* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 20 مهر 1385 | تعداد بازديد: 440 | |
آشنايي با فقه مقارن: علل و پيدايش فرق اسلامي (1) | ||
پخش صوت
دان لود | ||
علل پيدايش فرق اسلامي 20/07/85 يكي از اساسيترين بحثهايي كه بايد مطرح و به آن توجه شود، اين است كه منشأ پيدايش مذاهب مختلف چه بوده است؟ با تحقيق و مطالعة تاريخ مذاهب روشن خواهد شد كه منشأ تأسيس مذاهب مختلف، اختلاف افراد بوده است؛ يعني اختلافها و برداشتهاي شخصي افراد، سر منشأ اختلاف ميان مردم و تأسيس مذاهب بوده است. در اين باره چند نكته كليدي و اساسي را بايد مطرح كرد: 1. اساس ايمان مردم مدينه و اساس ايمان اوس و خرزج اختلاف چند ساله ميان اين دو قبيله بود. آنها در مكه رفته بودند كه قومي پيدا كنند كه با او پيمان ببندند. اوس و خرزج هر كدام به نفع خود مشغول يارگيري بودند. شنيده بودند كه پيامبري به نام محمد صلي الله عليه وآله ظهور كرده است و آنها براي نجات از اين اختلافات با پيامبر اسلام بيعت كردند و اين معاهدة با نبيمكرم منجر شد به رفع اختلاف چند سالة ميان اوس و خزرج. 2. در زمان خود نبيمكرم اسلام صلي الله عليه و آله اختلافاتي ميان امت اسلامي ميافتاد؛ به ويژه اختلاف ميان اوس و خزرج. اين سوابق باعث شد كه تنها چند ساعت بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله از تجهيز بدن آن حضرت منصرف و در سقيفه جمع شدند براي تعيين خليفه. اساس سقيفة بني ساعده را انصار طرح كردند. بعد عمر و ابوبكر سر آنها شيره ماليدند و خلافت را از دست آنها ربودند. يكي از اساسي ترين سؤالاتي هم كه بايد جواب داده شود، اين است كه انگيزه تشكيل سقيفة بني ساعده توسط انصار با آن سوابق چه بود؟ در طول اين ده يازده سال كه نبي مكرم در مدينه بود، هر از گاهي شعلههاي اختلاف در ميان اوس و خزرج بروز ميكرد؛ به طوري كه دور از ادبيات اسلامي در برابر هم صف آرائي ميكردند. قضية افك مثلا يكي از مسائلي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است اين است كه از قول عايشه نقل ميكنند: عبدالله بن ابي سردسته منافقين مدينه در رأس كساني بود كه شايع كردند عايشه نستجير بالله آلوده به فساد اخلاقي است. فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم من يومه فاستعذر من عبد الله بن أبي وهو على المنبر فقال يا معشر المسلمين من يعذرني من رجل قد بلغني عنه اذاه في أهلي والله ما علمت على أهلي الا خيرا ولقد ذكروا رجلا ما علمت عليه الا خيرا وما يدخل على أهلي الا معي فقام سعد بن معاذ أخو بنى عبد الاشهل فقال انا يا رسول الله أعذرك فإن كان من الاوس ضربت عنقه وإن كان من إخواننا من الخزرج امرتنا ففعلنا امرك قالت فقام رجل من الخزرج وكانت أم حسان بنت عمه من فخذه وهو سعد بن عبادة وهو سيد الخزرج قالت وكان قبل ذلك رجلا صالحا ولكن احتملته الحمية فقال لسعد كذبت لعمر الله لا تقتله ولا تقدر على قتله ولو كان من رهطك ما أحببت ان يقتل فقام أسيد بن حضير وهو ابن عم سعد فقال لسعد بن عبادة كذبت لعمر الله لنقتلنه فإنك منافق تجادل عن المنافقين قالت فثار الحيان الاوس والخزرج حتى هموا ان يقتتلوا ورسول الله صلى الله عليه وسلم قائم على المنبر قالت فلم يزل رسول الله صلى الله عليه وسلم يخفضهم حتى سكتوا وسكت. صحيح البخاري، البخاري، ج 5، ص 58 و چ6، ص7، و ج8، ص163 و صحيح مسلم، ج8، ص115 پيغمبر گفت كه چه كسي است كه مرا ياري كند نسبت به كسي كه در حق اهل بيت من سخنان نارواگفته است، سعد بن مُعاذ از سران اوس، گفت: اگر اين كسي كه در حق اهل بيت تو نسبت ناروا زده، نشان بدهي، من گردنش را ميزنم و اگر برادران خزرج هم باشد، هر دستوري شما بدهيد، دستور تو مجزي است. اين سخن سعد معاذ بر خزرجيان گران تمام شد و سعد بن عباده گفت: اين چه حرفي است كه تو ميزني، تو وكيل قبيلة خودت هستي، از طرف ما چرا حرف ميزني؟! قسم به خدا كه اين شخص از خزرجيان باشد، نميتواني بكشي و نه توان كشتن او را داري. حرف سعد بن معاذ حرف ناروايي نبود، ميخواست بگويد كه ما تابع تو هستيم؛ ولي حميت جاهلي سعد بن عباده، او را نادان كرده بود. بعد اسيد بن خضر كه پسر عموي سعد بن معاذ بود، به سعد بن عباده گفت: قسم به خدا دروغ ميگويي، اگر چنانچه از خزرج هم باشد، ما ميكشيم. تو منافقي و از منافقين طرفداري ميكني! نزديك بود اوس و خزرج به جان هم شمشير بكشند و به جنگ بپردازند؛ در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله هنوز بر روي منبر ايستاده بود. اين روايت در صحيح بخاري كه ميگويند تالي تلو قرآن است آمده. همچنين در كتاب مسلم. جيش اسامه يكي از اساسيترين اختلافات در تاريخ اسلام، قضيه جيش اسامه است. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله كه در بستر بيماري و نگران حمله لشكر روم به كشور اسلامي بود، فرمود: جهزوا جيش اسامة فردا ديد كه هنوز جيش اسامه مجهز نشده و آماده حركت نيست. دوباره تأكيد كرد. روز بعد ناراحت شد و فرمود: لعن الله من تخلف عن جيش اسامة الخلاف الثاني في مرضه أنه قال جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه فقال قوم يجب علينا امتثال أمره وأسامة قد برز من المدينة وقال قوم قد اشتد مرض النبي عليه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فنصبر حتى نبصر أي شئ يكون من أمره. خدا لعنت كند كسي را كه از سپاه اسامه تخلف كند. سر انجام بعد از نماز صبح جيش اسامه حركت كرد و نزديك ظهر نبي مكرم صلي الله عليه وآله از دنيا رحلت فرمودند. مشخص است و تاريخ صراحت دارد كه در داخل جيش اسامه؛ ابوبكر، عمر و عثمان، ابوعبيده و... بودند قال أبو بكر : وحدثنا أحمد بن إسحاق بن صالح، عن أحمد بن سيار، عن سعيد بن كثير الأنصاري، عن رجاله، عن عبد الله بن عبد الرحمن، أن رسول الله صلى الله عليه وآله في مرض موته أمر أسامة بن زيد بن حارثة على جيش فيه جلة المهاجرين والأنصار، منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة بن الجراح وعبد الرحمن بن عوف وطلحة والزبير، وأمره أن يغير على مؤتة حيث قتل أبوه زيد، وأن يغزو وادي فلسطين . فتثاقل أسامة وتثاقل الجيش بتثاقله، وجعل رسول الله صلى الله عليه وآله في مرضه يثقل ويخف، ويؤكد القول في تنفيذ ذلك البعث، حتى قال له أسامة : بأبي أنت وأمي ! أتأذن لي أن أمكث أياما حتى يشفيك الله تعالى ! فقال : اخرج وسر على بركة الله، فقال : يا رسول الله، إن أنا خرجت وأنت على هذه الحال خرجت وفى قلبي قرحة منك، فقال : سر على النصر والعافية، فقال : يا رسول الله إني أكره أن أسال عنك الركبان، فقال : انفذ لما أمرتك به، ثم أغمي على رسول الله صلى الله عليه وآله، وقام أسامة فتجهز للخروج، فلما أفاق رسول الله صلى الله عليه وآله سأل عن أسامة والبعث، فأخبر أنهم يتجهزون، فجعل يقول : أنفذوا بعث أسامة، لعن الله من تخلف عنه وكرر ذلك، فخرج أسامة واللواء على رأسه والصحابة بين يديه حتى إذا كان بالجرف نزل ومعه أبو بكر وعمر وأكثر المهاجرين، ومن الأنصار أسيد بن حضير وبشير بن سعد وغيرهم من الوجوه. شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج 6، ص 52. اما از آنجايي كه به نظر ما قضيه ازدواج عايشه و حفصه با نبيمكرم صلي الله عليه وآله به اين دليل بود كه آنچه در داخل خانه نبوت ميگذرد، اينها مطلع باشند، بنابرنقل بعضي از مورخين شيعه، عايشه اخبار را به ابوبكر اعلام ميكرد كه پيغمبر در حال رفتن هست، مريضي او مريضي بهبود شدني نيست، ابوبكر و عمر از جيش اسامه تخلف كردند و به مدينه بازگشتند. اين قضيه يك اختلاف عميقي بود كه ميان مسلمانان افتاد. همگي ناراحت بودند كه چرا نبي مكرم يك پسر بچة 18 ساله را براي ما فرمانده لشكر كرده است؟. حتي بعضي از بزرگان اهل سنت هم؛ مثل عبدالفتاح عبد المقصود، طاها حسين و... بر اين باورند كه علت تجهيز جيش اسامه و تأكيد نبي مكرم اين بود كه سران قريش و آنهايي كه ميتوانستند با اميرالمؤمنين عليه السلام مقابله كنند، از مدينه بيرون بروند و مدينه خالي از اغيار و مخالف باشد تا مسأله خلافت اميرالمؤمين عليه السلام تثبيت بشود و پس از برگشتن آنها اختلافات تأثير گذار نبود؛ ولي جيش اسامه در ميانه راه سه روز معطل شد و حدود سه چهار ساعت از حركت آنها نگذشته بود كه با شنيدن رحلت پيامبر، همه برگشتند. آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||