* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 04 فروردين 1388 تعداد بازديد: 2897 
رنج نامه يكي از شيعيان عربستان سعودي
 
آيا تاريخ ظلم به شيعيان امير المؤمنين علي (عليه السلام) را مطالعه كرده ايد، خصوصاً ظلمهاي حكومت حجّاج بن يوسف ثقفي ؟

آيا مي دانيد كه او (حجّاج) دستور مي داد تا هر كسي را كه محبت علي(ع) را در دل دارد، بكشند؟ و هر كسي كه اسمش علي و حسن و حسين بود، از بيت المال محروم و شكنجه كنند؟

أموران يوسف سقفي در بازارها راه مي رفتند و صدا مي زدند علي... حسن... بيا اي حسين... و اگر شخصي از مردم كه مادرش او را به اين اسامي شريف نام گذاري كرده بود، سر بر مي گرداند، او را با صورت بر زمين مي كشيدند و به مكان نامعلومي مي بردند...

بله، محب اهل بيت، مجرم و خبيث و كافر شمرده مي شد، زيرا ظاهراً پدرش در حقّش مرتكب جنايت بزرگي شده بود و نامش را علي يا حسن و حسين (عليهم السلام) گذاشته بود!

در حكومت سعودي هم، وضع مشابهي حكم فرماست. و براي شيعيان عربستان! امروز نه تابعيت سعودي، و نه كشور سعودي هيچ ارزشي ندارد، و شفاف بگويم؛ خيلي بهتر است كه شيعيان خارجي باشند تا يك تبعه سعودي.

حال، گزارش خبرنگار «سلام شيعه» از حادثه اي كه براي يك شهروند شيعه در روز چهارشنبه گذشته (21 ربيع الاول 1430 هـ) در شهر الدّمام سعودي، رخ داده است را بخوانيد، واقعه اي كه باعث ايجاد بحران روحي در او شده بحراني كه هنوز هم از آن رنج مي برد... خبرنگار سلام شيعه، داستان او را عيناً، روايت مي كند و از تمام انسانهاي صاحب شرف و اصالت مي خواهد كه از او و شيعيان عربستان حمايت كنند.

مصطفي حسن الفرج 26 ساله ، مقيم شهر العواميه / شغل: كارمند يكي از ادارات دولتي عربستان.

در روز چهارشنبه مطابق 21 ربيع الاول 1430 بعد از پايان كارم در الدمام و در حال سوار شدن به ماشينم بودم كه يكي از مأموران گشتي پليس به سمتم آمد و از من شناسنامه و گواهينامه را خواست و طبق معمول مدارك را به او دادم، بعد از چند لحظه همان مأمور به سمت من برگشت، از او پرسيدم مشكل چيست؟ آيا من كار خلافي انجام داده ام؟

آن مأمور امنيتي جواب داد: اين ماشين و صاحب آن بايد توقيف شوند!

گفتم: چرا؟

او در حالي كه به سمت خودروي پليس مي رفت، گفت همراه من به مركز پليس جنوب الدمام بيا، آنجا علت را خواهي فهميد.

با ترس و نگراني شديد از اينكه نمي دانستم چه سرنوشتي در انتظارم است، ماشين گشتي پليس را دنبال كردم.

من در طول زندگيم هيچ كار خلافي انجام نداده بودم، و بلكه اصلاً به هيچ مركز پليسي نرفته بودم، حتي به خاطر خلاف در رانندگي، چرا كه به درست بودن اعمالم يقين دارم، درگير اين سوالات بودم، تا اينكه به مركز پليس جنوب الدمام رسيديم.

وارد يكي از اتاقها شديم، يكي از مأموران امنيتي با نگاهي تحقيرآميز و بدون مقدمه گفت: تو يك مشكل داري، اينكه روي ماشينت نوشته اي "حبّ اهل البيت يجري في عروقي، و اللهمّ صلّ علي محمد و آل محمد و اللّهم ارزقنا شفاعة الحسين عليه السلام"

(محبّت اهل بيت در رگهايم جريان دارد، خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست و خدايا شفاعت حسين عليه السلام را روزي ما كن)

گفتم: آيا اينها كلمات ممنوعه اند؟

گفت: بله!

با حيرت و تعجّب از او پرسيدم: آيا حبّ اهل بيت ممنوع است؟ و اگر ممنوع است پس چه چيز مجاز است؟

از جايش بلند شد و با لحني خشمگين و غضبناك به من دستور داد كه با او بحث نكنم و به دفتر رئيس مركز بروم، به سربازي كه نزديك در ايستاده بود، اشاره كرد و ناگهان به دستم دستبند زدند و در مقابل چشم مراجعان و نگاههاي مردم به سوي دفتر رئيس مركز بردند، در آن حال من در نهايت فشار و ترس بودم، زيرا مرا متهم و بازداشت كرده بودند و در مقابل چشم مردم آنگونه به من توهين كردند.

سرباز وارد دفتر رئيس شد و گفت: سرهنگ طارق المغلوث! اين شخص صاحب ماشيني است كه آن عبارات بر رويش نوشته شده است، مرا به جلو هل داد. مدير مركز با نگاهي تمسخرآميز پرسيد: اين شخص اهل بيت را دوست دارد؟!

من كه نتوانستم خود را كنترل كنم ، در برابر تحقير و طعنه او به مذهب تشيع گفتم: من شرف و آبرو دارم.

او با خشم و غضب فرياد كشيد: دهنت را ببند! اي سگ، اي حيوان، اي رافضي، لحظه اي سكوت در آن محيط حاكم شد، ناراحت بود، چرا كه؛ دلايل بازداشت و اتهام من در صلاحيت مركز پليس نبود، و اين تهمت استحقاق دستبد زدن و ناميدن به سگ و تمسخر كردن در مقابل تمام مأموران امنيتي مركز پليس را نداشت.

بعد از آنكه آن فحش را از رئيس مركز پليس شنيدم، از او خواستم بگويد اين عبارات چه اشكالي دارد؟

رئيس پليس گفت: اشكال عبارات روي ماشينت اين است كه تحريك آميز است، تعجب كردم و ديگر نمي توانستم سرپا بايستم... تمام نيرويم را جمع كردم تا بگويم: كدام تحريك!؟

كه گفت: نوشته هاي تو درباره «اهل بيت» تحريك است، نمي فهمي؟!

فوراً جواب دادم: كدام يك از ما، اهل بيت محمد (صلّي ا... عليه و آله) را دوست نداريم، من مجرم نيستم كه دستبند به دستم مي زنيد، من كار خلافي مرتكب نشده ام، من يك مسلمان شيعه و از اهالي اين شهرم، همين شهري كه تو اهل آن هستي، من شناسنامه سعودي دارم، حال چه كسي را بر عليه ديگري تحريك مي كنم؟

او در حالي كه از عصبانيت سرخ شده بود، به سمتم آمد و گفت: تو مثل آن بحريني ها فكر مي كني، اي احمقهاي كودن خر...

و ديگر بعد از اين كلمه نفهميدم چه شد. سيلي ها يكي پس از ديگري به صورت و چشم و دهانم مي خورد و با پوتين بر پهلوهايم لگد مي زد، "چرا در دفتر من حرف مي زني، كاه بخور اي رافضي، اي بحريني، اي سگهاي شيعه، همه شما ترسو هستيد، دولت مي داند چطور تربيتتان كند، اي رافضه، اي ولدالزناها"

سپس به يكي از سربازها گفت: اين سگ شيعه را به بازداشتگاه ببر تا به شما بگويم كه با او چه بكنيد.

مرا چهار ساعت در بازداشت نگاه داشتند و در تمام طول آن مدّت آنچنان به من توهين مي كردند و فحش مي دادند، كه احساس مي كردم زنداني يك كشور اجنبي با اتهامات خطرناكي هستم و هيچ كس را در كلّ آن كشور ندارم. اتهام من اين بود كه يك شيعه و محب محمد و آل محمد(ص) بودم...

بعد از يك سلسله فحش و اهانت و سيلي، يكي از سربازها مرا به يكي از دفاتر برد تا مرا مجبور كنند آنچه را كه ديكته مي كنند متعهد شوم، وگرنه يكبار ديگر زنداني خواهم شد.

پس از آزادي از زندان سرباز از من خواست كه فوراً آن عبارات را از ماشينم پاك كنم و ديگر هيچ چيزي كه ارتباطي با دين يا طايفه اي خاصّ دارد، «حتّي آيه قرآن» را ننويسم و دستورش را با همان حرفهاي رئيس مركز ادامه داد كه اي بحريني! اي خلافكار...

حيران و سرگردان به سمت ماشينم رفتم و مدّتي بي حركت در آن نشستم تا توانستم به خود بيايم و رانندگي كنم، وليكن در طول راه در اين انديشه بودم كه؛ اگر حقّم را از آن نادانها نگيرم، عملاً يك شهروند بدون هويّت خواهم بود!

ما در برابر حادثه تلخي قرار داريم كه نه هويّت و نه انسانيت مي شناسد، دولت بايد حقّ هر مظلوم را از ظالم بگيرد، و جلوي اين حرمت شكني ها را بگيرد ، جهان امروز به يك دهكده تبديل شده ، و هيچ جنايتي، در هر جاي عالم كه باشد را نمي توان از چشم جهانيان پنهان كرد، چيزي كه آل سعود را در برابر امتحان و آزمون سخت مرتبط به حقوق بشر قرار مي دهد.

منبع: سلام شيعه


    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  مهدي صباغ     -   تاريخ:  04 فروردين 88 - 00:00:00
من يكي از محبان اهل بيت هستم و از مطالب راضي هستم.با تشكر
2   نام و نام خانوادگي:  بنده خدا     -   تاريخ:  09 فروردين 88 - 00:00:00
بنام خدا
با سلام .من بعنوان يك مسلمان شيعه ابراز همدردي شديد خود را با اين برادر شيعه و با ديگر شيعيان مظلوم دنيا اعلام ميدارم و اين نويد را به ايشان مي دهم كه با ظهور امام عصر مهدي موعود عليه السلام حق چون آفتابي تابان خواهد درخشيد و مسلما منافقين و رياكاران تاب ديدن اين نور و روشنايي را نخواهند داشت همانطور كه تاب ديدن نور حب و دوستي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و اهل بيت پاكش را در دل شيعيان ندارند.
اما من شخصا سرگذشت مظلوميت شما را در دل مملكت كفر و نفاق در بين دوستان و آشنايان ذكر خواهم كرد تا انشاالله با دعاي اكثر مردم شر آن منافقين كنده شود.
3   نام و نام خانوادگي:  سعيد     -   تاريخ:  24 بهمن 90 - 12:51:58
حتما اين وهابي فكر براي اين فكر مي كند شيعه ترسو است كه مثل وهابي ها وحشي نيستند در صورتي كه ترسو خودشان هستند كه تا كمر جلوي امريكا و اسراييل در واقع كفار خم شده اند و جرات ندارند بدون اجازه انها اب بخورند و اين شيعه شجاع است كه در مقابل انها ايستاده است
4   نام و نام خانوادگي:  اسماعيل روزبهاني     -   تاريخ:  15 خرداد 91 - 06:21:38
به جرأت ميتوان گفت که شيعيان عربستان از مظلوم ترين شيعيان عالم هستند .. و البته اين امر تازگي ندارد چرا که در مملکتي زندگي ميکنند که از افتخار بزرگانشان سيلي زدن به صورت حضرت زهرا س و بي حرمتي به ساير ادئمه هدي بوده ودر کارنامه سياهشان ثبت و ظبت اس .. من با اين جوان عزيز از عربستان اعلام همدرئي مي کنم... اللهم عجل لوليک الفرج...
5   نام و نام خانوادگي:  محب اهل بيت     -   تاريخ:  20 شهريور 91 - 15:07:19
به نام خدا سلام من شيعه و عاشق اهل بيت هستم از مطلبي هم كه خواندم و آزاري كه به يك شيعه توسط وهابيون رسيده بود بسيار ناراحت شدم و از خدا مي خواهم كه با تعجيل در ظهور حضرت حجت (عج) اين فرقه گمراه را نابود و بقيع شريف و حرمين شريفين را آزاد سازد. اما نكته اي كه بايد به آن اشاره كنم اين است كه آيا اگر يك سني در كشور ما ايران روي ماشينش بنويسد سلام بر عمر و ابوبكر يا چيزهايي شبيه به اين مردم و حتي نيروهاي انتظامي با او چه برخوردي خواهند كرد آيا به سادگي از او خواهند گذشت. من نمي خواهم منكر ظلمي كه به شيعيان در عربستان مي شود بشوم من در سفر عمره اي كه داشته ام شيعيان عربستاني را ديده ام كه به راحتي حتي نمي توانند وضو به سبك شيعه بگيرند اما در مطلب فوق مشكلي كه براي اين شيعه عزيز پيش آمده بود به خاطر شيعه بودنش نبود بخاطر آن چيزهايي بود كه روي ماشينش نوشته بود انصافا براي گروهي كه سني باشند آن هم از نوع وهابي ديدن اين مطالبي كه او نوشته بود عصباني كننده است ما بايد ضمن گفتگوهاي منطقي و اظهار عقايد در جهت اصلاح عقايد ديگران از اعمال تحريك آميز اينچنيني كه به لحاظ اثبات حقيقت و به راه آوردن ديگران هيچ تاثيري هم ندارد بپرهيزيم تا به مشكلات دامن زده نشود و دشمن خوشحال نگردد و خودمان هم بيهوده اذيت نشويم. ضمن اذعان به ظلم به شيعيان در عربستان آنچه در مطلب بالا آمد انصافا آزار به دليل صرف شيعه بودن نبود بلكه به دليل اظهار مطالبي بود كه سني آن هم از نوع وهابي را هرچند گمراهند ولي عصباني مي كند اگر تصور كنيم شخصي سني در كشور خودمان ايران چنين مطالبي را له عمر و ابوبكر و عايشه و عثمان و ... روي ماشينش بنويسد و تصور كنيم كه ما چقدر از ديدن آن عصباني خواهيم شد آنچه من گفتم بهتر درك مي شود باز هم اعلام مي كنم كه آنچه گفتم به معناي تاييد وهابيت و سعودي نيست بلكه آن را ملعون ترين ملعونين مي دانم اميدوارم آنچه گفتم به درستي درك شود اللهم عجل لوليك الفرج
6   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:  27 شهريور 91 - 08:48:45
پرچم جديد عربستان http://muheb128.mihanblog.com/post/155




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما