* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 15 مهر 1385 | تعداد بازديد: 426 | |
آشنايي با فقه مقارن: پيدايش و تطور فقه مقارن | ||
پخش صوت
دان لود | ||
پيدايش و تطوّر فقه مقارن: 15/07/85 از ديدگاه اهل سنت منابع: تاريخ ابن خلدون، ص360 به بعد؛ الفقه المقارن، دكتر عبدالفتاح كبّاره. مقدمة بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ابن رشد؛ اصول العامه في الفقه المقارن محمد تقي حكيم. خلاصه حرف همه آنها اين است كه فقه مقارن از آنجا شروع شد كه ابوحنيفه متوفاي 150 هجري آمد مطالبي را نوشت بر مبناي اجتهاد و مخالفت كرد با نظريه اهل حديث. بعد از فوت او ابويوسف و شيباني كه از شاگردان او بودند، آثار او را زنده كردند؛ چرا كه از خود ابوحنيفه هيچ كتابي به جاي نمانده است و اگر اين دو شاگرد او نبودند، نام ابوحنيفه از سر زبانها ميافتاد. ابويوسف كتابي نوشت بر رد يكي از فقهاي بزرگ مدينه به نام اوزاعي كه از شخصيتهاي برجسته اهل سنت است و شيباني كتابي دارد به نام الحجة علي اهل المدينه كه در اين كتاب آراء اهل مدينه را با فقه ابوحنيفه مقايسه و مقارنه كرده است و فقه ابوحنيفه را بر فقه اوزاعي و بصري و... برتري داده است. در واقع فقه مقارن در زمان شاگردان ابوحنيفه شروع شد. و بعد از فوت ابوحنيفه، همدرس و تقريبا شاگرد او مالك بن أنس متوفاي 179 هجري، مذهب جديد و مياني را از بين مذاهب ابوحنيفه و اهل مدينه اختراع كرد. بعد كه ديدند نه فقه مدينه پاسخگو است و نه فقه ابوحنيفه و نه فقه مالك، شافعي آمد و يك ميانهاي را از بين اين سه مكتب انتخاب كرد. و بعد از شافعي هم وقتي ديدند كه وضع بدتر شد و اين مكاتب باعث شدند كه آنچه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وارد شده بود فراموش شود، احمد بن حنبل آمد و يك فقه جديد برخواسته از متن روايات بدون اجتهاد و اعمال نظر پايه گذاري كرد. بعد از آن هم تابعين هر يك از مذاهب شروع كردند به مقارنه كردن مذهب خود با ديگر مذاهب و مذهب خود را با دلايل خود ترجيح دادند. تا اين كه محمد بن جرير طبري متوفاي 310 هجري مفصل روي اين مسأله كار كرد و كتابي نوشت به نام اختلاف الفقهاء كه نخستين كتاب اهل سنت در فقه مقارن به حساب ميآيد. اخيراً در الموسوعة الكويتيه آراء فقهاي چهار مذهب را از سير تا پياز آوردهاند؛ البته بدون ترجيح هيچ كدام از آنها. جديدترين كتاب در باب فقه مقارن كتابي است به نام الموسوعة جمال عبد الناصر. براي فقه مقارن شيعه همين بس كه امام علي عليه السلام ميفرمايد: من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطأ. نهج البلاغة، خطب الإمام علي عليه السلام، جلد : 4، ص42، حكمت 173، تحقيق : شرح : الشيخ محمد عبده، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1412، 1370 ش، چاپخانه : النهضة، قم، ناشر : دار الذخائر، قم، ايران . آراء مختلف را ديدن و باهم مقايسه كردن محل صدور خطا را براي آدم روشن ميكند. و در وصيتي كه به فرزندش محمد حنفيه، ميفرمايد: اضمم آراء الرجال بعضها إلى بعض ثم اختر أقربها إلى الصواب وأبعدها من الارتياب. من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج 4، ص 385 ملاك حجيت بحث مقارن در نزد شيعه همين كلام است. فقه شيعه در زمان امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام گسترش يافت. و الان يكي از رشتههاي حساس دانشگاههاي بزرگ اهل سنت فقه مقارن است؛ مثل دانشگاه بزرگ اسلامي مدينه، دانشگاه ام القري، دانشگاه محمد بن سعود در رياض، دانشگاه اسلامي سوريه، دانشگاه اسلامي كويت و.... حتي در بعضي از دانشگاهها، فقه مقارن شان بالاي 180 واحد درسي دارد. هم در مقطع كارشناسي ارشد و هم در مقطع دكتري. و اخيراً هم در داخل كشور در بعضي از دانشگاهها بحث فقه مقارن آغاز شده؛ ولي خيلي كم رنگ مطرح است، در حوزه هم فقط در مركز جهاني علوم اسلامي يك بحث مختصري در فقه مقارن دارند و در جامعة التوحيد هم تازه فقه مقارن را تأسيس كردهاند. شهابالدين زُهْري متوفاي 124هـ كه از فقهاي بنام اهل سنت و معاصر با امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهما السلام بوده و با آنها ارتباط داشته، از استوانههاي فقهي و علمي اهل سنت است. ايشان داراي يك مكتب خيلي اساسي بود كه قبل از مكتب ابوحنيفه مورد بيمهري بزرگان اهل سنت قرار گرفت. ايشان وقتي ميآيد خدمت امام سجادعليه السلام، امام از او سؤال ميكند كه امروز چه ميكردي؟ گفت: امروز در باره روزه بحث ميكرديم. از امام سؤال كرد كه آيا روزه واجب غير از روزه ماه رمضان هم هست، ما بر اين باوريم كه غير از ماه رمضان، روزهاي نباشد. حضرت فرمود: زهري ! چنين نيست كه شما ميگوييد، روزه چهل صورت دارد: دهتاي آن واجب، دهتاي آن حرام، دهتاي آن تخييري و دهتاي ديگر مكروه است. بعد حضرت موارد متعددي را بيان ميكند تا ميآيد به اينجا ميرسد كه: اما صوم المريض و صوم المسافر فان العامة اختلفت فيه فقال بعضهم يصوموا و قال قوم منهم لايصوم و قال قوم منهم ان شاء صام و ان شاء افطر؛ اما نحن اهل بيت نقول يفطر في الحالين جميعاً فان صام في السفر او المرض فعليه القضاء. قال الله تعالي فعدة من ايام اُخر. وروى أبو نعيم في الحلية بسنده عن الزهري دخلنا على علي بن الحسين ابن علي فقال يا زهري فيم كنتم . قلت : تذاكرنا فاجمع رأيي ورأي أصحابي على أنه ليس من الصوم شئ واجب إلا شهر رمضان فقال : يا زهري ليس كما قلتم، الصوم على أربعين وجها عشرة منها واجبة كوجوب شهر رمضان، وعشرة منها حرام، وأربع عشرة خصلة صاحبها بالخيار إن شاء صام وإن شاء أفطر، وصوم النذر واجب، وصوم الاعتكاف واجب . قال قلت : فسرهن يا ابن رسول الله . قال : أما الواجب فصوم شهر رمضان وصيام شهرين متتابعين يعني في قتل الخطا لمن لم يجد العتق قال تعالى ومن قتل مؤمنا خطا الآية وصيام ثلاثة أيام في كفارة اليمين، لمن لم يجد إلا طعام قال الله عز وجل ذلك كفارة أيمانكم إذا حلفتم وصيام حلق الرأس قال الله تعالى فمن كان منكم مريضا أو به أذى من رأسه الآية صاحبه بالخيار إن شاء صام ثلاثا وصوم دم المتعة، لمن لم يجد الهدي . قال الله تعالى : فمن تمتع بالعمرة إلى الحج الآية، وصوم جزاء الصيد . قال الله عز وجل ومن قتله منكم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم الآية، وإنما يقوم ذلك الصيد قيمة ثم يفض ذلك الثمن على الحنطة، وأما الذي صاحبه بالخيار، فصوم يوم الاثنين والخميس، وصوم ستة أيام من شوال بعد رمضان، ويوم عرقه، ويوم عاشوراء كل ذلك صاحبه بالخيار، إن شاء صام، وإن شاء أفطر . وأما صوم الإذن، فالمرأة لا تصوم تطوعا إلا بإذن زوجها وكذلك العبد والأمة وأما صوم الحرام، فصوم يوم الفطر ويوم الأضحى، وأيام التشويق، ويوم الشك نهينا أن نصومه كرمضان، وصوم الوصال حرام، وصوم الصمت حرام وصوم نذر المعصية حرام، وصوم الدهر حرام والضيف لا يصوم تطوعا إلا بإذن صاحبه قال رسول الله ص : من نزل على قوم فلا يصومن تطوعا إلا باذنهم ويؤمر الصبي بالصوم إذا لم يراهق تأنيسا، وليس بفرض وكذلك من أفطر لعلة من أول النهار ثم وجد قوة في بدنه أمر بالامساك، وذلك تأديب من الله عز وجل، وليس بفرض، وكذلك المسافر إذا اكل من أول النهار ثم قدم أمر بالامساك . واما صوم الإباحة، فمن اكل وشرب ناسيا من غير عمد، فقد أبيح له ذلك وأجزأه عن صومه، واما صوم المريض، وصوم المسافر فان العامة اختلفت فيه . فقال بعضهم يصوم، وقال قوم لا يصوم وقال قوم ان شاء صام، وإن شاء فطر، وأما نحن فنقول : يفطر في الحالين جميعا، فان صام في السفر والمرض، فعليه القضاء، قال الله عز وجل فعدة من أيام أخر . أعيان الشيعة، السيد محسن الأمين، ج 1، ص 631، 632، وفات : 1371،تحقيق وتخريج : حسن الأمين، ناشر : دار التعارف للمطبوعات، بيروت، لبنان. و كشف الغمة، ابن أبي الفتح الإربلي، جلد : 2، ص315،وفات : 693، ناشر : دارالأضواء، بيروت، لبنان. در اين جا امام سجاد عليه السلام كه ميخواهد مسأله حكم صوم را بيان كند، كاملا عنايت دارد كه اول نظريات مختلف را بگويد، نظرات فقها اهل سنت را بيان كند و بعد بيايد نظرات خودشان را با استناد به آيه قرآن بيان كند. مذاهب فقهي كه امروز مطرح است؛ مذهب حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي است. اين مذاهب به اين شكل كه امروز مطرح است، در زمان گذشته نبود؛ يعني به صورت يك مذهب زنده مطرح نبودند. فقهي كه بتواند در برابر فقه اهل بيت عليهم السلام مقاومت و قد علم كند، فقه حنفي بود؛ يعني اول كسي كه در برابر امام صادق عليه السلام علم شد، ابوحنيفه بود؛ آنهم به اين خاطر بود كه دولت عباسي ميخواست كه يك دكّاني در برابر امام صادق عليه السلام باز و مردم را از توجه به آنحضرت منصرف كند، آمدند ابوحنيفه را وارد ميدان كردند و گرنه تا آن زمان فقه اهل بيت عليهم السلام به عنوان يك فقه متسالم عنه و غير قابل اختلاف مطرح بوده است. وهابيها هم آمدند به قول خودشان يك انقلاب فقهي و كلامي به پا كردند، و در حقيقت يك فقه به نام «اسلام بلامذهب» را مطرح كردند كه حدود سي چهل سال است كه در كشورهاي آسيايي طرفداران زيادي هم پيدا كرده است؛ يعني نه كاري به فقه شيعه داريم، نه به فقه حنفي، نه فقه مالكي، نه فقه شافعي و نه حتي فقه حنبلي. ما هر آنچه را كه از كتاب و سنت ميفهميم آن را انتخاب ميكنيم. و الآن اين قضيه «اسلام بلامذهب» در جهان در حال گسترش است و خيلي هم خطرناك است؛ حتي از خطر وهابيت هم خيلي بيشتر است؛ چون آنها قضيه را طوري آرايش ميدهند و به نحوي جلو ميآيند كه جوان شيعه و يا حتي جوان سني را در مدت خيلي كوتاه، فريب ميدهند، تخليه اطلاعاتي ميكند و ذهنش را آماده ميكنند براي پذيرش اين قضيه. در حقيقت الآن وهابيها دنبال يك «سلفيگري بلامذهب» هستند نه اسلام بلامذهب. سلفيگري در حقيقت معنايش اين است كه ما مراجعه كنيم به صحابه، عصر تابعين و اتباع تابعين. هر كجا واژة «سلف» استعمال ميشود، مراد مذهب صحابه، مذهب تابعين و مذهب اتباع تابعين است. به استناد حديث جعليي كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نقل ميكنند كه: خير القرون قرني، ثم الذي يلي، ثم الذي يلي. آنها از قرون اول اسلامي به «خير قرون» تعبير ميكنند؛ در حالي كه ما از آن به «شرّ القرون» تعبير ميكنيم؛ چون در همين قرن است كه پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خاندان آن حضرت مورد هجمه قرار ميگيرند، عزيز پيامبر مورد ضرب و شتم قرار ميگيرد، خليفة منصوب پيامبر 25 سال مظلومانه خانه نشين مي شود، فرزند پيغمبر در كربلا به صورت خيلي دلسوزانه؛ به صورتي كه در تاريخ بشريت سابقه نداشت به شهادت ميرسد، مدينه منوره سه روز مورد قتل عام قرار ميگيرد. به تعبير خود ابن كثير دمشقي در اين واقعه هزار تا دختر باكره، بكارتش را از دست دادند و بعد از اين واقعه هر كسي كه ميخواست دخترش را شوهر بدهد، شرط ميكرد كه من خبر ندارم كه دخترم باكره هست يا در قضيه حرّه بكارتش را از دست داده است. هزارتا بچه ولد الزنا در همان سال در مدينه متولد شد. حدود بيش از هفتصد نفر از صحابه و تابعين كشته شدند، ده هزار انسان بيگناه كشته شد. آيا اين خير القرون است؟ اگر خير القرون اين باشد، پس شرّ القرون چه ميخواهد باشد؟. در زمان آقا امام صادق عليه السلام هم كه مذاهب رواج يافت و اين مكتبهاي فقهي آمدند و علنا پا به عرصه گذاشتند؛ به ويژه تقويت و طرفداري حكومت از مذهب ابوحنيفه باعث شد كه مردم به آن روي بياورند. از طرف حكومت منصور برنامهاي چيده شد كه منصور به ابوحنيفه گفت كه من ميخواهم شما يك بحثي با امام صادق عليه السلام بگذاري و سي ـ چهل سؤال مشكل و پيچيده فقهي آماده كن كه امام صادق عليه السلام نتواند جواب بدهد و در اين قضايا نسجير بالله مفتضح بشود، و ما بتوانيم از اين قضيه به نفع خودمان استفاده سياسي كنيم. تعدادي از فقها را جمع شدند و ابوحنيفه حدود چهل سؤال آماده كرد و از امام صادق عليه السلام سؤال ميكرد، بعد هر مسأله كه مطرح ميشد، حضرت ميفرمود: انتم تقولون كذا، اهل المدينه يقولون كذا ونحن اهل اللبيت نقول كذا. در آن زمان فقه اهل حديث بود و فقه اهل رأي. ابوحنيفه ميگويد كه بعضا نظر امام صادق با نظريه فقه مدينه مطابق بود و بعضا با نظريه كوفه و بعضا هم مخالف هر دو بود. بعد كه امام صادق عليه السلام به همه سؤالات جواب داد، ابوحنيفه برگشت گفت: ان اعلم الناس، اعلمهم بآرائهم. وذكر أبو القاسم البغار في مسند أبي حنيفة : قال الحسن بن زياد : سمعت أبا حنيفة وقد سئل من أفقه من رأيت ؟ قال : جعفر بن محمد لما أقدمه المنصور بعث إلي فقال : يا أبا حنيفة إن الناس قد فتنوا بجعفر بن محمد فهيئ له من مسائلك الشداد فهيأت له أربعين مسألة، ثم بعث إلي أبو جعفر وهو بالحيرة فأتيته . فدخلت عليه، وجعفر جالس عن يمنه، فلما بصرت به، دخلني من الهيبة لجعفر ما لم يدخلني لأبي جعفر، فسلمت عليه، فأومأ إلي فجلست، ثم التفت إليه، فقال : يا أبا عبد الله هذا أبو حنيفة قال : نعم أعرفه، ثم التفت إلي فقال : يا أبا حنيفة ألق على أبي عبد الله من مسائلك فجعلت القي عليه فيجيبني فيقول : أنتم تقولون كذا، وأهل المدينة يقولون كذا، ونحن نقول كذا، فربما تابعنا و ربما تابعهم، وربما خالفنا جميعا حتى أتيت على الأربعين مسألة فما أخل منها بشئ ثم قال أبو حنيفة : أليس أن أعلم الناس أعلمهم باختلاف الناس. بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 47، ص 217، 218. بعد اين نه تنها به ضرر امام صادق عليه السلام تمام نشد كه به ضرر حكومت و به ضرر فقهاي حاضر در مجلس تمام شد و خيليها كه از موقعيت علمي امام صادق عليه السلام آگاه نبودند در اين جلسه آگاه شدند. عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||