* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 01 اسفند 1386 تعداد بازديد: 438 
اذان از ديدگاه فريقين: اثبات ولايت علي ع با آيه ولايت (مائده: 55) (2)
 پخش صوت  پخش صوت
   دان لود   دان لود 

 

01/12/86

 

قاضي عضد الدين ايجي و ادعاي اجماع در شأن نزول آيه ولايت

نکته خيلي ظريفي که هست، اين است که بعضي از بزرگان اهل سنت، ادعاي اجماع مفسرين در نزول آيه در حق امير المؤمنين عليه السّلام‌ را دارند. قاضي عضد الدين ايجي متوفاي 756 که از بنيان‌گزاران علم کلام اهل سنت است، در کتاب مواقف خود که هم کتاب درسي حوزه‌هاي علميه است و هم از کتاب‌هاي طراز اول کلامي آنهاست، مي‌گويد:

و أجمع أئمة التفسير أن المراد علي [عليه السلام]

پيشوايان تفسير اجماع دارند که مراد (از آيه 55 سوره مائده) امير المؤمنين عليه السلام است.

مواقف في علم الکلام، ص 405.

 

سعد الدين تفتازاني و ادعاي اجماع در شأن نزول آيه ولايت

همچنين سعد الدين تفتازاني صاحب مختصر و مطول، متوفاي 793 هجري، ايشان هم همين جمله: و أجمع أئمة التفسير أن المراد علي (عليه السلام)، را بدون مناقشه نقل مي‌کند.

شرح المقاصد في علم الکلام، ج 5، ص170.

 

قوشجي و ادعاي اجماع در شأن نزول آيه ولايت

آقاي قوشجي که از علماء اهل سنت است و بر کتاب تجريد خواجه نصير الدين طوسي شرحي دارد و حنفي مذهب و متوفاي 879 هجري است، ايشان هم همين تعبير را دارد.

شرح تجريد الإعتقاد، ص 368.

اين سه شخصيت علمي، اجماع ائمه تفسير در نزول آيه 55 مائده، در حق علي (عليه السلام)را نقل مي‌کنند.

 

آلوسي و ادعاي اجماع در شأن نزول آيه ولايت

آقاي آلوسي صاحب کتاب روح المعاني که از بزرگان اهل سنت است و هواي وهابيت دارد، مي‌گويد:

غالب الأخباريين علي أن هذه الآية نزلت في علي کرّم الله وجهه.

غالب محدثان بر اين هستند که اين آيه در حق علي (عليه السلام) نازل شده.

روح المعاني،‌ ج 6 ، ص 168

روايتي را فخرالدين رازي در تفسير خود نقل مي‌کند که ابن مردويه در کتاب مناقبش از ابن عباس نقل مي‌کند که:

بينا هو جالس علي شفير زمزم، يقول: قال رسول الله (صلي الله عليه و سلم) إذ أقبل رجل متعمم بعمامة، فجعل إبن عباس لا يقول: قال رسول الله (صلي الله عليه و سلم) إلا قال الرجل: قال رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، فقال ابن عباس: سألتک بالله ما أنت؟ فکشف العمامة عن وجهه و قال: أيها الناس! من عرفني فقد عرفني، أنا جندب بن جنادة البدري ابوذر الغفاري، سمعت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بهاتين و إلا فصمتا، و رأيته بهاتين و إلا فعميتا يقول عن علي: إنه قائد البررة و قاتل الکفرة، منصور من نصره، مخذول من خذله. أما إني صليت مع رسول الله (صلي الله عليه و سلم) يوما من الأيام الظهر، فسأل سائل في المسجد، فلم يعطه أحد شيئا، و کان علي في الصلاة راکعا، فأومي إليه بخنصره اليمني و کان متختما خاتما، فأقبل السائل فأخذ الخاتم من خنصره و ذلک برأي من النبي (صلي الله عليه و سلم) و هو يصلي، فلما فرغ النبي من صلاته رفع رإسه إلي السماء و قال: أللهم أن أخي موسي سألک فقال: «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَ يسِّرْ لِي أَمْرِي * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يفْقَهُوا قَوْلِي * وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَ أَشْرِکهُ فِي أَمْرِي» (طه/ 32 - 25) فأنزلت عليه قرآنا ناطقا: «قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَک بِأَخِيک وَنَجْعَلُ لَکمَا سُلْطَانًا فَلَا يصِلُونَ إِلَيکمَا بِآَياتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکمَا الْغَالِبُونَ» (قصص/35) أللهم و أنا نبيک و صفيک، أللهم فاشرح لي صدري، و يسر لي أمري، و اجعل لي وزيرا من أْهلي عليا، اشدد به أَزري. قال ابوذر: فما استتم رسول الله کلامه حتي نزل جبرئيل (عليه السلام) من عندالله عزوجل فقال: يا محمد! إقرأ، فأنزل الله علي: «إِنَّمَا وَلِيکمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ» (مائده/55)

ما در اطراف چاه زمزم نشسته بوديم، که ابن عباس از رسول خدا صلّي الله عليه و آله روايت نقل مي‌کرد تا اين که مردي عمامه‌ به سر آمد و هرچه را که ابن عباس نقل مي‌کرد را تائيد مي‌کرد و مي‌گفت: آري رسول الله اين را گفت؛ ابن عباس گفت: شما را به خدا، کيستي؟ پوشش صورتش را برداشت و گفت: اي مردم مرا بشناسيد، ‌من ابوذر غفاري هستم و از رسول الله با اين دو گوشم شنيدم و اگر دروغ بگويم، هر دو گوشم کر شود و با اين دو چشمم ديدم و اگر دروغ بگويم، هر دو چشمم کور شود؛ رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمود که: علي عليه السلام پيشواي بشر و کشنده کفار است؛ هر که او را ياري کند، پيروز است و هر کس او را خوار کند، خوار مي‌شود. يکي از روزها با پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نماز ظهر را خوانديم. سائلي آمد و از مردم تقاضاي کمک کرد، ولي کسي از مردم به او کمک نکرد، علي (عليه السلام) در حال رکوع بود و با انگشت کوچک دست راستش در حالي که در انگشتش انگشتر بود، به آن سائل اشاره کرده، و سائل، انگشتر را از دست علي (عليه السلام) برداشت و اين اتفاق در محضر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاد و آن حضرت هم مشغول نماز خواندن بود، وقتي که نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از نماز فارغ شد، سر مبارک را به سوي آسمان کرد و گفت: خدايا برادرم موسي (عليه السلام) از تو درخواست کرد که: «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي  وَ يسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يفْقَهُوا قَوْلِي  وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي  هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِکهُ فِي أَمْرِي» خدايا... و هارون (عليه السلام) برادرم را وزير من قرار بده و با او مشکلاتم را برطرف کن و...، و به او قرآن ناطق فرستادي و گفتي: «قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَک بِأَخِيک وَ نَجْعَلُ لَکمَا سُلْطَانًا فَلَا يصِلُونَ إِلَيکمَا بِآَياتِنَا أَنْتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکمَا الْغَالِبُونَ» که اي موسي ما به تو کمک مي‌کنيم و برادرت را وزيرت قرار مي‌دهيم و...، خدايا من هم محمد، نبي و صفي تو هستم، پس به من هم سعه صدر عطا کن و... علي را از اهل من، و وزير من قرار بده و او را کمکي براي من قرار بده. ابوذر گفت: سخن رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هنوز تمام نشده بود که جبرئيل (عليه السلام) از طرف خداوند نازل شد و گفت: اي محمد! بخوان: «إِنَّمَا وَلِيکمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ».

الکشف والبيان (تفسير الثعلبي )، ج 4، ص 80، اسم المؤلف: أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري، الوفاة: 427 هـ - 1035م ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان - 1422هـ-2002م، الطبعة: الأولى، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي ـ الجواهر الحسان في تفسير القرآن، ج 4، ص 80، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف الثعالبي، الوفاة: 875، دار النشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت ـ مناقب ابن مردويه، ص 293، ح460 - تفسير رازي، ج 12، ص 26 - شواهد التنزيل حسکاني، ج 1، ص 229 - مطالب السؤول ابن طلحه شافعي، ص 170 - فصول المهمة ابن صباغ مالکي، ج 1، ص 579.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم همان تقاضايي را مي‌کند که حضرت موسي عليه السلام از خدا ‌کرد، يعني مسئله وزارت و وصايت و ولايت؛ و جالب اين که در صحيح بخاري و مسلم هم حديث منزلت آمده و رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: يا علي! أنت مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه لا نبي بعدي.

صحيح بخاري، ج 5، ص 129 - صحيح مسلم، ج 7، ص 120 - سنن ابن ماجه، ج 1، ص 43 - سنن ترمذي، ج 5، ص 302 - مستدرک حاکم، ج 2، ص 337 - سنن کبري بيهقي، ج 9، ص 40 - مجمع الزوائد هيثمي، ج 8، ص 109 -فتح الباري ابن حجر، ج 7، ص 60 و...

 از مواردي که اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان شورا يا در زمان عثمان احتجاج کرد، همين حديث منزلت بوده و هيچ شکي در آن نيست. اين بخش اول بحث ما بود که به هيچ‌وجه نمي‌شود ترديد کرد که آيه 55 سوره مائده در حق علي عليه السلام نازل شده است.

نکته دومي که شيخ طوسي مي‌گويد و استدلال آيه به آن بستگي دارد، عبارت است از دلالت کلمه «ولي» بر «ولايت امر». در رابطه با کلمه «مولي»، آقايان خيلي حرف زده‌اند، ولي در رابطه با «ولي» هيچ حرفي براي زدن ندارند که مثلا کلمه ولي دلالتش بر فلان است. شما ببينيد که در تمام منابع اهل سنت اين تعبير آمده است:

أيما إمرأة نکحت بغير إذن وليها، فنکاحها باطل.

المستدرک حاکم، ج 2، ص 168 – سنن بيهقي، ج 7، ص 111 - الام شافعي، ج 5، ص 13 - المدونه الکبري مالک، ج 2، ص 162 - مسند احمد، ج 6، ص 66 - سنن ابن ماجه، ج 1، ‌ص 605 - صحيح ترمذي، ج 2، ص 281 - المبسوط سرخسي، ج 5، ص 11 - المغني ابن قدامه، ج 7، ص 338 - المجموع نووي، ج 16، ص 146.

اينجا کلمه ولي به چه معنايي آمده است؟ يعني هر زني ازدواج کند بدون اذن ولي خود. در اينجا کلمه ولي استعمال شده است در مورد پدر، پدري که ولايت دارد، نه پدري که بچه‌اش را دوست دارد و به معناي محب و ناصر هم نيست؛ يعني «من کان هو أولي بها منها»، ما هم همين معنايي را که در اين حديث آمده، در مورد اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌خواهيم اثبات کنيم و همان ولايتي را که پدر و جد بر فرزند دارند، اميرالمؤمنين عليه السلام بر امت دارد. پس رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم هم اراده کرده از مولي، ولايت امر را براي اميرالمؤمنين عليه السلام. در خانه اگر کس است، يک حرف بس است.

آقاي راغب اصفهاني که از لغت شناسان بزرگ است و کلمات قرآن را خيلي دقيق معنا کرده و براي همة فرق اهل سنت مورد احترام است، در کتاب مفردات غريب القرآن مي‌گويد:

و کل مَن وَلِي أمر الآخر، فهو وليه.

هرکس کار ديگري را متصدي باشد، به او ولي مي‌گويند.

مفردات غريب القرآن، ص 534 - معجم مقاييس اللغة ابن فارس، ج 6، ص 141.

پس در استعمال لغتي، کلمه «ولي» در جائي استعمال مي‌شود که براي رسيدگي به کار ديگران است.

همچنين آقاي جوهري در صحاح اللغه مي‌گويد:

و کل من وَلِي أمر واحد، فهو وليه.

هر کس کار ديگري را عهده‌دار شود، او ولي اوست.

الصحاح جوهري، ج 6، ص 2529 - لسان العرب ابن منظور، ج 15، ص 410

با توجه به اين، ديگر هيچ جاي شک و ترديدي نمي‌ماند بر اين که کلمه ولي در اينجا، ولايت امر است و کسي که اولي به امر است.

مثلا در رابطه با ابوبکر که مي‌خواهد عمر را جانشين خود کند، مي‌گويد:

أني قد ولّيتُ عليکم عمرَ.

من عمر را جانشين خودم بر شما قرار دادم.

تاريخ طبري، ج 3، ص 429 - تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 85 - سيرة عمر ابن جوزي، ص 37.

در اينجا کلمه ولي به چه معنائي استعمال شده است؟

يا عمر که در مورد ابو عبيده و حذيفه مي‌گويد:

لو کان ابو عبيدة حيا، لوليته يا لو کان سالم مولي حذيفة حيا، لوليته.

الامامة والسياسة، ج 1، ص 28 - سير اعلام النبلاء، ج 1، ص 123 - تاريخ طبري، ج 2، ص 580 - تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 194 - طبقات ابن سعد، ج 3، ص 181 و 248 - الاستيعاب، ج 2، ص 161 - اسد الغابة، ج 2، ص 246.

در اينجا وليته به چه معنايي است؟

در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 152 آمده که عباس و اميرالمؤمنين عليه السلام نزد عمر مي‌آيند براي حل ماجراي فدک، در آنجا خود عمر مي‌گويد:

فلما تُوُفِّي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال أبو بَکرٍ أنا وَلِي رسول اللَّهِ ... ثُمَّ تُوُفِّي أبو بَکرٍ وأنا وَلِي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَوَلِي أبي بَکرٍ

هنگامي که رسول خدا صلّي الله عليه و آله از دنيا رفت ابوبکر گفت: من جانشين ر سول خدا هستم... سپس هنگامي که ابوبکر از دنيا رفت من گفتم: من جانشين رسول خدا و ابوبکر هستم.

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، اسم المؤلف:  مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

در اينجا ولي به چه معنايي آمده؟ به هر معنايي که اين جا آمده ما هم همين معنا را در آيه ولايت به کار مي‌بريم. آيا به معني دوست است؟ يعني وقتي رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت، ابوبکر گفت من دوست رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم هستم؟ و عمر گفت من دوست رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و دوست ابوبکر هستم؟ يا نه، به معناي جانشين استعمال شده است و معناي اولي به امر و ولايت مي‌دهد. اين قضايا نشان مي‌دهد که ماجرا خيلي واضح و روشن است.

 



آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما