* ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ *
ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ (ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½) ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ |  ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½شگï؟½ï؟½
تاريخ: 09 اسفند 1386 تعداد بازديد: 2189 
جماعتي كه امام نفرينشان كرد
 

جماعتي كه امام نفرينشان كرد

(پس از پنجاه سال، پژوهشي تازه پيرامون قيام امام حسين عليه‌السلام)



لهم دار السلام عند رّبهم

(انعام: 127) (1)



مقدار يک شتر کشتن، پنج ساعت يا ده ساعت يا هفتاد و دو ساعت، هرچه بود گذشت. آن روز از صدهزار تن يا سي هزار يا هجده هزار تن که در خانه ي مختار پسر ابوعبيده با پسر عقيل بر سر جان خود بيعت کردند، از آن گروه که از شهرهاي عراق يا حجاز به اين کاروان پيوستند تنها پيکره هاي پاره پاره و آغشته در خون هفتاد و دو تن در اين سوي و آن سوي آن بيابان وحشتناک ديده مي شد. اينها چه کساني بودند؟ مسلمانان راستين! مسلماناني که به جلسه ي امتحان آمدند و از عهده ي آزمايشي بدان سختي بخوبي برآمدند. نه تنها خود در امتحان سربلند شدند، بلکه تا جهان باقي است به طالبان شرکت در چنين آزمايش فهماندند، اگر پيروزي مي خواهند بايد پاکباز باشند. آن چند ده هزار تن ديگر که از ايشان نشاني نمي بينيم چسان؟ مقصودم بقيه ي بيعت کنندگان است. آنها مسلمان نبودند؟ چرا! آنان هم مسلمان بودند. اما مسلماني را تا آنجا مي خواستند که به مال و جان آنان زياني نرسد. همينکه ديدند، امتحاني دشوار در پيش است در آن شرکت نکردند. به درون خانه هاي خود رفتند، درها را بستند و آسوده نشستند تا کي و چه وقت خود را براي آزمايش ديگري حاضر کنند. تا چه وقت قهرماني ديگر برخيزد و اينان گرد او را بگيرند به او وعده ي ياري دهند.

دسته ي کوچکي هم از خودگذشتگي بيشتري نشان دادند! کاري کردند که تا جهان و تاريخ جهان باقي است، ريشخند مردم، ريشخند تاريخ، ريشخند حقيقت خواهند بود. اينان در چنان روز برفراز تلي رفتند و دستمالها را بر ديده نهاده و هاي اي مي گريستند و مي گفتند خدايا حسين را ياري کن.

ساعتهاي آخر روز سپري مي شد. ديوانه هايي که خشم و شهوت مال و جاه دنيا جسم و روحشان را پر کرده بود، پس از آنکه کشتند و سوختند و بردند، پس از آنکه در مقابل خود کوچکترين مقاومتي از زن و يا مرد نديدند، يکبار به خود آمدند. و دانستند کاري زشت کرده اند، اين رويه ديگر از طبيعت مردمي است که از منطق درست و عقل طبيعي بهره ندارند و يا بهره اي اندک دارند. زود بخشم مي آيند و زود پشيمان مي شوند. اوه! چه کرديم. آري چه کرديم؟ نخست به صورت حديث نفس و سپس گفتاري آهسته و دهان بدهان.

کم کم از اين به آن رسيد اوه چه کرديم و چه بدکاري کرديم! اين مرد خيرخواه ما بود! خود ما او را خوانديم و سپس نه تنها او را ياري نکرديم، بلکه او و پيروان او را در پيش پاي نوکر حکومت دمشق قرباني کرديم! سيد جوانان بهشت را براي خشنودي مردم تبه کار به دست خود به خاک خون کشيديم. پشيمان شدند. اما ديگر دير شده بود. کوفه يکبار ديگر زبوني وخواري خود را به زشت ترين صورت به شام نشان داد. نه تنها دمشق را شکست نداد بلکه بار ديگر زير سلطه ي دمشق باقي ماند و ننگي بر ننگهاي گذشته افزود.

حسين در واپسين دقيقه هاي زندگاني خود آنان را از چنين پاياني بيم داد: «بخدا اگر مرا کشتيد به جان يکديگر مي افتيد و خون هم را مي ريزيد اما خدا به اين کيفر بر شما بسنده نخواهد کرد. عذابي سخت براي شما آماده خواهد ساخت.» سپس آنان را از ته دل نفرين کرد. نفريني که سزاوار آن بودند. «خدايا باران رحمت خد را از اين مردم بازدار! برکتهاي زمين را از آنان بگير! هرگز حاکمان را از ايشان خشنود مکن! هرگز توفيق جماعت را نصيب ايشان مگردان!»(1) بيش از چهار سال نگذشت که نفرين امام گريبان آن ناجوانمردان را گرفت کشتار و خونريزي در عراق آغاز شد. آشوب برخاست. شعله هاي آتش انتقام زبانه کشيد، نخست کشندگان مظلومان را بکام خود فرو کشيد و پيش از آنکه کيفر آن جهان ببينند به خواري اين جهان مبتلا گشتند.

آنها که بخانه هاي خود رفتند و در نبرد درگير نشدند چطور؟ آنها هم چنانکه خواهيم گفت از کيفر بي نصيب نماندند. اما راستي چرا چنين کردند؟ بگذاريد يکبار ديگر سخن سيد شهيدان را بشنويم: «مردم بنده ي دنيايند دين را تا آنجا مي خواهند که زندگاني خود را با آن سرو سامان دهند، چون پاي امتحان پيش آيد دينداران اندک خواهند بود.»

هم اکنون نزديک سيزده قرن و نيم از آن حادثه ي شوم مي گذرد. از آن تاريخ تا بحال کوفه چندين سنل را در پي يکديگر بخود ديده است. ولي هر نسل که جاي نسل پيشين را مي گيرد. همه سال در چنان روز، گرد مزار حسين فراهم مي آيد و چنانکه گويي از کرده ي نياکان خود شرم زده است، بر مزار او اشک مي ريزد و با روح او پيوند دوستي و اطاعت مي بندد. اما راستي اگر ممکن بود تاريخ به عقب برگردد و چنان صحنه اي دوباره تجديد شود، اين شرم زدگان و گريه کنندگان چه مي کردند و با کدام دسته بودند؟ خدايا هيچ گاه بندگان خود را آزمايش مکن! و اگر آزمايش مي کني به آنان نيروي پايداري عطا فرما!

پي‌نوشت:


1- طبري، ج 7، ص 365.

منبع: دكتر سيد جعفر شهيدي،  پس از پنجاه سال




آموزش رجال | مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | شبکه سلام |  ارتباط با ما