* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ * | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ||
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ | ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½ |
تاريخ: 05 آبان 1385 | تعداد بازديد: 393 | |
وضو از ديدگاه فريقين: اقوال علماي اهل سنت در بحث وضو (1) | ||
پخش صوت
دان لود | ||
اقوال علماي اهل سنت در بحث وضو 05/08/85 توجيحات کتاب المغني اين کتاب در حقيقت مبسوطترين کتاب فقه حنابله است و خود وهابيت هم براي کتاب المغني عنايت ويژهاي دارند. در بيت الله الحرام در اين اطراف حدود ده تا دوازده دار الافتاء وجود دارد، که در هر کدام يکي دو نفر از مفتيهاي خودشان نشستهاند و در حقيقت مرکز پاسخ به سؤالات شرعي است. غير از کتاب مغني ابن قدامه در اين دارالافتاء ها من هيچ کتاب فقهي ديگري را نديدم. و لذا من اين کتاب را انتخاب کردهام و در بحثهاي بعدي هم شما عزيزان نسبت به مغني ابن قدامه که شرحش مال شمس الدين مقدسي است بيشتر دقت کنيد تا با نحوه توجيهات و تأويلات غير عالمانهاي که اينها دارند يک مقدار روشن شود. در جلد اول مغني ص120: ( مسألة) قال ( وغسل الرجلين إلى الکعبين وهما العظمان الناتئان) اين اصل متني است که ميخواهد بحث کند و شروع ميکند به توضيح دادن. غسل الرجلين واجب في قول أکثر أهل العلم، اين را دقت کنيد که ميگويد: غسل رجلين واجب است در نظر اکثر اهل علم؛ پس اجماعي در کار نيست و بعد ميگويد: وقال عبد الرحمن بن أبي ليلى أجمع أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم على غسل القدمين اين جا ادعاي اجماع اصحاب پيغمبر را ميکند. ، وروي عن علي أنه مسح على نعليه وقدميه بلا فاصله در اين جا اجماع را نقض ميکند. ثم دخل المسجد فخلع نعليه ثم صلى، وحکي عن ابن عباس أنه قال ما أجد في کتاب الله إلا غسلتين ومسحتين اين چه اجماعي است که همه اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله اجماع دارند؛ ولي بلافاصله ميآيد از امام علي عليه السلام و ابن عباس حبر الامه خلاف آن را نقل ميکند. يک تعبيري دارد ابن حزم اندلسي دقيقاً يادم نيست در رابطه با چه بحث است، در کتاب الفصل خودش ميآيد و مطرح ميکند و لعنة الله علي کل اجماع خرج عنه علي بن ابيطالب عليه السلام. المحلى، ابن حزم، ج 9، ص 345 بعد دو باره ميگويد: وروي عن أنس بن مالک أنس از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله و خادم او بوده . أنه ذکر له قول الحجاج اغسلوا القدمين ظاهرهما وباطنهما وخللوا ما بين الأصابع فإنه ليس شئ من ابن آدم أقرب إلى الخبث من قدميه فقال أنس صدق الله وکذب الحجاج وتلا هذه الآية ( فاغسلوا وجوهکم وأيديکم إلى المرافق وامسحوا برءوسکم وأرجلکم إلى الکعبين) ميگويد براي انس بن مالک نقل کردند که حجاج گفته است که بهترين وضو وضويي است که انسان پايش را بشويد، هم ظاهر پا و هم باطن آن را. انس گفت: دروغ گفت حجاج و راست گفت خداوند؛ يعني آيه قرآن خلاف قول حجاج بن يوسف ثقفي است. انشاء الله ما يک بحثي خواهيم داشت در رابطه با سياست امويين مبني بر غسل رجلين که يک بحث مفصلي است. وحکي عن الشعبي (105هجري) أنه قال: الوضوء مغسولان وممسوحان فالممسوحان يسقطان في التيمم. پس اين چهار نفر نقل کرده اند که وضو دو غسل و دو مسح است و همه اينها هم به آية قرآن استناد کردهاند. بعد ميگويد: ولم يعلم من فقهاء المسلمين من يقول بالمسح على الرجلين غير من ذکرنا إلا ما حکي عن ابن جرير أنه قال: هو مخير بين المسح والغسل، واحتج بظاهر الآية وبما روى ابن عباس قال توضأ النبي صلى الله عليه وسلم وأدخل يده في الاناء فمضمض واستنشق مرة واحدة ثم أدخل يده فصب على وجهه مرة واحدة وصب على يديه مرة واحدة، وضوي که از عثمان نقل ميشود ميگويد: ان النبي توضأ کوضوئي هذا. پيغمبر آنطور وضو گرفت که من وضو ميگيرم. نميگويد که من مثل پيغمبر وضو ميگيرم، نه اينکه وضوي من شبيه وضوي پيغمبر است؛ اما رواياتي که از حضرت علي عليه السلام نقل شده است، قضيه بر عکس است ميگويد: پيغمبر اين گونه وضو ميگرفت، اين وضويي که من ميگيرم عين وضويي است که پيغمبر گرفته است. آنها عنايت داشتند که خودشان را محور قرار بدهند. تا اين که اگر يک روايتي بر خلاف عمل عثمان وارد شد، بگويند آنچه که امروز براي ما حجت خدا بر مردم است، قول عثمان است نه قول پيغمبر. در بعضي از جاها صراحتا هم آوردهاند. از حجاج عبارتهاي صريحي دارد. ابن عساکر در تاريخش و خود ابن کثير نقل ميکند که ميگويد: در دوران امر بين رسول الرجل و يا خليفة الرجل کدام ارزشش بالاتر است؟ همه ميگويند خليفة الرجل. حضرت محمد صلي الله عليه وآله رسول الله بود و عبدالملک خليفة الله است. کار به اينجا ميرسد. شيعه، سني و هابي همگي از حجاج نقل کردهاند که: خليفة الرجل خير من رسوله. وخطب الحجاج يوما على منبر الکوفة، فذکر الذين يزورون قبر رسول الله فقال : تبا لهم يطوفون بأعواد ورمة بالية، هلا طافوا بقصر أمير المؤمنين عبد الملک بن مروان، ألا يعلمون أن خليفة الرجل خير من رسوله ! ! ! وهکذا ارتقت مرتبة الخلافة فوق مرتبة النبوة وبلغ الإسفاف بشيعتها حدا يخجل الإنسان من وصفه . وفي هذا المناخ التربوي کتبت أحاديث رسول الله بعد 95 سنة من منعها وحصارها ! ! وفي العقد الفريد کما في حوادث سنة 89 مجلد 5 صفحة 61 من تاريخ الطبري وابن الأثير مجلد 4 صفحة 205، وابن کثير مجلد 9 صفحة 76 وفي العقد الفريد بعد ( من الذين کفروا ) أنه أشار بيده إلى أهل الشام أي أنهم الذين اتبعوا الخليفة فجعلهم الله فوق الذين کفروا، وهم أهل العراق . وأمر الوليد بن عبد الملک خالد بن عبد الله فحفر بئرا بمکة فجاءت عذبة الماء طيبة، وکان يستقي منها الناس، فقال خالد في خطبته على منبر مکة : أيها الناس أيها أعظم خليفة الرجل على أهله أم رسوله إليهم ؟ والله لو لم تعلموا فضل الخليفة ! إلا أن إبراهيم خليل الرحمن استسقى فسقاه ملحا أجاجا، واستسقاه الخليفة فسقاه عذبا فراتا ! ! بئرا حفرها الوليد بن عبد الملک بالثنيتين ثنية طوى وثنية حجون، فکان ينقل ماؤها فيوضع في حوض من أدم إلى جنب زمزم ليعرف فضله على زمزم، قال الراوي : ثم غارت البئر، فذهبت فلا يدرى أين هي اليوم . الخطط السياسية لتوحيد الأمة الإسلامية، أحمد حسين يعقوب (من المستبصرين)، ص 69 . حتي در جايي آمده است به حجاج گفتند که ام ايمن بعد از رحلت پيغمبر گريه ميکرد، گفت: براي چه گريه ميکرد؟ گفتند: براي انقطاع وحي. شروع کرد به ام ايمن دري وري گفتن: اين پيرزن عقلش را از دست داده است، وحي قطع نشده. ان الخلفاء لايعملون الا بوحي. خلفاي بني اميه هيچ کاري را بدون وحي انجام نميدهند. و در يک جايي ديگر گفته است: لا اعمل الا بوحي. ابن قدامه اين گونه ادامه ميدهد : ومسح برأسه وأذنيه مرة واحدة، اين «مره واحده » را به ياد داشته باشيد که بعد وضوي عثمان را که نقل ميکند با اين حديث مخالفت دارد. ثم أخذ ملء کف من ماء فرش على قدميه وهو متعنل رواه سعيد، وقال أيضا حدثنا هشيم أخبرنا يعلى بن عطاء عن أبيه قال أخبرني أوس بن أبي أوس الثقفي أنه رأى النبي صلى الله عليه وسلم أتى کظامة قوم بالطائف فتوضأ ومسح على قدميه. قال هشيم کان هذا في أول الاسلام. اين نکته را داشته باشيد که ميگويد: اين وضو هم در اول بعثت پيامبر بوده است. وقتي وضوي پيغمبر را که مسح ميکشيد نقل ميکنند، دنبال يک توجيه هستند و ميگويند اين مسح در اول اسلام بوده است. بعد اين مسح نسخ شده است. حالا با چه نسخ شده است، بعضيها ميگويند با آيه نسخ شده است. ميگوييم:بنابر قول کساني که آيه را به جر خواندهاند و يا آنهايي که به نصب و معطوفا علي برؤوسکم خواندهاند، چه ميگوييد؟ ميگويند: بعد از اين پيغمبر آمده است و پاهايش را شسته است و با عملش آيه را نسخ کرده است. ما نفهميديم اين آيه شش سورة مائده جزء آيات ناسخه است يا جزء آيات منسوخه. فرضا اگر منسوخ هست، با چه نسخ شده است؟ به آيه ديگر يا به عمل پيامبر؟ عمل پيغمبر را قبل از نزول آيه هم نقل ميکنند که مسح کرده است و بعد از آيه هم نقل ميکنند مسح کرده است !. و حال آنکه تمام مفسرين شيعه و سني اتفاق دارند که سوره مائده آخرين سوره است که بر پيغمبر نازل شده است يا حداقل قبل از سوره تويه آخرين سوره است و روايات متواتر دارند که سوره مائده آخرين سوره است که هيچ آيه از آيات آن مورد نسخ قرار نگرفته است. در درالمنثور روايات متعدد حدود شانزه تا هفده روايت ميآورد مبني بر اينکه سوره مائده هيچ يک از آياتش نسخ نشده است: فأحلوا حرامه و حرموا حلاله و ما من آية في سورة المائده الا انه لم ينسخ. و خود اهل سنت هم گفتهاند که آيه قرآن با سنت نسخ نميشود؛ چون آيه قرآن دليل قطعيه است و سنت مبين آيه است نه ناسخ آن. به دليل خود آيه قرآن که ميفرمايد: وَأَنْزَلْنَا إِلَيک الذِّکرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ . النحل / 44. اين آيه بيانگر اين است که سخن پيغمبر مبين قرآن است نه ناسخ آن. البته اگر سنت قطعيه داشته باشيم که از قول معصوم صراحت داشته باشد که اين حديث ناسخ قرآن است، ميپذريم. آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||