت (عليهم السلام) تحريک و تشويق نشوند و دعوت نشوند به سمت أهل بيت (عليهم السلام). علل الشرايع، ص 368، علت 89 - وسائل الشيعة، ج 5، ص420 - بحارالأنوار، ج 81، ص 140. خيلي عجيب است؛ رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم از اولين لحظه بعثت خود تا آخرين لحظه که در بستر بيماري افتاده، به ولايت علي عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام تأکيد و ترغيب و تشويق دارد، ولي با کمال تأسف، شد آنچه که نبايد ميشد و ميبينيم آتشي که که در سقيفه روشن شد، بعد از 15 قرن، هنوز دودش به چشم مسلمانان ميرود. اين چند حديث که گفته شد، براي روشن شدن معناي خير العمل بود و اهل بيت عليهم السلام معناي واقعي را براي افراد و صحابه خصوصي مثل إبن ابي عمير ذکر کردند نه براي عموم مردم. (وقتي حکومت وقت، إبن أبي عمير را دستگير کرد، بعد از شکنجه فراوان، از او خواستند که نام ياران امام کاظم عليه السلام را بيان کند تا آنها را هم دستگير کنند، ايشان يک مورد را هم نگفت و بعد از اين که او را دستگير کردند، خواهر او تمام کتابهاي او را از ترس مأمورين حکومتي که مبادا اسرار به دست آنها بيفتد، زير خاک دفن کرد و باران همه آن کتابها و آثار را از بين برد و بعد از آن إبن أبي عمير، غالبا روايات را به صورت مرسل نقل ميکند؛ چون مضمون روايات در ذهن او بوده، ولي سند را فراموش کرده بود). نکتهاي که در اينجا هست اين است که: چه ارتباطي هست بين نماز و ولايت؟ حي علي خير العمل چگونه ميتواند دعوت به ولايت أهل بيت عليهم السلام باشد؟ روايات زيادي هست در اول کتاب وسائل الشيعه در اين مورد و امام باقر عليه السلام ميفرمايد: بني الإسلام علي خمس: الصلاة و الصوم و الزکاة و الحج و الولاية؛ و لم يناد بشئ کما نودي بالولاية. اسلام بر پنج رکن بنا گرديده است: نماز و روزه و زکات و حج و ولايت اهل بيت؛ و به چيزي همچون فرا خوانده نشده است. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 1، ص 18. و در ميان اين پنج رکن، هيچکدام، آن اهميت ولايت را ندارد؛ چون آنچه که ميتواند نماز را نماز کند و وسيله معراج مؤمن و تقرب شود، اهل بيت عليهم السلام است. روايات متعددي داريم که اهل بيت عليهم السلام مي فرمايند: بنا عُبِدَ الله: از کانال ما، عبادت خدا انجام ميشود (توحيد صدوق، ص 152 – کافي، ج 1، ص 145). يا اين که ميفرمايد: مَن أراد الله، بَدَءَ بکم: هرکس که خدا را اراده کند، بايد از شما آغاز کند(زيارت جامعه کبيره). با رهنمود ائمه عليهم السلام و ثقل اصغر است که ميتوان فهميد، نماز و روزه صحيح چگونه است، زکات و حج صحيح، چگونه است. در عبادت اهل سنت، از همين وضوء که شروع ميکنند (شستن پا) تا آخر نماز، بدعتهاي خلفاء راشدين شروع ميشود. غالب فقهاي اهل سنت ميگويند که بسم الله الرحمن الرحيم گفتن در نماز واجب نيست، در قرآن هم که 114 بسم الله الرحمن الرحيم آمده، لازم نيست و جزء قرآن نيست، آن وقت ما را متهم به تحريف قرآن ميکنند. شما يک مورد را پيدا کنيد که رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در نماز قنوت نگرفته باشد، اهل سنت قنوت در نماز ندارند؛ چرا؟ چون نبي مکرم صلي الله عليه و آله و سلم در قنوت نفرين ميکرد آن دسته از قريش را که زمينه ساز جنگ عليه اسلام و هدفشان نابودي اسلام بود؛ اميرالمؤمنين عليه السلام در قنوت معاويه و عمرو عاص و... را لعن ميکرد. به تعبير يکي از بزرگان، اهل سنت براي انتقام از نبي مکرم صلي الله عليه و آله و سلم و براي اين که محل نفرين به اعداء اهل بيت عليهم السلام کنده شود، آمدند اصل قنوت را زير سؤال بردند. همچنين است رکوع و سجود و تشهد و سلام خودشان. البته در ساير مواردشان هم همين گونه است. البته اهل سنت اين روايت را اينگونه آوردهاند: قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بُنِي الْإِسْلَامُ على خَمْسٍ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّکاةِ وَحَجِّ الْبَيتِ وَصَوْمِ رَمَضَانَ
اسلام بر پنج رکن بنا گرديده است: شهادت بر وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر و نماز و زکات و حج و زکات. صحيح مسلم، ج 1، ص 1، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي ـ سنن کبري بيهقي، ج 4، ص 81 – معجم الاوسط طبراني، ج 6، ص 230. يعني به جاي کلمه ولايت، شهادتين را آوردهاند. اينها ما را مسخره ميکنند و ميگويند شهادتين را کنار گذاشتهاند و به جاي آن ولايت اهل بيت عليهم السلام را اضافه کردهاند. حال آن که خود اين روايت داد ميزند که ساختگي است. وقتي ميگويد: بني الإسلام علي خمس يعني آن اسلامي که مبنايش شهادتين است. رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود که به من دستور رسيده که با مردم بجنگم تا آن که بگويند: لا إله إلا الله و أني رسول الله. پس اين اسلامي که تشکيل شده از شهادتين است، بني علي خمس. لذا آوردن شهادتين در حديث، مصادره به مطلوب است و اسلامي که از شهادتين تأليف شده، مبتني بر شهادتين است و توقف شئ علي شئ لازم مي آيد.
| ||