نام : محمد. كنيه : ابو جعفر و ابوجعفر اول . القاب : باقر, شاكر, هادى , امين , شبيه -به خاطر شباهت ايشان به پيامبراكرم (ص )-. مـشهورترين لقب آن حضرت , باقر است . پيامبر اكرم (ص ) به واسطه جابربن عبداللّه انصارى , آن حضرت را به اين لقب, ملقب كرد و به ايشان سلام رساند. منصب : معصوم هفتم و امام پنجم شيعيان . تاريخ ولادت : اول رجب سال 57 هجرى . برخى از مورخان , ولادت ايشان را در سوم صفر سال 57 هجرى دانسته اند. محل تولد: مدينه مشرفه , در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ). نسب پدرى : امام زين العابدين , على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع ). نام مادر: فاطمه , دختر امام حسن مجتبى (ع ) كه مكنى به ام عبداللّه بود. ايـن بـانـوى ارجـمـند, از زنان بزرگ عصر خويش بود كه امام صادق (ع ) درباره شان و منزلت او, فـرمـود: جـده ام , فـاطمه بنت حسن , صديقه بود و در آل امام حسن (ع ) زنى به درجه و مرتبه او نرسيد. چـون نـسـب امـام مـحـمـد بـاقر(ع ), هم از پدر و هم از مادر, به امام اميرالمؤمنين (ع )و فاطمه زهرا(س ) مى رسد, به ايشان علوى بين علويين و فاطمى بين فاطميين گفته مى شود. مـدت امـامـت : از زمـان شهادت پدرش , امام زين العابدين (ع ) در سال 95 تا سال114 هجرى , به مدت 20 سال . تاريخ و سبب شهادت : هفتم ذى حجه سال 114 هجرى , در سن 57 سالگى (و به قولى ربيع الاول يا ربيع الاخر سال 114 هجرى ) به وسيله زهرى كه ابراهيم بن وليد عبدالملك , در ايام خلافت هشام بن عبدالملك , به آن حضرت خورانيد. محل دفن : قبرستان بقيع , در مدينه مشرفه , در جوار قبر پدرش , امام زين العابدين (ع ) و عمويش , امام حسن مجتبى (ع ) و فرزندش , امام صادق (ع ). همسران : 1. ام فروه بنت قاسم . 2. ام حكيم و چند ام ولد. فرزندان : 1. امام جعفر صادق (ع ). 2. عبداللّه . 3. ابراهيم . 4. عبيداللّه . 5. على .6. زينب . 7. ام سلمه . شاگردان امام : خاندان رسالت و اهل بيت رسول الله (ص)، از آن جا که به گواهي قطعي وانکار ناپذير پيامبر اسلام (ص)، عدل و همپا و هماواي قرآنند با حقيقت، محتوا و پيام قرآن، همگوني و سنخيت دارند. حديث ثقلين از جمله احاديث مهم مورد پذيرش اهل سنت و اماميه است. در اين حديث، رسول خدا، ثمره تلاشهاي طاقت فرساي خود در مسير ايفاي رسالت و هدايت خلق را، در دو يادگار گرانبها که پس از خود برجا گذاشته خلاصه کرده و گفته است: من دو شي ء گرانبها در ميان شما باقي مي گذارم: قرآن و اهل بيتم را، اين دو هرگز از يکديگر جدا نشوند تا در قيامت بر حوض کوثر، بر من وارد شوند... (1) با توجه به مقام معنوي و الهي پيامبر (ص) که کمترين خود خواهي و هوا و هوس در او راه نداشته و آنچه او مي گفته در حقيقت مورد تأييد خداوند بوده و رأي و سخني جز به اشاره و تأييد وحي اظهار نمي داشته است، (2) مي توان بيقين اقرار کرد که پيامبر (ص)، خاندانش را بر اساس ملاحظات خويشاوندي و روابط نسبي و علايق مادي بشري، در کنار قرآن، بزرگترين معجزه خويش ننهاده است، بلکه قرين ساختن اهل بيت، با پيام وحي، از آن جهت بوده که ميان آن دو هماهنگي و سنخيت وجود داشته است . اگر خداوند قرآن را بدور از کمترين ضعف و کاستي و کجي و نادرستي فرو فرستاده، (3) اهل بيت را نيز از هر انحراف و گناه، پاک گردانيده و مصونيت بخشيده است. (4) اگر قرآن، داراي حقايقي اصولي و محکم و نيز مسايلي متشابه (5) است که براي فهم آنها بايد به منبعي الهي و آگاه به رموز وحي مراجعه کرد، اهل بيت، همان آگاهان و عالماني هستند که مفسر قرآن و مبين احکام و پيامهاي آنند. (6) هر چند آيات قرآن، روشن و روشنگر است، ولي معناي روشني مفاهيم قرآن، اين نيست که تمامي مطالب و مفاهيم آن براي همه انديشه ها آشکار و بي نياز از توضيح باشد، چه، خداوند به پيامبر (ص) فرمان داده تا آيات وحي را براي مردم توضيح و تبيين کند. (7) با اين بيان، اهل بيت از آن جهت، قرين قرآن و جدايي ناپذير از آن معرفي شده اند که پس از رسول خدا (ص) به تبيين مفاهيم وحي و حقايق قرآن، براي توده ها بپردازند و اين توان و شايستگي در همه اهل بيت رسالت (معصومين عليهم السلام) بوده است.چنانکه علي (ع) به سينه اش اشاره مي کرد و مي گفت: در اينجا دانشهاي فراواني است که کاش شاگردان شايسته اي مي يافتم و اين حقايق را بدانها مي آموختم. (8) آن چه پس از وفات رسول اسلام (ص) براي جامعه اسلامي و خاندان پيامبر (ص)، رخ نمود هرگز به آنان، مجال نداد تا آن گونه که مي خواستند و مي بايست، به نشر معارف قرآني بپردازند . جريانهاي سياسي حاکم بر جامعه، پس از رحلت رسول خدا (ص)، سبب تفکيک قرآن از عترت در باور و انديشه بخش عظيمي از مردم شد.قرآن بظاهر محور نظام دستوري دين و حکومت گرديد، ولي چون نيازمند مفسر و مبين بود، باعث شد تا ميدان تفسير و تأويل بشدت گسترش يابد و چهره هايي در محافل علمي و ديني مطرح شدند که هرگز آيه اي در تطهير آنان نازل نشده و سفارشي از ناحيه رسول خدا در تمسک به آنان نرسيده بود.از سوي ديگر، کساني چون علي بن ابي طالب (ع) که با صداي رسا فرياد بر مي آورد: سلوني قبل از تفقدوني، يعني هر چه مي خواهيد از من بپرسيد، قبل از اين که مرا از دست بدهيد، مهجور وناشناخته ماندند. حسن بن علي (ع)، از سوي حکومت معاويه، تحت شديدترين فشارهاي روحي و اجتماعي قرار داشت و هرگز به او فرصت نشر معارف واقعي داده نشد. حسين بن علي (ع) تحت فشار قرار گرفت که حکومت ضد ديني و ضد بشري يزيد را بپذيرد و از آنجا که پذيرش حکومت وي را مايه نابودي اساس شريعت مي دانست، از آن اجتناب کرد و در اين راه به شهادت رسيد. بني اميه بر جان و مال و ناموس و دين مردم مسلط شدند.و زمينه چنان شد که فردي چون زين العابدين ناگزير، معارف حقه را در قالب دعا و نيايش اظهار مي کرد.در اين ميان، در عصر امام باقر (ع)، شرايط سياسي جامعه به گونه اي تغيير يافت که آن حضرت توانست، مجمعي علمي تشکيل داده، به تعليم و تربيت مرداني دانشمند و متعهد به ارزشهاي شريعت بپردازد. اين است که وقتي صفحات تاريخ صدر اسلام مرور شود، در زندگي علمي امام باقر (ع) نام بسياري از شاگردان آن حضرت و شخصيتهاي ممتاز علمي جهان اسلام جلب نظر مي کند. با اين همه، نبايد تصور کرد که امام باقر (ع) آسوده و ايمن از محدوديتها و ممنوعيتهايي بوده است که حکومتها براي اهل بيت (ع) فراهم مي آورده اند، بلکه بي ترديد، جو حاکم بر زندگي امام باقر (ع) به شدت جو تقيه بوده است، زيرا با فرهنگ خاصي که در نتيجه حکومتهاي ناصالح بر جامعه حاکم شده بود، کنار نهادن تقيه به منزله دست کشيدن از فعاليت علمي و دور ماندن از ترويج معارف اصولي دين بشمار مي رفت. باري، شرايط زمان، براي امام باقر (ع) و نيز امام صادق (ع) زمينه اي را فراهم آورد که ساير ائمه (ع) هرگز برايشان آماده نشد.آن شرايط مساعد، معلول سستي پايه هاي حکومت امويان بود.بحرانهاي دروني نظام سياسي در آن عصر، به حاکمان مجال نمي داد تا بر خاندان رسالت مانند حاکمان پيشين، فشار آورند و ايشان را منزوي سازند.بي ترديد اگر همين زمينه براي هر يک از امامان (ع) فراهم مي آمد، آنان قادر به تأسيس حوزه هاي بزرگ درسي بودند و عالمان و فقيهان بيشتري را پرورش مي دادند.اين زمينه مساعد، سبب شد تا امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بيشترين آراي فقهي، تفسيري و اخلاقي را در کتب فقهي و حديثي از خويش بر جاي گذارند. اين چنين است که فردي چون محمد بن مسلم مي تواند سي هزار حديث از امام باقر (ع) (9) نقل کند.و شخصيتي چون جابر جعفي هفتاد هزار حديث. (10) در نزد عالمان اماميه، فقيه ترين فقيهان صدر اسلام شش نفرند که همه آنان از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده اند.آنان عبارتند از: زرارة بن اعين، معروف بن خربوذ المکي، ابو بصير الاسدي، فضيل بن يسار، محمد بن مسلم الطائفي و بريد بن معاوية العجلي . (11) شيخ الطائفة، ابو جعفر محمد بن حسن طوسي در کتاب رجال خويش، اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) را که از آن حضرت نقل حديث کرده اند 462 مرد و دو زن دانسته است. در ميان اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) برخي از نظر اعتبار و وثاقت مورد اتفاق اهل سنت و اماميه اند، و دسته اي به دليل گرايشهاي عميق شيعي، در دايره رجال اهل سنت قرار نگرفته، بلکه تنها مورد اعتماد اماميه مي باشند. براي ارائه نموداري فهرست گونه از شاگردان امام باقر (ع) با استفاده از چند منبع رجالي، نام گروهي از آنان را يادآور مي شويم، بي اين که ادعاي استقصا داشته باشيم. 1 ابان بن ابي عياش فيروز، تابعي 2 ابان بن تغلب ابو سعيد البکري الجريري 3 ابراهيم بن الأزرق الکوفي 4 ابراهيم الجزيري (الجريري) 5 ابراهيم بن جميل، برادر طربال الکوفي 6 ابراهيم بن حنان الأسدي الکوفي 7 ابراهيم بن صالح الانماطي 8 ابراهيم بن عبد الله الاحمري 9 ابراهيم بن عبيد أبو غرة الانصاري 10 ابراهيم بن عمر الصنعاني اليماني 11 ابراهيم بن مرثد الکندي الأزدي ابراهيم بن معاذ 13 ابراهيم بن معرض الکوفي 14 ابراهيم بن نصر بن القعقاع الجعفي 15 ابراهيم بن نعيم العبدي الکناني 16 احمد بن عائد 17 احمد بن عمران الحلبي 18 اسحاق بن بشير النبال 19 اسحاق بن جعفر بن علي 20 اسحاق بن عبد الله بن ابي طلحة المدني 21 اسحاق بن الفضل بن يعقوب بن عبد الله بن الحرث... 22 اسحاق القمي 23 اسحاق بن نوح الشامي 24 اسحاق بن واصل الضبي 25 اسحاق بن يزيد بن اسماعيل الطائي 26 اسحاق بن يسار مولي قيس بن مخرمة 27 اسرائيل بن غياث المکي 28 اسلم بن ايمن التميمي المنقري الکوفي 29 اسلم المکي القواس 30 اسماعيل بن ابي خالد 31 اسماعيل بن جابر الخثعمي 32 اسماعيل بن زياد البزاز الکوفي الأسدي 33 اسماعيل بن سلمان الأزرق معروف به ابو خالد 34 اسماعيل بن عبد الخالق الجعفي 35 اسماعيل بن عبد الرحمان الجعفي الکوفي 36 اسماعيل بن عبد العزيز 37 اسماعيل بن الفضل بن يعقوب بن الفضل بن عبد الله 38 اسماعيل ابو احمد الکاتب الکوفي 39 اسماعيل معروف به ابو العلا از بني قيس بن ثعلبه 40 اسيد بن القاسم 41 اعين الرازي، معروف به ابو معاذ 42 انس بن عمرو الأزدي 43 ايوب بن ابي تمية کيسان السجستاني العنبري البصري 44 ايوب بن بکر بن أبي علاج الموصلي 45 ايوب بن شهاب بن زيد البارقي الأزدي 46 ايوب بن وشيکة 47 بدر بن الخليل الأسدي، ابو خليل الکوفي 48 برد الاسکاف الأزدي الکوفي 49 برد الخياط بريد بن معاوية العجلي، معروف به ابو القاسم. 51 بسام بن عبد الله الصيرفي، معروف به ابو عبد الله 52 بشار الاسلمي 53 بشار بن زيد بن النعمان 54 بشر بن أبي عقبة المدايني 55 بشر، بياع 56 بشر بن جعفر الجعفي، ابو الوليد 57 بشر بن خثعم 58 بشر الرحال 59 بشر بن عبد الله بن سعيد الخثعمي 60 بشر بن عبد الله الخثعمي الکوفي 61 بشر بن ميمون الوابشي الهمداني النبال الکوفي 62 بشر بن يسار 63 بشير، ابو عبد الصمد بن بشر الکوفي 64 بشير معروف به ابو محمد المستنير الجعفي الأزرق 65 بشير بن سليمان المدني 66 بکر بن أبي حبيبه 67 بکر بن حبيب الأحمسي البجلي الکوفي 68 بکر بن خالد الکوفي 69 بکر بن صالح 70 بکر بن کرب 71 بکروية الکندي الکوفي 72 بکير بن اعين بن سنسن الشيباني الکوفي 73 بکير بن جند بن الکوفي 74 بکير بن حبيب الکوفي 75 تميم بن زياد 76 ثابت بن أبي ثابت 77 ثابت بن دينار ابو صيفه الأزدي 78 ثابت بن زائدة العکلي 79 ثابت بن هرمز ابو المقدام العجلي 80 ثوير بن أبي فاخته سعيد بن جهمان غلام ام هاني 81 جابر بن عبد الله بن عمر بن حرام ابو عبد الله الانصاري 82 جابر بن يزيد بن الحرث بن عبديغوث الجعفي 83 جارود، معروف به ابو المنذر 84 جارود بن السري التميمي السعدي الکوفي 85 جراح المدايني 86 جعدة بن ابي عبد الله 87 جعفر بن ابراهيم الجعفي 88 جعفر الأحمس 89 جعفر بن حکيم بن عباد الکوفي 90 جعفر بن عمرو بن ثابت أبي المقدام بن هرمز الحداد العجلي 91 جعفر بن محمد بن علي بن الحسين (امام صادق عليه السلام) 92 الحارث بن حصين الأزدي 93 الحارث بن شريح المنقري 94 الحارث بن المغيرة النصري 95 حبيب بن أبي ثابت الأسدي الکوفي 96 حبيب ابو عمرة الاسکاف 97 حبيب بن بشار الکندي 98 حبيب بن جري العبسي الکوفي 99 حبيب بن حسان بن الأشرس الأسدي 100 حبيب السجستاني 101 حبيب العبي الکوفي 102 حبيب بن المعلي السجستاني 103 حجاج بن ارطاة ابو ارطاة النخعي الکوفي 104 حجاج بن دينار الواسطي 105 حجاج بن کثير الکوفي 106 حذيفة بن منصور بن کثير ابو محمد الخزاعي 107 حسان بن مهران 108 الحسن بن أبي سارة النيلي الانصاري 109 الحسن بن حبيش الأسدي 110 الحسن الجعفي الکوفي 111 الحسن بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب (ع) 112 الحسن بن رباط 113 الحسن بن زياد البصري 114 الحسن بن زياد الصيقل ابو محمد الکوفي 115 الحسن بن زياد الصيقل 116 الحسن بن السري الکاتب 117 الحسن بن شهاب بن يزيد البارقي الأزدي 118 الحسن بن صالح بن حي الهمداني الثوري الکوفي 119 الحسن بن علي الأحمري الکوفي 120 الحسن بن عمار 121 الحسن بن عمار عامي 122 الحسن بن المغيرة 123 الحسن بن منذر 124 الحسن بن يوسف 125 الحسين بن ابتر الکوفي 126 الحسين بن أبي العلاء الخفاف 127 الحسين بن احمد المنقري 128 الحسين بن بنت ابي حمزة الثمالي 129 الحسين الجعفي ابو احمد الکوفي 130 الحسين بن حماد 131 الحسين بن عبد الله الأرجاني 132 الحسين بن عبد الله بن عبيد الله بن العباس بن عبد المطلب 133 الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ع) (برادر امام باقر عليه السلام) 134 الحسين بن مصعب 135 الحسين بن منذر 136 حفص الأعور الکوفي 137 حفص بن غياث 138 حفص بن وهب الأفرعي 139 الحکم بن الصلت الثقفي 140 الحکم بن عبد الرحمان بن أبي نعيم البجلي 141 الحکم بن عتيبة ابو محمد الکوفي الکندي 142 الحکم بن المختار بن ابي عبيده 143 حکيم بن صهيب ابو صهيب الصيرفي ابو شبيب 144 حکيم بن معاوية 145 حماد بن ابي سليمان الأشعري 146 حماد بن ابي العطارد الطائي الکوفي 147 حماد بن بشر الطنافي الکوفي 148 حماد بن بشر اللحام 149 حماد بن راشد الأزدي البزاز ابو العلاء الکوفي 150 حماد بن المغيرة 151 حمران بن أعين الشيباني 152 حمزة، ابو الحسين الليثي داماد ابو حمزة الثمالي 153 حمزة بن حمران بن أعين 154 حمزة الطيار 155 حمزة بن عطا الکوفي 156 خازم الاشل الکوفي 157 خالد بن ابي کريمة 158 خالد بن أوفي ابو الربيع العنزي الشامي 159 خالد بن بکار ابو العلاء الخفاف الکوفي 160 خالد بن طهمان الکوفي 161 خيثمة بن عبد الرحمان الجعفي الکوفي ابو عبد الرحمان 162 داود الأبزاري 163 داود بن ابي هند القشيري السرخي 164 داود بن حبيب ابو غيلان الکوفي 165 داود بن الدجاجي الکوفي 166 داود بن زيد الهمداني الکوفي 167 دلهم بن صالح الکندي الکوفي 168 دينار ابو عمرو الأسدي الکوفي 169 ربيع بن صبيح 170 ربيع العبسي الکوفي 171 ربيعة بن ابي عبد الرحمان، معروف به ربيعة الرأي 172 ربيعة بن ناجد بن کثير ابو صادق الکوفي 173 رشيد بن سعد المصري رفيد بن مصقلة العبدي الکوفي 175 رفيد غلام بنو هبيرة 176 زايدة بن قدامه 177 زرارة بن اعين الشيباني 178 زرين الأبزاري 179 زرين الأنماطي 180 زکريا برادر المستهل، معروف به ابو يحيي 181 زکريا بن عبد الله النقاض الکوفي 182 زهير المدائني 183 زياد بن أبي الحلال 184 زياد بن أبي زياد المنقري التميمي 185 زياد الأحلام، غلامي کوفي 186 زياد الأسود 187 زياد بن الأسود النجار 188 زياد بن سوقه البجلي الکوفي 189 زياد بن صالح الهمداني الکوفي 190 زياد بن عيسي ابو عبيدة الحذاء 191 زياد المحاربي الکوفي 192 زياد بن المنذر ابو الجارود الهمداني العوفي الکوفي 193 زياد غلام امام باقر عليه السلام 194 زياد الهاشي 195 زيد الآجري 196 زيد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ع) (برادر امام باقر عليه السلام) 197 زيد بن محمد بن يونس ابو اسامة الشحام الکوفي 198 زيد الهاشي 199 سالم بن ابي حفصة 200 سالم الأشل 201 سالم الجعفي 202 سالم المکي 203 سديف بن حکيم الصيرفي 204 سعد بن أبي عمرو الجلاب 205 سعد الحداد 206 سعد بن الحسن الکندي 207 سعد بن طريف 208 سکين المعدني 209 سلام الجعفي 210 سلام بن سعد الأنصاري 211 سلام بن المستنير 212 سلم بن بشر 213 سلمان بن خالد طلحي قمي (شاعر) 214 سلمة بن الاهثم 215 سلمة بن قيس الهلالي 216 سلمة بن کهيل 217 سلمة بن محرز 218 سليمان بن محرز 219 سليمان بن مروان عجلي 220 سليمان، غلام طربال 221 سليمان بن هارون العجلي سنان ابو عبد الله بن سنان 223 سورة بن کليب بن معاوية الاسدي 224 شجرة، برادر بشير النبال 225 صالح بن سهل الهمداني 226 صالح بن عقبة 227 صالح بن ميثم الکوفي 228 صامت 229 صلت بن الحجاج 230 ضريس 231 طاهر، غلام امام باقر (ع) 232 طربال 233 طلحة بن زيد بتري 234 ظريف بن ناصح 235 عامر بن أبي الأحوص 236 عباد بن صهيب 237 عبد الجبار بن اعين الشيباني، برادر زرارة بن اعين 238 عبد الحميد بن عواض الطائي 239 عبد الحميد الواسطي 240 عبد الرحمان، معروف به ابو خينمة 241 عبد الرحمان بن أعين برادر زرارة 242 عبد الرحمان بن سليمان الأنصاري 243 عبد الرحيم القصير 244 عبد الغفار بن القاسم الأنصاري، معروف به ابو مريم 245 عبد الله بن بکير الهجري 246 عبد الله بن الجارود 247 عبد الله بن جريح 248 عبد الله بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي طالب (ع) 249 عبد الله بن زرعه 250 عبد الله بن دينار 251 عبد الله بن سليمان 252 عبد الله بن شريک العامري 253 عبد الله بن عجلان 254 عبد الله بن عطاء المکي 255 عبد الله بن عمرو 256 عبد الله بن الغالب الأسدي (شاعر) 257 عبد الله بن محمد الأسدي 258 عبد الله بن محمد الجعفي 259 عبد الله بن المختار 260 عبد الله بن الوليد الوصافي 261 عبد المؤمن بن القاسم، برادر ابو مريم الأنصاري 262 عبد الملک بن اعين الشيباني برادر زرارة 263 عبد الکريم بن مهران 264 عبد الواحد بن المختار الأنصاري 265 عبيد الله بن محمد بن عمر بن أمير المؤمنين (ع) 266 عبيدة الخثعمي عبيدة السکسکي 268 عذافر بن عبد الله 269 عطية أخو عرام 270 عطية بن ذکوان 271 عطية الکوفي 272 عقبة بن بشير الأسدي 273 عقبة بن شعبة، معروف به ابو شبية الأسدي 274 عقبة بن قيس مثيلة 275 عکرمة، معروف به ابو اسحاق 276 العلاء بن الحسين 277 العلاء بن عبد الکريم 278 علباء بن دراع الاسدي 279 علقمة بن محمد الحضرمي، برادر ابو بکر الحضرمي 280 علي بن أبي المغيرة الزبيدي الأزرق 281 علي بن حنظلة العجلي 282 علي بن رباط 283 علي بن سعيد بن بکير 284 علي بن عبد العزيز 285 علي بن عطية 286 علي بن ميمون، معروف به ابو الحسن الصايغ 287 عمار بن أبي الأحوص 288 عمر بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ع) أبو حفص الأشراف 289 عمر بن شمر 290 عمر بن حنظلة 291 عمر بن هلال 292 عمران بن أبي خالد الفزاري 293 عمران 294 عمر و بن ابي بتان 295 عمر و بن ثابت 296 عمر و بن جميع 297 عمر و بن خالد 298 عمر و بن خالد الواسطي 299 عمر و بن دينار المکي 300 عمرو بن رشيد 301 عمرو بن سعيد بن هلال الثقفي 302 عمرو بن عبد الله الثقفي 303 عمرو بن قيس الماصر 304 عمرو بن معمر بن أبي و شيکة 305 عمرو بن يحيي 306 عنبسة بن بجاد 307 عنبسة بن مصعب 308 عيسي بن أبي منصور القرسي 309 عيسي بن حمزة 310 عيسي بن اعين الشيباني، برادر زرارة 311 عيسي الطحان 312 عيسي بن عمر 313 غالب أبو هذيل (شاعر کوفي) غالب جهني 315 غياث بن ابراهيم 316 فرات بن احنف 317 فضيل بن الزبير الرسان 318 فضيل بن سعدان 319 فضيل بن شريح 320 فضيل بن عثمان الأعور المرادي 321 فضيل بن غياث 322 فضيل بن ميسرة 323 فضيل بن يسار بصري 324 فليح بن أبي بکر الشيباني 325 قاسم بن عبد الملک 326 قاسم بن محمد 327 قدامة بن سعيد بن ابي زائدة 328 قيس بن الربيع 329 قيس بن رمانة الأشعري 330 کامل صاحب السابري 331 کامل بن العلاء 332 کامل النجار 333 کامل الوصافي 334 کثير بن اسماعيل (النواء) 335 کميت بن زيد الأسدي 336 کيسان بن کليب 337 کليب بن معاوية الأسدي 338 کليب بن معاوية الصيداوي 339 ليث بن أبي سليم 340 ليث بن البختري المرادي 341 مالک بن أعين الجهني 342 مالک بن عطية 343 محمد بن أبي حمزة 344 محمد بن أبي سارة 345 محمد بن أبي منصور 346 محمد بن اسحاق المدني 347 محمد بن أسلم الجبلي 348 محمد بن حميد 349 محمد بن رستم 350 محمد بن زيد 351 محمد بن السايب الکلبي 352 محمد بن سعيد بن غزوان 353 محمد بن سليمان القرا 354 محمد بن شر الحضرمي 355 محمد الطيار غلام فزارة 356 محمد بن عجلان 357 محمد بن عجلان المدني 358 محمد بن قيس الانصاري 359 محمد بن مروان البصري 360 محمد بن مروان الکلبي 361 محمد بن مسعود 362 محمد بن مسلم الثقفي الطحان الطائفي 363 محمد بن علي الحلبي 364 محمد بن الفضل الهاشمي 365 محمد بن يزيد 366 محمد بن اليسع بن حمزة القمي مستهل بن عطاء الکوفي 368 مسعدة بن زياد 369 مسعدة بن صدقة 370 مسکين 371 مسکين بن عبد الله 372 مسمع کردين، معروف به ابو يسار 373 معروف به خربوذ المکي 374 معمر بن رشيد 375 معمر بن عطاء 376 معمر بن يحيي بن بسام دجاجي 377 المفضل بن ابي قرة 378 المفضل بن زيد 379 المفضل بن قيس بن رمانة 380 المفضل بن مزيد 381 مقاتل بن سليمان 382 مقرن السراج 383 منهال بن عمرو الأسدي 384 منصور بن الوليد الصيقل 385 منصور بن حازم 386 منذر بن أبي طريفة 387 منصور بن المعتبر 388 معاذ بن مسلم الهراء 389 موسي أبو الحسن الأشعري 390 موسي بن اشيم 391 موسي التمار 392 موسي بن خليفة 393 موسي الخياط 394 موسي بن زياد 395 مهزم الأسدي 396 ميسر بن عبد العزيز النخعي المدائني 397 ميمون البان 398 ميمون القداح غلام بني محزوم 399 ناحية بن أبي عماره 400 نجم بن الحطيم (أبو حطيم العبدي) 401 نجم الطائي 402 نجيح بن مسلم 403 نصر بن مزاحم 404 نضر بن قراوش الخزاعي 405 نعمان الاحمسي 406 وردان أبو خالد الکابلي الأصغر 407 ورد بن زيد الأسدي، برادر کميت بن زيد 408 وليد بن بشير 409 وليد بن عروة الهجري 410 وليد بن القاسم 411 هارون الجبلي 412 هارون بن حمزة الغنوي 413 هاشم بن أبي هاشم 414 هاشم الرماني 415 هلقام 416 هيثم النهدي، ابن أبي مسروق 417 يحيي بن أبي العلاء الرازي 418 يحيي بن أبي القاسم، معروف به ابو بصير 419 يحيي بن السابق 420 يحيي بن القاسم الحذاء 421 يزيد، معروف به ابو خالد الکناسي 422 يزيد بن زياد الکوفي 423 يزيد بن عبد الملک الجعفي 424 يزيد بن عبد الملک النوفلي 425 يزيد بن محمد النيسابوري 426 يزيد، غلام حکم بن أبي الصلت الثقفي 427 يعقوب بن شعيب الأزرق 428 يعقوب بن شعيب بن ميثم الأسدي 429 يعقوب بن يونس پدر يونس بن يعقوب 430 يونس بن أبي يعقوب 431 يوسف بن الحارث 432 يونس بن خال أبي المستهل 433 يونس بن جناب 434 يونس بن المغيرة باب الکني (شاگردان امام باقر (ع) که نامشان با کنيه ثبت شده است) 435 ابو البلاد 436 ابو بشر 437 ابو حارم 438 ابو جعفر المدائني 439 ابو الحجاج 440 ابو حسان الانماطي 441 ابو حسان العجلي 442 ابو خالد الفزاري 443 ابو شبية الفزاري 444 ابو الصحاري 445 ابو صامت الحلواني 446 ابو العلاء الخفاف 447 ابو عروة الأنصاري 448 ابو عمار 449 ابو عمر البزار 450 ابو عيينة 451 ابو لبيد الهجري 452 ابو المأمون 453 ابو محمد 454 ابو مخلد الخياط 455 ابو مرهف 456 ابو مسکين السمان 457 ابو موسي 458 ابو النعمان العجلي 459 ابو هارون 460 ابو هارون المکفوف زمامداران معاصر: ۱. معاوية بن ابى سفيان (۳۵- ۶۰ق .). ۲. يزيد بن معاويه (۶۰- ۶۴ق .). ۳. معاوية بن يزيد (۶۴- ۶۴ق .). ۴. عبداللّه بن زبير (۶۴- ۷۳ق .). ۵. مروان بن حکم (۶۴- ۶۵ق .). ۶. عبدالملک بن مروان (۶۵- ۸۶ق .). ۷. وليد بن عبدالملک (۸۶- ۹۶ق .). ۸. سليمان بن عبدالملک (۹۶-۹۹ق .). ۹. عمربن عبدالعزيز (۹۹- ۱۰۱ق .). ۱۰. يزيد بن عبد الملک (۱۰۱- ۱۰۵ق .). ۱۱. هشام بن عبدالملک (۱۰۵- ۱۲۵ق .). از مـيان خلفاى مذکور, تنها عبداللّه بن زبير, که به مدت ده سال بر حجاز و عراق حکومت کرد, از غير بنى اميه بود و بقيه , همگى از سلسله بنى اميه و از دو تيره فرزندان ابوسفيان و فرزندان حکم بـن عـاص بـودند و تمامى آنان جز معاوية بن يزيد(معروف به معاويه ثانى ) و عمربن عبدالعزيز در اذيت و آزار اهل بيت پيامبراکرم (ص ) و امامان شيعه اتفاق داشتند. رويدادهاى مهم 1. حضور امام محمد باقر(ع) در واقعه كربلا، در سن چهار سالگي، به همراه پدرش، امام زين العابدين(ع) در محرم سال 61 هجري. 2. شهادت امام زين العابدين(ع) ، پدر ارجمند امام محمد باقر(ع) ، در سال 95 هجري. 3. مباحثات و احتجاجات امام محمد باقر(ع) با بزرگان مذاهب و اديان، درباره اثبات حقانيت اهل بيت(ع). 4. ضرب سكه اسلامي، براي پول رايج خلافت اسلامي، و اسقاط سكه رومي توسط عبدالملك بن مروان، در سال 76 هجري، با مشورت و ياري امام محمد باقر(ع). 5. احضار امام محمد باقر(ع) و فرزندش، امام جعفر صادق(ع) به شام از سوي هشام بن عبدالملك. 6. تأسيس پايههاي اصلي حوزه علوم اهل بيت(ع) در مدينه، و تربيت شاگردان مبرز توسط امام محمد باقر(ع). 7. مسموميت و شهادت امام محمد باقر(ع) ، درسال 114 هجري، به دست ابراهيم بن وليد بن عبدالملك، والي مدينه، به دستور خليفه وقت، هشام بن عبدالملك. 8. به خاك سپاري بدن مطهر امام محمد باقر(ع) در قبرستان بقيع، در مدينه، در كنار قبر پدرش، امام زين العابدين(ع) و عمويش، امام حسن مجتبي(ع) ، توسط امام جعفر صادق(ع) و ساير بازماندگان. محاجّه امام باقر با دشمن اميرالمؤمنين عليهما السلام عبدالله بن نافع كه از خوارج بود مى گفت: اگر مى دانستم كه در شرق و غرب زمين كسى هست كه با من بحث كند و بگويد: على بن ابى طالب اهل نهروان را بحق كشت و بر آن ظلم نكرد، من سوار بر شتران پيش او مى رفتم تا با من مخاصمه كند. به او گفتند: حتى در ميان اولاد على هم كسى را نمى شناسى؟! گفت: مگر در ميان اولاد على عالمى وجود دارد؟! گفتند: اين اولين نادانى توست كه فكر مى كنى اولاد على از عالم و دانشمند خالى است. گفت: امروز عالم اولاد على كيست؟ گفتند: محمد بن على بن الحسين (ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدينه آمد و از امام باقر اجازه خواست، به امام عرض كردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مى خواهد. فرمود: او با من چه كار دارد، با آن كه در بامداد و شامگاه از من و پدرم بيزارى مى كند. ابوبصير گفت :يابن رسول الله (ص) او مى گويد: اگر در شرق و غرب زمين كسى يافت بشود كه بگويد: على بن ابى طالب اهل نهروان رابه نا حق نكشت من پيش او رفته و با او محاجه مى كنم. امام فرمود: براى مناظره پيش من آمده است؟ ابوبصير گفت: آرى. امام به غلامش فرمود: بروبارش را پايين بياور و بگو فردا به ملاقات من بيايد. عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر صلوات الله عليه همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع كرد و پيش آنها آمد، وجود مباركش مانند قرص قمر نورانى بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا كرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را كه ما را به نبوتش گرامى داشت و به ولايت مخصوص فرمود. اى فرزندان مهاجر و انصار هر كه منقبتى و فضيلتى از على بن ابى طالب صلوات الله عليه مى داند بگويد. آنها بپاخاسته و آنچه مى دانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجى گفت: من هم اين مناقب را مى دانم ولى على (نعوذ بالله) وقتى كه جريان حكمين را قبول كرد كافر شد! در همين وقت روايت خيبر را خواندند كه رسول الله (ص) در حق على (ع) فرمود: «لا عطين الراية غداً رجلاً يُحبّ اللّهَ و رسولّه و يحبّه اللّهُ و رسولُه كرّارٌ غيرُ فرّار لاٍيرجع حتى يفتحَ اللّه على يديه. (به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسي خواهم سپرد که او خدا و رسولش را دوست مي دارد و خدا و رسولش نيز او را، کسي که بر دشمن يورش مي برد و از او نمي گريزد، بازنمي گردد مگر آنکه خداوند پيروزي را با دستاش محقق مي سازد.) امام (ع) به عبدالله فرمود: درباره اين حديث چه مى گويى؟ گفت: راست است و شكى در آن نيست وليكن على بعداً كافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزايت بنشيند بگو ببينم روزى كه خدا على را دوست داشت مى دانست كه اهل نهروان را خواهد كشت يا نه؟ اگر بگويى: نه كافر شده اى . گفت: مى دانست. فرمود: آيا او را بر اين دوست مى داشت كه به طاعت عمل كند يا به معصيت او؟ گفت: نه، عمل كند به طاعت او. امام فرمود: پس برخيز در حالى كه مغلوب شده اى. عبدالله برخاست و مى گفت: «حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر(بقره/187)، الله اعلم حيث يجعل رسالته(انعام/124) تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه (شب) براي شما آشکار گردد! و خداوند آگاهتر است که رسالت خويش را کجا قرار دهد! امام باقر عليه السلام و آخوند درباري زرارة بن اعين گويد: ابو جعفر امام باقر (ع) در تشييع جنازه اى از قريش حاضر شدند، من نيز در خدمتش بودم، عطاء بن ابى رباح نيز از جمله حاضران بود، زنى در پشت جنازه ضجه مى كشيد و ناله مى كرد، عطاء به آن زن گفت: ساكت شو و صدايت بلند نشود وگرنه من بر مى گردم، زن ساكت نشده، عطا برگشت. من به امام باقر (ع) گفتم: عطاء برگشت. فرمود: چرا؟ گفتم: زن ساكت نشد او نيز برگشت. حضرت فرمود: به تشييع جنازه ادامه بده، ما اگر باطلى را با حق ديديم و بخاطر باطل، دست از حق بركشيديم حق مسلمان را ادا نكرده ايم . چون نماز ميت خوانده شد، ولىّ ميت به امام عرض كرد: برگرديد خدا شما را رحمت كند، كه آمدن، شمارا ناراحت مى كند، امام برگشت، من به او گفتم: صاحب جنازه اجازه دادند برگرديد، من هم با شما كار خصوصى دارم، فرمود: به راهت ادامه بده ما با اجازه او نيامده ايم تا با اجازه او برگرديم. بلكه از اين عمل خواسته ايم به اجر و فضل خدا برسيم، انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان قدر اجر مى برد. ( 2 ) عطاء بن ابى رباح از آخوندهاى دربارى بود كه بنى اميه بسيار تعظيمش مى كردند، حتى در ميان مردم جار مى زدند: كسى جز عطاء حق فتوا دادن ندارد اگر او نباشد عبدالله بن ابى نجيح فتوا خواهد داد، عطاء يك چشم، پهن بينى، و بسيار سياه رنگ بود چنانكه ابن جوزى در تاريخش گفته است (مرآت العقول) يعنى ظاهرش مثل باطنش چركين و تنفر آور بود. اين گونه ناكسان بودند كه خانه هاى وحى را به صورت خرابه ها در آورده و مردم را از سعادت باز داشتند و با روسياهى خداى خويش را ملاقات كردند. اين مطلب نيز قابل دقت است كه منصور خليفه ستمگر عباسى مالك بن انس را در مكه ملاقات كرد، و از او در بسيارى از مسائل سؤالهاى و از فشارى كه عامل مدينه به او وارد آورده بود، اعتذار نمود و گفت: كتابى بنويس كه مردم را وادار به عمل به آن كنم، تا نظام واحد شريعتى بوجود آيد و همه بر يك مفتى گرد آيند، ولى به شرط آن كه از على بن ابى طالب در آن كتاب چيزى نقل نكنى، مالك به شرط او عمل كرد و در «موطّأ» چيزى از على (ع) نقل نكرد. (الامام الصادق و المذاهب الاربعه: ج 2 ص 555). در اين كتاب كه شامل هزار و هفتصد و بيست حديث است، از عبدالله بن عمر صد و پنج حديث، از ابن شهاب زهرى صد و پانزده حديث، از ابوهريره پنجاه حديث، از عايشه چهل و هشت حديث و از على بن ابى طالب (ع) تنها پانزده حديث نقل شده و از حضرت فاطمه و حسنين عليهم السلام حتى يك حديث هم نقل نشده است. وصيت امام باقر عليه السلام در آخرين لحظات شيخ كلينى در كتاب كافى به سند خود از امام رضا (ع) روايت كرده است كه امام باقر (ع) به هنگام احتضار فرمود: هنگامى كه به درود حيات گفتم زمين را برايم بشكافيد و قبرى مهيا كنيد پس اگر به شما گفتند براى رسول خدا (ص) لحد بوده است، تصديق كنيد. نگارنده: اين فرمايش بدان دليل بوده است كه امام باقر (ع) شكافتن زمين را از برخى جهات بهتر مى دانسته اگر چه فضيلت لحد بالاتر بوده است. كلينى به سند خود از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: پدرم هر آنچه از كتب و سلاح و آثار و امانات انبياء در نزد خود داشت، به من به وديعت سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسيد به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قريش را دعوت كردم كه يكى از آنان نافع مولاى عبد الله بن عمر بود. پس به من فرمود: «بنويس اين چيزى است كه يعقوب فرزندانش را بدان وصيت كرد كه اى فرزندانم خداوند دين را براى شما برگزيد، پس نميريد مگر آنكه تسليم رضاى خداوند باشيد. »و وصيت كرد محمد بن على به جعفر بن محمد و به وى فرمان مى دهد كه او را به جامه بردى كه هر جمعه در آن نماز مى خواند كفن كند و عمامه اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمين بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهاى كفن او را باز كند. سپس به شهود فرمود: بازگرديد خداوند شما را رحمت كند!امام صادق (ع) گفت: به پدرم گفتم: اى پدر!در اين وصيت چه بود كه بر آن شاهد طلب كردى؟فرمود: پسرم!خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخيزند به اين بهانه كه به تو وصيت نكرده ام و مى خواستم بدين وسيله حجت و دليلى براى تو قرار داده باشم. در حقيقت امام (ع) مى خواست به اين وسيله همگان بدانند كه جعفر بن محمد (ع) ، وصى و جانشين و امام بعد از اوست. كلينى در كافى به سند خود از امام صادق (ع) روايت كرده است كه فرمود: پدرم روزى در ايام بيماريش به من گفت: پسرم گروهى از قريشيان ساكن مدينه را بدينجا فراخوان تا آنها را گواه بگيرم. من نيز چنين كردم. پس امام در حضور آنان به من فرمود: اى جعفر هنگامى كه من دنيا را وداع گفتم مرا بشوى و كفن كن و قبرم را چهار انگشت بالاتر از زمين قرار ده و بر آن آب بپاش. چون گواهان رفتند به پدرم عرض كردم: اگر مرا (در خلوت هم) به اين كارها امر مى كردى، انجام مى دادم. چرا درخواستى تا عده اى را به عنوان شاهد به نزدت بياورم؟ فرمود: پسرم مى خواستم با تو نزاع نكنند. (يعنى در امامت و خلافت از پس من با تو نزاع نكنند و بدانند كه تو وصى منى) . كلينى در كافى به سند خود از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: پدرم در وصيتش نوشته بود كه وى را در سه جامه كفن كنم. يكى رداى جمره اى او بود كه در روز جمعه با آن نماز مى خواند و دو پيراهن ديگر. پس به وى عرض كردم: چرا اينها را مى نويسى؟فرمود: مى ترسم مردم با تو از در نزاع وارد شوند و بگويند او را در چهار يا پنج جامه كفن كن اما تو به گفتار آنان راه مرو. عمامه خودم را بر سرم بند و البته عمامه را جزو كفن محسوب مكن بلكه عمامه از چيزهايى است كه بدن را به آن مى پوشانند. شيخ كلينى در كافى به سند خود نقل كرده است كه امام باقر (ع) وصيت كرد كه هشتصد درهم براى برگزارى مراسم سوگوارى او اختصاص دهند و اين كار را از سنت مى دانست. زيرا پيامبر مى فرمود: براى خاندان جعفر طعامى فراهم آريد، آنان نيز به وصيتش عمل كردند. پي نوشت: 1 مسند احمد 2/14، صحيح مسلم 7/122، سنن الترمذي 2/308، تاريخ البغدادي 8/443، مصابيح السنة 2/ .204 2 ما ضل صاحبکم و ما غوي*و ما ينطق عن الهوي*ان هو الا وحي يوحي*علمه شديد القوي النجم/5 .2 3 قرانا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون الزمر/ .28 4 انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا الاحزاب/ .33 5 منه آيات محکمات هن أم الکتاب و اخر متشابهات. .آل عمران/ .7 6 فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون النحل/ .43 7 و انزلنا اليک الذکر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفکرون النحل/ .44 8 ان ههنا لعلما جما لو اصبت له حمله.نهج البلاغه. 9 بحار 11/ .83 10 اعيان الشيعة 4 ق، 2/28، ائمتنا 1/ .332 11 مناقب، ابن شهر آشوب 4/ .211
سيد تقى واردى |