* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 31 فروردين 1388 تعداد بازديد: 6348 
در حاشيه پاسخ آقاي مجتهد شبستري به آية الله سبحاني
 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

در بحث نوشتاري که اخيراً ميان حضرت آيةالله سبحاني و جناب آقاي مجتهد شبستري واقع شد، آيةالله سبحاني به بيان مطالبي پرداختند که در بسياري موارد، ديدگاه ايشان درباره انگيزه‌ها و زمينه‌هاي منجر به مباحث آقاي شبستري بود و درصدد ورود تفصيلي به مباحث برنيامده بودند. نوشته آيةالله سبحاني ضمناً تعابيري تند و شديداللحن دربرداشت.

پاسخ آقاي شبستري نيز بيشتر ناظر به همان خطابات تند بود، گرچه ايشان در مقام دفاع از خود به فرازهايي از مقالات خويش استناد نمود.

 در اين مقال قصد بر آن است که نشان دهيم استنادات آقاي شبستري به سخنان خودشان، تام نبوده و گزارش کاملي از مطالب ايشان نيست، و علت آن است که مباحث ايشان در مواردي از اساس داراي دوگانگي و ناسازگاري است، به طوري که در نهايت، استناد آقاي شبستري  به يک بخش از مقالات خود در مقام دفاع از خويش، به وسيله بخش ديگري از سخنان خود ايشان باطل مي‌گردد.

 

ساخته و پرداخته پيامبر(ص) ؟

آقاي شبستري در مقام ردّ اين نسبت که «قرآن را ساخته و پرداخته پيامبر و نظرات خود ايشان مي‌داند.» بخشي از مقاله «قرائت نبوي از جهان» را بدين شرح آورده است:

«پس حضرت محمد(ص) چه دعوي داشته که مخالفان، آن را نمي‌پذيرفته‌اند. دعوي او اين بوده که او يک انسان ويژه است که بنابه تجربه‌اش خداوند او را برگزيده، برانگيخته و او را از طريق «وحي» به اين سخن گفتن (تلاوت قرآن) توانا ساخته است. اين تواناسازي به سخن گفتن، در اصطلاح قرآن وحي ناميده مي‌شود. از مجموعه آيات قرآن بدست مي‌آيد که قرآن محصول وحي است و نه خود وحي. در قرآن، وحي همان اشاره و انگيختن است که فعل خداوند است..(1).. از نظر قرآن وحي، تکلم خدا با نبي اسلام است که سبب بعث پيامبر و تکلم او يعني خواندن آيات قرآن مي‌شد..(2).. ممکن است چنين تصور کنيم که تکلم خداوند با نبي اسلام از طريق وحي گونه‌اي تعليم الهي با ارتباط زباني ويژه‌اي بوده است... و به همين جهت نمي‌توانيم از حقيقت آن تکلم (وحي) تصوري داشته باشيم.»

«مي‌توان گفت از قرآن فهميده مي‌شود که وحي سبب سخن گفتن پيامبر در مصحف بوده است يا اينکه مصحف در بردارنده کلام خدا است، يا اينکه مصحف محصول وحي است و امثال اين تعبيرات. اما نمي‌توان گفت مصحف عين کلام خدا است. بنابر قرآن، پيامبر(ص) تجربه مي‌کرد که اين خدا است که او را به «گونه‌اي ويژه» توانا مي‌سازد تا سراسر جهان را «آيات خدا تجربه کند و آن را موحّدانه قرائت کند.»

اکنون بينيم که آيا عبارات فوق، مي‌تواند نسبت عقيده به «ساخته و پرداخته‌ي پيامبر بودن قرآن» را از آقاي شبستري دفع کند؟

ما‌حصل عبارات فوق آين است که:

«وحي عبارت است از توانا‌سازي و برانگيختنِ پيامبر(ص)‌ توسط خداوند»

«قرآن محصول وحي است.»

«تکلم خدا با نبي اسلام سبب بعث پيامبر و تکلم او يعني خواندن آيات قرآن مي‌شد.»

 «قرآن دربردارنده کلام خدا است، نه عين کلام خدا»

تعبير «توانا‌سازي» بسيار کلي است؛ زيرا در واقع هر فعلي که فاعلي در عالم وجود انجام مي‌دهد، بايد با «توانا‌سازي» خداوند همراه بوده باشد. عبارت «لا‌قوة الا بالله» به همين معنا است، يعني هر تواني در عالم (که صرف انجام کاري مي‌شود) از جانب خدا اعطا مي‌گردد.

هم موجودات مختار با توان اعطايي خداوند، افعال خود را اعم از خوب و بد انجام مي‌دهند، و هم موجودات فاقد اختيار. بنابراين، تعبير «تواناسازي» لااقل سه حيطه متفاوت را در بر مي‌گيرد. مهم آن است که آقاي شبستري، اين توانا‌سازي در حيطه وحي را، چگونه تبيين مي‌کند.

ايشان در نقل عبارات فوق از مقالات خويش، بخش هايي را حذف و با نقطه چين جايگزين نموده است. از جمله در جايي که با (1) علامت‌گذاري کرده‌ايم، عبارات محذوف چنين است:

«اين اشاره و انگيختن تنها در مورد پيامبران به کار نرفته است، مثلاً حرکت غريزي زنبور‌‌عسل هم در قرآن «وحي خدا» ناميده شده است: و اوحي ربک الي النحل ان اتخذي من الجبال بيوتا و من الشجر سوره 16 آيه 18 از طرف ديگر در آيه51 از‌‌ سوره42 آمده است:«ماکان لبشر‌ ان يکلمه الله الاوحيا او‌‌ من وراء حجاب او يرسل رسولاً‌‌‌‌‌‌‌‌ فيوحي باذنه ما يشاء» در اين آيه، وحي مستقيم يا وحي با رسول (فرشته) گونه‌اي فعل‌تکلم به شمار آمده که مي‌توان به خدا نسبت داد (چنان که در آيات ديگري خلق همه موجودات، تکلم خداوند به شمار آمده است، سوره 36 آيه 82)»

در عبارات فوق، آقاي شبستري ميان «وحي الهي به رسول» و «وحي الهي به زنبور عسل» و نيز؛ بين «تکلم خداوند با رسول؛ در فرآيند وحي» با «تکلم خداوند؛ در جايي که به معناي آفرينش به کار رفته است» تنــاظر و تشابه برقرار کرده است.

بايد به ايشان گفت: «وحي الهي به زنبور عسل» و «تکلم خداوند؛ به معناي آفرينش» اموري تکويني هستند که هيچ چيز جز اراده الهي در آن‌ها دخيل نيست. زنبور عسل تنها و تنها چنان خانه مي‌سازد که خداوند در غريزه او نهاده است. آفرينش نيز فقط و فقط آن گونه که خداوند مي‌خواهد تحقق مي يابد. لذا در قرآن مي‌خوانيم: «فرمان او چنين است كه هر گاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى‏گويد: «موجود باش!»، آن نيز بى‏درنگ موجود مى‏شود.(يس/82)»

آيا آقاي شبستري«وحي الهي به پيامبر» را نيز همين طور «تخلف ناپذير» مي‌داند؟ اگر چنين باشد، در نتيجه آن چه که در قالب اين وحي بر زبان پيامبر جاري مي‌شود - صرف‌نظر از مناقشه در اين باب که کلام خدا است يا کلام پيامبر- دقيقاً بايد همان باشد که خداوند متعال خواسته است.

در بخش ديگري که با (2) مشخص کرده‌ايم، عبارات محذوف آقاي شبستري اين است:

«آيات قرآن محصول وحي هستند و نه خود وحي، در عين حال اين آيات هم مستند به نبي هستند که علت طبيعي آنها است و متکلم به اين کلام است و هم کلام خدا هستند چون خدا با وحي او را قادر به اين کلام مي‌سازد.»

ايشان در عبارت فوق، خداي متعال را «قدرت دهنده پيامبر» در فرايند وحي مي‌داند و نبي را «علت طبيعي» آن. بر اساس مثالي که آقاي شبستري در جايي از همين مقالات بيان کرده، تشکيل ابر و ساير مقدمات طبيعي؛ علت طبيعي در بارش باران است.

در اين بيان ايشان نيز، همان سؤال پيشين مطرح است. «علت طبيعي» از اراده و تقدير الهي تخلف نمي‌کند، ابر همان گونه مي بارد که خدا خواسته است. آيا آقاي شبستري همين حکم را درباره نسبت «متن قرآن» با اراده الهي قبول دارد و آن را عيناً مطابق خواست خدا مي‌داند؟

بايد گفت که ايشان در مقالات خود، پاسخ مثبتي به سؤال فوق نداده است. به عبارات زير از اين مقالات توجه کنيد:

«قرآن يک قرائت (خواندن) نبوي از جهان است. البته در سراسر اين قرائت، شخصيت پيامبر به گونه‌هاي مختلف آشکار شده است. مي‌توان با گونه‌اي تحليل روانشناختي از اين متن، آن پيامبر را که وحي، اين خواندن را براي او نه تنها ممکن بلکه غيرقابل اجتناب ساخته بود، تحليل روانشناختي کرد. اوصاف بهشت و جهنم، لحن‌هاي رحمت‌آلود يا غضب‌آلود پاره‌اي از آيات، سختگيري‌هاي شديد با کافران و بسياري ديگر از مشخصات اين متن آيينه خلق و کيفيت نبي اسلام است.»

پس کاملاً روشن مي‌شود که وقتي ايشان خلق و خوي پيامبر اکرم(ص)، تا اين حد در محتواي آيات مؤثر مي‌داند، پس متن آيات را چنان که کاملاً مورد تأييد خداوند باشد؛ محسوب نمي‌کند، و وحي را منجر به صدورِ تخلف ناپذير آيات نمي‌داند. بنابراين منظور آقاي شبستري از اين که «وحي، توانا‌سازي و برانگيختنِ پيامبر(ص)‌ توسط خداوند است.» هرچه که باشد، مورد تأييد دانستن محتواي قرآن از سوي خداوند، به طور کامل نيست. اين، نتيجه مهمي است که از مطالب ايشان ناشي مي‌شود.

بايد پرسيد تأکيد بر «تواناسازي پيامبر از سوي خداوند در فرايند وحي» يا «کلام الله دانستن قرآن به اعتبار اين تواناسازي» مادامي که متضمن مقبوليت کاملِ محتواي قرآن در نزد خداوند نشود، چه حاصلي دارد؟

در واقع؛ بسيار مهم‌تر از اين سخن آقاي شبستري که: «نمي‌توان گفت مصحف عين کلام خدا است.» مطلب حاصل از خلال مقالات ايشان است که: «‌نمي‌توان گفت متن مصحف عين خواست خدا است.»

در عنوان بعدي، نکته اخير روشن‌تر خواهد شد.

 

ديــن، زميني يا آسماني

در فراز ديگري از جوابيه يادشده، آقاي شبستري به دفاع از اين سخن خويش پرداخته که: «دين عنصر ماورائي ندارد.»

 آيةالله سبحاني از اين سخن(و تفاصيل مربوط به آن) نتيجه گرفته بودند که ايشان مي‌گويد: «اصل دين ساخته بشر است و جنبه متافيزيکي ندارد.»

آقاي شبستري در مقام پاسخ، فراز زير از سخنراني خود را يادآوري نموده (البته ما چند جمله از ابتدا و ادامه مطلب را داخل کروشه؛ اضافه مي‌کنيم):

«‌‌[يعني چه عنصر ماورايي دارد؟] بنده هيچ وقت اين تعبير را به کار نمي‌برم که دين چيزي است که از جاي ديگر آمده است ... آن چيزي که ما به آن دين مي‌گوييم يعني سلوک معنوي آدمي. راه روي معنوي آدمي. آدمي يک کار مي‌کند کار علمي است. يک عمل انجام ميدهد عمل فلسفي است. يک عمل انجام ميدهد عمل هنري است و عمل ديگري هم انجام مي دهد عمل ديني است. در آن عمل ديني سعي ميکند از زندگي روزانه فراتر برود و يک عمقي را درک بکند و به اصطلاح افق معنوي دروني خودش را گشوده تر بکند. کسي که اهل اين کار است دين دارد. در قرآن کريم هم گفته شده است : ان الدين عند الله الاسلام  دين در نظر خدا اسلام است ... معني اسلام تسليم شدن است، يعني انسان مقاومت نکند در برابر اراده خداوند که اين عالم از اراده خداوند به وجود ميآيد ... در اين فعاليت علي الاطلاق خداوند در هستي دراين تجليات خداوند در هستي که از هر گوشه خود را نشان مي دهد ما مقاومت منفي نشان نميدهيم، با آن هماهنگ ميشويم و با آن پيش ميرويم که معني انا لله و انا اليه راجعون هم همين است ... بنا براين دين هم از انسان شروع ميشود ... البته در طول تاريخ کساني آمده اند ارشاد کرده اند انسان را در مسير دينداري ... ارشاد کرده است خدا مردم را به دينداري. ارشاد کرده است از طريق پيامبران که دين دار باشيد اين راه را برويد اين سلوک معنوي را بکنيد بنا براين اين تعبير را که دين «ماورائي» است برايش معناي درستي نمي‌بينم. [... و اين تعبير را هيچ وقت نمي کنم که دين يک چيزي است و فهم دين چيز ديگر. به دليل اين که در اين مفروض گرفته شده است که دين يک چيزي است در عالم خارج از اين عالم نمي‌دانم در يک جايي در يک ناکجا آبادي، بعد از آن يک فهمي حاصل مي شود و اين فهم ها متفاوت است. من هيچ وقت اين تعبير را نمي کنم چون اصلا دين و دين داري را کار خود آدمي مي‌دانم.]»

آقاي شبستري در عبارات فوق، عنصر ماورائي را از دين نفي کرده‌ و در مقابل بيان نموده‌اند که خدا مردم را از طريق پيامبران به دين‌داري ارشاد کرده است.

سؤال اين جا است که ايشان چگونه ارشاد مردم از سوي خداوند را که توسط پيامبران صورت مي‌پذيرد، «عنصر ماورايي» نمي‌شمارد؟ حل اين ادعاي متناقض‌نما به عهده ايشان است، اما نکته‌اي که ما از خلال اين سخنان به دست مي‌آوريم، تاکيد بر نتيجه‌اي است که در بخش قبل گرفتيم.

آقاي شبستري در موضوع قبل، از طرفي مي‌گفت: «در فرايند وحي، خداوند پيامبر را قادر به تکلم و بيان آيات مي‌کند.» و از طرفي متن قرآن را مورد تأييد کامل از سوي خدا نمي‌شمرد.

در موضوع اخير نيز، از سويي ايشان مي‌گويد: «در فرايند نبوت، خداوند مردم را از طريق پيامبران به دين‌داري ارشاد کرده است.» و از سوي ديگر «دين را فاقد عنصر ماورائي و کار خودِ آدمي مي‌شمارد.» و تصريح مي‌کند که دين، چيزي «در عالم خارج از اين عالم، در يک جايي در يک ناکجا آبادي» نيست. در واقع بايد گفت که مطالب آقاي شبستري حاوي نوعي تعارض دروني است.

اين که اگر به ايشان اعتراض شود چرا قرآن را ساخته و پرداخته پيامبر دانسته‌ايد؟ پاسخ دهد که خير، من قرآن را نتيجه تواناسازي پيامبر(ص) به تکلم از سوي خداوند مي‌دانم، و وقتي سؤال شود که چگونه دين را فاقد عنصر ماورائي مي‌شماريد؟ پاسخ دهد که خير، من نبوت را ارشاد مردم به دين‌داري از سوي خداوند و توسط پيامبران مي‌دانم، کافي نيست و چيزي را حل نمي‌کند. آقاي شبستري بايد تعارض‌هاي سخنان خود را رفع کند.

ايشان گاهي در خلال سخنراني‌هاي خويش در حسينيه ارشاد، ايراداتي را به محتواي قرآن مطرح ساخته که واقعاً انسان در حيرت مي‌ماند چگونه با وجود انتساب وحي به خداوند، جاي چنين اشکالاتي به مضامين قرآني باقي است.

 

يک تناقض قابل توجه

آقاي شبستري در سخنراني دانشگاه اصفهان اظهار داشتند:

«ان الدين عند الله الاسلام» نه اين که يعني دين در نزد خدا، يعني در نظر خدا نه نزد خدا. همان طور که در آن آيه ديگر هست «ان اکرمکم عند الله اتقيکم» يعني در نظر خدا اين است. اين جا هم همين طور است يعني اگر از منظر خدا اگر به دين نگاه بکنيد که خدا نظرش درباره دين چيست؟»

اين البته ترجمه غلطي از آيه کريمه است، که خطاي آن را در مقاله نقد ديگري - در کنار شرحِ برداشت‌هاي غلط از دو آيه ديگر- بيان نموده‌ام[1] ، ولي نکته‌اي که در اين جا مورد نظر است، تناقض قابل توجه عبارات فوق، با  مطلبي است که آقاي شبستري در جوابيه اخير خود، ضمن ناصحيح دانستن طرح اين سؤال که « انتظار خدا از انسان چيست» نوشته‌اند:

«نسبت دادن انتظار به خدا.. نادرست است. انتظار يک حالت رواني در انسان است و فقط در جهان انسان معنا و مفهوم دارد. خدا منزه از صفات انساني است و نمي‌توان به او انتظار نسبت داد و پرسيد انتظار خدا از بشر چيست..کسي که از پرسش «خدا از انسان چه انتظار دارد» حرکت مي‌کند از همان آغاز در وادي گمراه کننده انسان‌وارانگاري Anthropomophismus  مي‌افتد و دچار چنان دگماتيسم غير قابل علاج مي‌گردد که در همه مراحل تفسير متون ديني و يا دين ورزي شخصي، گريبان او را رها نمي‌کند.»

ملاحظه مي‌شود که آقاي شبستري در عبارات اخير، طرح اين سؤال را که «انتظار خدا از بشر چيست؟» را معادل درافتادن در «وادي گمراه کننده انسان‌وارانگاري خداوند» و دچار شدن به«دگماتيسم غير قابل علاج» مي‌شمارد، اما خود در فراز قبلي، معناي آيه کريمه را طوري توضيح داد که منجر به اين سؤال شد: «خدا نظرش درباره دين چيست؟»

طبعاً تعابير «انتظار خدا» و «نظر خدا» از نقطه نظر «انسان‌وارانگاري خداوند» تفاوتي ندارد[2] و در نتيجه آقاي


شبستري، تعبيري را به کار برده‌اند که خود آن را به شدت خطا دانسته‌اند.


والحمدلله رب العالمين


 


[1] - مقاله «نقدي بر سخنان جناب آقاي مجتهد شبستري در دانشگاه صنعتي اصفهان» را درآدرس   www.dralaee.blogfa.comملاحظه فرماييد.

[2] - البته اين حکم آقاي شبستري درباره منجر شدن معناي يادشده به «انسان‌وارانگاري خداوند» نقد جداگانه‌اي مي‌طلبد.



دکتر جواد علايي
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  علي لاچيني     -   تاريخ:  31 فروردين 88 - 00:00:00
آقاي شبستري در خصوص آياتي از قرآن مجيد که در آنها آمده است که بشر قادر نيست حتي در صورت اجتماع همانند قرآن مجيد و يا حتي بخشي از آن را بياورد چه نظري دارند؟ آيا ايشان پيامبر را جزو انسانها تلقي نمي کنند؟ که در آن صورت الله متعال استثنا قائل مي شدند و مي فرمودند بشر به استثناي پيامبر نمي تواند حتي در صورت اجتماع همانند قرآن مجيد و يا حتي بخشي از آن را بياورد. راستي ايشان نظرشان در خصوص اين همه اعجازهاي رياضي و علمي قرآن که اخيرا کشف شده چيست؟ در دانشگاه اصفهان که در اين زمينه اظهار بي اطلاعي کردند.
2   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  06 ارديبهشت 88 - 00:00:00
"Anthropomophismus" بدبختي بزرگي که گريبان گير ابن تيميه و نصارا و يهود هم شد.
واقعا احسنت به شما که با نور امامان به درستي بيماري اين مرد را تشخيص داديد.
من از دکتر تقاضا مي کنم که متني در شرح خطبات توحيدي نهح البلاغه بنويسند.
توحيد شيعه همان صراط مستقيمي است که در ميان تئوري تکامل دازوين هم خدا را نشان مي دهد.
3   نام و نام خانوادگي:  علي لاچيني     -   تاريخ:  15 ارديبهشت 88 - 00:00:00
چارلز داروين (ره) خداشناس و مسلماني وارسته بود. نظريه تکامل وي همان اصل علمي است که در کتاب الله ( معجزه هميشه جاويد) آمده است. به آيات 7 تا 9 سوره سجده و ديگر آيات مرتبط با خلقت بشر مراجعه کنيد.متاسفانه ما مسلمانان با وجوديکه به تصريح قرآن بر اين باوريم که کتابهاي تورات و انجيل تحريف شده اند ولي در تفسير آيات مرتبط با خلقت به آنها استناد مي کنيم. مثلا به تفسير الميزان مراجعه کنيد . علامه فقيد در جلد اول در بخش مربوط به خلقت انسان چند صفحه را عينا از تورات آورده اند.
4   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:  16 ارديبهشت 88 - 00:00:00
اقاي علي لاچيني
منهم مانند شما معتقد هستم که تضادي بين نظريه evolution و دين وجود ندارد.
مشکل در يهود و نصارا است که يک خداي تقلبي و ناتوان براي خود ساخته اند.
الله ماورا زمان است. او ماده را که مي‌افريند همانطور که ابعاد طول و عرض و عمق ان را خلق مي‌کند بعد زمان ان هم نيز خلق مي‌کند. من تعجب مي‌کنم از افرادي که خلقت 9 ماه انسان از خاک را قبول مي‌کنند ولي در پذيرش evolution مشکل دارند.

دين شيعه والاترين خدا را به ما معرفي مي‌کند. تمام خدايان اديان ديگر در دنياي مدرني که صحبت از مخلوق و محدود بودن زمان و مکان مي‌کنند جائي ندارند. خداي يهود و نصارا و محبين عمر «محاط» به مکان و زمان است نه «محيط».

مشکل کنوني اکثريت شيعه علمي و جامع برخورد نکردن با مسايل است. ما بايد برخورد علمي داشته باشيم.

جال من از شما درخواست مي‌کنم که مطابق يک فرد طالب علم واقعي اسناد ادعا هاي خود را ارائه کنيد:
1) سند مسلمان شدن داروين کجاست؟
2) دقيفا کدام صفحه از تفسير الميزان کپي از کدام صفحه تورات است؟
5   نام و نام خانوادگي:   سيد مظفر دره صوفي     -   تاريخ:  11 تير 90 - 12:16:21
به نظر مي رسد تمام مشكل حوزه هاي علميه آنست كه سخنان اقاي ???? وامثال ايشان با مذاق حوزه جور در نمي ايد. جوابي كه اقاي????به دكتور ???? داده بود نيز لب كلام ايشان آن بود كه سخنان اقاي ??? با قرائت رسمي حوزه اي ناسار گاراست پرسش آنست كه ايا واقعا حوزه علميه خودرا متولي دين مي دانند يا مفسر دين؟ اگر متولي دين مي دانند اين ولايت را چه كسي به انها داده است؛ اگر مفسر دين اند كه هستند قرائت ديگران ازدين را نيز به رسميت بشناسند وبه آنها احترم بگذارند. اگر مباني وپيش فرض هاي آن بزرگان ضعيف يا عليل اند استدلال كنند كه بر اساس اين دلايل كاستي وضعف دارند. من بايد عرض كنم كه من دين شناس نيستم وليكن موضع گيري وشانتاژ هايي تبليغاتي اي بر بزرگاني مانند دكتور ???? رواداشته مي شود سخت نا گوار ؤآزاردهنده مي ايد. شما شايد فكر كنيد كه برخورد هاي شما با ديگر انديشان بر ديگران وبر مسلمانان خارج ازايران تاثيري نخواهد گداشت اما باور كنيد كه برخورد هاي شما حوزويان محترم امروز تاثير منفي خود را بر بخش عظيم مسلمانان بر جاي گذشته است. احمد علي از كابل- افغانستان
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

بهتر است يكبار ديگر ، متن جوابيه‌هايي كه به افراد مذكور داده شد مطالعه كنيد تا مشخص شود آيا كلام آنها تنها با تفكر رايج حوزه مشكل دارد ، يا با نص صريح قرآن و روايات صحيح السند !

بهترين راه حل مناظره است كه متاسفانه افرادي كه مورد دفاع شما هستند از آن سر باز زده‌اند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

6   نام و نام خانوادگي:  پيام     -   تاريخ:  09 تير 91 - 09:51:53
متاسفانه افراد سطحي نگر مثل شبستري يا سروش کم نيستند که در حوزه ها ي علميه هم وارد شده اند و اين وظيفه علماي واقعي را براي تربيت شاگردان بصير و دانشمند براي اينده اسلام بيشتر مي کند
7   نام و نام خانوادگي:  بصير     -   تاريخ:  20 دي 91 - 05:35:07
باسمه تعالي
ممكن است أقاي شبستري اشتباهاتي داشته باشد ولي خواهش مي كنم انقدر سطحي و احساسي و مانند دانش آموزان دبيرستان جواب ندهيد. همانطور که مي دانيد متکلمان زيادي از اشاعره و معتزله و شيعه نظرات و تفسيرات کاملا متعارض با هم داشته اند که صد و هشتاد درجه با هم فرق داشته اما چون آنها رجل دين بوده اند کسي به آنها هيچ ايرادي نمي گيرد. ولي چون آقاي شبستري 10 سال آلمان بوده اند ما فکر مي کنيم کسي که از بلاد کفر مطلب بياورد کافر و مشرک است در حالي که در آموزه هاي ديني اطلبو العلم و لو بالصين را داريم. حوزه هاي علمي متخصص در فقه و اصول هستند و گاه هم گريزهايي به تفسير و تاريخ و کلام دارند اما متخصص هرمنوتيک در حوزه نداريم يا کم داريم آقايان بروند اين علوم را بخوانند بعد نظر بدهند مانند اين مي ماند که بگوييم انيشتين چون نظريه نسبيت را داد پس کلامش ضد آموزه اي ديني است به خدا به اين سادگي نيست اين پيش فرض ها و روش متن محور حوزه و کمي هم چاشني عاطفي دادن به اين مسائل حوزويان را از مواجهه يا خيلي چيزها محروم نموده است. همه ما مسلمان هستيم ÷س کسي حق ندارد ديگران را از اسلام خارج بداند و خود را مسلمان بداند از کجا معلوم که اسلام خود او يا ريا و تظاهر و فريب نبوده باشد؟
8   نام و نام خانوادگي:  م. ح     -   تاريخ:  12 خرداد 92 - 12:09:17
باسلام وآرزوي توفيق اولا خدمت برادر عزيزم پيام نظر دهنده 6 يک بيت شعر عرض ميکنم که: بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتي برد اساتيد و متفکريني چون شبستري و سروش را من و شما که پرورش يافته جامعه سياست زده هستيم نميتوانيم جرح وتعديل کنيم اين دو بزرگوار هماوردان خود را ميطلبند که در جامعه ما متاسفانه تعدادشان رياد نيست. نکته دوم اينکه آنچه که بعنوان اعتقادات شيعه در جامعه امروز ما معرفي ميشود جز عزاداري و هياتها و زيارات آغشته به انواع خرافات عملا چيز ديگري نيست که با کمال تاسف توسط همان علمايي که پرورش يافته حوزه هستند يا اثباتا تاييد ميشود و يا با سکوتشان تاييد ميکنند. حال اگر امثال آقاي شبستري که خود شيعه و مقيد و معتقد به مذهب شيعه هستند نقد نشود و ما آنچه هست را حق مطلق بدانيم و هر گونه سوال را تعبير به شبهه !!!!بکنيم آيا ميتوانيم مانند گذشته گان ادعاي پويا بودن کنيم؟!
9   نام و نام خانوادگي:  آنتي جلبک     -   تاريخ:  29 خرداد 92 - 01:02:24
جناب م. ح چطور مي شود که افرادي چون شبستري و سروش مي توانند کتاب خدا و وحي پيامبر را جرح و تعديل کنند و خود اين دو قابل جرح و تعديل نباشند. آيا بکار بردن عبارات نامفهوم و بافتن مشتي خزعبلات باعث استاد و متفکر شدن است و هيئتي بودن به معناي خرافاتي بودن. پويا بودن شيعه به اين نيست که عده اي با بکار بردن عبارات و اصطلاحات دشوار و نامفهوم در صدد انحراف شيعه از معارف اصيل خود باشند. سروشي که پناهنده به دامان استکبار جهاني و تئوريسين براندازي تنها حکومت شيعي جهان شده ديگر نيازي به جرح و تعديل ندارد.
10   نام و نام خانوادگي:  ب. ل     -   تاريخ:  19 خرداد 93 - 23:03:14
چند سوال ؟ اگر متن فرآن ناشي از فهم پيامبر از هستي بر اساس بينش الهي نيست و عين کلام خداست :
۱- چرا اينقدر گويا و واضح و شفاف نيست تا درک همه ي علما و انسانها ي مومن و غير مومن از آن يکسان باشد ؟ يعني خدا قادر به ارائه چنين متني نبود ؟ يا از يک انسان ولو پيامبر چيزي بيشتر از اين بر نيامده است ؟ آيا خدا نمي توانست عين آن مفاهيم را با چند زبان مختلف - به همان نحوي که خود ادعا مي شود کسي نميتواند نظير آن را بياورد- براي تمام مردم جهان کتاب راهنما نازل کند ؟ يا چون پيامبر عرب بود خدا هم قادر به اين کار نبود !و يا مخاطب قرآن فقط اعراب بوده است ؟

جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي
۱. خداوند قران را براي مردم و رسول الله صلي الله عليه و آله و اهل بيت ايشان را براي تفسير آن فرستاده است.
۲. بناي خداوند بر بيان تا اين حد نبوده است چون اين دنيا دار امتحان است و هميشه انسانها در ميان خير و شر قرار دارند و اين اراده و اختيار انهاست که بايد مسير را مشخص کند ولي خداوند در اين مسير براي هدايت انسانها انبيا و اوصيا را فرستاده و آنها را به علم و عصمت و معجزه مجهز نموده و با آنها کتاب فرستاده و عقل و وجدان و فطرت و ... همه را بسيج نموده تا انسان راه حق را بيابد. اما در مقابل؛ نفس اماره و هواي و هوس و شيطان و ... را هم قرار داده تا ميدان امتحان باز باشد و عمل انسان مقيد به اراده خود آنها باشد.
۳. اگر خداوند مي خواست آنچنان که شما نوشته ايد عمل کند از همان ابتدا همه انسانها را در بهشت خود جاي مي داد تا کسي دچار سختي و... نشود.
۴. خود خداوند در قرآن تصريح نموده است که بناي ما بر امتحان بوده «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُون‏»(مائده/ 48)
۵. خود خداوند در قرآن اين کلام را الهي دانسته است و مي فرمايد: «انا انزلناه في ليله القدر» و «انا انزلناه قرآنا عربيا» و «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتاب‏» و «ان هذا القرآن يهدي» و...
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)




   

آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما