* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 26 مهر 1385 | تعداد بازديد: 515 | |
آشنايي با فقه مقارن: پيدايش مذهب فقهي حنفي | ||
پخش صوت
دان لود | ||
حنفي ها: 26/07/85 فقه حنفي در حقيقت بنيانگذارش ابوحنيفه است، متولد سال 80 هجري و متوفاي 150هجري. در اوائل حكومت بني العباس كه اساس تبليغ عباسين بر محور احياء آثار اهل بيت و دعوت و شعارشان هم دعوت به الرضا من آل الرسول بود. و در برابر معاويه هم مقاومت كردند و مردم هم آنان را كمك كردند به عنوان دفاع از اهل بيت پيغمبر و مبارزه با دشمنان آنها بوده است؛ گرچه خصيصين كه خدمت امام صادق عليه السلام كه ميرسيدند و از حضرت كسب تكليف ميكردند، حضرت نفي ميكرد از اينكه بخواهند در امور سياسي دخالت كنند و حتي شعري منسوب به يكي از بزرگان هست كه ميگويد: يا ليت ظلم آل امية قد دام لنا و عدل بني العباس في النار اي كاش همان ظلم بني اميه ادامه پيدا ميكرد و عدالت بني العباس در آتش ميافتاد. روي اين جهت كه دودمان بني العباس به نام احياي تراث اهل بيت قيام كردند، اينها بر خلافت دودمان بني اميه نسبت به علما و بزرگان ارزش قائل بودند و دربار بني العباسي مملو از علما بود. از جهت ديگر با توجه به اينكه شعارشان احياء تراث اهل بيت بود، تنها كسي كه در مقابل معارض بود، آقا امام صادق عليه السلام بود لذا اينها با هزاران لطايف الحيل تلاش كردند مردم را از توجه به ساحت آقا امام صادق عليه السلام منصرف كنند. در حوزه فرهنگي به سراغ ابوحنيفه، در حوزه سياسي بعضي از افرادي كه منسوب به آقا امام صادق عليه السلام؛ مثل پسر عموها، برادران رفتند، شايد قضيه فرقه اسماعليه هم آنهمه شهرت جهاني در مدت كوتاهي پيدا كرد از همين سياست بوده و در يك جمله عرض كنم كه آقا امام صادق عليه السلام كه ميخواهد وصيت كند، يكي از اوصياي خود را منصور دوانقي معرفي ميكند. و از ميان چهار وصيي ايشان يكي از آنها امام موسي بن جعفر عليه السلام است؛ چون منصور قسم خورده بود كه هركس را كه امام صادق به عنوان وصي معرفي كند، خواهد كشت. نامه نوشت به والي مدينه كه وصيت نامه امام صادق عليه السلام را سريعاً براي ما بفرستيد تا ببينم وصي او كيست تا دستور قتل او را صادر كنم. اين نشان ميدهد از عمق اختناق، از عمق فشاري كه بر امام عليه السلام و يا بر شيعيان در آن عصر بوده است. دو نفر از روات كه يكي از آنها هشام بن حكم است، ميگويد كه ما ميرفتيم ببينيم كه امام بعد از امام صادق كيست، سر گردان بوديم، گفتند يكي از كساني كه ادعاي امامت ميكند، عبدالله افطح است، رفتيم منزل او مسائلي را از او سؤال كرديم، ديديم جوابهاي كه به ما ميدهد، اصلا با روح شريعت نميسازد. اين راويها يك عمر پاي درس امام صادق و امام باقر عليهما السلام نشسته بودند و ميگفتند كه اين عبدالله افطح پرت و پلا ميگفت و ضد و نقيض حرف ميزد. از منزل او بيرون آمديم، سر گردان بوديم به طرف كدام فرقه برويم، تا اين كه يك آقايي آمد و با دستش اشاره كرد كه دنبال من بياييد، بعد من احساس كردم كه يكي از جاسوسان حكومت است كه ميخواهد ما را به استخبارات و سازمان امنيت منصور دوانقي ببرد. به رفيقم گفتم شما برو دنبال كارت چون بامن كار دارند. ما آمديم از اين كوچه به آن كوچه تا يك دري باز شد، متوجه شدم كه منزل آقا امام موسي بن جعفر عليه السلام است حضرت فرمود: اليّ الي لا الي المرجئه و لا الي القدرية. رفتم نشستم و مسائل را سؤال كردم ديدم كه مطالبي كه امام ميگويد دقيق است و با آنچه كه از امام صادق و امام باقر عليهما السلام شنيده بوديم همخواني دارد. مسائل مختلف مطرح كردم و ديدم كه درياي مواجي از علوم الهي است. كاملا قلبم آرام شد و عرض كردم كه آقا جان اجازه ميدهي كه من هم اين قضيه را به ديگران بگويم كه انحرافي نروند، حضرت اشاره كرد به گردنشان كه گفت اگر به ديگران بگويي، جز ذبح چيزي ديگر نيست. شما را ميكشند؛ مگر اينكه به افرادي كه از هرجهت از آنها خاطر جمع هستيد و هيچ مشكلي ندارد، به آنها ميتوانيد بيان كنيد. اين وضع اواخر عمر امام صادق عليه السلام است. از همين قضيه دكان فقاهت ابوحنيفه تأسيس مي شود و او را ميآورند به طرف منسب قضاء، مخصوصاً در زمان هارون الرشيد. و در اين قضايا دو تا از شاگردان برجستة ابوحنيفه؛ مثل ابويوسف كه از شخصيتهاي برجسته شاگردان ابوحنيفه بود. و شيباني، اين دو نفر بعد از ابوحنيفه در دولت عباسي منصب قضاوت را به عهده گرفتند و تا توانستند در نشر افكار و آراء ابوحنيفه تلاش كردند. حتي در كل بلاد عراق، ايران، شام و مصر، در مدت خيلي كوتاه مكتب فقهي ابوحنيفه به عنوان يك مكتب فقهي پويا مورد قبول جامعه شد و مردم غير از فقه ابوحنيفه هيچ فقه ديگر را آموزش نميديدند؛ چون در حكومت و در قوة قضائيه معيار قضاوت براي قضات فقه ابوحنيفه بود و مردم مجبور بودند كه اگر نزاعي بين آنها در ميگيرد؛چه فقهي و چه حقوقي، به محكمه بروند. محكمه هم آقاي قاضي جز مكتب فقهي ابوحنيفه هيچ چيزي نميداند، نه كاري به كتاب دارد و نه به سنت فقط ميگويد كه ابوحنيفه اينچنين گفته است، و من بر محور فقه ابوحنيفه قضاوت ميكنم لا غير. حتي آقاي ابن عبد البر از شخصيتهاي علمي اهل سنت است، صاحب كتاب الاستيعاب، كتابي دارد كه اخيراً چاپ شده است به نام الانتقاء في فضائل الثلاثه الائمة الفقهاء، در اين كتاب ص145 شروع كرده است در رابطه با ابوحنيفه مطالب مفصلي را بيان كردن، حتي از قول ابوحنيفه نقل ميكند: «رأيت في المنام كأنّي نبشت قبر النبي و اخرجت عظامه فاحتزنتها» در خواب ديدم كه قبر نبي مكرم صلي الله عليه وآله را نبش كردم و استخوانهاي حضرت را بيرون آوردم و به هم ديگه ميكوبيدم، «فهالتني هذه الرؤيا» اين خواب مرا سرگردان و سراسيمه كرد و دلهره گرفتم و «رحلت الي ابن سيرين» رفتم پيش بزرگ معبّر خواب «فقصصتها عليه فقال ان صدقت الرؤيا فأحييت سنة رسول الله محمدا صلي الله عليه وآله » اگر اين خواب درست باشد، سنت پيغمبر را تو احيا ميكني. يا مثلا تعبيري دارد كه از خود ابوحنيفه نقل ميكنند كه اگر پيغمبر زنده بود، قول مرا انتخاب ميكرد و قول خودش را كنار ميگذاشت. امثال اين حرفها در باره ابوحنيفه زياد گفتهاند. ولي يك نكته ديگري هم هست كه وقتي فقه مالكي آمد روي كار و بعد از او فقه شافعي و بعد هم فقه احمد بن حنبل، همه شروع كردند عليه ابوحنيفه تلاش كردن. حتي خود بخاري، متوفاي 256هجري از آن مخالفين سر سخت ابوحنيفه است. در تاريخ كسي به اندازه بخاري ابوحنيفه ضربه نزده است؛ از اول تا آخر بخاري طعنهاي شديدي بر ابوحنيفه و فقه ابوحنيفه دارد و خود خطيب بغدادي كه خودش اهل حديث است و مخالف اهل رأي و اجتهاد است، در جلد 13 تاريخ بغداد بيش از يك صد روايت در مذمت ابوحنيفه آورده است. من گمان نميكنم حتي در باره يزيد و شمر اين اندازه روايت بر مذمتش آمده باشد؛ حتي در باره خود ابليس، اين قدر مذمت به اين تندي ندارند. من يكي دو مورد را بخوانم: خطيب از مالك بن أنس نقل ميكند: كانت فتنة ابي حنيفه أضرّ علي هذه الامة من فتنة إبليس. تاريخ بغداد، ج13، ص369 ضرر فتنة ابوحنيفه بر امت اسلامي بيش از فتنه شيطان بود. باز از خود مالك نقل ميكند در صفحه 401، ميگويد: ما ولد في الاسلام مولود أشأم من ابي حنيفة. در اسلام فرزندي شومتر از ابي حنيفه به دنيا نيامده است يا از سفيان ثوري نقل ميكند: ما ولد في الاسلام، أضرّ من أبي حنيفه. همان، ص99 و از فقهاي ديگر كه ميگويد پيش سفيان ثوري بوديم، اذ جاء نعي ابي حنيفه فقال الحمد لله الذي أراح المسلمين عن ابي حنيفه لقد كان ينقض غر الاسلام عروة عروة ما ولد مولود أشأم علي اهل الاسلام من ابي حنيفة. همان 398 باز همين تعبير از از اوزاعي نقل ميكنند كه او هم از كساني است كه صاحب مكتب فقهي و از فقهاي برجستة اهل سنت است. الآن هم فقهاي اهل سنت اگر در يك مسأله فقهي نقل اقوال كنند، نظريه سفيان ثوري و اوزاعي را نقل ميكنند. يا از خود بخاري نقل ميكنند: كان مرجئا. يا از شريك نقل ميكنند كه: اگر در يك قبيله يك خمار و شراب خواري باشد بهتر است و ارزشش بيشتر است تا در آن قبيله ابوحنيفه يا ياران او باشند. خطيب از يونس بن اسباط نقل ميكند كه: قال ابوحنيفه: لو ادركتني رسول الله و ادركته، لأخذ بكثير من قولي. همان، ص 386 بعد جالب است كه يك تعبيري دارد كه خيلي شنيدني است: از اسحق از عمرو بن ميمون نقل ميكند كه ما در يك مجلسي بوديم يكي گفت در اين مسأله فقهي نظريه عمر بن خطاب اين است، بعد نقل ميكند كه گفت: مراد شما از اين قضيه چيه كه ما ميگوييم فلاني ميگويد نظر عمر بن خطاب اين است، نظر ابوبكر اين است و نظر فلان صحابي اين است؟ من گفتم كه من ميخواهم رأي ابوحنيفه را نقل ميكنم. گفت: خاك بر سرت. من نفهميدم كه «خاك بر سرت» يعني چه تفسيرش را سؤال كردم كه گفت: «تراب علي رأسك». و از عبد الله مبارك نقل ميكند بر اين كه گفت كتابي كه در رابطه با حيل آورده است: كلها كفر. همان، ص304 از سفيان ثوري نقل ميكند: استيب ابوحنيفه من الكفر مرتين. آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||